هدف ادبیات کودک
هر بحثی درباره ادبیات کودک خواه ناخواه به این پرسش نیز می رسد که هدف ادبیات کودک چیست؟ البته بحثی را که در اینجا می خواهیم شروع کنیم با آنچه در ابتدای این کتاب درباره نقش ادبیات کودک بیان کردیم کمی متفاوت است. راستی هدف ادبیات کودک چیست؟ پاسخ به این پرسش هم آسان و هم دشوار است. آسان است زیرا هرکس می تواند برای پاسخ به آن خیلی سریع یک سلسله هدف هایی را در جملاتی کوتاه یا بلند ذکر کند.بسته به میزان اطلاعات و سطح دانش خود می تواند پاسخ خود را در جملاتی کوتاه، ولی بسیار پرمعنا خلاصه کند و مثلا بگوید که هدف ادبیات کودک عبارت است از او ترغیب کودک به انتخاب عالی ترین شیوه زندگی یا تشویق کودک به جستجوی عالی ترین آرمان های انسانی یا الهی یا اجتماعی و از این قبیل، یا اینکه یک سلسله دستورهای مشخص تر را در جملاتی ساده تر و کم ادعاتر ذکر کند. مثلا پاسخ دهد که هدف ادبیات کودک عبارت است از تشویق کودکان به فراگیری دانش، یا کار و کوشش، یا یاد دادن رفتار خوب و احترام به بزرگترها.
از این نوع احکام که کمتر تعمیمی هستند، می توان زیاد ذکر کرد. اگر به فرض به پاسخ دهنده مهلت بیشتری داده شود شاید بتواند بدین روش بیست یاسی هدف را ردیف کند. اینکه کدام هدف را زودتر یا با تأکید بیشتری ذکر کند بستگی به گرایشهای فکری و زمینه کاری او دارد. دور نیست که یک جوان پرشور و دارای پیوند سیاسی در مقام پاسخ نخستین، سخنش این باشد که هدف ادبیات کودک باید دعوت کودکان و نوجوانان به اتحاد برای مبارزه با ظلم و ستم و استبداد و امپریالیسم باشد. در واقع مضمون بسیاری از کتاب های کودک در سال های پیش از انقلاب اسلامی و بعد از انقلاب اسلامی همین بود.
به همین ترتیب اگر از یک معلم بپرسید هدف ادبیات کودک چیست چه بسا فوری بگوید که هدف ادبیات کودک کمک به کودکان در فراگیری بهتر درسهای مدرسه است. و یا یک مادر پاسخ دهد که هدف ادبیات کودک تشویق کودکان به کمک به والدین در و کارهای خانه است. این هدفها و صدها هدف دیگر را می توان به عنوان هدف ادبیات کودک اب بیان کرد. مواردی که به عنوان هدف ادبیات کودک بیان خواهد شد بر حسب سواد، معلومات، نگرش ها و گرایش های پاسخ دهنده گوناگون خواهد بود.
از نظر اصول نقد ادبی نیز چندان مهم نیست که یک اثر ادبی چه موضوع و مضمون را برای کار برگزیده است. نقد ادبی به چگونه گفتن توجه دارد نه به چه گفتن.
گفتیم پاسخ به این پرسش در عین حال دشوار هم هست. بد نیست اکنون به جنبه و دشوار این مسئله اشاره ای کنیم. فرض کنید یک نویسنده کتاب کودکان یا منتقد ادبیات ها کودکان پاسخهایی را از نوع آنچه در بالا گفته شد بشنود. او به احتمال زیاد پس از شنیدن این پاسخها ایراد خواهد گرفت که: «ولی همه این چیزها که شما گفتید مضمون آموزش کودکان است نه هدف ادبیات کودکان» آنگاه اگر شما در جواب او این پاسخ را مطرح کنید که «چه تفاوتی بین مضمون آموزش کودکان و مضمون ادبیات کودکان است؟» نویسنده یا منتقد برای شما توضیح خواهد داد که دو مفهوم «آموزش» و «ادبیات» یکی نیستند.
اینها هر یک مقوله جداگانه ای هستند که برای خود میدان خاصی دارند و از نظر روش پیرو اصول خاصی هستند. شک نیست که ادبیات می تواند آموزنده باشد و بیشتر نیز چنین هست، اما ابتدا باید ادبیات باشد و آنگاه آموزنده، اگر بپذیریم که هدف و روش یا به تعبیر دیگر هدف و وسیله با یکدیگر پیوند دارند آنگاه نباید همانطور که گاه دیده می شود بین ادبیات و آموزش خط تساوی بکشیم.
ادبیات یا ابزار؟
در اینجا بحث ما درباره «ادبیات هنری» است و مراد ما ادبیات هنری است نه ادبیات به مفهوم عام که در ابتدای این دفتر آن را تعریف کردیم. ادبیات هنری لازمه و محدودیت هایی دارد که نمی توان آن را به یک ابزار ساده کاهش داد. شما نمی توانید یک سلسله مفاهیم اخلاقی یا آموزشی جلوی یک نویسنده بگذارید و بگویید: «این ایده اخلاقی را بردارید و براساس آن داستانی برای کودکان بنویسید، این برای کودکان بسیار خوب است، اگر آن را بیاموزند و به آن عمل کنند به پیشرفت جامعه کمک می شود.»شاید موضوع به همین سادگی که ما در بالا تصویر کردیم اتفاق نیفتد، ولی واقعیت و این است که کتاب های زیادی با همین دیدگاه نوشته می شود. اما آیا این کتاب ها در پیشبرد ا هدف خود موفق می شوند؟ پاسخ در بیشتر موارد منفی است. به این دلیل ساده که کودکان یا آن را نمی خوانند یا اگر به زور معلم و مربی یا پدر و مادر و هرکس دیگر بخوانند اما از آن تأثیر نمی پذیرند. سخن چنین کتابی برای آنها حکم همان حرفهایی دارد که هر روز در خیابان از کنار گوش ما می گذرد، بی آن که در حقیقت آن را بشنویم.
پس برای این که کتابی اثرگذار باشد نخست باید دارای کیفیاتی باشد که با علاقه خوانده شود و چنین کتابی است که کودک از خواندن آن لذت می برد و با خواندن آن احساس خرسندی می کند، اما کتابی که کودک آن را می خواند و از آن لذت می برد در غالب موارد کتابی نیست که با سفارش از پیش معلوم ، نوشته شده باشد. چنین کتابی تا آنجا که به نویسنده مربوط می شود از ژرفای وجود او ریشه نمی گیرد و متکی به تجارب زندگی او نیست. در نتیجه خواننده آن را حقیقی نمی یابد. این نکته در مورد ادبیات کودک نیز همچون ادبیات بزرگسالان صادق است.
ادبیات و التزام
آیا معنی حرف بالا این است که نویسنده باید در نوشتن از هر تعهدی نسبت به آرمان ها و و التزام جامعه فارغ باشد؟ واقعیت این است که رابطه بین مسئولیت نویسنده و مقتضیات ای آفرینش هنری همیشه مسئله پیچیده ای بوده است. صورتی از این مسئله در ادبیات و بزرگسالان بحث جانبداری یا عدم جانبداری نویسنده است که ما در اینجا وارد بحث تفصیلی درباره آن نمی شویم، اما ادبیات کودک همین که ادبیات کودک است خود به اعتباری تا حدود زیادی جانبدار است. نویسنده ای که برای کودکان قلم به دست می گیرد. و از همان ابتدا محدودیتهایی را برای آفرینش خود در نظر گرفته است. او باید برای کودکان و گروه سنی خاصی بنویسد . بنابراین در انتخاب موضوع داستان و سبک نوشتار آزادی کامل ندارد. او باید رغبتها و ذوقیات گروه سنی مخاطب را در نظر بگیرد. باید با مختصات اما ذهنی کودکان و مقتضیات رشدی آنها آشنا باشد. در انتخاب واژگان اثر باید اصولی را به تناسب سن مخاطب رعایت کند. خلاصه نوشتن برای کودکان خود قبول نوعى التزام است.در نوشتن برای کودکان مفهوم هنر برای هنر و هنر ناب معنای چندانی ندارد، البته مفهوم این حرف انکار آن نیست که کسی نتواند کودکان و دنیای آنها را با تکیه به اصل هنر ناب موضوع آفرینش هنری خود قرار دهد. منظور تنها این است که نوشتن برای مخاطب کودک خود قبول نوعی باید است که با مدعیات طرفداران هنر ناب کمتر سازگار است. همچنین بحث بر سر این نیست که نویسنده می تواند دارای جهان بینی و ایدئولوژی معینی باشد و اثرش از این جهان بینی و ایدئولوژی الهام بگیرد. ما می پذیریم که چنین کاری در خور خرده گیری نیست و در صورت رعایت سایر جوانب اصول آفرینش هنری حتما کار او با ارزش هنری مغایر نیست.
اما بحث ما روی موضوعی است که در دنیای آفرینش ادبی برای کودکان کم و بیش رایج است. بحث در واقع این است که آیا می توان و درست است که مسائلی را سفارش گرفت و مطابق یک الگوی سفارشی داستان نوشت و یا شعر سرود؟ هنوز هم در کشور ما گاهی دیده می شود که بعضی مؤسسات فرهنگی موضوعی را تعیین می کنند و آن را به شعرا سفارش می دهند تا در باب آن شعر بگویند و دستمزد بگیرند، این البته شکل بارزتر آفرینش سفارشی و شکل نادرتر آن است. کارهایی مشابه این ولی نه با همین صراحت در عرصه آفرینش ادبی برای کودکان کم نیست، پس در اینکه می توان چنین کاری کرد جای تردید نیست اما در اینکه چنین کاری مطلوب است جای بحث است.
فرض کنید کسی برود و به یک نویسنده بگوید «مسئله اعتیاد نوجوانان مسئله مهمی است بیایید قلم بردارید و داستانی از عوارض اعتیاد برای نوجوانان بنویسید و آنها را از هم خطر چنین دامی برحذر دارید» نویسنده از چنین درخواستی شگفت زده خواهد شد و چنانچه مشکل سریع معیشتی نداشته باشد به شما خواهد گفت که چنین کاری شدنی نیست. نویسنده در درجه نخست در پاسخ به یک انگیزش درونی، قلم به دست می گیرد . و داستان می نویسد و شعر می سراید، نه برای پاسخ به فلان سفارش. البته در قلمرو ادبیات بزرگسالان کتاب هایی هست که در پاسخ مستقیم به مسائل مهم اجتماعی نوشته شده است. کلبه عمو تم و خوشه های خشم از آن جمله است.
اما بسیاری معتقدند که در میان کتاب هایی که در پاسخ مستقیم به مسائل مهم اجتماعی نوشته اند کمتر به کتاب های ماندنی بر می خوریم. این که نویسنده خود در کوران حوادث اجتماعی قرار گرفته باشد و از تجربه ها و احساسهای خود بنویسد مسئله دیگری است. از طرف دیگر درست است که خوشه های خشم و کلبه عمو تم به مسائل مهم اجتماعی عصر خود پرداخته اند، اما آنها بیش از آنکه به قصد طرح و حل مشکل اجتماعی عصر خود نوشته شده باشند، نوعی طغیان اخلاقی علیه یک وضعیت نامطلوب هستند. مخاطب این نوشته ها نیز عموم مردم هستند نه فلان گروه اجتماعی خاص. از جمله هاریت پیچر استو داستان کلبه عموتم را برای بردگان ننوشته است.
نویسندگانی که مسائل مهم اجتماعی را، موضوع کار خود قرار داده و اثر ماندنی: آفریده اند مثل چارلز دیکنز از کسانی بودند که در آن حیطه تجربه مستقیم و شخصی و داشتند. این تجربه شخصی باعث می شد که کار آنها سرشار از حقیقت و جذابیت باشد.
حال به عرصه ادبیات کودک برمی گردیم و فرض خود را دنبال می کنیم که از یک نویسنده خواسته شود درباره اعتیاد و مسائل آن بر مبنای یک الگوی سفارشی داستان بنویسد. بدیهی است چنانچه این نویسنده هیچ آشنایی با مسائل اعتیاد و هیچ شناختی از محیط و مسائل معتادان نداشته باشد نمی تواند داستانی در این خصوص بنویسد که حقیقت داشته باشد و شخصیت هایی بیافریند که زنده و جاندار باشند. برای این که نویسنده بتواند تا حدودی موفق از عهده این کار برآید، باید هم دست به پژوهش بزند و هم تخیل بسیار نیرومند داشته باشد. با این همه باز او به انگیزشی بیرون از نفس خود پاسخ داده است و این واقعیت کار آفرینش اثر ماندنی را دشوار می کند.
مسائل عام و خاص
اما اگر از برخی مسائل خاص و گروه خاصی از مخاطبان (مثلا کودکان درگیر دشواریهای اجتماعی) بگذریم و به قلمرو مسائل عام تر گام بگذاریم افق امید آن قدر تنگ نیست. مثلا می توان کودکان را به طور کلی با دشواریها و پیچیدگی های زندگی آشنا کرد و به آنها جرأت داد که با مشکلات زندگی با دلاوری روبرو شوند و در طلب خود آسان از پای نایستند. در این حیطه کار نویسنده آسان تر است و دست او گشاده تر، زیرا هر کس به فراخور حال، چیزی از دشواری های زندگی را تجربه کرده است و به سهم خود با پیچ و خمهای زندگی آشنا شده است. این تجربه و آموخته ها می تواند الهام بخش نویسنده و برای تصویر پیچ و خمهای زندگی و فراخوان ایستادگی در برابر هر دشواری باشد.وقتی در ابتدای این بحث از دشواری تعریف هدف ادبیات گفتگو کردیم اشاره به همین ملاحظات بود. برشمردن یک سلسله هدف و مقصود برای ادبیات آسان است، اما ا وقتی می خواهیم این مقاصد را به قالب یک اثر ادبی ماندنی یا حتی دست کم اثر آبرومند در آوریم با دشواری زیادی روبه رو می شویم. چه بسا وقتی این مقاصد به قالب یک اثر و ادبی در آیند به جای یک اثر ادبی یک مشت پند و اندرز از کار درآیند که نویسنده آنها را د پشت توری نازکی از کلمات و وقایع پنهان کرده است و چشم بیننده در اولین نگاه از روزنه های توری می گذرد و به چهره عامیانه پندها و تعالیم می افتد، پندهایی که کودک هر روز تعداد زیادی از آنها را از هر کس و هرجا می شنود.
با تأسف، بسیاری از کسانی که به دلایل گوناگون با ارزیابی کتاب کودکان از جمله برای نشر یا خرید کتاب جهت کتابخانه سر و کار دارند به قدری گوش خود را تیز«پیام ها» کتاب می کنند که ماهیت اثر ادبی و مفهوم ادبیات را فراموش می کنند. پیام در ادبیات یک پیام هنری است نه یک حکم اخلاقی یا یک کلیشه آموزشی. اگر اثر ادبی را وسیله ساده ای برای اعلام یک پیام بپنداریم و به چگونگی پیوند پیام با تار و پود اثر بیندیشیم آنگاه حرفی از « هدف ادبیات» در میان نخواهد بود، بلکه سخن از اعلام یک پیام است با مقداری تمهیدات سرگرم کننده حاشیه ای، چیزی که ممکن است به مذاق کمیته های انتخاب کتاب و انتشار کتاب خوش آید، اما مطمئنا به مذاق کودک خوشایند نیست.
ادبیات خوب و ادبیات خواندنی
اما آیا این سخن اخیر ما به آن مفهوم است که فقط باید آثار ناب و درجه اول را در زمره ادبیات کودک آورد و از نویسندگان بخواهیم که یا اثر درجه اول بیافرینند یا دست از آفرینش باز دارند؟ یا از منتقد بخواهیم که فقط آثار والا و فاخر را شایسته توجه بداند و بر هر چه جز این باشد بتازد! بی گمان خیر، اگر طیفی از آثار ادبی در نظر بگیریم که یک سر آن آثار مورد نظر سطحی نگر باشد که در هر اثر دنبال یک مشت پند و اندرز به عنوان پیام هستند و سر دیگر آن آثار ماندنی، در این میان آثاری هستند که به هیچ یک از این دو دسته تعلق ندارند. اینها انبوه کتاب ها و ادبیات کودک را درست می کنند که به نظر ما در کنار , آثاری ماندنی باید در گروه «ادبیات» جای داده شوند. برخی از آثاری که در این وسط هستند او چه بسا که بیش از آثار درجه اول و ماندنی مورد استقبال کودکان قرار گیرند. آثار مورد استقبال کودکان، همواره از آثاری نیستند که منتقدان آن را جزء آثار درجه اول قرار دهند.به این ترتیب ما با آن دسته از منتقدان و نویسندگان موافق نیستیم که می گویند تنها آثار ماندنی شایسته عنوان «ادبیات» است. چنین نگرشی دایره ادبیات کودک را بسیار محدود می کند. کودکان به انواع گوناگونی از کتاب نیاز دارند، هم آثار جاویدان، هم کتاب های خوب و هم کتاب های خواندنی. به همین ترتیب در ادبیات کودک هم می توان مسائل عام انسانی را مطرح کرد هم مسائل اجتماعی مقطعی. بگذار هرکس در هر زمینه اطلاعات و تجربه و شناخت دارد بنویسد. از این رهگذر ادبیات کودک هم غنی می شود و هم متنوع. کسی چه می داند، چه بسا کسانی هم باشند که بتوانند درباره مشکلات مخاطبان خاص مثلا گرفتاران دام اعتیاد چیزهای خوبی بنویسند؟ هیچ کس مخالف آن نیست که نویسندگان بنشینند و آثار جاودان بیافرینند اما این نباید مانع آن شود که کودکان در انتظار آثار جاودان از داشتن آثار خوب و متوسط محروم شوند.
مسئله دیگر این است که ماندنی یا مقطعی بودن یک اثر را زمان تعیین می کند و از پیش نمی توان گفت چه آثاری ماندنی و چه آثاری مقطعی هستند. تمام آثاری که پس امروز به عنوان اثر جاویدان شناخته شده اند با گذر زمان و با استقبال خوانندگان و منتقدان چنین اقبالی پیدا کرده اند. پس منطقی نیست که در مقام منتقد، آثار نوشته شده برای کودکان را با معیار دشوار آثار ماندنی محک بزنیم یا در مقام نویسنده با عزم پیشین برای آفریدن اثر ماندگار قلم برداریم.
عرضه خرسندی - اصل اول ادبیات کودک
اما از همه اینها که بگذریم و صرف نظر از اینکه کتاب به چه موضوعی پرداخته ا است و چه پیام و مقصودی را دنبال می کند وقتی یک اثر ادبی اثر قابل قبول است که در درجه اول برای خواننده سرشار از لذت و سرچشمه خرسندی باشد. بنابراین اگر برای ادبیات کودک دنبال یک هدف عام باشیم می توان خشنود و خرسند کردن را هدف اصلی ادبیات کودک بدانیم . البته به شرط آن که از مفهوم خشنود و خرسند کردن برداشت نادرستی نداشته باشیم. خشنود کردن و سرگرم کردن را نباید با وقت گذرانی و به بطالت گذراندن اشتباه کرد. بازی کودک را سرگرم می کند و کودک از بازی لذت می برد، اما بازی سرشار از آموزشهای خود انگیخته است. ادبیات نیز برای کودک همین نقش را دارد. کودک لذت می برد و از رهگذر آن می آموزد با برخورداری از کیفیت لذت آفرینی است که کتاب می تواند با کودک رابطه برقرار کند.روشن است که اینجا منظور از خرسندی آن خرسندی است که به واسطه خاصه های زیبایی شناختی اثر، حاصل می آید نه هر خرسندی ارزان و مبتذل.
منبع: بنیادهای ادبیات کودک، کمال پولادی، ناشر: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ دوم، تهران، 1387ش، صص 158-149