بررسي دلايل برتري شاهنامه بر گشتاسپ نامه (3
نويسنده :**دکتر جواد مهربان قزل حصار
جنبه هاي لفظي (کاربرد آرايه هاي لفظي)
چنانکه گفته شد، از بين اين همه صنايع لفظي، تنها تعداد محدود و معدودي از آنها که بيشتر از سايرين ارزش موسيقايي داشته اند مورد توجّه شاعران موفّق فارسي زبان قرار گرفته اند که مهمترين آنها عبارتند از:جناس (و انواع آن)، مراعات النّظير، تکرار و انواع آن،تضاد ، طرد و عکس،قلب و تنسيق الصّفات ،تتابع اضافات و ارسال مثل .
بررسي به عمل آمده پيرامون شعر دقيقي و فردوسي،نشان مي دهد که دقيقي توجّه بيشتري به کاربرد صنايع لفظي داشته است؛ شايد علّت اصلي اين موضوع، استادي او در قصيده سرايي باشد. چرا که قصيده بر خلاف حماسه، جولانگاه بيشتري براي ارائه اين صنايع دارد؛ حال آنکه حماسه به دليل پيچيدگي هاي خاصّي که دارد و همچنين به دليل آنکه معناگراتر از قصيده است،مجالي براي اين گونه تفنّن ها باقي نمي گذارد . به هر حال دقيقي، به کرّات بيشتر از فردوسي از صنايع بديعي بهره جسته است ،هم به لحاظ تعداد و هم به لحاظ تنوّع
در ابيات گشتاسپ نامه مي توان آرايه هاي تکرار (وانواع آن)، مراعات النّظير ،تضاد، جناس (و برخي انواع آن )، قلب ،تنسيق الصّفات و طرد و عکس را مشاهده نمود ولي در ابيات بيژن و منيژه (هزار بيت مورد مطالعه )اين صنايع عبارتند از تکرار (و انواع آن)، جناس، تضاد و طرد عکس و ارسال مثل .
1ـ تکرار
کيان زادگان وجوانان من
که هر يک چنانند چون جان من
بخوانم همه سر به سر پيش خويش
زره شان نپوشم نشانم به پيش
چگونه رسد نوک تير خدنگ
برين بر شده کوه سنگ
(ص905)
کدامست گفتا:کهرم سترگ
کجا پيکرش پيکر پير گرگ
(ص907)
بيامد سر سروران سپاه
پسر تهم جاماسپ دستور شاه
(ص908)
اين لحن موسيقايي ،به ويژه در سوگ سروده ها که اکثراً در آنها از مصوّت بلند«آ»به فراواني استفاده شده است به کلام او حزني دلنشين بخشيده است:
دريغا سوارا! مهترا!
که بختش جدا کرد تا ج از سرا
(ص913)
دريغا سوارا! خسروا!
نبرده دليرا! گزيده گوا
ستون منا !پرده کشورا
چراغ جهان،افسر لشگرا
اگر چه در منظومه بيژن و منيژه از اين آرايه استفاده شده است،امّا به فراواني و اهميّت گشتاسپ نامه نيست:
چو بيژن چنين گفت شد شاه شاد
برو آفرين کرد و فرمانش داد
(ب101)
کسي را کجا چون تو کهتر بود
زدشمن بترسد سبک سر بود
(ب103)
علاوه بر تکرار واج ها،تکرار کلمات نيز در شعر دقيقي جايگاه خاصي دارد:
چو بشنيد از او شاهِ به، دينِ به
پذيرفت از و راه و آيين به
(ص891)
بيارم زگردان هزاران هزار
همه کار ديده،همه نيزه دار
همه ايرجي زاده، و پهلوي
نه افراسيابي و نه يبغوي
همه شاه چهر و همه ماه روي
همه سر و بالا همه راستگوي
همه از در پادشاهي و گاه
همه از در گنج و گاه و کلاه
جهانشان بفرسوده با رنج و ناز
همه شير گير و همه سرفراز
همه نيزه دارانِ شمشير زن
همه باره انگيز و لشکر شکن
(ص899)
تو سيحون مينيارو جيحون به مشک
که ما را چه جيحون ، چه سيحون، چه خشک
(همان)
همي کرد غارت، همي سوخت کاخ
درختان همي کند از بيخ و شاخ
(ص900)
در کلام فردوسي نيز اين آرايه، نمونه هايي دارد :
بهارش توي، غمگسارش توي
در اين تنگ زندان ،زوارش توي
(ب423)
چه افراسياب و چه شاهان چين
نوشته همه نام تو بر نگين
(ب630)
2ـ مراعات النّظير
است. نمونه هاي مراعات النّظير در شعر بيژن و منيژه:
زگفت پدر، پُس بر آشفت سخت
جوان بود و هشيار و پيروز بخت
(ب97)
برفت از در شاه با يوز و باز
به نخچير کردن به راه دراز
(ب108)
زماهي به جام اندرون تا بره
نگاريده پيکر همه يکسره
چو کيوان و بهرام و ناهيد و شير
چو خورشيد و تير از بر و ماه زير
(ب8-597)
چو رستم چنين گفت بر جست گيو
ببوسيد دست و سر و پاي نيو
(ب722)
زگُردان و اسبان و شمشير و گنج
ببر هر چه بايد مدار اين به رنج
(ب808)
نمونه هاي اين ارايه درابيات گشتاسپ نامه :
چو روزي ببخشيد و جوشن بداد
بزد ناي و کوس و بُنه بر نهاد
(ص900)
بدادندشان کوس و پيل و درفش
بياراسته زرد و سرخ و بنفش
(ص899)
3ـ تضاد
نگويم من اين، ور بگويم به شاه
کند مر مرا شاهِ شاهان تباه
(دقيقتي )
4ـ جناس
فردوسي :
گرازان گرازان نه آگاه از اين
که بيژن نهادست بر بور زين
(ب115)
هم اندر زمان پاي کردش به بند
که از بند گيرد بدانديش پند
(ب568)
دقيقي:
سپهدارشان ديده بان برگزيد
فرستاد و ديده به ديده رسيد
(ص906)
مراو را يکي تيغ هندي زند
زبر نيمه تنش زير افکند
(ص904)
و نمونه هايي نظير بهشت و نهشت(894)و خشم و چشم (900)که بيشتر در قافيه اتّفاق افتاده و موسيقي موجود در اين موارد بسيار حائز اهميّت ، امّانادر است .
5ـ عکس
بسي بي پدر گشته بيني پسر
بسي بي پسر گشته بيني پدر
(دقيقي ،ص902)
توي پهلوان کيان و جهان
نهان آشکار، آشکارت نهان
(فردوسي ،777)
6ـ تنسيق الصّفات
بزرگي و شاهي و فرخندگي
توانايي و فرّ و زيبندگي
(ص894)
7ـ ارسال المثل
تو نشنيدي آن داستان پلنگ
بدان ژرف دريا که زد با نهنگ
که گر بر خرد چيره گردد هوا
نيابد ز چنگ هوا کس رها
خردمند کارد هوا را به زير
بود داستانش چو شيرِ دلير
(ب41-839)
شگفت آمدش داستاني بزد
که ديوانه خندد زکردار خود
(ب1012)
علاوه بر اين،ضرب المثل هاي متعدّد ديگري در ابيات مورد بحث ما ديده مي شود که بر خلاف فردوسي، دقيقي از آنها غافل بوده است :
کسي کو به ره بر کند ژرف چاه
سزد گر نهد در بُنِ چاه، گاه
(ب141)
اگر هست خود جاي گفتار نيست
وليکن شنيدن چو ديدار نيست
(ب257)
چنين است کردار اين گوژ پشت
چونرمي بسودي بيابي درشت
(ب300)
به تاريکي اندر مرا ره نمود
نوشته چنين بود،بود انچ بود
(ب831)
که گر لب بدوزي ز بهر گزند
زنان را زبان کم بماند به بند
(ب1018)
مسلّماً استفاده از اين قابليّت زباني و آرايه اي،به کلام فردوسي استحکام و زيبايي بيشتري بخشيده است؛ چرا که ارسال مثل ضمن اينکه «معمولاً سخني حکيمانه و موجز است، هم خيال انگيز است و هم جنبه استدلالي دارد و معمولاً مفاهيم ذهني را عينيّت مي بخشد»(تقي وحيديان کاميار،1379،ص151)و باعث زيباتر شدن کلام و استحکام آن مي گردد .
دانشگاه آزاد اسلامي واحد مشهد(مرکز تايباد)**
منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 14
/ن