افسانه اسراييل (2)

برخي از محققان يهودي نيز اين نكته را تاييد مي‏كنند. براي مثال، ماكسيم رودنسون، محقق يهودي فرانسوي مي‏گويد: «مردم فلسطين به تمام معنا از نظر بومي همان فلسطينيهاي قديم و فرزندان كنعانيها و ساير قبايل اوليه فلسطين هستند.»19 جالب اينجاست كه حتي حاميان اروپايي تشكيل دولت اسراييل در فلسطين در قرون جديد نيز به
پنجشنبه، 22 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
افسانه اسراييل (2)

افسانه اسراييل (2)
افسانه اسراييل (2)


 






 

مروری بر چگونگی تشكيل اسراييل
 

برخي از محققان يهودي نيز اين نكته را تاييد مي‏كنند. براي مثال، ماكسيم رودنسون، محقق يهودي فرانسوي مي‏گويد: «مردم فلسطين به تمام معنا از نظر بومي همان فلسطينيهاي قديم و فرزندان كنعانيها و ساير قبايل اوليه فلسطين هستند.»19 جالب اينجاست كه حتي حاميان اروپايي تشكيل دولت اسراييل در فلسطين در قرون جديد نيز به اين امر آگاه بوده و آن را مطرح مي‏كردند. به عنوان نمونه، در سال 1920 هنگامي كه حكم قيمومت بريتانيا بر فلسطين در مجلس اعيان اين كشور مورد بحث قرارگرفته بود، لرد سيدنهام چنين اعلام كرد: «من كاملا با خواست يهوديان براي يافتن يك وطن ملي موافقم؛ ولي اين را مي‏گويم كه اگر اين خواست مستلزم اعمال بي‏عدالتي بزرگي نسبت به مردمي ديگر شود، بايد از اين خواست صرف‏نظر كرد. فلسطين وطن اصلي يهوديان نيست. يهوديان اين سرزمين را پس از يك كشتار بي‏رحمانه به دست آوردند و هرگز همه آن را كه اكنون آشكارا درخواست مي‏كنند، متصرف نشدند. اعتبار اين ادعا مثل اين مي‏ماند كه اعقاب روميان قديم مالكيت كشور انگلستان را ادعا كنند؛ زيرا كه روميان به همان مدتي كه يهوديان فلسطين را در اشغال داشتند، بر انگلستان حكومت كردند و در اين كشور به مراتب آثار مفيد و ارزشمندتري از آنچه اسراييليها در فلسطين به جا گذاردند، باقي نهادند.
اگر قرار شود ادعاي فتح چندين هزار سال قبل را مبناي كار قرار دهيم تمام جهان بايد واژگون شود… تنها ادعاي واقعي نسبت به فلسطين از آن ساكنين فعلي آن است كه بعضي از آنها همان فرزندان مردمي كه قبل از حمله يهود در آنجا زندگي مي‏كردند، بوده و بقيه فرزندان اسراييليهايي كه مسلمان شدند مي‏باشند.»20
آرنولد توين‏بي، مورخ سرشناس معاصر بر اين امر تاكيد مي‏ورزد كه فلسطين يك سرزمين عربي است و يهوديان چه در زمان قديم و چه در زمان معاصر، تجاوزكارانه وارد آن شده‏اند. به گفته او: «پيش از آنكه هرتصل، جنبش صهيونيستي خود را آغاز كند، از تاريخ سكونت مردم فلسطين در آنجا دست كم هفده قرن و نيم گذشته بود.»
جميز فريزر، مورخ معروف اسكاتلندي نيز در اين باره مي‏گويد: «كشاورزان عرب زبان فلسطين از اعقاب قبايلي هستند كه پيش از حمله اسراييليها در دوران حضرت داوود در آن سكونت داشتند و از آنجا نقل مكان نكرده، ريشه‏كن نشده‏اند. آنان به رغم امواج فتوحات، در سرزمين خود ثابت مانده، به اقامت در آن ادامه دادند.»
بدين ترتيب، از نظر مورخين و محققين (يهوديان ضدصهيونيست و محققين بي‏طرف) ادعاي تاريخي صهيونيستها نسبت به فلسطين از اعتبار برخوردار نمي‏باشد و نمي‏توان بر اساس اين پيوند تاريخي، اشغال فلسطين و تاسيس اسراييل را توجيه كرد.21

فلسطين در قرون جديد
 

مساله بازگشت يهوديان به فلسطين و تاسيس جامعه و حكومت اسراييل، در اصل نه صهيونيستي بود و نه يهودي؛ بلكه از سوي كشورهاي استعمارگر اروپا به خاطر منافع و ايجاد پايگاهي در منطقه مطرح مي‏شود. ناسيوناليسم يهود در جهت حفظ اين منافع به وجود مي‏آيد كه پديده‏اي اروپايي بود22 و در نيمه دوم قرن نوزدهم در كشورهاي اروپاي غربي و روسيه شروع و توسعه مي‏يابد.23
در 1652م با اجازه كمپاني هلندي هندغربي، قطعه زميني در جزيره كوراسااو ( CURASAO ) به ژوزف نونزدا فونسه‏كا ( NUNEZDAFONSECA ) و ديگران داده شد كه مستعمره‏اي يهودي‏نشين را در اين جزيره تاسيس كنند... اما اين اقدام موفقيتي نيافت.24 در 1654م انگلستان در نظر داشت، يهوديان را در مستعمره خود به نام سورينام ( SURINAM ) اسكان دهد. فرانسه نيز چنين نقشه‏اي را در موقع غلبه بر مصر طرح مي‏كند. ناپلئون پس از تسخير مصر و به دنبال آن اشغال فلسطين، در صدد برمي‏آيد تا دولتي يهودي در فلسطين ايجاد كند؛ زيرا اين موضوع به خاطر حفظ منافع فرانسه ضروري بود. اين اقدام با شكست فرانسه از انگلستان ناكام ماند.
در سال 1840م قدرتهاي بزرگ استعماري اروپا كه مي‏كوشيدند در امپراتوري رو به زوال عثماني رخنه كنند، مساله آينده سوريه را كه آن زمان در اشغال قواي مصر بود، پيش كشيدند. در اوت 1840 روزنامه تايمز مقاله‏اي با عنوان «سوريه، بازگرداندن يهوديان» انتشار داد كه قسمتي از مقاله بدين شرح مي‏باشد:
«پيشنهاد استقرار يهوديان در سرزمين آبا و اجدادي خود، تحت حمايت پنج قدرت بزرگ، اينك، ديگر مساله‏اي ذهني و خيالي نيست؛ بلكه موضوعي است از نظر سياسي در خور اعتنا.»25
ارل شافتس ‎ بري ( EARL OF SHAFTESBURY ) يكي از سياستمداران برجسته انگليسي در نامه‏اي به تاريخ 25 سپتامبر 1840 براي پالمرستون، وزير امور خارجه وقت نوشت:26 «لازم است، سوريه را به صورت يكي از دومينيونهاي انگليس درآورد و اگر بازگشت ايشان يعني يهود را در پرتو وضع جديد فلسطين يا استعمار آن مورد توجه قراردهيم، خواهيم ديد كه اين طرح و اقدام ارزان ‎ ترين و مطمئن ‎ ترين راه تدارك نيازمنديهاي اين نواحي كم‏جمعيت است.»
لرد پالمرستون به نوبه خود درهمان تاريخ نامه‏اي به سفير انگلستان در آنكارا مي‏نويسد و از او مي‏خواهد كه سلطان عثماني را متقاعد سازد تا با تشكيل يك كانون يهودي در فلسطين و بازگشت يهوديان به آنجا موافقت نمايد.27 در سال 1842 كنسولگري انگلستان در بيت‏المقدس افتتاح شد. همين كنسولگري در سال 1848 بيانيه‏اي صادر كرد، مبني بر اينكه انگلستان تنها كشور حمايت‏كننده از اتباع يهودي روسي مقيم فلسطين است. با تمام اين تلاشها، پالمرستون موفق به جلب نظر يهوديان براي رفتن به فلسطين و ايجاد دولت يهود نشد؛ زيرا يهوديان نمي‏خواستند، اروپا و زندگي خوش خود را رهاكنند؛ بنابراين، مساله براي مدتي مسكوت ماند. بعدها در زمان ديزرائيلي، نخست‏وزير وقت انگلستان بين سالهاي 1868 _ 1880 اين مساله دوباره، احياگرديد. در يك گزارش استعماري كه نامش «كامپل بانورمان» است، وضعيت رابطه انگلستان به عنوان سركرده استعمار با منطقه و به ‎ خصوص فلسطين مشخص شده است. در اين گزارش، چنين آمده است: مساله ‎ اي كه وجود امپراتوريهاي اروپايي را در منطقه مديترانه جنوبي و شرقي به خطر مي‏اندازد، اين است كه اگر ملل اين منطقه همچنان راه بيداري وهماهنگي و پيشرفت را طي كنند، بدون شك، منافع اروپاييان به ‎ كلي از بين خواهدرفت؛ بنابراين، همه كشورهاي ذي ‎ نفع بايد همچنان در سياست تجزيه و تقسيم منطقه به عقب نگهداشتن مردمان آن پايداري كنند.»
در گزارش توصيه شده است كه براي از بين‏بردن ارتباط فكري و معنوي ملل منطقه بايد از هرگونه وسايل علمي فعال استفاده شود. به عنوان نمونه، با برقراري يك مانع انساني قوي و بيگانه بايد قسمت آفريقايي از قسمت آسيايي آن مجزاگردد. اگر اين نيروي جديد در نزديكي كانال سوئز مستقر شود، مي ‎ تواند منافع غرب را به بهترين وجه حفظ كند. بر اساس اين گزارش، استعمار بريتانيا، سياست تجزيه سرزمين عربي را دنبال كرد.28
بدين ترتيب، خميرمايه اصلي انديشه صهيونيستي، يعني بازگشت به فلسطين و تاسيس حكومت اسراييل، در اصل از سوي قدرتهاي استعماري رقيب در اروپا مطرح شد و بعدها بورژوازي يهود نيز جهت دست يافتن به اهداف خود، با سرمايه‏داري اروپا همدست شد و حركت صهيونيستي را بنيان نهاد.29
با توجه به اين جناح‏بنديهاي استعمار، شاهد به وجودآمدن انجمنها و گردهم‏آيي‏هاي يهوديها در سراسر اروپا هستيم كه از طرف انگلستان حمايت مي‏شد. يكي از معروف‏ترين اين انجمنها، «جنبش عشاق صهيون» بود كه براي نخستين بار در سال 1882 در روسيه به‏وجود آمد. افرادعشاق صهيون در سراسر اروپا به فعاليت مشغول بودند، محل كميته اصلي آنها در پاريس قرارداشت. سرهنگ گلداسميت ( GOLDSMITH ) در انگلستان طرح تاسيس يك ارگان نظامي را براي تامين امنيت مستعمره‏هاي يهودي در فلسطين ارائه داد. او همچنين نقشه‏هايي به زبان عبري در مورد فلسطين تهيه كرد. گلداسميت معتقد بود كه «مساله يهود هرگز حل نخواهدشد؛ مگر در صورت تاسيس يك كشور يهودي در سرزمين فلسطين.» او كه رهبري عشاق صهيون را در انگلستان و در بخشهاي عمده اروپاي غربي بر عهده داشت، طرح خود در رابطه با دولت يهود را چنين ارائه كرد:30
1 _ باوركردن «انديشه ملي» در اسراييل
2 _ توسعه طرح مستعمره كردن فلسطين و پياده كردن اين طرح در سرزمينهاي مجاور آن به وسيله يهوديان از طريق ايجاد مستعمره‏هاي جديد
3 _ گسترش آموزش زبان عبري به عنوان يك زبان زنده
4 _ بهبود وضع اخلاقي، فكري و مادي اسراييل
5 _ اعضاي جامعه يهود در فلسطين از قوانين سرزمين اسراييل اطاعت كنند تا رفاه خود را افزايش دهند.
اگرچه عشاق صهيون و ديگر انجمنهايي كه به دنبال آن تشكيل مي‏شوند، زمينه‏هاي اصلي بازگشت به فلسطين را از طرف يهوديها فراهم مي‏سازند؛ اما بنيانگذار صهيونيزم سياسي ودولت اسراييل، تئودور هرتصل است.
از نقطه نظر تاريخي مي‏توان پيدايش صهيونيزمسياسي را با انتشار كتاب دولت يهوديان اثر تئودور هرتصل اتريشي در 1896 همزمان دانست. در اين كتاب، سعي شده كه در عناصر مرموز عقيدتي صهيونيسم مذهبي، واقعياتي ناسيوناليستي جست و جو گردد. هسته اساسي نظريات هرتصل _ آنچنان كه خود وي ابراز مي‏دارد _ عبارت از آن است كه مساله يهوديان را، «نه به عنوان يك مساله اجتماعي و نه به عنوان يك مساله مذهبي، هيچ ‎ كدام نمي‏توان توجيه كرد. اين مساله در واقع، مساله ملي است. مساله ملي‏اي كه براي سر و صورت بخشيدن به آن، ناچاريم آن را به صورت يك مساله سياسي در روابط بين‏المللي عرضه نماييم … در واقع، ما يك ملت هستيم، يك ملت متحد.»
يهوديان، در چشم‏انداز صهيونيسم سياسي، مقدم بر هر چيز يك ملت شمرده مي‏شدند. هرتصل مساله صهيونيسم را به گونه‏اي تازه طرح مي‏سازد. وي به گفته خويش نتايجي بدين شرح براي يهوديان استخراج و ارائه مي‏دهد:
الف _ يهوديان در سراسر جهان و در هر كشوري كه ساكن هستند، ملت واحدي را تشكيل مي‏دهند.
ب _ آنها، در هر زمان و مكاني مورد شكنجه و آزار بوده‏اند.
ج _ آنها قابل تشابه و تحليل با مللي كه در ميان آنها زندگي مي‏كنند، نيستند.
هرتصل در سال 1887 روزنامه‏ دي‏وست را منتشركرد كه ارگان رسمي و ناشر افكار صهيونيستها شد. در همان سال، بنا بر ابتكار شخصي وي، نخستين كنگره صهيوني در شهر بال سوييس تشكيل شد كه تصميم گرفت يك كانون ملي يهود در فلسطين ايجادكند و سازمان صهيونيسم جهاني را پايه‏گذاري نمايد.

نخستين كنگره صهيونيسم، هدف آن را به قرار زير تعيين كرد:
 

«هدف صهيونيسم همانا ايجاد ميهني براي ملت يهود در فلسطين است، اين ميهن را قانون عمومي تضمين مي‏كند.»
اعلاميه كنفرانس بال (1897)

پی نوشت ها :
 

19 _ احمدي، حميد، پيشين، ص 11.
20 _ DERRiENNiC, j.P: LeMOYEN _ ORiENT, AU Xxe, SiECLE, P. 23.
21 _ METAGUE , jOHN: BriTiSH, POLiCY, iN PALESTiNE, 1917 _ 1922 , P. 4.
22 _ ايوانف، يوري، پيشين، ص 48.
23 _ همان، ص 46.
24 _ همان، ص 47.
25 _ LOTFALLAH , SOLiMAN: AUX ORiGiNES DELA GUERRE iSRAELO _ ARABE, DE 1967 , P.
26 _ روزنامه كيهان، دوشنبه 27 آبان 1370.
27 _ همان.
28 _ احمدي، حميد، پيشين، ص 20.
29 _ همان، ص 33.
30 _ صهيونيسم تشيكلاتي سياسي است كه با وسايل و ابزار ظالمانه و نامشروع اهداف جابرانه و غاصبانه‏اي را تعقيب مي‏كند. هدف اين حزب اين است كه در فلسطين و بلاد عربي اطراف، دولت مستقل يهودي به وجود آورد و همه يهوديان عالم را در اين مملكت جمع كند. اين جمعيت به مناسبت صهيون يا صيون كه نام كوهي است در اورشليم و هيكل يا معبد بني‏اسراييل بر آن ساخته شده بود، صهيونيسم ناميده شد، بنابراين، معني لغوي صهيونيسم هواخواهي از اصول تمركزدادن بني‏اسراييل در فلسطين است.
منبع : ماهنامه زمانه ، شماره 15
 

ارسال توسط کاربر محترم سایت : sm1372



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط