افسانه اسراييل (1)
مروری بر چگونگی تشكيل اسراييل
در حال حاضر نظرسنجي ها حاكي از انزجار روزافزون افكار عمومي جهان نسبت به اسرائيل و اقدامات اين كشور در جهت به خطر افتادن صلح جهاني دارد. اين در حالي است كه غولهاي رسانهاي غرب به اين رژيم و يا حاميان تعلق دارد و همواره تلاش شده تا افكار عمومي جهان تسليم مظلومنمايي و ظاهر حق به جانب اسرائيل گردد.
پس از پيروزي شكوهمند حزبالله در آزادسازي مناطق اشغالي جنوب لبنان، انتفاضه تنها راه مشروع براي احقاق حقوق ملت آواره فلسطين، در رفع تجاوز به شمار ميرود و از زمان آغاز تا اكنون، ثمرات آن براي ملت فلسطين كاملا مشهود است.
مقاله حاضر، نگاهي مستدل و مستند به تعلق قطعي اين سرزمين به ملت فلسطين و جعليبودن مدعيات رژيم صهيونيستي دارد. اميد است مورد توجه شما قرار گيرد.
مناقشه فلسطينيها و رژيم اسراييل، طولانيترين كشمكش در قرون اخير ميباشد و بارزترين ويژگي اين مناقشه، زور، خشونت و سبعيت است كه از سوي اسراييل اعمال ميشود. همچنين، اين مساله بلوغ فكري و عقلانيت بشر را در قرن بيست و يكم مخدوش ساخته و به شدت زير سوال برده است؛ زيرا پايمال شدن حق و عدالت انساني و كشته و مجروح شدن هزاران انسان _ شامل پير، جوان، زن و كودك به فجيعترين وضع و با دست خالي _ لكه ننگي است كه رشد عقلانيت و بلوغ فكري بشر در جهان معاصر را مورد ترديد قرارداده است. اگرچه تلاشهاي فراواني براي حل اين مشكل صورت گرفته؛ اما وقتي به كنه اين تلاشها توجه كنيم، خواهيم ديد كه باز هم انگيزه هاي سياسي و منفعتطلبي بر انگيزههاي اخلاقي و انساني، پيشي گرفته است.1
اين عملكرد بهخاطر حفظ منافع استعمار و امپرياليسم در منطقه ميباشد و در حقيقت، فلسفه وجودي اسرائيل همين است؛ يعني: تبديل اسرائيل به يك جانور درنده در جهت حفظ منافع استعمار. حمايت بيدريغ آمريكا و اروپا از دولت اسرائيل درهمين رابطه تنظيم شده است. يك روزنامه نگار ناراضي اسرائيلي چنين اظهار ميدارد:2
«اگر آمريكا از اين زيادهرويهاي احمقانه خشمگين شده و جريان كمكها را قطع كند، همه افسانه پردازيهاي قدرت امپراتوري خاتمه خواهد يافت.»
مجله اكونوميست، چاپ لندن مينويسد:3
جنبههاي اساسي كمك آمريكا در راه تشكيل «اسراييل بزرگ» با كشتار فلسطينيها در بيروت، در سپتامبر 1982، به صورتي خشن و بيرحمانه ظاهر شد كه فريادهاي اعتراض گستردهاي را هرچند به طور موقت به همراه داشت، بهطور كلي آمريكا و تفسيرهاي مطبوعاتي از حمله اسراييل پشتيباني كردند و اشغال غرب بيروت در 15 سپتامبر نيز هيچ گونه انتقاد رسمي آمريكا را برنينگيخت؛ هرچند كشتارهاي صبرا و شتيلا را كه به دنبال آن صورت گرفت با خشم فراوان محكوم كردند.4
ارتباط ويژه اين دو كشور را ميتوان به شكل ملموس تري از ميزان كمكهاي نظامي و اقتصادي آمريكا به اسراييل در سالهاي گذشته دريافت. ميزان كمكهاي دريافتي اسراييل از آمريكا به طور سرانه از دريافت هر كشور ديگري بالاتر بوده است. در سالهاي مالي 1978 _ 1982م، از مجموع كمكهاي نظامي و اقتصادي آمريكا در همه كشورها به ترتيب 48درصد و 35درصد عايد اسراييل شده است و براي سال مالي 1983 دولت ريگان از 1/8 ميليارد دلار بودجهاي كه براي كمكهاي خارجي درخواست كرده است، 5/2 ميليارد آن را به اسراييل تخصيص داده بود.5
با توجه به اين عملكرد نژادپرستانه اسراييل به كمك اروپا و آمريكا، شاهد شكلگيري انتفاضه ميباشيم كه هنوز هم ادامه دارد. نخستين حركت خودجوش مردم فلسطين عليه اشغالگران اسراييل كه براي اولين بار واژه انتفاضه را وارد فرهنگ سياسي كرد، در سال 1987 آغازشد و انتفاضه اول تا سال 1993 ادامه يافت. اگرچه فلسطينيها در اين انتفاضه، بيش از 1500 شهيد دادند؛ اما توانستند اسراييل را به نوعي در اعتراف به حقوق مردم فلسطين مجبور كنند تا اين كشور در عرصه سياست داخلي و نظام بينالملل، واقعيتي به نام فلسطين و فلسطيني را به رسميت بشناسد. انتفاضه نخست، تجربه بسيار ارزشمندي براي فلسطينيها در انتفاضه اقصي بود.6
از 1500 فلسطينياي كه تا سال 1997 به شهادت رسيدند، قتل 1346 فلسطيني با تيراندازي مستقيم نظاميان رژيم صهيونيستي و بقيه بهدست شهركنشينان صهيونيست صورت گرفته است. به گزارش واحد مركزي خبر از بيروت بر اساس اين آمار از سال 1987_ 1997 م، 18 هزار فلسطيني به بهانههاي مختلف بازداشت و به زندانهاي كوتاه مدت و يا طولاني محكوم شدهاند. همچنين، نظاميان رژيم صهيونيستي در ده سال گذشته 481 فلسطيني را از خانه و كاشانه شان اخراج و 247 باب منزل آنان را ويران كردهاند7. براي درك بهتر اين وضعيت لازم است، نگاهي علمي و مختصر به فلسطين داشته باشيم.
تاريخچه فلسطين
فنيقيها كه از نژاد سامي بوده و به زبان سامي تكلم ميكردند، حدود سه هزار سال پيش از ميلاد با مهاجرين آموري و كنعاني به نواحي شرق مديترانه مهاجرت كرده و حوالي شام (كلهسيري) و اراضي ساحلي مديترانه مستقر شدند. در هزاره سوم، كاروانها و كشتيها و سپاهياني كه از طرف زمامداران بينالنهرين و مصر به اين حدود اعزام ميشدند، مردم اين نواحي را به نام آموري يا آمو ( AMOU ) يادميكردند و به هيچ وجه، صحبتي از فنيقيان نبود. اين اصطلاح از زمان هومر معمول گرديد و كنعانيها از موقعي كه با نوشتن آشنا شدند، خود را به نام شهري كه مسكن آنها بود، اهل صيدا، اهل صور ويا به طور كلي، كنعاني ميخواندند و نام فنيقي بر خود نميگذاشتند. مركز اصلي آنها به ظاهر، حوالي درياي سرخ و نزديكهاي خليج سوئز و خليج عقبه بود كه از آنجا هم به حدود مديترانه مهاجرت كردند9. (بنابراين، اصل فنيقيها و كنعانيها، يكي است.)
اين كنعانيها بودند كه شهر اورشليم يا يورشاليم را بنا نهادند. «يور» به معناي تاسيس و «شاليم» اسم ربالنوع صلح است. كنعانيها كه بنا به روايات تاريخي، نخستين گروه موحد اين منطقه بودهاند و در پايان هزاره چهارم پيش از ميلاد در اين سرزمين ميزيستهاند، شهر «يورساليم» را بناكردند؛ اما چون ملك صادوق، پادشاه آنان دوستدار صلح و آرامش بود به احترام شاليم، خداوند صلح آن را يورشاليم (شهر صلح) ناميد و نيز پيش از حمله حضرت داوود به آنجا، آن را «يبوس» ( JEBUS ) مي خواندند10. (يبوس نام قومي است كه در زمان حمله حضرت داوود، دراين شهر ساكن بود و به همين سبب شهر را به اين نام ميخواندند.) كنعانيها از نظر تمدن در سطح بالايي قرارداشتند. آنها از برنز و آهن دركارهاي صنعتي استفاده كرده مهارت خاصي در ساختن حلقههاي نظامي داشتند.11
بر اساس روايات، حدود 1730 ق.م، چندين قبيله عبري از مكه به سرزمين كنعان آمدند. اين قبايل در سرزمين كنعان مستقر نشدند؛ بلكه به مصر رفته و تحت حكومت فراعنه به زندگي خود ادامه دادند. اين قبايل، يكهزار و دويست و نود سال قبل از ميلاد از مصر بيرون آمده و مدتي در بيابانها سرگردان بودند.
چنانكه از روايات تورات برميآيد، در 1200 ق.م تصرف كنعان به دست يوشع انجام گرفت. يوشع از نهر اردن گذشت و به شهر اريحا حملهور شد (درست 1800 سال بعد از آمدن كنعانيها به منطقه.)
در سفر يوشع بن نون، عهد عتيق، فصل ششم آمده است:12
پس از اريحا بعضي از شهرهاي ديگر فلسطين را متصرف شدند؛ ولي اهالي بيتالمقدس (يبوس) مقاومت كردند و بالاخره، تسليم نشدند و سواحل فلسطين نيز به دست فلسطينيون باقي ماند.»
ميان اسراييليها و ساكنان اصلي فلسطين به مدت 200 سال جنگهاي پراكنده صورت گرفت تا اينكه در 1000 سال پيش از ميلاد، حضرت داوود13، نخستين حكومت اسراييل را ايجاد كرد.
دوران حكومت حضرت داوود و حضرت سليمان (1000 _ 935 ق.م) سالهاي طلايي دولت باستاني اسراييل بود. حكومت متحد اسراييل در 922 ق.م به دو بخش شمالي و جنوبي (اسراييل و يهوديه) تقسيم شد كه بعدها هر دو سقوط كردند.
حكومت اسراييل شمالي در 721 ق.م در جريان محله آشوريها و حكومت يهوديه در 587 ق.م توسط بابليها سقوط كرد و بهطور كامل از بين رفت، يهوديان به اسارت درآمده، پراكنده شدند. جرج فريدمن در اين مورد مي نويسد:14 «دوازده قبيله بنياسراييل به قفقاز، ارمنستان و به ويژه بابل تبعيد شدند و بدين ترتيب، مردم يهود با تماميت وجود خود، به همراه نژاد، جامعه ملي و مذهبي خود براي هميشه از بين رفت.»
اگرچه، كوروش _ پادشاه ايران _ در 520 ق.م بابل را شكست داد و يهوديان را آزاد كرد و به فلسطين بازگرداند؛ اما آنها زير سلطه مقدونيها و روميان درآمدند و هرگز به حكومت نرسيدند. در دوران سلطه مقدونيها و روميان، مردم يهود به چند شورش دست زدند؛ اما برخلاف همه اين شورشها (به ويژه شورش سكابيها كه شدت داشت) حكومت يهود دوباره، اعاده نشد.
بسياري از مورخين صهيونيستي اين پراكندگي و از بين رفتن را تاييد ميكنند. چنانكه خاخام اعظم بريتانيا در سال 1917 مي نويسد:16 «پس از فرماني كه كورش صادر كرد، عمده مردم يهود همچنان در بابل ماندند.»
اين نكته مورد تاييد آ.ت. المستد ( A.T.OLMESTEAD )، مورخ آمريكايي نيز مي باشد. وي مينويسد:17 «مشكل ميشد انتظار داشت، يهودياني كه اينك ثروتمند بودند سرزمين حاصلخيز بابل را بهخاطر تپههاي بيحاصل يهوديه ترك كنند…»
از آن زمان تا قرن بيستم _ صهيونيستها توانستند تحت قيمومت بريتانيا، مهاجرت گروه كثيري از يهوديان را به فلسطين ترتيب دهند _ عده قليلي يهودي در اين كشور زندگي ميكردند و براي 19 قرن فلسطين كم وبيش از وجود يهوديان خالي بود. بنجامين، زايري يهودي كه در حدود سالهاي 1170 _ 1171م از سرزمين مقدس ديدار ميكند، تنها 1440 يهودي را در آنجا مييابد و نمان جروندي ميگويد: «در 1267م فقط دو خانواده يهودي در بيتالمقدس زندگي ميكردند.»18
با توجه به اين واقعيات تاريخي، ادعاي صهيونيسم مبني بر اينكه خود را وارث فلسطين دانسته، تاريخ سياسي اين سرزمين را با حكومت پادشاهي اسراييل در سالهاي پيش از ميلاد برابر ميداند و عبرانيها را جزو نخستين ساكنان فلسطين به حساب ميآورد، از هيچ اعتباري برخوردار نيست.
پی نوشت ها :
1 _ عليخاني، علياكبر، فلسطين، اسراييل و انتفاضه: نزاع بر سر هويت، فصلنامه مطالعات منطقه اي، جلد هفتم.
2 _ نعام چامسكي، مثلث سرنوشتساز، فلسطين، آمريكا و اسرائيل، ترجمه عزتالله شهيدا، ص 3.
3 ــ همان، ص 3.
4 _ همان، ص 5.
5 _ همان، ص 12.
6_ عليخاني، علي اكبر، پيشين، صص 48 _ .
7_ روزنامه كيهان، چهارشنبه 19 آذر 1376.
8 _ زعيتر، اكرم، سرگذشت فلسطين، ترجمه علياكبر هاشمي، ص 34.
9 _ بهمنش، احمد:،تاريخ ملل قديم آسياي غربي، ص 206.
10 _ حميدي، جعفر، تاريخ اورشليم (بيتالمقدس)، ص 16.
11 _ LODS, ADOLPHE: iSRAEL, DES ORiGiNES AUMiLiEW DU VIII SiECLE, P. 68.
12 _ زعيتر، اكرم، پيشين، ص 38.
13 _ احمدي، حميد، ريشههاي بحران در خاورميانه، ص 21.
14 _ بهمنش، احمد، پيشين، صص 2 _ 2.
15 _ ايوانف، يوري، صهيونيسم، ترجمه ابراهيم يونسي، ص 21.
16 _ همان، ص 21.
17 _ كتان، هنري، فلسطين و حقوق بينالملل، ترجمه غلامرضا فدايي، ص 16.
18 _ همان، ص 21.
منبع : ماهنامه زمانه ، شماره 15
/ن