وحدت جهان اسلام ؛ چشم‌انداز آينده (2)

در آغاز اين فصل که به مباحث نظري دربارة وحدت جهان اسلام و انواع آن و نيز ريشه يابي و شکل‌گيري اختلافات در جهان اسلام اختصاص يافته است، نويسنده کتاب به فرازي از سخنان مقام معظم رهبري در هشتمين اجلاس سران کشورهاي اسلامي در تهران اشاره مي‌کند که مضمون آن به زعم نويسنده، همان لزوم وحدت جهان اسلام است که در ابعاد گوناگون مکتبي، عقيدتي و عقلاني ضروري است.
چهارشنبه، 12 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وحدت جهان اسلام ؛ چشم‌انداز آينده (2)
وحدت جهان اسلام ؛ چشم‌انداز آينده (2)
وحدت جهان اسلام ؛ چشم‌انداز آينده (2)

نويسنده:دكتر سيد يحيي صفوي




پس از تبيين بحث «آينده پژوهي» در قسمت اول این مقاله ، اكنون نگاهي اجمالي به فصل‌هاي كتاب وحدت جهان اسلام، چشم‌انداز آينده نوشته دکتر سيد يحيي صفوي مي‌پردازيم.

فصل اول ؛ مقدمه نظري وحدت جهان اسلام

در آغاز اين فصل که به مباحث نظري دربارة وحدت جهان اسلام و انواع آن و نيز ريشه يابي و شکل‌گيري اختلافات در جهان اسلام اختصاص يافته است، نويسنده کتاب به فرازي از سخنان مقام معظم رهبري در هشتمين اجلاس سران کشورهاي اسلامي در تهران اشاره مي‌کند که مضمون آن به زعم نويسنده، همان لزوم وحدت جهان اسلام است که در ابعاد گوناگون مکتبي، عقيدتي و عقلاني ضروري است.
در ادامه، براي بررسي هر يک از اين ابعاد فوق، به اهميت ترسيم چشم‌انداز در اسلام پرداخته و با ذکر نمونه‌هاي متعددي از آيات قرآني بر اين نکته تأکيد مي‌کند که قرآن، مسلمانان را به توجه به آينده و تلاش براي شکل دهي به آن دعوت کرده است؛ آياتي از قبيل آيه 18 سوره حشر، آيه 185 سوره اعراف و آيات 85 سوره نمل، 12 سوره يوسف، 23 سوره کهف، 34 سوره لقمان و آيه 26 سوره قمر.
چنان که در اين آيات پيش گفته اشاره شد، اسلام، چشم اندازي از حيات زميني و آخرتي را ارائه مي‌كند که پيامش به بشر اين است که سرنوشت خود را بجويد و در همة امور زندگاني خود، رويکردي پويا اختيار كند؛ اما خلاف چنين غناي ديني و آموزه‌هاي والايي که مسلمانان را به تفکر در گذشته و چاره انديشي براي آينده فرا مي‌خواند، بايد اذعان كرد که مسلمانان، تاکنون هيچ چشم‌انداز و آينده‌اي را در قالب امت واحد براي خود ترسيم نکرده‌اند؛ همچنان که مهدي المانجرا، آينده پژوه مراکشي گفته است: «واقعيت تکان دهنده، اين است که دنياي اسلام، کنترلي بر سرنوشت خود ندارد و در بسياري از موارد، تنها استقلال صوري دارد. دولت‌هاي اسلامي، چشم‌انداز شفاف و روشني از آينده و الزامات آن ندارند».[14]
پس از توجه به آينده و ترسيم چشم‌انداز براي آن، وحدت جهان اسلام، حائز اهميت مي‌نمايد؛ به گونه‌اي که يکي از مهم‌ترين گام‌هايي که بايد در راستاي ترسيم چشم‌انداز جهان اسلام برداشته شود، ايجاد هم صدايي و وحدت ميان امت اسلامي است؛ چنان که به نظر مي‌رسد بدون دستيابي به وحدت کلمه، بر اساس آموزه‌هاي دين اسلام، ترسيم هر چشم اندازي براي امت اسلامي، امري دشوار و غير قابل حصول باشد. اتحاديه امت اسلامي، به معناي مجموعه همگرايي از دولت- ملت‌هاي اسلامي، به منزله يک واحد جهاني رهايي بخش و وحدت گرا، متشکل از جوامع و حکومت‌هاي اسلامي است. مفهوم امت، ثقل و مرکزيت اين اتحاديه را شکل مي‌دهد و در حقيقت، چارچوب اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فرهنگي، فناوري و نظامي جهان شمول نظام اسلامي است.
انديشه اسلامي را در ارتباط با وحدت سياسي، از دو ديدگاه مي‌توان مورد توجه قرار داد: يک ديدگاه، عواملي که باعث همگرايي در مقاطعي از تاريخ سياسي اسلام بين ملل و اقوام مختلف شده و ديگري، شناسايي نيروهاي واگرا که در برهه‌هايي از تاريخ متلاطم اسلام، موجب تفرقه و از هم پاشيدگي آن شده‌اند.
پس از ذکر اين مقدمه، نويسنده به اصول و ملاک‌هاي زيربناي اسلام براي ورود به بحث وحدت اسلامي مي‌پردازد. سپس در ادامه به ويژگي‌هاي وحدت اسلامي توجه نموده و آن‌ها را در اين موارد فهرست مي‌کند:
1. در اسلام، وحدت، تنها از آن رو که وحدت است، مطلوب و پسنديده نيست؛ بلکه وحدتي از نظر اسلام درخور تجليل است که گرد محور حق و اصول عالي انساني و بر پايه نواميس هستي باشد؛
2. مقصود از وحدت اسلامي، وحدتي است که وراي اختلافات فقهي و کلامي مذاهب گوناگون اسلام است و حتي با تمسک به قرآن و سنت پيامبر صلي الله عليه و آله مي‌توان ملاک‌هايي را براي رفع اين گونه اختلاف‌ها به دست آورد؛
3. در انديشه اسلامي، مقيد بودن به مذهبي خاص، ملاک و مبناي وحدت جوامع قرار نمي‌گيرد. اين جا نويسنده به فراگيرتر بودن الگوي وحدت اسلامي از مفهوم نوين همگرايي اشاره کرده و دليل آن را اين گونه بيان مي‌كند که وحدت و همبستگي در عناصر صرفاً مادي، هر قدر هم قوي باشد، نمي‌تواند مبناي يک زندگي مشترک با اهداف و مصالح مشترک قرار گيرد و سرانجام، تضاد خواست‌ها، تباين افکار و در نتيجه، اختلاف نظر در تشخيص مصالح زندگي، شيرازه آن اجتماع را از هم مي‌گسلد و وحدت اجتماعي و هماهنگي دسته جمعي را از ميان خواهد برد؛
4. وحدت، ابعاد گوناگون سياسي، علمي و فرهنگي دارد و مقصود از وحدت اسلامي، همة اين ابعاد است.
نويسنده که در اين فصل، خود را به طرح مباحث نظري وحدت جهان اسلام مقيد مي‌داند، با اشاره به تأسيس اتحاديه کشورهاي اسلامي، آن را هدفي بزرگ قلمداد مي‌كند که در حد و اندازه نظام‌هاي منطقه‌اي ارزيابي مي‌شود و به گمان بسياري، کارآمدترين بديل ساختاري براي نظم نوين جهاني در سده حاضر مطرح است. بر اين اساس، تأسيس اتحاديه کشورهاي اسلامي، يک ضرورت راهبردي براي کشورهاي اسلامي ارزيابي مي‌شود که در ارتباط وثيق با منابع و هويت آن‌ها است؛ به همين دليل، ضروري است تأمل درباره شيوة عملياتي كردن مباني اين تأسيس نوين، در دستور کار همة انديشوران متعهد جهان اسلام قرار گيرد.
درادامه، نويسنده، پيش از پرداختن به موضوع اتحاديه اسلامي، به بررسي مفهوم جهان اسلام و مباني ايجابي آن پرداخته و قائل است که وحدت واحدهاي جهان اسلام در سطوح تحليل مختلف ملي، فراملي و فروملي قابل طرح و بررسي است. همچنين وحدت جهان اسلام، در دو حوزه متفاوت معرفت شناسي، يعني معرفت‌شناسي مکتبي و معرفت‌شناسي عقلايي قابل تبيين است که توجه به آن‌ها براي فراهم كردن زمينه‌هاي مفهومي و عملي اين مهم، بسيار اهميت دارد.
پس از پرداختن به امت واحد، نوبت به مباني مکتبي وحدت مي‌رسد که فهم آن بدون پشتوانه مباني اعتقادي امکان پذير نيست و تا اين مباني در جوامع اسلامي تحکيم نيابند، فروع و نتايج آن نيز دست نيافتني خواهد ماند. همچنين در رابطه با مباني عقلايي وحدت که يکي از مهم‌ترين پيامدهاي عقلاني وحدت جهان اسلام، استفاده از ظرفيت‌ها و مزيت‌هاي نسبي اقتصادي، سياسي، دفاعي، امنيتي، نظامي و فرهنگي جهان اسلام به منظور دستيابي به اهداف نظام در حوزه‌هاي مختلف است.
در ادامه اين فصل، وحدت در جهان اسلام و انواع وحدت، مورد توجه قرار مي‌گيرد که مي‌توان به وحدت مطلق، وحدت مصلحتي عارضي و وحدت معقول اشاره کرد؛ نيز پرداختن به ملاک‌هاي وحدت در نظام بين الملل، پيش از پرداختن به مباني وحدت اسلامي که البته چندان لازم نمي‌نمايد.

راه‌كارهاي ايجاد وحدت:

براي ايجاد وحدت؛ ضرورت دارد:
الف. بين واحدهاي سياسي مورد نظر، يک نوع وابستگي متقابل وجود داشته باشد؛
ب. نيروهاي وحدت بخش، نقش خود را ايفا کنند؛ چرا که نقش نخبگان سياسي و دولتمردان در مرحله پيش از وحدت، بسيار تعيين کننده است؛ چون در حقيقت، اين گروه‌ها هستند که نخستين تصميمات را در ايجاد علت و نزديکي با کشور ديگر اتخاذ مي‌کنند؛
ج. در مرحله سوم فراگرد وحدت، مبادله کالا و افراد، روابط و ارتباطات ميان نظام‌ها يا واحدهاي سياسي به نحو بارزي افزايش يابد؛
د. حالت وحدت و همگرايي، به حد بلوغ و رشد رسد.
حال مي‌توان به برخي جهات که مولف کتاب، در راستاي وحدت و همبستگي ملل يا کشورها در نظر گرفته است، اشاره کرد که عبارتند از: نژاد مشترک، زبان مشترک، همبستگي اقتصادي، اتحاد سياسي چند کشور با مليت‌هاي گوناگون و زبان‌هاي متفاوت که تحت يک نظام و حکومت واحد، متحد مي‌شوند و در نهايت، وحدت مذهب و عقيده که از مهم‌ترين و پايدارترين عللي است که موجب اتحاد اشخاص و اقوام مختلف بوده و هست.

مباني وحدت امت اسلامي:

دربارة مباني وحدت اسلامي بايد گفت منشأ حقيقي اين وحدت، همان دين اسلام است که ريشه در فطرت انسان دارد. اين وحدت فکري و ايدئولوژيکي، مهم‌ترين مبناي وحدت در جامعه اسلامي است.
اسلام، به خودي خود، محلي براي تشتت در فکر و عقيده ندارد و تمامي علل و عوامل مورد لزوم براي برقراري وحدت فکري در اين دين، پيش بيني شده است. همچنين لازم است ذکر شود که امت اسلامي، فضايل و امتيازات ويژه‌اي دارد که اين فضايل مي‌توانند وحدت و همبستگي ملت مسلمان را تا سر حد کمال همراه داشته و ضامن حفظ و بقاي اين وحدت باشند. اين امتيازات را مي‌توان اين گونه فهرست بندي کرد:
1. توحيد، تمام يکتاپرستان را در يک راستا، متحد مي‌کند؛
2. ابعاد جهاني اسلام، از امور مسلّم است؛
3. قرآن، پيوسته رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله را براي مسلمانان بازگويي مي‌کند.
در نتيجه مي‌توان گفت براي ايجاد وحدت مسلمين، نخست بايد اختلافات کهن که در غفلت و ناآگاهي مسلمين ريشه دارد را با تعميم آگاهي و گسترش معرفت اسلامي از بين رفته و پيوند برادري فراموش شده، بار ديگر احيا كرد.
شرط بعدي در تحقق آرزوي اتحاد اسلام و برقراري وحدتي فراگير ميان مسلمانان، در اين نکته نهفته است که هر مسلمان، بايد پيروي از دين و آيين آسماني را شعار خود قرار داده و در راه اشاعه حقايق اصيل آن و افزايش آگاهي‌هاي اسلامي بکوشد، تا از اين طريق، زمينه فکري و فرهنگي براي اين منظور فراهم آمده و آمادگي رفع موانع موجود، ايجاد شود.

عوامل اختلاف انگيز:

ريشه اختلاف کشورهاي اسلامي، از ديگر مواردي است که مؤلف به آن مي‌پردازد. وي با بررسي پيشينه تاريخي تفرقه در جهان اسلام، اولين مسأله‌اي را که سبب بسياري از اختلافات ميان مسلمين شد، خلافت و شرايط و ويژگي‌هاي خلفا مي‌داند.
در يک جمع بندي، مي‌توان عواملي را که باعث پراکندگي و تشتت جامعه اسلامي و در نتيجه، سوق مسلمانان به تعارض در حوزه مسائل ديني و اجتماعي شد، در دو دسته عوامل دروني و عوامل بيروني تقسيم‌ کرد. از عوامل دروني تفرقه در جهان اسلام، مي‌توان به اين موارد اشاره کرد: 1. اختلاف و تعدد مذاهب و عصبيت‌هاي مذهبي؛
2. جهل متقابل؛
3. جعل و انتشار اتهامات يا اکاذيب و تبادل القاب و اوصاف نادرست؛
4. عصبيت‌هاي قومي، غير از تعصب‌هاي اعتقادي و جمود فکري گروهي از فرق اسلامي؛
5. انحطاط اخلاقي و سقوط در پرتگاه بي بند و باري؛
6. اختلافات و ادعاهاي مرزي ميان اکثر کشورهاي اسلامي؛
7. اختلافات مسلکي سياسي؛
8. توسعه طلبي‌هاي نظامي و سياسي؛
9. اختلاف سطح درآمد در کشورهاي مختلف اسلامي.
اما در رابطه با علل بيروني تفرقه در جهان اسلام نيز مي‌توان به مواردي همچون تهاجم سياسي- فرهنگي به منظور فروپاشي قدرت اسلام، سست کردن پيوندهاي توده‌هاي مسلمان با سنت اسلامي، قطع رابطه فرهنگي امت‌هاي مسلمان با خود اسلام، تضعيف زبان‌هاي اسلامي، شکل‌گيري رژيم صهيونيستي به منزله دشمن وحدت مسلمين، تأسيس پايگاه‌هاي نظامي در نقاط مختلف کشورهاي اسلامي و حضور نيروهاي نظامي بيگانه در هوا و دريا به منظور تهديد مسلمانان و … اشاره کرد.

فصل دوّم: جهان اسلام؛ قلمرو موضوعي و مفهومي:

در آغاز فصل دوم، گفته شده است که فراهم نمودن زمينه‌هاي مفهومي و اجرايي وحدت جهان اسلام، ايجاب مي‌کند در گام نخست، به اين سؤال اساسي پاسخ داده شود که چه کشورهايي در زمره کشورهاي مسلمان به شمار مي‌روند و به عبارت ديگر، گونه‌شناسي کشورهاي اسلامي، از چه خاستگاه‌هاي نظري و مفهومي تبعيت مي‌کند؟
در پاسخ به اين سؤال، دو رويکرد و خاستگاه حقوقي و فقهي براي شناسايي کشورهاي اسلامي، بحث و بررسي مي‌شود.

1. رويكرد حقوقي:

دربارة رويکرد حقوقي به اين نکته اشاره مي‌کند که حقوقدانان ـ با تکيه بر انگاره‌ها و آموزه‌هاي حقوقي ـ در پاسخ به اين سؤال که «اساساً چه کشوري را مي‌توان اسلامي و چه کشوري را غير اسلامي خواند، پاسخ‌هاي متفاوت و‌گاه متعارض ارائه كرده‌اند؛ براي نمونه به گفته آيت‌الله عميد زنجاني، کشورهاي اسلامي، امروزه به سرزمين‌هايي اطلاق مي‌شود که مذهب رسمي آن‌ها اسلام و بيشتر ساكنان آن، مسلمان هستند و به همين لحاظ، مي‌توان آن را با مفهوم «دارالاسلام» متقارب شمرد.
مفهوم ديگري که با مفهوم کشورهاي اسلامي، نزديک است، جهان اسلام مي‌باشد؛ اما امروزه مفهوم کشورهاي اسلامي، داراي مفهومي خاص‌تر از جهان اسلام است.
در ادامه، نويسنده به گونه‌شناسي کشورهاي اسلامي بر اساس حقوق اساسي و نظام سياسي پرداخته و بر اساس آن، کشورهاي اسلامي را به لحاظ آسيايي و افريقايي بودن آن‌ها تقسيم کرده است. همچنين به گروه بندي کشورهاي اسلامي به لحاظ زبان پرداخته، سپس شاخص‌ها و معيارهايي را بيان كرده است که از نظر حقوقي، اسلامي بودن نظام سياسي در کشورهاي اسلامي معاصر بر اساس يکي از آن‌ها سنجيده مي‌شود. آن‌گاه به قانون اساسي برخي کشورها مي‌پردازد که بر اساس شاخص‌هايي از قبيل اعتقاد بيشتر مردم به مباني اعتقادي اسلام، بيان تعهد به احکام اسلام در قانون اساسي و غيره مي‌توانند اسلامي شمرده شوند.

2. رويكرد فقهي:

اما درباره رويکرد فقهي، به مفهوم دارالاسلام توجه مي‌شود؛ مهم‌ترين مفهومي که در متن آن، مباحث فقهي مرتبط با جهان اسلام، کشورها و سرزمين‌هاي اسلامي مطرح مي‌شود. در پايان، از ميان ديدگاه‌هاي شش‌گانه به ديدگاه مورد قبول خود اشاره مي‌کند؛ ديدگاهي که قائل است دارالاسلام به جايي گفته مي‌شود که شريعت اسلامي در آن، اجرا مي‌شود و حاکم مسلمان در آن حکمراني مي‌کند و مردم آن را مسلمانان و غير مسلمانان تشکيل مي‌دهند؛ ولي ساکنان غير مسلمان آن، تحت شرايطي برابر حکم اسلام، تسليم هستند و حکومت اسلامي، از جان و مال آنان محافظت مي‌کند و مقصود از غير مسلمانان در اين جا، اهل کتابند.

آينده و عوامل توان‌مندي جهان اسلام:

در ادامه تلاش مي‌شود دسته‌بندي‌هاي انجام شده از کشورهاي اسلامي، بررسي گرديده و از آن ميان، دسته بندي نزديک به هر دو خاستگاه فقهي و حقوقي انتخاب شود. آن‌چه در راستاي فصل دوم، بيشتر نمودار است؛ بحث پرداختن به عوامل توانمندي جهان اسلام براي دستيابي به وحدت است که عبارتند از:

الف. موقعيت جغرافيايي؛:

ب. موقعيت ژئوپليتيکي برتر جهان اسلام؛

ج. موقعيت ژئواستراتژيکي منحصر به فرد جهان اسلام؛

د. موقعيت ژئواکونوميکي بي نظير جهان اسلام؛

و. موقعيت ژئوکالچر.

در رابطه با موقعيت جغرافيايي، مي‌توان به جغرافياي طبيعي، انساني و سياسي اشاره کرد. همچنين در رابطه با جغرافياي انساني جهان اسلام، مي‌توان به جمعيت، نژاد، اقوام، زبان، مذهب و مهاجرت پرداخت و در رابطه با موقعيت ژئوپليتيکي برتر جهان اسلام و ژئواستراتژيک، مي‌توان به اهميت خليج فارس، ذخاير عظيم نفت و گاز، تنگه هرمز و…. اشاره کرد. نيز در ارتباط با موقعيت ژئوکالچر جهان اسلام به تمدن اسلام، توليد علم و منابع علمي و وسايل ارتباط جمعي و تاثير و تعدد آن‌ها در اين کشورها اشاره مي‌شود. هر چند در اين تقسيم بندي‌ها ـ به ويژه در ارتباط با زير مقوله‌هاي عوامل توانمند ساز ـ به گونه‌اي، سليقه نيز دخيل است؛ چرا که تقسيم بندي واحدي وجود ندارد و بسته به رويکردها و منظرهاي مختلف در تقسيم اين عوامل و زير مقوله‌هايشان، مي‌توان به فهرست بندي و آغاز آن‌ها پرداخت.

پی نوشت:

[14]. مهدي المانجرا، آينده‌هاي دنياي اسلام، ترجمه و تلخيص: سياوش ملكي‌فر، تهران، انديشكده آصف، 1384.

منبع:www.entizar.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط