بازتابي از شخصيت پيامبر (ص) در سه قصيده ي زيباي عربي (1)
نويسنده:سيد فضل الله رضوي پور
چکيده :
واژگان کليدي : برده ، کعب بن زهير ، بوصيري ، حلي ، شخصيت ، پيامبر اکرم (ص)
مقدمه :
بُرده :
کعب بن زهير بن ابي سلمي و قصيده بُرده :
1 ـ بانت سعاد فقلبي اليوم متبول
متيم اثرها لم يفد مکبول (4)
2 ـ و ماسعاد غداه البين اذ رحلوا
الا اغن غضيض الطرف مکحول
براي آن که ترجمه اين ابيات به زيبايي اشعاري که استاد فرزانه و شاعر و محقق تواناي معاصر دکتر امير محمود انوار نمي باشند ، لذا ترجمه اين دو بيت را ترجيحاً از زبان استاد انوار که در معارضه ي اين ابيات هم به فارسي و هم به عربي قصيده اي نگاشته اند ، مي شنويم :
سعاد رفت و دلم در هواي او باقيست
شراب طي شد و جانم هنوز با ساقيست
هنوز دل به کمند سياه او در بند
هنوز جان سر پيمان آن صنم باقيست
نبود صبح جدايي غزال گلشن دل
در آن دمي که ببستند همرهان محمل
بجز که آهوي پيچيده در گلو ناله
فرو بهشته دو چشمان سرمه دار خجل
( اين ابيات دقيقاً ترجمه آن دو بيت عربي بالاست به زبان شعر )
سپس شاعر اشاره به بي وفايي يار مي کند و اينکه وي هيچگاه به وعده خود عمل نمي کند :
3 ـ و ما تمسک بالعهد الذي زعمت
الا کما يمسک الماء الغرابيل
ترجمه بيت : معشوق هيچگاه به وعده خود عمل نکرد ، چون غربالي که آب هيچگاه بر روي آن باقي نمي ماند ، يعني به دنبال معشوقي هستم که به وعده اش عمل کند . سپس شاعر به مرکوب خود اشاره مي کند که :
4 ـ امست سعاد بارض لا يبلغها
الا العتاق النجيبات المراسيل
سُعاد در سرزميني زندگي مي کند که هيچ مرکوبي نمي تواند مرا به معشوقم برساند ، جز آن اشتران اصيل و نجيب و تيز رو .
بعد از آن که شاعر مرکوب خويش را نيز وصف مي کند با اين بيت که در اصطلاح ادبي « تخلص » نام دارد به غرض اصلي قصيده خويش وارد مي گردد:
5 ـ تسعي الغواه جنابيها و قولهم
انک يابن ابي سلمي لمقتول
گمراهان دو طرف آن را ( شتر را ) گرفته بودند ، در حالي که مي گفتند تو اي پسر ابي سلمي حتما کشته خواهي شد ( به سبب دشمني خود با پيامبر و اسلام )
6 ـ و قال کل من کنت آمله
لا الهيک اني عنک مشغول
و هر دوستي که به او پناه مي بردم ، از من روي بر مي گرداند و مي گفت که از تو معذورم ( چون مي ترسيدند اگر با او دوستي کنند ، آنها هم کشته مي شوند )
7 ـ فقلت : خلوا سبيلي لا ابالکم
فکل ما قدر الرحمن مفعول
بنابراين به آنان پاسخ دادم ، از کنارم ( راهم ) دور شويد اي بي پدران ، چرا که هر چه خداي مهربان مقدر دارد همان خواهد شد .
8 ـ کل ابن انئي و ان طالت سلامته
يوما علي آله حدباء محمول
هر انساني هر چقدر هم که عمر طولاني داشته باشد ، روزي بر روي تابوت چوبي حمل خواهد شد . ( کل نفس ذائقه الموت ) اين بيت از جمله ابيات حکيمانه ي کعب است .
9 ـ نبّئت ان رسول الله او عدني
و العفو عند رسول الله مامول
شنيدم که پيامبر خدا ، مرا تهديد کرده است ، در حالي که من اميد به بخشش و عفو رسول خدا دارم ( اين بيت در اصطلاح علم معاني براي استرحام است ، يعني شاعر از پيامبر طلب عفو و رحمت مي کند ) .
10 ـ مهلا هداک الذي اعطاک نافله !
قرآن فيها مواعيظ و تفصيل
کمي صبر کن اي کسي که خداوند هديه قرآن را که پر از پندها و تفصيل ها و تمثيل ها است بر تو عطا فرمود ، يعني خداوند خود سراسر رحمت است ، بنابراين کلام او نيز رحمت است و تو که اين هديه بر تو ارزاني شده هم سراسر رحمتي .
11 ـ لا تاخذني باقوال الوشاه و لم
اذنب و لو کثرت في الاقاويل
مرا به خاطر سخنان سخن چينان مورد مؤاخذه قرار مده در حالي که گناهي مرتکب نشده ام ، هر چند که گفته ها و سخنان درباره ي من زياد باشد . ( در اين بيت کعب مي خواهد خود را تبرئه کند که من اينگونه که سخن چينان مي گويند نگفته ام )
12 ـ لقد اقوم مقاما لو يقوم به
يري و يسمع ما قد اسمع الفيل
بدون شک من در جايگاهي و در برابر کسي ايستاده ام که اگر فيل حتي نام آن را مي شنيد. ( اين بيت موقوف المعاني است و ترجمه اش با بيت ما بعد تمام مي شود ) .
13 ـ لظل يرعد الا ان يکون له
من الرسول باذن الله تنويل
شروع به لرزيدن مي کرد ( فيل ) اگر آن که از جانب رسول الله و به اذن خداوند اجازه و يا عطايي به او بخشيده مي شد : ( لازم به توضيح است که فيل در نظر اعراب بسيار عظيم و ترسناک است ، به طوري که در يکي از جنگ هاي ايشان با ايرانيان ، با ديدن عظمت فيلهاي ايراني ، پا به فرار گذاشتند ) .
14 ـ مازلت اقتطع البيداء مدرعا
جنح الظلام و ثوب اليل مسدول
پيوسته بيابانها را طي مي کردم و مي پيمودم و تاريکي شب را پيراهن خود مي نمودم ، در حالي که جامه تاريکي شب آويزان بود ، اين بيت ، يکي از ابيات زيباي قصيده است گه دو استعاره در آن به کار رفته است .
15 ـ حتي وضعت يميني ما انازعها
في کف ذي نقمات قيله القيل
تا دست راستم را در دست محبوب ( پيامبر ) با شکوه و کريم خود که سخنش نافذ است و حرفش حق است بگذارم ، البته نه براي مجادله و دعوا ، ( بلکه براي معذرت خواهي و پوزش طلبي )
16 ـ من ضيغم بضراء الارض مخدره
في بطن عثر غيل دونه غيل
( پيامبر ) چون شيري است که در منظقه ضرا بيشه داشته باشد ، و در دوره اي که پوشيده از علف بسيار ترسناک است ( شيري که در منطقه ي پر علف و در بيشه ي انبوه زندگي کند ، نترس و شجاع است و بسيار قوي ) .
17 ـ اذا يساور قرنا لا يحل له
ان يترک القرن الا و هو مغلول
وقتي با رقيبش به پيکار بپردازد ، او را جز به صورت شاخ شکسته و يا زمين خورده رها مي کند . يعني هيچ کسي ياراي مقابله و مبارزه با پيامبر نيست .
18 ـ ان الرسول لنور يستضاء به
مهند من سيوف الله مسلول
پيامبر همچون نوري است که به وسيله ي آن همه روشني مي جويند و شمشيري است از جمله ي شمشيران هندي و آخته که از جانب خداوند متعال عليه کافران و ستمکاران کشيده شده است .
اين شايد از اولين قصائد معروف عربي باشد که در مدح پيامبر اکرم (ص) سروده شده است و چنانکه گفته شد ، قدمت تاريخي و زيباييهاي بلاغي از جمله تشبيهات و اتسعارات زيباي شاعر ، به ارزش ادبي شعر ، هر چه بيشتر افزوده است .
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10
ادامه دارد...
/ج