پلورالیسم دینی در بوته نقد (1)
نويسنده:آیت الله محمد هادی معرفت (رحمت الله علیه
درآمد
راه مستقیم به سوی حق صرفا شریعت است. آن را دنبال کنید و دیگر راهها را دنبال نکنید که شما را به بیراهه میکشاند. این سفارشی است که به شما میشود. باشد که پروا پیشه کرده، متعهّدانه رفتار کنید.
آیه یاد شده و نیز آیات 77 سوره حج، 31 آلعمران، 21 احزاب، 155 انعام و دهها آیه دیگر برآنند که یگانه راه وصول به حق و هدایت و رستگاری و کمال، در پیروی کامل از شریعت است که زمینهساز پاکی درون، زدایش زنگارهای آلودگی از دل و بستر مناسبی است برای این که دل تابش خود را بازیابد و برفراز بینش و دانش پرواز نماید. همچنین آیات 28 حدید، 24 نور، 18 زمر و 37 نور و فرازی از خطبه 222، حکایتگر این حقیقت است که آنچه به دست پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عنوان شریعت حق عرضه شده است، یگانه سبیل الهی میباشد و هر راهی جز راه شریعت، گمراهی است. این آیات، وحدت طریق را میرساند و این که چیزی به عنوان طریقت در کنار شریعت یا جدا از شریعت نداریم. علاوه بر این صراط مستقیم نیز همانا راه اسلام است و بس و جز آن صراط مستقیمی نداریم: « انّ الدین عنداللّه الاسلام » آلعمران/19
« ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین » آلعمران / 85
البته این حقیقت منافاتی ندارد با این که اسلام تکیه بر وحدت جوهری ادیان توحیدی و ابراهیمی دارد و از گذشتههای دور تاکنون در یک حرکت تسامح و تسالمآمیز بدون نزاع و درگیری در کنار دیگر ادیان زیسته است.
در این میان کسانی هستند که فرضیه تکثر و تنوع طریق، و گوناگون بودن راه وصول به حقیقت را مطرح ساخته و آیات و روایات وارده در زمینه وحدت طریق را به دلخواه خود تأویل و تفسیر کردهاند؛ گرچه این نغمه سبقه باستانی دارد و برخی آهنگ آن را از نو مینوازند که شنیدن آن از ظرافت و طرافت خالی نیست و به فرموده امیرمؤمنان: « و تتکلّمون برجع قول قد قاله الرجال من قبلکم»؛1 برگشت صدایی است از گذشتگان که به آن ترنّم میکنند.
آنچه در پی میآید، نقد یکی از همین نظریات است که قائل به تکثرگرایی دینی و نسبیت اخلاقی است که امید است مفید فایدت افتد و مقبول طبع اندیشمندان واقع گردد؛ انشاءاللّه.
تکثرگرایی
فرهنگ هر جامعه نیز که مجموعهای از آداب و رسوم آن جامعه را تشکیل میدهد، مبتنی بر باورهایی است که از حیات و زندگی دارند. لذا بسته به اوضاع و احوال و شرایط موجود هر زمان، فرهنگهای حاکم بر جوامع بشری گوناگون میباشد.
این فرضیّه، درباره فرهنگ، به دلیل اختلاف شرایط و احوال، و تحوّل آن برحسب زمان، صدق میکند، ولی مسأله دین چیز دیگری است؛ مگر از دیدگاه کسانی که دین را برخاسته از فرهنگ هر جامعه میدانند و اصالت وحی را در دین باور ندارند.
برخی که خود متدیّناند، و خود را پیرو مکتبهای مبتنی بر وحی میدانند، ولی شدیدا تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار گرفته، و ذهنیّتی با خود آوردهاند که از «ماورای بحار» نشأت گرفته، خواستهاند «پلورالیسم» دینی را ـ که ناخودآگاه پذیرفتهاند ـ به گونهای توجیه یا ترسیم کنند، که دین ناباوری از آن انتزاع نشود2 و به طور ضمنی همان مطالب را سربسته و دربسته، تحویل جوامع خویش دهند.
آنان پلورالیسم دینی را بر تنوّع فهمها از متون دینی، و تنوّع تفسیرها از تجارب دینی، پیاده کرده و بدینگونه تنوّع و تکثّر در فهم و تفسیر دین را مطرح کردهاند و به گمان خود، از عالم انسانی، یک گلستان پر عطر و رنگ، تصویر نمودهاند.
یکی از همین نویسندگان میگوید:
«امروز پلورالیسم دینی، عمدتا بر دو پایه بنا میشود: یکی تنوّع فهمهای ما از متون دینی، و دومی: تنوّع تفسیرهای ما از تجارب دینی... و همین است سرّ تولّد و حجیّت پلورالیسم درون دینی و برون دینی.»
وی میافزاید:«در نظریّه قبض و بسط کوشیدهام تا راز تکثّر فهم دینی را توضیح دهم و مکانیسمهای آن را بیان کنم. اجمال سخن آن است که فهم ما از متون دینی بالضرورة متنوّع و متکثّر است و این تنوّع و تکثّر قابل تحویل شدن به فهم واحد نیست، و نه تنها متنوّع و متکثّر است، بلکه سیّال است. دلیلش هم این است که متن، صامت است، و ما همواره در فهم آن از پیشفرضهایی کمک میگیریم، و چون این پیشفرضها از بیرون دین میآید و چون بیرون دین متغیّر و سیّال است، و علم و فلسفه و دستاویزهای آدمی مرتبا در حال تزاید و تراکم و تحوّلند، ناچار تفسیرهایی در پرتو پرسشها و انتظارها و پیشفرضها، انجام میشوند؛ لذا تنوّع و تحوّل خواهند پذیرفت.
و این تفاسیر، همیشه متعدّد بوده و هر کس تفسیری را نپسندیده، روی به تفسیر دیگر آورده است. نه آن که خود، دین ناب را یافته باشد.
و معرفت دینی، چیزی نیست جز همین تفسیرهای درست و نادرست. ما در اقیانوسی از تفسیرها و فهمها غوطهوریم و این از یکسو، مقتضای ماهیت متن دین و از سوی دیگر، مقتضای اختلاف دستگاه ادراکی ماست.
اسلام سنّی، فهمی است از اسلام و اسلام شیعی، فهمی دیگر و اینها و توابع و اجزایشان همه طبیعیاند و رسمیّت دارند. همیشه هر فرقهای، خود را حق میدیده و دیگران را باطل، کسی در این فکر نبوده که این تکثّر اجتنابناپذیر تفاسیر و فهمهاست که گریبان هیچ مکتبی از چنگال آن رها نیست.
از نظرگاه است ای مغز وجود
اختلاف مؤمن و گبر و جهود
مولوی در این بیت شعر، سه دین بزرگ را نام میبرد و میگوید: اختلاف این سه، اختلاف حق و باطل نیست، بلکه دقیقا اختلاف نظرگاه است. آن هم نه نظرگاه پیروان ادیان، بلکه نظرگاه انبیا. حقیقت یکی بوده است که سه پیامبر از سه زاویه به آن نظر کردهاند، یا بر پیامبران سهگونه و از سه روزنه تجلّی کرده است و لذا سه دین عرضه کردهاند.
بنابراین، سرّ اختلاف ادیان، نه فقط تفاوت شرایط اجتماعی یا تحریف شدن دینی بوده، بلکه تجلّیهای گونه گون خداوند عالم، همچنان که طبیعت را متنوعّ کرده، شریعت را نیز متنوّع کرده است.
عباراتُنا شَتَّی و حُسْنُک واحدٌ
و کلٌّ إلی ذاک الجمال یُشیر
• طلعت زیبای تو یکی بیش نیست و ما همه از آن زیبایی سخن میگوییم؛ گرچه تعبیراتمان متفاوت است.
• فروغی بسطامی میگوید:
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
به صد هزار دیده تماشا کنم تو را
• مولوی نیز گوید:
چون که بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیای با موسیای در جنگ شد
چون به بیرنگی رسی کان داشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
• اشاره به ظهور مطلق در مقیّد، ولاتعیین در تعیّنات، و بیرنگی در رنگها است.
• این نکته را باید به گوش جان شنید و تصویر و منظر را باید عوض کرد، و به جای آن که جهان را واجد یک خط راست و صدها خط کج و شکسته ببینیم، باید آن را مجموعهای از خطوط راست دید، که تقاطعها و توازیها و تطابقهایی با هم پیدا میکنند.
• و آیا این که قرآن پیامبران را بر صراطی مستقیم (صراطٍ مستقیم) یعنی: یکی از راههای راست، نه تنها صراط مستقیم (الصراط المستقیم) میداند، به همین معنی نیست؟
• در خطاب به پیامبر گرامی اسلام گوید: «إنک لمن المرسلین علی صراطٍ مستقیم» (یس /4-3) یا «یتمّ نعمته علیک و یهدیک صراطا مستقیما» (فتح /2). و در مورد حضرت ابراهیم: «شاکرا لأنعمه اجتباه و هداه الی صراطٍ مستقیم»نحل /121.
• همین معنی را با تکیه بر اسم «هادی» خداوند نیز میتوان توضیح داد:
• میتوان پرسید: امروزه واقعا از میان همه طوایف دیندار (بیدینان در کنار) که به میلیاردها نفر میرسند، تنها اقلیت شیعه اثنیعشری ـ به اعتقاد شیعیان ـ هدایت یافته، و بقیّه ضال و کافرند. یا به اعتقاد یهودیان، تنها اقلیت دوازده میلیونی یهودیان مهتدیاند، و دیگران همه مطرود و مردودند؟!
• در آن صورت، هدایتگری خدا کجا رفته و چگونه گستره اغواء شیطان ـ که کیدی ضعیف دارد ـ بر پهنای سعه رحمت الهی غالب آمده؟
• چگونه میتوان باور کرد که پیامبر اسلام همینکه سر بر بالین مرگ نهاد، عاصیان و غاصبانی چند، موفق شدند که دین او را بربایند، و همه زحمات پیامبر را بر باد دهند؟
• به فرض هم کسانی معدود، حقستیزی و جاهطلبی کردند، میلیونها میلیون مسلمان را، تا پایان تاریخ، چه افتاده است که طاعتشان مقبول نیفتد و زحماتشان بیپاداش بماند، و سوء عاقبت در انتظارشان باشد؟
آیا این عین شکست برنامه الهی، و ناکامی پیامبر نیست؟ و ادیانی که خداوند برای هدایت خلق فرستاده، به کمترین زحمتی به دست شیطان ضعیف مسخ گردد؟
همین ملاحظات بدیهی است که آدمی را وامیدارد تا پهنه هدایت و سعادت را وسیعتر بگیرد، و کید شیطان را ضعیف بشمرد و برای دیگران هم حظّی از نجات و سعادت و حقّانیّت قائل شود و روح پلورالیسم همین است.
آنچه در این جا راهزنی میکند، عناوین کافر و مؤمن است، که عناوینی صرفا فقهی ـ دنیوی است و ما را از دیدن واقع بازمیدارد. برداشتن اینگونه تمایزات ظاهری در مقام تحقیق، و نظر دوختن در عالم، از روزن اسم هادی خداوند، کلید حلّ مشکل، و هضم و قبول کثرت است. و اذعان به رحمت واسعه الهی، و کامیابی رسولان وی و ناتوانی کیدشیطان و بسطنوازش دستان نوازشگر خداوند بر سر عالمیان و آدمیان است.
سخن در این نیست که پیروان مذاهب از عقاید و رسوم و آداب خود دست بردارند و همه همگون شوند. سخن در این است که در کثرت و اختلاف با چشم دگری نظر کنند و چنین نپندارند که هر کس چند مادّه اعتقادی خاصّ در ذهن خود ترسیم نمود (شیعه، سنّی، پروتستان، کاتولیک) مهتدی و ناجی است، و بقیّه ضالّ و هالکند، بلکه راههای پوشیده حقّ، در هدایت خلق را نیز مدّ نظر گیرند.»3
یکی از نویسندگان عرب (دکتر علی الوردی بغدادی) درباره اختلافنظرها و فرقهگراییها، چنین مثالی میزند:
«همانند ستونی است که چهار ضلع دارد و هر ضلعی به رنگی است، و چهار گروه، هر گروهی در مقابل ضلعی قرار گرفته، و میخکوب شدهاند. هر گروه، ستون را به رنگی که مشاهده میکند توصیف مینماید و در عین اختلاف در وصف، همه درست میگویند، چون هر که آنچه را میبیند وصف میکند و از منظری که در مقابل دیگری است خبر ندارد. البته این بیخبری، بر اثر وابستگیهای عقیدتی است، که اجازه نمیدهد از حقیقت گفتار دیگران باخبر شوند.»
پی نوشت ها :
1 . نهجالبلاغه، خطبه 183.
2 . غافل از آن که چه بخواهند و چه نخواهند، مطرح کردن اینگونه مطالب بیاساس، یک گونه دینناباوری در جامعه ایجاد میکند، و مخصوصا نسل جوان را ـ که دین را پابند میداند ـ به سوی لاقیدی میبرد، و با نظر بیاعتباری، به دین مینگرند. یکی از اساتید دانشگاه که مقام ارجمندی در نظام کنونی دارد، میگوید: جوانانی را سراغ داشتم متعهد و مواظب بر انجام تکالیف شرعی، که پس از چند بار گوش سپردن به سخنرانیهایی اینگونه، اکنون بیتفاوت شده، در انجام وظایف دینی کوتاهی میکنند.
3 . عبدالکریم سروش؛ «صراطهای مستقیم»، کیان، ش36، اردیبهشت 1376.
منبع: منبع : http://marefat.info
/ن