فتنه شناسي

از جمله شناخت هاي ضروري و مفيد در زندگي، «فتنه شناسي» است. فتنه، معاني مختلفي دارد و در قرآن و حديث و تاريخ، کاربردهاي گوناگون آن قابل مطالعه و بهره گيري است. در اين پژوهش به برخي از ابعاد محتوايي آن اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را برعهده ي شما خوانندگان گرامي مي گذاريم.
يکشنبه، 16 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فتنه شناسي
فتنه شناسي
فتنه شناسي

نويسنده: جواد محدثي



از جمله شناخت هاي ضروري و مفيد در زندگي، «فتنه شناسي» است.
فتنه، معاني مختلفي دارد و در قرآن و حديث و تاريخ، کاربردهاي گوناگون آن قابل مطالعه و بهره گيري است. در اين پژوهش به برخي از ابعاد محتوايي آن اشاره مي شود و تحقيق بيشتر را برعهده ي شما خوانندگان گرامي مي گذاريم.

فتنه چيست؟

اصل و ريشه ي اين واژه، از «فتن، يفتن» به معناي آزمايش و امتحان است که به صورت هاي مختلف انجام مي گيرد. وقتي طلا را در آتش مي نهند و مي گدازند تا خوبي و بدي و عيار آن مشخص گردد، به اين کار، فتنه گفته مي شود.(1) اگر فتنه به معناي به آتش افکندن انسان به هم به کار رفته، با عنايت به اين ريشه ي لغوي است.
بر اساس اصل معناي ياد شده، اين کلمه در معاني مختلفي در قرآن و روايات به کار رفته است، مثل: گمراهي، آزمايش، حجت، شرک، کفر، سوزاندن با آتش، عذاب، قتل، بازداشتن از راه خدا، محنت و بلاي شديد، (2) که البته بسياري از اين ها معناي لغوي فتنه نيست، بلکه در اين مفاهيم به کار رفته و در آياتي که اين واژه آمده، به اين معاني تفسير شده است.
بيشترين کاربرد اين واژه در متون ديني در سه مورد است:
اول: امتحان و آزمون؛
دوم: آميختگي حق و باطل؛
سوم: آشوب و بلوا.

1-آزمايش و امتحان

از سنت هاي حتمي و استناناپذير خداوند، «امتحان» است. هر کس و هر قوم و هر جامعه اي با چيزي آزمايش مي شود تا ميزان صداقت و ادعا، ايمان و کفر، تحمل و ناشکيبي آنان مشخص شود. به آن چيزي که وسيله ي آزمايش است، «فتنه» گفته مي شود؛ مانند: اموال، اولاد، قحطي، کمبود، مرگ و ميرها، بلاها و شدايد.
در آيات ابتدايي سوره ي عنکبوت، با اشاره به اين برنامه ي الهي مي خوانيم:
«احسب الناس ان يترکوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون - و لقد فتنا الذين من قبلهم فليعلمن الله الذين صدقوا و ليعلمن الکاذبين؛(3) آيا مردم پنداشتند همين که گفتند ايمان آورديم، رهايشان مي کنيم و امتحان نمي شوند؟ ما مردم پيش از ايشان را آزموديم، پس بايد خدا روشن سازد کساني را که صادقند از کساني که دروغ مي گويند.»
در آيه اي ديگر سخن از اين است که مردم هر سال يک بار يا دو بار امتحان مي شوند.(4) و در آيه اي ديگر، ضمن بيان اين که هر کس مرگ را خواهيد چشيد، مي افزايد: «و نبلوکم بالخير و الشر فتنه؛(5) ما شما را به وسيله ي خير و شر امتحان مي کنيم.»
اين نشان مي دهد که ابزار امتحان، هميشه امور دشوار و ناراحت کننده نيست. گاهي مردم با ثروت امتحان مي شوند، گاهي با فقر، گاهي با قدرت، گاهي با ضعف، گاهي با مرگ و مير عزيزان، گاهي با تولد فرزند و افزايش افراد خانواده، گاهي با سلامتي و عافيت، گاهي با بيماري، گاهي با شهرت، گاهي با گمنامي، گاهي با زيبايي، گاهي با زشتي، گاهي با وفور نعمت، گاهي با قحطي و خشک سالي و نمونه هاي ديگر.
البته اقشار مختلف مردم هر کدام به نوعي امتحان مي شوند؛ مثلا امتحان حاکمان به گونه اي است و آزمون رعيت به گونه ي ديگر، کارمندان به نوعي است و پزشکان به گونه اي و عالمان و فقيهان به نوع ديگر.
در قرآن، حدود بيست مورد، فتنه به معناي امتحان به کار رفته است. آزمايش و امتحان، در سرگذشت اقوام پيشين هم بوده است. قرآن با نقل آن ها به مسلمانان درس و پيام مي دهد که خود را آماده ي تحمل بلاها و آزمون هاي سخت الهي در راه ايمان و مکتب بسازند.
چند نمونه را ياد مي کنيم:
الف) ناقه ي صالح: ناقه ي صالح، يکي از وسايل امتحان خدا بود. قوم حضرت صالح از او معجزه اي درخواست کردند که ناقه ي سرخ رنگي را از دل کوه بيرون آورد تا به او ايمان آورند. وي با اذن و قدرت الهي، شتر ماده اي را همراه با بچه اش از دل سنگ بيرون آورد. ويژگي هاي آن ناقه و فرزندش در آيات قرآن آمده است. قرار بر آن شد که آب آبشخورها و نهرها به طور کامل يک روز متعلق به شتر باشد وکسي آن روز آب بر ندارد و روز ديگر مخصوص مردم باشد و مردم به آن شتر کاري نداشته باشند و آزاد باشد تا هر جا خواست برود و بچرد.
سرانجام آن قوم مشرک، آن ناقه را کشتند و دچار عذاب الهي شدند. قرآن فرستادن آن شتر را يک فتنه و امتحان براي مردم بيان مي کند: «انا مرسلوا الناقه فتنه لهم».(6) داستان شتر حضرت صالح در آيات متعددي از قرآن آمده است(7) و بيان مي کند که آن قوم در اين آزمون الهي شکست خوردند و هم چنان به شرک خود پايدار ماندند.
از توصيه هاي پيامبر خدا (ص) به امت اين بود که: پس از من حوادث و قضايايي پيش خواهد آمد. پس هر کس بخواهد کار اين امت متحد و منسجم را برهم زند و تفرقه بيندازد، هر که باشد، گردن او را بزنيد.
ب) اصحاب سبت: نمونه ي ديگر، اصحاب سبت است. قومي از بني اسرائيل کنار دريا زندگي مي کردند و خوراک و درآمدشان از صيد ماهي بود. آن ها از خدا خواسته بودند يک روز مقدس را براي استراحت و تعطيلي شان قرار دهد. درخواستشان پذيرفته شد و روز شنبه روز تعطيلي معين گشت و قرار شد آن روز کسي ماهي صيد نکند. اين امتحاني بود براي سنجش ميزان اطاعت امر و فرمانبرداري شان از حکم خدا. ولي آنان روزهاي شنبه با ديدن ماهي ها که کنار آب مي آمدند، وسوسه مي شدند و با نيرنگ، کانال ها و آب راه هايي درست مي کردند تا ماهي ها در آن گير بيفتند و فردايش آن ها را صيد کنند. در واقع، اين نوعي تخلف از دستور با ظاهرسازي و فريب و نيرنگ بود.
قرآن کريم اين موضوع را هم يک آزمون الهي مي داند و از آن ياد مي کند: «کذلک نبلوهم بما کانوا يفسقون»(8) و اشاره دارد که آن قوم که در اين آزمون شکست خوردند و نتوانستند اطاعت خويش را ثابت کنند، دچار عذاب الهي گشتند.
ج)گوساله ي سامري: وسيله ي ديگر براي امتحان قوم بني اسرائيل، گوساله ي سامري بود. موساي کليم، امت خود را از چنگ فرعون نجات داد و از فرعون پرستي به خداپرستي هدايت کرد. اما در مدت زمان چهل روزه اي که براي مناجات با خدا به کوه طور رفت، «سامري» آنان را گمراه ساخت و با ساختن يک گوساله ي طلايي که بانگي از آن برمي آمد، ادعا کرد که اين خداي شماست. آن قوم، با آن که آن همه آيت و دلايل از موسي ديده بودند، در مقابل وسوسه هاي اغواگرانه ي سامري فريب خوردند و گوساله پرست شدند. قرآن کريم، ضمن بيان اين ماجرا در آيات مختلف، قوم بني اسرائيل را نکوهش مي کند که چرا در غياب موسي دست از دين حق و پرستش خداي يکتا کشيدند و گوساله را خدا پنداشتند. هارون (برادر موسي) هم به آنان گفته بود که اين يک امتحان است و شما فريب خورديد: «و لقد قال لهم هارون من قبل يا قوم انما فتنم به و ان ربکم الرحمن».(9)
داستان قوم طالوت و امتحان شدن آنان به نهر آب در مسير رفتن به جنگ جالوت، نمونه ي ديگري از اين آزمون است.
امتحان هايي که براي حضرت يوسف، حضرت ايوب، حضرت ابراهيم و ... پيش آمد، همه حاوي درس هايي گران بهاست. مهم آن است که انسان از آزمايش الهي پيروز بيرون بيايد. حضرت علي(ع) مي فرمايد: «هيچ کدام از شما نگويد که: خدايا من از فتنه (امتحان) به تو پناه مي برم، چرا که آزمايش، برنامه ي حتمي خدا براي همه است و گريزي از آن نيست. بلکه هر کس مي خواهد به خدا پناه ببرد، از آزمون گمراه کننده و لغزاننده پناه ببرد. خداي سبحان مي فرمايد: بدانيد که اموال و اولاد شما فتنه است؛ يعني مردم را با اموال و اولاد مي آزمايد تا روشن سازد که چه کسي به رزق و روزي خدا راضي است و چه کسي از آن ناراضي است. گرچه خداوند مي داند و از خود مردم بهتر آنان را مي شناسد، ليکن مي خواهد کارهايي که به سبب آن ها مستحق عذاب و ثواب مي شوند، براي خود مردم روشن گردد...»(10)
آن حضرت، در نهج البلاغه بارها به اين حقيقت پرداخته و صحنه هاي گوناگون امتحان را براي امت ترسيم کرده است. از جمله در جايي مي فرمايد که پيامبر خدا(ص) به من فرمود: «يا علي! مردم به زودي با اموالشان امتحان خواهند شد و با مسلماني خود بر خدا منت خواهد گذاشت و تمناي رحمت الهي را داشته و از خشم الهي احساس ايمني خواهند کرد، حرام هاي خدا را با شبهات دروغ و هواهاي نفساني حلال خواهند شمرد، شراب را به اسم نبيذ، حرام و رشوه را به نام هديه و ربا را به عنوان داد و ستد حلال خواهند شمرد». گفتم: يا رسول الله! اين وضع را چگونه تأويل و تحليل کنيم، آيا اين، «ارتداد» است يا «فتنه»؟ حضرت فرمود: «فتنه».(11)
«شرايط فتنه»، شرايطي است که حق و باطل معلوم نباشد و دو گروه يا دو فرد يا دو جريان فکري و سياسي در مقابل هم قرار گيرند و معلوم نباشد که حق با کيست؟ توصيه ي حضرت امير (ع) در چنين مواردي اين است که انسان به گونه اي رفتار کند که نه از قدرت جسمي او و نه از موقعيت اجتماعي اش به سود باطل بهره برداري نشود.

2-آميختگي حق و باطل

«شرايط فتنه»، شرايطي است که حق و باطل معلوم نباشد و دو گروه يا دو فرد يا دو جريان فکري و سياسي در مقابل هم قرار گيرند و معلوم نباشد که حق با کيست؟ توصيه ي حضرت امير (ع) در چنين مواردي اين است که انسان به گونه اي رفتار کند که نه از قدرت جسمي او و نه از موقعيت اجتماعي اش به سود باطل بهره برداري نشود. تعبير و تشبيه حضرت چنين است: «کن في الفتنه کابن اللبون، لا ظهر فيرکب و لا ضرع فيحلب؛(12) در فتنه، همچون بچه شتر باش که نه پشت محکمي دارد که بر آن سوار شوند و نه پستان پر شيري دارد که او را بدوشند.»
اين که در اوضاع فتنه آميز بايد خود را کنار کشيد تا حق روشن گردد، آن گاه طرفداري از حق کرد، يک تکليف ديني است. بعضي ها در زمان امام علي (ع) و در جريان جنگ صفين، خود را از معرکه کنار کشيده بودند و علي (ع) را ياري نمي کردند، به اين بهانه که فتنه اي پيش آمده و ما نمي دانيم حق با کيست. اين نشانه دهنده ي ضعف بينش آنان است، چرا که وقتي يک طرف نزاع، امام معصوم است که پيامبر خدا (ص) درباره ي او فرمود: علي با حق است و حق با علي است و اين دو از هم جدا نمي شوند، (13) و طرف ديگر معاويه است که خصومت ديرين آل اميه با اسلام، در وجود او تجسم يافته بود، بنابراين، شرايط فتنه نبود که کساني خود را کنار بکشند و به اسم دوري جستن از فتنه، امام حق را تنها بگذارند.
از سنت هاي حتمي و استناناپذير خداوند، «امتحان» است. هر کس و هر قوم و هر جامعه اي با چيزي آزمايش مي شود تا ميزان صداقت و ادعا، ايمان و کفر، تحمل و ناشکيبي آنان مشخص شود. به آن چيزي که وسيله ي آزمايش است، «فتنه» گفته مي شود؛ مانند: اموال، اولاد، قحطي، کمبود، مرگ و ميرها، بلاها و شدايد.
فته جايي است که حق با باطل
جور با عدل، خدا با طاغوت
گردد آميخته، آن گونه که مشکل بتوان باز شناخت
ليک در صحنه ي پيکار امام
با ستم پيشه و پيمان شکن و فاسق خارج از دين
حق، چنان روشن و بي ابهام است
همچو خورشيد، به پيشاني روز
در چنين کوره ي افروخته از ظلمت و نور
خائن آن است که خود را به کناري بکشد
چون که در صحنه ي درگيري حق با باطل
بي طرف بودن در جمع تماشاچي ها
خود گناهي است بزرگ...(14)
آن چه فتنه را پيش مي آورد، به هم ريختن مرزهاي حق و باطل، هوس هاي عده اي در پوشش حق و وظيفه و نيز نقاب حق زدن به چهره ي باطل و گمراهي است که جامعه اي را به اشتباه مي اندازد.
اميرمؤمنان علي (ع) در نهج البلاغه، ريشه ي بروز اين گونه «فتنه» ها را چنين ترسيم مي کند: «سرآغاز پيدايش فتنه ها، هواهاي نفس است که پيروي مي شود و احکام بدعت آميزي است که در دين پديد مي آيد؛ بدعت هايي که با کتاب خدا مخالف است، ولي عده اي بر سر آن ها بدون انگيزه ي ديني و خدايي، با يک ديگر هم بستگي پيدا مي کنند و در مقابل ديگران جبهه مي گيرند.اگر باطل از آميختن به حق خالص باشد، ترسي بر حق طلبان نيست (چون باطل را مي شناسند) و اگر حق با باطل در نياميزد، زبان معاندان از آن کوتاه مي شود. ليکن بخشي از حق و بخشي از باطل گرفته مي شود و به هم مخلوط مي گردد، در اين حال است که شيطان بر دوستان خود مستولي و مسلط مي شود، اما آنان که از سوي خدا، نيکي بر آنان رقم خورده و هدايت شده اند نجات مي يابند: «انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع...».(15)
در نزاع دو گروه مسلمان، به حکم آيه ي قرآن بايد ميان آنان آشتي داد. اگر يکي از آن دو گروه، تجاوز پيشه و اهل «بغي» باشد، بايد با گروه ياغي و متجاوز جنگيد تا به حکم خدا گردن نهد.(16)
شرايط فتنه تا وقتي است که حق يا باطل بودن يکي از دو طرف متخاصم روشن نباشد، يا در هر دو طرف حق و باطل به هم آميخته باشند.آن چه در زمان حضرت علي (ع) پيش آمد، از ديد کوته بينان بي بصيرت، شرايط فتنه بود. اما در نگاه بصيران تيزبين و مؤمن و حجت شناس، شرايطي بود که مي بايست در رکاب علي (ع) با باطل جنگيد. فتنه ي «خوارج نهروان» نيز همين گونه بود. عده اي فريفته ي ظاهر آراسته و پيشاني هاي پينه بسته و عبادت هاي ظاهري آنان مي شدند و جنگيدن با آنان را روا نمي دانستند. اما تيز بينان با بصيرت مي دانستند که بايد آن «فتنه» را ريشه کن ساخت. اين بود که در رکاب امام، با نهروانيان جنگيدند و آنان را به هلاکت رساندند.
شهيد مطهري تحليل عميق و زيبايي از آن جريان باطل که نقاب حق به چهره زده بودند ارائه مي دهد و اقدام شجاعانه ي اميرالمؤمنين(ع) را در ريشه کن ساختن آن خشکه مقدس هاي متحجر و مغرور، مي ستايد و مي نويسد:
«علي بر روي مردم اين چنين ظاهر الصلاح و آراسته، قيافه هاي حق به جانب، ژنده پوش و عبادت پيشه، شمشير کشيده و همه را از دم شمشير گذرانده است ... از درس هاي بسيار آموزنده ي تاريخ تشيع خصوصا و جهان اسلام عموما همين داستان خوارج است. علي خود به اهميت و فوق العادگي کار خود از اين جهت واقف است و آن را بازگو مي کند. مي گويد: فأنا فقات عين الفتنه...؛(17) من چشم اين فتنه را درآوردم، غير از من احدي جرأت چنين کاري را نداشت، پس از آن که موج درياي تاريکي و شبهه ناکي آن بالا گرفته بود و «هاري آن فزوني يافته بود.»(18)
آن جا هم که خوارج نهروان با شعار «لا حکم الا لله» به طغيان بر ضد حکومت علوي پرداختند، امام در رد آنان مي فرمود: «کلمه حق يراد بها الباطل؛(19) اين سخن حقي است که انگيزه ي باطل در پشت آن نهفته است». اين يعني همان فتنه؛ آميختن حق به باطل به قصد فريب مردم.

3-آشوب و هرج و مرج

کاربرد ديگر فتنه، در مورد بلواها و آشوب ها و هرج و مرج هايي است که ميان مردم پيش مي آيد و جان و مال و ناموس مردم به خطر مي افتد و امنيت و آسايش از آنان سلب مي گردد. به اين معنا «فتنه انگيز» به کسي گفته مي شود که اختلاف و بلوا پيش آورد و با گفتن حرف ها يا انجام برخي کارها وحدت جامعه را به هم بريزد و نا امني ايجاد کند.حتي گاهي ممکن است حرف حقي فتنه اي پديد آورد. سعدي گويد: «دروغ مصلحت آميز، به ز راست فتنه انگيز».
قرآن کريم به مسلمانان دستور مي دهد با کافراني که مسلمانان را از شهر و ديار خويش آواره ساختند مبارزه کنند و مي فرمايد: «و الفتنه اشد من القتل؛(20) فتنه از کشتن شديدتر است». در آيه اي ديگر ضمن دستور به مسلمانان براي جنگ با مشرکان حريم شکن که مسلمانان را از شهر و ديار خود بيرون کردند، مي فرمايد: «و الفتنه اکبر من القتل؛(21) فتنه از کشتن بزرگ تر است.»
از توصيه هاي پيامبر خدا(ص) به امت اين بود که : پس از من حوادث و قضايايي پيش خواهد آمد. پس هر کس بخواهد کار اين امت متحد و منسجم را برهم زند و تفرقه بيندازد، هر که باشد، گردن او را بزنيد.(22) اين حکم قاطع نشان مي دهد که فتنه انگيزي و بلوا افکني، رشته ي همه ي امور را درهم مي ريزد و جامعه را به هرج و مرج مي کشاند و در شرايط ناامني، هيچ قانوني را نمي شود اجرا کرد و کارهاي علمي و فرهنگي و عمراني هم تعطيل مي شود.
اين که توصيه شده «جز راست نبايد گفت، هر راست نشايد گفت»، اشاره به ضرورت مراقبت از زبان و حرف هاست که مفسده انگيز و فتنه خيز نباشد.
درباره ي سه معنايي که براي «فتنه» گفته شد، سخن بسيار است و شواهد تاريخي فراوان. سزاوار است که درباره ي اين موضوع، کاوش بيشتر شود و نمونه هايي از هر يک در جامعه ي کنوني و تاريخ معاصر و زندگي روزمره ، بررسي گردد.

پي نوشت :

1- راغب اصفهاني، مفردات، واژه ي «فتن».
2- شيخ عباس قمي، سفينه البحار، ج 2، واژه ي «فتن».
3- عنکبوت (29) آيه ي 2 و 3.
4- توبه (9) آيه ي 126. گرچه نزول اين آيه را درباره ي منافقان دانسته اند.
5- انبياء (21) آيه ي 35.
6- قمر(54) آيه ي 27.
7- مثل: اعراف، آيات 73 و 77؛ هود، آيه ي 64؛ اسراء ، آيه ي 59؛ شعراء، آيه ي 155؛ شمس، آيه ي 13.
8- اعراف (7) آيه ي 163. آيات ديگري که به موضوع اصحاب سبت اشاره مي کند عبارت است از: نساء، آيه ي 154؛ نحل، آيه ي 124؛ بقره، آيه ي 65.
9- طه(20) آيات 90-85. نيز در اين مورد ر.ک: بقره، آيات 51، 54 و 92؛ نساء، آيه ي 153؛ اعراف آيه ي 152-148.
10- صبحي صالح، نهج البلاغه، حکمت 93.
11- همان، خطبه ي 156، ص 220.
12- همان، حکمت 1.
13- «علي مع الحق و الحق مع علي ...»؛ احقاق الحق، ج 5، ص 623.
14- از نويسنده، برگ و بار، ص 258.
15- صبحي صالح، نهج البلاغه، خطبه ي 50.
16- حجرات (49) آيه 9.
17- نهج البلاغه، خطبه ي 92.
18- شهيد مطهري، جاذبه و دافعه ي علي (ع)، ص 154.
19- نهج البلاغه، خطبه 40.
20- بقره (2) آيه 191.
21- همان، آيه ي 217.
22- علامه اميني، الغدير، ج 10، ص 28.

منبع: مجله ي معارف اسلامي شماره 71




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط