روز بروز صفات باطني
نويسنده: سيد محمد باقر طباطبايي
يکي از ويژگي هايي که قرآن کريم براي قيامت بر شمرده، اين است که در آن روز صفات و نيت هاي باطني مردم وکفر و ايمان افراد روشن مي شود، و فرداکه سر از خاک برآريم، احوال همگان مشخص خواهد شد.
چه دردناک است، شخصي، يک عمر، در نظر مردم آبرومند جلوه کرده باشد، ولي در رستاخيز به شکل ديگري ظاهر شود. اي واي از اين رسوايي! اگر از مصاديق حديث زير باشد: هنگامي که رسول معظم اسلام(ص) در منزل ابوايوب انصاري به سر مي برد، معاذ بن جبل - که نزديک خانه ي ايشان زندگي مي کرد - به پيامبر اکرم(ص) گفت: اي رسول خدا، من در گفتار خدا نظر و انديشه کردم، آنجا که مي فرمايد: (يَومَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فتأتونَ أَفوَاجاً؛ روزي که در صور دميده شود، پس گروه گروه به صحنه ي محشر مي آييد...). (سوره ي نبأ، آيه ي 19) پيامبر اکرم(ص) فرمود: اي معاذ، پرسش از چيز بزرگي کردي و اشک از ديدگانش فرو ريخت. آن گاه فرمود: روز قيامت ده گروه از مسلمين امت من، وارد محشر مي شوند؛ در حاليکه اين گونه از ديگران تميز داده مي شوند: بعضي از آنها به شکل ميمون، بعضي ديگر به صورت خوک هستند، بعضي ديگروارونه (پاها بالا و سر به پائين) با صورت بر زمين کشيده مي شوند، و عده اي کور و گروهي ديگرکر و لال هستند، بعضي ديگر زبان هاي خود را مي جوند و چرکي از دهان آنها جاري است که همگان را مي آزارد، تعدادي از آنها هم، در حالي که دست و پايشان بريده است، وارد مي شوند، بعضي ديگر بر شاخه هايي از دار آتشين آويزانند، گروهي، از مردار بدبوترند و سرانجام، گروه ديگري، بر تن لباسهاي قيرين دارند که به پوست آنها چسبيده است. آنها که به صورت بوزينه گانند، سخن چينان هستند، و خوک شکل ها همان حرام خواران مي باشند، و واژگونه ها [و آنان که وارونه بر زمين کشيده مي شوند]، رباخواران و کوران قاضي هاي ظالم، کر و گنگ ها خودخواهاني که به اعمال خود مغرورند (گويي از همه جا بي خبرند، نه حقيقتي را گوش مي کنند و نه غير خود را مي بينند)، و آنان که زبان خود را مي جوند، عالمان بي عمل و قاضي هايي هستند که قضاوت آنان نادرست و گفتار وکردارشان با هم ناسازگار بوده است. دست و پا بريدگان، همسايه آزارها، آويختگان به شاخه هاي آتش، هماناني که بي گناهان را به سلطان مي سپردند، و بدبوتر از مردارها، شهوتران هائي که به خوشي هاي دنيا دلخوش نمودند و از پرداخت حق الهي در اموال خود پرهيز کردند و گروه آخرين که لباس هاي قيرين به تن دارند، فخر فروشان متکبر مي باشند.(1)
زنهار از اين بيابان
وين راه بي نهايت
/خ
چه دردناک است، شخصي، يک عمر، در نظر مردم آبرومند جلوه کرده باشد، ولي در رستاخيز به شکل ديگري ظاهر شود. اي واي از اين رسوايي! اگر از مصاديق حديث زير باشد: هنگامي که رسول معظم اسلام(ص) در منزل ابوايوب انصاري به سر مي برد، معاذ بن جبل - که نزديک خانه ي ايشان زندگي مي کرد - به پيامبر اکرم(ص) گفت: اي رسول خدا، من در گفتار خدا نظر و انديشه کردم، آنجا که مي فرمايد: (يَومَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فتأتونَ أَفوَاجاً؛ روزي که در صور دميده شود، پس گروه گروه به صحنه ي محشر مي آييد...). (سوره ي نبأ، آيه ي 19) پيامبر اکرم(ص) فرمود: اي معاذ، پرسش از چيز بزرگي کردي و اشک از ديدگانش فرو ريخت. آن گاه فرمود: روز قيامت ده گروه از مسلمين امت من، وارد محشر مي شوند؛ در حاليکه اين گونه از ديگران تميز داده مي شوند: بعضي از آنها به شکل ميمون، بعضي ديگر به صورت خوک هستند، بعضي ديگروارونه (پاها بالا و سر به پائين) با صورت بر زمين کشيده مي شوند، و عده اي کور و گروهي ديگرکر و لال هستند، بعضي ديگر زبان هاي خود را مي جوند و چرکي از دهان آنها جاري است که همگان را مي آزارد، تعدادي از آنها هم، در حالي که دست و پايشان بريده است، وارد مي شوند، بعضي ديگر بر شاخه هايي از دار آتشين آويزانند، گروهي، از مردار بدبوترند و سرانجام، گروه ديگري، بر تن لباسهاي قيرين دارند که به پوست آنها چسبيده است. آنها که به صورت بوزينه گانند، سخن چينان هستند، و خوک شکل ها همان حرام خواران مي باشند، و واژگونه ها [و آنان که وارونه بر زمين کشيده مي شوند]، رباخواران و کوران قاضي هاي ظالم، کر و گنگ ها خودخواهاني که به اعمال خود مغرورند (گويي از همه جا بي خبرند، نه حقيقتي را گوش مي کنند و نه غير خود را مي بينند)، و آنان که زبان خود را مي جوند، عالمان بي عمل و قاضي هايي هستند که قضاوت آنان نادرست و گفتار وکردارشان با هم ناسازگار بوده است. دست و پا بريدگان، همسايه آزارها، آويختگان به شاخه هاي آتش، هماناني که بي گناهان را به سلطان مي سپردند، و بدبوتر از مردارها، شهوتران هائي که به خوشي هاي دنيا دلخوش نمودند و از پرداخت حق الهي در اموال خود پرهيز کردند و گروه آخرين که لباس هاي قيرين به تن دارند، فخر فروشان متکبر مي باشند.(1)
زنهار از اين بيابان
وين راه بي نهايت
پي نوشت ها
1. تفسير مجمع البيان، ج 1، ص423.
/خ