داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

مردى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد. عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله ، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را
دوشنبه، 24 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4
داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)






آداب ديدار

مردى به خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و درخواست ديدار نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله خواست از خانه خارج شود و به ديدار آن مرد برود، جلو آينه يا ظرف بزرگى از آب داخل اتاق ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد.
عايشه از ديدن اين كار تعجب كرد. پس از بازگشت آن حضرت پرسيد: يا رسول الله ، چرا هنگام رفتن در برابر ظرف آب ايستادى و موها و سر و صورت خود را مرتب كردى ؟
فرمود: اى عايشه ، خداوند دوست دارد، هنگامى كه مسلمانى براى ديدار برادرش مى رود، خود را براى ديدار او بيارايد!

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

احترام به ديگران

حضرت على عليه السلام فرمود:
رسول اكرم صلى الله عليه و آله هرگز با احدى دست نداد كه دست خود را از دست او جدا كند، تا اينكه طرف دست خود را جدا مى ساخت و احدى كارى به او نمى سپرد كه آن را رها كند، تا زمانى كه طرف از حاجت خود صرفنظر مى كرد. و با احدى به گفتگو نپرداخت كه سكوت كند، تا وقتى كه طرف ساكت مى شد، و بالاخره هرگز ديده نشد كه آن حضرت پا مبارك را در برابر همنشينى دراز نمايد.

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

ساده زيستى

عده اى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله گفتند: ما وضعمان خيلى ساده است . ما هم زر و زيور مى خواهيم ، از غنايم به ما هم بدهيد. حضرت محمد صلى الله عليه و آله فرمودند:
زندگى من ، زندگى ساده است . من حاضرم شما را طلاق بدهم و طبق دستور قرآن كه زن مطلقه را بايد مجهز كرد، حاضرم چيزى هم به شما بدهم . اگر به زندگى ساده من مى سازيد، بسازيد، و اگر مى خواهيد رهايتان كنم ، زهايتان بكنم . البته همه شان گفتند: خير، ما به زندگى ساده مى سازيم .

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

ديوانه واقعى

امير المؤ منين عليه السلام فرمود: با پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بر جمعى گذشتيم ، نبى حق فرمود: براى چه گرد هم جمع شديد؟ عرض ‍ كردند: يا رسول الله ، اين مرد ديوانه است كه غش مى كند و ما بر گرد او جمع شديم . پيامبر فرمود: اين ديوانه نيست ، بلكه بيمار است . سپس ‍ فرمود: دوست داريد ديوانه حقيقى را بشناسيد؟ عرض كردند: بلى يا رسول الله ، پيامبر اسلام فرمود: ديوانه آن كس است كه از روى تكبر و غرور راه مى رود، و با گوشه چشمش نگاه مى كند، و شانه هاى خود را از سر بزرگى مى جنباند، و با آنكه گناه خدا را مى ورزد، آرزوى بهشت از خدا دارد.
مردم از شرش آسوده نيستند، و به خيرش اميدى نيست . ديوانه اين است ، ولى اين مرد بيمار و گرفتار است.

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

مهربانى با كودكان

روزى پيامبر صلى الله عليه و آله همراه يارانش از راهى عبور مى كردند. در آن مسير كودكانى مشغول بازى بودند، نزد يكى از آنان نشست ، و پيشانى او را بوسيد و با وى مهربانى كرد علت آن را از وى پرسيدند. حضرت پاسخ داد: من روزى ديدم اى كودك هنگامى كه با فرزندم حسين عليه السلام بازى مى كرد، خاكهاى زير پاى حسين را بر مى داشت ، و به صورت خود مى ماليد. بنابراين چون او را از دوستان حسين است ، من هم او را دوست دارم ، جبرئيل مرا خبر داد اين كودك از ياران حسين عليه السلام در كربلا خواهد بود.

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

كاشتن درخت

جابربن عبدالله انصارى (ره ) گفت : رسول خدا صلى الله عليه و آله بر ام مبشر انصارى در نخلستانى كه داشت ، وارد شدند و فرمودند: اين نخل ها را مسلمان كاشته يا كافر؟ عرض كرد: مسلمان آنها را كشت كرده است . فرمودند: مسلمان هر درختى بنشاند، يا زراعتى بكند و آدمى و چهارپايان از آن بخورند براى او صدقه به حساب مى آيد.

داستانهای کوتاه از پیامبر اکرم (ص) (4)

كرامت

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به يكى از خانه هاى خود وارد شد و اصحاب او به محضرش مشرف شدند، تعداد اصحاب بسيار بود و اتاق پر شده بود.
جريربن عبدالله در اين هنگام وارد شد، اما جايى براى نشستن نيافت و در نزديكى درب نشست .
پيامبر صلى الله عليه و آله عباى خود را برداشت و به او داد و فرمود: اين عبا را زيرانداز خود قرار ده . جرير عبا را گرفت ، و بر صورت خود واگذارد و آن را مى بوسيد و گريه مى كرد آنگاه آن را جمع كرد و به پيامبر صلى الله عليه و آله رو كرد و گفت : من هرگز بر روى جامه شما نمى نشينم . خداوند تو را گرامى بدارد، همان گونه كه مرا گرامى داشتى .
پيامبر صلى الله عليه و آله نگاهى به سمت چپ و راست خود كرد و سپس ‍ فرمود: هرگاه شخص محترمى نزد شما آمد، او را گرامى بداريد، و همچنين هر كسى كه را از گذشته بر شما حقى دارد؛ او را نيز گرامى بداريد.
منبع:www.payambarazam.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط