آشنايي با اصطلاحات تاريخي
* مكتب آنالز (Annales School)
از مهمترين آثار اين مكتب كه به فارسي ترجمه شده است ميتوان به كتاب سرمايهداري و حيات مادي نوشتهي فرنان برودل و جامعه فئودالي نوشته ماركبلوخ اشاره كرد. در كتاب نخست، آقاي پرويز ميران مترجم كتاب، طي مقدمهاي به طور مفصل اين مكتب را معرفي كرده است. نيز ر. ك دكتر مسعود مرادي، مكتب آنال، كتاب ماه تاريخ و جغرافيا، شماره 15 همچنين كتابي با عنوان «مكتب آنال» ترجمه نسرين جهانگرد نيز اخيراً توسط انتشارات جامي به چاپ رسيده است.
* عتيقهشناسي (Antiquarianism)
بايد توجه داشت كه عتيقهشناسي با باستانشناسي (Archeology) تفاوت دارد. اما اين تفاوت را در گستره اين دو علم بايد دانست. در حقيقت عتيقهشناسي اعم است و باستانشناسي اخص. در ايران، باستانشناسي بيشتر در مورد ابنيه و عمارات است، حال آن كه عتيقهشناسي بيشتر به اشيائ و ابزار نظر دارد. اما به هر حال هردو علم از روشهاي يكساني در شناسايي زمان گذاري اشياء،آثار و ابنيه بهره ميگيرند. عتيقهشناسي در شكلگيري انديشه اروپائيان در زمينه تاريخ نقش مهمي داشته است.
* كليومتري (Cliometrics)
رشد و توسعه روش كليومتري متكي به توسعه آمارگيري در همه زمينهها از جمله جمعيت و منابع اقتصادي بوده است. لذا واژه جمعيتشناسي ديده شود.
* تاريخ تطبيقي (Comparative history)
آنچه كه تاريخ تطبيقي ناميده ميشود در كشور ما بيشتر به صورت تاريخ عمومي (general History) انعكاس يافته است، كه در يك برهه از زمان در همه عرصهها يا زمانها يك پديده را بررسي ميكند. لذا صرف بيان همزماني وقايع را نميتوان تاريخ تطبيقي ناميد.
* تاريخ معاصر (Contemporary history)
بدين جهت تاريخ قرن بيستم يا به ويژه وقايع پس از جنگ جهاني دوم در سال 1945 م. تاريخ معاصر دانسته شده است.
آنچه كه در اين جا تحت عنوان تاريخ معاصر آمده است گاهي با عنوان تاريخ اخير ( recent history) نيز آورده ميشود. در تاريخ جهاني معمولاً از 1789 (انقلاب فرانسه) تاكنون را قرون معاصر يا تاريخ معاصر قلمداد كردهاند و از حدود جنگهاي جهاني اول و دوم را تاريخ اخير.
در ايران معمولاًٌ تأسيس سلسله قاجاريه را كه تقريباً با آغاز قرن نوزدهم مقارن است مبدأ تاريخ معاصر دانستهاند. بعضي اين تاريخ را جلوتر يا عقبتر نيز بردهاند. در مواردي تاريخ مشروطه و پس از آن تاريخ معاصر عنوان شده است. بعضي نيز با توجه به تحولات تاريخ ايران، آغاز سلسله پهلوي يا تحولات ديگري را مبنا قرار دادهاند.
به نظر ميآيد كه فقدان مباني نظري قوي در باب مفهوم تاريخ معاصر موجب تشكيكهاو ارائه نظريات متفاوت در اين زمينه شده باشد. بدون شك توجه به مفهوم نظري تاريخ معاصر و عنايت در پديدهاي كه از نظر تاريخي داراي «معاصرت» است ميتواند روشنگر اين اصطلاح باشد. نيز بايد توجه داشت كه پديده «معاصرت» داراي نوعي تبديل و تحول است كه مطالعه آن را پيچيده ميسازد و به آساني نميتوان آن را با تعريف و تحرير، ثابت، مشخص و دائمي بيان كرد. در حقيقت بايد ميان مفهوم معاصر به عنوان اسم (اصطلاح) و به عنوان صفت تفاوت قائل شد.
* تاريخ فرهنگي (Cultural history)
صرف دارا بودن عناصر فرهنگي چون اخلاق، آداب،زبان، شيوه زندگي ... را نميتوان تاريخ فرهنگي دانست. مثلاً ممكن است بسياري از آنچه كه فولكلور (فرهنگ عامه) دانسته ميشود را تحت عنوان تاريخ فرهنگي مطرح كرد، زيرا شرط اصلي تاريخ فرهنگي آگاهي به فرهنگ و مضامين و مقولات آن است و بايد بتواند در شكلگيري خاطره تاريخي (فرهنگي) يك ملت ايفاي نقش نمايد.
چنين صورتي از فرهنگ را معمولاً تحت عنوان «معارف» در ادبيات فارسي معاصر بيان ميكنند. در درجات بالاتر شناخت و آگاهي جامعه نسبت به معارف خويش كه متضمن نوعي نقادي نيز باشد در تاريخ فرهنگي مورد توجه قرار ميگيرد. لذا درتاريخ فرهنگي گرايش به نخبگان فرهنگي همواره وجود دارد و آن را از سطوح فرهنگ عامه دورميسازد.
* بحران (Crisis)
در فرهنگ فارسي معين ذيل واژه بحران آمده است:
بحران ـ تغييري كه در حالت تب در مريض پديد آيد. شديدترين و ناراحتترين وضع مريض در حالت تب.
بحراني ـ تغيير حالت و آشفتگي مريض ـ وضع غير عادي در امري از امور مملكتي.
در تاريخنگاري فارسي معمولاً واژه بحران براي هرگونه تعارض حاد به كار ميرود، اما در تاريخنگاري جهاني فقط در موارد خاصي اين واژه كاربرد يافته است، مثل بحران (ركود) مالي 1933 ـ 1929 م . ايالات متحده و يا بحران موشكي كوبا 1962 م. و مواردي از اين قبيل آنچنان كه با تعاريف ارائه شده فوق منطبق است.
نقطه عطف در تاريخنگاري فارسي به معناي تغيير جهت كامل سير وقايع است و شدت و ضعف بر آن مترتب نيست، اما در تاريخ جهاني تيتر وجه شدت و ضعف رخدادها و وقايع مدنظر است.
* ابسلوتيسم (Absolutism)
هر چند اين واژه بيشتر در علوم سياسي كاربرد دارد، اما در اينجا صورت تاريخي اين اصلاح مدنظر است. پادشاهان اروپايي چون لويي چهاردهم، لويي پانزدهم و لويي شانزدهم، پطركبير، كاترين كبير، فردريك و ديگران كه در قرون جديد (18 ـ 15 م.) فرمانروايي كردهاند، از آن رو چنين ناميدهشدهاند كه هنوز نمادهايي چون پارلمان شكل نگرفته بودند و حتي مجالس سنتي اشراف نيز منحل شده بود.
* آناكرونيسم (Anachronism)
بيشتر كاربرد اين واژه در مورد عدم رعايت اصل توالي و ترتيب در تاريخنگاري است. از آنجا كه نظم زماني به لحاظ صورتي مبتني بر نظم زماني و از نظر مضموني مبتني بر رابطه علّي ميان رخدادها است، هرگونه آناكرونيسم موجب اشتباه فاحش در ادراك منظم و علّي وقايع خواهدشد. در حقيقت عدول از كرونولوژي موجب فروغلتيدن در آناكرونيسم ميشود و بيان آناكرونيسم وقايع اساساً هرگونه سازماندهي تاريخي يا تاريخمند را غيرممكن و هرگونه استنتاج و استنباط منطقي را مشكل خواهد ساخت. لذا آناكرونيسم اصولاً عدول از تاريخنگاري است و تاريخ از اين حيث با كليه علوم متفاوت ميشود.
* آنارشيسم (Anarchism)
واژه آنارشيسم بيشتر در فرهنگنامههاي علوم سياسي مورد بحث و بررسي قرار ميگيرد. به كارگيري آن به عنوان اصطلاحي تاريخي بيشتر ناظر به ادوار رواج انديشه آنارشيسم است. اين لغت كه مشتق از انارخه يوناني به معناي عدم دولت است در قرن نوزدهم مبدل به مكتبي سياسي شد و هر چند در ابتدا مبتني بر خشونت نبود اما چون به تروريسم روي آورد و ويراني نظام حكومتهاي اروپا را مدنظر قرار داد، آنگاه معنايي كه از آن دريافت ميشد برابر با هرج و مرجطلبي و قبول بينظمي در جامعه شد. رشد انديشههاي ليبراليستي، سوسياليستي و سنديكاليستي در همان قرون موجب شد تا به حيات مكتب آنارشيسم پايان داده شود اما اين واژه در فرهنگنامههاي سياسي همچنان به عنوان نظريهاي كه مبني بر هرج و مرج اخلاقي و اجتماعي باشد مورد بحث قرار ميگيرد. لذا براي تفصيل بحث درباره آن بايد به آن فرهنگنامهها رجوع كرد.
* غير واقعي (Counter – factual)
مشهور است كه در تاريخ «اگر» وجود ندارد. زيرا با فرض «اگر» ميتوان به علتها و معلولهاي بيشماري براساس اقتضاي عقل و استدلال رسيد، در حالي كه در وقايع رخدادهاي تاريخي نه آن علتها و نه آن معلولها هيچكدام وجود نداشته و اسناد و مدارك تاريخي بر وجود آنها دلالت نميكنند. امر غيرواقعي در تاريخ امرنامعقول نيست بلكه بدان معناست كه واقعيت خارجي نداشته و تحقق بيروني نيافته است. لذا شبيه «قضاياي كاذبه» در منطقه است، يعني عقلاً ممكن است اما واقعيت ندارد. نيز امر «غيرواقعي» به تخيل نزديك است و چون تاريخ مبتني بر مستندات است اين تخيل ممكن است مبدل به توهم شود.
* رژيم كهن (Ancien regime)
هر چند واژه كهن براي عهد باستان و قرون عتيق به كار ميرود اما در منابع تاريخ اروپا اصطلاح رژيم كهن به ناظم حكومتي خاندان بوربون نظر دارد. اين رژيم طي انقلاب كبير فرانسه 1789 م. سرنگون و به جاي آن نظام بورژوازي ليبرال مستقر شد. از آن جا كه استقرار رژيم جديد همراه با تغييرات همه جانبه در شئون زندگي مردم فرانسه و سپس اروپا شد،اطلاق «رژيم كهن» بر شرايط پيش از آن نشانگر فاصله عميقي است كه ميان اوضاع سياسي،اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي قبل و بعد از انقلاب 1789 فرانسه به وجود آمده است. براي توضيح بيشتر اين امر كتاب انقلاب فرانسه و رژيم پيش از آن نوشته الكسي دوتوكويل ترجمه محسن ثلاثي ديده شود.
* طبقه Class
جز آنچه كه در فوق آمد مفهوم طبقهبندي در متون تاريخي كاربرد دقيقتري ندارد. لذا براي تدقيق و تفصيل مطالب مربوط به آن بايد به متون جامعهشناختي يا جامعهشناسي تاريخي رجوع كرد. نزد جامعهشناسان، طبقه، قشر، گروه و مانند آنها داراي تفاسير و معاني خاصي است.
* جمعيتشناسي (Demography)
از آن جا كه جمعيتشناسي به دو شعبه جمعيتشناسي كميتر مبني بر آمار و جمعيتشناسي كيفيتر مبني بر تحليل و مسائل جمعيتي تقسيم ميشود، هم به خوبي ميتواند وضعيت گذشته را نشان دهد و هم براساس محاسبات رياضي شرايط آينده را پيشبيني كند. امروزه در علوم مبتني بر زمان از جمله تاريخ كاربرد وسيعي يافته است و كتابهاي متعددي در مورد تاريخ و جمعيت عرضه شده است. مثل ژئوپولتيك گرسنگي نوشته فرناندو كاسترو و تاريخ اقتصادي جمعيت جهان نوشته كارلوچيپولا.
* جبر تاريخي (Determinism)
بايد توجه داشت كه جبر در مفهوم فلسفي كه بدان هيپرسيم ميگويند در تاريخ مطرح شده و آنچه كه به عنوان جبر تاريخي (Determinism) عنوان شده است بايد به «حتميت» يا «ضرورت» و حتي به بياني دقيقتر به «يقين» ترجمه شود. در چنين صورتي حدوث پديدههاي تاريخي كه به صورت توالي رخدادها جلوهگر ميشود به معناي وصفي اجتنابناپذير تلقي خواهد شد كه اين وضع ناگزير حاصل شرايط اقتصادي، جمعيتي، فرهنگي، سنت و يا به طور كلي هر امري كه بيرون از حوزه اختيار و انتخاب و اراده افراد باشد نسبت داده ميشود. توضيح كامل مسأله دترمينيسم تاريخي مستلزم بحث مقدماتي در مكتب اناليتيك (تحليلي) تاريخ است كه اميد است در آينده بدان بپردازيم.
* تاريخگرايي (Historicity)
آن طور كه مشهور است هر واقعه تاريخي داراي سه ركن 1 ـ زمان 2ـ مكان و 3 ـعليت است. يعني هر واقعهي تاريخي داراي زمان معين، مكان معين و علت يا علل معين بايد باشد. اين امر نه تنها اثبات بيروني دارد يعني وقايع تاريخي بر آن گواه است بلكه به ضرورت استدلال عقلي نيز هست، زيرا فقدان هر يك از اين سه ركن موجب نقص و عدم پذيرش عقلي خواهد بود. تاريخگرايي بر اين باور است كه براي شكلگيري هر حادثه تاريخي اعم از يك رويداد كوچك يا اعصار و تحولات بزرگ، تجمع اين سه ركن ضروري است و حتي اگر گزارشي هم در مورد يكي از آنها نشده باشد به طور منطقي و عقلي ميتوان به وجود آنها پي برد و درصدد يافتن آن برآمد. عقيده به تاريخگرايي فصل مميزه تاريخ از افسانه و اسطوره است و حماسه حدفاصل آنهاست. نيز بحث درباره تاريخگرايي خود متكي به بحث درباره كرنولوژي است. در ضمن، بنيادهاي جزءنگري در تاريخ براساس همين تاريخگرايي است.
* مكتب تاريخي (Historicism)
برگرفته از كتاب History sKills چاپ 1996 م. ويراستهي ماري ابوت
ترجمه : سعادت رضوي / توضيح: دكتر عبدالرسول خيرانديش
منبع:رشد ، آموزش تاريخ ، سال دوم ، پائيز
/ج