رويكرد استراتژيك به اخبار آخرالزمان(2)
نويسنده: محسن قنبريان
عبدالله بن كثير ميگويد: نزد حضرت صادق(علیه السلام)بودم كه مهزم بر ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، مرا دربارة اين امري كه منتظر آنيم آگاه ساز كه چه زماني است؟ حضرت پاسخ فرمود: «اي مهزم وقت نمايان دروغ ميگويند و آنان كه عجله ميكنند هلاك ميشوند و آنان كه تسليم باشند نجات مييابند».
الف ـ رواياتي كه ظهور را ناگهاني معرفي مينمايد؛ مانند اين روايتها:
به پيامبر عرض شد: اي رسول خدا(صلی الله علیه وآله)آن قائم از نسل شماست، چه وقت ظهور ميكند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قيامت است «تنها خداست كه چون زمانش فرا رسد آشكارش ميسازد. فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است، جز به ناگهان بر شما نيايد».1و2
امام باقر(علیه السلام)نيز در تفسير آية شريفة «هل ينظرون إلّا الساعة أن تأتيهم بغتةً و هم لايشعرون؛3 آيا چشم به راه چيزي جز آن ساعتند كه ناگاه و بيخبرشان بيايد». ميفرمايد: «مراد از ساعت, ساعت قيام قائم است كه ناگهان برايشان بيايد». 4 بغتةً بودن ظهور ـ يعني غافلگير شدن ـ با تأثير گذاشتن در آن و نقش آفريني در آن ناسازگار است!
ب ـ رواياتي كه مردم را از عجله در ظهور نهي ميكند؛ مانند:
ذيل آية «أتي أمرالله فلا تستعجلوه»5 فرمودهاند: «منظور از اين امر, امر (قائم) ماست كه همان امر خداوند عزّوجلّ ميباشد پس نبايد به سوي آن تعجيل شود».6
عبدالله بن كثير ميگويد: نزد حضرت صادق(علیه السلام)بودم كه مهزم بر ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، مرا دربارة اين امري كه منتظر آنيم آگاه ساز كه چه زماني است؟ حضرت پاسخ فرمود: «اي مهزم وقت نمايان دروغ ميگويند و آنان كه عجله ميكنند هلاك ميشوند و آنان كه تسليم باشند نجات مييابند».7
وقتي امام در پاسخ از وقت ظهور؛ چنين ميفرمايد معنايش اين است كه وقتي نزد خداست شما تسليم باشيد اما اگر بخواهيم با اقدام خويش آنرا جلو بيندازيد از مصداق عجله و موجب هلاكت است!
ج ـ تجارب تاريخي ناموفق اين رسوب را متراكمتر كرده است. غير از تجارب ادّعاي مهدويت يا توقيت كه رسوا شده است، برخي جنبشها و قيامها, زمينه ساز ظهور معرفي شدهاند كه هرگز به سرانجام ظهور نرسيدهاند. نهضت سربداران يا حكومت صفويه نمونه نزديك به ماست. حجم اين جنبشها از زمان معاصر معصومين(علیه السلام)تاكنون به حدي است كه ديگر حافظه تاريخي شيعيان نسبت به مشابه اينها شرطي شده و به سختي بتوان از دولت زمينهساز و مانند آن سخن گفت.
به اينگونه برداشتها از روايات ميتوان دو جواب نقضي و حلي داد:
پاسخ به برداشتها
1. پاسخ نقضي: اين برداشت كه زمينهسازي و داشتن استراتژي براي مواجهه با ظهور، با ناگهاني بودن ظهورنميسازد يا از مصاديق عجله براي ظهور است، لااقل با دو دسته از روايات نقض ميشود:
الف ـ رواياتي كه به تهيه و آمادگي براي ظهور
فرا ميخواند از جمله:
امام صادق(علیه السلام)فرمود: «هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(علیه السلام)عدّه فراهم كند ولو يك تير؛ خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا حضرت را درك كند».8
امام كاظم(علیه السلام)فرمود: «هر كس اسبي را نگه دارد در حالي كه متوقّع امر ماست و به سبب آن دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست خداوند روزياش را فراخ گرداند، و به او شرح صدر عطا كند و او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش ياري كند».9
ب ـ رواياتي كه دعا براي تعجيل فرج را دستور ميدهد:
امام حسن عسكري(علیه السلام)فرمود: «به خداسوگند، او غيبتي خواهد داشت كه در آن تنها كساني از هلاكت نجات مييابند كه خداوند آنها را به قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است».10
امام عصر(علیه السلام)در توقيعي خطاب به اسحاق بن يعقوب فرمود: «براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است».11 پس بايد تعجيل فرج مورد مطالبة شيعه باشد. واضح است امر دعا، به محال تعلق نگرفته و بايد فرج قابل جلو آمدن باشد تا دعا مفيد واقع شود. احاديث «بداء» به خوبي اين را اثبات مينمايد؛ از جمله امام صادق(علیه السلام)فرمود: «دعا ردّ قضا ميكند در حالي كه از آسمان نازل شده و محكم و قطعي هم شده باشد».12 «دعا كنندة بدون عمل نيز مثل تيرانداز بيكمان است».13 ميبينيم دعا براي تعجيل فرج، لازمهاش تلاش براي تعجيل فرج است و اين تلاش چيزي جز آمادگي و زمينهسازي كه در روايات دستة اول گذشت نيست.
2. پاسخ حلي: روايات از يك سو بيان ميكند: ظهور مثل قيامت ناگهاني رخ ميدهد پس غافلگير كننده است و از سوي ديگر ما را مكلف به آمادگي،
زمنيه سازي و دارا بودن استراتژي ميطلبد. اين دو دسته روايت هيچ تعارضي با هم ندارند و به خوبي قابل جمعاند. چنانكه بارها تأكيد شد، مختصات زماني ظهور قابل كشف نيست و استراتژيها نيز مربوط به آن نميباشد. ناگهاني بودن، مقابل توقيت است و حال اينكه محصول استراتژي ما هرگز توقيت نميباشد. توقيت در روايات دو پيامد تربيتي منفي دارد كه با ناگهاني قرار دادن ظهور رفع شده است. آن دو اثر عبارتند از:
الف ـ اگر بداء تأخيري رخ دهد، موجب سستي ايمانها ميشود. فضيل بن يسار از امام باقر(علیه السلام)نقل ميكند كه، در پاسخ به اين پرسش كه آيا براي اين امر (قيام قائم) وقت (مشخص) وجود دارد, سه بار فرمود: «كساني كه وقت گذارند دروغ ميگويند». پس فرمود: «زماني كه موسي(علیه السلام)قومش را براي رفتن به ميقات پروردگارش ترك كرد به آنها وعده داد كه تا سي روز ديگر برميگردد اما زماني كه خداوند ده روز ديگر بر آن افزود قومش گفتند موسي(علیه السلام)خلاف وعده كرده پس كردند آن چه كردند».14
ب ـ اگر توقيت, وقت دوري براي ظهور باشد عمل مناسب از منتظران سر نميزند. امام كاظم(علیه السلام)فرمود: «اگر به ما گفته شود اين امر (ظهورقائم) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نميشود، دلها سخت ميشد و بيشتر مردم از اسلام برميگشتند اما گفتهاند: اين امر چه با شتاب پيش ميآيد و چه نزديك است! تا دلهاي مردم الفت گيرد و فرج نزديك گردد».15
مشخص نبودن وقت و ناگهاني بودن به دليل الفت قلبهاي مردم و نزديك شدن فرج ياد شده است يعني داراي كاركردي سازنده و فعال كه نزديك كردن فرج است و اين دقيقاً ضدّ چيزي است كه در اشكال پيگيري ميشد.
به علاوه، بيان روايات در خصوص ناگهاني بودن، بيشتر ناظر به حال منكران و غافلان است نه منتظران. اما برداشت از رواياتي كه نفي عجله براي ظهور ميكرد, پاسخهاي نقضي دقيقاً شامل آن هم ميشود. چون اگر منظور اين روايات آن باشد كه هرگونه اقدامي در راستاي ظهور, عجله براي ظهور و موجب هلاكت است با صريح رواياتي كه دستور به آماده بودن و آماده كردن عدّه و عده براي ظهور ميكند منافات دارد.
تفسير اين روايات
براي تفسير اين روايات بايد «آمدن امر» (اتي امرالله ـ هذالامر و...) معنا شود. در اين باره دو احتمال براي آمدن امر يا فرج آل محمد(صلی الله علیه وآله)و... قابل طرح است:
احتمال اول: اين كه از ابتدا، قضاي حتمي الهي آن بوده كه فرج اهلبيت(علیه السلام)و امر آنها با قيام قائم ايشان برسد و براي امامان قبل از امام دوازدهم(علیه السلام)دوران كرب و بلا تقدير شده بود. عبدالعظيم حسني در هنگام تشرف به محضر امام عليالنقي(علیه السلام)به هنگام سلام به ايشان از عبارت «السلام عليك يا بقية الله» استفاده ميكند و آنگاه خدمت ايشان عرض ميكند: من اميدوارم كه شما همان قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله)باشيد. حضرت در پاسخ ميفرمايد: «اي اباالقاسم هيچ يك از ما نيست مگر اينكه قائم به امر اهلي و هدايت كننده به دين الهي است. اما من آن قائمي كه خداوند به وسيلة او زمين را از اهل كفر و انكار پاكيزه ميسازد و آن را پر از عدل و قسط مينمايد، نيستم».16
به حسب اين احتمال، عجله در امر واضح است و آن نديدن و عدم لحاظ قضاي حتمي الهي است. در واقع اصحاب از امام غير دوازدهم قيام و ظهور ميخواستهاند. چنين رويكردي كاملاً بهعكس آن چيزي است كه در اين مقاله به دنبال آنيم، چون اخبار غيبيِ مبتني بر تقدير عينيِ خداوند را از لحاظ نميكند. از اين رو امام آنها را به عدم عجله و تسليم بودن دعوت مينمايد. اما در اين فرض براي ما كه در دوران غيبت امام دوازدهم هستيم، تمنا و تلاش براي خروج قائم منطبق بر قضاي حتمي خداوند بوده و استعجال در امر الهي نميباشد.
احتمال دوم: اين كه فرج و آمدن امر اهلبيت((علیه السلام))، اعمّ از قيام قائم باشد. بدين معنا كه فرج اهلبيت(علیه السلام)و آمدن امر آنها ـ كه گشايش براي مؤمنان هم هست ـ يك پروژه و داراي چندين مرحله بوده كه فاز نهايي آن اقامة قسط و عدل جهاني توسط قائم(علیه السلام)بوده است. بنابراين خداوند از ابتدا، امامان را دوازده نفر معين و وظيفة امام دوازدهم را هم پر كردن زمين از قسط و عدل مشخص كرده اما رسيدن به اين وعدة حتمي الهي دو تقدير يافته است:
الف ـ تقدير اول الهي اين بود كه در امامان قبل از دوازدهم، مرتبهاي از فرج با حاكميت الهي رخ دهد و امامي پس از امام بيايد تا امام دوازدهم مرحلة نهايي را انجام دهد. شيخ طوسي روايتي از سعيد مكي نقل ميكند كه ميگويد: امام صادق(علیه السلام)به من فرمود: «امامان دوازده نفرند. وقتي شش نفرشان بگذرند خداوند به دست هفتمي پيروزي ميآورد. پنج نفر از ما اهلبيت حكومت ميكند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد».17
اين روايت با رواياتي كه سال 70 18و سپس 140 19 را براي امر اهلبيت معرفي ميكرد منطبق است. در اين حديث، ابوحمزه از علي(علیه السلام)نقل كرده بود كه فرمود تا سال 70 بلاء و پس از 70 رخاء خواهد بود.
ب ـ اما به علت كاهلي مردم و عدم آمادگي آنها و مانند آنها مراحل ابتدايي فرج حاصل نشد و تقدير دوم الهي جاري شد يعني پروژة فرج و آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)با ظهور قائم يكي شد. از اينرو بعد از امام صادق(علیه السلام)ديگر فرج و آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)با قيام يكي معرفي شده است (روايات امام هادي(علیه السلام)كه در احتمال اول طرح شد اين را تأييد ميكند).
براساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتي امام(علیه السلام)بايد ياري مي شد (مثلاً امام علي(علیه السلام)و امام حسين(علیه السلام)ياري نشدند، لذا مظلومانه به شهادت رسيدند و حكومت الهي ـ كه مبدأ فرج است ـ برقرار يا مستمر نماند). اما وقتي خداوند تقدير خويش را به گونة دوم براي آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)و فرج (با ظهور قائم) رقم زد آنها تمناي قيام ميكردند. از مثل روايت عبدالعظيم حسني معلوم مي شود خواصّ شيعيان از تقدير اولي خداوند اطلاع داشته، لذا منتظر خروج و فرج در غير امام دوازدهم بودهاند. اما از روايت ابوحمزة ثمالي و مانند آن معلوم ميشود تقدير به گونة دوم بداء حاصل كرده و سرّ آنهم به مردم برميگردد (مثل عدم ياري سيدالشهدا(علیه السلام)و ...) روايت امام صادق(علیه السلام)در تأويل آيه 77 سورة نساء مؤيدي براي اين توجيه ميباشد، كه فرمود: به خدا سوگند آنچه امام حسن(علیه السلام)انجام داد(صلح) بهتر است براي اين امت از آنچه خورشيد بر آن نور افشاند و خداوند اين آيه را نازل كرد: «ألم تر إلي الّذين قيل لهم كفّوا أيديكم و أقيموا الصّلاة و آتوالزّكاة؛ آيا نديدي كساني را كه به آنان گفته شد دست از جهاد برداريد و نماز را به پا داريد و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد» يعني از امام خود اطاعت كنيد اما مردم طلب قتال و جنگ از امام كردند «و لمّا كتب عليهم القتال؛ اما هنگامي كه پيكار بر آنان واجب شد» در معيت با حسين(علیه السلام)«قالوا ربـّنا لم كتبت علينا القتال لو لا أخرتنا إلي أجلٍ قريبٍ؛ گفتند چرا پيكار را بر ما مقدر داشتي؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تأخير نينداختي كه در آن سرآمدي نزديك است» تا اجابت دعوتت كرده از رسولانت تبعيت كنيم (با اين حرف) اراده كردند تأخير قتال را تا زمان قائم.20
جمعبندي
بنا بر هر احتمال دربارة آمدن امر اهلبيت((علیه السلام))، اين مسلم است كه اولاً اصحاب دنبال توقيت آن بودند (به همين دليل پاسخ كذب الوقّاتون ميشنيدند) و گفته شد كه آمادگي و زمينهسازي غير از توقيت است. ثانياً در روايات محل اشكال سخن از آمادگي براي امر نيست بلكه خارج كردن امر است! در واقع اصحاب تمناي خروج از سوي امام(علیه السلام)را داشتند و امام آن را عجله ميديديد. پس عجله در ظهور يعني واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه آماده كردن مقدمات و برنامهريزي براي آمادگي جهت خروج به موقع او كه تكليف منتظران است. روشن است بين اين دو فرق بسيار است.
اينگونه تفاسير غلط موانعي بالقوه براي بستر فرهنگي گفتمان مهدويت با رويكرد استراتژي سازي جهت ظهور است كه اگر چه در بين عامه مردم شايع نيست اما به موازات طرح و نشر آن ادبيات اين برداشت نيز فعليّت و شيوع مييابند. اما واقعيت اين است كه رسوبات ذهني حاصل از تجارب ناموفق بيش از اين در ذهن عامة مردم مانعيت براي اين روي كرد علمي ـ عملي ايجاد مينمايد. در اين باره دو بايستة مهم بايد نهادينه شود:
1. رسيدن به متدي علمي و قابل دفاع جهت برداشت از اخبار آخرالزمان: متأسفانه از اين مطلب نميتوان چشم پوشيد كه اين همه روايات دربارة اوضاع و احوال آخرالزمان و آستانة ظهور يا به كلي مهجور مانده و برخي هيچ استفاده از آن نكردند يا به جاي استفادة استراتژيك فقط استفادة توقيتي و تطبيقي از آن شده است آنهم با روشهاي كاملاً استحساني و ذوقي.
بيان اين برداشتها بر روي منابر يا در كتابها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن موجب همان ذهنيت منفي شده است؛ حال آنكه از سويي حتماً اين روايات بايد قابل استفاده ما باشند تا لغو در سخن معصوم لازم نيايد و از سوي ديگر چون از اين روايات نميتوان استفادة توقيت كرد (به علت نهي صريح خود روايات) استفادههاي استراتژيك متعين ميگردد كه محلّ بحث اين مقاله است.
اينگونه استفاده ناگزير از متد و روشي علمي و موجه است ـ كه انسجامي مقبول داشته و نتايجي قابل دفاع ارائه نمايد، تا با نگاهي جامع به مجموع روايات از آنچه پيش روست تصويري درست و كامل ارائه داده، بايستههاي مواجهه با فردا را كشف نمايد. اين كجا و تطبيق متجزي با ديدن نزديكي اجمالي يك پديده يا گوشهاي از يك روايت ـ بدون بررسي سندي و دلالي و جمعبندي با ساير ادله ـ و حكم به توقيت و مانند آن كجا؟!
اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمي و غيبي قرآن و عترت به تدريج در بين اهل فن نضج گيرد، به زودي محصولات اين اجتهاد نيز مثل اجتهاد در فروع احكام و از اخبار عملي قرآن و عترت محكم و قابل دفاع علمي خواهد شد.
2. فرهنگسازي لازم در مردم براي عدم خلط زمينهسازي با تطبيق و توقيت: روي ديگر اين سكه مخاطبان و عامه مردماند. به آنها بايد آموزاند كه هر اقدام زمينهسازانه و استراتژي فردانگرانه الزاماً به معناي علامت و نشانه شدن براي ظهور نميباشد تا شائبة شمارش معكوس ظهور و توقيت به ذهن بيايد. براي نمونه اگر متأثر از روايات پراكنده در ابواب متفاوت حديثي رساندن ايران (فارس) به يك جامعه شيعي يكي از اقدامات زمينهساز تلقي شد؛ همكاري علماي شيعه از لبنان و نجف با حكومت صفويه براي رسيدن به اين مقصود غير از ضرورت و توجيه بالفعل در آن ظرف زماني، مبتني بر استراتژي براي فردا هم هست. اما اين بدان معنا نيست كه حكومت صفويه ـ كه موجبات تشكيل جامعة يكپارچه شيعي ايران شد ـ الزاماً علامت ظهور است و به دولت كريمه امام عصر(علیه السلام)متصل ميشود. از همين رو علامه مجلسي گرچه قيام كننده از گيلان در روايات را به شاه اسماعيل صفوي تطبيق ميدهد اما تصريح ميكند: «قيام قائم لازم نيست بلافاصله پس از اينها رخ دهد21 و فقط در لسان دعا، نه اخبار از خدا ميخواهد كه دولت صفوي به دولت قائم بپيوندند».22
نمونة ديگر؛ اگر سهمي از هجرت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري از اراك به قم و تأسيس حوزة علمية قم، از آن اخبار آخرالزّماني دربارة اين حوزه و نقش زمينهسازي آن در ظهور باشد و از اين رو آن اقدام را استراتژيك كرده باشد، بدين معنا نيست كه با اوج گرفتن حوزة قم و افول حوزة نجف، ظهور اتفاق ميافتد ولو ميتوان به راحتي گفت، شكوفايي حوزة قم، زمينهسازي براي ظهور حضرت حجّت است، به ويژه آنكه روايت تصريح داشت:
حجت بودن قم تا زمان ظهور [هر وقت كه باشد] خواهد بود.23
نمونة ديگر؛ فرض كنيد در همه ناملايمات و طوفانها در كنار دهها دليل عقلي و شرعي براي قيام عليه سلطنت پهلوي و هم مقاومت در تمام دوران طولاني انقلاب اسلامي 57 روايات آخرالزمان دربارة زمينه سازي مردمي از مشرق و به خصوص خبر امام موسي بن جعفر(علیه السلام)مبني بر «وقوع انقلابي از قم و سپس جنگي سخت و عاقبتي خوب براي اين انقلاب»24 هم در ذهن و ضمير امام مجاهد ما كارگر افتاده باشد و از اين رو با قاطعيت بفرمايد شاه بايد برود و نزد عالمان برجستة نجف از شدني بودن اين كار سخن بگويد و پس از انقلاب بفرمايد: «با اتكال به خداي تبارك و تعالي و پشتيباني صاحب اين كشور امام زمان(علیه السلام)اين مقصد را به آخر برسانيد و خواهيد رسانيد».25 البته اينها رويكردي استراتژيك به اخبار آخرالزمان است اما هرگز به معني توقيت نيست كه مثلاً پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق ميافتد! حتي تطبيق اين انقلاب با خروج خراساني نيازمند گذر مقبول از متد و مدل تعيين مختصات ظهور است و نميتوان استحساني سخن گفت.
/س
اشاره:
2. درك فلسفة تاريخي از ظهور
الف ـ رواياتي كه ظهور را ناگهاني معرفي مينمايد؛ مانند اين روايتها:
به پيامبر عرض شد: اي رسول خدا(صلی الله علیه وآله)آن قائم از نسل شماست، چه وقت ظهور ميكند؟ آن حضرت فرمود: ظهور او مانند قيامت است «تنها خداست كه چون زمانش فرا رسد آشكارش ميسازد. فرا رسيدن آن بر آسمانيان و زمينيان پوشيده است، جز به ناگهان بر شما نيايد».1و2
امام باقر(علیه السلام)نيز در تفسير آية شريفة «هل ينظرون إلّا الساعة أن تأتيهم بغتةً و هم لايشعرون؛3 آيا چشم به راه چيزي جز آن ساعتند كه ناگاه و بيخبرشان بيايد». ميفرمايد: «مراد از ساعت, ساعت قيام قائم است كه ناگهان برايشان بيايد». 4 بغتةً بودن ظهور ـ يعني غافلگير شدن ـ با تأثير گذاشتن در آن و نقش آفريني در آن ناسازگار است!
ب ـ رواياتي كه مردم را از عجله در ظهور نهي ميكند؛ مانند:
ذيل آية «أتي أمرالله فلا تستعجلوه»5 فرمودهاند: «منظور از اين امر, امر (قائم) ماست كه همان امر خداوند عزّوجلّ ميباشد پس نبايد به سوي آن تعجيل شود».6
عبدالله بن كثير ميگويد: نزد حضرت صادق(علیه السلام)بودم كه مهزم بر ايشان وارد شد و گفت: فدايت شوم، مرا دربارة اين امري كه منتظر آنيم آگاه ساز كه چه زماني است؟ حضرت پاسخ فرمود: «اي مهزم وقت نمايان دروغ ميگويند و آنان كه عجله ميكنند هلاك ميشوند و آنان كه تسليم باشند نجات مييابند».7
وقتي امام در پاسخ از وقت ظهور؛ چنين ميفرمايد معنايش اين است كه وقتي نزد خداست شما تسليم باشيد اما اگر بخواهيم با اقدام خويش آنرا جلو بيندازيد از مصداق عجله و موجب هلاكت است!
ج ـ تجارب تاريخي ناموفق اين رسوب را متراكمتر كرده است. غير از تجارب ادّعاي مهدويت يا توقيت كه رسوا شده است، برخي جنبشها و قيامها, زمينه ساز ظهور معرفي شدهاند كه هرگز به سرانجام ظهور نرسيدهاند. نهضت سربداران يا حكومت صفويه نمونه نزديك به ماست. حجم اين جنبشها از زمان معاصر معصومين(علیه السلام)تاكنون به حدي است كه ديگر حافظه تاريخي شيعيان نسبت به مشابه اينها شرطي شده و به سختي بتوان از دولت زمينهساز و مانند آن سخن گفت.
به اينگونه برداشتها از روايات ميتوان دو جواب نقضي و حلي داد:
پاسخ به برداشتها
1. پاسخ نقضي: اين برداشت كه زمينهسازي و داشتن استراتژي براي مواجهه با ظهور، با ناگهاني بودن ظهورنميسازد يا از مصاديق عجله براي ظهور است، لااقل با دو دسته از روايات نقض ميشود:
الف ـ رواياتي كه به تهيه و آمادگي براي ظهور
فرا ميخواند از جمله:
امام صادق(علیه السلام)فرمود: «هر يك از شما بايد براي خروج حضرت قائم(علیه السلام)عدّه فراهم كند ولو يك تير؛ خداي تعالي هر گاه بداند كسي چنين نيتي دارد اميد آن است كه عمرش را طولاني كند تا حضرت را درك كند».8
امام كاظم(علیه السلام)فرمود: «هر كس اسبي را نگه دارد در حالي كه متوقّع امر ماست و به سبب آن دشمنان ما را خشمگين سازد، در حالي كه او منسوب به ماست خداوند روزياش را فراخ گرداند، و به او شرح صدر عطا كند و او را به آرزويش برساند و در رسيدن به خواستههايش ياري كند».9
ب ـ رواياتي كه دعا براي تعجيل فرج را دستور ميدهد:
امام حسن عسكري(علیه السلام)فرمود: «به خداسوگند، او غيبتي خواهد داشت كه در آن تنها كساني از هلاكت نجات مييابند كه خداوند آنها را به قول به امامتش ثابت قدم داشته و در دعا براي تعجيل فرجش موفق كرده است».10
امام عصر(علیه السلام)در توقيعي خطاب به اسحاق بن يعقوب فرمود: «براي تعجيل فرج بسيار دعا كنيد كه فرج شما همان است».11 پس بايد تعجيل فرج مورد مطالبة شيعه باشد. واضح است امر دعا، به محال تعلق نگرفته و بايد فرج قابل جلو آمدن باشد تا دعا مفيد واقع شود. احاديث «بداء» به خوبي اين را اثبات مينمايد؛ از جمله امام صادق(علیه السلام)فرمود: «دعا ردّ قضا ميكند در حالي كه از آسمان نازل شده و محكم و قطعي هم شده باشد».12 «دعا كنندة بدون عمل نيز مثل تيرانداز بيكمان است».13 ميبينيم دعا براي تعجيل فرج، لازمهاش تلاش براي تعجيل فرج است و اين تلاش چيزي جز آمادگي و زمينهسازي كه در روايات دستة اول گذشت نيست.
2. پاسخ حلي: روايات از يك سو بيان ميكند: ظهور مثل قيامت ناگهاني رخ ميدهد پس غافلگير كننده است و از سوي ديگر ما را مكلف به آمادگي،
زمنيه سازي و دارا بودن استراتژي ميطلبد. اين دو دسته روايت هيچ تعارضي با هم ندارند و به خوبي قابل جمعاند. چنانكه بارها تأكيد شد، مختصات زماني ظهور قابل كشف نيست و استراتژيها نيز مربوط به آن نميباشد. ناگهاني بودن، مقابل توقيت است و حال اينكه محصول استراتژي ما هرگز توقيت نميباشد. توقيت در روايات دو پيامد تربيتي منفي دارد كه با ناگهاني قرار دادن ظهور رفع شده است. آن دو اثر عبارتند از:
الف ـ اگر بداء تأخيري رخ دهد، موجب سستي ايمانها ميشود. فضيل بن يسار از امام باقر(علیه السلام)نقل ميكند كه، در پاسخ به اين پرسش كه آيا براي اين امر (قيام قائم) وقت (مشخص) وجود دارد, سه بار فرمود: «كساني كه وقت گذارند دروغ ميگويند». پس فرمود: «زماني كه موسي(علیه السلام)قومش را براي رفتن به ميقات پروردگارش ترك كرد به آنها وعده داد كه تا سي روز ديگر برميگردد اما زماني كه خداوند ده روز ديگر بر آن افزود قومش گفتند موسي(علیه السلام)خلاف وعده كرده پس كردند آن چه كردند».14
ب ـ اگر توقيت, وقت دوري براي ظهور باشد عمل مناسب از منتظران سر نميزند. امام كاظم(علیه السلام)فرمود: «اگر به ما گفته شود اين امر (ظهورقائم) تا دويست يا سيصد سال ديگر واقع نميشود، دلها سخت ميشد و بيشتر مردم از اسلام برميگشتند اما گفتهاند: اين امر چه با شتاب پيش ميآيد و چه نزديك است! تا دلهاي مردم الفت گيرد و فرج نزديك گردد».15
مشخص نبودن وقت و ناگهاني بودن به دليل الفت قلبهاي مردم و نزديك شدن فرج ياد شده است يعني داراي كاركردي سازنده و فعال كه نزديك كردن فرج است و اين دقيقاً ضدّ چيزي است كه در اشكال پيگيري ميشد.
به علاوه، بيان روايات در خصوص ناگهاني بودن، بيشتر ناظر به حال منكران و غافلان است نه منتظران. اما برداشت از رواياتي كه نفي عجله براي ظهور ميكرد, پاسخهاي نقضي دقيقاً شامل آن هم ميشود. چون اگر منظور اين روايات آن باشد كه هرگونه اقدامي در راستاي ظهور, عجله براي ظهور و موجب هلاكت است با صريح رواياتي كه دستور به آماده بودن و آماده كردن عدّه و عده براي ظهور ميكند منافات دارد.
تفسير اين روايات
براي تفسير اين روايات بايد «آمدن امر» (اتي امرالله ـ هذالامر و...) معنا شود. در اين باره دو احتمال براي آمدن امر يا فرج آل محمد(صلی الله علیه وآله)و... قابل طرح است:
احتمال اول: اين كه از ابتدا، قضاي حتمي الهي آن بوده كه فرج اهلبيت(علیه السلام)و امر آنها با قيام قائم ايشان برسد و براي امامان قبل از امام دوازدهم(علیه السلام)دوران كرب و بلا تقدير شده بود. عبدالعظيم حسني در هنگام تشرف به محضر امام عليالنقي(علیه السلام)به هنگام سلام به ايشان از عبارت «السلام عليك يا بقية الله» استفاده ميكند و آنگاه خدمت ايشان عرض ميكند: من اميدوارم كه شما همان قائم آل محمد(صلی الله علیه وآله)باشيد. حضرت در پاسخ ميفرمايد: «اي اباالقاسم هيچ يك از ما نيست مگر اينكه قائم به امر اهلي و هدايت كننده به دين الهي است. اما من آن قائمي كه خداوند به وسيلة او زمين را از اهل كفر و انكار پاكيزه ميسازد و آن را پر از عدل و قسط مينمايد، نيستم».16
به حسب اين احتمال، عجله در امر واضح است و آن نديدن و عدم لحاظ قضاي حتمي الهي است. در واقع اصحاب از امام غير دوازدهم قيام و ظهور ميخواستهاند. چنين رويكردي كاملاً بهعكس آن چيزي است كه در اين مقاله به دنبال آنيم، چون اخبار غيبيِ مبتني بر تقدير عينيِ خداوند را از لحاظ نميكند. از اين رو امام آنها را به عدم عجله و تسليم بودن دعوت مينمايد. اما در اين فرض براي ما كه در دوران غيبت امام دوازدهم هستيم، تمنا و تلاش براي خروج قائم منطبق بر قضاي حتمي خداوند بوده و استعجال در امر الهي نميباشد.
احتمال دوم: اين كه فرج و آمدن امر اهلبيت((علیه السلام))، اعمّ از قيام قائم باشد. بدين معنا كه فرج اهلبيت(علیه السلام)و آمدن امر آنها ـ كه گشايش براي مؤمنان هم هست ـ يك پروژه و داراي چندين مرحله بوده كه فاز نهايي آن اقامة قسط و عدل جهاني توسط قائم(علیه السلام)بوده است. بنابراين خداوند از ابتدا، امامان را دوازده نفر معين و وظيفة امام دوازدهم را هم پر كردن زمين از قسط و عدل مشخص كرده اما رسيدن به اين وعدة حتمي الهي دو تقدير يافته است:
الف ـ تقدير اول الهي اين بود كه در امامان قبل از دوازدهم، مرتبهاي از فرج با حاكميت الهي رخ دهد و امامي پس از امام بيايد تا امام دوازدهم مرحلة نهايي را انجام دهد. شيخ طوسي روايتي از سعيد مكي نقل ميكند كه ميگويد: امام صادق(علیه السلام)به من فرمود: «امامان دوازده نفرند. وقتي شش نفرشان بگذرند خداوند به دست هفتمي پيروزي ميآورد. پنج نفر از ما اهلبيت حكومت ميكند و به دست ششمي خورشيد از مغرب طلوع خواهد كرد».17
اين روايت با رواياتي كه سال 70 18و سپس 140 19 را براي امر اهلبيت معرفي ميكرد منطبق است. در اين حديث، ابوحمزه از علي(علیه السلام)نقل كرده بود كه فرمود تا سال 70 بلاء و پس از 70 رخاء خواهد بود.
ب ـ اما به علت كاهلي مردم و عدم آمادگي آنها و مانند آنها مراحل ابتدايي فرج حاصل نشد و تقدير دوم الهي جاري شد يعني پروژة فرج و آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)با ظهور قائم يكي شد. از اينرو بعد از امام صادق(علیه السلام)ديگر فرج و آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)با قيام يكي معرفي شده است (روايات امام هادي(علیه السلام)كه در احتمال اول طرح شد اين را تأييد ميكند).
براساس احتمال دوم هم عجله در ظهور واضح است. وقتي امام(علیه السلام)بايد ياري مي شد (مثلاً امام علي(علیه السلام)و امام حسين(علیه السلام)ياري نشدند، لذا مظلومانه به شهادت رسيدند و حكومت الهي ـ كه مبدأ فرج است ـ برقرار يا مستمر نماند). اما وقتي خداوند تقدير خويش را به گونة دوم براي آمدن امر اهلبيت(علیه السلام)و فرج (با ظهور قائم) رقم زد آنها تمناي قيام ميكردند. از مثل روايت عبدالعظيم حسني معلوم مي شود خواصّ شيعيان از تقدير اولي خداوند اطلاع داشته، لذا منتظر خروج و فرج در غير امام دوازدهم بودهاند. اما از روايت ابوحمزة ثمالي و مانند آن معلوم ميشود تقدير به گونة دوم بداء حاصل كرده و سرّ آنهم به مردم برميگردد (مثل عدم ياري سيدالشهدا(علیه السلام)و ...) روايت امام صادق(علیه السلام)در تأويل آيه 77 سورة نساء مؤيدي براي اين توجيه ميباشد، كه فرمود: به خدا سوگند آنچه امام حسن(علیه السلام)انجام داد(صلح) بهتر است براي اين امت از آنچه خورشيد بر آن نور افشاند و خداوند اين آيه را نازل كرد: «ألم تر إلي الّذين قيل لهم كفّوا أيديكم و أقيموا الصّلاة و آتوالزّكاة؛ آيا نديدي كساني را كه به آنان گفته شد دست از جهاد برداريد و نماز را به پا داريد و نماز را به پا داريد و زكات بدهيد» يعني از امام خود اطاعت كنيد اما مردم طلب قتال و جنگ از امام كردند «و لمّا كتب عليهم القتال؛ اما هنگامي كه پيكار بر آنان واجب شد» در معيت با حسين(علیه السلام)«قالوا ربـّنا لم كتبت علينا القتال لو لا أخرتنا إلي أجلٍ قريبٍ؛ گفتند چرا پيكار را بر ما مقدر داشتي؟ چرا مرگ ما را تا زمان مقرر آن به تأخير نينداختي كه در آن سرآمدي نزديك است» تا اجابت دعوتت كرده از رسولانت تبعيت كنيم (با اين حرف) اراده كردند تأخير قتال را تا زمان قائم.20
جمعبندي
بنا بر هر احتمال دربارة آمدن امر اهلبيت((علیه السلام))، اين مسلم است كه اولاً اصحاب دنبال توقيت آن بودند (به همين دليل پاسخ كذب الوقّاتون ميشنيدند) و گفته شد كه آمادگي و زمينهسازي غير از توقيت است. ثانياً در روايات محل اشكال سخن از آمادگي براي امر نيست بلكه خارج كردن امر است! در واقع اصحاب تمناي خروج از سوي امام(علیه السلام)را داشتند و امام آن را عجله ميديديد. پس عجله در ظهور يعني واداشتن امام به خروج قبل از موعد نه آماده كردن مقدمات و برنامهريزي براي آمادگي جهت خروج به موقع او كه تكليف منتظران است. روشن است بين اين دو فرق بسيار است.
اينگونه تفاسير غلط موانعي بالقوه براي بستر فرهنگي گفتمان مهدويت با رويكرد استراتژي سازي جهت ظهور است كه اگر چه در بين عامه مردم شايع نيست اما به موازات طرح و نشر آن ادبيات اين برداشت نيز فعليّت و شيوع مييابند. اما واقعيت اين است كه رسوبات ذهني حاصل از تجارب ناموفق بيش از اين در ذهن عامة مردم مانعيت براي اين روي كرد علمي ـ عملي ايجاد مينمايد. در اين باره دو بايستة مهم بايد نهادينه شود:
1. رسيدن به متدي علمي و قابل دفاع جهت برداشت از اخبار آخرالزمان: متأسفانه از اين مطلب نميتوان چشم پوشيد كه اين همه روايات دربارة اوضاع و احوال آخرالزمان و آستانة ظهور يا به كلي مهجور مانده و برخي هيچ استفاده از آن نكردند يا به جاي استفادة استراتژيك فقط استفادة توقيتي و تطبيقي از آن شده است آنهم با روشهاي كاملاً استحساني و ذوقي.
بيان اين برداشتها بر روي منابر يا در كتابها و مطبوعات و عدم تحقق ظهور پس از آن موجب همان ذهنيت منفي شده است؛ حال آنكه از سويي حتماً اين روايات بايد قابل استفاده ما باشند تا لغو در سخن معصوم لازم نيايد و از سوي ديگر چون از اين روايات نميتوان استفادة توقيت كرد (به علت نهي صريح خود روايات) استفادههاي استراتژيك متعين ميگردد كه محلّ بحث اين مقاله است.
اينگونه استفاده ناگزير از متد و روشي علمي و موجه است ـ كه انسجامي مقبول داشته و نتايجي قابل دفاع ارائه نمايد، تا با نگاهي جامع به مجموع روايات از آنچه پيش روست تصويري درست و كامل ارائه داده، بايستههاي مواجهه با فردا را كشف نمايد. اين كجا و تطبيق متجزي با ديدن نزديكي اجمالي يك پديده يا گوشهاي از يك روايت ـ بدون بررسي سندي و دلالي و جمعبندي با ساير ادله ـ و حكم به توقيت و مانند آن كجا؟!
اگر اصول و متد برداشت از اخبار علمي و غيبي قرآن و عترت به تدريج در بين اهل فن نضج گيرد، به زودي محصولات اين اجتهاد نيز مثل اجتهاد در فروع احكام و از اخبار عملي قرآن و عترت محكم و قابل دفاع علمي خواهد شد.
2. فرهنگسازي لازم در مردم براي عدم خلط زمينهسازي با تطبيق و توقيت: روي ديگر اين سكه مخاطبان و عامه مردماند. به آنها بايد آموزاند كه هر اقدام زمينهسازانه و استراتژي فردانگرانه الزاماً به معناي علامت و نشانه شدن براي ظهور نميباشد تا شائبة شمارش معكوس ظهور و توقيت به ذهن بيايد. براي نمونه اگر متأثر از روايات پراكنده در ابواب متفاوت حديثي رساندن ايران (فارس) به يك جامعه شيعي يكي از اقدامات زمينهساز تلقي شد؛ همكاري علماي شيعه از لبنان و نجف با حكومت صفويه براي رسيدن به اين مقصود غير از ضرورت و توجيه بالفعل در آن ظرف زماني، مبتني بر استراتژي براي فردا هم هست. اما اين بدان معنا نيست كه حكومت صفويه ـ كه موجبات تشكيل جامعة يكپارچه شيعي ايران شد ـ الزاماً علامت ظهور است و به دولت كريمه امام عصر(علیه السلام)متصل ميشود. از همين رو علامه مجلسي گرچه قيام كننده از گيلان در روايات را به شاه اسماعيل صفوي تطبيق ميدهد اما تصريح ميكند: «قيام قائم لازم نيست بلافاصله پس از اينها رخ دهد21 و فقط در لسان دعا، نه اخبار از خدا ميخواهد كه دولت صفوي به دولت قائم بپيوندند».22
نمونة ديگر؛ اگر سهمي از هجرت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري از اراك به قم و تأسيس حوزة علمية قم، از آن اخبار آخرالزّماني دربارة اين حوزه و نقش زمينهسازي آن در ظهور باشد و از اين رو آن اقدام را استراتژيك كرده باشد، بدين معنا نيست كه با اوج گرفتن حوزة قم و افول حوزة نجف، ظهور اتفاق ميافتد ولو ميتوان به راحتي گفت، شكوفايي حوزة قم، زمينهسازي براي ظهور حضرت حجّت است، به ويژه آنكه روايت تصريح داشت:
حجت بودن قم تا زمان ظهور [هر وقت كه باشد] خواهد بود.23
نمونة ديگر؛ فرض كنيد در همه ناملايمات و طوفانها در كنار دهها دليل عقلي و شرعي براي قيام عليه سلطنت پهلوي و هم مقاومت در تمام دوران طولاني انقلاب اسلامي 57 روايات آخرالزمان دربارة زمينه سازي مردمي از مشرق و به خصوص خبر امام موسي بن جعفر(علیه السلام)مبني بر «وقوع انقلابي از قم و سپس جنگي سخت و عاقبتي خوب براي اين انقلاب»24 هم در ذهن و ضمير امام مجاهد ما كارگر افتاده باشد و از اين رو با قاطعيت بفرمايد شاه بايد برود و نزد عالمان برجستة نجف از شدني بودن اين كار سخن بگويد و پس از انقلاب بفرمايد: «با اتكال به خداي تبارك و تعالي و پشتيباني صاحب اين كشور امام زمان(علیه السلام)اين مقصد را به آخر برسانيد و خواهيد رسانيد».25 البته اينها رويكردي استراتژيك به اخبار آخرالزمان است اما هرگز به معني توقيت نيست كه مثلاً پس از دفاع مقدس، ظهور اتفاق ميافتد! حتي تطبيق اين انقلاب با خروج خراساني نيازمند گذر مقبول از متد و مدل تعيين مختصات ظهور است و نميتوان استحساني سخن گفت.
پي نوشت :
1. سورة اعراف (7)، آية 187.
2. كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، ج 2، ص 373.
3. سورة زخرف (43)، آيه 66.
4. بحارالانوار، مجلسي، ج 24، ص 164، ح 4.
5. سورة نحل (16)، آية 1.
6. الغيبه، نعماني، ص 128
7. الكافي، ج 1، ص 368، ح 2.
8. الغيبه، نعماني، ص 320، ح 10.
9. الكافي، ج 6، ص 535، ح 1.
10. كمال الدين و تمام النعمه، ص 384.
11. كتاب الغيبه، شيخ طوسي، ص 176.
12. الكافي، ج 2، ص 469.
13. نهج البلاغه، ترجمه فيض الاسلام، حكمت 330.
14. الكافي، ج 1، صص 9 ـ 368.
15. همان، ص 365، ح 6.
16. بحارالانوار، ج 51، ص 157.
17. كتاب الغيبه، ص 53.
18. الغيبه، ص 303، باب 16، ح 8.
19. همان، ص 304، ح 19.
20. بحارالانوار، ج 44، ص 25.
21. همان، ج 52، ص 236.
22. ر.ك: همان، ص 243.
23. همان، ج 60، ص 212.
24. همان، ص 216.
25. صحيفه نور، ج 14، ص 212.
/س