کاشفي و تفسير قرآن (3)
اين گروه از مفسّران آيه «وَ يُکلّمُ الناسَ فِي المَهدِ وَ کَهلاً وَ مِنَ الصالحين» سوره آل عمران (3)/46 را چنين تفسير کرده و گفته اند: «في المَهدِ»: يعني في دورالتمهيد للحياه و هو دورالصبا. در واقع گفته اند: در دوران کودکي، استعداد و آمادگي سخن گفتن را يافته است، همان طور که در زمان کهولت، اراده و قدرت او، سستي نيافته است.
شايد هم بتوان گفت معناي عبارت اينست: «يُکلّم الناسَ الصغيرَ مِنهم و الکبير عَلامه عَلي تواضعهِ وَ مَباشرِه دَعوُتِه بِنفسه»
يعني به سبب تواضع و فروتني اش با خرد و کلان، سخن مي گفت و آنان را با دعوت خود آشنا مي کرد
ولي اگر در آيه، دقّت شود و به لغت مراجعه گردد، درمي يابيم که:
مَهد: چيزي است که براي طفل تهيّه مي کنند و آن را گهواره گويند.
«کَهل» هم از مادّه کُهولت است و زماني است که آدمي از جواني گذشته باشد و هنوز به پيري نرسيده باشد
مرحوم طباطبايي ذيل آيه مزبور گفته است: ممکن است طفلي در سال دوم ولادت کم و بيش سخن بگويد، پس سخن گفتن طفل در گهواره في حدِّ نفسه از خوارق عادات نيست؛ ليکن ظاهر آيه مي فهماند که عيسي در گهواره مانند آدم عاقل و کامل، که سخنش مورد توجّه و اعتنا باشد و عقلا بدان توجّه کنند، سخن مي گفته و لذا خارق العاده بوده است.
علاوه بر اين، از آيات سوره مريم چنين استنباط مي شود که سخن گفتن عيسي با مردم در همان ساعات اولّيه ولادت او بوده، آن جا که مريم، طفل خود را در آغوش مي گيرد و به ميان قوم خود مي آيد و آنان از روي سرزنش و ملامت به او مي گويند
«يا اُختَ هارونَ ما کانَ ابوکِ أمرَءَ سَوءٍ و ما کانت اُمُّکِ نجّياً. فَأشارت اِلَيه قالُوا کَيفَ نُکلّم مَن کان فِي المَهد صبيّاً. قال اِنّي عبدُالله آتانيِ الکتاب وَ جَعلَني نبيّاً و جَعَلَني مُبارکاً اَينَما کُنتُ (1)...» سوره مريم (19)/28-31
اين گونه مفسّران در باب تفسير آيه «سُبحانَ الذي اَسري بعبدِه لَيلاً مِنَ المسجد الحرامِ الي المسجد الأقصي الّذي بارَکنا حَولَهُ لِنُرَيه مِن آياتنا...» سوره الاسراء(17)/1
که درباره معراج پيامبر اکرم«ص» است گفته اند که «اِسراء» در لغت به شب راه رفتن، در شب سير کردن است و در اين آيه در باب «هجرت» است همان طوري که در آيات:
«وَلَقَد اَوحَينا اِلي مُوسي اَن اَسرِ بِعبادي فَاضرِب لَهمُ طريقاً فِي البَحرِ...» سوره طه(20)/78
«وَاَوحَينا اِلي مُوسي اَن اَسرِ بِعبادي انکّم مُتَبِعّون »سوره الشعراء(26)/53
فَاَسرِ بِعبادي ليلاً انکم مُتَبِعون» سوره دخان (44)/24
«قالوا يا لوطُ اِنّا رُسُلُ ربِّک لَن يَصِلوا اليک فَاَسرِ بِأهلِکَ بِقِطعٍ مَنَ اليل» سوره هود(11)/82
نيز چنين است. که بايد گفت: اينان متاسّفانه، قرائن موجود در آيه يکم سوره اسراء را در نظر نگرفته و فقط با توجّه به اينکه در چند آيه مذکور فعل امر کلمه «اِسراء»آمده، استدلال کرده اند و نظر داده اند که منظور هجرت پيامبر اکرم بوده است، در صورتي که جُمله «لِنُرَيهُ مِن آياتنا» هدف از اين سير را که مشاهده عظمت آيات الهي بوده تا روح پر عظمت پيامبر در پرتو مشاهده آن آيات بيّنات، عظمت بيشتري يابد و براي هدايت انسانها آمادگي کامل پيدا کند.
جمله «بارَکنا حَولَه» نيز مويّد اين مطلب است؛ زيرا «مسجد الأقصي» علاوه بر قداست اطراف آن، سرزمين مبارک و پربرکتي نيز هست.
و بنا به گفته مفسّر «الميزان» منظور از مسجد اقصي به قرينه «اَلّذي بارَکنا حَولَهُ» بيت المقدس است و نه بنا به گفته مفسّر «الهدايه و العرفان» منظور از کلمه «اقصي» «مسجد الاَبعدِ» مدينه باشد.
گروهي ديگر از مفسّران بر آنند که بايد در کلمات قرآني و مفاهيم آنها دقّت کرد و از قرآن، براي هدايت مردم و نجات و رهايي و رستگاري آنان در اين جهان و آن جهان بهره برد و مشکلات امّت اسلامي را بايد با توسّل به قرآن گشود. اينان مي گويند قرآن، ميزاني است که ديگر عقايد بايد بدان سنجيده شود و عقايد ديگران بايد از قرآن، تبعيّت کند و عقايد بايد از قرآن استنباط گردد.(2)
يکي از بزرگ ترين رجال اين مکتب که عقيده داشت بايد مفسّر، در کلمات قرآني، دقت کند، شيخ محمد عبده - متوفّي به سال 1320هجري است [1950م] که پس از وي شاگرد برجسته اش سيد محمد رشيد رضا که تقريرات استاد را يادداشت کرده بود، به نشر آن يادداشتها پرداخت و پس از نشر، که به نظر استاد رسانيد، استاد نه تنها از آنچه شاگردش نوشته بود، راضي بود، بلکه اين نوشته ها او را شادمان نيز کرد.
شيخ محمد عَبدُه، در تفسير سوره «الفيل» ذيل آيه: «فَأَرسَلَ علَيهِم طَيراً اَبابيل» سوره الفيل (105)/3
در باب تفسير «ارسال طَير بر اَبرهه و لشکر او» نوشته است:
اين که برخي از مفسّران گفته اند: بيماري آبله و حَصبه در ميان لشکر شيوع يافت و آنان را از بين برد، درست نيست.
و نيز درست نيست که بگوييم: «حجاره اي» که در اين سوره آمده، همان ميکرب است که طبّ جديد آن را کشف کرده؛ زيرا در وقت نزول قرآن، عرب از ميکرب آگاهي نداشته و عرب بياباني، وقتي که لفظ «حجاره» بشنود، ذهن او به ميکرب منتقل نمي شود و ما مي دانيم که قرآن به لغت عرب نازل شده و آنان را مخاطب ساخته و با کلمات مأنوس و مألوف نزد آنان، سخن گفته است نه آنکه «حجاره» بگويد و ميکرب مورد نظرش باشد.
شيخ محمد عبده در بحث از آيه «ثُمَّ قَسَت قُلوُبِکم مِن بَعدِ ذلکَ فَهِي کَالحجاره اَو اَشَّدُ قِسوَهٍ...» سوره بقره(2)/74
که از سنگدلي بني اسرائيل، سخن گفته شده است، توصيف قلوب به «قسوه» که به معناي صلابت است، از باب مجاز است و قرآن مي خواهد بگويد، پس از آن همه آيات و معجزات و نعمتها، قلبها ودلهاي شما، همانند سنگ گرديده بل از سنگ هم سخت تر و غير قابل نفوذتر. و اين خود يک مبالغه است.
در واقع قلوب در قساوت به حجاره همانند شده، با توجّه به اينکه قساوت قلوب(3) بيشتر است؛ زيرا پاره اي از سنگها مرکز جريان چشمه هاست و قطرات آب از پاره اي از آنها تراوش مي کند، ليکن قلوب آنان اَشَّدُ قَسوهً» هست.
وَلا تَتَاثّرُ بِالحِکَمِ وَ المَواعظِ التي مِن شَأنِها التاثيرُ فيِ الوِجدانِ»
اين گروه از مفسران- که به نقش کلمات توجّه دارند -مي گويند: از آيه:
«جَعَلَ اللهُ الکعبه البيتَ الحرام قياماً للناسِ...» سوره مائده(5)/98
چنين استنباط مي شود که خداي بزرگ بيت الله را براي همه مردم[=ناس] محلِّ عبادت قرار داده که در آن جا به خدا رو آورند و بتدريج از خودپرستي و سودجويي به در آيند و با انديشه هاي بلند ابراهيم آشنا شوند. بنابراين کعبه به شخص خاصّي و خاندان ويژه اي تعلّق ندارد و از آن دولت مخصوصي نيست. کسي جز خدا مالک آن نمي باشد، متعلّق به همه مردم است.
«...جَعَلناهُ للِناسِ سَواءاً العاکِفُ فيه و البادِ...»سوره الحجّ(22)/25
همه مردم در آن، حقّ دارند، هيچ کس نمي تواند ديگران را مانع شود، زيرا اين خانه «..مَثابَهً للناسِ...»سوره البقره (2)125مي باشد و مرکز امن و مَرجَع در دين براي همه مردم است؛ زيرا کلمه «النّاس» يعني همه مردم و نه فقط عربها. اين خانه «مَثابَهً للناسِ» است يعني محلّ رجوع همه مردم است، مرجع همه انسانهاست يک مجمع ديني است براي ايجاد وحدت.
در اين مرکز دين بايد اختلافات، حلّ شود، اين مرکز بايد مرجع رفع اختلاف همه باشد، اين مجمع ديني بايد براي ايجاد روابط دوستي و برادري باشد، اهداف مشترک توجيه شود.
آنان که به نام وارثان ابراهيم روي اين خانه دست گذاشته اند، بايد بدانند که اين خانه، نمازگاه و پناهگاه همه مردم است، ويژه گروه خاصّي نيست، وارثان حقّ ندارند که ديگران را از ورود به خانه باز دارند؛ زيرا اين خانه «بيتُ الله» است نه «بَيت اَحَدٍ مِنَ النّاس»
اين گروه از مفسّران مي گويند مثلاً در آيه «وَ اَتّمُوالحَجَّ وَ العُمرهَ لِله...» سوره البقره (2)/196
کلمه «لله» در اين آيه، حائز اهميت است. يعني انجام حجّ و عمره بايد براي خدا باشد، خالصاً مخلصاً لِوَجه الله باشد؛ يعني در انجام حجّ و عمره و به جا آوردن اعمال و مراسم حجّ جز تقرّب به خدا نبايد انگيزه ديگري در کار باشد و تمام اعمال بايد به خاطر خدا انجام گيرد و نه براي تظاهر و ريا.
رشيدالدين ابوالفضل ميبدي که از خانه اهل علم شهر ميبد، مي باشد و در اواخر قرن پنجم هجري به دنيا آمده و مقدمات علم را در يزد خوانده و سپس به هرات رفته و شايد محضر درس و فيض خواجه عبدالله انصاري را درک کرده باشد، برآن شده که تفسير پير هرات را - که مختصر بوده -شرح و بسط دهد. در سال 520 هجري به اين کار دست يازيده و چند سال بر اين کار عمر گذاشته است.
ميبدي، نخست آيات را ترجمه تحت اللفظي کرده، بار ديگر آيات را به شيوه مفسّران، تفسير کرده و سرانجام آيات را بر مذاق اهل عرفان تفسير و تعبير کرده است.
مؤلّف خود، در مقدّمه گويد: «و شرط ما در اين کتاب آنست که مجلس ها سازيم بر وِلا و در سه نوبت سخن گوييم: نوبت اوّل تفسير ظاهري بر وجهي که هم اشاره بر معني دارد هم در عبارت، غايت ايجاز بود
و ديگر نوبت تفسير گوييم الفاظ و معاني و قراءات مشهور و سبب نزول و بيان احکام، ذکر اخبار، امثال و نوادر که تعلّق به آيت دارد و وجوه و نظائر و مايجري مَجراه.
سه ديگر نوبت رموزِ عارفان و اشاره صوفيان و لطايف و حقايق است به توفيق الهي و تيسير ربّاني در آن، خوض کنيم.
بخش نخست که ترجمه تحت اللفظ آيات است به قول خود ميبدي با عنانِ «اَلنوبه الاولي» مي آيد، از جهت واژگان فارسي بسيار با ارزش است و بسا که در برابر هر کلمه عربي، يک کلمه فارسي، گذاشتهشده، آن گونه که هم جانب امانت رعايت شده و هم جنبه مهارت مؤلّف.
بخش دوم هم بسيار ارزنده است و خود تفسير جامعي است و تقريباً تمام جهات آيات از صرف، نحو و اشتقاق کلمات و شأن نزول آيات، و وقايع تاريخي، همه را در بر دارد و به مسائل فقهي هم پرداخته و اين بخش خود تفسير عظيمي است.
امّا بخش سوم «اَلنوبه الثالثه» به قول خود مؤلّف «تعبيري است بر لسان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طريقت»
اين قسمت، گل گشتي است جانفزا از ذوق و کلام و حال و احوال عارفان و مشايخ البته در بسياري از کتب عرفاني اعمّ از نظم و نثر، مي توان نمونه هايي از تأويلهاي عرفاني قرآن را ديد ولي توجيهات عرفاني، در تفسير کشف الأسرار وَ عُدّه الأبرار ميبدي که در اوائل سال520 هجري به نوشتن آغاز کرده، فراوان ديده مي شود.
جنبه هاي عرفاني تفسيردر «النوبه الثالثه» است اين بخش، نمونه کاملي است از مطالب ذوق پسند و مزيّن است به اشعاري از شعراء عارف به ويژه سنايي. و سخناني از صوفيان به خصوص از خواجه عبدالله انصاري، در آن بخش ديده مي شود.
از تفسير «کشف الاسرار» بر مي آيد که رشيدالدين ميبدي، از نظر اعتقادي، صوفي مُتَشرّعي است که شريعت و حقيقت را به هم پيوسته مي داند و هر يک از آن دو را بي ديگري ناقص مي شمرد
ميبدي در آيه «ايّاکَ نَعبُدُ وَ ايّاکَ نَستَعينُ» به دو چيز بسيار مهمّ که در عرفان هست اشاره کرده و آن دو رکن:
«تَحلِيَّةٌ النَفس وَ الإخلاص» يعني آراستن نفس به عبارت بي ريا و ديگري:
«تزکيةُ النفسِ عَنِ الشِرکِ و الاِلتفاتِ اِلََي الحَولِ وَ القُوَّةِ» يعني پيراستن و پاک نگاه داشتن نفس از شرک و فساد و تکيه نکردن بر حول و قوّت خود.
«ايّاکَ نَعبُدُ»، توحيد محض است و «هُوَ الاِعتقادُ اَن لا يَستحقُّ لِلعبادَه سِواهُ»
يعني خدايي را فقط خداي يگانه سزاوار.
«ايّاک نَستَعينُ» اشارت است به معرفت عرفان «وَ هُوَ العِرفانُ بِاَنَّهُ سُبحانَهُ وَ تَعالي مُتَفرِّدُ بِالافعالِ کُلِّها وَاَنَّ العَّبدَ لا يَستقِّلُ بِنَفسه دونَ معونتهِ»
يعني اصل اين معرفت آنست که حقّ جل جلاله را به هستي و يکتايي بشناسي سپس به توانايي و دانايي. ر.ک/کشف الاسرار 34/1،35
ميبدي، ذيل آيه «صِراطَ الذين اَنعَمتَ عَلَيهم» سخن عارفانه اي از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده است:
«لا قَولٌ الّا بِعَمَلٍ وَ لا قَولٌ و َعَملٌ الّا بِنيَّةٍ وَ لا قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نيَّةٌ الّا بِاِصابَةِ السُنَّهِ»
يعني گفتار نيک بسته به کردار نيک است و هر دو به نيّت بستگي دارد و هر سه بسته به موافقت با سنّت است.
تفسير مواهب عليّه يا تفسير حسيني کاشفي را به استناد محمد رضا -جلالي نائيني با مقدّمه ي 105صفحه اي محقّقانه اي به زوير طبع آراسته و در مقدّمه متذکر شده که وجه تسميه اين کتاب به مواهب عليّه آنست که چون نام وزير سلطان حسين ميرزا بايقرا [873-911] علي بود، از اين رو اين تفسير را مواهب عليّه خوانده است [ص79مقدمه]
/ن
شايد هم بتوان گفت معناي عبارت اينست: «يُکلّم الناسَ الصغيرَ مِنهم و الکبير عَلامه عَلي تواضعهِ وَ مَباشرِه دَعوُتِه بِنفسه»
يعني به سبب تواضع و فروتني اش با خرد و کلان، سخن مي گفت و آنان را با دعوت خود آشنا مي کرد
ولي اگر در آيه، دقّت شود و به لغت مراجعه گردد، درمي يابيم که:
مَهد: چيزي است که براي طفل تهيّه مي کنند و آن را گهواره گويند.
«کَهل» هم از مادّه کُهولت است و زماني است که آدمي از جواني گذشته باشد و هنوز به پيري نرسيده باشد
مرحوم طباطبايي ذيل آيه مزبور گفته است: ممکن است طفلي در سال دوم ولادت کم و بيش سخن بگويد، پس سخن گفتن طفل در گهواره في حدِّ نفسه از خوارق عادات نيست؛ ليکن ظاهر آيه مي فهماند که عيسي در گهواره مانند آدم عاقل و کامل، که سخنش مورد توجّه و اعتنا باشد و عقلا بدان توجّه کنند، سخن مي گفته و لذا خارق العاده بوده است.
علاوه بر اين، از آيات سوره مريم چنين استنباط مي شود که سخن گفتن عيسي با مردم در همان ساعات اولّيه ولادت او بوده، آن جا که مريم، طفل خود را در آغوش مي گيرد و به ميان قوم خود مي آيد و آنان از روي سرزنش و ملامت به او مي گويند
«يا اُختَ هارونَ ما کانَ ابوکِ أمرَءَ سَوءٍ و ما کانت اُمُّکِ نجّياً. فَأشارت اِلَيه قالُوا کَيفَ نُکلّم مَن کان فِي المَهد صبيّاً. قال اِنّي عبدُالله آتانيِ الکتاب وَ جَعلَني نبيّاً و جَعَلَني مُبارکاً اَينَما کُنتُ (1)...» سوره مريم (19)/28-31
اين گونه مفسّران در باب تفسير آيه «سُبحانَ الذي اَسري بعبدِه لَيلاً مِنَ المسجد الحرامِ الي المسجد الأقصي الّذي بارَکنا حَولَهُ لِنُرَيه مِن آياتنا...» سوره الاسراء(17)/1
که درباره معراج پيامبر اکرم«ص» است گفته اند که «اِسراء» در لغت به شب راه رفتن، در شب سير کردن است و در اين آيه در باب «هجرت» است همان طوري که در آيات:
«وَلَقَد اَوحَينا اِلي مُوسي اَن اَسرِ بِعبادي فَاضرِب لَهمُ طريقاً فِي البَحرِ...» سوره طه(20)/78
«وَاَوحَينا اِلي مُوسي اَن اَسرِ بِعبادي انکّم مُتَبِعّون »سوره الشعراء(26)/53
فَاَسرِ بِعبادي ليلاً انکم مُتَبِعون» سوره دخان (44)/24
«قالوا يا لوطُ اِنّا رُسُلُ ربِّک لَن يَصِلوا اليک فَاَسرِ بِأهلِکَ بِقِطعٍ مَنَ اليل» سوره هود(11)/82
نيز چنين است. که بايد گفت: اينان متاسّفانه، قرائن موجود در آيه يکم سوره اسراء را در نظر نگرفته و فقط با توجّه به اينکه در چند آيه مذکور فعل امر کلمه «اِسراء»آمده، استدلال کرده اند و نظر داده اند که منظور هجرت پيامبر اکرم بوده است، در صورتي که جُمله «لِنُرَيهُ مِن آياتنا» هدف از اين سير را که مشاهده عظمت آيات الهي بوده تا روح پر عظمت پيامبر در پرتو مشاهده آن آيات بيّنات، عظمت بيشتري يابد و براي هدايت انسانها آمادگي کامل پيدا کند.
جمله «بارَکنا حَولَه» نيز مويّد اين مطلب است؛ زيرا «مسجد الأقصي» علاوه بر قداست اطراف آن، سرزمين مبارک و پربرکتي نيز هست.
و بنا به گفته مفسّر «الميزان» منظور از مسجد اقصي به قرينه «اَلّذي بارَکنا حَولَهُ» بيت المقدس است و نه بنا به گفته مفسّر «الهدايه و العرفان» منظور از کلمه «اقصي» «مسجد الاَبعدِ» مدينه باشد.
گروهي ديگر از مفسّران بر آنند که بايد در کلمات قرآني و مفاهيم آنها دقّت کرد و از قرآن، براي هدايت مردم و نجات و رهايي و رستگاري آنان در اين جهان و آن جهان بهره برد و مشکلات امّت اسلامي را بايد با توسّل به قرآن گشود. اينان مي گويند قرآن، ميزاني است که ديگر عقايد بايد بدان سنجيده شود و عقايد ديگران بايد از قرآن، تبعيّت کند و عقايد بايد از قرآن استنباط گردد.(2)
يکي از بزرگ ترين رجال اين مکتب که عقيده داشت بايد مفسّر، در کلمات قرآني، دقت کند، شيخ محمد عبده - متوفّي به سال 1320هجري است [1950م] که پس از وي شاگرد برجسته اش سيد محمد رشيد رضا که تقريرات استاد را يادداشت کرده بود، به نشر آن يادداشتها پرداخت و پس از نشر، که به نظر استاد رسانيد، استاد نه تنها از آنچه شاگردش نوشته بود، راضي بود، بلکه اين نوشته ها او را شادمان نيز کرد.
شيخ محمد عَبدُه، در تفسير سوره «الفيل» ذيل آيه: «فَأَرسَلَ علَيهِم طَيراً اَبابيل» سوره الفيل (105)/3
در باب تفسير «ارسال طَير بر اَبرهه و لشکر او» نوشته است:
اين که برخي از مفسّران گفته اند: بيماري آبله و حَصبه در ميان لشکر شيوع يافت و آنان را از بين برد، درست نيست.
و نيز درست نيست که بگوييم: «حجاره اي» که در اين سوره آمده، همان ميکرب است که طبّ جديد آن را کشف کرده؛ زيرا در وقت نزول قرآن، عرب از ميکرب آگاهي نداشته و عرب بياباني، وقتي که لفظ «حجاره» بشنود، ذهن او به ميکرب منتقل نمي شود و ما مي دانيم که قرآن به لغت عرب نازل شده و آنان را مخاطب ساخته و با کلمات مأنوس و مألوف نزد آنان، سخن گفته است نه آنکه «حجاره» بگويد و ميکرب مورد نظرش باشد.
شيخ محمد عبده در بحث از آيه «ثُمَّ قَسَت قُلوُبِکم مِن بَعدِ ذلکَ فَهِي کَالحجاره اَو اَشَّدُ قِسوَهٍ...» سوره بقره(2)/74
که از سنگدلي بني اسرائيل، سخن گفته شده است، توصيف قلوب به «قسوه» که به معناي صلابت است، از باب مجاز است و قرآن مي خواهد بگويد، پس از آن همه آيات و معجزات و نعمتها، قلبها ودلهاي شما، همانند سنگ گرديده بل از سنگ هم سخت تر و غير قابل نفوذتر. و اين خود يک مبالغه است.
در واقع قلوب در قساوت به حجاره همانند شده، با توجّه به اينکه قساوت قلوب(3) بيشتر است؛ زيرا پاره اي از سنگها مرکز جريان چشمه هاست و قطرات آب از پاره اي از آنها تراوش مي کند، ليکن قلوب آنان اَشَّدُ قَسوهً» هست.
وَلا تَتَاثّرُ بِالحِکَمِ وَ المَواعظِ التي مِن شَأنِها التاثيرُ فيِ الوِجدانِ»
اين گروه از مفسران- که به نقش کلمات توجّه دارند -مي گويند: از آيه:
«جَعَلَ اللهُ الکعبه البيتَ الحرام قياماً للناسِ...» سوره مائده(5)/98
چنين استنباط مي شود که خداي بزرگ بيت الله را براي همه مردم[=ناس] محلِّ عبادت قرار داده که در آن جا به خدا رو آورند و بتدريج از خودپرستي و سودجويي به در آيند و با انديشه هاي بلند ابراهيم آشنا شوند. بنابراين کعبه به شخص خاصّي و خاندان ويژه اي تعلّق ندارد و از آن دولت مخصوصي نيست. کسي جز خدا مالک آن نمي باشد، متعلّق به همه مردم است.
«...جَعَلناهُ للِناسِ سَواءاً العاکِفُ فيه و البادِ...»سوره الحجّ(22)/25
همه مردم در آن، حقّ دارند، هيچ کس نمي تواند ديگران را مانع شود، زيرا اين خانه «..مَثابَهً للناسِ...»سوره البقره (2)125مي باشد و مرکز امن و مَرجَع در دين براي همه مردم است؛ زيرا کلمه «النّاس» يعني همه مردم و نه فقط عربها. اين خانه «مَثابَهً للناسِ» است يعني محلّ رجوع همه مردم است، مرجع همه انسانهاست يک مجمع ديني است براي ايجاد وحدت.
در اين مرکز دين بايد اختلافات، حلّ شود، اين مرکز بايد مرجع رفع اختلاف همه باشد، اين مجمع ديني بايد براي ايجاد روابط دوستي و برادري باشد، اهداف مشترک توجيه شود.
آنان که به نام وارثان ابراهيم روي اين خانه دست گذاشته اند، بايد بدانند که اين خانه، نمازگاه و پناهگاه همه مردم است، ويژه گروه خاصّي نيست، وارثان حقّ ندارند که ديگران را از ورود به خانه باز دارند؛ زيرا اين خانه «بيتُ الله» است نه «بَيت اَحَدٍ مِنَ النّاس»
اين گروه از مفسّران مي گويند مثلاً در آيه «وَ اَتّمُوالحَجَّ وَ العُمرهَ لِله...» سوره البقره (2)/196
کلمه «لله» در اين آيه، حائز اهميت است. يعني انجام حجّ و عمره بايد براي خدا باشد، خالصاً مخلصاً لِوَجه الله باشد؛ يعني در انجام حجّ و عمره و به جا آوردن اعمال و مراسم حجّ جز تقرّب به خدا نبايد انگيزه ديگري در کار باشد و تمام اعمال بايد به خاطر خدا انجام گيرد و نه براي تظاهر و ريا.
رشيدالدين ابوالفضل ميبدي که از خانه اهل علم شهر ميبد، مي باشد و در اواخر قرن پنجم هجري به دنيا آمده و مقدمات علم را در يزد خوانده و سپس به هرات رفته و شايد محضر درس و فيض خواجه عبدالله انصاري را درک کرده باشد، برآن شده که تفسير پير هرات را - که مختصر بوده -شرح و بسط دهد. در سال 520 هجري به اين کار دست يازيده و چند سال بر اين کار عمر گذاشته است.
ميبدي، نخست آيات را ترجمه تحت اللفظي کرده، بار ديگر آيات را به شيوه مفسّران، تفسير کرده و سرانجام آيات را بر مذاق اهل عرفان تفسير و تعبير کرده است.
مؤلّف خود، در مقدّمه گويد: «و شرط ما در اين کتاب آنست که مجلس ها سازيم بر وِلا و در سه نوبت سخن گوييم: نوبت اوّل تفسير ظاهري بر وجهي که هم اشاره بر معني دارد هم در عبارت، غايت ايجاز بود
و ديگر نوبت تفسير گوييم الفاظ و معاني و قراءات مشهور و سبب نزول و بيان احکام، ذکر اخبار، امثال و نوادر که تعلّق به آيت دارد و وجوه و نظائر و مايجري مَجراه.
سه ديگر نوبت رموزِ عارفان و اشاره صوفيان و لطايف و حقايق است به توفيق الهي و تيسير ربّاني در آن، خوض کنيم.
بخش نخست که ترجمه تحت اللفظ آيات است به قول خود ميبدي با عنانِ «اَلنوبه الاولي» مي آيد، از جهت واژگان فارسي بسيار با ارزش است و بسا که در برابر هر کلمه عربي، يک کلمه فارسي، گذاشتهشده، آن گونه که هم جانب امانت رعايت شده و هم جنبه مهارت مؤلّف.
بخش دوم هم بسيار ارزنده است و خود تفسير جامعي است و تقريباً تمام جهات آيات از صرف، نحو و اشتقاق کلمات و شأن نزول آيات، و وقايع تاريخي، همه را در بر دارد و به مسائل فقهي هم پرداخته و اين بخش خود تفسير عظيمي است.
امّا بخش سوم «اَلنوبه الثالثه» به قول خود مؤلّف «تعبيري است بر لسان اهل اشارت و بر ذوق جوانمردان طريقت»
اين قسمت، گل گشتي است جانفزا از ذوق و کلام و حال و احوال عارفان و مشايخ البته در بسياري از کتب عرفاني اعمّ از نظم و نثر، مي توان نمونه هايي از تأويلهاي عرفاني قرآن را ديد ولي توجيهات عرفاني، در تفسير کشف الأسرار وَ عُدّه الأبرار ميبدي که در اوائل سال520 هجري به نوشتن آغاز کرده، فراوان ديده مي شود.
جنبه هاي عرفاني تفسيردر «النوبه الثالثه» است اين بخش، نمونه کاملي است از مطالب ذوق پسند و مزيّن است به اشعاري از شعراء عارف به ويژه سنايي. و سخناني از صوفيان به خصوص از خواجه عبدالله انصاري، در آن بخش ديده مي شود.
از تفسير «کشف الاسرار» بر مي آيد که رشيدالدين ميبدي، از نظر اعتقادي، صوفي مُتَشرّعي است که شريعت و حقيقت را به هم پيوسته مي داند و هر يک از آن دو را بي ديگري ناقص مي شمرد
ميبدي در آيه «ايّاکَ نَعبُدُ وَ ايّاکَ نَستَعينُ» به دو چيز بسيار مهمّ که در عرفان هست اشاره کرده و آن دو رکن:
«تَحلِيَّةٌ النَفس وَ الإخلاص» يعني آراستن نفس به عبارت بي ريا و ديگري:
«تزکيةُ النفسِ عَنِ الشِرکِ و الاِلتفاتِ اِلََي الحَولِ وَ القُوَّةِ» يعني پيراستن و پاک نگاه داشتن نفس از شرک و فساد و تکيه نکردن بر حول و قوّت خود.
«ايّاکَ نَعبُدُ»، توحيد محض است و «هُوَ الاِعتقادُ اَن لا يَستحقُّ لِلعبادَه سِواهُ»
يعني خدايي را فقط خداي يگانه سزاوار.
«ايّاک نَستَعينُ» اشارت است به معرفت عرفان «وَ هُوَ العِرفانُ بِاَنَّهُ سُبحانَهُ وَ تَعالي مُتَفرِّدُ بِالافعالِ کُلِّها وَاَنَّ العَّبدَ لا يَستقِّلُ بِنَفسه دونَ معونتهِ»
يعني اصل اين معرفت آنست که حقّ جل جلاله را به هستي و يکتايي بشناسي سپس به توانايي و دانايي. ر.ک/کشف الاسرار 34/1،35
ميبدي، ذيل آيه «صِراطَ الذين اَنعَمتَ عَلَيهم» سخن عارفانه اي از پيامبر اکرم(ص) نقل کرده است:
«لا قَولٌ الّا بِعَمَلٍ وَ لا قَولٌ و َعَملٌ الّا بِنيَّةٍ وَ لا قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نيَّةٌ الّا بِاِصابَةِ السُنَّهِ»
يعني گفتار نيک بسته به کردار نيک است و هر دو به نيّت بستگي دارد و هر سه بسته به موافقت با سنّت است.
تفسير مواهب عليّه يا تفسير حسيني کاشفي را به استناد محمد رضا -جلالي نائيني با مقدّمه ي 105صفحه اي محقّقانه اي به زوير طبع آراسته و در مقدّمه متذکر شده که وجه تسميه اين کتاب به مواهب عليّه آنست که چون نام وزير سلطان حسين ميرزا بايقرا [873-911] علي بود، از اين رو اين تفسير را مواهب عليّه خوانده است [ص79مقدمه]
پی نوشت:
1- آنان گفتند: اي خواهر هارون! تو نه پدرت ناصالح بود و نه مادرت بدکار. مريم ،پاسخ ملامتگران را با اشاره به طفل خود حواله کرد، آنان گفتند: چگونه با طفل گهواره سخن گوييم؟ آن طفل به امر خدا به زبان آمد و گفت: همانان من بنده خاصّ خدايم که مرا کتاب و شرف نبوّت عطا کرد و هر کجا باشم مرا با برکت و مبارک، قرار داده است.
2- اريد ان يکون القرآن اصلا تحمل عليه المذاهب و الآراء في الدين لا ان يکون المذاهب اصلا و القرآن هو الذي يحمل عليها.
3- منظور از قلوب، وجدان و عقل است.
/ن