بازتابي از شخصيت پيامبر (ص) در سه قصيده ي زيباي عربي (1)

سه قصيده ي مهم « برده ي » کعب بن زهير و « برده ي » بوصيري و « کافيه » صفي الدين حلّي ، در مدح پيامبر گرامي اسلام ، از قصائد بي بديل و بي نظيري هستند که هر يک از منظري جداگانه و با بينشي عميق و با انگيزه اي جداگانه به بررسي و تبيين قسمتي از ابعاد شخصيتي آن حضرت پرداخته اند ، اين مقاله ، مي کوشد تا با تبيين و توضيح قسمتي از اين قصائد ،
سه‌شنبه، 19 مرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بازتابي از شخصيت پيامبر (ص) در سه قصيده ي زيباي عربي (1)
 بازتابي از شخصيت پيامبر (ص) در سه قصيده ي زيباي عربي (1)
بازتابي از شخصيت پيامبر (ص) در سه قصيده ي زيباي عربي (1)

نويسنده:سيد فضل الله رضوي پور




چکيده :

سه قصيده ي مهم « برده ي » کعب بن زهير و « برده ي » بوصيري و « کافيه » صفي الدين حلّي ، در مدح پيامبر گرامي اسلام ، از قصائد بي بديل و بي نظيري هستند که هر يک از منظري جداگانه و با بينشي عميق و با انگيزه اي جداگانه به بررسي و تبيين قسمتي از ابعاد شخصيتي آن حضرت پرداخته اند ، اين مقاله ، مي کوشد تا با تبيين و توضيح قسمتي از اين قصائد ، بازتابي از شخصيت والاي معنوي و روحاني آن حضرت را ، با استناد به اين قصائد ، که همگي ارزش تاريخي و ادبي دارند بپردازد .
واژگان کليدي : برده ، کعب بن زهير ، بوصيري ، حلي ، شخصيت ، پيامبر اکرم (ص)

مقدمه :

شاعران بسياري به زبانهاي فارسي و تازي و ساير زبانها ، قلم به ستايش سلوک عرفاني و انساني و روحاني محمد (ص) پرداخته اند ، اما از آن ميان ، برخي از قصائد چه به دليل ارزش تاريخ و چه به دليل ارزش ادبي و چه به دليل ارزش فني ، بالاتر از همه ي قصائد زبان تازي و درخشان تر از تمامي ستارگان آويخته در آسمان ادبيات قرار گرفته اند ، پر واضح است که قلم در ميان فضايل و مکارم آن حضرت قاصر و آن سينه اي که پهناي درک وجود آن حضرت را داشته باشد نادر ، از ميان شمار بسياري از قدر شناسان عالم معنا ، برخي چون کعب بن زهير بن ابي سلمي ، بوصيري ، صفي الدين حلي و ... اشعاري را به صفحه ادبيات افزوده اند که براي هميشه در اذهان اديبان و انديشمندان نقش بسته است ، نگارنده با آوردن قسمتي از اين اشعار و با شرح و توضيح هر بيتي در ذيل آن ، سعي در ايجاد رابطه اي عميق و معنوي با اذهان خوانندگان و شاعران است ، تا بدين وسيله هر چه بيشتر و بيشتر با شخصيت بي نظير و سلوک بي بديل آن حضرت آشنا گشته ، و رفتار و کردار آن بزرگوار روشنگر ظلمتها و جهل ها و تاريکي هاي طريق پر فراز و نشيب معرفت ، و گشايش رحمت حق بر همگان باشد .

بُرده :

در لغت به معني جامه ي راه راه يا پارچه اي که از پشم سياه درست مي شود و در اصل به ردا يا عبايي گفته مي شد که پيامبر اکرم (ص) بر دوش خويش مي انداختند اما بعدها اين اصطلاح شد براي قصيده اي که کعب بن زهير بن ابي سلمي در مورد پيامبر سرود و نيز به قصيده اي که بوصيري در مورد آن حضرت انشاد نمود .

کعب بن زهير بن ابي سلمي و قصيده بُرده :

از جمله شاعراني که در مدح و ستايش نبي اکرم (ص) شعر سرود ، کعب بن زهير بن ابي سلمي بود که در زمان خود پيامبر (ص) مي زيسته است ، پدر وي يعني زهير با آن که در دوره شاعران جاهلي و از جمله شاعران صاحب « معلقه » بود ولي شعرش نه تنها از لحاظ اخلاقي منزه و پاک بود ، بلکه به زباني روشن و حکيمانه سروده شده بود ، زماني که نداي اسلام به گوش برادر « کعب » يعني « بجير » رسيد ، بجير بنا به پيشنهاد کعب به سراغ پيامبر مي رود تا از دين جديد خبرهايي بياورد ولي هنگامي که اخلاق بي نظير پيامبر و سخنان وحي و حق او را مي شنود ، اسلام مي آورد ، اين مساله باعث مي گردد که کعب از دست برادرش سخت عصباني شده و دست به مخالفت با اسلام بزند ، با اين وجود ، پيامبر (ص) نيز خون او را مباح مي کند بر هر کسي که بر وي دست يازد ، کعب تا اين خبر را مي شنود ، سخت از کرده خويش نادم مي گردد و گويند در جامه اي مبدل و با اسمي ناشناس به خدمت رسول اکرم (ص) مي رود و در مدح ايشان ، قصيده معروف « با نت سعاده » (2) را مي سرايد ، اين قصيده به قصيده « برده » نيز معروف است ، زيرا که پس از اتمام اين قصيده نه تنها پيامبر وي را مي بخشد ، بلکه ردايي را که بر تن داشت به دوش شاعر مي افکند و اين ردا به نام« برده » معروف بوده و قصيده وي نيز با همين نام در خاطره ها جاويدان ماند ، لازم به توضيح است که اين قصيده طبق شيوه ي اشعار جاهلي سروده شده است ، يعن ابتدا با همان مقدمه سنتي ، ذکر معشوق و بي وفايي او و سپس با وصف مرکوب ادامه مي يابد تا اينکه ، شاعر با تخلصي زيبا به مدح پيامبر گرامي (ص) و پوزش طلبي از وي مي پردازد ، اين قصيده ، بنابر قدمت تاريخي و بنابر تقديس آن در ادبيات عربي بسيار جاويدان گشته است ، به دليل آنکه قصد داريم به ساير قصائد معروف در ادبيات عربي که به ستايش حضرت محمد (ص) پرداخته اند ، نظري بيفکنيم ، لذا از آوردن ، ابيات سنتي قصيده که درباره ي معشوق و هجران او و نيز در مورد شتر شاعر مي باشد ، امتناع مي ورزيم ( به جز مطلع اول قصيده و چند بيت از وصف مرکوب ) تا غرض اصلي آوردن اين قصيده در اين مقاله ، بيشتر و بهتر ، برايمان نمودار گردد . (3)
1 ـ بانت سعاد فقلبي اليوم متبول
متيم اثرها لم يفد مکبول (4)
2 ـ و ماسعاد غداه البين اذ رحلوا
الا اغن غضيض الطرف مکحول
براي آن که ترجمه اين ابيات به زيبايي اشعاري که استاد فرزانه و شاعر و محقق تواناي معاصر دکتر امير محمود انوار نمي باشند ، لذا ترجمه اين دو بيت را ترجيحاً از زبان استاد انوار که در معارضه ي اين ابيات هم به فارسي و هم به عربي قصيده اي نگاشته اند ، مي شنويم :
سعاد رفت و دلم در هواي او باقيست
شراب طي شد و جانم هنوز با ساقيست
هنوز دل به کمند سياه او در بند
هنوز جان سر پيمان آن صنم باقيست
نبود صبح جدايي غزال گلشن دل
در آن دمي که ببستند همرهان محمل
بجز که آهوي پيچيده در گلو ناله
فرو بهشته دو چشمان سرمه دار خجل
( اين ابيات دقيقاً ترجمه آن دو بيت عربي بالاست به زبان شعر )
سپس شاعر اشاره به بي وفايي يار مي کند و اينکه وي هيچگاه به وعده خود عمل نمي کند :
3 ـ و ما تمسک بالعهد الذي زعمت
الا کما يمسک الماء الغرابيل
ترجمه بيت : معشوق هيچگاه به وعده خود عمل نکرد ، چون غربالي که آب هيچگاه بر روي آن باقي نمي ماند ، يعني به دنبال معشوقي هستم که به وعده اش عمل کند . سپس شاعر به مرکوب خود اشاره مي کند که :
4 ـ امست سعاد بارض لا يبلغها
الا العتاق النجيبات المراسيل
سُعاد در سرزميني زندگي مي کند که هيچ مرکوبي نمي تواند مرا به معشوقم برساند ، جز آن اشتران اصيل و نجيب و تيز رو .
بعد از آن که شاعر مرکوب خويش را نيز وصف مي کند با اين بيت که در اصطلاح ادبي « تخلص » نام دارد به غرض اصلي قصيده خويش وارد مي گردد:
5 ـ تسعي الغواه جنابيها و قولهم
انک يابن ابي سلمي لمقتول
گمراهان دو طرف آن را ( شتر را ) گرفته بودند ، در حالي که مي گفتند تو اي پسر ابي سلمي حتما کشته خواهي شد ( به سبب دشمني خود با پيامبر و اسلام )
6 ـ و قال کل من کنت آمله
لا الهيک اني عنک مشغول
و هر دوستي که به او پناه مي بردم ، از من روي بر مي گرداند و مي گفت که از تو معذورم ( چون مي ترسيدند اگر با او دوستي کنند ، آنها هم کشته مي شوند )
7 ـ فقلت : خلوا سبيلي لا ابالکم
فکل ما قدر الرحمن مفعول
بنابراين به آنان پاسخ دادم ، از کنارم ( راهم ) دور شويد اي بي پدران ، چرا که هر چه خداي مهربان مقدر دارد همان خواهد شد .
8 ـ کل ابن انئي و ان طالت سلامته
يوما علي آله حدباء محمول
هر انساني هر چقدر هم که عمر طولاني داشته باشد ، روزي بر روي تابوت چوبي حمل خواهد شد . ( کل نفس ذائقه الموت ) اين بيت از جمله ابيات حکيمانه ي کعب است .
9 ـ نبّئت ان رسول الله او عدني
و العفو عند رسول الله مامول
شنيدم که پيامبر خدا ، مرا تهديد کرده است ، در حالي که من اميد به بخشش و عفو رسول خدا دارم ( اين بيت در اصطلاح علم معاني براي استرحام است ، يعني شاعر از پيامبر طلب عفو و رحمت مي کند ) .
10 ـ مهلا هداک الذي اعطاک نافله !
قرآن فيها مواعيظ و تفصيل
کمي صبر کن اي کسي که خداوند هديه قرآن را که پر از پندها و تفصيل ها و تمثيل ها است بر تو عطا فرمود ، يعني خداوند خود سراسر رحمت است ، بنابراين کلام او نيز رحمت است و تو که اين هديه بر تو ارزاني شده هم سراسر رحمتي .
11 ـ لا تاخذني باقوال الوشاه و لم
اذنب و لو کثرت في الاقاويل
مرا به خاطر سخنان سخن چينان مورد مؤاخذه قرار مده در حالي که گناهي مرتکب نشده ام ، هر چند که گفته ها و سخنان درباره ي من زياد باشد . ( در اين بيت کعب مي خواهد خود را تبرئه کند که من اينگونه که سخن چينان مي گويند نگفته ام )
12 ـ لقد اقوم مقاما لو يقوم به
يري و يسمع ما قد اسمع الفيل
بدون شک من در جايگاهي و در برابر کسي ايستاده ام که اگر فيل حتي نام آن را مي شنيد. ( اين بيت موقوف المعاني است و ترجمه اش با بيت ما بعد تمام مي شود ) .
13 ـ لظل يرعد الا ان يکون له
من الرسول باذن الله تنويل
شروع به لرزيدن مي کرد ( فيل ) اگر آن که از جانب رسول الله و به اذن خداوند اجازه و يا عطايي به او بخشيده مي شد : ( لازم به توضيح است که فيل در نظر اعراب بسيار عظيم و ترسناک است ، به طوري که در يکي از جنگ هاي ايشان با ايرانيان ، با ديدن عظمت فيلهاي ايراني ، پا به فرار گذاشتند ) .
14 ـ مازلت اقتطع البيداء مدرعا
جنح الظلام و ثوب اليل مسدول
پيوسته بيابانها را طي مي کردم و مي پيمودم و تاريکي شب را پيراهن خود مي نمودم ، در حالي که جامه تاريکي شب آويزان بود ، اين بيت ، يکي از ابيات زيباي قصيده است گه دو استعاره در آن به کار رفته است .
15 ـ حتي وضعت يميني ما انازعها
في کف ذي نقمات قيله القيل
تا دست راستم را در دست محبوب ( پيامبر ) با شکوه و کريم خود که سخنش نافذ است و حرفش حق است بگذارم ، البته نه براي مجادله و دعوا ، ( بلکه براي معذرت خواهي و پوزش طلبي )
16 ـ من ضيغم بضراء الارض مخدره
في بطن عثر غيل دونه غيل
( پيامبر ) چون شيري است که در منظقه ضرا بيشه داشته باشد ، و در دوره اي که پوشيده از علف بسيار ترسناک است ( شيري که در منطقه ي پر علف و در بيشه ي انبوه زندگي کند ، نترس و شجاع است و بسيار قوي ) .
17 ـ اذا يساور قرنا لا يحل له
ان يترک القرن الا و هو مغلول
وقتي با رقيبش به پيکار بپردازد ، او را جز به صورت شاخ شکسته و يا زمين خورده رها مي کند . يعني هيچ کسي ياراي مقابله و مبارزه با پيامبر نيست .
18 ـ ان الرسول لنور يستضاء به
مهند من سيوف الله مسلول
پيامبر همچون نوري است که به وسيله ي آن همه روشني مي جويند و شمشيري است از جمله ي شمشيران هندي و آخته که از جانب خداوند متعال عليه کافران و ستمکاران کشيده شده است .
اين شايد از اولين قصائد معروف عربي باشد که در مدح پيامبر اکرم (ص) سروده شده است و چنانکه گفته شد ، قدمت تاريخي و زيباييهاي بلاغي از جمله تشبيهات و اتسعارات زيباي شاعر ، به ارزش ادبي شعر ، هر چه بيشتر افزوده است .
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 10
ادامه دارد...




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط