الاهيات يهودى (2)

از روزگار موسى مندلسون[39] به بعد، قلمرو تفكر يهودى در جهان غرب پذيراى الاهيات شد. تماس نزديك تر با تفكر مسيحى، ملاحظاتى در مورد مسائل پيچيده اعتقادى در يهوديت به دنبال آورد: مسائلى در باب اهميت واقعى توحيد اخلاقى، پيوند ميان يهوديت و مسيحيت، رابطه دين و فرهنگ ، و معناى مكاشفه. خود مندلسون در اين موضوعات
دوشنبه، 1 شهريور 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الاهيات يهودى (2)

الاهيات يهودى (2)
الاهيات يهودى (2)


 

نویسنده : لوئيس جيكوبز
مترجم : بهروز حدادى




 

الاهيات امروزى يهودى
 

از روزگار موسى مندلسون[39] به بعد، قلمرو تفكر يهودى در جهان غرب پذيراى الاهيات شد. تماس نزديك تر با تفكر مسيحى، ملاحظاتى در مورد مسائل پيچيده اعتقادى در يهوديت به دنبال آورد: مسائلى در باب اهميت واقعى توحيد اخلاقى، پيوند ميان يهوديت و مسيحيت، رابطه دين و فرهنگ ، و معناى مكاشفه. خود مندلسون در اين موضوعات و نيز در باب جاودانگى نفس مطالبى نوشت. در قرن نوزدهم ، بيشتر متفكران الاهيدان در آلمان بودند. آنان تحت تأثير فيلسوفانى چون كانت و هگل و به خصوص الاهيدانانى چون شلايرماخر و آلبرت ريشل بودند. متفكرانى مانند آبراهام گايگر، زاكاريا فرانكل، لئوپولد زونتس، نحمان كروخمال ، سالومون لودويگ اشتاين هايم ، ساموئل هرش، سالومون فرمزتخر، سامسون رافائل هرش و هرمان كُهن دين خود را به الاهيات ادا كردند; گرچه بيشتر علايق آنان در حوزه هاى ديگرى مانند تاريخ، فلسفه يا دفاعيه نويسى بود. به طور خاص ، متفكران «جنبش اصلاحات» ناگزير از انديشيدن در چارچوب منطق ديدگاه هاى تازه شان بودند و از اين رو، به تمركز بر پرسش هاى الهياتى گرايش يافتند. يكى از نتايج اتفاقى آن بود كه رهبران ارتدوكس ناگزير از آن شدند كه به جد به بررسى مسائل الهياتى بپردازند. يكى از الاهيدانان برجسته ارتدوكس در قرن بيستم به نام حاخام اى. آى. كوك مشكلات ناشى از صهيونيسم دينى و مناقشه هاى علم و فناورى مدرن را در كانون انديشه خود قرار داد. براى نمونه، كوك نظريه تكامل را با ديدگاه هاى خوشبينانه قبالا سازگار مى ديد. ايزاك بروير، ديگر متفكر ارتدوكس قرن بيستم بود كه به تفسير دينى تاريخ انسان علاقه داشت و قوم يهود را «فراتاريخى» مى ديد. جنبش ليتوانيايى موسار[40] مجموعه بزرگى از متفكران دينى پديد آورد كه اگرچه در چارچوبه اى شديداً سنتى كار مى كردند، اما مى كوشيدند تا انگيزه هاى روان شناختى زندگى دينى را نشان دهند. نوشته هاى برخى از اعضاى نه چندان شاخص اين مكتب مانند حاخام جى. ال. بلوخ[41] و حاخام اى. اى. دسلر[42] حاوى تحقيقات مفصل و بسيار دقيقى در باب مسائل الهياتى محض مانند ماهيت معجزات، اراده و اختيار و علم پيشين خداوند، و پيوند ميان زمان بشرى و ابديت خداوند است.
از نگاه بيشتر الاهيدانان معاصر يهودى، موضوع اساسى دفاع از توحيد سنتى است. اين همان آموزه خدا به مثابه موجودى هم متعالى و هم همه جاحاضر در جهان است; خدايى كه در همه فرآيندها دخالت دارد و با اين وجود، از جهان فراتر است. اگر جهانى وجود نداشت، چه بسا خدا بود; اما بدون خدا، جهان امكان ندارد. توحيد متضمن نفى اين آموزه هاى نادرست است: دئيسم به معناى اينكه خدا فقط حلول دارد و نه تعالى; چندخدايى بدين معنا كه خدايان بسيارى هست; ثنويت به اين معنا كه دو خدا هست، يكى خداى خوبى هاى و ديگرى خداى شرور; آتئيسم به معناى انكار وجود خدا; و لاادريگرى به اين معنا كه انسان ذاتاً نمى تواند بفهمد كه آيا خدايى هست يا نه. بسيارى از الاهيدانان يهودى به تبعيت از كانت و الاهيدانان پروتستان معتقدند كه دلايل عقلى نمى تواند از عهده اثبات واقعيت وجود خدا برآيد، چنان كه در قرون وسطا مطرح بود، بلكه او را بايد با شهود عرفانى يا از طريق سنت و يا «جهش ايمانِ» وجودى / اگزيستانسياليستى دريافت.
توجه قرن بيستم به اگزيستانسياليسم در آثار الاهيدانان يهودى انعكاس داشته است. از ميان سه الاهيدان برجسته يهودى آلمانى در اين قرن، لئو بك شارح شكل كلاسيك تر تفكر دينى است، فراتس روزنتسوايخ نماينده «تفكر جديدى» است كه به اگزيستانسياليسم نزديك است و مارتين بوبر را هم مى توان اگزيستانسياليستِ دينى دانست. از سوى ديگر، ميلتن اشتاينبرگ كه كمتر تحت تأثير فلسفه قاره اى است، تأكيد دارد كه ديدگاه هاى مثلا كركگورى با رويكرد يهودى به دين و اخلاق ناسازگار است. عده اى دل مشغولى بعضى از يهوديان به اگزيستانسياليسم دينى را تحقير كرده، آن را «كركگورِ يهودى»[43] ناميدند.
اى. جى. هشل و جى. بى. سالوويتچيك الاهيدانانى هستند كه تأثير و نفوذ جهانى داشته اند. آثار فراوان هشل در باب الاهيات متضمن انديشه «خدا در جستوجوى انسان» است كه عنوان كتاب معروفش نيز هست. هشل با الاهيات ليبرال در اين مطلب مخالف است كه انسان مى تواند با تلاش خود و بدون مدد گرفتن، به خودش تعالى معنوى ببخشد. هشل مانند راينهولد و هلموت ريچارد نيبور با خشكى و خشونتى تقربياً بارتى اعلام مى كند كه اين ديدگاهِ بسيار خوشبينانه در باب توانايى هاى بالقوه انسان اصلا با كتاب مقدس سر سازگارى ندارد. ماهيت قلب آدمى از جوانى شر است و حتى قديس ترين انسان ها نيز به گناه آلوده شده اند. تنها خداست كه به انسان قدرت بقا در ميان تنازعات مى دهد. هشل همچنين بر معناى ترديد به مثابه عنصرى ضرورى در حيات دينى تأكيد مى كند.
سالويتچيك به استثناى دو رساله اش به نام مرد شريعت (1965)[44] و مرد ايمان (1968)[45]كمتر نوشت، اما به عنوان مربىِ بيش از يك نسل از حاخام هاى ارتدوكس و مقدم بر هر متفكر معاصر ديگرى، مسئول دفاع از رويكرد متين، سخت كوشانه و غيراحساسى اى بوده كه الگوى يهوديت هلاخايى است. انسان هلاخايى بزرگ ترين خير و بالاترين امتياز را اطاعت از اراده الاهى مى داند كه در شريعت آشكار شده است. شعف دينى با درجه اى از بدبينى نگريسته شده و نوعى افراط دانسته شده است. بدون شك، سالوويتچيك با انديشه «شبِ ايمان» كركگور بسيار نزديك است.
بهترين مدافع طبيعت گرايى دينى[46] مردخاى ام. كاپلان است. آموزه خداى متناهى در ميان يهوديان طرفدارانى دارد كه لوى اولان از آن ميان قابل ذكر است. در ميان ساير الاهيدانان بايد از لوئيس جيكوبز و ويل هربرگ نام برد. البته انديشه هاى اى. ان. وايتهد و فلسفه پويشى تأثير بسيارى بر تفكر يهودى بهويژه در ايالات متحده گذاشته است. الاهيدانان يهودى الاهيات متأخرترِ «مرگ خدا» را به طور كلى نفى كرده اند، البته بايد ال. روبنشتاين را استثنا كرد. دو موضوعى كه در ميان الاهيدانان امروز يهودى، البته به دلايلى روشن، بسيار مورد توجه مى باشد، يكى موضوع هولوكاست است و ديگرى دولت اسرائيل. الاهيات چگونه مى تواند مصائب و حوادث وحشتناكى را توجيه كند كه در آن، يك سوم قوم يهود كشته شدند؟ آيا همچنان مى توان گفت كه خدا در تاريخ بشر دست دارد؟ اگر قرار است دست خدا در ظهور دولت اسرائيل ديده شود، چرا به هنگامى كه رژيم هيتلر بر سر كار بود، خدا توان دخالت در امور را نداشت؟ امروزه نظريه هاى علمى مشكلات خاص خودشان را براى الاهيات، بهويژه در حوزه معجزات و استجابت دعا،[47] به بار مى آورند و اين مسائل مورد توجه الاهيدانان يهودى بوده است. در شرايطى كه پوزيتويست هاى منطقى مطرود شده اند، واكنشى از سوى محافل الهياتى يهودى به مشكلات ناشى از زبان دينى، كه در تحليل زبانى مدرن مطرح شده است، ديده نمى شود.
شمارى از مجموعه مقالات درباره باورهاى يهودى منتشر شده كه معروف ترين آنها عبارت است :
Varieties Redescovering Judaism: Reflectiions on a New Jewish Theology, ed. by I Wolf, 1965; of Jewish Belief, ed.
كه در اصل بااين عنوان منتشر شد :
I. Eisenstein, 1966; and The Condition of Jewish Belief, 1966 Commentary, Aug. 1966
پرسش هاى مطرح شده در مجموعه مقالات موسوم به شرح ـ كه حاخام هايى از گروه هاى ارتدوكس، محافظه كار و اصلاح طلب در ايالات متحده بدان توجه كرده و پاسخ دادند ـ موضوعات خاصى را كه در الاهيات معاصر بدان توجه شده، روشن كرده اند. اين موضوعات عبارت اند از: (1) به باور شما، تورات به كدام معنا بايد وحى الاهى دانسته شود؟ (2) به باور شما، يهوديان به چه معنايى قوم برگزيده خدا هستند؟ (3) آيا يهوديت تنها دين راستين است؟ (4) آيا يهوديت دينى است كه نگرش سياسى خاصى دارد؟ (5) آيا پرسش «مرگ خدا» با يهوديت ربطى دارد؟
تا به امروز هيچ مجله يهودى اى وجود نداشته است كه تنها به الاهيات يهودى اختصاص داشته باشد; اما مجلات Judaism, Conservative Judaism, Central Conference of American Rabbis Journal and De otدر ايالات متحده امريكا و Perozedor, Petahim در اسرائيل مقالات بسيارى با ماهيت الهياتى منتشر كرده اند.

الاهيات فمينيستى
 

اين الاهيات نخست در دهه 1980 به وسيله شمارى از فمينيست هاى يهودى شرح و بسط يافت كه در چند رشته علمى مختلف تحصيل كرده بودند. اين گفتمان الهياتى، منتقدان فمينيست جامعه، دين و فرهنگ امريكايى را به تمركز بر خود يهوديت ترغيب كرد. با آنكه دغدغه هاى خاص الاهيدانان فمينيست يهودى متفاوت است، اما آنان در اين برداشت از دين با يكديگر توافق داشتند كه دين در تجربه شخصى ريشه دارد و به نوعى بى ميلى ـ اگر نگوييم گريز ـ از پذيرش واقعيات جهانى و عام يا پديدآوردن دعاوى عام مى انجامد. هدف آنان اين نبود كه ديگران را متقاعد كنند كه بر نگرشى از پيش تعيين شده توافق كنند، بلكه مى خواستند برداشت خودشان از خود، خدا و جهان را به تفصيل بيان كنند و اين واقعيات را از منظر تجربه يهودى فمينيستى ملاحظه كنند.
اين الاهيات از آن رو فمينيستى است كه آگاهانه و دانسته در اين اعتقاد جزمى ريشه دارد كه تجربه شخصى هم محصول جنسيت است و هم محصول عوامل فرهنگى، تاريخى و اقتصادى، و نيز اين مطلب را مفروض مى گيرد كه الاهيات سنتى يهودى مانند الاهيات سنتى مسيحى مردسالار است. اين الاهيات از آنجا كه تجربه هاى مردان يهودى را به سان عينكى مى داند كه عالم با آن نگريسته شده است، راه هايى را دست كم مى گيرد يا آن را به پايين ترين رتبه تنزل مى دهد كه پرهيزكارى زنان يهودى در آن تبيين يافته است. الاهيدان فمينيست يهودى مى كوشد تا در متن سنت يهودى، صداى او (زن يهودى) را بشنود و حضور او را احساس كند. او قبل از توفيق در اصلاح يا انتقال تعاليم دينى يهوديت، مى كوشد تا كشف كند كه كدام يك، از تجربه هاى دينى زنانه بوده است. او اين كار را با دقت و امعان نظر در سنت يهودى و با تكميل كردن برخى داستان ها و يا نوشتن موارد تازه و ايجاد فرضيات بزرگ و كاملا جديد به انجام مى رساند. در نتيجه، بهترين توصيف الاهيات يهودى فمينيستى، مانند خود الاهيات يهودى به طور كلى، مى توان پاسخگو دانستن آن دانست. ضرورتى ندارد كه تعهد آن به يهوديتْ تعهد به معيارهاى گذشته سنت يهودى يا تبيين هاى جارى آنها، آن گونه كه جنبش هاى اصلى دينى آن را شرح داده اند، باشد; بلكه وفادارى آن به مقولات اساسى خدا، تورات و قوم اسرائيل مرهون تجربيات الاهيدان به مثابه زن و يهودى است.
از آنجا كه الاهيات فمينيستى به شكلى خودآگاه ريشه در داستان زندگى الاهيدانان دارد، مى توان آن را امرى مبتنى بر بافت دانست. الاهيدانان فمينيست به عوض كوشش براى ايجاد نظام هاى الهياتى كه فراتر از تجربه شخصى است، الاهيات هاى خود را به شكلى محكم، بر واقعيات زندگىِ خود استوار ساخته اند. براى نمونه ، دغدغه هايى مشابهِ الاهيدانان يهودى فمينيست معاصر مانند جوديث پلاسكو، مارسيا فالك، راشل آدلر ، ربكا آلپرت و الن اومانسكى را مى توان به فضاى انديشه اين نكته نسبت داد كه نوشته هاى آنان در بسترى مشابه ، مانند زنان سفيدپوست امريكايى ، طبقه متوسط ، ليبرال دينى، داراى تحصيلات دانشگاهى در اواخر قرن بيستم و اوايل قرن بيست و يكم ، شكل گرفته است. اين نه بدان معناست كه دعاوى فمينيستى در باب الاهيات تنها با خود الاهيدان معنادار است. به عكس ، او اميدوار است تا ديگران نيز با بهره گيرى از تجربياتش و شريك كردن در داستان هايش ، ترغيب شوند تا از تجربيات خودشان استفاده كنند. در اين صورت ، او به زنان و مردان راه تقرير واكنش هايشان ـ تبيين شده و نشده ـ به مقولات خدا، تورات و قوم اسرائيل را پيشنهاد مى كند. او به آنها راه ديدن تجربه خود به مثابه تجربه يهودى را پيشنهاد مى كند كه به آنان اين قدرت را مى دهد كه ـ آن گونه كه ربى لورا گلر نوشته است ـ «توراتِ زمان خودمان را مانند توراتى كه به شكل مكتوب به دستمان رسيده» بازشناسند.
يكى از دستاوردهاى عظيم الاهيات فمينيستى يهودى تاكيد بر اين مطلب است كه گروه هاى گوناگون مردم مى توانند به شكلى جدى درباره الاهيات يهودى در بيرون از چارچوب رسمى سخن بگويند. در شرايطى كه حاخام هاى دينى ليبرال مدت ها پيش از آفرينش نوعى هويت فردى يهودى غيرهلاخايى سخن به ميان آورده اند، الاهيدانان فمينيستى نخستين كسانى بوده اند كه ـ هرچند نه چندان به دقت ـ شبكه اى از الاهيدانان ليبرال دينى، اعم از مدرن و پست مدرن، را پديد آورده اند كه به شكلى رسمى و غيررسمى دعاوى سنتى و ليبرالى الاهيات يهودى را در كنار همديگر بررسى كرده اند. به علاوه، الاهيدانان فمينيست مانند پلاسكو، آدلر، ميلسا رافائل، لورا لويت و ميريام پاسكويچ به هنگام تلاش براى استوار كردن اين الاهيات بر تجربه هاى خودشان به مثابه زنان، نه تنها در زبان الهياتى مردانه ـ كه به شكلى سلسله مراتبى سيادت داشت ـ ترديد رواداشتند، بلكه به شيوه هايى كه الاهيات در آن پديد آمده بود نيز چنين نگاهى داشتند. الاهيدانان فمينيست در ضمنِ براخاهاى جديد، ميدراش هاى تازه و اشعار و آيين هايى كه براى لحظات خاصى در زندگى زنان است، به الاهيات ليبرال يهودى در اواخر دهه 1900 تا اوايل سده 21 جان تازه اى بخشيدند.
كتاب نامه:
Adler, R., Engendering Judaism: An Inclusive Theology and Ethics (1998);
Borowitz, E. B., New Jewish Theology in the Making (1968);
Cohen, A. A., Natural and Supernatural Jew (1962);
Fackenheim, E. L., Quest for Past and Future (1968);
Falk, M., The Book of Blessings (1996);
Guttmann, J., Philosophies; I. Maybaum, Face of God after Auschwitz (1965);
Herberg, W., Judaism and Modern Man (1951);
Heschel, A. J., God in Search of Man (1955);
__________ , Torah min ha-Shamayim be-Aspaklaryahshel ha-Dorot, 2 vols. (1962-65);
Kohler, K., Jewish Theology (1918);
Levitt, L., Jewish Feminism: The Ambivalent Search for Home (1997);
Moore, G. F., Judaism... 3 vols. (1927-30);
Petuchowski, J. J., Theology of Haham David Nieto (1954);
Plaskow, J., Standing Again a Sinai: Judaism from a Feminist Perspective (1990);
Raphael, M., The Female Face of God in Auschwitz (2003);
Schechter, S., Some Aspects of Rabbinic Theology (1909);
Silberman, L. H., in: AJYB 70 (1969), 37-58.
Steinberg, M., Anatomy of Faith (1960);
Umansky, E. M. and D. Ashton (eds.), Four Centuries of Jewish Women's Spirituality (1992).
Urbach, E. B., Hazal-Pirkei Emunot ve-De'ot (1969);

پی نوشت ها :
 

[39]. موسى مندلسون (1729ـ 1786) بزرگ ترين فيلسوف يهودى عصر روشنگرى اهل آلمان.
[40]. نهضتى اخلاقى در ميان يهوديت معاصر.
[41]. Shi'urei Da'at, 2 vols., 1949-56
[42]. Mikhtav me-Eliyahu, 3rd., 1955
[43]. kierkegaard with a yarmulka
[44]. Ish ha-Halakha
[45]. Ish ha-Emunah
[46]. religious naturalism
[47]. petitionary prayer
 

منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.