علت ماندگاری عاشورا
یکی از مباحثی که در رابطه با قیام عاشورا بسیاری از نویسندگان به آن پرداختهاند و مورد توجه قرارگرفته است، علل ماندگاری و جاودانگی نهضت عاشوراست. در تاریخ، انقلابهای زیادی واقع شده امّا هیچ نهضت و انقلابی به اندازه عاشورا اینقدر ماندگاری و جاودانگی نداشته است.به تعبیر یکی از نویسندگانِ تاریخ کربلا، کربلا یک پیامی داشت و یک پیامد. پیام کربلا روشن است؛ مبارزه با ظلم، حقمحوری، دفاع از مردم، دفاع از دین و... که کتابهای زیادی پیرامون آن نوشتهاند. امّا درباره پیامدهای عاشورا کمتر بحث شده است؛ مثلاً: سازندگیهای عاشورا؛ بعد از عاشورای ۶۱ هجری تا امروز که قریب به ۱۴ قرن میگذرد چقدر انسانها در پرتو عاشورا ساخته شدهاند! فقط حرّ نبود که روز عاشورا تغییر کرد، حرهایی بعدها آمدند و تغییر و تحول در آنها پیدا شد. چقدر غیرمسلمانها به برکت امام حسین (ع) شیعه شدند، که حتی بعضیهایشان مثل ادریس الحسینی کتابی به نام «لقد شیعنی الحسین» نوشتند؛ یعنی حسین (ع) و نهضت اباعبدالله (ع) مرا شیعه کرد.
علت این ماندگاری، این سازندگی، این پویا بودن و این جاودانگی نهضت عاشورا چیست؟ چرا هرگز محبت و دوستی امام حسین (ع) سرد نمیشود؟ هیچ سالی جلسات امام حسین (ع) به افول و سستی نگرایید. شما میبینید هر سال جلسات شلوغتر میشود، منابر بیشتر میشود، امام حسین (ع) جهانیتر میشود. از خود عصر عاشورا عزاداری بر اباعبدالله (ع) شروع شد تا کوفه، شام و همینطور تا امروز این نهضت ادامه یافته است. من هفت علت را یادداشت کردم؛ البته این هفت مورد انحصاری نیست؛ شاید کسی فکر کند و بتواند دهتای دیگر هم به آن اضافه کند؛ ولی آنچه که حالا وقت من اقتضاء میکند میخواهم این هفت محور را در بیان علل جاودانگی و ماندگاری عاشورا برای شما بیان کنم که چه چیز باعث شد صدها سال عاشورا بماند و بعد از هرکدامشان هم یک نتیجه اخلاقی خواهیم گرفت.
1. اراده الهی
اولین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد، اراده الهی بود. اگر اراده الهی بر چیزی تعلق بگیرد، تحقق پیدا خواهد کرد. شما ببینید وقتی حضرت ابراهیم (ع) زن و فرزندش را در سرزمین لمیزرعِ مکه و حجاز گذاشت، دعا کرد: «رَبَّنَا لِیُقِیمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» خدایا! دلهای مردم را به سوی اینها جذب کن تا محبوب قلبها بشوند.سوره شعراء را نگاه کنید. حضرت ابراهیم (ع) نزدیک به بیستوپنج دعا در قرآن دارد؛ رکورددار دعا در دعاهای انبیاء در قرآن ایشان است؛ چون انبیاء در قرآن دعاهایشان آمده است: دعاهای حضرت صالح، حضرت نوح، حضرت موسی، حضرت سلیمان، نبی مکرم اسلام (ص) و... . بیشترین دعا در قرآن از حضرت ابراهیم نقل شده که حدود بیستوپنج دعاست.
ابراهیم پیامبری است که خدای تبارک و تعالی او را امت خوانده است؛ «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ کَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّهِ حَنِیفًا» یکی از دعاهایی که در سوره شعراء از او نقل شده، این است: «رَبِّ هَبْ لِی حُکْمًا وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ وَ اجْعَل لِّی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ» خدایا! مرا در آینده زبانزد کن که همه مردم نسبت به من مدح و ثنا داشته باشند، مذمت نداشته باشند، من لسان صدق بشوم.
حالا بعضی مفسرین گفتهاند: منظور حضرت ابراهیم (ع)، نبوت پیامبر اکرم (ص) بوده است؛ چون پیامبر اکرم (ص) هم میفرمود: من آن دعای مورد هدف ابراهیم هستم؛ که منافاتی هم ندارد این حرف با حرفی که من عرض میکنم که از خدا خواست در آینده مطرح بشود و زن و بچهاش در دلها محبوبیت پیدا کنند، خدا هم اراده کرد. شما ببینید امروز هرکسی مکه میرود نام ابراهیم، هاجرو اسماعیل مطرح است، صفا، مروهو منامیرود، ذبح میکند؛ تمام این اعمال تداعی میشود. صدها سال از رحلت ابراهیم پیامبر خدا گذشته، داستان ابراهیم و هاجر و اسماعیل تمام شده امّا خدا اراده کرد اینها ماندگار شوند و ماندگار شدند. اباعبدالله (ع) هم اینطور است، اراده خدا بر ماندگاری نام حسین (ع) تعلق گرفت.
شواهدی بر تعلق اراده الهی بر ماندگاری نام امام حسین (ع)
وقتی قنداقه اباعبدالله (ع) را به دست پیغمبر (ص) دادند، ایشان هم مانند حضرت ابراهیم (ع) دعا نمود: « رَبَّنَا... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ» یعنی خدایا دلهای مردم را به سوی این حسین جذب کن! و در جای دیگری فرمود: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»؛ از محبت حسین حرارتی در قلبهاست که هیچ وقت سرد نمیشود و همیشه ماندگار است. ممکن است این آتش کم و زیاد شود امّا خاموش نمیشود.
عزیزان! اگر اراده الهی به چیزی تعلق بگیرد ماندگار میشود. حضرت زینب (س) هم در مجلس دشمن همین مطلب را فرمود: «کِدْ کَیْدَکَ وَ اجْهَدْ جُهْدَکَ فَوَالَّذِی شَرَّفَنا بِالوَحیِ وَ الکِتابِ وَ النُّبُوَّةِ وَ الاِنتِجابِ، لاتُدرِکُ أمَدَنا و لاتَبلُغُ غایَتَنا و لاتَمحو ذِکرَنا...» شما هر کار میخواهید بکنید، خدا خواسته ما بمانیم.
رابطه اراده خدا با عملکرد افراد
خود خدا هم در قرآن میفرماید: اگر اراده کردم بر چیزی بماند، ماندگار میشود؛ لذا در حدیث داریم: فرشتهها بعضیجاها تعجب میکنند، یکی از آن موارد جایی است که خدا بخواهد یک کسی را عزیز کند، امّا مردم بخواهند ذلیلش کنند. تعجب میکنند. میگویند: خدا خواسته. «تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»
البته این را عرض کنم: این که میگوییم خدا خواسته، خواست الهی بستگی به عملکرد افراد و اخلاص افراد هم دارد، کسیکه زمینهاش را داشته باشد خداوند میفرماید «إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ» خدا بالا میبرد ولی عمل صالح میخواهد، کلمه طیب و توحید محض میخواهد. خدا بیدلیل کسی را بالا نمیبرد، پیغمبرش را بالا برد. «وَ رَفَعْنا لَکَ بِذَلِکَ»
میفرماید: کسیکه عالم باشد او را بالا میبریم ولی نه هر عالمی «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» کسیکه علمش برای خدا باشد. بلعم باعورا عالم بود، ولی خدا میگوید هیچ بالا نرفت، بلکه به زمین چسبید. «أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ» پس مطلق علم رفعت نمیآورد، این که خدا میفرماید: «یَرْفَعِ اللّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» خدا مؤمن و عالم را بالا میبرد؛ ولی علمی که هواپرستی و خودپرستی در آن باشد آدم را پایین میآورد.
در قرآن و احادیث یکسری چیزها عامل بالارفتن شمرده شده است؛ مثلاً: عمل صالح و علم که آیاتش خوانده شد. یکی دیگر از عواملی که باعث بالارفتن میشود تواضع است؛ امام صادق (ع) فرمود: «مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَکَبَّرَ وَضَعَهُ اللَّهُ» هرکس تواضع کند خدا او را بالا میبرد و هرکس تکبر بورزد خدا او را پایین میبرد. دیگری توحید است «کَلِمَةُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیَا» کسی با توحید باشد بالا میرود.
خداوند اگر اراده کرد کسی را بالا ببرد، با این شرایطی که عرض کردم اگر همه عالم جمع شوند که او را زمین بزنند نمیتوانند. چقدر سبّ امیرالمؤمنین (ع) کردند، شصتسال بر منابر به امیرمؤمنان ناسزا گفتند تا جاییکه مسجد سبّ على ساختند.
۲. عمل صالح
دومین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد، عمل صالح است. قرآن میفرماید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً»علامه طباطبایی(ره) در تفسیر المیزان میفرماید: عمل صالح در قرآن تعریف نشده ولی مصداقهایش آمده است، آخر سوره توبه را نگاه کنید، مصداقهای عمل صالح را شمرده است، میفرماید: کسی در جنگ تشنگی و گرسنگی بکشد، «وَ لَایَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَّیْلاً» قدم بردارد برای اینکه از دین دفاع کند؛ «إِلَّا کُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» اینها همه عمل صالح است.
علامه میفرماید: عمل صالح عملی است که دوتا ویژگی مهم داشته باشد:
۱- قصد قربت در آن باشد؛ یعنی برای خدا باشد.
۲- اعتقادات انسان را تقویت کند. وقتی عمل صالح انجام میدهی، متوجه میشوی عقیدهات قویتر میشود. «یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ»
کربلا مصداق عمل صالح بود؛ بنابراین ماندگار شد.
چگونه محبوب شویم؟
چه کار کنیم که محبوب بشویم؟ این یک میل طبیعی است. در زیارت امیناللهنگاه کنید امام سجاد (ع) یکی از دعاهایش این است: «مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمَائِکَ» خدایا مرا در بین آسمانیها و زمینیها محبوب قرار بده! و در روایت داریم اینطور دعا کنید: «وَ فِی نَفْسِی لَکَ فَذَلِّلْنِی وَ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ فَعَظِّمْنِی» خدایا! پیش مردم مرا بالا ببر و پیش خودم خوارم کن، من خودم باورم نشود آدم خوبی هستم. آدم خودش را باید متهم کند؛ امیرالمؤمنین (ع) در خطبه متقینمیفرماید: یک صفت متقین این است که «فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ» دائماً خودشان را متهم میکنند، این چه نماز است که من میخوانم؟ این چه روزهای است که من میگیرم؟ این چه منبری است که من رفتم؟ این چه کتابی است که من نوشتهام؟! مومن باید اینطور باشد! قرآن هم میفرماید: «فَلَا تُزَکُّوا أَنفُسَکُمْ» خودتان را مبرّی جلوه ندهید! علمای ما، بزرگان ما، ائمه ما و شخصیتهای ما اینطور بودند؛ وقتی به امام سجاد (ع) میگفتند آقا! شما چرا اینقدر عبادت میکنید؟ میفرمود: عبادت جدم امیرالمؤمنین (ع) را ندیدهاید. نمیفرمود: بله ما اینقدر عبادت میکنیم! طاووس یمانی به امام عرض کرد: آقا! شما چرا اینقدر ناله میزنید؟ فرمود: طاووس! قیامت که بشود «فَلَا أَنسَابَ بَیْنَهُمْ» به نسبت من نگاه نمیکنند، به عمل من نگاه میکنند.
به رسول خدا (ص) میگفتند شما چرا اینقدر در دل شب بلند میشوید استغفار و گریه میکنید، شما که دیگر سقوط نمیکنید، شما که معصوم هستید، اول شخص جهان خلقت هستید؟! میفرمود: برادرم یونس سقوط کرد، اشتباهی کرد و به شکم ماهی افتاد؛ قرآن میفرماید: آنجا ناله میزد: «لَا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ» آدم باید از خدا این دو چیز را بخواهد: ۱- خودم را پیش خودم کوچک کن؛ ۲- ولی پیش مردم محبوبم کن. چقدر اسلام و مبانی دعای ما زیبا به ما تعادل داده؛ ولو همه عالم از سخنرانیات، از کتاب، از فقهت، از شجاعت و از رشادتت تعریف کنند ولی خودت باورت نشود.
حالا اینی که ما میخواهیم پیش مردم محبوب باشیم یک میل طبیعی است، عرض کردم امام سجاد (ع) هم یکی از دعاهایش این بود. قرآن میفرماید: راه محبوبیت این است «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا» ودّ، یکی از صفات خداوند است. خدا ودود است، ودود از این کلمه ودّ گرفته شده و به معنای محبت و دوستی است. در قرآن گاهی اوقات خداوند از کلمه رحمان استفاده کرده، به قول یکی از مفسرین میگوید: بعد از کلمه «الله» بزرگترین صفت خدا صفت رحمان است؛ چون خیلی جاها خدا در قرآن به جای «عباد الله» میفرماید: «عباد الرحمن»؛ «وَ عِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا» «وَ إِذَا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ» کلمه رحمان را در قرآن کریم ملاحظه بفرمایید! از بزرگترین اوصاف خدا بعد از صفت «الله» است. اینجا میفرماید: هرکسی ایمان و عمل صالح داشته باشد ما او را محبوب قرار میدهیم؛ چگونه؟ من الان عمل صالح انجام میدهم بهخاطر خدا هم فرض کنید منبر میروم، مینویسم و نماز میخوانم چطور خدا مرا محبوب میکند؟ حدیث را گوش بدهید! فرمود: «إِذَا أَحَبَّ اللَّهُ مُؤْمِناً» خدا وقتی یک بندهای را دوست داشته باشد «قَالَ لِجَبْرَائِیلَ» به جبرئیل میفرماید «إِنِّی أَحْبَبْتُ فُلَاناً» من فلانی را دوستش دارم «فَأَحِبَّهُ فَیُحِبُّهُ» تو هم دوستش داشته باش، «ثُمَّ یُنَادِی فِی السَّمَاءِ» جبرئیل برای اهل آسمان و اهل زمین ندا میدهد و میگوید: «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ فُلَاناً فَأَحِبُّوهُ ثُمَّ یُوضَعُ لَهُ قَبُولٌ فِی أَهْلِ الْأَرْضِ» این ندا، ندایی نیست که من و شما بشنویم، این ندای تأثیرگذار در جسمهاست، این ندا، ندای نفوذ در دلهاست؛ جبرئیل به مردم ندا میدهد و میگوید: مردم! خدا فلانی را دوست دارد، شما هم دوستش داشته باشید. این روایت را من از تفسیر نمونه، جلد سیزدهم، صفحه ۱۴۶ یادداشت کردهام. پیامبر (ص) فرمود: «إِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِینَ مَعْرِفَةٌ مَکْتُومَةٌ» حسین در دل مؤمنین محبت و جایگاه خاصی دارد.
چرا کربلا ماندگار شد؟ ۱- خدا خواست، ۲- عمل صالح. عمل صالح ماندگار میشود، این آیه قرآن است. ما نمیخواهیم راجع به نهضتهای دیگر بحث کنیم ولی بسیاری از نهضتهایی که در طول تاریخ واقع شده یک بخشَش دعوت به خود بوده است. عبدالله بن زبیر قیام کرد ولی برای خود، «کُونُوا عِبَادًا لِّی» قرآن به انبیاء میگوید: یکوقت نگویید بنده من باشید، بگویید بنده خدا باشید. هر پیغمبری که گفت: «عِبَادًا لِّی» بیایید مرا محور قرار بدهید؛ قرآن میفرماید: این اشتباه است و هیچ پیغمبری این را نگفت. همه پیغمبران گفتند: «وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَّسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» عزیزان من! کربلا ماندگار شد؛ چون عمل صالح محض بود.
٣. جامعیت
سومین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد جامعیت است. کربلا یک نهضتی است که برای همه اقشار و برای همه گروهها پیام و درس دارد. به قول یکی از نویسندگان عرب میگوید: در یک نیمروز و در یک ساعاتی محدود نمایشگاه فضائل و نمایشگاه رذائل در مقابل هم واقع شد. تمام رذائل در سپاه عمر بن سعدو تمام فضائل در سپاه حسینی تجلی پیدا کرد که این جامعیت را میرساند. شما ممکن است از یک نهضتی پنجتا، دهتا درس استفاده کنید ولی کربلا اینطور نیست؛ الگوی جوان، الگوی پیر، الگوی نوجوان، الگوی کودک، درس اخلاص، درس نماز، درس اهمیت به لقمه حلال و حرام و این درسهای عاشوراست که مقام معظم رهبری مدظله العالی فرمودند: این درسها را برای مردم تبیین کنید.برای درس، زمان لازم نیست. یک تصادف ممکن است در پنج ثانیه واقع شود و پنجاهنفر بیایند و از آن درس بگیرند و صد نکته یادداشت کنند. همیشه برای استفاده از یک درس، زمان و طول زمان مهم نیست. نهضت عاشورا کوتاه بود امّا آنقدر پردرس است و آنقدر پرمطلب است که حتی ببینید اهمیت به واجبات، اهمیت به مکروهات، اهمیت به مستحبات، بحث قرآن و دعا، بحث ذکر و استغفار، بحث صبر و... تمام این ویژگیها و صفات در کربلا جامعیت داشته است که یک شخصیتی مثل عباس عقادعالم سنی، کتابی نوشته به نام «ابوالشهداء حسین» پدر شهدا، آنجا وقتی راجع به نهضت عاشورا و درسهای آن، بحث میکند، میگوید: «ما گویا یک اردوگاهی از فضائل و عظمتها را در یک زمان کوتاه و در یک سرزمین محدود مییابیم»؛ لذا این هم رمز سوم ماندگاری نهضت کربلا است.
4. رهبری امام معصوم
چهارمین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد رهبری امام معصوم بود. نهضتهای دیگری مثل زید بن علی بن حسین، یحیی بن زید ، عبدالله بن زبیر، سلیمان بن صرد خزائی ، عبدالله بن حنظله ، مختار بن ابیعبیده ثقفیو نهضتهای زیادی واقع شده، امّا تنها در رأس نهضت عاشوراست که یک امام و حجت خدا آن هم آخرین یادگار کساء، امام حسین (ع) «سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» قرار گرفته است. به تعبیر یکی از اساتید که میفرمود: هرکدام از آنهایی که در کربلا بودهاند اگر خودشان به تنهایی مطرح شوند یک خورشیدند؛ امّا خورشید اباعبدالله (ع) وقتی بالا آمده، دیگران را تبدیل به یک ستاره کرده است. شخصیت ابوالفضلالعباس (ع) در کنار شمس حسین (ع)، قمر است وگرنه خود او یک شمس است، علىاکبر (ع)، قاسم بن الحسن (ع)، حبیب بن مظاهر ، مسلم بن عوسجهو هرکدام از اینها اگر در جایی به تنهایی مطرح بودند یک شمس بودند ولی وقتی شمس اباعبدالله (ع) بالا آمد، نجوم شدهاند. چهارمین علت ماندگاری نهضت عاشورا شخصیت خود امام حسین (ع) است.5. حق محوری
پنجمین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد حقمحوری میباشد. عزیزان! قرآن کریم میفرماید: «أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا وَ مِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِّثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَ الْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً» این آیه شریفه که یک تشبیه زیبای قرآنی برای بحث حق و باطل میباشد، میفرماید: حق ماندگار است امّا باطل مانند حبابهای روی آب از بین میرود.خدا اراده کرده حق بماند و چون کربلا حق بود ماندگار شد. اولین سؤالی که علیاکبر (ع) در راه از امام حسین (ع) کرد همین بود: «أ لَسنَا عَلَی الحَقِّ» آیا ما بر حق نیستیم؟
على (ع) فرمود: دو چیز در قیامت باعث شفاعت انسان میشود؛ «شَافِعُ الْخَلْقِ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ» میدانید عوامل شفاعت گاهی افرادند، مثل انبیا، اولیا و شهدا و گاهی بعضی اعمال زمینهساز شفاعت است، امیرالمؤمنین (ع) فرمود: دو چیز باعث شفاعت انسان در قیامت میشود: «شَافِعُ الْخَلْقِ» آنکه مردم را در روز قیامت شفاعت میکند «اَلْعَمَلُ بِالْحَقِّ وَ لُزُومُ الصِّدْقِ» حق گویی و صداقت است.
نمونههایی از رفتارهای مثبت و منفی در برابر حق
در مجلس ابنزیادوقتی آن خبیث بلند شد و به اباعبدالله (ع) جسارت کرد عبدالله بن عفیف- جانبازی که دو چشمش را در جنگ از دست داده - در مقابل ابنزیاد بلند شد و فریاد زد: ساکت باش ای دروغگو! که پدرت هم دروغگو بود. حقگویی هزینه دارد اشخاصی مانند میثم تمار، ابنسکیت، رشید هجری، سعید بن جبیر ، کمیل ، قنبرو... روی حقگویی جانشان را دادند و شهید شدند. چرا حادثه غدیر تبدیل به سقیفهشد؟ چون خیلیها حق را نگفتند، انس بن مالکهاو سعد بن ابیوقاصها ساکت ماندند.
حسّان جمّالمیگوید: با امام صادق (ع) به مکه میرفتیم. به منطقهای رسیدیم، آقا ایستادند، پیاده شدند و فرمودند: حسین جمال! میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: نه آقا! فرمود: اینجا غدیر است، اینجا جایی است که جدم رسول خدا (ص) دست امیرالمؤمنین (ع) را بالا برد و فریاد زد: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاهُ» بعد فرمود: حسین جمال! همینجا کنار جهاز شتر پیامبر (ص) چهار نفر از قریش ایستاده بودند که نزدیکترین اشخاص به پیغمبر (ص) بودند و دور نبودند که بگویند صدا نرسید و ما متوجه نشدیم، عین این عبارت را از پیغمبر (ص) شنیدند و منکر شدند. گفتم یابن رسولالله! خدا را شاکرم که یک چیزهایی راجع به غدیر شنیده بودم و حالا که از زبان خود شما شنیدم اجازه میدهید بروم و نقل کنم؟ امام صادق (ع) فرمود: تکذیبت میکنند و از تو نمیپذیرند. چطور شده که امام صادق (ع) با این بیان برای حسین جمال حادثه غدیر را بیان میکنند و بعد هم میفرمایند اگر بروی بگویی تکذیبت میکنند؛ چون حق را تکذیب کردند.
اگر یک نهضتی براساس حقمحوری و دفاع از حق شکل گرفت ماندگار میشود.
6. عناصر و اصحاب
ششمین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد عناصر و اصحاب میباشند. در تاریخ مشاهده میشود وقتی موسی بن عمران قومش را به جنگ با دشمنان دعوت میکند، میگویند: خودت با خدا بروید و بجنگید وقتی پیروز شدید ما میآییم. در احدپیغمبر گرامی اسلام (ص) فریاد میزد کجا فرار میکنید؟ عده اندکی دور پیامبر گرامی اسلام (ص) ماندند و عده زیادی فرار کردند. قوم طالوتمیگفتند: «لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ» ما طاقت جنگ با جالوترا نداریم. امّا اصحاب اباعبدالله (ع) شب عاشورا چه گفتند؟ زهیر بن قین عرضه داشت: به خدا قسم دوست داشتم هزارمرتبه کشته شوم و سپس زنده شوم و در عوض، خدای متعال کشتهشدن را از شما و از جوانان اهلبیت (ع) برطرف کند.مگر وقتی عمرو بن قرظهکه غرق تیر روی زمین افتاد، اباعبدالله (ع) بالای سرش آمد، نگفت: «یابنَ رسولِالله أ وَفَیتُ» آیا وفا کردم یا نه؟ حضرت فرمود: آری! تو پیش از من در بهشت خواهی بود، سلام مرا به رسول خدا برسان و خبر ده که من هم میآیم.
مگر وقتی مسلم بن عوسجه در خون خود غلتید چشمهایش را باز نکرد دید حبیب و امام حسین (ع) ایستادهاند، حبیب بن مظاهر پیش آمد و گفت: ای مسلم بن عوسجه! بر خاک افتادن تو بر من گران است. مسلم آهسته گفت: خداوند تو را به خیر بشارت بدهد. حبیب گفت: اگر نمیدانستم که من نیز ساعتی دیگر به تو خواهم پیوست، دوست داشتم هرچه که میخواستی انجام شود، وصیت کنی تا آنطورکه شایسته خویشاوندی و پیوند من است آنها را به کار ببندم. مسلم درحالیکه به امام حسین (ع) اشاره میکرد، گفت: خدا تو را بیامرزد، من تو را به این شخص سفارش میکنم تا در راهش کشته شوی. نگفتند «لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَ جُنُودِهِ» همه محکم ایستادند.
مگر فرزند شهید (عمرو پسر یازده ساله جُنادة بن کعب) نیامد؟ یا اباعبدالله! بگذار من به میدان بروم. وقتی به میدان آمد صدا زد:
أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ
عَلِىٌّ وَ فاطِمَةُ والِداهُ فَهَلْ تَعْلَمُونَ لَهُ مِنْ نَظیر
امیرم حسین است و چه خوب امیری است. او مایه شادی دل پیامبر (ص)، بشارتدهنده و انذارکننده است. پدرش علی (ع) و مادرش فاطمه (س) است. آیا نظیری برای او سراغ دارید؟
مگر عباس آب روی آب نریخت و تشنه از شریعه بیرون آمد؟
عامل ششم ماندگاری نهضت اباعبدالله (ع)، عناصر کربلا است. من کتابی دیدم اخیراً یکی از عزیزان در دو جلد درباره اصحاب امام حسین (ع) نوشته و تحقیق مفصلی کرده است، کتاب خوبی است به نام یاوران آفتاب، توصیه میشود عزیزانی که میخواهند راجع به اصحاب مطالعاتی کنند این کتاب را بخوانند.
۷. اسارت اهلبیت (ع)
هفتمین عاملی که باعث ماندگاری نهضت کربلا شد اسارت حضرت زینب، امام سجاد و خاندان اباعبدالله (ع) میباشد. در کنار آن شش عاملی که شمردم: ١- اراده الهی، ۲- عمل صالح، ۳- حقمحوری، ۴- رهبری امام معصوم، ۵- جامعیت کربلا و ۶- عناصر کربلا، این عامل هفتم در واقع مهمترین و یکی از اساسیترین عوامل ماندگاری کربلا است. به قول آن نویسنده اهلسنت، عباس عقاد میگوید: اشتباهی که یزید انجام داد و همین باعث رسوایی او شد آوردن اهلبیت (ع) از کربلا به کوفه و از کوفه به شام بود. این روزها فریادهای زینب (س) در کوفه و در شام طنینانداز بود. شما محور سخنان حضرت زینب (س) را در کوفه ببینید با شام متفاوت است. در کوفه احتجاج است، در کوفه محاکمه است و در کوفه روضه است ولی در شام معرفی است. در شام میگویند: ما جدمان رسولالله (ص) است امّا در کوفه نمیگویند. در کوفه میگویند: گریه کنید! گریه سزاوار و حق شما است، شما باید اشک بریزید و ناله بزنید و بسوزید، میدانید چه پارهتنی از پیامبر را کشتهاید؟ چه جگری از پیامبر سوزاندهاید؟ در شام معرفی است، در مدینه گزارش است امّا در کوفه احتجاج است. این خطبههای زینب کبری، سیدالساجدین و اهلبیت (ع) بود که نهضت عاشورا را ماندگار کرد.پینوشت:
نحل، 97.
ابراهیم، 37.
نحل، 120.
شعراء، 83-84.
ابراهیم، 37.
مستدرک، ج۱۰، ص۳۱۸.
بحارالأنوار، ج۴۵، ص۱۵۸؛ الاحتجاج، ج۲، ص۳۰۹.
آل عمران، 26.
فاطر، 10.
شرح، 4.
مجادله، 11.
اعراف، 176.
مجادله، 11.
وسائلالشیعة، ج۱۴، ص۵۱۵؛ بحارالأنوار، ج۹۸، ص۱۰۹؛ کامل الزیارات، ص۲۷۰.
توبه، 40.
نحل، 97.
توبه، 120
توبه، 120.
فاطر، 10.
وسائلالشیعة، ج۱۴، ص۳۹۵؛ بحارالأنوار، ج۹۷، ص۲۶۴.
بحارالأنوار، ج۸۳، ص۲۱۱؛ مصباح الکفعمی، ص۲۶.
نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۳.
نجم، 23.
مومنون، 101.
بحارالأنوار، ج۴۶، ص۸۱.
انبیا، 87.
مریم، 96.
فرقان، 63.
فرقان، 60
الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷.
بحارالأنوار، ج۴۳، ص۲۷۱؛ الخرائج، ج۲، ص۸۴۱.
آل عمران، 79.
نحل، 36.
رعد، 17.
بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۷۹؛ الارشاد، ج۲، ص۸۲؛ المناقب، ج۴، ص۹۵.
غررالحکم، ح ۲۹۲۲.
با کاروان حسینی، ج۵، ص۱۳۱.
بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۲۱، تاویل الآیات، ص۶۸۸.
بقره، 249.
تاریخ طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱۸.
بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۲.
تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۴۰۰؛ الارشاد، با اندکی تفاوت، ج۲، ص۱۰۳.
بقره، 249.
خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۲۲؛ المناقب، ج۴، ص۱۱۳؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۲۷.
منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 3 (سوگ چهل و هشتم در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)
منبع: برگرفته از کتاب سخن آرای 3 (سوگ چهل و هشتم در سخنرانی های استاد دکتر رفیعی)