جایگاه و رسالت دانشگاه از دیدگاه رهبر انقلاب

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت دانشگاه که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
چهارشنبه، 16 فروردين 1402
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: مرتضی شعله کار
موارد بیشتر برای شما
جایگاه و رسالت دانشگاه از دیدگاه رهبر انقلاب

طرح مسأله و ضروت بحث

دانشگاه براى هر کشور در واقع همه چیز است. دانشجو تضمین کننده فرداى جامعه است. در واقع از روى دانشجوى امروز مى شود فرداى هر جامعه را شناخت یا حدس زد. آن کسانى که با نیت ریشه کن کردن ایمان دینى در کشور ایران، به دانشگاه پرداختند و محیط دانشجویى را به تفکرات، اوهام یا سرگرمى هاى ضدّدینى آلوده کردند، خیلى خوب فهمیدند که چه مى کنند و حقاً براى هدف پلید خود، بر روى نقطه اصلى تکیه کردند.

محیط دانشگاه به طور طبیعى، محیط شادابى، نوگرایى، نوآورى و نوزایى است. محیط دانشگاه، محیط بالیدن شخصیت ها، جوشیدن استعدادها و بروز و ظهور نقاط درخشانِ پنهان در شخصیت انسان است. همچنین دانشگاه محیط صفا و خلوص و حقیقت جویى هم هست؛ چون مجموعه، جوان است.

در این نوشتار، جهت آشنایی بیشتر دانشجویان و اساتید با جایگاه و رسالت دانشگاه تراز انقلاب اسلامی، گزیده رهنمودهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این باره که در طول سالهاى 83ـ68 در جمع دانشگاهیان و مسوولین فرهنگی کشور بیان فرمودند ارایه می گردد.
 

اهمیت دانشگاه به اندازه اهمیت آینده کشور است

اهمیت دانشگاه، به قدر اهمیت آینده کشور است. اگر ما مى خواهیم در آینده، یک کشور بزرگ، آباد، پیشرفته، مترقى، متمدن و داراى دو جناح مادّى و معنوى باشیم، باید به دانشگاه بپردازیم؛ چاره اى نداریم. همه چیز ما باید علمى باشد. امروز بدون ابزار علم و بدون رؤیت علمى، نمى شود در دنیا قدم از قدم برداشت و موفق شد. (1)
 

مسئله دانشگاه ها، جزو مسائل طراز اول انقلاب و کشور است

ما مى توانیم به صورت قاطع ادعا کنیم که در نظر رهبر کبیر فقید ما، مسئله دانشگاه ها، جزو مسائل طراز اول براى انقلاب و کشور بوده است. یک وقتى در دیدار جمعى از مسئولان فرهنگى کشور ایشان فرمودند: مسئله جنگ، یک امر موقت است؛ در صورتى که مسئله مهم و ماندگار و اساسى ما، دانشگاه هاست. این، یک واقعیت است. دانشگاه که قوام اصلى آن به استاد و دانشجوست، حقیقتاً پایه اى براى آینده کشور محسوب مى شود. (2)
 

انتظار جامعه امروز ما از دانشگاه

باید مغزهاى متفکر استاد و دانشجوى ما بسیارى از مفاهیم حقوقى، اجتماعى و سیاسى را که شکل و قالب غربى آن ها در نظر بعضى مثل وحى مُنزل است و نمى شود درباره اش اندک تشکیکى کرد، در کارگاه هاى تحقیقاتى عظیم علوم مختلف حلاجى کنند؛ روى آن ها سؤال بگذارند؛ این جزمیت ها را بشکنند و راه هاى تازه اى پیدا کنند؛ هم خودشان استفاده کنند، هم به بشریت پیشنهاد کنند؛ امروز کشور ما محتاج این است؛ امروز انتظار کشور ما از دانشگاه این است.

دانشگاه باید بتواند یک جنبش نرم افزارى همه جانبه و عمیق در اختیار این کشور و این ملت بگذارد تا آن کسانى که اهل کار و تلاش هستند، با پیشنهادها و با قالب ها و نوآورى هاى علمى خودى بتوانند بناى حقیقى یک جامعه آباد و عادلانه مبتنى بر تفکرات و ارزش هاى اسلامى را بالا ببرند؛ امروز کشور ما از دانشگاه این را مى خواهد. (3)
 

ریاست دانشگاه ها باید ریاست علمى باشد، علم با عمل و اعتقاد

من یک وقت در چند سال قبل از این حرفى زدم که بعضى ها هم جنجال کردند. گفتم که ریاست دانشگاه ها باید ریاست علمى باشد ـ الان هم اعتقادم همین است ـ یعنى آن کسى که در رأس دانشگاه هاست، باید از لحاظ علمى هم طورى باشد که کسانى که آنجا هستند، این فرد را به عنوان رئیس قبول داشته باشند؛ اما علمِ با عمل، علمِ با اعتقاد.

طورى نباشد که آدم بى اعتقادى که مى خواهد سر به تن این نظام نباشد، اصلاً اعتقادى به اسلام ندارد، یا اسلام را مسخره مى کند، یا حزب اللّهى ها را مسخره مى کند، یا دانشجوى مؤمن را مسخره مى کند، این شخص در رأس کارها بیاید.

نه، دستش را بگیرید، کنار بگذارید. مى خواهد بیاید سر کلاس هاى ما درس بدهد، حرفى نداریم. هر معلمى بیاید درس بدهد، ما قبول داریم. ما از علم همه کس استفاده مى کنیم؛ ولو کسى که ما را قبول نداشته باشد.

علمش را بگوید، ما با کمال تواضع مى نشینیم و از علم او استفاده مى کنیم، نظام از علم او استفاده مى کند؛ اما آن جایى که بناست در اداره امور دانشگاه تعیین کننده باشد، ابداً. اگر کسى به یک دختر چادرى یا باحجاب، با نظر تحقیر نگاه مى کند، تحقیرش کنید؛ ملاحظه نکنید.

اگر کسى به جوان حزب اللهى که ریش دارد، با نظر تحقیر نگاه مى کند و دورش مى کند (حالا اگر این گزارش هایى که گاهى از گوشه و کنار به ما رسیده، راست باشد. اگر راست نیست، که هیچ) این را تحقیرش کنید. (4)
 

باید در دانشگاه، دین و روحیه انقلابى و بیزارى از وابستگى را مورد توجه قرار دهیم

اگر دانشگاه جایى شد که کسى که از آنجا صادر و خارج مى شود نه نسبت به انقلاب حساس باشد، نه نسبت به دین حساس باشد، نه نسبت به کشور حساس باشد، نه نسبت به استقلال ملى و آرزوهاى بزرگ ملى حساس باشد، این دانشگاه هرچه هم از لحاظ علمى والا باشد، ارزشى نخواهد داشت؛ زیرا محصول این دانشگاه، راحت در اختیار سیاست هاى مختلف قرار خواهد گرفت.

این مطلب، برنامه ما را در مورد دانشگاه باید مشخص بکند. یعنى ما بایستى در دانشگاه، دین و روحیه انقلابى و بیزارى از وابستگى ملى را مورد توجه قرار بدهیم؛ به خصوص این نکته وابستگى، یعنى همان چیزى که متأسفانه امروز کشورهاى کوچک دنیا ـ کوچک از لحاظ وضع سیاسى و موقعیت سیاسى ـ و کشورهاى سابق به اصطلاح جهان سوم و عمدتاً کشورهاى اسلامى، دچار آن هستند و چشمشان به آن طرف است. (5)
 

بناى دانشگاه در کشور ما از ابتدا یک بناى غیر دینى بوده است، باید دین را در دانشگاه ها زنده کرد

دین را باید در دانشگاه ها زنده کرد. دانشگاه ما بى دین متولد شده است؛ این که روشن است. دانشگاه به سبک کنونى، از ابتدا بى دین متولد شده؛ یعنى طراحى کردند که دانشگاه، بى دین زاییده بشود.

این معنایش آن نیست که فلان مؤسس یک دانشگاه، آدم متدینى بوده یا نبوده؛ اصلاً به آن ربطى ندارد؛ بناى دانشگاه، یک بناى غیردینى، بلکه ضد دینى بوده است؛ مثل روشنفکرى کشور ما، که از ابتدا بى دین متولد شده است.

خاصیت دین اصیل و عمیق این است که براى نفوذ در دستگاه ها و در جاهاى مختلف و در محیط هاى انسانى، منتظر اجازه کسى نمى ماند. دین، در دانشگاه و در محیط روشنفکرى و در علم هم نفوذ کرد و همه جا رفت؛ لیکن بنا، بناى غلطى بود. این بنا بایستى دگرگون بشود و نگذاریم دوباره آنگونه بشود؛ البته دشمن هم بى کار نمى ماند. (6)
 

دانشگاه بیگانه و جداى از دین، فاجعه اى غیر قابل جبران

اگر دانشگاه، بیگانه و جداى از دین باشد، این یک فاجعه غیر قابل جبران است. غیر قابل جبران، به این معنا است که جبران آن، بسیار بسیار تلفات خواهد داشت و مشکلات فراوانى به بار خواهد آورد؛ تا یک وقت آیا جبران بشود، یا نشود.

خصوصیت جمهورى اسلامى این است که دستگاه انسان سازى اش بایستى صحیح حرکت بکند و انسانِ باب هدف هاى جمهورى اسلامى بسازد؛ والاّ اگر ما بخواهیم انسانِ فقط عالم بسازیم منهاى آرزوهاى مقدسى که یک ملت و به خصوص مسلمین دارند بهتر همین است که دانشجویانمان را گروه گروه به کشورهایى که دستگاه هاى علمى شان مجهزتر و مدرن تر از ما است، روانه کنیم؛ آن جا بروند یاد بگیرند و بیایند! هدف این نیست.

هدف این است که کشور به دست انسان هاى صالح از لحاظ علمى و فکرى، در جهت هدف هاى خودش حرکت کند؛ و این نخواهد شد، مگر آن وقتى که این انسان ها خودشان، آن هدف ها را شناخته و قبول داشته باشند. (7)
 

ویژگى هاى محیط دانشگاه

محیط دانشگاه به طور طبیعى، محیط شادابى، نوگرایى، نوآورى و نوزایى است. محیط دانشگاه، محیط بالیدن شخصیت ها، جوشیدن استعدادها و بروز و ظهور نقاط درخشانِ پنهان در شخصیت انسان است.

همچنین دانشگاه محیط صفا و خلوص و حقیقت جویى هم هست؛ چون مجموعه، جوان است. در عین حال دانشگاه نمودار و نشان دهنده حساسیت در برابر پدیده هاى نامطلوب نیز هست؛ یعنى چیزى که از نگاه ارزشى و آرمانى جوان نامطلوب باشد، بیش از همه در محیط دانشگاه نسبت به آن حساسیت به وجود مى آید، که این حساسیت گاهى با زودرنجى توأم است.

همچنین اگر زمینه فراهم باشد، محیط دانشگاه ـ على رغم آنکه عده اى گمان مى کنند یا مى خواهند وانمود کنند چنین نیست ـ محیط گرایش هاى دینى و معنوى لطیف هم هست. این خصوصیاتى است که به طور طبیعى در هر مجموعه دانشگاهى در کشور ما وجود دارد. (8)
 

محیط دانشگاه باید محیط دینى و دانشجو باید متدین باشد

درباره مسئله دین در دانشگاه ها [باید بگویم:] دین، به همین معناى تدین، مورد نظر است. آن تفسیر غلط روشنفکرى از دین و همان تصوراتى که بعضى ها داشتند و کجروى ها و کج فهمى هایى که در مسائل دین بوده، آن را نمى گویم.

تجربه نشان داد که آن تصورات، یک پول سیاه هم ارزش ندارد. من عمرم را در همین چیزها صرف کرده ام؛ از دور حرف نمى زنم. دین به معناى تدین، یعنى پایبندى به احکام اسلامى، قبول، اذعان و تسلیم.

روایت هم دارد، قرآن هم همین است: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الْإِسْلامُ».(9) اسلام یعنى چه؟ «من اسلم وجهه لله» یعنى چه؟ یعنى صورتت را تسلیم خدا کن. این، دین است. مظهرش در مورد احکام شرعى، همین است دیگر. آیا دانشگاه هاى ما این گونه اند؟

علتش این است که کسانى دانشگاه را بنیانگذارى کردند که اساس دین را، نه که قبول نداشتند، بالاتر از این بود مى خواستند اصلاً دین را ریشه کن کنند. مى بینید دیگر. مگر غیر از این است؟

این، تاریخچه دانشگاه است. این، تاریخچه فرهنگ اروپایى در کشور ما است. کسانى که آن فرهنگ را آوردند، اعتقادشان این بود که اینها حرف هاى مفتى است! روشنفکرى جدید، اصلاً این طورى متولد شد؛ ضد دین و مخالف با دین و عازم بر قلع و قمع دین. دانشگاه هم که طبعاً زایشگاه و پرورشگاه همین روشنفکرى جدید اروپایى بود. بنابراین، فضا، فضاى غیردینى شد.

این فضا، متعلق به دانشگاه وابسته به غرب، پرداخته صنعاى غرب و ساخته شده هاى آن دیار بود؛ اما دانشگاه اسلامى چه؟

همه آن مطالبى که راجع به علم و این حرف ها گفتیم، آن وقتى معنا پیدا مى کند که این عالمى که شما درست مى کنید، متدین باشد؛ والاّ اگر عالم بى تدین بخواهید، هست.

به آمریکا و انگلیس و فرانسه بروید، این قدر علماى بزرگ و دانشمندان عالى مقام که حالا حالاها مانده شماها به آن ها برسید هستند؛ اما بى دین، ضد دین، ضد آرمان ها و اهداف ما. مگر ما مى خواهیم آن طورى عالم درست کنیم؟ مگر جمهورى اسلامى مى خواهد عالم بى دین درست کند؟

براى ایجاد محیط دینى در دانشگاه، از کلمه تعصب نترسید. هر کسى در دانشگاه ـ فرقى نمى کند که این تشکیلات شما، یک تشکیلات پزشکى باشد یا غیر آن ـ فکرش این باشد که این حرف ها را رها کنید و حالا بگذارید درسشان را بخوانند، این فکر، غلط و مردود است. باید درسشان را با تدین بخوانند.

تدین، چیزى نیست که برایش زمانى بگذاریم و بگوییم حالا این مدت را درس بخواند، بعد شروع به تدین کند! تدین که این نیست. تدین، جزو وجود و ذهن انسان است، با انسان رشد مى کند، شکوفایى پیدا مى کند و در تمام حرکات انسان اثر مى گذارد. دین که بیگانه از زندگى نیست. دین، در یک کلمه حرف زدن، در یک اشاره، در یک موضع گیرى، تأثیر مى گذارد. انسانى که معتقد به دین است، مگر مى تواند مدتى بى دین زندگى کند؟ محیط دانشگاه، باید محیط دینى باشد. باید این را تأمین کنیم. (10)
 

محیط دانشگاه را به گونه اى آماده کنید که حزب اللهى در آن رشد کند

باید در محیط دانشگاهى خودتان، اسلام را به حد اعلى پاس بدارید. کارى کنید غریبه ها ـ آنهایى که از انقلاب و اسلام غریبه اند ـ احساس نکنند که کار زیر نگین آن هاست؛ حرف من، این است ... محیط را محیطى بکنید که حزب اللهى در آن محیط رشد کند.

دشمنان ما در تبلیغات دنیایى، سعى مى کنند حزب اللهى را چهره بدى نشان بدهند. حزب اللهى را عباره اخراىِ یک آدم بى همه چیز و یک لات تصوّر مى کنند! نخیر، ... حزب اللهى، یعنى آن که در خدمت خداست و هیچ وابستگى تشکیلاتىِ سیاسى، جز وابستگى به انقلاب و اساس انقلاب ـ که اراده الهى است ـ ندارد.

باید کوشش بکنید که جناح حزب اللهى کشور، دانشگاه، مدیریت، یعنى آن که خودش را متعلق به این انقلاب مى داند، براى انقلاب و این ملت دل مى سوزاند، هیچ وظیفه اى هم براى خودش، جز خدمتِ به این کشور و این انقلاب قائل نیست، احساس کند که در این جا خودى است. (11)
 

اجازه ندهید در محیط دانشگاه ها نسبت به حجاب اسلامى بى احترامى کنند

در محیط دانشگاه ها، خانم هاى دانشجو و استاد باید بکوشند روحیه و فرهنگ اسلامى را ترویج کنند. اجازه ندهید به کسانى ـ اگر خداى نکرده در دانشگاه هاى کشور هستند ـ که نسبت به حجاب اسلامى یا زنان و دانشجویان دخترِ مسلمان بى احترامى کنند.

اجازه ندهید که این ها بتوانند افکار فاسد را منتشر کنند. محیط دانشگاه باید محیط اسلامى باشد؛ محیطى براى رشد انسان طراز اسلام؛ انسانى که الگویش فاطمه زهرا سلام اللَّه علیها است. و این، براى آینده کشور فوق العاده مهم است. (12)
 

باید ارزش هاى اسلامى در دانشگاه مورد مسابقه قرار گیرد

ارزش هاى اسلامى در دانشگاه باید مورد مسابقه قرار بگیرد، اسلام در دانشگاه غریب نباشد. عمل و تعهد اسلامى یک چیز انگشت نما نباشد، نماز، امانت، صدق گفتار، صفا، برادرى، عمل جهادى، درس خواندن از روى علاقه و صمیمیت، کمک به یکدیگر در فراگیرى، تلاش براى تعمق در معلومات و دانش هاى مختلف رایج باشد. (13)
 

اعتکاف دانشجویان حقیقتا مایه افتخار نظام است

حقیقتاً براى نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران مایه افتخار است که در ایام البیض ماه رجب، در مسجد دانشگاه تهران ـ بزرگ ترین دانشگاه ایران ـ دانشجوها اعتکاف بکنند. این خیلى چیز مهمى است، خیلى پدیده عجیبى است. بنده وقتى شنیدم، واقعاً تکان خوردم. مى دانید آن مسجد کجاست و آن دانشگاه به دست چه کسانى به وجود آمده است؟! اعتکاف دانشجوهاى متدین در آن دانشگاه، داخل آن مسجد، تن آن ها را در گور مى لرزاند، آن کسانى که فکر مى کردند دانشگاه براى این که همه ملت ایران را در آینده از دین جدا بکند کافى است. حالا در همان مسجد جوان هاى دانشجو مى نشینند، سه روز روزه مى گیرند و اعتکاف مى کنند. این خیلى مهم است. این کارها را هر چه بیشتر ترویج کنید. (14)
 

باید روحیه تعبد در دانشجویان رشد کند

آنچه براى دانشجوها در دانشگاه مهم است، یکى مسئله رشد ایمان مذهبى و اندیشه اسلامى در ذهن ها و دل هاى آنان است و یکى رشد روحیه تعبّد در آنان، یعنى تسلیم خدا بودن. معناى مسلم این است: «وَ نَحنُ لَهُ مُسلِمون»، نحن له مسلمون یعنى ما تسلیم خداییم. معناى تعبّد این است: «إِنِّى تُبْتُ إِلَیک وَ إِنِّى مِنَ الْمُسْلِمِینَ».(15)

یعنى تسلیم فرمان خدا بودن. این معناى تعبّد است. باید این روحیه رشد کند. البته مى دانید تعبّد با استدلال عقلى و گرایش به مسائل عقلانى، با اعتقاد به علم و فعالیت علمى و دانشگاهى و دانشجویى هیچ منافاتى ندارد. همه آن ها باید باشد، تعبّد هم باید باشد ... .

اگر بخواهیم وسوسه هاى شیطان و هواى نفس و ضعف هاى گوناگون که در درون و خلقیات و در تربیت هاى ما است، لجن هایى که با جوهر انسانى ما جا به جا آمیخته است؛ جوارح ما را از حرکت باز ندارند، باید این روحیه تعبد در ما باشد.

حکم و دستور الهى و وظیفه شرعى است، باید انجام بدهیم. نباید ملاحظات، رودربایستى ها، تهدیدها، خطرها و تطمیع ها جلوى ما را بگیرد. پس باید تعبد در دانشجو رشد پیدا کند. چرا؟ چون این جوان، فردا چرخى از چرخ هاى این مملکت را به دست خواهد گرفت.

از حالا باید سرمایه را پیدا کند. وقتى به سنین بنده و امثال بنده رسید، مثل یک درخت خشک و بى انعطاف است که دیگر کارى نمى شود کرد. انسان در سنین شما این استطاعت را دارد که کجى هاى خود را اصلاح و اشکالات خود را درست کند. (16)
 

دانشگاه ها باید به صورت عملى، به علم اهمیت بدهند

دانشگاه ها باید به علم اهمیت بدهند. اهمیت دادن، فقط یک امر قلبى نیست؛ عمل لازم دارد. این عمل، مقدمات و برنامه ریزى و اهتمام شدید لازم دارد. مایه گذاشتن از وقت و امکانات دانشگاه براى هر کار غیرعلمى، به طور طبیعى از این اهتمام علمى خواهد کاست. حالا یک وقت آن کار، لازم و در حد ضرورت است، مانعى ندارد؛ اما افراط در آن کارها، به گرایش علمى و حرکت علمى و سازندگى و به دنبالش بالندگىِ علمى که ما به آن نیاز داریم، لطمه خواهد زد. (17)
 

طرفدار دانشگاهى هستم که اعتلاطلب، فعال و از لحاظ علمى و فکرى پرنشاط باشد

بنده طرفدار دانشگاهى هستم که اصولى، اعتلاطلب، روبه مردم، فعال و از لحاظ علمى و فکرى پُرنشاط باشد. هرگز من دانشگاه و دانشگاهى را به محافظه کارى و اکتفا به آنچه که امروز از فکر و فرهنگ و معرفت در دست دارند، توصیه نمى کنم؛ نه، دانشگاه باید دائم نردبان تعالى را طى کند و پیش برود.


من معتقدم محافظه کارى و اکتفاى به آنچه که داریم و نداشتن همت و بلندپروازى در همه زمینه هاى فکر و فرهنگ، قتلگاه انقلاب است. انقلاب اساساً یعنى گام بلند، که پشت سرش باید گام هاى بلند دیگرى برداشته شود. باید مفاهیم را درست فهمید و دانست و با حیطه بندى درست مفاهیم باید حرکت کرد. (18)
 

انقلاب، دانشگاه را از دو آفت بزرگ نجات داد

به نظر من بزرگ ترین خدمت انقلاب به دانشگاه دو چیز بود: یکى این که احساس هویت مستقل ملى را به دانشگاه داد و دانشگاه را از رو به بیگانه داشتن و مجذوب و مبهوت بیگانه بودن و منفعل در مقابل بیگانه بودن نجات داد؛ قبل از انقلاب این گونه بود. دوم این که دانشگاه را با مردم آشتى داد. دانشگاهِ قبل از انقلاب، یک جزیره تک افتاده در میان اقیانوس خروشان مردم بود.

از عناصر استثنایى استاد و دانشجوى مؤمن و متعهد و خوب که بگذریم، در آن موقع محیط غالب دانشگاه این طورى بود که اگر شما به دانشگاه وارد مى شدید، باید به فرهنگ عمومى، به ایمان عمومى، به باورهاى عمومى و به دلبستگى هاى مردمى پشت مى کردید. محیط دانشگاه براى اکثریت بزرگى از استاد و دانشجو، محیط دغدغه هاى صرفاً شخصى بود. غیر از عده اى که سیاسى و مبارز بودند، دغدغه سایر افراد، دغدغه هاى شخصى بود؛ دغدغه هاى اجتماعى نداشتند و دردهاى جامعه خودشان را حس نمى کردند.

مهم ترین آرزو براى یک دانشجو در آن موقع این بود که بتواند وسیله اى به دست بیاورد و خودش را به خارج از مرزها برساند. دانشگاه مجذوب غرب بود و نمى خواست نوآورى بکند؛ نه این که استاد و دانشجو میل به این معنا نداشتند؛ فرهنگ غالب بر دانشگاه، این فرهنگ نبود؛ فرهنگ وابستگى بود که رژیم شاه هم آن را به شدت ترویج مى کرد.

آن کسانى که در داخل دانشگاه داعیه روشنفکرى داشتند، آن ها هم روشنفکران مردمى نبودند؛ روشنفکرهاى کافه اى و بریده از مردم بودند؛ خیلى از آن ها بعد از انقلاب رفتند و الان در کشورهاى اروپایى باز هم کافه اى اند و بیش ترین محیطشان، محیط کافه ها است! دانشگاه چنین وضعى داشت.

انقلاب دانشگاه را از این دو آفت بزرگ نجات داد؛ دانشگاه را خوداندیش، مستقل، داراى اعتماد به نفس، داراى قدرت تولید ـ تولید فکر و تولید علم ـ مرتبط با قشرهاى مختلف مردم، مرتبط با فرهنگ مردمى و متصل به دلبستگى ها و عشق ها و جاذبه هاى موجود میان مردم قرار داد؛ این اهمیت خیلى زیادى دارد.

من به شما بگویم، این دو نکته، نکات مهمى هستند که اگر از طرف بیگانگان و دشمنان خطرى دانشگاه را تهدید بکند، بمباران همین دو مرکز اساسى و مهم است؛ اعتماد به نفس را از دانشگاهى بگیرند، بخواهند فکرها و تئورى هاى ترجمه اى را وارد محیط دانشگاه کنند و به مغز دانشجو و استاد رسوخ دهند و آن ها را از ایمان و دلبستگى هاى مردم جدا کنند؛ این، آن خطر اساسى است.

علاج هم عبارت است از حفظ اتصال فکرى با توده هاى مردم و به شدت چسبیدن و متمسک شدن به ریشه هاى اصولى انقلاب. (19)
 

دانشگاهى که در آن نبض انقلاب نزند، تضمین کننده آینده کشور نیست

بارها در مجامع دانشجویى گفته ام که در این نظام مردمى، دانشجویان که طبقه پیشرو و پیشاهنگ و زبده و بانشاط پیکره اجتماع هستند، باید در سازندگى آینده و ترسیم حرکت عمومى جامعه، بیش از جاهاى دیگر نقش و اثر داشته باشند.
 

این تأثیر، با دو عاملى که باید در کنار هم باشند، تحقق پیدا مى کند:

عامل اول، درس و علم و تحصیل است، جوان ها باید خوب درس بخوانند و اساتید هم باید آن ها را تربیت کنند و آینده علمى و عملى کشور را تأمین و تضمین کنند.
عامل دوم، جهت فکرى و سیاسى و انقلابى دانشگاه است؛ آن چیزى که به علم هم جان و روح و جهت خواهد داد. در بیانات حضرت امام قدس سره و وصیت نامه ایشان، به این نکته اساسى بسیار توجه شده است.

دانشگاه لاابالى و بیگانه از ارزش هاى دینى و بى تفاوت و خونسرد نسبت به مفاهیم و جهت گیرى هاى انقلابى، دانشگاهى که در او نبض انقلاب نزند، دانشگاهى که اعضایش چه دانشجو و چه استاد نسبت به حرکت انقلابى ملت ایران و براى پیشاهنگى و پیشقراولى، احساس تکلیف نکند و نقش درجه یک را در کار انقلاب نداشته باشد، دانشگاهى نیست که امیدبخش و تضمین کننده آینده و مورد نظر امام قدس سره باشد. دانشگاه جهت دار، به شدت متمایل به ارزش هاى اسلامى است. (20)
 

باید محصول دانشگاه هاى ما دانشجوى انقلابى مثبت، فعال و متعهد باشد

ما از اول انقلاب دوگونه انقلابى داشتیم و انقلابیون ما دو گونه نقش ایفا کردند؛ بعضى از انقلابیون، انقلابیون مثبت بودند؛ بعضى از انقلابیون هم انقلابیون منفى بودند. در اوایل انقلاب، انقلابى منفى به آن انقلابى اى مى گفتیم که از میدان کار و تلاش و حرکت، آن جایى که دردسرى داشت، عقب مى کشید؛ انقلابى بود، اما انقلابى وجاهت طلب و راحت خواه؛ انقلابى اى که مى گفت من مبارزه ام را قبل از انقلاب کرده ام، حالا دیگر مى خواهم احترام بشوم. بنابراین، چنین کسانى به میدان خطر و دردسر و آن جایى که چهار نفر آدم از انسان گله مند مى شوند، وارد نمى شدند.


یک عده هم انقلابى مثبت بودند؛ حاضر بودند آبرویشان را هم خرج کنند؛ آن جایى که فکر مى کردند وجود آن ها مى تواند کمکى بکند، با همه وجود حاضر بودند؛ اگر جبهه بود، یک طور؛ اگر دانشگاه بود، یک طور؛ اگر میدان فرهنگى یا سیاسى بود، وارد میدان مى شدند. انقلابى منفى، خودش را از کار کنار مى گیرد؛ اما اگر یک وقت کارى هم به دستش افتاد، مثل آدم هایى که هیچ کارى در دستشان نیست، حالت منفى بافى و شکل اُپزیسیون به خودش مى گیرد؛ کأنه در هیچ کارى مسئولیت ندارد! انقلابى مثبت حتّى اگر هیچکاره هم باشد، خودش را مسئول ترین افراد مى داند و وارد میدان مى شود.

من مى خواهم به شما عرض کنم،عزیزان من! جوان ها! انقلابى مثبت باشید. دانشگاه باید انقلابیون مثبت پرورش بدهد؛ این ملت و این تاریخ به شما نیاز دارد؛ باید خودتان را آماده کنید. اگر شما در میدان باشید، این کشور آینده بسیار درخشانى در انتظارش هست. ما استعداد داریم، ما تاریخ داریم، ما در قرن چهارم هجرى یعنى قرن دهم میلادى دوران شکوفایى داشتیم. مى دانید که قرن دهم میلادى، تقریباً قرن آغاز قرون وسطاى معروف اروپا است که شش، هفت قرن هم طول کشیده است. البته قرون وسطى از قرن دهم هم شروع نشده است قبل از آن شروع شده بود اما قرن دهم اوج تاریکى اروپاست.

مى دانید قرن دهم میلادى و قرن چهارم هجرى در ایرانِ شما و در محیط اسلامى چه خبر بود؟ قرن چهارم هجرى، قرن شکوفایى علم و فلسفه در کشور شما و در دنیاى اسلام است؛ قرن ابن سینا؛ قرن فارابى؛ قرن رازى؛ قرن حکماى بزرگ الهى؛ قرن شخصیت هایى که بعضى از آثار علمى آن ها دنیا را تا همین روزهایى که من و شما داریم زندگى مى کنیم، هنوز در تسخیر خود دارد.

امروز ایران بلاشک از دورانى که ابن سینا و فارابى و خوارزمى و رازى و شیخ طوسى و سایر دانشمندان را پروراند، براى پرورش چنین شخصیت هاى بزرگى به مراتب آماده تر است. چرا نمى خواهند بگذارند؟

اگر آن ها نمى خواهند بگذارند، چرا من و شما تسلیم بشویم؟ چرا من و شما طبق میل آن ها عمل کنیم؟ چرا باید جوان یا سیاستمدار یا فرهنگى ایرانى درست همان کارى را بکند که طراحان سیاسى آمریکا و صهیونیست ها و دیگران براى تسلط مجدد خودشان بر ایران به آن احتیاج دارند؟!

این ننگ است! هیچ کس هم نفهمد، در دل خودمان ننگ است. باید محصول دانشگاه هاى ما، انقلابى مثبت، انقلابى فعال، انقلابى مسئول، انقلابى متعهد و امیدوار باشد؛ که من امیدوارم چنین هم باشد. (21)
 

ضدیت با نظام، شایسته دانشگاه نیست

جهت گیرى آنارشیستى، صددرصد مخالف با آن چیزى است که شایسته دانشگاه است. ضدیت با نظم و با هرچه مى خواهد باشد که بعضى این گونه اند شایسته دانشگاه نیست. البته وظیفه عمده همه ـ دانشجو و غیردانشجو ندارد ـ در درجه اول، دفاع از نظام اسلامى است. این را هم به شما بگویم که به خاطر این که خودم عضو نظام و مسئولى در نظام هستم، این را نمى گویم؛ نه، بنده همان طلبه ام، این را گفته باشم. (22)
 

محیط دانشگاه محیط هوشیارى و محیط سیاسى باشد

اینکه من اصرار دارم محیط دانشگاه محیط هوشیارى و محیط سیاسى باشد براى این است که:
دانشگاه براى هر کشور در واقع همه چیز است. دانشجو تضمین کننده فرداى جامعه است. در واقع از روى دانشجوى امروز مى شود فرداى هر جامعه را شناخت یا حدس زد. آن کسانى که با نیت ریشه کن کردن ایمان دینى در کشور ایران، به دانشگاه پرداختند و محیط دانشجویى را به تفکرات، اوهام یا سرگرمى هاى ضدّدینى آلوده کردند، خیلى خوب فهمیدند که چه مى کنند و حقاً براى هدف پلید خود، بر روى نقطه اصلى تکیه کردند.

شما ملاحظه مى کنید که وقتى در ایران دانشگاه تشکیل شد و اقبال به دانش هاى نو در کشور ما به وجود آمد ـ که البته این کار خیلى لازم بود و خیلى دیر انجام شد، باید این کار صد سال قبل از آن انجام مى گرفت ـ از همان اول در گزینش ها و در تنظیم برنامه ها، دین زدایى مورد توجه قرار گرفت.

واقعاً انسان به بعضى از چیزها عادت کرده و اهمیت آنرا نمى فهمد. ما در دوران طاغوت عادت کرده بودیم این جور بفهمیم که هر جوانى به دانشگاه رفت، بى دین بیرون خواهد آمد حتى هنوز هم این فکر، به غلط در بسیارى از ذهن ها هست، اما آن روز درست بود یعنى معلوم بود که محیط دانشگاه محیطى است که دین و دین دارى را بر نمى تابد. همه چیز را این جور فراهم کرده بودند.

آن ها اینطور فکر کرده بودند و آن چنان برنامه ریزى کردند، موفق هم شدند. تقریباً حدود پنجاه سال یا کمى بیشتر در این کشور کسانى که اندکى به دانش و تجربه و فرهنگ غربى که براى ما ایرانى ها نو بود نزدیک مى شدند، به همان اندازه از سنت هاى خود و از ایمان اصیل اسلامى دور مى شدند. البته بدیهى است که محیط جامعه ما یک محیط اسلامى بود، بالاخره یک تأثیرى روى تحصیل کرده هاى ما مى گذاشت. ضمناً عوامل مخالف و مضادّ با آن فکر نیز در جامعه بود که آن ها فکر آن را نکرده بودند.

آن روز گذشت «تِلک اُمّة قَد خَلَت». امروز در سطح جهان دوباره مسئله دین و ایمان دینى مطرح است. اگر شما جوانان عزیز با مسائل جهان آشنا باشید، این را به روشنى در مى یابید. اینکه من اصرار دارم محیط دانشگاه، محیط آگاهى و هوشیارى و کار و ذهنیت سیاسى باشد، براى این است که دانشجو باید از جریان هاى موجود جهانى مطلع باشد و شما به خاطر خصوصیت جوانى، راحت تر مى توانید عمق آن جریانات را حس کنید. (23)
 

محیط دانشگاه باید سیاسى باشد، یعنى چه؟

باید محیط دانشگاه، محیط سیاسى باشد. محیط سیاسى یعنى چه؟ یعنى درس نخوانند و شعار سیاسى بدهند؟! «یعنى زنده باد»، «مرده باد» کنند؟! بگویند فلان رئیس دانشگاه، فلان کس یا فلان چیز را نمى خواهیم و فلان چیز را مى خواهیم؟! آیا معنایش این است؟! نخیر! سیاسى بودن یعنى دانشجو از آنچه که در جهان و در کشور خودش مى گذرد، آگاه باشد، بینش داشته باشد. اگر این نشد ممکن است فردى به حدّ اعلاى علم هم برسد، خیلى هم متدین باشد، اما دشمن او را به قیمت بسیار ارزانى بخرد! او را زیر بال خودش بگیرد.

در دوران رژیم طاغوت، اساتیدى داشتیم متخصّص، متدین و خوب. اما چون فهم سیاسى نداشتند، به راحتى در اختیار هدف هاى آن رژیم قرار مى گرفتند، بدون آنکه خودشان بدانند. دانشجوها را هم به سمتى مى کشاندند که آن رژیم مى خواست.

کسانى داشتیم که عالم و متدین بودند؛ ولى نداشتن فهم و آگاهى و شعور سیاسى، موجب شد که جزو یکى از مهره هاى همان رژیم فاسد و ضدّ دینْ بشوند. پس، دانشجو بایستى آگاهى و فهم و درک سیاسى داشته باشد، مباحث سیاسى را بداند؛ آنچه در جهان مى گذرد، بداند.

امروز جمهورى اسلامى، از یک دولتِ مردمىِ صددرصد وابسته به مردم خودش برخوردار است. خوب، این دولتْ چه کارى مى کند؟ در مسائل سیاسى دنیا، کجاى کار است؟ هدف هایش چیست، اقداماتش کدام است؟ چرا در فلان جهت حرکت مى کند؟ چرا در فلان جهت دیگر، حرکت نمى کند؟ باید این ها را بدانید. (24)
 

اهمیت تحرک سیاسى در دانشگاه و خصوصیات آن

تحرک سیاسى در دانشگاه، واجب و لازم است. اصلاً نباید از آن اجتناب کرد و نبایستى از آن ترسید، و نبایستى اجازه داد که خاموش بشود.

منتها معناى تحرک سیاسى، آن چیزى که بعضى مى فهمند و کج و بد مى فهمند، نیست! بعضى مى خواهند این طور وانمود کنند که تحرک سیاسى دانشجوها، یعنى یک حالت معارضه گرفتن در درون دانشگاه! یعنى در سنگر دانشگاه، معارضه اى نسبت به دولت و نظام به وجود بیاید! نه، این خطا و کج اندیشى و زشت اندیشى است!

اگر کسى بخواهد این گونه تحرک پیدا کند، البته این خیلى بد است.

دو سه خصوصیت در این حرکت سیاسى هست:

یکى این که طبیعت دانشجو، آرمان گرایى است؛ باید هم آرمان گرا باشد. اگر آرمان گرا نباشد، این حرکت متوقف خواهد شد. در زمینه علم هم باید آرمان گرا باشد. در زمینه جامعه و مسائل جارى خودش هم باید آرمان گرا باشد. اصلاً آرمان گرایى جوان، مایه پیشرفت است. اگر آرمان گرایى را در جوانان خفه کردند و کوبیدند و از بین بردند یا زشت شمردند اشکال بزرگى متوجه خواهد شد. این نباید باشد.

مطلب دوم این است که باید آن حالت طرفدارى و جانبدارى از حکومت و دولت، به عنوان یک عرف رایج، در دانشگاه و غیر دانشگاه وجود داشته باشد. البته تا مادامى که حکومت، حکومتى است که مورد قبول مردم است؛ حالا یک وقتى خداى نکرده، حکومتى بر سر کار بیاید که به جبر و به زور و با اعمال استبداد و دیکتاتورى و این چیزها بخواهد عمل کند، آن بحث جداگانه اى است.

وقتى که حکومت، حکومتى است که مورد قبول و مورد علاقه مردم است، مردم حاضرند براى آن جانفشانى کنند، نسبت به آن عشق بورزند، با آن همکارى بکنند، آنچه را که باید انتخاب مستقیم بکنند، انتخاب بکنند، باید نسبت به مسئولین حکومت و نسبت به نظام و دولت، یک حالت گرایش و جانبدارى وجود داشته باشد، کما این که در همه جاى دنیا این طور است؛ حتّى در کشورهاى پیشرفته دنیا! البته نمى خواهم بگویم در همه جا.

در هر حال، آن کسانى که در رأس نظام و مسئولان و خدمتکاران نظام هستند، و به اصطلاح بارکشان گردن کلفتى که دارند این گردونه را این طرف و آن طرف مى کشند که در داخل این گردونه، هر کسى دارد کار خودش را انجام مى دهد باید مورد شکرگزارى و تقدیر باشند. معارضه کردن با این ها و قرار دادن دانشجوها در مقابل این ها یک خطا و یک انحراف است! نتیجه این مى شود که آن آرمان گرایى در کنار این جانبدارى، حالت انتقاد غیر خصمانه مى شود.

نباید جلوى انتقاد را گرفت؛ مى خواهند انتقاد بکنند، بکنند؛ اما نباید خصمانه باشد. ـ تا آن جایى که به قضایاى داخل کشور ارتباط پیدا مى کند ـ حرکت سیاسى دانشجویى، یعنى این که نسبت به دولت و مسئولان، حالت جانبدارى و تعصب باشد، و احیاناً در مقابل مخالف، متعصبانه طرفدارى کنند؛ اما همراه با انتقاد. اگر قرار باشد که انتقاد نباشد، پس آرمان گرایى هم نیست. نباید هر کارى که دولت کرد، بگویند نه، این درست نیست! اما این طور هم نباشد که هر کارى مى کنند، بگویند بله! (25)
 

دانشگاه نباید میدان تاخت و تاز سیاست بازان حرفه اى شود

باید مراقبت کرد که محیط دانشجویى، میدانى براى تاخت وتاز سیاستبازان حرفه اى نشود. این که آقایى از آن طرف بلند شود، براى خاطر یک غرض سیاسى و یک هدف ناسالم، به دانشگاه برود و وضعیت آن جا را به هم بریزد و ذهن عده اى از دانشجویان را مشوش کند، اصلاً قابل قبول نیست. البته خود دانشجویان بایستى این طور افراد را شناسایى کنند؛ آن ها را طرد کنند و از محیط خودشان بیرون نمایند. محیط دانشجویى، بایستى دانشجویى و پاک بماند.

آگاهى سیاسى داشتن و بینش سیاسى پیدا کردن، یک مسئله است؛ اما در معرض سیاستبازى سیاستبازان قرار گرفتن، مسئله دیگرى است. (26)
 

دانشجو باید فهم سیاسى داشته باشد، تا فریب نخورد

دانشجوها بایستى سیاسى بشوند؛ یعنى فهم سیاسى پیدا کنند. فهم سیاسى، غیر از سیاسى کارى و سیاست بازى است، غیر از دستخوش جریان هاى سیاسى شدن است. اتفاقاً فهم سیاسى موجب مى شود که آدم، دستخوش جریان هاى سیاسى نشود.

من این را مى خواهم. من مى خواهم که وقتى دانشجو نگاه مى کند به آن کسى که آمده است و دارد برایش حرف مى زند و شعار مى دهد و قربان صدقه مى رود، بفهمد که او کیست و چه کاره است؛ از حرف هاى او حقیقت او را درک کند و از کار او ممشا و هدف او را به دست بیاورد. من این را مى خواهم؛ دنبال این هستم.

اگر سیاسى نباشید، نمى توانید؛ باید سیاسى باشید. من باز هم همیشه روى این حرفم تکیه مى کنم که دانشگاه، باید سیاسى باشد، تا دانشجو فریب نخورد و وسیله اى براى کسانى نشود که مى خواهند سر به تن نظام اسلامى و جمهورى اسلامى و هیچ کس دیگر نباشد! فقط دنبال قدرتند، هرطور مى خواهد بشود! به قول معروف براى یک دستمال، حاضرند قیصریه را آتش بزنند! (27)
 

دانشگاه مرکز علم و آگاهى است نه محل دخالت ها و نقش آفرینى متحجران سیاسى

دانشگاه مرکز علم و آگاهى است. هر چیزى که مزاحم علم و آگاهى باشد، جایش در دانشگاه نیست. دانشگاه ضربه اساسى را از همین دخالت ها و نقش آفرینى متحجران سیاسى در محیط هاى دانشجویى مى خورد.

دانشگاه باید محیط کار علمى و تحقیقى باشد. دانشگاه باید جایى باشد که در آن امکان فریب، تقلب و مغلطه بازى یا وجود نداشته باشد یا کم وجود داشته باشد. باید آن کسانى که غوغا زیستند و اصلاً در فضاى غوغا مى توانند زندگى کنند و بدون فضاى غوغا زندگى برایشان مشکل است، نتوانند در دانشگاه نقش ایفا کنند؛ این انتظار از دانشگاه و جوان هاى دانشجو و اساتید و مدیران دانشگاه هست که آن را عملى کنند. راهش هم این است که کار را با تکیه به همان پایه آگاهى انجام بدهیم. (28)
 

معناى اسلامى کردن دانشگاه ها و ویژگى هاى دانشگاه اسلامى

اسلامى کردن دانشگاه ها یک معناى عمیق و وسیع و جامعى دارد؛ و به اعتقاد من، از نان شب براى دانشگاه ها واجب تر است!
اگر بخواهید دانشگاه، علمى هم بشود، باید اسلامى بشود؛ از شاخصه هاى اسلامى شدن، علمى شدن و عمیق شدن است، خودباور بودن استاد و دانشجو است، اتکا به نفس داشتن استاد و دانشجو است.

همه مسئله این نیست که حالا یکى با آستین کوتاه بیاید، یکى با چهار تار موى پیدا بیاید! مسائل اسلامى کردن که این نیست! البته یکى از خصوصیات دانشگاه اسلامى این است که تدین در آن، وجه غالب است؛ چون جامعه ما جامعه اسلامى است و تدین در آن، وجه غالب است.

آیا معناى اسلامى بودن این است که اصلاً آدم بى دین و آدم غیر دینى در جامعه نیست؟ آدم متظاهر به دین نیست؟ چرا، هست؛ آیا کسى آن ها را مجازات مى کند؟ آیا کسى حتى افراد غیر متدین و غیر مسلمان را معاقب به عقوبتى مى کند ؟ تعقیب مى کند؟

پس این طور نیست؛ باید دین، وجه غالب باشد. معناى اسلامى بودن دانشگاه هم همین است؛ متدین بودن دانشگاه، یعنى این؛ و تازه متدین بودن، یکى از ابعاد اسلامى بودن دانشگاه است، نه همه آن. اسلامى بودن دانشگاه، یعنى دانشگاهى که بتواند علم را در خود بجوشاند؛ همچنان که اسلام، یک روز در بین مردم این حالت را به وجود آورد، در حالى که با علم، هیچ رابطه اى نداشتند!

اسلام براى علم، عزت و شرف اصیل قائل است، نه شرف ابزارى؛ و علم را نور مى داند. خوب، اگر اسلامى شد، این تفکر در دانشگاه خواهد آمد. در زمینه علوم اسلامى به یک صورت، و در زمینه علوم دیگر، به صورت دیگر. ما حتّى در کتاب هاى درسى رشته علوم انسانى، گاهى مى بینیم چیزهایى هست که درست بر ضد آن چیزى است که باید باشد! یعنى در آن، وارفتگى در مقابل بیگانه، بى عزمى در مقابل تهاجم و تسلیم در مقابل دشمن، تعلیم داده مى شود! خوب، این درست نیست، این درست ضد اسلامى بودن است!

اسلامى بودن، یعنى ایستادگى بر روى اصول و پایه هاى مستحکمى که زیر پاى اندیشه و فکر انسان وجود دارد؛ و بر اساس آن، بنا کردن، پیش رفتن، جوشیدن و زاییدن. این، اسلامى کردن است. دانشگاه اسلامى، دانشگاهى شکوفا و پُرنشاط است؛ دانشگاهى است که در آن، علم عزیز است! عالم عزیز است، استاد کرامت دارد و دانشجویى عبادت است! شما کجا چنین چیزى را پیدا مى کنید که دانشجو قصد قربت کند و درس بخواند. خوب، این ها چیزهاى خیلى مهمى است. این، دانشگاه اسلامى است.

البته عرض کردیم که یک بُعد آن هم تدین است؛ یعنى مظاهر فساد و مظاهر فسق در آن جا وجود نداشته باشد ـ همان چیزهایى که جزو بینات و واضحات است ـ مسئله دختر و پسر، مسئله بعضى از منکرات و بعضى از محرمات، باید نباشد؛ مثل داخل جامعه و خانه من و شما که نباید باشد، در داخل دانشگاه هم نباید باشد. (29)
 

اهتمام به اسلامى شدن دانشگاه

منظور من از اهتمام به اسلامى شدن دانشگاه این است که:

این که من چند سال پیش بحث اسلامى شدن دانشگاه ها را مطرح کردم ـ در واقع فریادش را زدم ـ این معنایش این نبود که دانشگاه هاى ما رؤساى ناباب، یا آدم هاى ناجورى دارد، یا دانشجوهاى ما بى دینند؛ نخیر. همین دانشجوها با بنده هم ارتباط دارند، من با دانشجوهاى مختلف مرتبطم؛ مى دانم که در بین آن ها افراد متدین خیلى زیاد است.

اکثریت قاطع با کسانى است که متدین وارد دانشگاه مى شوند؛ منتها محیط و فضاى دانشگاه، با وجود شما که رئیس و متدین هستید، با وجود مأمورین و کارگزارانى که همه آن ها هم متدینند، با این وزیرى که سرتاپایش براى دین است و تلاش مى کند، محیطى آسیب پذیر است که مى تواند کاملاً پروراننده یک عنصر غیر دینى ـ بلکه ضددینى ـ بشود. این را بیابید؛ خیلى مهم است.

من منظورم از آن حرفى که آن وقت ها بارها تکرار کردم، این نبود که ببینید زلف چه کسى از دخترها بیرون است، با عنف با او برخورد کنند و با فلان جوان که مثلاً بازوهایش بیرون است، آن جور کنند!

این نبوده، این ها چیزهاى کوچکى است، این ها ظواهر و مظاهر هستند، اهمیتى هم ندارند بحث بر سر اعتقادات و باورهاى دینى و آن ایمان درخشان وارزشمند و بسیار کارآمد دینى است که وقتى با روح جوانى و با همت و نیروى جوانى همراه مى شود، مى تواند کوه هاى گران را از جا بکند. بحث سر آن است؛ آن را مراقب باشید که مورد تهاجم است. (30)
 

معناى وحدت حوزه و دانشگاه

وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى وحدت در هدف. هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعه اسلامى پیشرفته مستقل، جامعه امام، جامعه پیشاهنگ، جامعه الگو، ملت شاهد ـ ملتى که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند، تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند ـ حرکت نمایند.

در راه ایجاد چنین کشور و جامعه و ملتى، علاجى جز این نیست که دانشجو و طلبه، حوزه و دانشگاه، روحانى و روشنفکرِ تحصیلکرده، در کنار هم، دوش به دوش هم و با هم، به سمت یک هدف حرکت کنند؛ بدون این نمى شود. او متدین است، و این آگاه به مسائل جهان و مسائل روز. (31)
 

وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى حرکت پا به پاى علم و دین

در نظام اسلامى، علم و دین پابه پا باید حرکت کند. وحدت حوزه و دانشگاه، یعنى این. وحدت حوزه و دانشگاه، معنایش این نیست که حتماً بایستى تخصص هاى حوزه اى در دانشگاه و تخصص هاى دانشگاهى در حوزه دنبال بشود.

نه، لزومى ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبین باشند و به هم کمک بکنند و با یکدیگر همکارى نمایند، دو شعبه از یک مؤسسه علم و دین هستند. مؤسسه علم و دین، یک مؤسسه است و علم و دین باهمند. این مؤسسه، دو شعبه دارد: یک شعبه، حوزه هاى علمیه و شعبه دیگر، دانشگاه ها هستند؛ اما باید با هم مرتبط و خوشبین باشند، با هم کار کنند، از هم جدا نشوند و از یکدیگر استفاده کنند.

علومى را که امروز حوزه هاى علمیه مى خواهند فرا بگیرند، دانشگاهى ها به آن ها تعلیم بدهند. دین و معرفت دینى را هم که دانشگاهى ها احتیاج دارند، علماى حوزه به آن ها تعلیم بدهند. سرّ حضور نمایندگان روحانى در دانشگاه ها، همین است. چه قدر خوب است که این ارتباط ها، برنامه ریزى و سازماندهى بشود. این، یکى از بهترین و طبیعى ترین وحدت هاست.

مى دانید که در دوران اختناق و در آن هنگامى که دستگاه جبار براى جدا کردن روحانیون از تحصیلکرده ها، از تمام وسائل استفاده مى کرد، یک عده روحانىِ آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بین و مصلحت شناس داشتیم که ارتباطشان را با دانشگاه ها مستحکم کردند.

بهترین جلسات سخنرانى هاى علمایى مثل مرحوم آیه اللَّه مطهرى و امثال ایشان، در دانشگاه ها بود و مرحوم دکتر مفتح رضوان اللَّه علیه یکى از پُرکارترین و فعال ترین این گونه روحانیون بود.


طلّاب و دانشجویان قدر یکدیگر را بدانند، با یکدیگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بیگانگى نکنند، احساس خویشاوندى و برادرى را حفظ کنند و روحانیون در دانشگاه ها عملاً ـ قبل از قولاً ـ کوشش کنند که نمونه هاى کامل عالم دین و طلبه علوم دینى را به طلاب و دانشجویان و دانشگاهیان ارائه بدهند و نشان دهند که هردو نسبت به یکدیگر، با حساسیت مثبت و با علاقه همکارى مى کنند. این، همکارى و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براى این کار، باید برنامه ریزى و سازماندهى بشود. (32)
 

باید همکارى و وحدت حوزه و دانشگاه را قدر بدانیم و آن را روز به روز تقویت کنیم

مباد آن روزى و آن زمانى که حوزه و دانشگاه، آهنگ جدایى و دورى از یکدیگر داشته باشند؛ هم براى حوزه ها و دانشگاه ها، هم براى کشور، آینده و تاریخ، چیز بسیار خطرناکى است. یکى از عزیزترین دستاوردهاى این انقلاب این بود که دو بخش عظیم فرهنگى که سال ها تلاش شده بود از هم دور باشند ـ به یک معنا یکى مظهر دیندارى، یکى هم مظهر تجدد باشد ـ و تجدد و دیندارى، دو چیز مقابل هم محسوب بشوند، این طلسم را شکست و بهترین نوع تجدد در جامعه را ـ که تجدد، طبعا از سنن الهى است که خداى متعال روز به روز حرکت افکار و دل ها و ذهن ها به سمت دستاوردهاى جدید براى بشر را با سعى و کوشش خودشان تفضل مى کند ـ ملت ایران و جامعه روشنفکر و فرهنگیان ایران توانستند به دست بیاورند؛ که همین انقلاب و مظاهر و تجلیات عینى و خارجى و ادارى ـ تشکیلاتى آن بود.

مبادا که این دستاورد، کم بها، بى رونق و کم فروغ بشود. باید همکارى حوزه و دانشگاه را قدر بدانیم و ارج بگذاریم و آن را روز به روز تقویت کنیم. این آرزو و تقاضاى من از همه کسانى است که در حوزه ها و دانشگاه ها صاحب نفوذ و صاحب تأثیر و صاحب یک فکر و نظر هستند و حضورى دارند. (33)
 

اهمیت وجود دفاتر نهاد رهبرى در دانشگاه ها

من این نهاد را، نهاد واجب و لازمى مى دانم؛ بر حضور این نهاد اصرارمى ورزم؛ به تصویب مقررّاتى که دست این نهاد را به قدر اختیاراتى که لازم دارد ـ زیاده خواهى هم نمى کنیم ـ باز بگذارد، تأکید مى کنم و این به عهده شوراى عالى انقلاب فرهنگى و بقیه دستگاه هاى ذیربط است. هر چه تا حالا کرده اند که چه بهتر؛ آنچه نشده است، باید انجام بگیرد.

نباید به روحانیون و علمایى که از روى اخلاص و دین و براى انجام وظیفه به دانشگاه ها رفته اند به چشم یک رقیب، مزاحم، یک چیز زائد، تشریفاتى یا مداخله گر در دانشگاه ها نگریست! این یک نگرش خطا و غلطى خواهد بود و هر چه که مى گذرد، ان شاءالله آثار کار شما بیشتر ظاهر خواهد شد. (34)
 

هدف از حضور روحانیون در دانشگاه ها، تحقق رسالت پیامبران در سطحى نازل تر است

حضور در دانشگاه ها خیلى مهم است؛ چون ما روحانیون در پى این هستیم که مخاطبى پیدا کنیم و آنچه را که از رسالت الهى بر دوش ما است، به آن مخاطب برسانیم. اگر این نباشد که روحانیت معنایى ندارد؛ بالاخره این فکر «العلماء ورثة الانبیاء»، یک فکر رایج و قطعى در همه مفاهیم دینى است.

تحریض به علم، بخش عمده اش براى این است که انسان، آن علم را به مخاطبینى برساند که به آن احتیاج دارند. بدیهى است که در معارف اسلامى، آن جایى که روى علم تکیه شده است، مراد، علم توحید و معرفت دینى است که تبلیغ آن و عمل به آن، این همه اهمیت، و کسب آن، این همه شرافت دارد.

پس اصل قضیه این است که این رسالت و این پیامبرى را در این سطح نازلى که ما برعهده داریم تحقق ببخشیم؛ به این که به مخاطبین خودمان برسانیم. خوب، امت ها مختلفند، مخاطبین و شنوندگان پیام و رسالت پیغمبران مختلف اند؛ بهترینشان کسانى هستند که جوان باشند که این تبلیغ شما براى مدت سى سال، چهل سال، پنجاه سال در زندگى او اثر بکند؛ این طورى است دیگر بالاخره امر دائر است بین این که به کسى یاد بدهیم که پنجاه سال مى خواهد از آن استفاده کند، یا کسى که مدت کوتاهى مى خواهد استفاده کند. پس جوان بودن، یک امتیاز است براى طول مدت استفاده.
 
دوم این که
همین جوان بودن، امتیاز است براى خوب فراگیرى و شکل گیرى ذهن، به آنچه که ما به او مى دهیم. فرق مى کند که کسى ذهنِ شکل گرفته اى داشته باشد، یا این که ذهن آماده شکل گیرى داشته باشد. جوان، امین امتیاز دوم را هم دارد.
 
امتیاز سوم این است که
جوان، حق پذیر است و آنچه به او گفته بشود ـ در وهله اول براى همه جوان ها باید این طور فرض کرد ـ گوش مى کند، براى یادگرفتن و عمل کردن؛ مگر در موارد استثنایى که عواملى وجود دارد که بناى بر گوش نکردن و عمل نکردن دارد، و الاّ به طور طبیعى، جوان این گونه است و آمادگى پذیرش و عمل کردن هم دارد.

مخاطب شما غیر از این سه امتیازى که مربوط به جوانى است، امتیاز دیگرى هم دارد، و آن این که با سواد و اهل معرفت است؛ او ترجیح دارد بر کسى که انسان براى فهماندن به او مشکل دارد و مطلب را درست درک نمى کند، جوان باسواد،
این هم امتیاز چهارم.

امتیاز پنجم این است که آینده کشور در درست اوست. یعنى شما چنانچه بخواهید مخاطبین را در کل کشور، مرتب و تقسیم و از هم جدا و اِفراز کنید، شاید بشود گفت بهترین و اشرف مخاطبین، این مخاطبینى هستند که شما با آنان در دانشگاه ها مواجه اید؛ جوان، با سواد، اهل معرفت، آینده دار و مؤثر در آینده کشور. ببینید چقدر مهم است! (35)
 

خصوصیات روحانیونى که در دانشگاه ها فعالیت دارند

دانشگاه هاى ما به حضور شما آقایان علما و حضور روحانیون احتیاج دارند؛ و روحانى یى که باید در این دانشگاه ها برود، باید حتماً خصوصیاتى را در خود به وجود بیاورد. بحمدالله شما حالا این خصوصیات را بعضى کمتر، بعضى بیشتر دارید.

یک خصوصیت، خصوصیت علم و معرفت است. باید با دست پر رفت؛ به قدرى که او احتیاج دارد. و تا انسان توانى در حد بالا نداشته باشد، نمى تواند کسى را از سطوح نازل به یک حدى بالا بکشد؛ « آن دو صد من استخوان باید که صد من بار بردارد» مَثَل قدیمى عامیانه، حرف کاملاً درستى است. شما هر کس را بالا بکشید، تا سینه خودتان مى توانید بالا بکشید؛ این است دیگر.

پس بایستى انسان، سطح موجودى و تمکن فکرى و علمى را در خود بالا بگیرد، تا بتواند این را بالا بکشد. طرف را نبایستى کوچک دید، سؤال او را بى ارزش، و نیاز او را حقیر، و خودش را کم مؤونه تصور کرد، هر کسى این طور با مخاطبش برخورد کند، شکست خواهد خورد و در ارتباط گیرى و اثرگذارى، موفقیتى به دست نخواهد آورد. حق مخاطب را بایستى به او بدهید؛ او را مستحق و مستوجب التفات و توجه و اهتمام بدانید و به آن نسبت عمل کنید.

بنابراین شرط اول، این است که از لحاظ معرفت، آدم با دست پُر به میان این مجموعه برود؛ الحمدلله این حاصل است، آقایان همه از فضلا هستند.

دوم این که او روحانیت شما را باور کند روحانیت هم به لباس نیست. اى بسا صاحب لباسى که روحانى حقیقى نیست، و اى بسا غیر صاحب لباسى که حقیقتاً روحانى است! باید روحانى باشد اهل معنا، اهل روح، با روح و با معنویت سر و کار داشته باشد.

باید سخن او باطنى داشته باشد؛ از باطنى بربیاید. اگر سطحى و ظاهرى و زبانى و صورى بود، اثر نخواهد گذاشت. واقعاً «اذا خرج من اللّسان، لم تجاوز الآذان». این گونه است دیگر. باید از قلب برآید؛ آن هم متوقف است بر ایمان و توجه و معنویت و روحانیت. و این را مى شود به وجود آورد و تقویت کرد. هر وقتى که کار در این زمینه ها سخت و سنگین مى شود، باید به ذخیره فیاض تمام نشدنى ذکراللّه پناه برد ـ به نماز، به نافله، به توجه به خدا، به تضرع ـ این ها انسان را فیضان مى بخشد.

اگر بخواهیم این باران طهورى که از سخن شما تراوش مى کند و نازل مى شود، حقیقتاً مطهِر باشد و ادناس و ارجاس را از دل ها و ذهن ها بزداید، باید آن را تصفیه کنیم. همان طور که من مکرر از قول مولوى این مطلب را نقل کرده ام؛ مى گوید: «این آب هاى عالم همه پلیدى هاى عالم را از بین مى برد، همه کثافت ها و دنس ها و نجاست ها با آب تطهیر مى شود؛ اما خود آب، متغیر و کثیف مى شود. بعد این آب، براى این که دوباره طهارت خودش را به دست بیاورد، عروج مى کند؛ به شکل بخار بالا مى رود و دوباره به شکل باران ـ ماءً طهورا ـ برمى گردد!

معراجى لازم است، یک عروجى لازم است، براى این که انسان بتواند آن طهارت را بازیافت کند و مطهر بشود و وارد فضاى ذهن و دل و فکر مخاطب بشود، تا بتواند او را تطهیر بکند؛ والاّ آب آلوده، مطهِّر هم نیست.

بنابراین، پناه بردن به ذکرالله و توجه به خدا و عرض نیاز و هدایت خواستن و تضرع کردن، این را تأمین و تضمین مى کند. از این جهت، انسان هیچ مشکلى ندارد، و همیشه این ذخیره فیاض لطف و رحمت الهى، دم دست انسان است. این دو خصوصیت.

و البته خصوصیت سوم هم اخلاق و به اصطلاح آن عقل معاشرت است، که «وَ لَوْ کنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک».(36) بایستى با مهربانى برخورد کرد؛ منتها مهربانى بدون ضعف ـ لین فى قوة، در بعضى از تعبیرات هست ـ و نرمش قدرتمندانه. نه این که انسان آن قدر لین باشد که هر چه گفتند ـ حرف غلط و نادرست و ناجور و این ها را ـ قبول کند و بپذیرد، براى این که مى خواهد روى خوش نشان بدهد و طرف خوشش بیاید!

نه، این که «لین» نیست؛ این، ضعف است. یعنى آن بُرندگى را با نرمش همراه بکند؛ مثل تأثیرى که قطرات آب بر روى سنگ مى گذارد که با همان لین طبیعى خودش، آن قدر روى این سنگ مى چکد، که این سنگ را تحت تأثیر قرار مى دهد و گود مى کند ـ لین به این معنا ـ با آن ها با نرمش، با محبت و با مدارا عمل شود.

این دانشجوها مثل فرزندان شما هستند؛ باید برخورد با این جماعت دانشجو، مثل برخورد با فرزند باشد. انسان گاهى از فرزند خودش خطایى هم مى بیند، حتى گاهى ممکن است عصبانى بشود؛ اما این عصبانیت، او را به یک برخورد خشن وادار نمى کند. باید این گونه باشد ـ مثل فرزندان خودتان ـ البته انسان براى فرزندان، مراتبى دارد؛ از یک فرزند خیلى راضى است، از یک فرزند خیلى به آن حد راضى نیست.

آنچه شما در محیط هاى دانشجویى مشاهده مى کنید، آنچه خوب و درخشان و دلنشین براى شما است، همان طبیعت کار است؛ چون طبیعت جوان در محیط اسلامى، طبیعت خوب است. الان هم در این جماعت دانشجویى ـ که قریب یک میلیون دانشجو در سراسر کشور داریم ـ باید بدانیم که اکثر قاطع این ها، همان جوان هاى مؤمن خودمان هستند؛ بچه هاى مؤمن، دل هاى پاک، صاف و حق پذیر، بچه هاى خوب.

البته در بین آن ها در گوشه و کنار، مواردى هم پیدا مى شود که بچه هایى هستند که یک خرده رضایت والدین را جلب نمى کنند؛ آن ها را هم باید از سر تدبیر، برخورد کرد؛ و بدانید که دشمن نسبت به دانشگاه، خیلى فعال است؛ بسیار فعال است. همین خصوصیاتى که راجع به جوان و اهمیت مخاطبین به شما عرض کردم، در تحلیل هاى قطعى دشمن وجود دارد. (37)
 

تلاش براى حذف روحانیت از محیط سیاسى و دانشجویى، کار ساده و فقط صنفى نیست

این معنا در دانشگاه هم صدق مى کند؛ گاهى هم متأسفانه این کار به وسیله خودى ها انجام مى گیرد. وقتى که ما مى بینیم مثلاً یک سلسله کار بر مبناى حذف شخصیت و ارزش روحانیت در محیط سیاسى یا در محیط دانشگاهى شروع مى شود، این کار، یک کار ساده و یک کار فقط صنفى نیست.

این که مثلاً ما بیاییم بساط حوزه علمیه را که بر مبناى تحقیق و دقت نظر و بر اساس مبناسازى و نوآورى و تجدید نظر و ابتکار است ـ که این روشن است؛ سبک و شیوه آموزش و تعلیم و تعلم در حوزه هاى علمیه، از اول بر مبناى تحقیق بوده ـ یک چیز تقلیدى وانمود بکنیم و امثال مطهرى و بهشتى و این شاگردان حوزه را، استثناهاى حوزه تلقى کنیم، یک اشتباه است.

طبیعتاً کسى که حوزه را درست نمى شناسد، کسى که نمى داند حوزه چیست، چنین اشتباهى را مرتکب مى شود. البته به احتمال فراوان، بلکه شاید به طور یقین، آدم مى داند که این ها از روى بى غرضى هم گفته مى شود؛ یعنى نظر سوئى وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فسادآور است.

این موجب مى شود که ارزش علمى و معنوى روحانیت ـ که پرچمدار و نماینده دین است ـ در چشم محیط دانشگاهى و دانشجویى از بین برود؛ کمااین که شبیه این کار، منتها با شیوه هاى ناشیانه ترى، قبل از انقلاب انجام مى شد و بى تأثیر هم نبود. واقعاً قبل از انقلاب، جماعت دانشگاهى، آخوند جماعت را آدم هاى پُرگوىِ نادانِ پُرتوقعِ هیچ چیزندان مى دانستند!

من با عده زیادى از آن ها مواجه بودم. مثلاً در یک جلسه، با یک طلبه که مى نشستند و دو کلمه حرف حساب مى شنیدند، مى گفتند عجب، واقعاً در بین روحانیت، مثل شمایى وجود دارد؟! در حالى که آن طلبه، یک طلبه معمولى بود. آن ها روحانیت را نمى شناختند؛ یعنى تلقى دستگاه هاى علمى و دانش کشور از روحانیت، غلط بود. حوزه علمیه، اصلاً مرکز علم و تحقیق بوده است. اگر علم براى علم، و علم بدون قصد مزد، مصداقى در کشور ما داشته باشد، از قدیم در حوزه هاى علمیه بوده است؛ ولى آن ها این جا را یک محیط بى علم مى دانستند! (38)
 

هدف از تبلیغات علیه روحانیت، ضربه زدن به دین بود

آن زهد و بى اعتنایى به دنیا، آن پارسایى هایى که در محیط روحانیت و در محیط طلبگى و بیرون از طلبگى بود و امروز هم بحمداللَّه هنوز به طور غالبى وجود دارد، این را در چشم این جماعت دانشگاهى و متجدد، تبدیل کرده بودند به این که آخوند مفت خور است! تعبیر مفت خور، چیز روشنى بود. وقتى در جایى مى گفتند مفت خورها، بدون هیچ اشاره و قیدى ـ مثل ضمیرى که مرجع خودش را پیدا کند ـ به روحانیون برمى گشت! این تبلیغاتى بود که انجام شده بود.

هدف از این تبلیغات چه بود؟ هدف از تبلیغات، روحانیت نبود ـ روحانیت که خصوصیتى نداشت ـ هدف از این تبلیغات، دین بود. اگر ما بیاییم حیثیت روحانیت و فقاهت و رتبه علمى فقاهت و تأثیرآن را در حرکت کلى یک کشور منکر بشویم، یا زیر سؤال ببریم، یا دچار خدشه بکنیم، درحقیقت به گرایش دینى طبقه کارآمد و عظیمى لطمه زده ایم؛ و این همان کارى است که آن ها مى خواهند، و آبى است به آسیاب دشمن ریختن؛ لذا باید در محیط دانشگاه، به این نکته خیلى توجه شود. (39)
 

برگزارى اردوهاى دانشجویى مختلط کار بسیار بى قاعده و غلطى است

دانشجو را به کیش مى برند! به جاى کیش، سفر اصفهان یا مشهد را تدارک ببینید؛ بگذارید سفر او دستاورد معنوى داشته باشد. جوان هرجا برود، کیف حلال مى کند. جوان از خوشى هاى جوانى لذت مى برد. در سنین ما، از غذایى که ما خیلى لذت نمى بریم، جوان مى خورَد و لذت مى برَد؛ از منظره اى که اصلاً براى ما جاذبه اى ندارد، جوان کیف مى کند؛ این خاصیت جوانى است.

چون پیرمردها این دوره را گذرانده اند، مى دانند آن جا چه خبر است؛ دوستانى که اطلاع ندارند، بدانند. مى خواهید جوان را سفر ببرید؛ یک سفر روستایى هم که او را ببرید، برایش تنوع است و شادى دارد. آیا باید حتماً او را به کیش ببرند، چون در آن جا بعضى از ضوابط سست است ـ البته بر خلاف حق سست است ـ و این جوان بتواند ضابطه شکنى کند؟! اسلامى شدن دانشگاه ها این است؟! یا مثلاً اردوى مختلط برگزار مى کنند! من خیلى تعجب کردم؛ اردوى مختلط دانشجویى؟! نفس اردوى مختلط، بد است.

آقایانى که الان دست اندرکار اردوى مختلط اند، همان کسانى هستند که سال هاى 63 و 64 در کلاس هاى دانشگاه دیوار کشیدند! بنده به دستور امام رفتم در نماز جمعه گفتم این کار بد است.

من نمى فهمم این ها چطور این گونه عوض مى شوند و صدوهشتاد درجه جهت راهشان را تغییر مى دهند. امام به من گفتند این چه کارى است؛ ما هم رفتیم در نماز جمعه تهران گفتیم این کار، کار مناسبى نیست.

دیوار کشیدن، خلاصه حرف انقلاب و حرف ما نیست. حالا همان آقایان نه در کلاس، بلکه در اردوى شبانه روزى چند روزى، دختر و پسر را همراه مى کنند! یعنى چه؟! کار بسیار بى قاعده و غلطى است.

در مناطقى از دنیا، معاشرت دختر و پسر و زن و مرد با یکدیگر، کاملاً عادى است و هیچ گونه حساسیتى وجود ندارد؛ یعنى همان طور که دو مرد یا دو زن با یکدیگر تماس دارند، دو تا زن و مرد هم با هم تماس دارند؛ اما در کشور ما و در محیط اسلامى، مطلقاً این طور نیست.

در کشور اسلامى، هرقدر به این جهت نزدیک شده ایم، به خاطر رنگ پذیرى از فرهنگ بیگانه بوده است. چون آن ها از لحاظ تکنولوژى قوى تر از ما بوده اند، این را به ما داده اند؛ والاّ اگر ما از لحاظ علم و تکنولوژى از اروپا قوى تر بودیم، اختلاط آن ها را مسخره و مچل مى کردیم و آن را وحشیگرى مى خواندیم.

آن ها به برکت علم و تکنولوژى، این فرهنگ را صاعد و رایج کرده اند؛ آن وقت ما در دانشگاه هاى خود، این را ترویج کنیم؟! (40)
 

نباید در دانشگاه ها موسیقى ترویج شود

الان در دانشگاه هاى کشور موسیقى ترویج مى شود؛ نباید بشود. ترویج موسیقى، کارى است برخلاف مذاق اسلام. درست است که هر نوع موسیقى اى حرام نیست، اما معناى ترویج موسیقى این نیست که با دقت بگردند موسیقى غیرحرام را پیدا کنند و آن را تعلیم دهند و ترویج کنند. (41)
 

جهاد دانشگاهى فقط یک نهاد نیست، بلکه یک فرهنگ است

در مورد جهاد دانشگاهى من اعتقادم این است که این ترکیب ـ جهاد و دانشگاه، و تلفیق جهاد که یک امر ارزشى معنوى است با علم و دانش و با دانشگاه ـ داراى پیام است؛ نشان مى دهد که مى توان علم جهادى و نیز جهاد علمى داشت؛ این همان کارى است که شماها مشغول اید. علم شما علم جهادى است؛ با جهاد و با اجتهاد همراه است؛ دریوزه گرى و منتظر نشستن براى هدیه شدن علم از این سو و آن سو نیست؛ دنبال علم مى روید تا آن را به دست بیاورید؛ این علم جهادى و علم برخاسته از مجاهدت و اجتهاد و تلاش است. از طرفى شما مشغول جهاد هستید. جهاد یعنى مبارزه براى یک هدف والا و مقدس.

[جهاد] میدان هایى دارد؛ یکى از میدان هایش حضور در نبردهاى مسلحانه رایج جهانى است. میدان سیاست هم دارد؛ میدان علم هم دارد؛ میدان اخلاق هم دارد. ملاک در صدق جهاد این است که این حرکتى که انجام مى گیرد، جهت دار و مواجه با موانعى باشد که همت بر زدودن این موانع گماشته مى شود؛ این مى شود مبارزه. جهاد یعنى یک چنین مبارزه اى، که وقتى داراى جهت و هدف الهى بود، آن وقت جنبه تقدس هم پیدا مى کند.

شما مبارزه علمى مى کنید؛ زیرا این کار شما به طور واضح دشمنان بسیار سرسختى دارد که نمى خواهند این حرکت علمى و تحقیقى انجام بگیرد. لذا به نظر من جهاد دانشگاهى فقط یک نهاد نیست، بلکه یک فرهنگ است؛ یک سمتگیرى و حرکت است. هرچه بتوانیم ما این فرهنگ را در جامعه گسترش دهیم و آن را پایدار و استوار کنیم، کشور را به سمت سربلندى و عزت و استقلال حقیقى بیشتر پیش برده ایم. (42)
 

اهمیت کار فرهنگى در دانشگاه ها

ما فرهنگ را بستر اصلى زندگى انسان مى دانیم؛ نه فقط بستر اصلى درس خواندن و علم آموختن. فرهنگ هر کشور، بستر اصلى حرکت عمومى آن کشور است. حرکت سیاسى و علمى اش هم در بستر فرهنگى است. فرهنگ، یعنى خلقیات و ذاتیات یک جامعه و بومىِ یک ملت؛ تفکراتش، ایمانش، آرمان هایش؛ این ها تشکیل دهنده مبانى فرهنگ یک کشور است؛ این هاست که یک ملت را یا شجاع و غیور و جسور و مستقل مى کند، یا سرافکنده و ذلیل و فرودست و خاک نشین و فقیر مى کند.

فرهنگ، عنصر خیلى مهمى است. ما نمى توانیم از فرهنگ و رشد فرهنگى و پرورش فرهنگى صرف نظر کنیم. فرهنگ هم مثل علم است؛ فرهنگ هم گیاه خودرو نیست. همه آنچه شما از نشانه ها و مظاهر فرهنگى در جامعه خودتان و در هر نقطه اى از دنیا مى بینید، بدون تردید این بذر را دستى افشانده است. البته انسان بعضى از دست ها را مى بیند، اما بعضى از دست ها را نمى بیند؛ از داخل خانه، تا درون مدرسه، تا فضاى خیابان، تا رادیو و تلویزیون، تا ماهواره، تا تبلیغات جهانى، تا اینترنت، و از این قبیل چیزها. فرهنگ، هدایت و پرورش دادن مى خواهد. بنابراین در دانشگاه ها کارفرهنگى بسیار مهم است. (43)
 

استاد ایده آل

استاد چون مى تواند محیط دانشجویى را تحت تأثیر قرار دهد، بایدهایى دارد؛ این بایدها را حتماً باید رعایت کنید؛ منتها در حد مقدور؛ لااقل به نبود مطلق اش راضى نشوید، یا به هیچ وجه به ضدش راضى نشوید.

استاد باید سرشار از عشق به اسلام و انقلاب و غرور ملى و دینى باشد؛ استاد ایده آل این است. استاد واقعاً باید احساس غرور ملى و غیرت دینى بکند و سرشار از روحیه خدمت باشد؛ یعنى حقیقتاً بخواهد کار کند و این جوان ها را مثل بچه هاى خودش پرورش دهد. حالت بى تفاوتى، بى اعتنایى، از سر وا کردن و کلاس را به هرچه هرچه گذراندن، مطلقاً در یک استاد قابل قبول نیست. استاد باید مدافع خلاقیت و نوآورى و ابتکار باشد ...
 
استاد باید از جریانات جهان آگاه باشد. استاد ما در محیط کلاس، به خاطر اثرگذارى اش باید این چیزها را بداند.
استاد باید سیاست زده نباشد؛ نه این که سیاست نفهمد. فقره قبلى که عرض کردیم، لازمه اش دانستن سیاست است؛ اما سیاست دانستن و سیاسى بودن، غیر از سیاست زده بودن و سیاسى کار بودن است. سیاسى کارى بد است. باید بفهمند چه کار دارند مى کنند؛ اما این که مرتب همه کارهایشان بر محور یک انگیزه سیاسى باشد، بسیار بد است؛ به خصوص وقتى که انگیزه هاى سیاسى جنبه هاى جناحى و شخصى و حزبى پیدا مى کند، که این دیگر بد اندر بد مى شود! استاد باید براى دانشجو وقت بگذارد. (44)
 

استاد مى تواند دانشجوى خود را متدین بار بیاورد، چنان که مى تواند منکر همه مقدسات هم بار بیاورد!

من خلائى را در ارتباط استاد و دانشجو مشاهده مى کنم که این خلاء باید به وسیله شما پُر شود. دانشجوى ما در محیط علمى ضمن این که علم مى آموزد، مى تواند خیلى از درس هاى غیر آن علمِ مورد نظر را هم از استاد بیاموزد و فراگیرد؛ از جمله آن ها، غرور ملى، علاقه مندى به میهن، دلبستگى به آینده کشور و افتخار به تاریخ و گذشته کشور است. این ها عواملى است که مى تواند در یک جوان دانشجو تأثیرات بسیار عمیق و مثبتى بگذارد.

البته من در صدد انکار عوامل گوناگونى که ممکن است جوانى را دلسرد یا مأیوس و دلخسته کند، نیستم، این ها هم عواملى است در جاى خود محفوظ اما این بخش هم نادیده گرفته نشود که استاد در کلاس درس مى تواند دانشجوى خود را متدین و معتقد به دین بار بیاورد؛ چنان که مى تواند ملحد و منکر همه مقدسات هم بار بیاورد؛ ولو کلاس، کلاس علم و دین نباشد؛ کلاس فیزیک و طبیعى و تاریخ و هر درس دیگرى باشد.

استاد، هم مى تواند دانشجو را یک انسان دلبسته و مباهات کننده به کشور بار بیاورد؛ هم مى تواند یک انسان لاابالى، بى علاقه، نادلبسته به میهن و به گذشته و آینده کشور بار بیاورد.
اعتقاد من این است که در زمینه تبلیغ دین، مؤثرترین وسیله اى که مى تواند دانشجو را دینى و علاقه مند به مبانى دینى بار بیاورد، همین نکته ها و اشاره ها و کلمه هایى است که یک استاد مى تواند در کلاس با شاگردانِ خود درمیان بگذارد. اشاره اى از یک استاد، گاهى اوقات تأثیرات عمیقى در دل مى گذارد؛ اما گاهى عکس آن دیده مى شود. (45)

 

با چنین استادى باید برخورد خشن بشود

من خواهش مى کنم آقایان رؤساى دانشگاه ها به این توجه داشته باشند و دستگاه هر دو وزارتخانه هم توجه کند که چنین چیزى امکان ندارد که یک پسر دانشجوى ما به خاطر ظاهر مذهبى بودن مورد بى مهرى قرار بگیرد، یا دختر دانشجوى ما به خاطر حجابش مورد بى مهرى یا خداى نکرده مورد اهانت قرار بگیرد.

البته این ها گزارش هایى است که تا حالا به من رسیده و قطعى نشده و شاید یکى دو مورد چندى پیش در حد نزدیک به یقین بود، بنده هم یک عکس العملى نشان دادم. اما این طور نباشد که استادى را که نسبت به مسائل انقلابى خیلى اهمیت نمى دهد و ما چندى پیش براى او شفاعت کردیم و به دانشجویان گفتیم عیبى ندارد بگذارید این استادها بیایند درس بدهند و بروند، حالا این استاد بیاید در کلاس یا در محیط امتحان طورى برخورد بکند که دانشجوى مسلمان و انقلابى احساس ناامنى بکند.

این اصلاً قابل قبول نیست. این را آقایان توجه بفرمایند که اگر چنانچه یک استاد این چنینى پیدا کردید باید برخورد خشن با او بشود. یعنى مسئله ضدیت با مباحث و مسائل انقلابى تا این حد که موجب بشود یک استاد که شاگرد خودش را باید مثل فرزند خودش دوست بدارد به خاطر چادر داشتن با او برخورد بکند، اینجا معلوم مى شود این استاد نسبت به دین و مسائل اسلامى و مسائل انقلابى، خیلى در دل عناد دارد. لهذا اگر یک چنین معاندى وجود دارد، چه لزومى دارد که شما از چنین استادى استفاده کنید؟! (46)
 

جمع بندی و نتیجه گیری

در این مطلب، گزیده ای از رهنمودهای رهبر فرزانه انقلاب درباره جایگاه و رسالت دانشگاه که در طول سال هاى 83ـ68 در جمع دانشجویان، استادان دانشگاه ها، مسئولین شوراى عالى انقلاب فرهنگى و سایر مجامع علمى و دانشگاهى ایراد گردیده ارایه شد.

دانشگاه مرکز علم و آگاهى است. هر چیزى که مزاحم علم و آگاهى باشد، جایش در دانشگاه نیست. دانشگاه ضربه اساسى را از همین دخالت ها و نقش آفرینى متحجران سیاسى در محیط هاى دانشجویى مى خورد. دانشگاه باید محیط کار علمى و تحقیقى باشد.

دانشگاه باید جایى باشد که در آن امکان فریب، تقلب و مغلطه بازى یا وجود نداشته باشد یا کم وجود داشته باشد. باید آن کسانى که غوغا زیستند و اصلاً در فضاى غوغا مى توانند زندگى کنند و بدون فضاى غوغا زندگى برایشان مشکل است، نتوانند در دانشگاه نقش ایفا کنند؛ این انتظار از دانشگاه و جوان هاى دانشجو و اساتید و مدیران دانشگاه هست که آن را عملى کنند.
 
پی‌نوشت‌ها:
1. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 6/12/1376.
2. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جمع کثیرى از دانشجویان و دانشگاهیان، 23/3/1368.
3. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
4. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکى و رؤساى دانشگاه هاى علوم پزشکى کشور، 1/8/1369.
5. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
6. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
7. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
8. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى، 22/2/1382.
9. سوره آل عمران: آیه 19.
10. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با وزیر و مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى و رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 23/5/1369.
11. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
12. سخنرانى در دیدار با گروهى از زنان پزشک سراسر کشور، 26/10/1368.
13. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از طلاب حوزه هاى علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، 28/9/1369.
14. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از تشکل هاى دانشجوئى کشور در قم، 18/9/1374.
15. سوره احقاف: آیه 15.
16. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از تشکل هاى دانشجوئى کشور در قم، 18/9/1374.
17. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
18. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
19. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
20. بیانات رهبر معظم انقلاب در مراسم بیعت جمعى از دانشجویان و دانشگاهیان، 23/3/1368.
21. بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتى امیر کبیر، 9/12/1379.
22. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 7/9/1381.
23. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمعى از تشکل هاى دانشجوئى کشور در قم، 18/9/1374.
24. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشگاهیان و فرهنگیان استان کهکیلویه و بویر احمد، 18/3/1373.
25. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 6/12/1376.
26. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
27. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان و مسئولین دانشگاه تبریز، 27/6/1378.
28. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار دانشجویان نمونه و ممتاز دانشگاه ها، 7/9/1381.
29. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 6/12/1376.
30. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با رؤساى دانشگاه هاى سراسر کشور، 9/9/1377.
31. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از طلاب حوزه هاى علمیه و دانشجویان دانشگاه ها، 28/9/1369.
32. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاب حوزه هاى علمیه، 29/9/1368.
33. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 15/10/1377.
34. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با مسئولان دفاتر نهاد نمایندگى رهبرى در دانشگاه ها، 19/6/1375.
35. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار نمایندگان محترم نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، 16/7/1376.
36. سوره آل عمران: آیه 159.
37. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با نمایندگان محترم نهاد نمایندگى مقام معظم رهبرى در دانشگاه ها، 16/7/1376.
38. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
39. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار با اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 20/9/1370.
40. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
41. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضاى شوراى عالى انقلاب فرهنگى، 26/9/1381.
42. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار هیأت علمى و کارشناسان جهاد دانشگاهى، 1/4/1383.
43. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
44. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار وزیر علوم و رؤساى دانشگاه ها، 17/10/1383.
45. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با اساتید دانشگاه شهید بهشتى، 22/2/1382.
46. بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار مسئولان وزارت فرهنگ و آموزش عالى، 19/8/1371.
 
منبع:
نکته هاى ناب (جلد اوّل)، تدوین: حسن قدوسى زاده، ناشر: دفتر نشر معارف، چاپ دوازدهم، پاییز 1390.


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.