فلسطين و صهيونيزم (6) پيدايش اسرائيل
نويسنده : مرتضی شيرودی
درس ششم: پيدايش اسرائيل (2)
بر اين اساس ، اقدامات و ادّعاهاى صهيونيستها در اشغال فلسطين با هيچ يك از موازين و قوانين بين المللى مطابقت ندارد و كليه اقدامات اين رژيم در غصب سرزمين فلسطين غير قانونى است .
صـهـيـونـيـسـتـهـا بـراى قـانـونى جلوه دادن تجاوزات خود ادّعاهايى چون ؛ حق تاريخى ، اعلاميه بـالفـور ، طـرح قـيـمـومـت فـلسـطـيـن ، قـطـعـنـامـه هـاى سـازمـان مـلل مـتـحـّد و.... را مـطـرح مـى كـنـنـد كـه از نـظـر حـقـوق بـيـن الملل هيچ گونه ارزشى ندارد. در اينجا برخى از آن ادعاهاى واهى را نقد و بررسى مى كنيم :
ادّعاى حق تاريخى
ايـن ادّعـا نه واقعيت دارد و نه از نظر حقوقى پذيرفته است ؛ از نظر واقعيتهاى تاريخى و به ادّعـاى مـورّخـان ، ساكنين اصلى و دائمى فلسطين از ابتدا اعراب كنعانى بوده اند كه بعدها عده اى از اقـوام مـهـاجـم فـلسـطـيـنـى بـه آنجا حمله كرده و مدتى در اين منطقه حكومت كرده اند، سپس تـوسـط مـهـاجـمـين ديگر از آنجا رانده شده اند. از سوى ديگر، اگر حق تاريخى مبناى تصرف سـرزمـيـن اسـت ، تـورات بـه وجـود كـنـعـانـيـان در فـلسـطـيـن در حـدود سـه هـزار سـال قـبـل از مـيـلاد مـسـيـح اشـاره مـى كـنـد، پـس ايـنـها استحقاق بيشترى بر اين سرزمين دارند.
بـنـابـرايـن سـابـقـه تـاريـخى عرب مسلمان نزديكتر و طولانى تر بوده و نمى توان سابقه تاريخى بسيار دوروكوتاه را بر آن ترجيح داد. همچنين به اعتقاد بسيارى از مورخين ، يهوديان مـوجـود، بـا يـهـوديـان نـژاد سـامـى دوران اوّل ارتـبـاطـى نـدارنـد. ايـن يـهـوديـان از نسل قبائل خزر هستند كه بر اثر اختلاط با يهوديان سامى ، يهودى شده اند.(127)
از نظر حقوقى ، تحصيل سرزمين برپايه ادعاى مالكيت تاريخى نيست ، زيرا اين شيوه مخلّ نظم ، ثـبـات و امنيت بين المللى بوده و مى تواند سبب بسيارى از كشمكشها و منازعه هاى بين المللى باشد. از سوى ديگر ، به مقتضاى اين دليل بايد اساس نقشه دنيا به هم بخورد و بسيارى از ملل دنيا آواره شوند.
اعلاميه بالفور
به اعتقاد دانشمندان حقوق بين الملل ، انگلستان در اين اعلاميه چيزى را بخشيده كه متعلق به اين كشور نبوده است و حتى اگر هم مال اين كشور بود، اين كار بر خلاف نظر دو مجلس لردها و عدم اين كشور بوده است ، بنابراين به هيچ وجه جنبه قانونى ندارد.
از سـوى ديگر و با توجه به اكثريت موجود در سرزمين فلسطين (مسلمانان) اين بيانيه منافى اصـول دمـوكـراسـى بـوده و معنايى جز تضييع حقوق اكثريت ندارد. همچنين در اين نامه تأسيس دولت يـهـود، مـشـروط به رعايت حقوق ملّى و مذهبى جماعت غير يهودى فلسطين شده است و اين امر نيز به هيچ وجه و در هيچ زمانى رعايت نشده است .
در تاريخ صدور وعده بالفور مجموع افراد يهودى فلسطين از پنجاه هزار نفر تجاوز نمى كرد (112 جمعيت مسلمان عرب) در حالى كه روند تـحـوّلات در سـرزمـيـن فـلسـطـيـن و افـزايـش جـمـعـيت يهوديان و تغيير نسبت جمعيّتى به نفع صهيونيستها، نشان داد كه تأسيس وطن يهودى ، موجوديت مردم فلسطين را تهديد مى كند.
طرح قيموميت فلسطين
جـامـعـه مـلل بـه شرطى قيموميت انگلستان بر فلسطين را پذيرفت كه اين كشور وعده بالفور را اجرا كـنـد و بـر هـمـين اساس ، صهيونيستها ادّعا مى كنند كه تأسيس دولت صهيونيستى از يك مبناى قانونى برخوردار است .
قـرار گـرفـتـن اعـلامـيـه بـالفـور در سـنـد قـيـمـومـيـت انـگـليـس بـر فـلسـطـين توسط جامعه مـلل نـمـى تـوانـد جـنـبـه قـانـونـى بـه خـود بـگـيـرد؛ زيـرا هـيـچ يـك از كـسـانى كه در جامعه مـلل سند قيموميت را تصويب كردند، مالك فلسطين نبودند و حتى امپراتورى عثمانى كه سرزمين فـلسـطـيـن تـحـت اخـتيارش بود، هيچ گاه كنترل آن را به كشور ثالثى واگذار نكرد و پس از پايان جنگ اوّل نيز كه كشورهاى تحت سلطه امپراتورى عثمانى از اين كشور باز پس گرفته شـد، طـى قـرارداد مـنـعـقـد شـده بـيـن تـركيه و دولتهاى متفق ، هيچ گونه اشاره اى به اعلاميه بالفور نشده است .(128)
طبق مقررات ماده 22 قيموميت رضايت و خواست مردم سرزمين تحت قيموميت در انتخاب قيّم بايد نقش اسـاسـى داشـتـه بـاشد، در حالى كه خواست اعراب در قطعنامه كنگره عمومى سوريه مورخ دوّم ژوئيـه 1919 كـه در گـزارش كـميسيون كينگ ـ كرين نيز تأكيد گرديد، گوياست كه اعراب فـلسطين به قيّم نياز ندارند. زيرا مردم فلسطين از نظر تمّدن و فرهنگ از بسيارى از ملتهاى خـاور ميانه و حتى اعضاى جامعه ملل پيشرفته تر بودند و حتى در اداره امپراتورى عثمانى نيز بطور مستقيم با تركان همكارى مى كردند.
هـمـچـنين اجراى اعلاميه بالفور با توافقهاى مك ماهون ـ شريف حسين و وعده هاى متفقين به اعراب تـنـاقض داشت . از نظر حقوق بين الملل ، قراردادهاى بين المللى در مقام تعارض با قراردادهاى يكجانبه بين افراد، حاكم هستند و از اصالت حقوقى بيشترى برخوردار هستند.
قطعنامه هاى سازمان ملل متحد
بطور كلى عملكرد سازمان ملل متحد در مورد مسأله فلسطين خارج از حيطه وظايف مندرج در منشور مـلل مـتـحـد بـوده اسـت . ايـن سـازمـان از نظر حقوقى حقّ توصيه و تقسيم يك سرزمين را ندارد و بـرخـلاف اهـداف و وظايف مندرج در منشور مبنى بر حفظ صلح و امنيت بين المللى با قطعنامه ها و عـمـلكـرد نـاصـحـيـح خـود، صـلح و امـنـيـت بـيـن المـللى را دسـت كـم بـه مـدت 50 سـال بـه خطر انداخت .
بند 7 ماده 2 منشور ملل متّحد به صراحت قيد مى كند كه اين سازمان نمى تـوانـد در مـسـائلى كـه مـربـوط بـه خـود كـشورهاست ، دخالت كند. اين خطاى فاحشى بود كه سـازمـان مـلل مـتـحـد بـه رغـم شـعـار دمـوكـراسـى و آزادى ايـن سـازمـان ، هـمـانـنـد جـامـعـه ملل مرتكب شد.
مسأله تقسيم فلسطين چنان بر پايه هاى ضعيف حقوقى استوار بود كه حتى قدرتهاى بزرگ كـه قـطـعـنـامـه تـقـسـيـم فـلسـطـيـن را در مـجـمـع عـمـومـى سـازمـان ملل گذرانده بودند، از ارجاع قضيه به ديوان بين المللى دادگسترى جلوگيرى كردند.
سـرانـجـام رژيـم صـهـيـونـيـسـتـى بـه شـرطـى از سـوى سـازمـان مـلل مـتـحـد و مـجـمـع عـمـومـى بـه رسـمـيـت شـنـاخـتـه شـد كـه قـطـعـنـامـه هـاى سـازمـان مـلل را اجـرا كـنـد، ولى رژيـم صـهـيـونـيـسـتـى پـس از به رسميت شناخته شدن توسط سازمان مـلل ، ايـن قـطـعـنـامـه هـا را نـقـض كـرد، بـنـابـرايـن ، عـضـويـتـش در سـازمـان ملل نيز غير قانونى است .(130)
پی نوشت ها :
126 ـ ماجراى اسرائيل ، صهيونيسم سياسى ، روژه گارودى ، ترجمه منوچهر بيات مختارى ، ص 40 ـ 48 ، مـوسـسـه چـاپ و انـتـشـارات آسـتـان قـدس رضـوى ، سال 1364.
127 ـ سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار، ص 115 و 135.
128 ـ سرگذشت فلسطين يا كارنامه سياه استعمار، هاشمى رفسنجانى ، ص 122.
129 ـ فلسطين و حقوق بين الملل ، هنرى كتان ، ص 62.
130 ـ ر.ك : سـيـاسـت و حـكـومـت در فـلسطين اشغالى ، پايان نامه فوق ليسانس ، مصطفى ملكوتيان ، ص 66 ـ 68.
ارسال توسط کاربر محترم سایت : sm1372
/ن