شاه عباس اول صفوى (6)

شاه عباس در دوم ماه رمضان 1022 ق / 17 اکتبر 1613 م از اصفهان بیرون آمد و از راه اردبیل به قراباغ رفت و از آنجا لشکر به گرجستان کشید. دلیل این تهاجم را برخى مورخان جهت عشق شاهانه به خوراشان، همسر تهمورس خان، امیر کاختى، تحریکات گئورک ساکاذره مشهور به موراو، سردار گرجى که به ایران پناهنده شده بود، ذکر کرده و بهانه دیگرى براى این تهاجم نیافته اند. اگرچه نمى‏توان درباره انگیزه شاه عباس که توسط مورخان اعلام شده، اظهار نظر قطعى نموده، آن را از
يکشنبه، 23 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شاه عباس اول صفوى (6)
شاه عباس اول صفوى (6)
شاه عباس اول صفوى (6)

تهيه كننده : محمود كريمي شروداني
منبع : راسخون




تهاجم ایران به گرجستان

«1022-1025 ق / 1613 - 1616 م»
شاه عباس در دوم ماه رمضان 1022 ق / 17 اکتبر 1613 م از اصفهان بیرون آمد و از راه اردبیل به قراباغ رفت و از آنجا لشکر به گرجستان کشید. دلیل این تهاجم را برخى مورخان جهت عشق شاهانه به خوراشان، همسر تهمورس خان، امیر کاختى، تحریکات گئورک ساکاذره مشهور به موراو، سردار گرجى که به ایران پناهنده شده بود، ذکر کرده و بهانه دیگرى براى این تهاجم نیافته اند. اگرچه نمى‏توان درباره انگیزه شاه عباس که توسط مورخان اعلام شده، اظهار نظر قطعى نموده، آن را از محاسبات سیاسى خارج کرد، اما به نظر مى‏رسد عامل دیگرى براى این لشکرکشى هم در مجموعه علل حمله شاه عباس مؤثر بوده باشد؛ آن عامل، مربوط به مفاد قرارداد سال 969 ق / 2-1561 م بین دو دولت ایران و عثمانى است. بر طبق این معاهده، ولایات گرجى کارتلى، کاختى و مسق از توابع ایران، و نواحى باشى آچوق، دادیان و کورپال از توابع دولت عثمانى به شمار آمده بود.
در ایامى‏که احتمال انعقاد قرارداد جدیدى بین دو دولت مى‏رفت، حضور نیروهاى ایرانى در مناطق مربوط به ایران از اهمیت برخوردار بود، و درست درهمین هنگام، امیران ولایات کارتلى و کاختى، سر به شورش برداشته، از فرمان امیران سر باز زدند، از این رو، تأدیب این دو حکمران و در اختیار داشتن این مناطق مهم بود.

ورود شاه عباس دوم به گرجستان

شاه عباس و سپاهیانش وارد خاک گرجستان شدند؛ لوارساب خان و تهمورس خان حاکمان شورشى ولایات یاد شده که در خود یاراى پایدارى نمى‏دیدند، به خاک «باشى آچوق» که در قلمرو دولت عثمانى بود گریختند و به گرگین خان والى آنجا پناهنده شدند. سرداران قزلباش به فرمان شاه در گرجستان به تاخت و تاز و غارت اموال مردم پرداختند و اسیران و غنایم بسیار به دست آوردند و شاه عباس تا سر حد باشى آچوق پیش رفت. لوارساب خان در 1023 ق / 1614 م به خدمت شاه رسید، اما تهمورس خان پایدارى کرد و بسیارى از سران قزلباش را کشت و سرانجام سلطان عثمانى را هم به جنگ با ایران برانگیخت.

بی نتیجه ماندن اقدامات صلح جویانه

در همین هنگام به شاه عباس خبر رسید که چون انجلیو چاوش، سفیر عثمانى را اجازه بازگشت نداده و به گرجستان هم لشکر کشیده و تا سر حدات عثمانى پیش رفته است، زمامداران آن دولت او را به نقض عهد مهم ساخته و در عقد پیمان صلح مرور شده اند. شاه بى درنگ سفیر عثمانى را از اصفهان به گرجستان احضار کرد و در همان حال یکى از سرداران خود به نام ذاکر آقاى قوشچى را با نامه‏اى دوستانه و هدایاى بسیار به نزد سلطان احمد خان روانه استانبول نمود. شاه ایران درنامه خود، حمله به گرجستان را نافرمانى امیران و لزوم جهاد با کفار مسیحى؛ اعلام کرد. مع هذا، حوادث دیگرى در همین زمان رخ داد که مسئله صلح را بى نتیجه گذاشت؛ از جمله، نصوح پاشا وزیر اعظم عثمانى به اتهام خیانت در 13 رمضان 1023 ق / 18 اکتبر 1614 م کشته شد و محمد پاشا، بیگلر بیگى مصر، جاى او را گرفت. در بهار سال 1024 ق / آوریل 1615 م هم که شاه از گرجستان به ایران بازگشت و به اصفهان رفته بود، سلطان احمد با توجه به مجموعه حوادث یاد شده، انصراف خود را از عقد پیمان صلح میان دو دولت اعلام کرد و محمد پاشا را به فرماندهى سپاه بزرگى از ترکان راهى آذربایجان نمود.

حرکت سپاه عثمانی وپیوستن گرجیان به ایشان

با اعلام خبر حرکت سپاه عثمانى به سوى ایران، گرجیان ولایت کاختى، که به سبب لشکر کشى شاه عباس و بى رسمى‏هاى فراوان قزلباشان و کشتار و غارت مردمان، پیوسته در آرزوى گرفتن انتقام بودند، به فرماندهى داود بیگ گرجى که از سوى شاه عباس به حکومت آن ولایت گماشته شده بود، سر به شورش برداشتند و به دشمنان ایران پیوستند. پس از آن نیز چندین قلعه را به آسانى تصرف کردند و حتى اسفندیار بیگ عمربکرلو از سرداران بزرگ شاه عباس را شکست سختى دادند و بسیارى از سربازان قزلباش را به خاک افکندند و اموال و اسباب ایشان را تاراج کردند.

کشتار گرجیان به سبب نا فرمانی

شاه عباس به ناچار بار دیگر در ربیع الاول 1025 ق / مارس - آوریل 1616 م از راه گیلان و دریا کنار به گرجستان تاخت. سپاهیان ایران به فرمان شاه خشمگین در کاختى به کشتار سرداران و اسیر کردن زنان و کودکان گرجى و ویران ساختن شهرهاى آباد پرداختند، و در اندک زمانى، نزدیک هفتاد هزار تن از گرجیان را کشتند و افزون بر صد و سى هزار دختر و پسر را اسیر کردند. پس از فرو نشستن خشم شاه، وى از گرجستان براى جلوگیرى از حمله سپاه ترک راه آذربایجان پیش گرفت.
اگر لشکرکشى به گرجستان و تأدیب حکمرانان شورشى که از سوى ایران بر آن نواحى گماشته شده بودند، در معادلات سیاسى آن زمان توجیه پذیر به نظر مى‏رسید، کشتار و غارت و بى رسمى‏هاى مغول وار سپاه ایران، جز یک خودخواهى شاهانه بیش نبود و این حادثه یکى از نقاط سیاه کارنامه شاه عباس بزرگ است؛ که حاصلى جز افزودن کینه هاى بین دو ملت و برافروختن دوباره آتش جنگ و تضعیف دو دولت عثمانى و ایران، حاصلى به بار نیاورد.

لشکر کشى محمد پاشا عثمانى به آذربایجان

«1025 ق / 1616 م»
در ماه شعبان سال 1025 ق / اوت 1616 م، محمد پاشا، وزیر اعظم ترک که یک سال پیش از آن به فرمان سلطان احمد خان عثمانى مأمور حمله به آذربایجان شده بود؛ در شهر دیار بکر براى گرد آوردن سپاه اقامت گزید، و لشکریان فراوانى از شام، مصر، آناتولى، طرابلس، بین النهرین و سایر متصرفات عثمانى فراهم آورد و به سوى ایران حرکت کرد و رو به قلعه ایروان نهاد. با رسیدن خبر حمله به شاه عباس، وى بى درنگ گروهى از تفنگچیان سپاه را به سردارى میر فتاح، رئیس تفنگچیان اصفهان، و امیر گونه خان قاجار، از سرداران بزرگ قزلباش، مأمور دفاع از قلعه ایروان کرد؛ سرداران نامى‏دیگر همچون قرچقاى بیگ، امیر توپخانه و سردار تفنگچیان شاهى، و امام قلى خان، بیگلربیگى فارس را مأمور کرد که مراقب حرکت سپاه عثمانى باشند و آنان را از شرق و غرب محاصره کنند.
محمد پاشا تا پایان ماه شوال / نوامبر آن سال قلعه ایروان را در محاصره داشت، اما به سبب پایدارى مدافعان قلعه کارى از پیش نبرد. از سوى دیگر، حملات پى در پى و زیرکانه سپاه قرچقاى بیگ و امام قلى، آسیبهاى فراوانى به سپاه ترک وارد آورد؛ بروز سرما، کمى آذوقه و شیوع بیماریهاى سخت هم مزید بر علت شد؛ ناگزیر سردار ترک دست از محاصره قلعه برداشت و با شاه ایران از در صلح و آشتى درآمد. مذاکرات اولیه به نتیجه رسید و بار دیگر قاضى خان صدر از سوى ایران و به عنوان نماینده به اردوى عثمانى و از آنجا به ارزروم رفت. در ارزروم پس از آنکه توافقهاى اولیه به عمل آمد، قاضى خان به ایران بازگشت و محمد پاشا براى ایجاد شرایط صلح به استانبول رفت.
در محاصره قلعه ایروان، افزون بر چهل هزار سرباز ترک کشته و یا از سرما و بیمارى تلف شدند. چون محمد پاشا به استانبول رسید، گروهى از مخالفان وى در دربار عثمانى، او را به خیانت و سازش متهم ساختند؛ به اغواى این گروه، سلطان احمد خان، محمد پاشا را از وزارت اعظم عزل و این مقام به علاوه سردارى سپاه را به خلیل پاشا سپرد «محرم 1026 ق / ژانویه 1617 م». در اواخر همان سال او را به دیار بکر فرستاد تا مقدمات حمله به ایران را تدارک بیند و براى یورش به آذربایجان در بهار سال دیگر آماده شود.

دور جدید مخاصمات بین ایران و عثمانى

« 1026-1027 ق / 1617 - 1618 م»
چنانکه پیش ازاین اشاره شد، سلطان احمد خان، خلیل پاشا را به جاى محمد پاشا به وزارت اعظم برگزید و او را فرمانده سپاه براى تهاجم به ایران نمود. خلیل پاشا نیز در دیار بکر سپاه عظیمى‏آماده و خود را براى تهاجم جدید آماده ساخت. اما سلطان احمد خان در 22 ذى القعده 1026 ق / 22 نوامبر 1617 م درگذشت، و سران عثمانى برادرش مصطفى خان را به سلطنت برداشتند. سلطان تازه مصمم شد تا با ایران از در صلح درآید، پس قاسم بیگ، سپهسالار مازندران را، که دو سال پیش از آن شاه عباس همراه انجیلو چاوش سفیر ترک، به استانبول فرستاده و سلطان احمد از پذیرش او خود دارى و به زندانش افکنده بود، آزاد و به حضور پذیرفت و با نوید صلح و آشتى روانه دیار بکر کرد تا با خلیل پاشا وزیر اعظم و سردار سپاه ترک مشاوره کند. قاسم بیگ به دیار بکر رفت، اما سردار ترک او را چون محبوسى در آن شهر نگه داشت.

آمادگی سپاه ایران در دفع تهاجم عثمانی

شاه عباس که از آمادگى تازه سپاه ترک مطلع شد، به هنگام اقامتش در تبریز، قرچقاى بیگ، امیر توپخانه و سردار تفنگچیان خود را، که مردى دلیر و فداکار بود، به لقب خانى و منصب سپهسالارى ایران سرافراز کرد و به او دستور داد که براى دفاع از آذربایجان و جلوگیرى از پیشرفت قواى عثمانى با جمعى از سپاهیان بر قلعه هاى ارزروم و وان که در مسیر عبور دشمن بود، یورش برده، ولایات اطراف این قلعه را چنان ویران کند که در سال بعد به جهت فقدان آذوقه، عبور لشکر دشمن دشوار شود. سپهسالار ایران نیز این مأموریت را با کمال دقت به انجام رساند.
دیرى نگذشت که سران دولت عثمانى، سلطان مصطفى خان را از سلطنت برداشتند و پسر بزرگ سلطان احمد خان اول را به نام سلطان عثمان خان، که دوازده سال بیشتر نداشت، به جاى وى نشاندند«ربیع الاول 1027 ق / مارس 1618 م». سلطان جدید که به سلطان عثمان خان ثانى مشهور است، سفیرى به نام حسن آقاى چاوش، با نامه‏اى دوستانه نزد شاه عباس فرستاد. این فرستاده در جمادى الثانى 1027 ق / ژوئیه 1618 م که شاه ایران در قزوین بود به خدمت رسید. شاه، سفیر عثمانى را با سردى پذیرفت و حتى نامه سلطان عثمانى را هم از وى قبول نکرد؛ تنها به ذکر این نکته اکتفا نمود که اگر حسن نیت در کار باشد و عثمانیها به مناطق سرحدى خود عقب نشینند و آنچه به ایران است به رسمیت شناسند، حاضر به گفتگوى صلح است، در غیر این صورت براى حفظ مناطق ایران خود در رأس سپاه نبرد خواهد کرد. با بازگشت سفیر عثمانى، روشن بود که ترکان هنوز آماده صلح شرافتمندانه و به رسمیت شناختن حدود مرزى ایران نیستند و امیدوارند که در نبردى دیگر، تکلیف این مناطق را به نفع خود رقم زنند.

حرکت سپاه عثمانی به سوی آذربایجان

در سلطانیه به شاه عباس خبر رسید که خلیل پاشا سردار ترک به همراه جانى گراى خان، امیر تاتار از قبیله قراقرم به سوى آذربایجان حرکت کرده است. شاه بى‏درنگ بخش بزرگى از سپاه ایران را به جانب تبریز روانه ساخت تا به لشکریان قرچقاى خان بپیوندند. قرچقاى خان سپهسالار ایران، همینکه در تبریز از آمدن خلیل پاشا و سپاهیان ترک و تاتار آگاه شد، به دستور شاه عباس از مقاومت و جنگ خوددارى کرد و به مردم تبریز و آبادیهاى اطراف آن فرمان داد که از اموال آنچه مى‏توانند بردارند و به شهرهاى مرکزى ایران روند. جالب اینکه، سپهسالار ایران از شاه اجازه خواست تا با لشکریان ترک که تنها سه روز فاصله داشت به نبرد برخیزد، اما شاه در پیامى‏به وى نوشت: .... اگر با ترکان بجنگ برخیزد یا به اردوى ترک نزدیک شود، او را دشمن خود خواهد شناخت و نان و نمکش مانند زهرى کشنده بلاى جان وى خواهد شد / سفرنامه پى یترو دلاواله، ج 4 / صص 145 - 146«. ظاهرا" شاه در نظر داشت تا سپاه عثمانى را به عمق خاک ایران بکشاند تا با فرا رسیدن فصل زمستان و اتمام آذوقه، آنها را در مضیقه انداخته، مانع پیشرفت و حمله آنه ا شود.

تخلیه شهر تبریز _ سیاست زمین سوخته شاه عباس

سپاه ایران پس از تخلیه شهر تبریز، آب رودخانه آجى را بر آبادیهاى اطراف شهر بست و آنچه از غلات در راه سپاهیان ترک بود نابود ساخت و از تبریز عقب نشست. سپاه عثمانى بر تبریز دست یافت، اما چون شهر را از آذوقه و مایحتاج سپاه خالى دید، پس از پنج روز از آن شهر سه فرسنگ جلوتر آمد. از سوى دیگر، تهمورس خان، امیر کاختى نیز با ترکان همدست شد و با چند هزار سپاه تاتار و گرجى از جانب گرجستان به سوى اردبیل پیش تاخت و سوگند خورد که اگر بر اردبیل دست یابد، آرامگاه شیخ صفى را به انتقام کلیساهایى که شاه عباس در گرجستان به آتش کشیده ویران سازد. به همین جهت شاه عباس دستور داد تا دهکده‏هاى میان راه تبریز و اردبیل را نیز از مردم خالى کنند و بسوزانند، و چون دشمن به اردبیل نزدیک شود آن شهر را هم به آتش کشند.

شروط عثمانی برای صلح با ایران

خلیل پاشا، بار دیگر فرستاده‏اى نزد شاه عباس فرستاد و او را به ترک مخاصمه و صلح فرا خواند. دولت عثمانى سه شرط براى صلح گذاشته بود؛ نخست آنکه شاه عباس همه ساله مقدارى ابریشم، از دویست تا سیصد بار به عنوان خراج به دولت عثمانى بپردازد. دیگر آنکه تمام ولایات و قلعه‏ها و شهرهایى را که از دولت عثمانى باز گرفته؛ یعنى قسمت غربى آذربایجان و ولایات ارمنستان، شکى، شروان، گرجستان و قراباغ را به آن دولت باز دهد؛ سوم، یکى از پسران خود را به رسم گروگان به دربار عثمانى فرستد.
مقاومت ایران و تخلیه اردبیل
نظر به ضعف سپاه ایران و کثرت سپاه عثمانى، برخى از سرداران قزلباش و ملایان حاضر در جلسه، تحت عنوان اینکه خونریزى بین دو ملت مسلمان حرام است و شرایط صلح به صواب است، شاه را در مخمصه گذاشتند. پادشاه به ناگاه خود را خشمگین نشان داد و با توهین به آنها و تهدید به قتل ملایان، آنان را از دخالت در مذاکره و نشان دادن ضعف در برابر فرستاده دشمن بر حذر داشت. شاه که نبرد با عثمانى را اجتناب ناپذیر مى‏دید، دستور داد اردبیل را تخلیه و هر کس توان بر گرفتن سلاح دارد، براى دفاع آماده شود. از سوى دیگر، برخى از راهزنان نامى‏ایران را که شخصا" مى‏شناخت، به اردوى خود خواست و دستور داد که شب هنگام بر قواى عثمانى بتازند و از کشتار و غارت دریغ نکنند. به فرمان او، آنچه را راهزنان از اردوى خصم به غنیمت مى‏بردند، از آن ایشان بود، اما مکلف بودند که پس از هر حمله، تعدادى سر سرباز ترک به اردو بفر ستند.

نبرد سپاهيان ايران و عثمانى نزديك تبريز

«1027 ق / 1618 م»
خليل پاشاسردار به خوبى آگاه بود كه عقب نشينى قرچقاى بيگ از تبريز بنا به دستور اكيد شاه عباس و احتراز از جنگ با سپاه عثمانى است. از اين رو، به پيروزى خود بسيار اميدوار و مطمئن بود. سردار ترك درنظر داشت با شبيخون زدن به لشكر قرچقاى خان و با در هم شكستن او راه قزوين و اردبيل را بر لشكريان عثمانى باز كند؛ اما اين نقشه بدانگونه كه مورد نظر وى بود، تحقق پيدا نكرد.
على بيگ از سربازان ترك، از كودكى اسير عثمانى شده بود و به كار سربازى پرداخته و دراين لشكركشى در اردوى عثمانى به سر مى‏برد. وى چون از شبيخون عثمانى آگاه شد، به جانب اردوى ايران آمد و پيشاپيش قرچقاى خان را از ماوقع جريان آگاه ساخت. خليل پاشا براى اين نبرد نابهنگام و يكباره، سى و پنج هزار مرد جنگى ترك و پانزده هزار سپاه تاتار را برگزيد. سپهسالار ايران كه در محل سقنسراى در چهار فرسنگى لشكر تركان اردو زده بود، چون از قصد سپاهيان ترك آگاه شد، بى درنگ سرداران و سربازان قزلباش را كه نزديك سى هزار تن بودند، از خواب بيدار و با آنكه از شاه عباس اجازه جنگ نداشت، آماده پيكار گرديد. سپاهيان ايران براى نبرد يك فرسنگ پيش رفتند و در محل پل شكسته موضع گرفتند. قرچقاى خان هنوز در ترديد بود كه به نبرد بپردازد، اما امام قلى خان او را از ترديد بيرون آورد و بر لشكريان تاتار كه پيشقراول سپاه دشمن بودند، حمله برد. جنگ سخت و خونينى از هر سو در گرفت. سپاهيان تاتار با شجاعت و مردانگى مى‏جنگيدند، اما به سبب حمله هاى دليرانه سربازان ايران و فرار تركان عثمانى، تلفات بسيار داد كه مورخان تعداد آن را از هفت هزار تا چهل هزار نوشته اند، و نزديك هشتاد تن از سران تاتار و ترك به اسارت درآمدند.

آگاه شدن شاه عباس از پيروزي سپاه ايران

قرچقاى خان چون بدون اجازه شاه عباس به جنگ پرداخته بود، نامه‏اى به پادشاه صفوى نوشت و ماوقع جريان را از ابتدا تا انتها و در جزئيات شرح داد و عنوان ساخت كه چون بدون اجازه پادشاه به جنگ پرداخته خود را مقصر و مستحق مجازات مى‏داند و منتظر فرمان پادشاه مى‏ماند.
اين نامه در روز 21 رمضان 1027 ق / 12 سپتامبر 1618 م به اردبيل رسيد و مايه كمال خرسندى شاه و مردم پريشان حال آن شهر گرديد. شاه عباس بى درنگ دستور داد كه اين خبر سرور انگيز را در تمام شهر جار زنند و فرمان داد كه مردم اردبيل از ترك خانه‏هايشان باز ايستند. سپس نامه‏اى به قرچقاى خان نوشت و اقدام او را به جنگ، با توجه به اوضاع و احوال ناگزير و بسيار شايسته و به صلاح كشور دانست. شاه پس از رسيدن اسيران به اردبيل، اسراى ترك را به دست مردم داد تا به قتل آورند و مردم نيز آن بخت برگشتگان را در كوچه و بازار سر بريده و مى‏كشتند، اما اسراى تاتار را بخشيد. بدين ترتيب دولت عثمانى يك بار ديگر در تحقق سياستهاى تجاوزكارانه خود با ناكامى روبه‏رو شد.

عقد پيمان صلح با عثمانى مطابق شرايط ايران

«1027-1029 ق / 1618 - 1620 م»
خليل پاشا صدر اعظم و سردار سپاه عثمانى، پس از شكست سختى كه در محل پل شكسته خوردأ مصمم شد كه با شاه عباس از در صلح درآيد و به خاك عثمانى عقب نشينى كند. از عمده دلايل تغيير رويه دولت عثمانى به جز شكست سپاه و عدم پيشرفت در جبهه هاى جنگ با ايران، ظاهرا" حمله پادشاه لهستان با كمك مردم مجارستان بر ممالك عيسوى نشين تابع عثمانى و پيشروى آنها به سوى قسطنطنيه بود. سلطان عثمانى كه نمى‏توانست سپاه خود را در دو جبهه مهم همزمان به جنگ وادارد، بلافاصله از خليل پاشا درخواست كرده بود كه به جنگ خاتمه داده و بى درنگ با شاه ايران مصالحه كند و هر چه زودتر به قسطنطنيه بازگردد.
سفير سردار ترك و همراهان وى در 27 رمضان 1027 ق / 18 سپتامبر 1618 م به اردبيل رسيدند. خليل پاشا پيغام داده بود كه دولت عثمانى هيچگونه ادعاى ارضى و درخواستى از ايران ندارد، اما متوقع است كه شاه ايران از قرستادن خراج ساليانه دريغ نورزد. همچنين موافقت نمايد كه سپاهيان ترك از طريق مراغه و كردستان خاك ايران را ترك گويند و مقدارى غله و كاه و يونجه و نعل اسب نيز براى سپاهيان او بفرستد تا در بازگشت دچار مضيقه نشوند.
شاه عباس در پاسخ سفير گفت كه هر گاه سپاه عثمانى از همان راهى كه آمده باز گردد، شاه امنيت و نيازهاى تداركاتى آنها را تأمين خواهد كرد و چنانچه خواسته باشد از طريق مراغه و كردستان باز گردد و اين نواحى را دچار چپاول و غارت سازد، مصالحه امكان پذير نبوده و جنگ دوام خواهد يافت. سپاه عثمانى به ناچار از طريق ارزروم و وان راهى قسطنطنيه شد و شاه نيز چند بار شتر آذوقه براى اردوى عثمانى ارسال داشت. فرستاده خليل پاشا در اول ذى القعده 1027 ق / 21 اكتبر 1618 م به اردبيل رسيد و معاهده صلح را از جانب سردار ترك تقديم شاه عباس نمود.

فرمان شاه پس از امضاي مصالحه به مردم اردبيل

شاه ايران پس از امضاى مصالحه و بازگشت سپاهيان عثمانى، بى درنگ به مردم اردبيل كه شهر خود را ترك گفته بودند، فرمان داد كه به خانه هاى خود باز گردند. قرچقاى خان هم كه به اردبيل آمده بود، مورد استقبال پر شور شاه و اطرافيانش قرار گرفت و به پاس آن پيروزى به فرمانروايى و اميرالامرايى سراسر آذربايجان منصوب شد. اصل قرارداد صلح بين دو كشور با رايزنى سفير ايران و همراهانش دراستانبول تنظيم و سرانجام در روز هفدهم ربيع الثانى 1029 ق / 13 آوريل 1618 م، يادگار على سلطان طالشى، سفير شاه عباس از قسطنطنيه به اصفهان بازگشت.
بر طبق مفاد اين صلح نامه، سر حدات مرزى بين دو كشور بر اساس توافق 969 ق / 1561 - 2 م كه ميان شاه طهماسب اول، و سلطان سليمان خان قانونى تعيين شده بود، به رسميت شناخته شد؛ در عين حال چون به سبب لشكركشيهاى متعدد، ولايت اخسقه در گرجستان به تصرف دولت عثمانى درآمده بود، و در مقابل قسمتى از تنگ قلعه زنجير، در سر حد عراق عرب را دولت ايران گرفته بود، طرفين با مبادله اين دوناحيه موافقت كردند.
سال بعد نيز سفيرى به نام محمد آقا به همراه تخته بيگ سفير ايران از قسطنطنيه به ايران آمد «سوم رجب 1030 ق / 25 مه 1621 م»، سلطان عثمانى نامه محبت آميزى براى پادشاه ايران فرستاد و رعايت شرايط مصالحه و دوستى را تأكيد كرد. دوستى ايران و عثمانى تا سال 1032 ق / 1623 م دوام يافت. در اين مدت شاه عباس به ظاهر روابط دوستانه‏اى با دولت عثمانى داشت؛ و با آنكه نامه هاى ملاطفت آميز براى سلطان مى‏فرستاد و يا پيروزيهاى او را در جبهه هاى جنگ اروپا تبريك مى‏گفت و حتى گله مى‏كرد كه چرا از كشور برادر ايران يارى و كمك نگرفته است؛ در عين حال، براى پاپ دررم و پادشاهان اسپانيا و آلمان و لهستان و ديگر سران اروپا نامه مى‏نوشت و آنها را به دشمنى و جنگ با سلطان عثمانى بر مى‏انگيخت.

لشكركشى شاه عباس به بين النهرين و فتح بغداد

«1031-1034 ق / 1622 - 1624 م»
در 1031 ق / 1622 م، هنگامى‏كه شاه عباس براى فتح قندهار به هرات رفته بود، خبر رسيد كه در قسطنطنيه، سران سپاه ينى چرى با سلطان عثمان خان دوم از در مخالفت درآمده، او را از سلطنت خلع کرده و كشته‏اند. دليل اين مخالفت و سركشى سپاه ينى چرى، اصرار سلطان عثمانى براى ارسال آنها به جنگ با ايران بود. چون دولت عثمانى به تازگى از جنگ لهستان فارغ شده بود، موقع را براى حمله به ايران مغتنم مى‏دانست و وزير اعظم دربار ب نام دلاور پاشا هم در تحريك سلطان براى زير پا گذاشتن معاهده صلح بى تأثير نبود. اما سپاهيان ينى چرى، كه معمولا" در يك سال به دو لشكركشى و جنگ تن نمى‏دادند، با وى از در مخالفت درآمده، از سلطان خواستند كه حمله به خاك ايران را به سال ديگر موكول سازد؛ چون سلطان و وزير اين درخواست را نپذيرفتند و با سران ينى چرى زبان به تهديد گشودند، آنها نيز سر به شورش برداشتند و با گروهى از سربازان خود به كاخ شاهى ريخته، وزير اعظم و چند تن از سران مخالف را از پاى درآوردند. پس از آن به خانه سلطان مصطفى خان اول، سلطان مخلوع - عموى سلطان عثمان خان - رفتند و او را بار ديگر به سلطنت برداشتند.
سلطان عثمان خان از بيم سران ينى چرى، ناگزير به خانه رئيس و فرمانرواى ايشان ينى چرى آقاسى پناهنده شد و از آنچه گذشته بود اظهار پشيمانى كرد. ينى چرى آقاسى هم در صدد برآمد كه سلطان عثمان خان را با مقام سلطنت به كاخ شاهى برد، اما شورشيان از بيم انتقام جويى سلطان، با اين كار مخالفت كرده، سلطان عثمانى و فرمانده خود را به قتل آوردند.
منابع تحقیق :
daneshnameh.roshd.ir
bashgah.net
ichodoc.ir
sispda.com
www.zangetarikh-tabadkan.persianblog.ir
noorportal.net
cloob.com
forum.takdownload.ir
daneshju.ir
Fa.wikipedia.org
ariarman.org (ارشام پارسی)
تبیان همدان
دایرةالمعارف فارسی به کوشش غلامحسین مصاحب؛ چاپ ۱۳۵۶؛ چاپخانه سپهر؛ انتشارات امیرکبیر؛ تهران؛
تاریخ ایران به قلم عباس اقبال آشتیانی
کتاب روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره صفويه
سفرنامه پیتر دلاواله
جغرافیای تاریخی مازندران
هوشنگ مهدوی، عبدالرضا، تاریخ روابط خارجی ایران از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ جهانی دوم، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۸۱
عالم آراى عباسى

ادامه دارد...




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط