آزادي انديشه و حدود و ثغور آن

حقيقت آزادي چيست ؟ آيا آزادي هدف است يا وسيله ؟ محدود است يا مطلق ؟ اينها و دهها پرسش ديگر نظير آن همواره براي انسانها به ويژه کساني که براي خود هدف و آرماني در زندگي داشته اند به شدت مطرح بوده است . واقعيت...
چهارشنبه، 26 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آزادي انديشه و حدود و ثغور آن
آزادي انديشه و حدود و ثغور آن
آزادي انديشه و حدود و ثغور آن

نويسنده: حسين يزدي





حقيقت آزادي چيست ؟ آيا آزادي هدف است يا وسيله ؟ محدود است يا مطلق ؟ اينها و دهها پرسش ديگر نظير آن همواره براي انسانها به ويژه کساني که براي خود هدف و آرماني در زندگي داشته اند به شدت مطرح بوده است .
واقعيت اين است که «آزادي» در مکاتب و نظامهاي فلسفي سياسي گوناگون ، معاني متفاوتي داشته و گاه اين معاني در تقابل با يکديگر بوده اند . بايد گفت سخن گفتن در باب آزادي بدون توجه به نسبت اين مقوله با مفاهيمي همچون ماهيت و مقام انسان، مصلحت فرد و اجتماع، حقوق عمومي، عدالت، اخلاق سعادت و غيره - که در مکاتب گوناگون تعريف يکساني ندارند - کاري نابجا و يا دست کم عاري از دقت مي نمايد . بديهي است آزادي در نظامهاي سکولار يا نظامهايي که کمال مطلوبشان سعادت اين جهاني است ( با همان تعريفي که از سعادت ارائه مي دهند ) معنا و مفهومي دارد که با مفاهيم حقوق، عدالت ، اخلاق و .. در آن نظامها سازگار و متناسب است .اما همين مقوله ي آزادي در نظام ديگري که هم و غم خود را مصروف خوشبختي انسانها در اين جهان و نيز رستگاري آنان در جهان اخروي نموده است واجد معناي متفاوت ديگري است که با ساير اجزا و عناصر جهان بيني آن نظام ربط وثيق و تناسب تام دارد.
اسلام به منزله ي يک مکتب حيات بخش که ضامن سعادت دنيا و آخرت براي پيروان خويش است ، نمي تواند در باب «آزادي» و حدود و ثغور آن سخني نگفته باشد. براي يافتن جايگاه آزادي در اين نظام فکري، سياسي لازم است مفاهم و مقولات وابسته به اين مفهوم را نيز مورد توجه قرار دهيم، چه غفلت از اين کلي نگري و شمول انگاري موجب بدفهمي نسبت به اين مقوله ي مهم و حياتي خواهد شد.
«آزادي» به اين معني صحيح است که نبايد مانع بروز استعدادهاي بشر شد؛ ديگر به اين معني صحيح است که بسياري چيزهاست که با جبر نمي توان به بشر تحميل کرد. و ديگر به اين جهت است که بشر موجودي است که بايد بالاختيار و در صحنه ي تنازع و کشمکش به کمال خود برسد، اما آزادي به معني اينکه نبايد مزاحم خواب بشر شد، غلط است » .
بعضي خواسته ها وجود دارند که جهانشمول مي باشند ، در واقع خواست همه ي ابناي بشر هستند، يکي از آنها همين مسئله ي آزادي به خصوص آزادي تفکر است . در واقع انسان مي خواهد در جميع شئون حياتي خود آزاد باشد، يعني سد و مانعي در برابر جولان فکر و پيشرفت خود نداشته باشد. دنيايي که هر انساني در عين رفاه اقتصادي کامل بتواند آزادانه فکر کند و هر عقيده اي را که مي خواهد داشته باشد از آرمانهاي بشر است .
اما نکته و شاه کليد تمام جدالها ميان متکلمين مسلمان و غير مسلمان بر سر مسئله ي آزادي در اينجا ظاهر مي شود که از نظر اسلامي آيا آزادي تفکر مي تواند وجود داشته باشد يا خير ؟ از ديدگاه شهيد مطهري اسلام قطعا بر اين امر تأکيد دارد.
حال به تعريف تفکر مي پردازيم تا کم کم فرق فکر و عقيده را روشن سازيم. استاد در کتاب پيرامون جمهوري اسلامي، صفحه ي 91 در تعريف تفکر چنين گفته اند: «تفکر قوه اي است در انسان ناشي از عقل داشتن » در کتاب پيرامون انقلاب اسلامي ، صفحه ي 27 نيز مي بينيم: «آزادي تفکر ناشي از همان استعداد انساني بشر است که مي تواند در مسائل بينديشد اين استعداد بشري حتما بايد آزاد باشد. پيشرفت و تکامل بشر در گرو اين آزادي است».
در کتاب جهاد، صفحه ي 55 چنين مي گويند: «فکر منطق است . انسان يک قوه اي دارد به نام قوه ي تفکر که در مسائل مي تواند حساب بکند و انتخاب کند بر اساس تفکر و منطق و استدلال » . به تعبير حکما، عقل مدرسه اي يعني عقلي که بدون حجاب باشد مي تواند درست فکر کند . انسان چون موجود عاقل متفکري است مي تواند در مسائل فکر کند . در واقع اين نيروي تفکر را خداوند به انسان داده است ؛ انساني که ابتدا هيچ نمي داند : اخرجکم من بطون امهاتکم لا تعلمون شيئا. انسان ، جاهل به دنيا مي آيد و وظيفه دارد عالم بشود. استاد در کتاب پيرامون جمهوري اسلامي . صفحات 93 94 بعد از اشاره به آيه ي فوق بيان مي دارند: «انسان، جاهل به دنيا مي آيد و وظيفه دارد که عالم بشود. چگونه عالم بشود؟ » آيا فکر و درس خواندن بايد عالم بشود. اين را ما تفکر مي گوييم. آيا اسلام يا هر نيروي ديگر مي تواند چنين حرفي بزند که بشر حق تفکر ندارد ؟ نه . اين يک عملي است لازم و واجب و لازمه ي بشريت است . اسلام در مسئله ي تفکر نه تنها آزادي تفکر داده است بلکه يکي از واجبات در اسلام تفکر است ، يکي از عبادتها در اسلام تفکر است ... مکرر شنيده ايد : تفکر ساعة خير من عبادة سبعين سنة. يک ساعت فکر کردن از يک سال عبادت کردن افضل است ... يک تفکر است که انسان را به اندازه ي هفتاد سال عبادت جلو مي برد». به واقع اين عقل انسان است که بايد کار کند و صحيح و سقيم را با کمک راهنماي خود ( وحي) باز شناسد و با اختيار، انسان را به سوي حق رهنمون شود ( لا اکره في الدين قد تبين الرشد من الغي ) بر مبناي اختيار و آزادي و بر اساس تفکر است که انسان به ريسمان الهي چنگ مي زند و پاداش اين عمل عالمانه ، بهشت است .
شاهد بر مدعاي ما مبني بر تأکيد و اصرار اسلام بر آزادي تفکر، نحوه ي پذيرش اصول دين مي باشد. از نظر اسلام آزادي تفکر در استنتاج اصول دين ضروري است و قبول اين اصول از روي تقليد درست نيست ، بلکه بايد از روي استدلال پذيرفته شده باشد.
استاد شهيد مطهري مي گويند:
«از همين جا تفاوت اسلام و مسيحيت بالخصوص و حتي ساير اديان روشن مي شود. در مسيحيت درست مطلب برعکس است، يعني اصول دين مسيحي ماوراي عقل و فکر شناخته شده است . اصطلاحي هم خودشان وضع کردند که اينجا قلمرو ايمان است نه قلمرو عقل؛ يعني براي ايمان يک منطقه قائل شدند و براي عقل و فکر منطقه ي ديگري، گفتند حساب عقل و فکر کردن يک حساب است، حساب ايمان و تسليم شدن حساب ديگري است . تو مي خواهي فکر کني، در قلمرو ايمان حق فکر کردن نداري . قلمرو ايمان فقط قلمرو تسليم است، حق فکر کردن در اينجا نيست . ببينيد تفاوت رد از کجاست تا به کجا ! يکي اصول دين خودش را منطقه ي ممنوعه براي عقل و فکر اعلام مي کند و ديگري نه تنها منطقه ي ممنوعه اعلام نمي کند، بلکه منطقه لازم الورود اعلام مي کند که عقل بايد در اين منطقه وارد بشود اگر وارد نشود من چيزي را نمي پذيرم . اين معني آزادي تفکر است »
به تعبير استاد مطهري : « مردم نبايد از تفکر وحشت داشته باشند که اين نيز نوعي عدم آزادي است.» (1) وحشت از پرسش در مورد مسائل ديني ، در دين تحريف شده ي مسيحيت و کليساست نه در اسلام. درست برعکس است دعوت پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه ي هدي به پرسش، کاملا گوياي آزادي فکر و بيان مي باشد.
از موارد روشن ديگر بر تأکيد اسلام روي آزادي انديشه، احتجاجاتي است که ائمه با علماي ساير اديان حتي به بت پرستان در مسائل ديني داشته اند.
اسلام چون به منطق خودش اعتماد داشت هيچ وقت نمي آمد مردم را بترساند و بگويد درباره ي مسائل ديني فکر نکنيد ، درباره ي خدا فکر نکنيد. مي گفت هر چه مي خواهيد فکر کنيد ولي روي منطق فکر کنيد ، در حدودي که يک بشر مي تواند فکر کند بشر در خيلي موارد مي تواند فکر کند ولي در بعضي موارد مثل حقيقت خدا عقلش به جايي نمي رسد حتي بشر پيشرفته ي امروز حقيقت بسياري از پديده ها را هم نمي داند. لذا تا جايي که يک بشر مي تواند فکر کند ، اسلام آزادي داده است .
با اين اعتماد به اسلام و منطق آن است که استاد تصريح مي کنند:
«من هرگز از پيدايش افراد شکاک در اجتماع که عليه اسلام سخنراني کنند و مقاله بنويسند متأثر که نمي شوم هيچ، از يک نظر خوشحال هم مي شوم چون مي دانم پيدايش اينها سبب مي شود که چهره ي اسلام بيشتر نمايان بشود. وجود افراد شکاک و افرادي که عليه دين سخنراني مي کنند، وقتي خطرناک است که حاميان دين آنقدر مرده و بي روح باشند که در مقام جواب برنيايند يعني عکس العمل نشان ندهند، اما اگر همين مقدار حيات و زندگي در ملت اسلام وجود داشته باشد که در مقابل ضربت دشمن عکس العمل نشان بدهد، مطمئن باشيد که در نهايت امر به نفع اسلام است . » (2)
از طرفي برخي از مقولات هستند که اصلا محبت از اعطا يا عدم اعطاي آزادي درباره ي آنها غلط است . در واقع بعضي چيزهاست که اصولا اجباربردار نيستند . اگر همه ي نيروها هم جمع شوند نمي توانند با زور تحميل کنند ، مثل علاقه ي فرد به فرد يا بحث مهم «ايمان ».
استاد شهيد مطهري در اين زمينه مي فرمايند :
«آنچه اسلام از مردم مي خواهد ايمان است نه تمکين مطلق اعم از آنکه ايمان داشته باشد يا ايمان نداشته باشد، آن به درد نمي خورد ، نمي تواند پايدار بماند تا زور هست باقي است، زور که رفت آن هم منتفي مي شود به انتفاء علت خودش... اسلام آمده است ايمان، عشق ، شور و محبت در دلها ايجاد کند، ايما ن را که نمي شود به زور به کسي تحميل کرد»(3) در اخلاق نيز چنين است .
ملکات فاضله ي انساني جز با اختيار و آزادي حاصل نمي شود با زور مي شود کاري کرد که کسي دزدي نکند اما نمي شود کسي را امين کرد . راستي ، درستي ، امانت و غيره آن وقت براي بشر فضيلت و کمال است که به صورت تربيت درآيد نه صرف اينکه فقط با زور اجرا شود. گرچه با اعمال زور براي فردي که نمي خواهد تحت تربيت درست شود مخالف نيستيم اما اگر اين فرد دزدي نکند فضيلتي برايش شمرده نمي شود، بلکه اگر بدون اجبار و اکراه دزدي نکند و امين باشد فضيلت براي او به حساب مي آيد.
از مسائل ديگر در اين زمينه به تعبير استاد، مسئله ي تربيت کودکان است : « بشر اگر بخواهد رشد پيدا بکند بايد در کار خودش آزاد باشد، در انتخاب خودش آزاد باشد. شما بچه تان را تربيت مي کنيد، خيلي هم علاقه مند هستيد که او آن طوري که دلتان مي خواهد از آب دربيايد ولي اگرهميشه از روي کمال علاقه اي که به او داريد در تمام کارها از او سرپرستي کنيد يعني مرتب به او ياد بدهيد ، فرمان بدهيد : اين کار را بکن ، از اينجا برو اگر مي خواهد چيزي بخرد همراهش برويد، هي به او دستور بدهيد : اين را بخر، آن را نخر، محال است که اين بچه ي شما يک آدم باشخصيت از آب دربيايد. در حدودي براي شما لازم است بچه تان را هدايت کنيد و در حدودي هم لازم است او را آزاد بگذاريد ، يعني هم هدايت و هم از آزادگذاشتن ، اين دو وقتي با يکديگر توأم شد، آن وقت بچه ي شما اگر يک استعدادي هم داشته باشد ممکن است که يک بچه ي باتربيت کاملي از آب درآيد. » (4)
همان طور که در پيش گفتيم مثالهاي عيني متعددي از اين اعطاي آزادي را در تاريخ اسلامي مي بينيم . مسئله ي برخورد اميرالمؤمنين با سؤالات که در کمال آرامش و نرمي بود، برخورد ايشان با خوارج (قبل از قيام مسلحانه ي آنها) که به آنها آزادي انديشه و بيان داده بودند، يا ساير ائمه ي اطهار عليهم السلام همه مبين روح آزاديخواهي در تعليمات و منش اسلامي است.
توحيد مفضل يک درس توحيدي مي باشد و درسي است که امام صادق عليه السلام به شاگرد خويش - مفضل - که از دست سخنان زنادقه بسيار به خشم آمده بود دادند تا وي در يک مباحثه ي علمي با آنان به اثبات حق بپردازد. در واقع با اين کار، حضرت اعلام آزادي بيان انديشه در اسلام را مي فرمايند که هر کس حتي زنادقه هم نظر خود را بدهند اما ما با منطق قوي خود به مبارزه با آنها مي رويم و پيروز هم خواهيم شد، همچنان که ابن ابي العوجاء پس از شنيدن سخنان توحيدي مفضل ( توحيد مفضل) و با تعجب بسيار از محکمي دلايل، يقين مي کند که اين مطالب از منبع اصيل اسلامي يعني امام صادق عليه السلام آمده است که اين چنين استوار است.

آزادي عقيده

پيش از اين بيان شد که از نظر اسلام بين فکر و عقيده تفاوت وجوددارد.
استاد مطهري مي گويند: «معتقدات بشر بر يکي از دو پايه مي تواند باشد. گاهي پايه ي اعتقاد بشر يک تفکر آزاد است ، انسان با يک عقل و فکر آزاد از روي تأمل و انديشه ي واقعي عقيده اي را براي خود انتخاب مي کند ولي گاهي عقيده اي به بشر تحميل مي شود از هر راهي، ولو از راه تقليد از آباء و اجداد باشد و بعد انسان به آن خود مي گيرد و آن عقيده بدون آنکه با قوه ي تفکر او کوچکترين ارتباطي داشته باشد در روح او مستقر مي گردد . اولين خاصيت و اثر اين گونه عقايد اين است که جلو تفکر آزاد انسان را مي گيرد و به صورت زنجيري براي عقل و فکر انسان در مي آيد. اين گونه عقايد عبارت است از يک سلسله زنجيرهاي اعتقادي و عرفي و تقليدي که به دست و پاي فکر و روح انسان بسته مي شود... ( بنابراين) نيروي ديگري لازم است که اين زنجيرها را پاره کند تا بتواند خودش آزادانه فکر کند و عقيده اي را بر مبناي تفکر انتخاب بکند. اين از بزرگترين خدمتهايي است که يک فرد مي تواند به بشر بکند، يکي از کارهاي انبياء همين بوده است که اين گونه پايگاههاي اعتقادي را خراب بکنند تا فرد آزاد شده بتواند آزادانه درباره ي خودش، سرنوشت و اعتقاد خودش فکر کند.»
به جرأت مي توان گفت که برخي عقايد از روي تقليد حاصل شده است . آيه اي است که در قرآن کريم که روي آن خيلي تکيه شده است انا وجدنا آبائنا علي امة و انا علي آثارهم مقتدون ( زخرف/ 23) اين آيه ريشه ي برخي عقايد را توضيح مي دهد که تقليد از پدران و گذشتگان است .
استاد مطهري پس از پرداختن به عقايد تقليدي مي گويند: «اساسا آزادي عقيده در اينجاها معني ندارد، زيرا آزادي يعني رفع مانع از فعاليت يک قوه ي فعال و پيشرو، ولي عقيده به اين معني نوعي رکود است . آزادي در رکود مساوي است با مفهوم آزادي زنداني در بقاء در زندان و آزادي آدم به زنجير بسته در بسته بودن. و تفاوت در اين است که زنداني و زنجيري جسم حالت خود را حس مي کند اما زنداني و زنجيري روح حس نمي کند. اين است که ما مي گوييم آزادي عقيده اي که ناشي از تقليد و تبعيت محيط است نه از تفکر آزاد ، معني ندارد.»
حتي گاهي عقايد از روي دلبستگيهاي شخصي يا گروهي است . استاد شهيد مطهري در مورد آزادي اين گونه عقايد برخلاف نظر اروپاييان که قائل به آزادي اينها هم هستند، ايشان قائل به نجات انسان از اين گونه عقايد و آزاد کردن فکر انسان براي انتخاب عقيده ي صحيح مي باشند. استاد در نقد نظر اول مي فرمايند: « اين آزادي معنايش اين است که شخصي اشتباه کرده ، به دست خود زنجيري به دست و پاي خويش بسته، بعد ما بگوييم چون اين انسان اين زنجير را خودش به دست و پاي خودش بسته و اين، اراده و خواست اوست، آزاد است ؛ چون به دست خودش زنجير را به دست و پاي خودش بسته است، حقوق بشر اقتضا مي کند که ما اين زنجير را از دست و پايش باز نکنيم. چون خودش مي گويد باز نکن، باز نکن که حرف نشد!» در اسلام آزادي عقيده و فکر وجود دارد ولي نه بر اساس اينکه انسان محترم است و لازمه ي احترام انسان به هر نوع عقيده ي اوست، خواه حق باشد يا باطل.
ريشه ي برخي از عقايد را نيز اگر بررسي کنيم، به استعمار مي رسيم. آيا يک عقل سليم بر اساس تفکر به اينجا مي رسد که بت را بپرستيد؟ گاو را بپرستد ؟ خير. هرگز يک عقل سليم ولو ابتدايي ترين عقل و فکر نيز بر اساس تفکر به اينجا نمي رسد که گاو را بپرستد. ولي گاهي ديده مي شود عده اي دانسته خيانت مي کنند، بتي يا گاوي يا اثرهايي را به يک شکلي در ميان مردم رايج مي کنند ، مردمي اغفال مي شوند اول هم خيلي به آن دلبستگي ندارند، چند نسل که مي گذرد و بچه ها احترام بزرگترها را به آن بت يا گاو مي بينند کم کم احترام و پرستش آن به صورت يک عقيده ي محکم درمي آيد و جزء غرور و افتخارات ملي محسوب مي شود.
داستان سفر ملکه ي انگلستان به هندوستان و بازديد از معابد و بتکده هاي هند و احترام فراوان وي به اين بتها ( در حالي که وي مسيحي بوده است ) و با احترام کورش پادشاه ايران - به معابد و بتکده هاي بابل، همه آثار حمايت استعمار از رواج اين نوع عقايد را نشان مي دهد.
استاد مطهري در کتاب پيرامون انقلاب اسلامي، صفحه ي 11 علت اين حمايت را چنين بيان مي کنند:
«از نظر يک فاتح که سياست استعمارگري دارد، اين کار امر عادي و يک نقشه ي معمولي است ولي از نظر بشريت چطور؟ آيا خود جناب کورش به آن اعتقاد داشت؟ يقينا نه. اما کوروش فکر مي کرد اين اعتقاد که مردم را در بي خبري نگاه داشته عامل خوبي براي دربند ماندن آنهاست. اين بود که دست به ترکيب آنها نزد. » قطعا همين عقيده ي منحرف گاوپرستي از عوامل بسيار مهم در زنجير ماندن هند و استعمار انگلستان بود. وقتي بخشي از ملت هند به خود آمد، همان بخش توانست کل هندوستان را نجات دهد.
کار صحيح ، کار پيامبران بزرگ الهي است. به تعبير استاد، کار صحيح کار ابراهيم عليه السلام است. که خودش تنها کسي است که فکر صحيح دارد و مردم را گرفتار در عقيده ي باطل بت پرستي مي بيند. به جاي آنکه به عقايد غلط ديگران احترام بگذارد، با شکستن بتها و دادن تبر به دست بت بزرگ سبب بيداري فطرتهاي مردم شد. اين را مي گويند عمل انساني .
عمل صحيح ، عمل موسي بن عمران است که وقتي قومش را گرفتار گوساله ي سامري مي بيند مي گويد : لنحرقنه ثم لننسفنه في اليم نسفا. به خدا آتش مي زنم، به خدا خاکسترش را هم به باد مي دهم. آيا قوم موسي بر اساس تفکر به اين نتيجه رسيده بودند که گوساله ي سامري را عبادت کنند؟ خير. بعد از اينکه از دريا گذشتند به گروهي بت پرست رسيدند و از بتهاي آنها خوششان آمد و به موسي عليه السلام گفتند : يا موسي اجعل لنا الها کما لهم آلهة. موسي! همان طور که اينها چنين چيزهايي دارند، براي ما هم قرار بده يک زمينه ي خوشايند بشري.
به تعبير استاد مطهري، کار صحيح کار خاتم الانبياست. مبارزه ي مستمر با بت پرستي، شکست بتها بعد از فتح مکه.(5)
از موارد ديگر عقايد باطل ، زنده به گور کردن دختران است . آيا شخصي که اين عمل را از روي عقيده ي باطلش انجام مي دهد بايد ازاد باشد؟
نمونه ي ديگر، عقايدي است که از روي سنتها و عادات غلط اجتماعي به وجود آمده است، برخورد امام صادق با مرد سنت گرايي که علي رغم داشتن مال ، بر اساس سنت پدرانش در خانه ي قديمي پدري اش زندگي مي کرد و بيان حضرت که : گيرم پدرت شعور نداشت، آيا تو هم بايد اسير بي شعوري پدرت باشي؟! برو براي خودت يک خانه ي خوب تهيه کن، مي رساند که هر سنتي در اجتماع صحيح نيست، حتي اگر سنتي کهن و دوهزار ساله باشد.
يک عقيده ي غلط هم اين است که انسان بگويد چون همه اين گونه فکر مي کنند من هم اين گونه فکر مي کنم. ان تطع اکثر من في الارض يضلوک عن سبيل الله ( انعام / 117)
اسلام مي گويد راه شناس باشيد، اکثريت يعني چه؟!(6)
يک مورد ظريف ديگر هم براي اينکه عقيده اي درست داشته باشيم اين است که تأثير ناپذيري داشته باشيم از قضاوت ديگران به بيان استاد مطهري :
«مسئله ي ديگر که باز مربوط به تربيت عقلاني است اين است که قضاوتهاي مردم درباره ي انسان نبايد براي او ملاک باشد. اينها يک بيماري عمومي است که اغلب افراد کم و بيش گرفتارش هستند مثلا انسان يک لباسي را براي خودش انتخاب کرده، بعد يکي مي آيد مي گويد: اين رنگ مزخرف چيست که انتخاب کرده اي؟! آن يکي و آن ديگري نيز همين را مي گويند. کم کم خود آدم اعتقاد پيدا مي کند که بد چيزي است . تازه آنها هم که مي گويند، گاهي براي اين است که عقيده ي انسان را تغيير بدهند نه آنکه از روي عقيده ي خودشان مي گويند. اينکه انسان در مسائلي که مربوط به خودش است تحت تأثير قضاوت ديگران قرار بگيرد ( صحيح نيست) و به ما گفته اند : هرگز تحت تأثير قضاوت و تشخيص ديگران نسبت به خودتان قرار نگيريد.»(7)
اگر انسان عقيده ي صحيحي در يک جامعه داشته باشد و آن، خوشايند افراد آن جامعه نباشد، اگر به وي فشار آورند و يا از راه دوستانه بخواهند عقيده اش را عوض کنند، او بايد محکم و استوار عقيده ي خويش را حفظ کند مگر در بحث تقيه که آنجا هم نبايد تحت تأثير فشار، عقيده ي درست خود را رها کند بلکه بايد قلبا به همان عقيده معتقد باشد.
استاد شهيد مطهري در اندک عمر پس از انقلاب خود، حدود و ثغور عملي آزادي را تعيين کردند: «در حکومت اسلامي احزاب آزادند، هر حزبي اگر عقيده ي غيراسلامي هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه ي توطئه گري و فريبکاري نمي دهيم. احزاب و افراد در حدي که عقيده ي خودشان را صريحا مي گويند و با منطق خود به جنگ منطق ما مي آيند آنها را مي پذيريم . اما اگر بخواهند در زير لواي اسلام افکار و عقايد خودشان را بگويند ما حق داريم که از اسلام خودمان دفاع کنيم بگوييم اسلام چنين چيز نمي گويد حق داريم بگوييم به نام اسلام اين کار را نکنيد . چنين آزادي بحث و گفتگويي را گمان نمي کنم در جايي ديگر نظيري بتوان برايش پيدا کرد. » (8)
استاد مطهري شرط آزادي بيان را صراحت و رک بودن و دوري از اغواء و اغفال مي دانند. حتي مارکسيستها هم مي توانند صحبت و ابراز نظر کنند به شرطي که از پايگاه مارکسيسمي که به آن معتقدند سخن بگويند نه از پايگاه التقاط.
صحبت استاد مطهري با چند جوان مارکسيست مبني بر اينکه در راهپيماييهاي خودشان با صراحت سخن بگويند و عکس لنين را بردارند نه عکس امام خميني را چون اعتقادي به ايشان ندارند، حاکي از طرفداراي استاد از بيان نظرات مخالف به شرک رک و صريح بودن و دوري از اغواء و اغفال و تحريف است .
«تحريف و اغفال به اين معني است که مثلا کسي قسمتي از جمله اي يا آيه اي را حذف کند و قسمتي را خود به آن اضافه کند و بعد اين عبارت تحريف شده را به عنوان حجت مطرح کند. يا آنکه از مسائل تاريخي قسمتهايي را حذف کند و بعد با استفاده از اين اطلاعات ناقص نتايج دلخواه خودش را بگيرد و يا ادعاي علمي بودن داشته باشد و حال آنکه حرفش اساسا تحريف علم باشد، به معناي اغفال کرده است و اغفال کردن به هيچ عنوان نمي تواند و نبايد آزاد باشد. » (9)
بنابراين آزادي تفکر در اسلام يک امر ممدوح و بلکه تأييد و تأکيد شده است و تفکر را قوه ي عقل حسابگر - به تعبير استاد- معرفي کرديم و ريشه ي عقايد را دو چيز دانستيم : يکي عقايدي که بر مبناي تفکر است و يکي عقايدي که به خاطر تقليد و دلبستگي و منافع و ... حاصل شده است . نحوه ي برخورد مسلمانان با عقايد ديگران را اين گونه يافتيم که بايد با مباحثه هاي علمي به مبازه با آن افکار پرداخت و ا گر به خاطر حجابهاي فراوان بر روي عقل و يا لجبازي دلايل روشن را نمي پذيرفتند و پوچي عقيده ي باطلشان روشن بود، به خاطر احترام به انسانيت مانند ابراهيم عليه السلام و موسي عليه السلام و رسول اکرم صلي الله عليه و آله عملا پوچي عقيده ي باطلشان را به ايشان نشان داد و با آنها برخورد مناسب نمود.
تا اينجا مربوط به مردمي است که تا حدودي صريح هستند. ولي اگر عده اي هم باشند که بخواهند با اغواء و اغفال و جوفروشي و گندم نمايي ، انديشه هايي را به نام اسلام به خورد مردم بدهند، حق طبيعي ماست - به تعبير استاد مطهري - که به آنها آزادي بيان ندهيم .

پي نوشت :

1. يادداشتها، ج 1، ص 96.
2. پيرامون جمهوري اسلامي، ص 134.
3. پيرامون جمهوري اسلامي ، ص 119.
4. همان، ص 119.
5. موارد بالا با همين مفهوم در کتاب پيرامون انقلاب اسلامي صفحات 9و 10 و نيز در کتاب پيرامون جمهور ي اسلامي صفحات 101 تا 103 موجود مي باشد.
6. همين مفهوم (مطالب اخير) در کتاب تعليم و تربيت در اسلام، ص 28 آمده است .
7. همان ، ص 29.
8. پيرامون انقلاب اسلامي ، ص 17.
9. همان، ص 18.

منبع:برگرفته از فصلنامه ي مطهر




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط