ذکر خدا
منبع : راسخون
مقدمه
چکیده
به طوری که می دانیم اساس در اخلاق اسلامی توجه به خدا و اشتغال به یاد اوست، اصولاً روح همه طاعات و عبادات و ارزش ها را یاد خدا تشکیل می دهد. نگاهی به تعالیم قرآن و آموزش های رسیده از پیشوایان عظیم الشأن آسمانی، این نکته را به وضوح اثبات می رساند که از نظر اسلام نه تنها هیچ چیز به اندازه یاد خدا از ارزش و اهمیت برخوردار نیست، بلکه تمام امور دیگر برای تسهیل توجه انسان به خداست. از نظر اسلام سرچشمه قدرت روحی و معنوی برای انسان و یگانه عامل سعادت و کمال او توجه به خدا و اشتغال به یاد اوست، همچنانکه همه گرفتاری های انسان و حتی همه رزایل اخلاقی و معایب روحی و امراض نفسانی ناشی از غفلت از یاد خداست. با توجه به آثار حیات بخشی یاد خدا، قرآن کریم در موارد فراوانی مؤمنین را به یاد خدا فراخوانده و به مداومت در آن، امر فرموده است تا مؤمنین با آن آب حیات قبول، دل های خویش را سیراب و از آثار پرهیز و برکت آن برخوردار گردند:
یا ایُّهَا الَذّینَ امَنوا اذکروا اللهَ ذکراً کثیراً (1)
و در جای دیگر می فرماید:
فإذا قَضَیتُمُ الصّلاۀَ فَاذکُرو اللهَ قیاماً و قُعوداً و علی جُنوبکُم (2)
فصل اول
مراتب و موانع ذکر
مفهوم ذکر:
ذکر گاهی در برابر «غفلت» و گاهی در برابر «نسیان» به کار می رود. غفلت عبارتست از توجه نداشتن به علم، و نسیان عبارت از زایل شدن معنی از ذهن است.
ذکر عبارتست از حضور معنی در نفس و برای این حضور، مرابتی است. از این رو، ذکر خدا دارای مراتبی است خداوند در قرآن می فرماید:
فَاذکُرواللهَ کَذِکرِکُم آبائَکُم اَو اَشَدَّ ذِکراً (3)
در این آیه لفظ «شدت» (که از صفات معنی است نه لفظ) نشان می دهد که ذکر، شدت و ضعف می پذیرد و مراتب مختلف دارد.
حقیقت ذکر عبارتست از توجه قلبی انسان به ساحت قدسی پروردگار، و اگر لفظی نیز عنوان ذکر اطلاق می شود به خاطر این است که ذکر لفظی از آثار ذکر قلبی است؛ یعنی گفتگو کردن درباره چیزی ناشی از یاد کردن آن در دل است، وگرنه ذکر حقیقی همانا ذکر قلبی و توجه دل به سوی پروردگار است. همچنانکه به ذکر لفظی به جهت اینکه حکایت از ذکر قلبی می کند، ذکر گفته نمی شود، به اعمالی که انسان در جهت اطاعت از اوامر الهی انجام می دهد، نیز مجازاً ذکر گفته می شود، زیرا این اعمال و طاعات حکایت از توجه به خدا دارد. بنابراین در مواردی هم که ذکر موجود نیست، به ملاحظه آثار ذکر، عنوان ذکر اطلاق می شود و به همین ترتیب، در مواردی که ظاهراً ذکر موجود است اما آثار و خواص ذکر در میان نیست، نسیان و. غفلت اطلاق می شود.
مثلاً کسی که ظاهراً به یاد خدا است اما معصیت نیز انجام می دهد، در واقع فاقد ذکر حقیقی است زیرا هیچ یک از آثار ذکر در آن موجود نیست و همه چیز آن مانند نسیان و غفلت است. از اینجا می توان دریافت که ذکر واقعی به آثار آن دوازهم باز شناخته می شود یعنی اگر ظاهراً ذکر در کار باشد اما آثار ذکر که در رأس همه پرهیز از معاصی و انواع خطاها و رذایل است، در کار نباشد، آن ذکر، ذکر واقعی نیست. بنابراین گاهی ذکر در معنای حقیقی آن به کار می رود و آن توجه دل است به سوی پروردگار و گاهی در معنای مجازی به کار می رود و آن مواردی است که به ملاحظه آثار ذکر عنوان ذکر به آن اطلاق می شود.
مراتب ذکر
اولین مرتبه از مراتب ذکر، ذکر لفظی و انسانی است. مرتبه دوم ذکر معنوی است یعنی در حالی که انسان مشغول ذکر لفظی است، به معنای الفاظ هم توجه کند تا آثاری از این توجه در دل سرایت کند و آن را متأثر سازد، مرتبه سوم، ذکر قلبی است. یعنی توجه از دل بجوشد و احیاناً به زبان جاری شود. البته لازم نیست که حتماً به زبان جاری شود بلکه چه بسا در مراحلی سکوت خود بهترین بیان برای اظهارات مکنونات قلبی و معطوف گردانیدن دل به آستان قدس الهی باشد. مرتبه چهارم که مخصوص بندگان خاص خداست، یاد کردن خدا در تمامی احوال است. برای اولیاء خدا حتی یک لحظه غفلت از یاد خدا هم گناه محسوب می شود آنان در پیشگاه الهی دائم الحضورند و اگر لحظه ای از این حضور غفلت ورزند مرتکب گناه شده اند از اینجا می توان دریافت که مفهوم گناه برای بندگان خاص خدا غیر از مفهوم آن برای افراد عادی است.
مقام انقطاع الی الله
این مرتبه از ذکر، در واقع مرحله انقطاع الی الله است که در آن بنده از همه چیز و همه کس منقطع شده به درگاه پروردگار خویش می پیوندد و هیچ نوع علاقه و میلی که معارض با حب الهی و رضا و خشنودی او باشد در وجود او باقی نمی ماند. حضرت امیرالمؤمنین(ع) چنین انقطاع کاملی را از درگاه خدا مسئلت می کند.
الهی هَب لی کمالَ الاِنقِطاعِ اَلیک(4)
ذکر تنها وسیله قرب به خدا
واذکُر ربُّکَ فی نفسِکَ تَضرُّعاً وخیفۀ و دون الجَهرِ مِن القَولِ بِالغُدُوَ و الاصال و لاتکُن مِن الغافلین. اِنَّ الذّین عند ربِّکَ لایستکبرونَ عَن عبادتهِ و یُسَبِّحونَهُ و لَهُ یَسجُدون (5)
از تأمل در این آیات نکات مهم چندی مورد ذکر و یاد کردن خدا بدست می آید:
اول ـ اینکه خداوند ذکر را به دو قسم کرده و به هر دو امر نموده است: یاد خدادر دل (ذکر قلبی) و یاد کردن خدا به زبان و آهسته (ذکر قولی و لسانی) اما آن ذکر زبانی را که به صدای بلند باشد از آن جهت که منافات با ادب عبودیت دارد، توصیه نفرموده است.
دوم ـ اینکه ذکری را که همراه با «خضوع و خیفه» باشد توصیه فرموده است. تضرع به معنای تملق توأم با نوعی خشوع و خضوع است، و در معنای آن میل و رغبت به نزدیک شدن به طرف مقابل نهفته است. خیفه نوعی مخصوص از ترس است و در اینجا نوعی از بیم و ترس می باشد و میل به دور شدن از طرف مقابل وجود داشته باشد و هم آمیخته با بیم و ترس باشد. خداوند متعادل هر چند چیز محض است و شری در او نیست، و اگر شری به ما می رسد از ناحیه خود ماست لکن ذوالجلال و الاکرام است، یعنی هم صفات جمال را داراست که ما و هر چیزی را به نزدیکی به درگاهش فراخوانده و به سویش جذب می کند هم دارای صفات جلال است که قاهر بر هر چیزی است و هر چیزی را از او دفع می کند پس ذکر شایسته او که دارای همه اسماء حسنی باشد، ذکر است که مطابق با مقتضای همه اسمائش باشد چه اسماء جمالیه و چه اسماء جلالیه او، نه اینکه تنها بر طبق اسماء جمالیه اش باشد و این جز در صورتی که ذکر از روی تضرع و خیفه هر دو باشد صورت نمی گیرد و یعنی یاد خدا باید از روی رغبت و بیم هر دو باشد نه فقط از روی رغبت.
سوم ـ ذکر قولی به دو قسم ذکر در صبح و شام تقسیم شده ولی برای برای ذکر قبلی قیدی از این جهت مشخص نشده است، لذا ذکر قولی مذکور در این آیه با بعضی از فراشخص روزانه تطبیق می کند.
چهارم ـ در پایان آیه اول خداوند پیامبر را از اینکه داخل در زمره «غافلین» شود منع فرموده است غافلین کسانی هستند که غفلت در دل های آنها مستقر شده است. بنابراین چنین فهمیده می شود که ذکر قلبی باید دائمی باشد و انسان در همه حال و در همه لحظات به یاد خدا باشد و اگر احیاناً غفلت و نسیانی دست داد، مجدداً مبادرت به ذکر کند و نگذارد که غفلت در دلش رسوخ کند.
پنجم ـ ظاهر سیاق آیه دوم می رساند که در تمام بیان علم و حکمت دستوری است که در آیه قبل داده شده است یعنی مضمون آن چنین است که: خدای خود را یاد کن زیرا کسانی که در نزد او هستند یعنی مقرب درگاه اویند، چنین اند و اگر تو نیز خواهی که از جرگه آنان خارج نشوی باید چنین کنی.
از اینجا نکته مهمی استفاده می شود و آن نکته قرب و نزدیکی به خدا تنها به وسیله یاد خدا و ذکر او حاصل می شود، و شرط اینکه کسی داخل در زمره مقربین شود این است که مطابق مفاد آیه قبل، همواره از روی بیم و امید قبلاً به یاد خدا باشد و نگذارد غفلت در دلش رخنه کند. یعنی تنها به وسیله ذکر واقعی است که حجاب حایل های بین خدا و بنده اش به برطرف می گردد. اگر ذکری در کار نبود همه موجودات از نظر نزدیکی و دوری به خدا یکسان بودند و هیچ تفاوتی از این جهت بین آنها وجود نداشت.
موانع ذکر
باید توجه داشت که خداوند متعال همواره مذکور انسان بوده و لحظه ای از او غائب نیست اعم از اینکه انسان به حضور او توجه داشته باشد یا به جهت موانع و حجاب های موجود، از آن غفلت داشته باشد زیرا که خداوند عالم بر همه چیز و از جمله به انسان محیط است و از هیچ غائب نیست خداوند در قرآن کریم به پیامبر می فرماید: اگر بندگان من از تو درباره من پرسیدند به آنان بگو که من نزدیکم.
إِذا سَئَلَکَ عبادی عنّی فَائّی قَریبٌ (6)
وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیه مِنکُم ولکِن لاتُبصِرونَ (7)
آیات دیگر قرآن، گام فراتر نهاده و خداوند را نزدیک تر از ما به ما معرفی می کند.
وَاعلَموا اَنَّ اللهَ یَحُولُ بَینَ المَرءِ و قَلبِهِ (8)
از این رو حضرت سجاد(ع) در مناجات خود عرض می کند:
اَنّ الرّامِلَ اِلَیکَ قَریبُ المَسافَۀِ و اَنّکَ لاتَحتَجِبُ عَن خَلقِکَ الِّا اَن تَحجُبَهُمُ الاعمالُ دونکَ (9)
پس در اصل، خداوند از انسان محجوب و پنهان و غائب نیست بلکه همواره و در هر شرایطی مذکور انسان است. اما آنچه سبب می شود انسان از او و یاد او غفلت کند و این حضور دائمی او را درک نکند، چیزی جز اشتغال انسان به خود نیست. یعنی انسان که جز ربط و اتصال به درگاه الهی چیزی نیست، وجود او عین ربط و پیوند به بارگاه ربوبی است (اضافه اشراقیه) اگر به خود توجه کند (توجه استقلالی) و به خویشتن مشغول گردد در این صورت وجود او حجابی بین او و ذات اقدس الهی می شود و گرنه هیچ گونه حجابی بین خدا و انسان وجود ندارد. خداوندی که نور آسمان ها و زمین و روشنگر حقایق است. چگونه ممکن است محجوب و پنهان باشد؟ پس هر نوع حجابی از ناحیه خود انسان است.
از این رو حضرت سجاد(ع) می فرمایند که این، عمل انسان است که حاجب است. بنابراین همه حجاب ها و حائل هایی که انسان را از توجه به خدا بازمی دارند به یک حجاب عظیمی که همان حجاب «اوجه به خود» یا «خودبینی» یا «اسارت در خود» است منتهی می شود اگر گفته اند وُجودُکَ ذَنبٌ لایُقاسُ به ذَنبٌ ناظر به همین مطلب است، یعنی مادام که به هستی خود توجه داری هرگز نمی توانی به توحید برسی.
فصل دوم
توجه انسان به خدا در واقع اتصال قلبی انسان به درگاه الهی است و پرواضح است که در این ارتباط و اتصال باطنی، مواهب معنوی فراوانی نصیب انسان می گردد.
زمانیکه انسان توجه خود را یکسره معطوف به درگاه الهی می کند و روی دل به سوی ساحت قدس خداوند می دارد، همچون آئینه ای که در برابر تابش آفتاب قرار می گیرد، انواع سیر صفات الهی را به تناسب استعداد و آمادگی خود دریافت کرده و آثار آن را منعکس می گرداند؛ هر اندازه دل از تیرگی ها و آلودگی ها منزه تر و به صفا و پاکی نزدیکتر باشد، به همان اندازه قدرت دریافت آن انوار ازلی در او بیشتر و افزون تر است.
دل های مستعد آثار این انوار معنوی را در عرصه قلب خود، که محل تجلی صفات و اسماء ذات حق است، به روشنی درمی یابند و از این رهگذر به سرچشمه معنویات و علم و حکمت واقعی دست می یابند و در جذبه های حاصله از مشاهده نور حق، لحظه به لحظه ایمان خود را تجدید می کنند.
آثار روحی و معنوی توجه به خدا به تناسب شدت و ضعف این توجه، مختلف است، گاهی این آثار ناخودآگاه و خفیف و گاهی به صورت آگاهانه و بسیار شدید است به طوری که آثار جذبات حاصله از آن، دل را منقلب و به اوج لطافت و اثرپذیری از عوالم باطنی می رساند. گاهی این تأثرات چنان شدید و انقلاب درونی حاصله چنان عمیق است که شخص به مرحله مجذوبیت کامل رسیده و در همان حال به دریافت حقایق علوی نائل می شود که نتایج آن به تدریج ظاهر و آثار معنوی آن به مرور پدیدار می گردد.
نمونه ای از این بیخودی کامل را که منتهی به حالت صعقه و مدهوشی شده، قرآن در مورد حضرت موسی(ع) نقل می کند که چون از خداوند تقاضای دیدارش را می کند در پاسخ ندا می رسد که در کوه بنگرد اگر کوه بتواند بر جای ماند او هم خواهد توانست خدا را مشاهده کند:
فَلّما تجُلّی رَبُّهُ لِلجَبَلِ جَعَلهُ دَکّاً و خَرَّّ مُوسی صَعِقا
پس آنگاه که خدا بر کوه تجلی کرد، کوه را متلاشی ساخت و موسی به حال مدهوشی افتاد
از این اشارت در کلام خدا می توان دریافت که تا روح در حجاب جسمانیت است، طاقت مشاهده نور تجلی الهی را ندارد و نمی تواند فشار حاصله را از آن را تحمل نماید.
به همین ترتیب در مراتب پاییت تر نیز، این توجه و اتصال و رؤیت قلبی همراه با آثاری است که حداقل مرتبه این آثار، احساس جذبات قلبی به سوی آن کانون نور و زیبایی است، ولی در مراحل بالاتر که این شوق و انجذاب به مراتب کامل تری می رسد، فشار روحی حاصل از آن، آثاری از خود به جای می گذارد.
ذیلاً به پاره ای از آثار توجه به خدا اشاره می نمائیم:
1ـ آرامش قلبی و قدرت روحی
اَلا بذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القلوب
آگاه باشید که تنها با یاد خدا دل ها آرام می گیرند.
تأثیر توجه به خدا در ایجاد آرامش قلبی از این جهت است که:
اولاً ـ خداوند هدف نهایی فطرت انسان است و انسان خود به خود در طلب این مطلوب نهایی در تب و تاب است و تا به آن نرسد، آرام و قرار نمی گیرد و راضی نمی شود.
ثانیاً ـ کسی که توجه به حدا ندارد طبعاً توجه او به دنیا و برخورداری های مادی و ظاهری است. چنین فردی هر قدر در جهت کسب نعمت های دنیوی تلاش کند و به مهره های فراوانی نیز دست یابد، هرگز راضی شده و در حصرت چیزهایی است که ندارد از طرف دیگر، از اینکه نعمت های موجودش دستخوش آفات شده و زائل شوند، نیز همواره در بیم و هراس است.
بنابراین کسی خدا را فراموش کرده و دنیا را به جای آن برگزیده همواره از بابت آنچه دارد در بیم و نگرانی است و از بابت انچه ندارد در حسرت و ناراضی است و لذا هرگز روی آرامش و اطمینان ندیده و دلش آرام و قرار نمی گیرد. چنین فردی در مواقع مواجهه با مصائب و شکست ها و ناراحتی به سرعت دستخوش اندوه و تألمات روحی شده و اگر هم به آرامشی سطحی و ناپایدار رسیده باشد، با دخالت کوچکترین عامل مخالف آن را از دست می دهد و گرفتار اندوه و نگرانی و تلاطم روحی می شود. قرآن یکی از آثار اعراض از یاد خدا را تنگی معیشت یعنی تنگی زندگانی دنیوی معرفی می نماید:
وَ مَن اَعرَضً عَن ذِکری فاِنَّ لَهُ مَعیشَۀً ضَنکاً (10)
یعنی کسی که از یاد من رویگردانی کرد، زندگانی او (در دنیا) تنگ می شود.
زیرا به طوری که گفته شد، کسی که خدا را فراموش می کند، و او از نظر برخورداری های دنیوی به بهره های فراوان نیز برسد اما چون همواره در حسرت چیزیست که بدست نیاورده و نگران چیزهائی است که در دست دارد، لذا در هر حال زندگانی دنیوی برای او ضیق (تنگ) است، و اگر هم وسعی دارد نسبت به کسانی است که چنان وسعی را ندازند وگرنه در تمامی احوال در تنگی و چنین است.
هو الذی اَنزَلَ السّکینَۀَ فی قُلُوبِ المؤمنینَ لَیزدادوا ایماناً مَعَ ایمانِهِم (11)
خداوند سکینه و آرامش را بردل های مؤمنین نازل کرد تا بر مراتب ایمان خود بیفزایند.
میزان آرامش قلبی هر کس متناسب است با میزان توجه او به خدا، دل هایی که از یاد خدا غافلند، به سان زورقی هستند به سطح دریا که به کوچکترین نسیم به حرکت درآمد. و با اولین موجی که برمی خیزد متلاظم شده و غرق می شوند. اما کشتی های بزرگ که خود را به پایگاه محکمی بسته اند، با شدیدترین طوفان ها هم به تلاطم نمی افتند و از جای خود تکان نمی خورند.
2ـ نورانیت دل
علَیکَ بذِکرِ اللهِ فانَّهُ نورُ القلوب (12)
بر شما باد یاد خدا که آن نور دل هاست.
3ـ وارستگی از لذات مادی
مروری هر چند کوتاه در زندگانی حضرت امیرالمؤمنین(ع) هر انسانی را دستخوش حیرت و اعجاب می کند. چگونه می توان تصور کرد که کسی آنچنان نسبت به لذات دنیوی بی اعتنایی باشد و یا وجود کار سنگین روزانه، شبها ساعات متوالی به نماز بایستد و به مناجات و راز و نیاز با پروردگار خویش بپردازد؟ پیامبر اسلام(ص) با وجود مسئولیت های طاقت فرسائی که برعهده داشتند و لحظه ای از این کرا سنگین فراغت حاصل نمی کردند، روزها سنگ بر شکم می بستند تا گزندگی گرسنگی را کمتر احساس کنند و شب، بنا به تصریح قرآن دو سوم یا نصف یا حداقل ثلث آن را به نماز می ایستادند و به عبادت می پرداختند تا آنجه که پاهایشان ورم کرده بود.
آن شخصیت های آسمانی چنان مجذوب عبادت حق بودند و آنچنان در یاد خدا و انس با او به آرامش و لذت می رسیدند که هیچ چیز نمی توانست آنان را از این حضور بازدارد و توجه شان را به خود معطوف گرداند.
4ـ جلب نظر الهی
اُذکُرونی اَذکُرکُم
مرا یاد کنید تا من نیز شما را یاد کنیم (13)
خداوند در این آیه به مؤمنین بشارت داده است که توجه آنها به درگاه الهی از جانب خداوند بی پاسخ نمی ماند و هر کس که خدا را یاد کند و روی دل به سوی او کند، متقابلاً خداوند نیز او را یاد می کند و او را مورد توجه مخصوص خود قرار می دهد، این بزرگترین نوید است برای کسانی که معرفت به مقام پروردگار خود یافته و به ارزش توجه خدا نسبت به خود تا حدی واقف اند.
5ـ ایجاد بصیرت در دل
اِنّ الذینَ اتَّقَوا اِذا مَسَّهُم طائِفٌ مِنَ الشَیطانِ تَذَکَّروا فاِذاهُم مُبصِرون (14)
افراد پرهیزگار هنگامی که شیطان آن ها را وسوه کند متذکر شده و به یاد خدا می افتند و در همان حال بصیرت می یابند.
از اینجا می توان دریافت که یاد خدا از نفوذ وساوس شیطان در دل جلوگیری کرده مداخلات شیطان را سد می کند و با ایجاد نور بصیرت در دل، تشخیص حق را آسانتر می کند. در تعالیم پیشوایان دین نیز یکی از آثار و نتایج یاد خدا، حصول نور بصیرت در قلب و فکر معرفی شده است از سخنان حضرت علی (ع) است که:
دَوامُ الذّکرِ یُنیرُ القلبَ و الفِکر (15)
مداومت بر یاد خدا قلب و فکر را روشنایی می بخشد.
6ـ دوری از گناه
7ـ خودیابی
توضیح اینکه «خود» در اینان درجات و مراتب دارد. نفس انسانی حقیقت واحدی است که همه ی شئون حیاتی و فکری و معنوی انسان تحت تدبیر او برده و کلیه فعالیت های انسان مظاهری از همان حقیقت واحد است.
صفات یادآوران (اهل ذکر) از نظر حضرت علی (ع) (16)
همانا مردمی هستند که ذکر خدا را به جای دنیا برگزیدند، که هیچ تجارتی یا خرید و فروشی، آن ها را از یاد خدا باز نمی دارد. با یاد خدا روزگار می گذرانند، و غافلان را با هشدارهای خود، از کیفرهای الهی می ترسانند، به عدالت فرمان می دهند، و خود عدالت گسترند از بدی ها نهی می کنند و خود از آن ها پرهیز دارند.
پي نوشت ها:
(2) قرآن کریم، سوره نساء، آیه 103.
(3) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 200.
(4) مناجات شعبانیه
(5) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 206 و 205.
(6) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 186.
(7) قرآن کریم، سوره واقعه، آیه 85.
(8) قرآن کریم، سوره انفال، آیه 24.
(9) دعای ابوحمزه ثمالی
(10) قرآن کریم، سوره طه، آیه 124.
(11) قرآن کریم، سوره فتح، آیه 4.
(12) غررالحکم، صفحه 563، شمارۀ 6069
(13) قرآن کریم، سوره بقره، آیه 152.
(14) قرآن کریم، سوره اعراف، آیه 200.
(15) عررالحکم، صفحه 466، شمارۀ 5137
(16) نهج البلاغه، خطبه 222.
فهرست منابع و مآخذ:
1ـ قرآن کریم
2ـ نهج البلاغه، محمد دشتی، ستاد اقامه نماز، چاپ اول زمستان 79.
3ـ غررالحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، انتشارات علمدار، چاپ اول 1388.
4ـ اخلاق اسلامی، محمدعلی سادات، دوره کاردانی تربیت معلم، دروس مشترک کلیه رشته ها.
5ـ جهاد با نفس، آیت اله استاد حسین مظاهری، انجمن اسلامی معلمان قم، چاپ دوم، بهار 1366.
6ـ حکمت های درخشان، علیرضا صابری یزدی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیع قوم، چاپ اول.
7ـ خودسازی یا تزکیه و تهذیب نفس، ابراهیم امینی، انتشارات شفق، چاپ اول، بهار 1367.
8ـ نقطه های آغاز در اخلاق عملی، آیت اله محمدرضا مهدوی کنی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ بیست و دوم، 1387.