چکیده
در شماره ی نخست این کوتاه نوشت به بررسی وضعیت یثرب پیش از حضور پیامبر(ص) و زمینه های مهاجرت و علل و عوامل مهاجرت به یثرب پرداختیم. در این شماره به بررسی رویدادهایی خواهیم پرداخت که پس از حضور پیامبر(ص) در مدینه رخ داد.یثربی ها پیامبر(ص) را برای ایجاد امنیت و انسجام به شهرشان فرا خوانده بودند، و این امنیت مستلزم همکاری و همراهی مردمانی بود که از دیرباز با آشفتگی و از هم پاشیدگی خو گرفته بودند. ساختار جدید سیاسی و اجتماعی شاید چندان با باورها و افکار آنها سازگاری نداشته باشد. از سوی دیگر مهاجرانی که از مکه به یثرب آمده بودند، کار تدبیر امور را دشوار می ساخت. بیکاری، وضعیت روحی و روانی، اختلاف فرهنگی و رفتاری مهاجران، راهکارهای خاصی برای حل و فصل آنها می طلبید.
پیامبر(ص)، در آغاز ورود، دست به ابتکار سیاسی زد و اقداماتی انجام داد که تا اندازه ای دل همگان را به دست آورد. با توجه به این اقدامات، زمینه برای آیین و آداب شهروندی جدید فراهم آمد؛ همچون پذیرش ادیان دیگر، استقلال گروه ها و قبایل، استقلال مهاجران و محوریت پیامبر(ص) در صورت بروز اختلافات، همکاری همگان با یک دیگر، آزادی و استقلال هر یک در حوزه ی شخصی و فردی، ایجاد پیوند عمیق بین مهاجران و انصار با حفظ استقلال هر یک. هر یک از این اقدامات زمینه های مختلف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی را برای همبستگی اجتماعی بیشتر فراهم می کرد.
در این میان پیامبر(ص) آیین و آدابی را به اجرا گذاشت و همگان بدان تن در دادند و پیروی کردند که امروزه بدان آیین شهروندی می گویند. ما کوشیده ایم تا تجربه ی ده سال حکومت پیامبر(ص) را در مدینه، به عنوان ملاک شهروندی دینی، به محک تجربه درآوریم.
واژگان کلیدی: نظم اجتماعی، هجرت، امت.
نظم اجتماعی
در جامعه شناسی با دو مسأله ی اساسی رویاروی خواهیم بود؛ از یک سو «نظم اجتماعی» و از سوی دیگر دگرگونی هایی که رخ می دهد. چگونه می شود که علی رغم همه جنگ ها و کمیابی ها و نفاق و تضاد ها، نظم اجتماعی به طور نسبی پایدار می ماند؟ و یا چگونه می شود که جامعه از هم می گسلد و دچار از هم پاشیدگی می گردد؟ (چلبی، 1375، 11) نظم اجتماعی نقطه ی مقابل تغییر نیست، بلکه نظم اجتماعی در برابر گست و از هم پاشیدگی و اضمحلال جامعه است. نظم اجتماعی چیزی در برابر جامعه ی آشوب زده و یا بحران زده است. جامعه ای که تغییرات و دگرگونی ها، چنان به لایه های ژرف آن نفوذ کرده که به ناچار باید این جامعه چیز دیگری بشود، غیر از آن چیزی که پیش از این بود.هجرت
هجرت نقل مکان کردن از یک جا به جایی دیگر با توجه به ویژگی های مکان جدید است. به نظر می رسد نقطه ی مقابل هجرت، تبعید باشد. در هجرت، مقصد لزوماً هم ردیف و یا برتر از مبدأ است، اما در تبعید، که با اجبار و اکراه همراه است، مقصد لزوماً ضعیف تر و بدتر از مبدأ است. هجرت با رویکرد روانشناختی به دو گونه است:1) مبتنی بر تمایل و اختیار خود فرد؛
2) هجرت از روی اکراه.
در هجرت، شرط مهم این است که مقصد نسبت به مبدأ برتری های چشمگیر داشته باشد. در هجرت از روی تمایل، فرد با آگاهی و از روی اختیار اقدام به هجرت می کند و مشکلات و مسائل آن را قبلاً بررسی کرده و خود را برای مواجه شدن با آن آماده می کند؛ ولی در هجرت از روی اکراه، چنین آمادگی وجود ندارد و این نوع مهاجرت مشکلات چندی را به همراه خواهد داشت، هم برای کس یا کسانی که مجبور به هجرت می شوند و هم برای مکان مهاجرپذیر.
مشکلات پیش رو
ایجاد نظم و انسجام در یک جامعه ی پراکنده، بدون وجود موانع و مشکلات، امری گریزناپذیر است، به ویژه اگر کسانی بخواهند چنین نظمی بیافرینند، آن هم در جامعه ای که موقعیت های خاصی دارد؛ در این صورت نارسایی ها و دشواری ها نمود بیشتری خواهد داشت؛ از آن جمله:1) نداشتن طرح و برنامه ی پیشین جهت ایجاد نظم در جامعه؛
2) ایجاد نظم و انسجام خارج از محیط زندگی فرد باشد؛
3) مردم پیش از آن، پای بند هیچگونه نظمی در زندگی خود نبوده باشند؛
4) نظم جدید با باورها و افکار مردم ناسازگار باشد.
پیامبر(ص) در بدو ورود به یثرب، جهت ایجاد نظم و سامان بخشی به نظام اجتماعی یثرب، با مسائل و مشکلاتی مواجه شد که تحت عنوان مشکلات پیش رو بررسی می کنیم.
1) با توجه به شناختی که از یثربیان به دست آوردیم، آنان قبل از ورود پیامبر(ص) پای بند هیچ گونه نظم و قانونی نبودند و به صورت قبیله ای که اساس آن بر پراکندگی و قوم گرایی استوار بود، زندگی می کردند. اوضاع اجتماعی آنان آشفته و نابسامان بود. وجود ادیان و اعتقادات مختلف در یثرب بر تشتّت و پراکندگی مردم آن سامان می افزود. بنابراین پیامبر(ص) با مردمی روبرو بود که پیش از وی به صورت خودسر عمل می کردند و خود را ملزم به رعایت قانونی نمی دانستند. پس قانونمند کردن آنان امری ضروری بود.
2) نظمی که پیامبر(ص) در پی ایجاد آن در یثرب بود با باورهای پیشین مردم یثرب و خرافاتی که در اجتماع آنان رخنه کرده بود، ناسازگاری داشت.
1) مسأله ی هجرت و مشکلات آن
گر چه هجرت پیامبر(ص) از روی تمایل نبود و در پی وقایعی که در مکه رخ داد، مجبور به هجرت شد، ولی نمی توان نام تبعید را بر آن نهاد، چون مدینه به مراتب برای پیامبر اکرم(ص) زمینه ی فراهم تری داشت تا مکه، نکته ی اساسی در هجرت پیامبر(ص) این است که به خلاف مردم مکه که حضور پیامبر را در شهرشان بر نمی تافتند مردم یثرب به شدت خواستار حضور ایشان در یثرب بودند.همچنین در ماجرای هجرت عده ای از تازه مسلمانان به حبشه که به دستور پیامبر(ص) جهت رهایی از آزار و ادیت کفار قریش صورت پذیرفت، اگر چه با اکراه همراه بود؛ اما در آن جا برای آنها شرایط مساعدتری نسبت به مکه فراهم بود.
به دنبال هجرت پیامبر(ص) به یثرب، یاران باقی مانده در مکه تحت آزار و شکنجه های طاقت فرسا قرار داشتند. بنابراین آنان نیز مجبور به هجرت به یثرب شدند که این گروه با مشکلاتی چند مواجه بودند.
1-1) مشکلات اقتصادی
یثرب منطقه ای کشاورزی بود و ساکنان آن (به استثنای یهودیان) وضعیت اقتصادی مطلوبی نداشتند. از نظر روابط با دیگر قبایل، نسبت به مکیان، روابطشان گسترده نبود و در محیط بسته ی یثرب زندگی می کردند و جنگ و درگیری بر زندگی آنان سایه انداخته بود. بنابراین یثرب که قرار بود گروه مهاجر را در خود جای دهد، با مشکلات اقتصادی و اجتماعی روبه رو بود.مسلمانان که به یثرب هجرت کردند، به جز عده ی معدودی، افرادی بودند که تمامی دارایی های خود را در مکه رها کرده و با دست تهی راهی یثرب شده بودند. بنابراین سامان دادن این گروه، یکی از مشکلات اساسی پیامبر(ص) بود.
2-1) بیکاری
گروه مهاجر که در مکه بیشتر به تجارت مشغول بودند، با هجرت به یثرب شغل و منبع درآمد خود را از دست دادند و به نوعی سربار مردم یثرب شدند. علاوه بر این سرگرم نبودن مهاجران به انجام کاری، خود سبب بروز مشکلاتی می شد.3-1) ناسازگاری آب و هوایی
با وجود آن که وضعیت آب و هوا در یثرب مساعدتر از مکه بود، ولی مهاجران به جهت عادت نداشتن به هوای آنجا، دچار مشکلاتی شدند به گونه ای که عده ای از آنان به شدت بیمار و از وضعیت پیش آمده نگران بودند(ابن هشام، 1361، ج1، 516).4-1) مشکلات روحی و روانی
زمانی که اسلام در مکه منتشر شد به گونه ای بود که از میان یک خانواده تنها پدر و یا مادر و یا فرزند آنها مسلمان شدند و این باعث جدایی و اختلاف بین خانواده ها و خویشان و گاهی بریدن از قبیله می شد. به طوری که مشرکان به پیامبر(ص) لقب ساحر دادند، یعنی کسی که با گفتار ساحرانه میان مرد و همسر، فرزند و پدر و مادر و افراد خانواده و خویشاوندانش جدایی می افکند (آیتی، 1366، 118)؛ چنان که اسامی مسلمانان در ابتدای بعثت پیامبر(ص)، بسیار پراکنده و متعلق به خانواده های گوناگونی بودند (مسعودی، ج1، 632). گروهی که به مدینه آمده بودند از همین افراد بودند که در میان شان کسانی بودند که از خانواده ی خود بریده و از سرزمینی که عمری را در آنجا سپری کرده بودند و به آن دلبستگی و تعلق خاطر داشتند، هجرت کرده بودند. بنابراین از لحاظ روحی و عاطفی در وضعیت بدی قرار داشتند.(1) افراد ابتدا به صورت پراکنده و تک تک هجرت می کردند، ولی بعدها گروهی هجرت کردند و تعداد روز افزون مهاجران به یثرب بر مشکلات دامن می زد.2) اختلاف فرهنگی و رفتاری
یکی از اساسی ترین مشکلات پیامبر(ص) در آغاز ورود به یثرب، اختلاف و پراکندگی بین هوداران ایشان باشد. گروه مهاجر و مردم یثرب از آن جا که پرورش یافته ی دو محیط مختلف بودند، در طرز تفکر و معاشرت فاصله ی زیادی با هم داشتند (سبحانی، 1367، ج1، 459). همین مسأله ممکن بود باعث بروز اختلاف بین آنان شود و متعاقب آن درگیری به وجود آید. با توجه به ویژگی های ناپسند و نامطلوب اعراب که تعصب بی جا، جنگ جویی و تفاخر، که از خصوصیات بارز آنان بود، ممکن بود درگیری هایی را بین دو گروه به وجود آورد. مشکلات مهاجران آستانه ی تحمل آنان را کاهش داده بود، بنابراین با کوچک ترین اختلافی امکان درگیری بین آنان وجود داشت.احتمال داشت که یثربیان مردم مکه را به این خاطر که پیامبر(ص) را از شهر خود رانده اند، نکوهش کنند. اگر چه منظور آنان گروه مهاجر نبود، ولی آن گروه هر کدام به نوعی وابستگی و رابطه ی خویشاوندی با مکیان داشتند و ممکن بود خوی تعصب گرایی آنان تحریک شود و به دفاع از آنان بپردازند و این منجر به درگیری بین آنان و یثربیان شود. خوی تعصب گرایی در اعراب به گونه ای بود که حتی پس از گذشت سال ها حضور پیامبر(ص) در میان آنان و قرار گرفتن تحت تعلیمات اسلام، این خصلت نکوهیده گاهی ظهور و بروز می کرد.(2)
ویژگی ناپسند دیگر اعراب تفاخر و این خصلت سبب ایجاد بسیاری از درگیری ها بین آنان بود. تفاخر در بین آنان به اندازه ای بود که حتی به مردگان خود هم فخر می کردند "حتی زرتم المقابر" (تکاثر/2) بنابراین، یثربیان ممکن بود که به تعریف از خود بپردازند، که پیامبر(ص) را یاری دادند و او را به شهرشان دعوت کردند و مهاجران را پذیرفتند و در مقابل مهاجران نیز به این دلیل که اولین یاران پیامبر(ص) بودند، فخر فروشی کنند و همین مسائل باعث جدایی و اختلاف بین هواداران ایشان می شود (ابن هشام، 1361، ج2، 1116)(3)
3) منافقان و یهودیان
در پی انتشار یک اندیشه ی جدید و تغییر وضعیت موجود، ممکن است عده ای آن را نپذیرند و به مخالفت با آن برخیزند که انگیزه های متفاوت و گوناگونی می تواند دلیل این امر باشد.با ورود پیامبر(ص) به یثرب، اگر چه مردم یثرب قبل از ورود پیامبر (ص) اسلام را پذیرفته بودند، ولی در میان آنان کسانی بودند که چندان موافق وضعیت پیش آمده نبودند. بنابراین ممکن بود به واکنش علیه پیامبر(ص) بپردازند. انگیزه و علل مخالفان پیامبر(ص) موارد زیر بود:
1) عده ای به این دلیل مخالفت می کردند که موقعیت اجتماعی خود را از دست می دادند.
2) عده ای بودند که موقعیت اقتصادی آنان به مخاطره می افتاد، چون با مکیان دوست و هم پیمان بودند و به سبب پذیرش موقعیت جدید رابطه شان با مکه تیره می شد.
3) عده ای بودند که موقعیت دینی خود را در خطر می دیدند و موفقیت پیامبر(ص) را از روی حسادت نمی توانستند تحمل کنند(یهودیان).
4) عده ای بودند که بر کفر خود باقی مانده بودند.
گروه های مخالف به دو صورت نمود پیدا می کنند؛ عده ای علناً به مخالفت برخاسته و اقداماتی را بر ضد آن انجام می دهند، که مهار این گروه تا حدی به راحتی انجام می پذیرد، چون همه ی مردم بر ضد آنها قیام می کنند، و عده ای هم از روی ناچاری و به خاطر حفظ منافع خود و قدرت دعوت جدید و ناتوانی خود در برابر آن، دعوت را در ظاهر پذیرفته اند، ولی از هر فرصت ممکن برای ضربه زدن به آن بهره می جویند، که این گروه منافقان هستند که دفع شر آنها مشکل تر از گروه اول می باشد، چون تنها کسانی که از هوش بالای سیاسی برخوردار باشند می توانند این گونه افراد و دشمنی آنها را تشخیص دهند. منافقان برای رسیدن به اهداف خود از شیوه های پنهان کاری استفاده می کردند.(4)
یکی از مهم ترین دشمنان پیامبر(ص) در مدینه همین گروه منافقین بودند. عده ای از ثروتمندان اوس و خزرج رفتاری نفاق آمیز داشتند و با دشمنان پیامبر(ص) و اسلام (مشرکان قریش و یهودیان) پیمان همکاری و همراهی جهت نابودی اسلام و مسلمین می بستند. سردسته و رئیس آنها عبدالله بن ابی بود.
در یثرب پیش از حضور پیامبر(ص) افرادی بودند که موقعیتی ممتاز در میان مردم داشتند. یکی از این افراد، عبدالله بن ابی بود، قرار بر این بود که مردم وی را جهت پایان بخشیدن به درگیری ها به عنوان رئیس و حاکم انتخاب کنند و حتی برای وی تاج درست کرده بودند (ابن هشام، 1361، ج2، 779 ؛ طبری، 1368، ج3، 1100)، ولی با آمدن پیامبر(ص) وی موقعیت اجتماعی خود را از دست داد و به همین خاطر کارشکنی هایی را علیه پیامبر(ص) انجام داد، که نمونه های فراوانی از کارشکنی های وی علیه پیامبر(ص) در متون تاریخی موجود می باشد.
با توجه به این که اقلیت های دینی یهود در یثرب ساکن بودند، این گروه نیز به دلیل از دست دادن موقعیت دینی خود تحمل حضور پیامبر(ص) و انتشار دین جدید را نداشتند و به شیوه های مختلف سعی داشتند تا مشکلاتی را برای پیامبر(ص) ایجاد کنند. با وجود این که پیمان هایی با پیامبر(ص) داشتند، مدام عهد شکنی می کردند و به همین دلیل پیامبر(ص) آنان را از مدینه اخراج کرد.
4) مشرکان
یکی دیگر از مشکلات پیامبر(ص) وجود کسانی بود که در یثرب بر کفر خود باقی مانده بودند. اگر چه عده ی آنان زیاد نبود و قدرت چندانی برای بر هم زدن نظم اجتماعی یثرب نداشتند، ولی همین گروه اندک می توانستند با تبانی و همراهی و همکاری مشرکان قریش مشکلاتی را ایجاد کنند. از طرف دیگر مشرکان قریش نیز از موفقیت پیامبر(ص) در یثرب نگران بودند، چون احساس می کردند که مکه موقعیت خود را از دست خواهد داد، و این گروه بیکار نمی نشستند و با همکاری کفار یثرب اقداماتی را علیه پیامبر(ص) انجام می دادند.راه کارهای پیامبر(ص)
یکی از عوامل موفقیت و پیروزی فرد یا افراد در سامان بخشیدن به امور یک جامعه و ایجاد انسجام عمومی، داشتن هوش و ذکاوت سیاسی است. این عامل می تواند به درک مشکلات و ارائه ی راه کارهای مناسب در جهت حل آنها کمک شایانی کند. در این میان تشخیص اولویت ها نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار است که فرد باید مسائل و مشکلات مهم تر را برگزیند و در جهت رفع آنها تلاش کند.پیامبر(ص) پس از ورود به یثرب و روبه رو شدن با مشکلاتی که شرح آن گذشت، راه کارهایی را برای رفع مشکلات و نارسایی ها ارائه کرد که با بررسی آنها پی خواهیم برد که ایشان علاوه بر تلاش برای زدودن مشکلات، در پی ایجاد «نظم» و «نظام اجتماعی» و تحقیق آیین شهروندی در یثرب بوده است. بنابراین هر راه کاری که ایشان ارائه می دهد، یکی از اصول شهروندی در آن نهفته است که با گذشت زمان در جامعه ی یثرب نهادینه می شود.
پیامبر(ص) در ابتدای ورودش به یثرب، به وضعیت موجود توجه داشت و اولین و مهم ترین مشکل، که همان اختلاف و شکاف موجود در جامعه و نابسامانی اوضاع اجتماعی بود، را به خوبی تشخیص داد و برای از میان برداشتن آن راه کارهای مناسبی را ارائه کرد، زیرا باور داشت تا زمانی که در «درون» انسجام برقرار نشود قادر نخواهد بود در «بیرون» و در براربر تهاجم بیگانگان و دشمنان به دفاع بپردازد. پس برای ایجاد وحدت و امنیت، که از لوازم پیدایش نظم سیاسی در جامعه است، دست به تلاش هایی زد.
اولین راه کار پیامبر(ص) برای ایجاد اتحاد و انسجام در یثرب پیمانی بود که بین تمامی ساکنان یثرب بست، که تحت عنوان اولین قانون مکتوب شناخته شده است. این قانون، راهبردی از سنت قبایلی به سوی روابط مؤمنانه و حقوقی با دیگران است که توجه به این قرارداد و ابعاد آن مهم است. با بررسی صحیفه ی پیامبر(ص) و یا پیمان نامه بین ساکنان مدینه می توان به تأثیر عمیق آن در رواج آیین شهروندی و ایجاد نظم اجتماعی و تحقق انسجام ملی، که مورد نظر پیامبر(ص) بود، پی برد. مهم ترین مؤلفّه های این پیمان نامه که تأثیر شگرفی در موفقیت پیامبر(ص) در جهت حل اختلافات و سامان بخشیدن اجتماع مدینه و تبدیل آن به عنوان بهترین الگوی شهروندی داشت، عبارتند از:
1) همگرایی و همبستگی عمومی (5)
پیامبر(ص) برای ایجاد همگرایی و همبستگی در مدینه اقدامات زیر را به انجام رساند.1-1) پذیرش ادیان دیگر
اولین نکته ای که در پیمان نامه به چشم می خورد این است که پیامبر(ص) در پیمان نامه تمامی ساکنان مدینه ـ یهودیان و مسلمانان (مهاجران و انصار) ـ را مورد خطاب قرار داده است (ابن هشام، ج1، 480) و این بیان گر پذیرش ادیان دیگر و داشتن زندگی مسالمت آمیز در کنار آنهاست. یعنی پیامبر(ص) نگفت فقط دین اسلام پذیرفته است و ادیان دیگر باید محو و نابود شوند، بلکه عنوان کرد که یهودیان به آیین خود و مسلمانان به آیین خود خواهند بود (ابن هشام، 1361، ج1، 481) و به این ترتیب مخالفت این گروه را در ابتدای ورودش فرو نشاند.2-1) پیوند گسترده در ذیل واژه ی امت
یکی دیگر از نکات اساسی انتخاب واژه ی امت برای تمامی ساکنان مدینه می باشد. «انّهُم امه واحده من دون النّاس» (ابن هشام، 1361، ج1، 480). ممکن است این پرسش به ذهن برسد که چرا پیامبر(ص) با وجود واژه های رایج بین اعراب همچون طبقه، اجتماع، قوم، توده و... واژه ی امت را برای تمامی ساکنان یثرب برگزید؟مونتگمری وات می گوید: مردم در طول تاریخ و نیز در عرض جغرافیا دسته دسته زندگی می کنند. این مجموعه ی افراد و آحاد انسانی که مجمعی ساخته اند و در آن می زیند جمع خویشتن را چه نامیده اند؟ نوع اسمی که برای اجتماع خود تعیین کرده اند، مبین بینش و تلقی آنها از زندگی اجتماعی و معنای تجمع آنهاست (شریعتی، 40) پیامبر(ص) با انتخاب واژه ی امت، به جمع خود معنای تازه ای بخشید که با معنانی واژه های دیگر متفاوت بود.(6)
پس انتخاب این واژه در نگاه نخست خط بطلان کشیدن بر پیوندهایی بود که پیش از آن بر اساس خون و نژاد و زبان و خاک و... بود و به این معنی بود که مردم بدون توجه به تفاوت های نژادی، زبانی، ملی و فرهنگی گرد هم آیند. دیگر این که لفظ امت برای افراد تعهد آور است و اصل تعهد یکی از اصول مهم شهروندی است، یعنی افراد متعهد می شوند از رهبری واجد تبعیت کنند.
2) استقلال گروه ها (قبایل)
1-2) استقلال مهاجران
عنوان شد که یکی از عوامل پراکندگی در یثرب مهاجران بودند که با از دست دادن استقلال خود، ممکن بود این احساس را داشته باشند که چون مستقل نیستند، هیچ مسئولیتی را هم بر عهده ندارند، و فکر کنند حالا که از نظر مالی چیزی ندارند که بخواهند در مقابل کشتن دیگران و پرداخت خون بها بپردازند، خود را فارغ از این مسئولیت بدانند و به این کار مبادرت ورزند و همچنین اعمال خلاف دیگری را مرتکب شوند، ولی پیامبر(ص) با دادن استقلال به مهاجران و مسؤول دانستن آنان در برابر کارهایشان و پرداخت خون بها و فدیه ی اسیرانشان جلوی انحرافات و مشکلاتی که ممکن بود این گروه به خاطر نداشتن استقلال به وجود بیاورند را گرفت.2-2) استقلال تک تک قبایل ساکن مدینه
پیامبر (ص) با نام بردن تک تک قبایل و مشخص کردن وظایف آنان هم به آنان هویت و استقلال بخشید و هم آنان را در قبال کارهایشان مسؤول دانست و با این کار به آنان امنیت فکری بخشید و با به حساب آوردن آنان در جامعه حس همکاری و همراهی را در آنان به وجود آورد. این کار را پیامبر(ص) بدون توجه به موقعیت و امتیازات قبایل ذکر کرد و حتی برای ضعیف ترین آنان نیز اهمیت قائل شد و بدین ترتیب فکر جاهلی برتری طلبی در قبایل را از بین برد.3-2) استقلال هر یک از پیروان ادیان
پیامبر (ص) علاوه بر پیمانی که با یهودیان اوس و خزرج منعقد کرد، در پیمانی جداگانه با سه قبیله ی بنی قینقاع و بنی نضیر و بنی قریظه آنان را نیز به رسمیت شناخت و آنان را در انجام مراسم دینی خود آزاد گذاشت.4-2) پیامبر(ص) محل رجوع مردم در اختلافات
پیامبر(ص)، در راستای استقلال بخشیدن به مردم یثرب، از آنان می خواهد در صورت بروز اختلافات بین خود به ایشان رجوع کنند و وی را داور خود برگزینند.3) مسؤولیت پذیری و متعهد بودن
یکی از مهم ترین اصول شهروندی مسؤولیت پذیری افراد است و در هر یک از افراد جامعه باید این احساس وجود داشته باشد. مسؤولیت در دو حوزه ی فردی و اجتماعی صورت می پذیرد. بدین معنی که هر فرد علاوه بر این که مسؤول کردار و اعمال خود می باشد، در برابر دیگران نیز مسؤول است. مسؤولیت پذیری در میان اعراب پیش از این وجود داشت، ولی به شکل نادرست آن و به گونه ای بود که هر کس خود را فقط در برابر دفاع از قبیله و عشیره ی خود مسؤول می دانست و آن را با تعصب درآمیخته بود که پیامدهای زیان باری را برای آنان به همراه داشت.پیامبر(ص) این ویژگی را در آنان تعدیل کرد و در مسیر صحیح قرار داد و با عنوان این مسأله که هر فرد در برابر کارها و اعمالش مسؤول است و هیچ کس را به خاطر گناه هم پیمانش مؤاخده و مجازات نمی کنند (ابن هشام، 1361، ج1، 483)، و پرداخت دیه، خون بها، نیز بر عهده ی هر فرد است و این که هر فردی در برابر کشتن دیگران قصاص خواهد شد، حوزه ی مسؤولیت فردی را برای آنها مشخص کرد. نکات مطرح شده از سوی پیامبر(ص) سبب می شد:
1) اقدام خود را در برابر اعمالشان مسؤول بدانند؛
2 ) اقدام به ترک اعمال ناشایست خود کنند؛
3 ) جلوی قتل و کشتار را تا حد زیادی گرفت و سدی شد در برابر این فکر اعراب که به خود اجازه می دادند در صورت تجاوز یک فرد به فردی از قبیله ی آنان و کشتن یک نفر، کل افراد آن قبیله را به خاک و خون بکشند و این را حق طبیعی خود بدانند؛
4 ) به هر فرد جدای از قبیله و عشیره شخصیت بخشید.
در حوزه ی اجتماعی نیز آنان را به مسؤولیت پذیری فراتر از قبیله و عشیره ی خود ملزم ساخت. از تمامی آنان خواست که در برابر دیگران احساس مسؤولیت داشته باشند و موارد زیر را در این زمینه برشمرد:
1) سد راه گناهکاران شوند؛
2) در برابر کسانی که بخواهند دسیسه کنند به پا خیزند؛
3) در برابر کس یا کسانی که بخواهند ستم روا دارند به پا خیزند، حتی اگر ستمگر پسر یکی از آنان باشد.
4) در مقابل دشمنی دیگران به پا خیزند؛
5) جمع کسانی که می خواهند تباهی و فساد کنند را پراکننده سازند؛
6) در برابر قصاص قیام کنند؛
7) در برابر متجاوزان و دسیسه گران و توطئه گران به پا خیزند (ابن هشام، 1361، ج1، 482-483).
4) تساوی حقوق افراد
یکی دیگر از اصول شهروندی که پیامبر(ص) آن را در مدینه نهادینه کرد، تساوی و برابری حقوق برای هر یک از افراد بود، که این امر شامل همه ی افراد، اعم از یهودی و مسلمان، زن و مرد، آزاد و برده، فقیر و ثروتمند می شد. اهمیت این اقدام پیامبر(ص) زمانی آشکارتر می شود که بدانیم پیش از این چنین امری رواج نداشته است و افرادی با دارا بودن ملاک هایی همچون مرد بودن، ثروتمند بودن، منتسب بودن به قبیله ی سرشناس و... بر دیگران برتری داشته و از حقوق بالاتری برخوردار بودند.پیامبر(ص) بر اساس آیه ی «یا أَیُّها النّاسُ إنّا خلقناکُم من ذکر و أُنثی و جعلناکُم شُعُوبًا و قبائل لتعارفُوا إنّ أَکرمکُم عند اللّه أَتقاکُم ...» (حجرات، 13) عنوان کرد که ملاک فضیلت و برتری هر فرد در پرواداری است و در جامعه ی ایشان دیگر زبان و رنگ و نژاد و ثروت اهمیتی در برتری افراد ندارد و همگان در حد یکسانی از حقوق برخوردارند و حقوق هر فرد باید محترم شمرده شود. پیامبر(ص) برای تحقق این امر موارد زیر را در پیمان نامه عنوان کرد.
1-4) پناه دادن
پیامبر(ص) از سنت های پسندیده ای که در بین اعراب رواج داشت بهره گرفت و از آنان در پیشبرد اهداف خود و حل مشکلات بهره جست. از سنت های اعراب، پناه دادن و پیمان بستن جهت یاری رساندن به افراد در برابر دشمنان بود. ولی این مسئله به صورت همگانی نبود، یعنی همه ی افراد حق چنین کاری را نداشتند و معمولاً افراد ضعیف در پناه افراد و قبایل قوی قرار گرفتند و این حقی بود که اختصاص به عده ی خاصی داشت. پیامبر(ص) با عنوان این مسأله که هر مسلمانی کسی را پناه دهد، پناهش پذیرفته است، این امر را به همگان تعمیم داد. چند نکته در این سخن نهفته است:1 ) نفس ایمان آوردن به فرد شخصیت می بخشد، چون عنوان می کند که غیر مسلمان حق پناه دادن ندارد؛
2) یکی از سنت های جاهلی را که فقط اشخاص متنفذ و ثروتمند یا منتسب به قبیله ی سرشناس، حق پناه دادن داشتند را نقض می کند،
3) زنان نیز از این حق برخوردار شدند (حقوق مساوی برای زنان و مردان)؛
4) این نقض کردن ها به گونه ای است که کسی با آن به مخالفت بر نمی خیزد، چون به صورت یکدفعه نیست، بلکه در هر مرحله با جایگزین کردن یک رفتار مطلوب رفتارنامطلوبی را حذف کند. نکته ی اساسی در این جاست که وقتی که رفتار ناپسند را بخواهیم محو کنیم باید حتماً رفتار دیگری جایگزین آن کنیم تا افراد در مقام دفاع و مقابله برنیایند، بلکه با دیدن نتایج مثبت از رفتار جایگزین نه تنها با آن مخالفت نکنند، بلکه با میل و رغبت آن را بپذیرند.
2-4) پذیرش اقلیت ها در جامعه ی مدینه
بر اساس پیمان نامه پیامبر(ص)، یهودیان که جزو اقلیت های دینی مدینه بودند، با مسلمانان از حقوق مساوی برخوردار شدند. از جمله دستور داده شد:1) به آنان نیکی شود؛
2) آنان را یاری رسانند؛
3) بر آنان ستم نشود؛
4) بر ضد آنان کسی را یاری نکنند؛
5) هر قبیله به نوبت در جنگ شرکت کند؛
6) در ریخته شدن خونشان در راه خدا یکسان باشند، یعنی قبایل یهود و مسلمان هر کدام به طور مساوی در جنگ و جهاد باید شرکت کنند. به این ترتیب پیامبر(ص) راه های اختلاف و پراکندگی را یکی یکی می بندد و وحدت و انسجام را در جامعه ی مدینه به وجود می آورد.
5) تعاون و همکاری
یکی دیگر از مؤلفه های شهروندی وجود حس همکاری و همیاری بین مردم است. پیامبر(ص) جهت تحقق این امر کارهایی را در طی پیمان نامه ارائه داد. از جمله مواردی که منجر به ایجاد این امر گردید می توان موارد زیر برشمرد:1) یاری کردن به مؤمنان فقیر در پرداخت دیه؛
2) به پا خاستن برای اجرای قصاص؛
3) مؤمنان باید به فکر یکدیگر باشندو فقیران را در پرداخت دیه کمک کنند؛
4) حفظ مصلحت عمومی؛
5) رعایت حقوق یگران؛
6) تعامل پسندیده با افراد؛
7) با هم پیماند و آزاد شده ی طرف مؤمن بدون اجازه پیمان نبندد.
6) پیوند برادری بین مهاجران و انصار
راه کار دیگری که پیامب (ص) پس از پیمان نامه ی عمومی برای تحکیم و تثبیت اوضاع اجتماعی ارائه کرد، ایجاد پیوند برادری بین مهاجران و انصار بود (ابن هشام، 1361، ج1، 485). پیامبر(ص) به آنان فرمود: «تأخوا فی الله اخوین اخوین»؛ در راه خدا دو نفر دو نفر با هم برادری کنید (ابن هشام، 1361، ج2، 123)؛ که بر اساس آیه ی 10 سوره ی حجرات «إنّما المُؤمنُون إخوه»؛ مسلمانان با یکدیگر برادر دینی شدند. این پیمان در حل برخی از مشکلات مؤثر واقع شد و چندین اصل شهروندی را به همراه داشت:1) بهبود وضعیت مالی و عاطفی مهاجران؛ با توجه به این که این پیمان در ابتدا به گونه ای بود که بر اساس آن افراد هم پیمان از یکدیگر ارث می بردند (شهابی، 1366، 148)(7)، نکاتی چند را به همراه داشت. نخست این که رابطه ی دینی و ایمانی را فراتر از روابط دیگر، که بر اساس پیوند نسبی بود، قرار داد که این امر در خنثی کردن روابط شدید قبیله ای موثر بود و دیگر این که این پیمان در حالی که مانع رشد حسادت می شد، سبب شد تا رقابت سالم و هم چشمی عجیب برای کسب فضایل متعادلیه مانند ایثار و سخاوت، گذشت و فداکاری را در جامعه ی نوین خود بنا نهد، تا ثابت شود که چه کسی در برابر خدا و رسولش بزرگ ترین قربانی را انجام می دهد (جعفری فائزی، 1378، 90).
بنابراین بر اساس این پیمان مشکلات مالی و عاطفی مهاجران، که قبلاً بدان اشاره شد، تا حدی برطرف می گردید. چنان چه در منابع آمده است انصار مهاجران را با روی باز پذیرفتند و در خانه های خود جای دادند و حتی بعضی وقت ها سر مهمانی یک مهاجر میان انصار درگیری به وجود می آمد و هر یک از آنها می خواست منزل خودش را به او بدهد تا این که با قرعه نزاع برطرف می شد (شوشتری، 1362، 114). همچنین گفته شده است حمزه در جنگ احد وقتی کارزار آغاز می کند وصیت می کند که اگر کشته شد زیدبن حارث میراث بر وی خواهد شد (ابن اسحاق، ج2، 150).
2) آزادی و استقلال فردی؛ با ایجاد این پیمان آزادی و استقلال هر فردی به رسمیت شناخته شد. این که هر فرد بدون قبیله ی خود می توانست با یک قبیله ی دیگر مرتبط شود، در صورتی که قبل از این چنین امری غیر ممکن بود و فرد بدون قبیله هیچ هویت و استقلالی نداشت. بنابراین افراد دارای استقلال و آزادی در عمل می شدند که این امر یکی از مهم ترین اصول شهروندی است. همچنین با این اقدام، پیامبر(ص) توانست به این باور و عقیده ی برتری طلبی اعراب خاتمه دهد.
3) تساوی حقوق بردگان و طبقات پایین جامعه؛ با نگاه به اسامی افرادی که با یکدیگر پیمان برادری بستند پی خواهیم برد که پیامبر(ص)، بین افراد بدون در نظر گرفتن مقام و منصب و جایگاهشان پیوند برادری برقرار کرد. فضا به گونه ای بود که فرد آزاد با برده، فرد ثروتمند با فقیر و فردی از یک قبیله با فردی از قبیله ی دیگر پیمان برادری بستند.(8) بدین صورت یکی دیگر از ارزش های جاهلی را که شرف و بزرگی را تنها در ثروت و نسب و... می دانستند را محو کرد و برای اولین بار برای بردگان در جامعه ی عرب ارزش و اهمیتی همانند دیگر افراد قائل شد و بردگان از حقوق مساوی برخوردار شدند.
4) پیوند عمیق مهاجران و انصار؛ با توجه به رقابت و اختلاف شدیدی که قبل از اسلام بین قبایل شمالی یا عدنانی که مهاجران از آنان بودند و اعراب جنوبی یا قحطانی که همان ا وس و خزرج (انصار) بودند، وجود داشت، این پیمان تا حد زیادی جلوی اختلافات بین این دو گروه را گرفت، زیرا بین یک مهاجر و یک انصار پیوند برادری برقرار می کرد(9) و علاوه بر این، عناوین مهاجر و انصار که به آنها داده شد تأثیر زیادی بر روحیه ی هر دو گروه بر جای نهاد و بر اساس آیه ی 72 سوریه انفال (10) این دو گروه را بر دیگر گروه ها ترجیح داده است و همین مسأله هم در تشویق آنان در همیاری یکدیگر بسیار مؤثر بود، و هم آنان را از کاری که انجام داده بودند خرسند می کرد.
7) برخورد با منافقان
اگر چه با پیمان نامه ی پیامبر(ص) تا حدی مشکلات رفع گردید و انسجام در جامعه ی مدینه به وجود آمد، ولی مشکل دیگری که همچنان وجود داشت منافقان مدینه بودند. پیامبر(ص) برای رفع خطر و شرارت این گروه اقداماتی فوری انجام داد و شیوه های گوناگونی را برای سرکوبی آنان به کار بست. این گونه نبود که پیامبر(ص) با این گروه (منافقان) جنگ کنند؛ چون جنگ کردن با این گروه خود باعث دامن زدن به اختلافات داخلی می شد و مردم مدینه که از پیامبر(ص) برای پایان دادن به درگیری ها و اختلافات دعوت کرده بودند، و هدفشان از برگزیدن ایشان این بود که در پرتوی تلاش های پیامبر(ص) به آرامش و امنیت برسند، سرخورده و ناامید می شدند و چه بسا همراهی مردم با ایشان کم رنگ می شد. بنابراین پیامبر(ص) از شیوه ی مبارزه ی منفی برای دفع این گروه بهره جستند. بدین معنا که این ها را به نحوی در جامعه نادیده می گرفتند و این روش شیوه ی مناسبی بود برای به انزوا کشاندن آنها. خداوند به پیامبرش می فرماید:ای پیامبر(ص) (گر چه سیره ی تو آن است که در تشییع جنازه و دفن مسلمانان حاضر می شوی لکن حساب مسلمان نماهای منافق از دیگران جداست). بر مرده ی هیچ یک از آنها نماز مگزار و بر قبر آنان حاضر مشو (توبه، 84). در این جا پیامبر(ص) با منافقان مبارزه منفی می کند، یعنی حتی جنازه ی منافق باید تحقیر شود(قرائتی، 1385، 114). نماز خواندن پیامبر(ص) بر جنازه ی یک فرد از دو جنبه حائز اهمیت بود؛ یکی این که برای فرد متوفقی از لحاظ اخروی با ارزش بود و از طرفی هم برای خانواده اش از لحاظ اجتماعی اهمیت داشت. ولی امتناع پیامبر(ص) از نماز خواندن بر جنازه ی فردی همه را به فکر وا می داشت که دلیل این رفتار پیامبر(ص) چه بوده است و بدین طریق وجهه ی اجتماعی این گونه افراد برای دیگران مشخص می شد و افکار عمومی را متوجه نفاق آنان می کرد.
گاهی برخورد پیامبر(ص) با آنان به صورت علنی و قاطع بود که ما شاهد نمونه های زیادی در متون تاریخی هستیم. از آن جمله موارد زیر را می توان نام برد:
منافقان به مسجد رسول خدا می آمدند و مسلمانان و دینشان را مسخره می کردند تا روزی رسول خدا(ص) آنها را دید که نزدیک به هم نشسته اند و آهسته آهسته با هم سخن می گویند. فرمود تا از مسجد بیرونشان کنند. اصحاب رسول خدا بی درنگ به پا خاستند و منافقان را کشان کشان از مسجد بیرون راندند (ابن هشام، 1361، ج2، 150-152). منافقان در مدینه به بهانه ی دوری راه در مقابل مسجد پیامبر اکرم(ص) مسجدی را ساختند تا به اسم مسجد میان مسلمانان تفرقه به وجود آورند، و از پیامبر(ص) خواستند تا با نمازی که در آن اقامه می کند به آن رسمیت دهند (ابن هشام، ج2، 979). آیه نازل شد که هدف بانیان این مسجد ضرر رسانی به امت اسلام و تفرقه میان مسلمانان و کمین گاه دشمنان خارجی است، هرگز در آن اقامه نماز نکن (توبه، 106). در بازگشت از تبوک به چند نفر از مسلمانان دستور داد تا آن مسجد را خراب کنند و آتش زده و آن مکان را محل جمع آوری زباله قرار دهند (ابن هشام، 1361، ج2، 980).
می بینیم که منافقان از عنصر دین برای ضربه زدن به خود دین بهره جسته و در صدد از بین بردن آن برآمدند، ولی با دستور قاطع پیامبر(ص) درباره ی تخریب مسجد نقشه های آنان ناکام ماند و با این اقدام پیامبر(ص)، چهره ی واقعی آنان برای مردم نمایان شد و ایشان در جامعه سرخورده شدند و همچنین همراهی مسلمانان را از دست دادند. برای مسلمانان روشن شد، افرادی هستند که حتی در پوشش دین و انجام کارهای به ظاهر دینی در پی رواج فساد و هرج و مرج در جامعه هستند. همچنین مأمورین اطلاعاتی پیامبر(ص) به او خبر دادند که گروهی از منافقان در خانه ی «سویلم» یهودی گرد می آیند و طرح و نقشه می ریزند تا مردم را از آماده شدن برای جهاد به سوی تبو باز دارند. پیامبر(ص) گروهی به سرپرستی «طلحه بن عبیدالله» را روانه ساخت و به او دستور فرمود که آن خانه را به آتش کشد و بر سر آنها خراب کند (ابن هشام، 1361، ج2، 963).
اقدامات پیامبر(ص)
پیامبر(ص) در یثرب اقداماتی را انجام دادند که ما آنها را تحت عناوین کارکردهای عمرانی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی بررسی خواهیم کرد.1) کارکردهای فرهنگی ـ اجتماعی
1-1) ساخت مسجد
کسی که بخواهد اندیشه و جریانی را پیش ببرد به پایگاهی نیاز دارد تا همفکران خود را در آنجا جمع کند. این مرکز اگر به گونه ای باشد که از دیگر مراکز بازشناخته شود قدرت جمع کردن و به سامان کردن بیشتر همفکران خود را خواهد داشت. افرادی که در این مجموعه جمع می شوند احساس استقلال و همگرایی بیشتری خواهند داشت. این مشکلی در شهر یثرب بود که پیامبر(ص) باید برای آن فکری می کرد. شاید نشود همچنان از این خانه به آن خانه افراد را جمع کرد و به آنها امور دینی و تعلیمات قرآنی را آموزش داد. بنابراین یکی از اقدامات اولیه پیامبر(ص) در بدو ورود به مدینه ایجاد این قرارگاه و محل اجتماع بود. این قرارگاه جایی بود به نام مسجد که در زمینی که شتر آن حضرت(ص) در آنجا زانو زد و متعلق به دو کودک یتیم بود و به ده دینار خریداری شد بنا گردید (ابن سعد، 1388 هـ، ج1، 235).ممکن است این سؤال مطرح شود که چرا پیامبر(ص) در ابتدای ورود به مدینه دستور ساختن مسجد را صادر کرد، در صورتی که اگر به هر یک از انصار پیشنهاد می داد که مسلمانان موقتاً در منزل یکی از آنان گرد هم آیند با جان و دل پذیرا می شدند.
با توجه به خوی و خصلت برتری طلبی اعراب و افتخاراتی که هر قبیله برای خود بر می شمرد و آن را وسیله ای برای برتری خود بر دیگر قبایل قرار می داد، اگر پیامبر(ص) منزل یکی از انصار را برای این کار انتخاب می کرد، این امر برای آن قبیله مایه ی فخر و مباهات بر دیگر قبایل می شد و همین مسأله خود باعث بروز مشکلات می شد و ممکن بود اختلافات زیادی بین قبایل پیش آید. همچنین ایشان در ابتدای ورود خود با هوشیاری که در انتخاب میزبان خود انجام داد، جلوی هرگونه اختلاف را سد نمود. بنابراین پیامبر(ص)، که با روحیات اعراب و افتخارات قبیله ای آنان به خوبی آشنا بود، به ساخت مسجد به عنوان پایگاهی مرکزی و عمومی برای مسلمانان، اقدام نمود.
در این جا لازم است که به نقش مسجد در آغاز حکومت اسلامی در مدینه اشاره شود. مسجد در زمان پیامبر(ص) و حتی ده ها سال بعد از پیامبر(ص) از اهمیت بسزایی برخوردار بوده است.
اولین و عمده ترین کارکرد مسجد این بود که مسلمانان برای انجام امور دینی و مذهبی خود مانند نماز جمعه و جماعات و نمازهای عید در این مکان گردهم آیند. این نقش مسجد هم باعث وحدت و تفاهم بین مسلمانان می گردید و هم این که دشمنان از اجتماع مسلمانان و وحدت بین آنها به رعب و وحشت افتاده اندیشه ی تجاوز به آنها و آزار و اذیت را از سر بیرون می کردند.
یکی دیگر از کارکردهای مسجد در آو دوره این بودکه به صورت پایگاهی برای آموزش علوم دینی و بعدها دیگر علوم درآمده بود. بدین معنا که در آن به تعلیم و آموزش قرآن به طالبان قرآن و تلاوت آن پرداخته می شد و در همین مکان بود که خواندن و نوشتن نیز به دیگران آموزش داده می شد. تا آغاز قرن چهارم هجری غالباً مساجد در غیر اوقات نماز حکم مدارس را داشت. (ر.ک: بخاری، 1401 هـ، ج1، کتاب علم). گاهی مساجد به عنوان پایگاهی ادبی بود و شاعران شعرهای خود را که در مدح پیامبر اکرم(ص) و دین مبین اسلام سروده بودند برای دیگران می خواندند. «کعب بن زهیر» قصیده ی معروف خود را که در مدح نبی اکرم(ص) سروده بود و در مسجد حضور پیامبر(ص) خواند و جایزه و خلعت بزرگی دریافت نمود. همچنین «حسان بن ثابت»، که با اشعار خود از حریم اسلام دفاع می کرد، در مسجد سروده های خود را قرائت می نمود (سبحانی، 1367، ج1، 452).
مساجد در ابتدا به عنوان یک پایگاه قضایی نیز ایفای نقش می کردند و در آنجا به امور قضایی مردم رسیدگی می شد و پیامبر(ص) خود به حل و فصل امور می پرداخت، و در همین مکان بود که مجازات مجرمان تعیین می شد و دستورات قضایی صادر می شد.
در مسجد بود که پیامبر(ص)، در باره ی برخی امور با یاران خود به شور و مشورت می پرداخت و درباره ی امور اجتماعی و سیاسی و جنگ و صلح تصمیماتی اتخاذ می نمود و همچنین در همین مکان بود که سپاه تجهیز می گردید و برای جنگ آماده و اعزام می شد و همچنین غنایم نیز در مسجد تقسیم می شد.
2-1) اختصاص جایگاه برای مهاجران
اگر چه با پیمان برادری تا حدی مشکل مالی مهاجران برطرف گردید، ولی پیامبر(ص) برای حمایت از این گروه و سرو سامان دادن به آنها اقدام به ساخت سکوهایی برای مهاجرانی که خانواده به همراه آنان نبود کرد. این اقدام پیامبر(ص) از جهاتی چند جهت دارای اهمیت است:1) این گروه، که گرداگرد مسجد پیامبر(ص) ساکن بودند، همواره به عنوان نیرویی متمرکز در خدمت پیامبر(ص) بودند.
2) این عمل پیامبر(ص) به نوعی اتحاد بین مهاجران ایجاد می کرد.
3) احساس امنیت را در بین آنان به وجود می آورد، چون مطمئن می شدند که پیامبر(ص) به فکر آسایش آنان است که اصطلاحاً به آن تأمین اجتماعی گفته می شود و از اقدامی که کرده بودند سرخورده و پشیمان نمی شدند.
4 ) احیاناً اگر افرادی دیگری قصد داشتندکه به پیامبر(ص) ملحق شوند، این اطمینان خاطر را داشتند که حداقل جایی برای سکونت خود دارند.
5) همچنین رفتار پیامبر(ص) با این گروه که به دیدنشان می رفت و به مشکلات آنان گوش فرا می داد و از آنان دلجویی می کرد و تسلی شان می داد در تقویت روحیه ی آنان بسیار مؤثر بود.
3-1) تلاش برای ایجاد جامعه ای آگاه و باسواد
یکی از مهم ترین کارکردهای فرهنگی پیامبر(ص) در مدینه بالا بردن سطح آگاهی و سواد مردم مدینه بود.البته باید توجه داشت آگاهی با سواد تفاوت هایی دارد. وقتی می گوییم فردی با سواد است یعنی توانایی خواندن و نوشتن دارد، ولی آگاهی به معنای درک مسائل می باشد.
سواد در آگاهی تأثیر گذار است، چون فرد با سواد جهان و طبیعت را جور دیگری می بیند و می تواند تحولاتی در جامعه ایجاد کند و رابطه ی سواد و آگاهی از لحاظ منطقی، عموم و خصوص مطلق است، بدین معنی که هر فرد آگاهی باسواد است، ولی هر فرد با سوادی آگاه نیست.
یکی از خصوصیات برجسته ی پیامبر(ص) علاقه ای بود که ایشان به روشنگری و بالا بردن سطح آگاهی های مردم داشتند.
شاید به نظر برسد که این یک موقعیت مناسبی بود، که هر زمامداری می توانست از آن به نفع خود سود جسته و از نادانی مردم بهره جسته و اهداف خود را پیش برد، ولی پیامبر گرامی اسلام(ص) هیچ گاه از جهالت و نادانی مردم برای رسیدن به اهدافش بهره نگرفت و بیشتر در پی آن بود که مردم را از این نادانی و بی خبری نجات دهد و هر آنچه را که مردم می پذیرند با آگاهی و تدبر باشد.
در ابتدای بعثت نیز یکی از مهم ترین تلاش های پیامبر(ص) ایجاد روحیه ی اندیشیدن در مردم بود همواره سعی ایشان بر این بود که مردم را به تفکر و تدبر در آفرینش جهان و موجودات پیرامون خود فراخواند.
با توجه به شناختی که از میزان سواد و آگاهی مردم مدینه به دست آوردیم، در پی آن هستیم که چگونگی برخورد پیامبر(ص) را در رابطه با این مشکل و ارائه ی راه کار بیان کنیم.
1) فراهم آوردن زمینه برای علم آموزی؛ اولین تلاش پیامبر(ص) برای بالا بردن سطح آگاهی مردم مدینه، قبل از هجرت ایشان به شهر مدینه بود. پس از پیمان عقبه ی اول (11) پیامبر(ص) یکی از اصحاب خود به نام مصعب بن عمیر را همراه انصار به مدینه فرستاد تا قرآن و شریعت و معالم دین را به آنها بیاموزد (ابن هشام، 1361، ج1، 432).
همچنین پیامبر(ص) پس از جنگ بدر، فدیه ی اسرا را هزار تا چهار هزار درهم قرار داد و اکثر آنان با پرداخت این مبلغ آزاد شدند، و کسانی که قدرت حداقل فدیه را نداشتند، ولی باسواد بودند، بنا به دستور پیامبر(ص) موظف شدند، هر یک ده تن از کودکان مدینه را خواندن و نوشتن بیاموزند و این به عنوان فدیه ی آنان محسوب شود (ابن سعد، 1388 هـ، ج2، 16 و سبحانی، 1367، ج1، 427).
این عمل پیامبر(ص)، اهمیت علم و دانش را نزد مسلمانان روشن می ساخت.
2) تأکید های مکرر پیامبر(ص) در خصوص فراگیری علم و آگاهی؛ احادیث فراوانی از پیامبر(ص) نقل شده است، که بر اهمیت علم آموزی و عزیز و بزرگ داشتن علما دلالت دارد.(12)
ایشان در خصوص فراگیری علم و دانش می فرماید: اطلبوا العلم من المهد الی اللحد؛ از گهواره تا گور دانش بجویید (پاینده،1360، 327).
همچنین این حدیث از ایشان است:
دانش را بجویید اگر در چین باشد، زیرا طلب دانش بر هر مسلمانی واجب است و فرشتگان بال خویش را برای طالب علم پهن می کنند، زیرا از آنچه وی در طلب آن است خشنود هستند (پاینده،1360، 324)
3) تشویق و ترغیب یاران به تعلم و یادگیری، پیغمبر(ص) خود، در عمل، مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می کرد و همچنین زمینه را نیز برای این امر مهیا می نمود.
روزی رسول خدا(ص) وارد مسجد شد، دید که از جمع حضار دو حلقه تشکیل شده است، یک حلقه به ذکر و عبادت مشغول و آن یکی به تعلم و تعلیم سرگرم و چون نیک نگریست گفت: هر دو گروه کردار نیک دارند اما من برای تعلیم فرستاده شده ام؛ «کلاهما علی خیر و لکن بالتعلیم ارسلت» و خود در حلقه ای که سخن از تعلم و تعلیم بود نشست (مطهری، 1368، 437).
پیامبر(ص) با ورود به حلقه ی علم و دانش به آن ارزش و بها دادند و اهمیت آن را برای یاران آشکار ساختند.
به تشویق پیامبر(ص) بود که زیدبن ثابت، زبان عبری یا سریانی ـ یا هر دو زبان ـ را فرا گرفت و این تشویق و ترغیب سبب می شد که صحابه به جستحوی علم روی آورند، چنان که عبدالله بن عباس بنا بر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنایی پیداکرده و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات و به قولی نیز به زبان سریانی و قوف پیدا کرده بود. این تأکید و تشویق پیامبر(ص) بود که هم علاقه ی مسلمین را به علم افزود و هم علما و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد (زرین کوب، 1369، 27).
پیامبر(ص) هنگامی که می خواست فرستادگان خود را به دربار امیران و پادشاهان عصر اعزام کند، یاران خویش را به تعلیم زبان تحریص می کرد. به زیدبن ثابت گفت: خط یهودیان را تعلیم گیرد، زیرا پیامبر(ص) از جانب آنها اطمینان نداشت (ابراهیم حسن، 1385، ج1، 486).
4) شاخص کردن علما و بهادادن به شخصیت آنها؛ در حکومت پیامبر(ص) علما و دانشمندان از اهمیت ویژه ای برخوردار بودند.
پیامبر(ص) اهل فضل و دانش را همه وقت می پذیرفت و به هر کس به مقدار دانش و بینشی که در دین داشت، احترام می گذاشت؛ بعضی را به یک حاجت، بعضی را به دو حاجت و بعضی را بیشتر. پیامبر خدا(ص) به رسیدگی حوایج اهل فضل می پرداخت و آنان را به اصلاح عیوبشان واداشت و درباره ی امت از آنان سؤال کرده و مطالب مهم را بر ایشان بازگو کرده و می فرمود: باید که حضار به گوش افراد غایب برسانند و نیاز اشخاصی که به من دسترسی ندارند را به من ابلاغ کنند و آگاه باشید هر کس که نیاز شخص ناتوانی را نزد سلطانی بازگو کند، خداوند نیز قدم های او را در روز قیامت محکم و استوار می سازد(طباطبایی، 1384، 48).
5) توجه به علم آموزی زنان؛ پیامبر(ص) تعلیمات خود را منحصر به مردان نمی کرد، بلکه علاقه داشت که زنان نیز از آن بهره مند شوند. ایشان مردان را ترغیب می کرد که اعضای خانواده و کسان خود را تعلیم دهند. از جمله گفت کسی که کنیز خود را تربیت کند و او را تعلیم دهد سپس آزادش کند و به عقد خود در آورد دو پاداش دارد (ابراهیم حسن، 1385، ج1، 487).
پیامبر(ص) به «شفا» که از زنانی بود که در دوره ی جاهلیت مقارن ظهور اسلام خواندن و نوشتن می دانست، دستور داد که به حفصه همسرپیامبر(ص) کتابت بیاموزد (بلاذری، 459-458).
همچنین خباب بن الارت از جانب پیامبر(ص) مأمور بود که به خواهر عمر و داماد او قرآن بیاموزد (ابن هشام، 1361، ج1، 330).
جلساتی که زنان با پیامبر(ص) داشتند تلاش دیگری است که از طرف پیامبر(ص) جهت بالا بردن سطح آگاهی زنان. روایت شده است که زنان به پیامبر(ص) گفتند: مردان در استفاده از محضر شما بر ما پیشی گرفته اند، پس خود، روزی را به ما اختصاص بده. آن حضرت(ص) قبول کرد و روزی را به ایشان اختصاص داد و در آن روز به وعظ و ارشاد زنان پرداخت (بخاری، 1401 هـ، ج1، 30). بهترین دلیل برای این که بدانیم زنان در زمان پیامبر(ص) دارای دانش و منزلت علمی بودند. گفتگوی یکی از زنان مدینه با عمر است.(13)
4-1) مبارزه با مفاسد اخلاقی
یکی دیگر از کارکردهای فرهنگی و اجتماعی پیامبر(ص)، مبارزه با مفاسد اخلاقی بود که در جامعه ی مدینه وجود داشت. مهم ترین مسأله ای که پیامبر(ص) از مردم می خواهد این است که به حقوق اجتماعی یکدیگر احترام بگذارند و در این زمینه دستوراتی را ارائه می کند. از جمله از آنان می خواهد:1) نسبت به اخبار حساس باشند؛ در مدینه افراد فاسد و تبهکاری بودند که بر علیه شرایط اقداماتی را انجام می دادند که این گروه نه تنها با اعمال خود شهر را به تباهی می کشیدند، بلکه با خبرهای دروغ که می گفتند اوضاع را به هم می ریختند. بنابراین پیامبر(ص) مردم را آگاه می کند که نسبت به اخباری که می شنوند حساس باشند و بدون تحقیق آن را نپذیرند.(14)
2 ) ایجاد صلح بین مؤمنان (صلح جویی)؛ یکی دیگر از دستورات اخلاقی پیامبر(ص) تلاش برای ایجاد رابطه ی صلح و دوستی بین افراد است و از مردم می خواهد در تلاش جهت برقراری صلح بین یکدیگر باشند.(15)
3) پرهیز از غیبت؛ غیبت یعنی در غیاب کسی درباره ی او چیزی بگویند که وقتی بشنود ناراحت می شود (طباطبایی، ج18، 512).
غیبت از مهم ترین عواملی است که باعث بر هم زدن شیرازه ی اجتماع می شود. بنابراین پیامبر(ص) برای رفع این منکر اخلاقی دستوراتی را ارائه داد.(16)
4) پرهیز از سوء ظن و پندار بد؛ دلیل ندارد که مهاجرین انصار را مخل به جامعه ی مدنی بدانند و انصار هم مهاجرین را و این ناشی از سوء ظن هر یک به دیگری است، چنان چه اتفاق بعد از درگذشت پیامبر(ص) رخ داد (ماجرای سقیفه) و حال آن که این گروه باید تلاش کنند با توجه به روشی که دارند هر چه بهتر و بیشتر امور دین در جامعه تحقق پیدا کند.
5) پرهیز از تجسس در زندگی دیگران (17) ؛ تجسس یعنی وارد زندگی خصوصی افراد شدن. کی ما به تجسس می پردازیم؟ وقتی که به طرف یا گروه رقیب سوء ظن داشته باشیم، لذا ابتدا سوء ظن را باید ریشه کن کرد و پیامبر(ص) هم همین کار را انجام می دهد، سپس امر می کند که به تجسس نپردازید.
6) پرهیز از مسخره کردن دیگران (18)؛
7) پرهیز از دادن القاب زشت به دیگران (19).
آثار و فواید اجتماعی بر هر یک از این دستورات مترتب است که در زندگی شهری بسیار مهم است.
5-1) بر هم زدن نظام طبقاتی
پیش از ورود پیامبر(ص) به مدینه، ملاک هایی همچون آزاد بودن، ثروتمند بودن، داشتن قبیله ی سرشناس، و همچنین داشتن سن بالا، شاخص و معیار منزلت اجتماعی افراد بود و به میزان دارا بودن هر یک از این ملاک ها، افراد از احترام برخوردار می شدند و به تبع آن مناصبی به آنها واگذار می گردید. اما پیامبر(ص) نظام طبقاتی اعیان و اشرافی را در هم کوبید.1) برای همه ی افراد احترام قائل شد.
2) به میزان توانایی و دانایی به افراد پست و موقعیت داد.
3) در اجرای عدالت تفاوتی بین آقا و بنده و زن و مرد نگذاشت.
4) اعلام کرد ملاک برتری افراد فقط تقوی (20) است و تفاخر به انساب و پدر و مادر و قبیله جایگاهی ندارد.
پست و منصب غیر از احترام اجتماعی است. پیامبر(ص) به دختر حاتم احترام می کند، چون پدرش صفت بزرگی داشت، ولی به او پست و منصب نمی دهد. اما افراد طبقه ی پایین را هم احترام می کند، هم پست و منصب می دهد، یعنی به همه ی افراد جامعه احترام می کند.
6-1) اهمیت دادن به بردگان
در نظام اجتماعی مدینه گروهی به عنوان برده بودند که داری هیچ گونه حقوقی نبودند. پیامبر(ص) به این عده بها داد و حتی برخی پست های حساس را به آنان واگذار کرد؛ از جمله بلال را مؤذن مخصوص خود قرار داد(21) و همچنین او را به عنوان خزانه دار خود انتخاب کرد.پیغمبر(ص) مسلمانان و خانواده های فقیر را پیش بلال فرستاد تا از محل بیت المال آنها را خوراک و طعام داده و برای ایشان لباس و پوشاک تهیه نماید (جوده السحار، 83).همچنین پیامبر(ص) وقتی می شنود یکی از یاران به بلال اهانت کرده و او را پسر زن سیاه خوانده است به شدت خشمگین می شود و به صحابی عزیز و فداکاراش چنان اعتراض می کند که او بر زمین می خوابد و با التماس و اعتذار به بلال میگوید بیا و به جرم چنین جسارتی که به تو کردم صورتم را لگد مال کن (جوده السحار، 14). پیامبر(ص) در حق بلال فرمود: بلال از جمله کسانی است که جایش در بهشت است.
یکی دیگر از کارهای اجتماعی پیامبر(ص) جهت بر هم زدن نظام طبقاتی جامعه ی مدینه ماجرای ازدواج زینب دختر عمه ی پیامبر(ص)، که از دودمان اصیل هاشم بود، با زید غلام و آزاد کرده ی پیامبر(ص)، که از طبقه ی پایین جامعه محسوب می شد، می باشد. پیامبر(ص) به مرور زمان و در موقعیت های مختلف برابری و مساوات را بین افراد به وجود آورد.
همچنین پیامبر(ص) جویبر را که از سیاهان سودانی، ولی مردی مؤمن بود به ازدواج زلفا دختر زیادبن لبید که از بزرگان طایفه ی بنی بیاضه بود، درآورد (علامه مجلسی، 1403 هـ، 117/22) .
اقدام دیگر پیامبر(ص) انتخاب اسامه بن زید که جوانی 18 ساله بود و پدرش ـ زیدبن حارثه ـ که از جمله موالی به شمار می رفت به فرماندهی سپاه اعزامی به شام بود که این بر خلاف اعتقاد و نظر دیگران بود (ابن هشام، 1361، ج2، 1093). همچنین پیامبر(ص) پس از فتح مکه «عتاب بن اسید» را، که جوانی 21 ساله بود، به فرمانداری شهر مکه برگزید و این امر مخالفت بزرگان شهر را به دنبال داشت. ولی پیامبر(ص) در جواب آنان فرمود: هیچ یک از شما به دلیل جوان بودن نباید با او مخالفت کنید، چون هر کس سن بیشتری دارد لزوماً لایق تر و شایسته تر نیست، بلکه هر کس که شایسته تر است، هم او بزرگ تر است (معالم الحکومه، 387).
پیامبر(ص) در اجرای عدالت همچنین تفاوتی بین افراد نمی گذاشت و روایت شده است فاطمه «بنت اسود» از طائفه ی بنی مخزوم ،که طائفه ی اشرافی بودند، مرتکب سرقت شد. پیامبر(ص) دستور داد بلال انگشتان او را قطع کند. طائفه بنی مخزوم نگران نزد «اسامه بن زید»، که مورد توجه پیامبر(ص) بود، آمدند تا او را شفاعت کرده شاید انگشتان این زن قطع نگشته و آبروی طائفه ی آنها ریخته نشود. وقتی اسامه جریان را با پیامبر(ص) در میان گذاشت، حضرت(ص) فرمود: « ملت های پیشین بدین جهت سقوط کردند و هلاک شدند که اگر فرد سرشناسی دزدی می کرد آزادش می گذاشتند و اگر از مردم ناتوان و ضعیف کسی دزدی می کرد مجازاتش می کردند. در حدود الهی شفاعت محکوم است. به خدا قسم اگر دخترم مرتکب چنین خلافی می شد، حکم خدا را درباره ی او اجرا کردم. بنابراین پیامبر(ص) در عمل به مردم این نکته را می آموزند که همه ی افراد به طور یکسان از حقوق برخوردار هستند و شفاعت هیچ کس در این مورد پذیرفته نیست» (ابن شهر آشوب، ج2، 14).
7-1) حقوق زنان
در جامعه ی مدینه حقوق زنان نادیده گرفته می شد و دختران زنده به گور می شدند (تکویر، 8) (22) و بدترین خبرها برای یک مرد شنیدن دختردار شدن بود (زخرف، 17؛ طباطبایی، ع، ج 4، 153). بنابراین پیامبر(ص) گام هایی را در رابطه با این معضل اجتماعی برداشت که با توجه به شرایط زنان در آن روزگار بسیار مؤثر واقع شد.1) از کشتن آنها بازشان داشت (23)؛
2) خود به زنان احترام گذاشت(24)؛
3) آنان را برگزیده ی خود دانست (25)؛
4) مردان را به داشتن چهار همسر محدود کرد؛
5) برای آنان سهم الارث قرار داد.
پیش از ظهور اسلام زنان عرب نه تنها از ارث محروم بودند، بلکه خود نیز مانند کالا و به عنوان میراث شوهر به شمار می آمدند و بعد از فوت همسر به وارث او تعلق می گرفتند (شهابی، 1366، 146).
پیامبر(ص) بر اساس آیه ی 8 از سوره ی نساء (26) برای زنان ارث قرار داد و بدین ترتیب زنان در این زمینه شرایطی بهتر از قبل پیدا کردند.
8-1) مبارزه با خرافات
یکی از معضلات جامعه ی مدینه رواج انواع خرافات در میان مردم بود. بنابراین پیامبر(ص) در مدینه از هر فرصتی برای محو خرافات بهره می جست و در موقعیت های گوناگون نه تنها با گفتار بلکه در عمل نیز از مردم می خواست که خرافات را کنار بگذارند. در متون تاریخی به این تلاش پیامبر(ص) اشاره شده است. از جمله:1)ازدواج پیامبر(ص) با زینب؛ پیش از اسلام رسم بر این بود که پسر خوانده حکم پسر نسبی را داشت و قانون حکم برای او مانند پسر نسبی اجرا می شد. مثلا پسر خوانده اگر زنش را طلاق می داد پدر خوانده نمی توانست با او ازدواج کند، ولی پیامبر(ص) با زینب که پیش از آن همسر زید، پسر خوانده ی پیامبر(ص) بود ازدواج کرد تا این رسم جاهلی را منسوخ اعلام کند.
2 ) ماجرای فوت ابراهیم فرزند پیامبر(ص)؛ در سیره ی پیامبر(ص) آمده است که پسرش ابراهیم (در سال 6 هجرت) در مدینه از دنیا رفت. در آن روز آفتاب گرفت، مردم گرفتگی خورشید را نشانه بزرگی پیامبر(ص) دانستند و گفتند: خورشید نیز در مرگ ابراهیم غمگین شد. هنگامی که پیامبر(ص) این سخن دور از حقیقت را شنید، هنوز جنازه ی ابراهیم را دفن نکرده بود. مردم را به سوی مسجد فرا خواند. و بر فراز منبر رفت و به آنها فرمود: «خورشید و ماه دو نشانه ی بزرگ از قدرت خدا هستند، هرگز برای زندگی یا مرگ کسی نمی گیرند، هر وقت خورشید یا ماه گرفته شد نماز آیات بخوانید» (27) آنگاه از منبر پایین آمده و با مردم نماز آیات خواندند.
3) ماجرای دفن ابراهیم پسر پیامبر(ص)؛ جالب این که در همین واقعه، پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود: «در میان قبر برو و جنازه را در میان لحد بگذار». علی(ع) به این دستور عمل کرد، بعضی از حاضران گفتند: بنابراین حرام است که انسان وارد قبر فرزندش شود، چنان که پیامبر(ص) به همین دلیل وارد قبر فرزندش نشد. پیامبر(ص) بی درنگ این سخن بیهوده را نیز رد کرد، تا بدعتی در جامعه پدیدار نگردد، و به آنها فرمود: «ورود شما به داخل قبر فرزندتان حرام نیست، علت این که من داخل قبر فرزندم نشدم از این رود که مبادا با باز کردن گره کفن، چشمم به چهره فرزندم بیفتد و به شدت ناراحت شوم، و شیطان مرا به بی تابی وادارد، و پاداشم در نزد خدا تباه گردد.» به این ترتیب پیامبر(ص) با امور بیهوده و غیر واقعی مبارزه می کرد (حر عاملی، ج22، 155).
4) حادثه فلکی؛ شبی رسول خدا(ص) با گروهی از یاران خود در جایی گرد هم آمده بودند. ستاره ای درخشیدن گرفت و پس از طی فاصله ای، خاموش شد. پیامبر(ص) از یاران خود پرسید: در گذشته (ایام جاهلیت) راجع به این حادثه چه عقیده ای داشتند؟ پاسخ دادند: این حادثه نشان از زاده شدن بزرگی و یا مرگ بزرگی است. پیامبر(ص) فرمود: این حادثه ای فلکی است و به مرگ و زندگی کسی ربط پیدا نمی کند (جعفری، 13621، 31).
2) سیاست های اقتصادی پیامبر(ص)
هر دولت و حکومتی از راه های گوناگون هزینه های مملکت خود را تأمین می کند. در این بخش ما در پی بررسی منابع درآمد دولت پیامبر(ص) هستیم تا بتوانیم شیوه ی هزینه ی آنها و سیاست های اقتصادی پیامبر(ص) را بیابیم. منابع درآمد دولت پیامبر(ص) از راه های زیر تأمین می شده است:1) غنایم: اموالی را که مسلمانان از طریق جنگ با کفار به دست می آورند را غنیمت می گفتند.
2) فی ء: اموالی که از کفار، بدون درگیری نظامی به تصاحب مسلمانان در می آمد (طبرسی، ج2، 543) و به «مال خالص» پیامبر(ص)، تعبیر شده است (حر عاملی، ج6، 374).
3) انفال: انفال اراضی ای که بدون لشکرکشی به تصرف مسلمین در آمده، اراضی موات، معادن و ارث بدون وارث را شامل می شود، که بر اساس آیه ی 1 سوره ی انفال از آن پیامبر(ص) است.
4 ) جزیه: مالی که اهل کتاب مانند زردتشتیان، یهودیان ومسیحیان هر ساله به دولت اسلامی می دادند.(ابراهیم حسن، 1385، 439).
5) زکات: یا صدقه مالی بود که از ثروتمندان مسلمان گرفته می شد (ابراهیم حسن ، 1385، 439)
موارد مصرف زکات: در قرآن کریم برای زکات هشت مورد مصرف بیان گردیده است (توبه، 60). مصرف زکات مخصوص این موارد است: فقرا، مساکین و بینوایان، کارمندان دولت اسلامی، که مسؤول جمع آوری زکاتند، مؤلفه القلوب، در راه آزادی بردگان مقروضین و ورشکستگان، فی سبیل الله (کارهای عام المنفعه مانند ساختن پل، بیمارستان، کتابخانه و...)، ابن سبیل، یعنی کسانی که در حین مسافرت و دور از وطنشان پول خود را تمام کرده و به آن نیاز دارند (شکوری، ج2، 488).
6) خمس: براساس آیه ی 41 از سوره ی انفال، مسلمانان هر گونه غنیمتی که به دست می آورند، خمس (یک پنجم)آن برای خدا و برای پیامبر(ص) و برای ذی القربی و یتیمان و مسکینان و در راه ماندگان است.
از نظر فقه شیعه، خمس اختصاص به غنایم جنگی ندارد و به همه ی درآمدها، از معادن گرفته تا تلوید، تجارت و کشاورزی تعلق می گیرد (سروش، 229).
پیامبر(ص) این درآمدها را چگونه و در چه راه هایی به مصرف می رساندند؟
1) تأمین هزینه های جهاد
غنایم، که بخش مهمی از درآمد دولت محسوب می شد، به طور کلی و یا بیشترین قسمت آن صرف هزینه های جهاد می شد.در زمان پیامبر(ص) نیروی متمرکزی به عنوان نیروی نظامی وجود نداشت (ابراهیم حسن، 1385، ج1، 460)، بلکه ساکنان مدینه همگی در جنگ شرکت می جستند و به نسبت از غنایم بهره مند می شدند.
مقداری از درآمد آن نیز صرف خرید اسلحه و تجهیزات نظامی می گردید. پس از پیروزی بر بنی قریظه، پیامبر(ص) خمس اموال را به زید داد تا به نجد برود و با فروش آنها اسب و سلاح و ساز و برگ جنگ تهیه نماید (سبحانی، 1367، ج 2، 556). با این اقدام، پیامبر(ص) امنیت و آرامش را به وجود می آورد.
2) آموزش علمی مسلمانان
بخشی از درآمدهای دولت پیامبر(ص) صرف آموزش های علمی و دینی به مسلمانان می شد. بدین صورت که عده ای از عالمان از سوی پیامبر(ص) مأمور بودند که به دیگران قرآن و تعالیم دینی را بیاموزند و پیامبر(ص) حوایج آنها را از درآمدهای موجود تأمین می کرد.پیامبر(ص) گاهی به دانشمندان و ادیبان و شاعران جوایزی می داد تا آنان را در این راه تشویق کند. از جمله به حسان، که از شاعران برجسته ی آن دوران بود، صله می داد و او را تشویق می کرد و می فرمود: بعضی بیان ها سحر است و بعضی شعرها حکمت است و به منزله ی جهاد در راه خدا و یاری حق محسوب می شود (ابراهیم حسن، 1385، 451).
3) تألیف قلوب
پیامبر(ص) بخشی از درآمد دولت خود را در راستای تبلیغ دین اسلام صرف می کرد. تألیف قلوب، که از طرف پیامبر(ص) صورت پذیرفت، نیز گامی مهم در جهت تحقق این امر بود که بر اثر آن عده ای از تازه مسلمانان دل هایشان نرم گردید و به اسلام متمایل شدند.4) رسیدگی به فقرا
پیامبر(ص) به تأمین نیازهای فقرا توجه خاصی داشت و همواره بخشی از درآمد دولت را جهت حل مشکلات اقتصادی فقرا صرف می کرد. بارزترین نمونه ی آن سکوهایی بود که برای مهاجران مدینه ساخت.سروسامان دادن به زندگی جویبر که اهل یمامه و از مسلمانان فقیر بود و همسری اختیار نکرده بود که پیامبر(ص) علاوه بر فراهم آوردن زمینه ی ازدواج وی، یک صاع از خرمای تقسیمی فقرا را برای او قرار داد، همچنین دو ردا به او بخشید (علامه مجلسی، 1403 هـ، 117/22).
خداوند پسری به اسامه بن زید داد و او آن بچه را در خانه ی ام سلمه به حضور پیامبر(ص) آورد. پسرک سیاه بود. ام سلمه گفت: این رسول خدا اگر این بچه دختر بود، در خانه می ماند. پیامبر(ص) فرمود: چنین نیست در آن صورت هم به هزینه ی مسلمانان دو دستبند نقره و دو گوشواره برایش ساخته می شد و مانند طلا آب می شد (واقدی، ج3، 860)
5) ساخت بازار برای مسلمانان
چنان که عنوان شد اقتصاد مدینه پیش از ورود پیامبر(ص) در دست یهودیان بود و بیشتر اهالی عرب مدینه به کار کشاورزی اشتغال داشتند و همیشه زیر سلطه ی اقتصادی ملت یهود بودند، آنان با استفاده از قدرت مالی خود، مسلمانان مدینه را زیر سیطره سیاسی و اقتصادی قرار داده بودند. پیامبر(ص) برای رفع این مشکل دستور داد تا در کنار مسجد بازارچه ای برای مسلمانان ساخته شود با این اقدام:1) وابستگی اقتصادی مسلمانان به یهودیان تا حدی برطرف می شد و کم کم اقتصاد شهر را از انحصار یهود خارج می ساخت.
2) این که مسلمانان، که دست خالی از مکه به مدینه پناهنده شده بودند و بسیاری از آنان در تجارت بین المللی آن روز که در دست قریش مکه بود بسیار چیره دست و ماهر بودند مانند عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان که در مکه همکار عموی خود ابوسفیان بود و ابوسفیان بزرگ ترین تاجربین المللی در مکه بود، این ها الان بیکار شده بودند، پیامبر(ص) با شناخت تجربیات و استعداد های این گروه زمینه های تجارت برای آنها به وجود آورد (جعفری فائزی، 1378، 239).
6) تأمین آب برای مردم
یکی دیگر از کارهای اقتصادی پیامبر(ص)، که در بهبود اوضاع یثربیان تأثیر داشت، رسیدگی ایشان جهت تأمین آب و مسأله ی آب رسانی به مردم شهر بود. آب شرب مردم مدینه از چاه رومه تأمین می شد، ولی مالک این چاه شخصی یهودی بود که آب آن را به مسلمانان می فروخت. پیامبر(ص)، مسلمانان را به خریدن چاه ترغیب کرد و گفته شده است عثمان چاه را خرید و وقف کرد (قره چانلو، 1362، 120). در واقع پیامبر(ص) در تلاش جهت عمران و آبادی و به تبع آن آسایش و رفاه برای مردم مدینه بود.سخن پایانی
چنان که گفته آمد هدف و غرض نخست پیامبر(ص) از مهاجرت به یثرب در پی دعوت و اصرار بزرگان آنها، برای ایجاد امنیت بود. پیامبر(ص) برای تحقق امنیت باید سراغ بسترها و علل و عوامل ناامنی می رفت. و اقداماتی به انجام می رساند تا دیگر آنها رو در روی هم قرار نگیرند. شرط نخست اجرایی شدن امور، درونی شدن قوانین و دستورات است. پیامبر(ص) تلاش کرد تا آنچه در مدینه اتفاق می افتد را از زاویه چشم انداز ایمان به خداوند نشان دهد، و امور را در رابطه ی با خداوند معنا ببخشد و تفسیر کند، و مردمان یثرب پیشین، که اینک به مدینه تغییر نام یافته است، در همه ی امور خود، خدا را شاهد و ناظر ببنند. مردمان برای اجرای دستورات پیامبر(ص) فقط در پی منافع خود نبودند، بلکه باور داشتند که پیروی از دستورات ایشان، پاداش اخروی در پی دارد، ضمن آنکه به تجربه نیک در یافته بودند که پیامبر خدا(ص)، که اینکه حاکم شهر مدینه است، هیچ منفعت و سودی در این میان برای خود نمی خواهد. ده سال تلاش سخت و جان کاه در مدینه سبب شد که آن ده سال برای همیشه برای جامعه ی مسلمین و جهان اسلام به عنوان یک آرزو و حکومت رؤیایی تجلی بیابد.پی نوشت ها :
*مدیر گروه فلسفه جهاد دانشگاهی واحد مشهد
**کارشناس تاریخ و پژوهشگر جهاد دانشگاهی واحد مشهد
1) از جمله ی این افراد ابوسلمه بن عبدالاسد بود که قصد داشت همراه خانواده ی خود به یثرب هجرت کنند که قبیله ی همسرش ـ بنی مغیره ـ مانع از بردن زن و فرزند وی شدند و ابوسلمه تنها هجرت کرد (ابن هشام، ج1، 450) برخی از مهاجران به صورت قبیله ای و یا با خانواده مهاجرت کردند که عبدالله بن جحش از افرادی بود که با خانواده هجرت کرد (ابن هشام، ج1، 451).
2) نمونه های فراوانی در متون تاریخی بیان گر این ویژگی اعراب است. از جمله پسر عبدالله بن ابی پس از کارشکنی پدرش در غزوه ی بنی مصطلق خدمت پیامبر(ص) رسید و به ایشان گفت شنیده ام که دستور قتل پدرم را داده اید، اگر چنین است اجازه دهید خودم این کار را انجام دهم، چون می ترسم اگر دیگری این کار را انجام دهد، او را به قتل برسانم و کافر شوم و دین خود را تباه سازم (ابن هشام، 1361 ، ج2، 781؛ طبری، 1368، ج3، 1101). این ماجرا اوج تعصب ورزی آنان را نشان می دهد به گونه ای که فرزندی حاضر است حکم قتل پدرش را اجرا کند، ولی دیگری این کار را نکند.
3) علیرغم همه ی تلاش پیامبر(ص)، این خصلت ناپسند، از مهاجران و انصار رفع نشد و همین امر سبب اختلاف در خلافت پیامبر(ص) و ماجرای سقیفه گردید و مسلمانان را به چند مایگی سوق داد.
4) پنهان کاری عبارت است از مخفی کردن هدف ها و انگیزه های اقدام سیاسی در پشت نقاب هدف نمایی و انگیزه هایی که بیشتر مردم می پسندند، بدین جهت از پشتیبانی گسترده ی افکار عمومی بهره مند می باشند( دو ورژه، 350).
5) همگرایی convergence به معنای تقارب است. در فرهنگ آکسفورد همگرایی مترادف با تقارب دو خط، دو شیء یا دو عقیده به همدیگر تعریف شده است. همگرایی واژه های بسیار نزدیک، بلکه همخانه با همبستگی است که عربی آن وفاق است. وفاق بر وزن فعال، مصدر عربی معادل موافقه است (دهخدا). مصدر باب مفاعله بر وزن مفاعله، فعال و فیعال می باشد. باب مفاعله مربوط به فعل هایی است که بین دو نفر رخ می دهد. بنابراین وفاق و موافقت عملی است که بین دو طرف انجام می گیرد وفاق به معنای سازگاری کردن، سازواری کردن، همراهی کردن، یک دلی، یک دلی و یک جهتی، ضد نفاق، سازش (دهخدا). فرهنگ معین ذیل کلمه وفاق، چنین آورده است: وفاق عربی، 1 ـ مصدر متعدی سازواری کردن، همراهی کردن 2 ـ اسم مصدر سازواری، همراهی، یکدلی، مقابل نفاق، تا باشد که به برکت این وفات و اتفاق، دام از جای برگرفته شود. در بیان کلمه ی وفق آورده است: تداول ـ وفق عربی (اسم مصدر) موافقت بین دو چیز، سازواری، سازگاری. وفق دادن (عربی ـ فارسی): 1 ـ (مصدر متعدی) مطابق کردن ـ سازگار کردن 2 ـ مصدر لازم مطابق شدن ـ سازگار بودن (جمشیدی، 6).
6) مفهوم «امت» مفهومی عقیدتی است و از ریشه «ام» به معنی قصد و هدف و عزیمت کردن است. اطلاق «ام» به مادر، در زبان عربی نیز بدان جهت که کودک در زمینه ی نیازمندی های خود به جهت احساس آرامش او را قصد می کند. اگر دقت کافی داشته باشیم، به زمین نیز مادر و یا ام گفته می شود، از آن جهت که از زمین به وجود می آییم و یا از آن جهت که در دامن آن آرامش می یابیم، و این که دامن طبیعت گفته می شود به جهت حیثیت مادری و ام بودن آن است. بر این اساس «امت» به مجموعه ای از انسان ها اطلاق می شود که هدف و مقصد واحدی آنان را گرد هم جمع نموده باشد. همچنین گفته شده این معنی ترکیبی است از سه معنی «حرکت»، «هدف» و «تصمیم خودآگاهانه» و چون در ریشه ی «ام» مفهوم «جلو، پیش روی» نیز نهفته است، چهار عنصر این معنی مرکب را می سازند:
1) انتخاب؛
2)حرکت؛
3) پیش رو ؛
4) مقصد.
با حفظ همه ی این معانی کلمه ی «امت» در اصل به معنی «الطریق الواضح» است، راه روشن، یعنی جامعه یا گروهی انسانی به معنی «راه» (شریعتی، 40).
7) حکم توارث، با نزول آیه ی أُولُوا الأرحام بعضُهُم أولی ببعض فی کتاب اللّه (احزاب ،6)، بعد از جنگ بدر منسوخ شد.
8) حمزه عموی پیامبر(ص)که از قبیله ی سرشناس قریش بود با زید که غلام پیامبر(ص) بود برادر شد (ابن هشام، ج1، 485).
9) ابوبکر که از مهاجرین بود با خارجه بن زهیر از انصار، عمربن خطاب با عتبان بن مالک، ابوعبیده بن جراح با سعدبن معاذ (ابن هشام، ج1، 485).
10) إنّ الّذین آمنُوا و هاجرُوا و جاهدُوا بأَموالهم و أَنفُسهم فی سبیل اللّه و الّذین آووا و نصرُوا أولئک بعضُهُم أولیاءُ بعض.
11) که دوازده تن از انصار مشرف به دین اسلام شدند و با پیامبر(ص) بیعت کردند.
12) وقتی مرگ طالب علم فرا رسد شهید می میرد.(نهج الفصاحه، 194) کاری که با دانش قرین است اندک آن سودمند است و کاری که با نادانی قرین است نه اندک آن سود می دهد و نه بسیار.(نهج الفصاحه ، 389)، اگر روزی بر من بگذرد و در آن روز دانشی نیاموزم که مرا به خداوند نزدیک کند، طلوع آفتاب بر من مبارک مباد (نهج الفصاحه، 126).
13) عمربن خطاب به مسلمانان گفت که مهر زنان خود را از مهر زنان پیامبر(ص) بیشتر نکنند. زنی گفت پس درباره ی گفتار خدا چه می گویی و آتیتُم إحداهُنّ قنطارًا فلا تأْخُذُوا منهُ شیئًا (نساء ،20) اگر به یکی از زنان خود یک قنطار طلا و نقره داده اید چیزی از آن را پس نگیرید. عمر گفت زنی به راه صواب رفت و عمر خطا کرد(ابراهیم، حسن، 455).
14) یا أَیُّها الّذینَ آمنُوا إن جاءکُم فاسق بنبإ ... (حجرات، 6)، ای مؤمنان اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده اید پشیمان گردید(ترجمه ی گرمارودی)
15) و إن طائفتان من المُؤمنین اقتتلُوا فأصلحُوا...(حجرات، 9)
16) لا یغتب بعضُکُم بعضًا (حجرات، 12)، بعضی از شما ننشینید گروه گروه پشت سر یکدیگر حرف بزنید، هم بعد فردی و هم بعد اجتماعی را در بر دارد.
17) و لا تجسّسُوا ... (حجرات، 12).
18) لا یسخر قوْمٌ من قومٍ ... (حجرات، 11)، قومی قوم دیگر را مسخره نکنند.
19) و لا تلمزُوا أَنفُسکُم و لا تنابزُوا بالألقاب...(حجرات، 11) القاب زشت به یکدیگر ندهند...
20) إنّ أَکرمَکُم عندَ اللّه أَتقاکُم (حجرات، 13).
21) هنگامی که پیامبر(ص) موفق به فتح مکه شد بر خلاف نظر شیوخ مکه، به بلال فرمان داد تا بر بالای کعبه رود و اذان بگوید (واقدی، ج2، 646).
22 ) تکویر، 8.
23) بأَیِّ ذنبٍ قُتلَت ؛ (تکویر، 9).
24) احترام به مادرش آمنه، احترام به همسرش خدیجه، احترام به دخترش زهرا (س)
25) چنان که می فرماید زن را و عطر را و نماز را برگزیدم.
26) للرِّجال نَصیبٌ ممّا تَرکَ الْوالدان وَ الأقربُون وَ للنِّساء نصیبٌ ممّا ترکَ الوالدان وَ الأقربُون
27 ) یا ایها الناس ان الشمس و القمر آیتان من آیات الله تعالی انهما لایکسفان لموت احد و لا لحیوته فاذا اردتم ذلک فادعوا الله و کبروا ...(الدر المنثور، ج3، 20).
1) قرآن کریم، ترجمه ی مهدی فولادوند.
2) آرین پور، فرهنگ، انتشارات امیر کبیر.
3) آیتی، محمد ابراهیم (بی تا)، تاریخ پیامبر اسلام(ص)، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهارم.
4) ابن اثیر، عزالدین (1385 هـ)، الکامل فی التاریخ، ج2، بیروت، دارصادر.
5) ابن زهره، سید ابوالمکارم (1388 هـ)، فقه استدلالی، ترجمه و تحقیق و تحشیه سید مهدی انجوی نژاد.
6) ابن اسعد (1388هـ)، طبقات الکبری، ج2، بیروت، دارصادر.
7) ابن شبه (1380)، تاریخ مدینه منوره، ترجمه ی حسین صابری، تهران، نشر مشعر.
18) ابن شهر آشوب، محمدبن علی (بی تا)، مناقب آل ابیطالب، قم ، انتشارات علامه.
9) ابن کثیر (1396)، السیره النبویه، تحقیق مصطفی عبدالواحد، بیروت، دارالمعرفه، چاپ اول.
10) ابن هشام (1361)، سیرت رسول الله، ترجمه ی رفیع الدین بن اسحق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه، مقدمه و تصحیح: اصغر مهدوی، ج1، تهران، انتشارات خوارزمی، چ دوم.
11) ابن هشام (1360 )، سیره النبی، ج1، ترجمه ی رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی قاضی ابرقوه، تهران، انتشارات خوارزمی، چاپ اول.
12) ابومنذر، هشام بن محمد کلبی (1348هـ)، الاصنام، ترجمه ی محمد رضا جلالی نائینی.
13) ارسطو (بی تا)، سیاست، ترجمه ی احمد لطفی، انتشارات سپهر.
14) اصفهانی، عمادالدین حسین (بی تا)، زندگانی چهارده معصوم، ج1، نشریه مکتب قرآن.
15) افلاطون (1360)، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی، تهران، انتشارات علمی ـ فرهنگی، چاپ چهارم.
16) الامام ابی عبدالله محمدبن اسماعیل بن ابراهیم (1401هـ / 1981 م)، صحیح البخاری، دارالطباعه العامره باستانبول، دارالفکر.
17) الزبیدی، محمد مرتضی (بی تا) تاج العروس من جواهر القاموس الحیاه، بیروت.
18) الظالمی، محمد صالح (1359)، فقه سیاسی در اسلام، ترجمه ی رضا رجب زاده، تهران، پیام آزادی.
19) العلی، صالح احمد (1381)، دولت رسول خدا(ص)، ترجمه ی هادی انصاری، قم، پژوهشکده ی حوزه و دانشگاه.
20) امام علی (بی تا)، نهج البلاغه، ترجمه ی دینوری.
21) امامی و دیگران (1367)، درس هایی از نظام دفاعی اسلام، انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی.
22) امیرعلی (1366)، روح الاسلام؛ ترجمه ی ایرج رزاقی، مشهد، انتشارات آستان قدس.
23) بلاذری، احمدبن جابر (1394 هـ )، انساب الاشراف، ج1، بیروت، مؤسسه ی الاعلمی.
24) بلاذری، احمدبن جابر (1379 هـ)، فتوح البلدان، قاهره، مکتب النهضه المصریه.
25) پاینده، ابوالقاسم (1360)، نهج الفصاحه، تهران، سازمان انتشارات جاویدان، چاپ پانزدهم.
26) پورت، دیون (بی تا)، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمه ی غلام رضا سعیدی، تهران، شرکت انتشارات.
27) جعفریان، رسول (1374)، آثار اسلامی مکه و مدینه، نشر مشعر، چاپ دوم.
28) جعفریان، رسول (1369)، تاریخ سیاسی اسلام تا سال چهلم هجری، ج2، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
29) جعفری، سیدمحمد مهدی (1362)، نهضت بیدارگری در جهان اسلام، تهران، شرکت سهامی انتشارات فرهنگ.
30) جعفری فائزی، سید غضنفرعلی (1378)، سیاست خارجی پیامبر اسلام(ص)، نشر زائر، چاپ اول.
31) جمشیدی، حسن (بی تا)، چیستی امنیت، جهاد دانشگاهی واحد مشهد، گروه فلسفه.
32) جمشیدی، حسن و علیرضا مهربان (1385)، تأثیر دولت در همگرایی و واگرایی ملی با رویکرد به دولت ایران، گروه فلسفه، جهاد دانشگاهی مشهد.
33) جواد علی (1976 م)، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج 7، جامعه بغداد.
34) جوده السحار، عبدالحمید (بی تا)، بلال سخنگوی نهضت پیامبر(ص)، ترجمه ی علی منتظمی، انتشارات بعثت.
35) چلبی، مسعود (1375)، جامعه شناسی نظم، نشرنی.
36) حتی، فلیپ خوری (بی تا)، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چ دوم، انتشارات علمی و فرهنگی.
37) حسن ابراهیم حسن (1385)، تاریخ سیاسی اسلام، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، انتشارات بدرقه جاویدان.
38) حسینی عاملی، محمد (بی تا)، مفتاح الکرامه فی شرح القواعد العلامه، ج4، قم.
39 ) حمید الله، محمد (1363)، رسول اکرم در میدان جنگ، ترجمه ی سید غلامرضا سعیدی، انتشارات محمدی.
40) دو ورژه، موریس (1369)، جامعه شناسی سیاسی، ترجمه ابوالفضل قاضی، تهران، دانشگاه تهران.
41) رهنما، محمدرحیم (بی تا)، جزوه درسی برنامه ریزی مناطق مرکزی شهرها، دانشگاه فردوسی مشهد.
42) زرگری نژاد، غلامحسین (1378)، تاریخ صدر اسلام، تهران، انتشارات سمت.
43) زرین کوب، عبدالحسین (1343)، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران، اداره کل نگارش وزارت کل آموزش وپرورش.
44) زرین کوب، عبدالحسین، (1369)، کارنامه اسلام، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم.
45) زیدان، جرجی (1356)، تاریخ تمدن، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، انتشارات امیر کبیر، چاپ پنجم.
46) سبحانی، جعفر (1367)، فروغ ابدیت، ج1، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
47) سروش، محمد (1378)، دین و دولت در اندیشه ی اسلامی، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول.
48) سروش، محمد (1385)، سنت علیه خشونت و خشونت علیه سنت، ماهنامه ی پیام زن، شماره یازدهم و دوازدهم.
49) سعیدیان، عبدالحسین (1383)، دایره المعارف شهرهای جهان، انتشارات علم و زندگی، چاپ اول.
50) سمهودی، نورالدین (1326هـ )، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفی، مصر، مطبعه الادب.
51) سید قطب (1358)، زیربنای صلح جهانی، ترجمه خلیل خلیلیان، تهران، انتشارات اسلامی.
52) شریعتی، علی (1357)، امت و امامت، انتشارات قلم.
53) شوشتری، عباس (1362)، خاتم النبیین (تاریخ زندگی پیامبر اسلام(ص) )، مؤسسه ی مطبوعاتی عطایی، چاپ چهارم.
54) شوقی، محمدبن ابراهیم مکی (1372)، اطلس مدینه منوره، ترجمه ی پرویز ذکایی، نشر مشعر.
55) شهابی، محمود (1366)، ادوار فقه، ج1، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ دوم.
56) شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه(1372)، ج6، قم، مؤسسه ی آل البیت.
57) صدوق، محمدبن علی بن الحسین بن بابویه (1404هـ)، عیون اخبار الرضا، تحقیق شیخ حسین اعلمی، بیروت، مؤسسه اعلمی للمطبوعات.
58) صدیق اورعی، غلامرضا (1382)، بررسی ساختار نظام اجتماعی در اسلام، اداره کل پژوهش های سیما.
59) طباطبایی، سید محمدحسین (1360)، آموزش دین، سید مهدی آیت اللهی، قم، جامعه ی مدرسین.
60) طباطبایی، محمدحسین (1384)، سنن النبی، ترجمه ی عباس عزیزی، انتشارات صلاه، چاپ پنجم.
61) طبرسی، فضل الله (1415هـ)، مجمع البیان، ج2، بیروت، مؤسسه ی الاعلمی.
62) طبری، محمدبن جریر (1368)، تاریخ طبری، ج3، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، انتشارات اساطیر، چاپ چهارم.
63) طوسی، محمدبن حسن (1377-1382)، کتاب الخلاف فی الفقه، ج2، تهران.
64) عاصف الزین، سمیح (1379)، محمد در مدینه، ترجمه ی مسعود انصاری، تهران، انتشارات جامی.
65) فارسی جلال الدین (1363)، پیامبری و جهاد، مؤسسه ی انجام کتاب، چاپ دوم.
66) فیاض، علی اکبر (1380)، تاریخ اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
67) قرائتی، محسن (1385)، سیره پیامبر(ص) با نگاهی به قرآن کریم، انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی.
68) قره چانلو، حسین (1362)، حرمین شریفین (مکه و مدینه)، تهران، انتشارات امیرکبیر.
69) قنوات، عبدالرحیم (1377)، تاریخ اسلام از آغاز تا سال یازدهم هجری، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی.
70) مجلسی، محمد باقر (1403هـ)، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه ی وفاء، چاپ دوم.
71) مستوفی، قزوینی، حمدالله (بی تا)، نزهه القلوب، به کوشش محمد دبیر سیاقی، انتشارات طهوری.
72) مسعودی، ابوالحسن علی بن حسین (بی تا)، مروج الذهب، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده، ج1، انتشارات علمی و فرهنگی.
73) مطهری، مرتضی (1368)، خدمات متقابل ایران و اسلام، انتشارات صدرا، چاپ پانزدهم.
74) مطهری، مرتضی (1368)، سیری در سیره نبوی، تهران، انتشارات صدری، تهران، چاپ هفتم.
75)معادیخواه، عبدالمجید (1377)، تاریخ الاسلام (عرصه دگراندیشی و گفت و گو)، تهران، نشر ذره.
76) منتظر القائم، اصغر (1384)، تاریخ اسلام تا سال چهلم هجری، انتشارات دانشگاه اصفهان، چاپ اول.
77) واقدی، محمدبن عمر (1366)، مغازی، ج2، ترجمه ی محمود مهدوی دامغانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول.
78) ولایی، عیسی (1377)، مبانی سیاست در اسلام، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد.
79) یعقوبی، ابن واضح (1366)، تاریخ یعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ پنجم.
منبع: اندیشه حوزه- ش 72