بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (2)

اولين بار ابن غضائري در کتاب الضعفاء اين نسبت را به مفضل بن عمر مي‌دهد.[40] و نجاشي رحمه الله عليه دربارة او مي‌گويد: «گفته شده او خطابي است». قبل از نقد و بررسي کلام نجاشي رحمه الله عليه دربارة فرقة «خطابي» توضيح مختصري مي‌دهيم. اين فرقه، منسوب به شخصي به نام «محمد بن مقلاص اسدي کوفي» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار مي‌رفت؛ اما پس از چندي منحرف شد. ابوالخطاب، مهم‌ترين و گزافه گو‌ترين فرقة غاليه را
يکشنبه، 16 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (2)
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (2)
بازشناسي مفضل بن عمر از راويان احاديث مهدوي (2)

نويسنده:امير محسن عرفان





نسبت خطابي بودن مفضل بن عمر :

اولين بار ابن غضائري در کتاب الضعفاء اين نسبت را به مفضل بن عمر مي‌دهد.[40] و نجاشي رحمه الله عليه دربارة او مي‌گويد: «گفته شده او خطابي است». قبل از نقد و بررسي کلام نجاشي رحمه الله عليه دربارة فرقة «خطابي» توضيح مختصري مي‌دهيم. اين فرقه، منسوب به شخصي به نام «محمد بن مقلاص اسدي کوفي» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق عليه السلام به شمار مي‌رفت؛ اما پس از چندي منحرف شد. ابوالخطاب، مهم‌ترين و گزافه گو‌ترين فرقة غاليه را تشکيل داد؛ به گونه‌اي که همة فرقه‌هاي غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسياري از غلات پس از او، عقايد خود را از او اقتباس کردند. يکي از بدترين کارهايي که ابوالخطاب به پيروي از مغيرة بن سعيد انجام مي‌داد، اين بود که احاديثي با سند جعل مي‌کرد و آن را در کتب اصحاب امامان و به نام امامان اطهار عليهم السلام جاي مي‌داد.[42] امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند که باعث ترس من در حال قيام و قعود و خواب شد. خدايا ! آتش آهن را به او بچشان.»[43]
عقايدي که به ابوالخطاب نسبت داده‌اند، بدين گونه است که:
1. آنان، صورت اصلي امام جعفر صادق عليه السلام را در آن عالم، خدا مي‌دانستند.
2. آنان، ابوالخطاب را پيامبر مي‌دانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.
3. در بعد احکام، آن‌ها به کلي اباحي مذهب و بي بندو بار بودند و همة محرمات از قبيل زنا، لواط، دزدي، شراب خواري رامجاز مي‌دانستند و اصولاً شهوات رانور مي‌دانستند. از بررسي تاريخ ظهور اين فرقه و اعمال و عقايد آن‌ها مي‌توان چنين تحليل کرد که ظهور آنان در اوايل حکومت بني عباس و به خصوص اوايل حکومت منصور بود که از هر سو، قيام‌ها و نهضت‌هايي بر ضد او صورت مي‌گرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود. ابوالخطاب، در اين هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار عليهم السلام و غلو دربارة آنان و ادعاي وصايت و نبوت خود، سعي در جلب نيرو براي قيام کرد و با رواج بي بندوباري و فساد و اباحه و مجازشمردن شهوات، توانست عدة زيادي از فاسدان آن زمان کوفه را پيرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پيروانش در سال 138 قمري در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابي بودن مفضل بن عمر راحت تر مي‌شود. مرحوم آيت‌الله خويي رحمه الله عليه با توجه به رواياتي که در مدح و فضيلت او صادر شده است، مي‌گويد که نسبت تفويض و خطابيه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]
ايشان براين باور است که اولاً: نسبت خطابي بودن مفضل براي اولين بار توسط ابن غضائري و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب اين کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانياً: کلام مرحوم کشي رحمه الله عليه که قائل است مفضل بن عمر در انتهاي عمر، خطابي شده است هم شاهدي ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشي رحمه الله عليه در نسبت خطابي بودن مفضل بن عمر ترديد دارد؛ زيرا مي‌گويد: «قيل انه کان خطابياً»؛ گفته شده است که او خطابي بوده است. عبارت «قيل» دال بر عدم رضايت نجاشي به اين مطلب است. مرحوم مامقاني رحمه الله عليه به دو دليل خطابي بودن مفضل بن عمر را نمي پذيرد: اول به آن دليل که اخباري در حد استفاضه در تأييد مفضل بن عمر صادر شده است و اين اخبار مستفيض، اين کلام را رد مي‌ کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعيت شخصي همچون ابي خطاب منع مي‌کند.[46] خلاصه آن که خطابي بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شايان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر اين باور است که علت انتساب بعضي از عقايد ناصواب به او، به دليل تشابه اسمي او با مفضل بن عمر صيرفي است که خطابي بوده است.

رواياتي که در مذمت «مفضل بن عمر» صادر شده:

از رواياتي که در مذمت و نکوهش مفضل بن عمر نقل شده است به دو روايت برمي خوريم که از حيث سند ايرادي ندارد و صحيح السند است. بقيه روايات به غير از اين دو روايت، همگي از حيث سند مخدوش هستند. ابتدا اين دو روايت که از حيث سند صحيح هستند را آورده و به نقد و بررسي آن‌ها مي‌پردازيم:
1. حدثني حمدويه بن نصير قال: حدثنا يعقوب بن يزيد، عن ابن ابي عمير، عن هشام بن الحکم و حماد بن عثمان، عن اسماعيل بن جابر قال: قال ابوعبدالله ائت المفضل و قل له: ياکافر يا مشرک ماتريد الي ابني تريد ان تقتله؟
2. حدثني حمدويه، و ابراهيم، ابنا نصير قالا: حدثنا محمد بن عيسي، عن علي بن الحکم، عن المفضل بن عمر انه کان يشير انکما لمن المرسلين.[47]

جواب به اين دو روايت :

1. اين دو روايت با روايات مستفيضي که بر وثاقت مفضل بن عمر دلالت دارد، در تعارض است.
2. در روايت اول، امام صادق عليه السلام مفضل بن عمر را کافر و مشرک مي‌داند؛ در حالي که ما رواياتي را از امام کاظم و امام رضا عليهم السلام داريم که به مدح مفضل بن عمر پرداخته‌اند و آثار اسلام را بر او حمل کرده اند؛ در حالي که در مذهب تشيع، توبه مرتد فطري قبول نيست.
3. اين دو روايت صحيح السند، همانند رواياتي است که در طعن، لعن و تکفير زرارة، محمد بن مسلم و بريدبن معاويه وارد شده است؛ يعني خلاف ظاهر اين روايات، اراده شده است و چنين رواياتي براي حفظ خون اين عده بوده و از روي تقيه صادر شده است.
4. آنچه صدور اين روايات از روي تقيه را قوت مي‌بخشد، آن است که روايات ذم مفضل بن عمر فقط از يک معصوم عليه السلام يعني امام صادق عليه السلام صادر شده است؛ ولي روايات مدح او، از سه معصوم يعني امام صادق و امام کاظم و امام رضا عليهم السلام نقل شده است.[48]
بقيه رواياتي که در مذمت مفضل بن عمر صادر شده، همگي از حيث سند، مخدوش است و ديگر نوبت به بحث دلالي آن نمي‌رسد. برفرض صدور تمام روايات ذم از امام معصوم مي‌توانيم به اين نتيجه برسيم که روايات ذم براي نفي ظاهري انتساب مفضل بن عمر به تشيع صادر شده است؛ همان گونه که امام صادق عليه السلام دربارة زرارة تعبير «سوراخ کردن کشتي براي صرف نظر کردن سلطان از آن» را به کار برده‌اند.[49] در اين گونه روايات، بيشتر روايات مدح، از روايات ذم متأخر است که خود نشانه‌اي بر صدور تقيه‌اي روايات ذم براي مصالحي مهم همچون حفظ جان اصحاب خاص مي‌باشد.[50] کما اين که امام صادق عليه السلام در حديثي مي‌فرمايند: «هلک المتريسون (المستريبون) في اديانهم منهم زراره و بريد و محمد بن مسلم و اسماعيل»؛ شکاکان در دين همچون زراره، بريد بن معاويه، محمد بن مسلم و اسماعيل به هلاکت افتادند.[51] با بررسي اجمالي شرح حال راويان، ما به بزرگواراني برخورد مي‌کنيم که در مورد آنان روايات مدح و روايات ذم هر دو وارد شده است که عبارتند از: اسماعيل بن جابر جعفي، بريد بن معاويه عجلي، زرارة بن اعين، صفوان بن يحيي، محمد بن سنان ابو جعفر زاهري، محمد بن مسلم بن رياح، يونس بن عبدالرحمان.[52]
مرحوم مامقاني رحمه الله عليه و مرحوم آيت‌الله خويي رحمه الله عليه هر دو به اين مطلب تأکيد دارند که روايات ذم مفضل بن عمر همگي از يک معصوم يعني امام صادق عليه السلام صادر شده است. در توضيح اين مطلب بايد گفت که در دورة 34 ساله امامت امام صادق عليه السلام (114- 148 ق) ما با بيشترين روايات تقيه مواجه مي‌شويم. زيرا از 53 روايت از 106 روايت مربوطه به تقيه (البته با حذف بعضي از مکررات) ـ که در کتاب بحار الانوار جمع آوري شده ـ از امام صادق نقل شده است؛ يعني حدود پنجاه درصد روايات تقيه از وجود مبارک امام صادق عليه السلام صادر شده است و البته فراموش نشود که اين رقم غير از احاديث مربوط به تقيه است که از امام صادق عليه السلام از قول امامان پيش از خود نقل شده است.
همچنين با بررسي 44 حديث مربوط به کتمان سر در اين کتاب، تعداد 27 روايت يعني بيش از شصت درصد آن از زبان آن امام عليه السلام نقل شده است.[53] علت فراواني روايات تقيه‌اي را تنها در بعد سياسي مي‌توان معلول فشارهاي سهمگين حکومت‌هاي مرکزي در دوران حکومت هشام بن عبدالملک (105-125 ق) و حکومت منصور دانست. هردوي اينان خليفه‌اي مقتدر بودند که بر اوضاع مملکت اسلامي مسلط بودند و فعاليت‌هاي امام را به شدّت کنترل مي‌کردند. وصيت امام صادق عليه السلام بهترين گواه بر فشارهاي سياسي دوران در زمان حيات ايشان است. منصور که درصدد از بين بردن وصي امام بود، نامه‌اي با همين مضمون به فرماندار مدينه نوشت. وقتي فرماندار در پي اجراي حکم رفت، مشاهده کرد که امام عليه السلام افرادي همچون منصور، فرماندار مدينه، موسي بن جعفر عليه السلام، حميده همسر خويش و عبدالله پسر ديگر خويش را اوصياي خود معرفي کرده است.[54]

پی نوشت ها :

[40]. احمد بن الحسين غضايري، رجال، ش117، ص87.
[41]. معجم رجال الحديث، ج14، ص261 و 263.
[42]. غاليان، ص106.
[43]. معجم رجال الحديث، ج14، ص245.
[44]. غاليان، ص107.
[45]. «والذي يتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفويض و الخطابية الي المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضايري الا ان نسبة الکتاب اليه لم يثبت کما مرت الاشاره عليه غير مرة، و ظاهر کلام الکشي و ان کان ان المفضل کان مستقيما ثم صار خطابياً، الا ان هذا لاشاهد عليه و يؤکد ذلک کلام النجاشي حيث قال: و قيل انه کان خطابيا فانه يشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحديث، ج18، ص303.
[46]. تنقيح المقال، ج3، ص238.
[47]. معجم رجال الحديث، ج18، ص298؛ تنقيح المقال، ج3، ص241 ؛رجال کشي، ص154.
[48]. برگرفته از: معجم رجال الحديث، ج18، ص292-299؛ تنقيح المقال، ج3، ص239-242.
[49]. معجم رجال الحديث، ج6، ص247، ش2662.
[50]. نعمت‌الله صفري فروشاني، نقش تقيه در استنباط، ص608، قم، بوستان كتاب، 1381ش.
[51]. معجم رجال الحديث، ج3، ص115، ش1302.
[52]. نقش تقيه در استنباط، ص609.
[53]. همان، ص96.
[54]. همان، ص98.

منبع:http://www.entizar.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط