مقدمه:
وهابیان سلب قدرت سیاسی از اهل بیت پیامبر را دلیل بر خلیفه نبودن آنان می دانند. زیرا حاکمیت بر مردم و قدرت سیاسی را شرط اساسی جانشینی پیامبر(ص) می دانند. بر این اساس می گویند .مگر قدرت سیاسی شرط جانشینی پیامبر(ص) نیست؟ اگر قدرت سیاسی شرط جانشینی پیامبر(ص) است ؟ امامان شیعه این شرط را نداشته اند؟
چرا شیعیان با وجود نداشتن قدرت سیاسی امامانشان آنها را جانشین پیامبر(ص) می دانند؟ آیا امامان شیعه، جانشین پیامبرند؟ حال آنکه جز دو نفرشان بر مردم حکومت نکردند؟
از بین دوازده امام شیعه، فقط علی علیه السلام و حسن علیه السلام مدت کوتاهی بر مردم حکومت کردند. پس چگونه است که شما آنان را خلفای پیامبر اسلام می نامید؟
برای پاسخ به این پرسش توجه به مسئولیت ها و اختیارات رسول خدا صلی الله علیه و آله لازم است تا معلوم شود که خلیفه او چه وظایفی بر عهده دارد و آیا امامان شیعه آن وظایف را انجام داده اند یا نه.
شیعه معتقد است امامت استمرار و دنبالهی وظایف نبوت و پیامبری است و وظیفه پیشوایی دینی و علمی مردم و به صلاح و سعادت دنیا و آخرت است.
و روشنگری و پردهبرداری از احکام خدا و معارف کتاب الهی و سنّت و روش پیامبر(ص) برعهده امام میباشد.
در این مطلب اشاره به وظایف پیامبر (ص) و به تبع آن وظایف چهارده معصوم علیهم السلام اشاره خواهیم کرد ، تا بیسوادان وهابی یاد بگیرند که قدرت سیاسی و حاکمیت بر مردم تنها یک قسم از اقسام وظیفه امام است نه همه ی آن.
آیا قدرت سیاسی شرط جانشینی پیامبر(ص) است؟
1-وظیفه امام در حاکمیت (قدرت) سیاسی خلاصه نمی شودبنا به تصریح آیات قرآن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله چندین مسئولیت از جانب خدا داشت که حاکمیت سیاسی بر مردم فقط یکی از وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله بود (1)
الف.مأمور به دریافت و ابلاغ وحی الهی
خداوند می فرماید: ای پیامبر! آنچه را از سوی پروردگارت به تو نازل شده است اعلام کن. (1)(2)چگونگی نزول وحی بر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ
«وحی» به سه صورت انجام میگیرد:
1. در خواب .
2. زمانی بدون وساطت فرشتهای، مستقیماً از جانب خداوند .
3. وگاهی هم جبرئیل واسطه وحی بود.
قرآن کریم از دو طریق اخیر، یعنی مستقیماً و یا به وسیلة جبرئیل به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ وحی شده است. اینک تفصیل این سه مورد:
الف. رؤیای صادقانه:
علی بن ابراهیم قمی نقل کرده است که: «محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ 37 ساله بود که در خواب دید کسی به طرف او میآید و خطاب به او میگوید:
ای رسول خدا! محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ این حادثه را چندی پوشیده نگه داشت، گاهی نیز که در درهها، به چوپانی گوسفندان ابوطالب مشغول بود، کسی را میدید که او را به عنوان پیامبر خدا خطاب میکرد، حضرت از او پرسید تو کیستی؟
او در جواب گفت: من جبرئیل هستم و مرا خداوند فرستاده است تا تو را به پیامبری برگزیند».(3)
امام باقر ـ علیه السلام ـ در این رابطه میفرماید: «نبی» کسی است که به نبوت خود از طریق رؤیا آگاه شود و مانند رؤیای ابراهیم ـ علیه السلام ـ
و رؤیای محمّد ـ صلّی الله علیه و آله ـ که مقدمات نبوت خود را قبل از وحی در خواب دید اینکه جبرئیل با پیام رسالت از جانب خداوند بر وی نازل شد».(4)
ب. نزول وحی به وسیله جبرئیل:
فرشتهای که بر پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نازل میشد و وحی را به وی ابلاغ میکرد جبرئیل بود، جبرئیل کلام خدا را از راه گوش به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ القاء میکرد .و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ گاهی او را میدید و گاه هم او را نمیدید ،ولی جبرئیل وحی را بر قلب او نازل میکرد چنانکه میفرماید: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِینُ . عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِینَ(5).
در قرآن کریم، در آیات متعدّدی نسبت به نزول قرآن از طریق جبرئیل تصریح شده است.
ج. وحی مستقیم و بدون واسطه
قسمتی از وحی به طور مستقیم و بدون وساطت فرشته انجام میگرفت، اصحاب پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ نقل کردهاند که:هنگام وحی، درد شدیدی به پیامبر دست میداد، حالتی (شبیه بیهوشی) بر وی عارض میشد(یعنی همانگونه که آدم بیهوش به اطراف خود توجهی ندارد حضرت نیز در هنگام نزول وحی به هیچ چیزی توجه نمی کرد.
و همچون افراد غش کرده به کسی جواب نمی داد)، سر او به زیر میافتاد، رنگ صورتش تغییر میکرد و عرق از روی او جاری میشد، حاضران در جلسه نیز تحت تأثیر این وضع قرار میگرفتند.
و بر اثر این منظره سرهای آنان نیز به زیر میافتاد، خداوند متعال میفرماید: إِنَّا سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلا ثَقِیلا(6) ما گفتار سنگینی را به تو القاء کردیم.
در توحید صدوق از امام صادق ـ علیه السلام ـ نقل شده که از حضرتش پرسیدند: «آن حالت مدهوش شدن که به پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به هنگام وحی دست میداد، چه بود؟
فرمود: این در هنگامی بود که در میان او و خداوند هیچ کس واسطه نبود و خداوند مستقیماً بر او تجلی میکرد».(7)
البته همیشه هنگام وحی مستقیم خداوند بر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ چنین حالتی به ایشان دست نمیداد که به عنوان نمونه به گفتگوی خداوند با پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ در شب معراج میتوان اشاره نمود.
2. وظیفه امام تفسیر وتبیین وحی است
و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه به سوی مردم نازل شده است برای آنها تبیین کنی، شاید اندیشه کنند. (8)خداوند در سوره نحل دعوت به توحید در عبادت را برنامه اصلى تمام فرستادگان الهى مى شمرد؛ مى فرماید:
(ما در هر امّتى رسولى برانگیختیم که: خداى یکتا را بپرستید؛ و از [پرستش] طاغوت اجتناب کنید)؛ «وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِی کُلِّ أُمَّة رَسُولا أَنِ اُعْبُدُوا اللهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».
این سخن در برابر کسانى گفته شده که در آیه قبل از این آیه (9) از قول آنها نقل مى کند که براى توجیه بت پرستى خود، مى گفتند: خدا خواسته است که ما بت ها را بپرستیم.
و او به اعمال ما راضى است. قرآن در پاسخ آنها مى فرماید: همه انبیاء بدون استثنا دعوت به توحید در عبادت کردند و با پرستش هر موجودى غیر از خدا مخالفت ورزیدند؛ این چه نسبت دروغى است که به خدا مى دهید؟!
سپس مى افزاید: (خداوند گروهى از آنان را هدایت کرد)؛ «فَمِنْهُمْ مَّنْ هَدَى اللهُ». (و گروهى از آنان ضلالت وگمراهى دامانشان را گرفت)؛ «وَمِنْهُمْ مَّنْ حَقَّتْ عَلَیْهِ الضَّلاَلَةُ».(10)
3- وظیفه امام تعلیم مردم همراه تزکیه است
خداوند می فرماید:او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت تا آیاتش را بر آنها بخواند، و آنها را پاکیزه کند، و کتاب و حکمت بیاموزد، هر چند پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند. (11)حـضرت امـام خمینی (ره) با استناد بـه دو آیه از قرآن، که در هر دو، کلمه یزکیهم قبل از یعلّمهم آمده است، بر علّت این تقدم و تأخر اشاره فرموده، نـکات پر ارزشـی را بیان می فرمایند:
اولین آیه مورد اسـتناد و «و لقـد مـن الله عـلی المـومنین اذ بعث فیهم رسـولا مـن انفسهم یتلو علیهم آیاته یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة (12)... است،
ایشان خاطر نشان می فرمایند: «خدای تبارک و تـعالی مـی فرمایند کـه من منت گذاشتم بر مردم به ایـنکه پیـامبری را فـرستادم کـه آیـات مـرا برای مردم تلاوت کند .
«و یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة»... (خداوند) تزکیه را مقدّم ذکر فرموده از علم و حکمت، باید توجه داشت که آیات شریفه قرآن در هر ذرّه ذرّه از آن نکاتی هـست، بی جهت این طور نیست که مثل یک نویسنده باشد که مقدّم و موخر بودنش ممکن است در نظر نباشد»(13)
پس مسأله مقدّم ذکر شدن تزکیه در قرآن به جهت اهمیت آن است و باید مـورد دقـّت نظر قرار گیرد و نباید سطحی از کنار آن گذشت.
4. وظیفه امام حکومت و اطاعت از خدا و پیامبر(ص) است
خداوند می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.(14)1- لزوم پیروى از امامان معصوم از نسل على و فاطمه زهرا (ع) تا روز قیامت (اطیعوا اللّه ... و اولى الامر منکم) امام باقر (ع) درباره «اولى الامر» در آیه فوق فرمود: الائمة من ولد على و فاطمه (ع) الى ان تقوم السّاعة. (15)
2- اقامه حدود و احکام، جلوگیرى از نابودى دین و یا تغییر سنتها و احکام الهى، هدف گزینش «اولى الامر» و لزوم اطاعت از آنان (اطیعوا اللّه ... و اولى الامر منکم).
امام رضا (ع) درباره فلسفه قرار دادن اولواالامر و وجوب اطاعت از آنان فرمود: ... فجعل علیهم قیّماً یمنعهم من الفساد و یقیم فیهم الحدود و الاحکام ... انّه لو لم یجعل لهم اماماً قیّماً ... لدرست الملّة و ذهب الدین و غیّرت السنن و الاحکام (16)
3- محکمات آیات قرآن و سنّت رسول خدا (ص)، مرجع اصلى حلّ اختلافات (فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى اللّه و الرّسول) .
على (ع) در عهدنامه مالک اشتر، در توضیح آیه فوق فرمود: فالردّ الى اللّه الاخذ بمحکم کتابه و الردّ الى الرّسول الاخذ بسنّته الجامعة غیر المفرّقة. (17)
و همچنین خداوند در جایی دیگر می فرماید: پیامبر نسبت به مؤمنان از خود آنها اولی است. (18)
5.. وظیفه امام قضاوت و عدالت و مساوات است
خداوند فرمود: ما این کتاب را به حق بر تو فرستادیم تا به آنچه خداوند به تو آموخته، در میان مردم قضاوت کنی و از کسانی مباش که از خائنان حمایت نمایی.(19)از این مسئولیت ها فقط نبوت که همان دریافت و ابلاغ وحی از جانب خداست، به تصریح خداوند پایان یافته است: «محمد پدر هیچ یک از مردان شما نبود، ولی رسول خدا و خاتم و آخرین پیامبران است».(20)
البته وظایف دیگر همچنان باقی است. ازاین رو، به عقیده شیعه، خلیفه و جانشین پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله کسی است که بتواند بقیه وظایف رسول خدا صلی الله علیه و آله را به خوبی انجام بدهد.
و مردم را همه جانبه به سوی خدا رهنمون شود و چنین کسانی جز همانان که رسول خدا صلی الله علیه و آله معرفی کرده، نمی توانند باشد.(21)
همان کسانی که رسول خدا صلی الله علیه و آله بر اساس روایت مشهور خلیفتین آنان را یکی از دو خلیفه خود معرفی کرده است. هم چنان که احمد بن حنبل، پیشوای مذهب حنبلی در کتابش از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرد که فرمود:
6.اطاعت از قرآن و اهل بیت پیامبر(ص) واجب الهی است
همانا دو خلیفه در میان شما میگذارم، کتاب خدای عزوجل که ریسمان محکم آویزان بین زمین و آسمان است و عترتم، اهل بیتم و آن دو از یکدیگر جدایی ناپذیرند تا اینکه هر دو بر سر حوض کوثر بر من درآیند.(22)از جانب دیگر، در روایت متواتر و مورد قبول نزد همه فرق اسلامی، شمار آنان را دوازده نفر معرفی کردند که محدثان و مورخان و مفسران در کتاب های خود آوردند.
مسلم در صحیح خود و احمد حنبل در مسند و دیگر نویسندگان کتاب های حدیثی در کتابهای خود تعداد خلفا را دوازده نفر آوردند. آنان از جابر بن سمره نقل کرده اند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
لا یَزالُ هَذا الدِّینُ عَزیزاً مَنیعاً الی اثنیَ عَشَرَ خَلیفةٍ.(23)این دین همواره عزیز و والاست تا دوازده خلیفه در میان شماست.
در روایتی دیگر حضرت فرمود:لا یَزالُ الدّینُ قائماً حَتّی تَقومَ السَّاعَةُ اَو یَکونَ عَلیکُم إثنا عَشَرَ خلیفة کُلُّهم مِنْ قریش. (24)
دین همواره استوار است تا قیامت برپا شود یا دوازده خلیفه که همگی از قریش هستند، بر شما حاکم باشند.
ین روایات از روایتهای معتبر و خدشه ناپذیر نزد اهل سنت است که در آن به صراحت خلفای جانشین پیامبر اسلام را دوازده نفر می داند.
دلیل بر تطبیق این روایات بر اهل بیت توسط پیامبر، سخن ابن کثیر دمشقی است. وی از زید بن ارقم نقل میکند:
هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله از حجة الوداع باز میگشت، در غدیرخم فرود آمد و دستور داد تا زیر درختان را تمیز کردند، سپس به سخنرانی پرداخت و فرمود:
همانا من دعوت شدم و اجابت نمودم. (مرگم نزدیک است). همانا دو چیز گران بها بین شما به جای گذاردم که هر یک از دیگری بزرگ تر است؛ کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم، پس نیک بنگرید، چگونه از جانبم درباره آن دو برخورد میکنید.
آن دو از همدیگر هرگز جدا نمیگردند تا بر سر حوض (کوثر) بر من وارد گردند، سپس فرمود: همانا خدا مولای من است و من ولی و سرپرست همه مؤمنان میباشم.
آنگاه دو دست علی علیه السلام را گرفت فرمود: کسی که من ولی و سرپرست اویم این (علی) ولی و سرپرست اوست. بار پروردگارا دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد .
و دشمنی بدار کسی که او را دشمن بدارد. راوی (ابوالطفیل) میگوید از زید پرسیدم آیا تو خودت از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدی؟ گفت: در بیابان کسی نبود جز اینکه آن را با چشمش دید و با گوشش شنید.
ابن کثیر پس از نقل این روایت میگوید:این روایت را بدین صورت تنها نسائی (در سنن خود) ذکر نموده شیخ ما ابوعبدالله (شمس الدین محمد) ذهبی می گوید این روایت صحیح است.(25)
با توجه به سخن ذهبی که از بزرگان علم حدیث و رجال اهل سنت است و حدیث فوق را درست میداند و ابن کثیر دمشقی که بدون نقد آن را نقل کرده است، شک و شبههای در صحت این روایت نمیماند.(26)
7.تصریح روایات بر جانشینان پیامبر(ص) که دوازده نفرند
رسول خدا صلی الله علیه و آله از طرفی می فرماید: خلفای من دوازده نفرند و از جانب دیگر اهل بیت خود را یکی از دو خلیفه خود می نامد و در روز غدیر، وقتی علی را به خلافت معرفی می کند،می فرماید: «مَنْ کُنتُ مَولاه فَهذَا عَلیٌ مَوْلاه.» باز حدیث ثقلین را یاد آور می شود تا بنمایاند که علی علیه السلام یکی از دوازده خلیفه ای است که او بشارتش را داده است تا یکی از مصادیق خلفای اثنا عشر را به مردم معرفی کند.
بنابراین، اولین آنها امیرالمؤمنین علی علیه السلام و آخرین آنها حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
همان طور که ابن کثیر دمشقی به آن اعتراف می کند و در تفسیر آیه «وَبَعَثْنَا مِنهُمُ اثْنَی عَشَرَ نَقِیبًا...؛ و از آنها دوازده رهبر و سرپرست برانگیختیم...» (27) می گوید:
امام احمد بن حنبل از مسروق نقل می کند ما نزد عبدالله بن مسعود قرآن می آموختیم که مردی از وی پرسید: آیا از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدید که این امت صاحب چند خلیفه است؟
ابن مسعود پاسخ داد: «از زمانی که وارد عراق شده ام، پیش از تو کسی چنین پرسشی را از من ننمود. آری از آن حضرت پرسیدیم، فرمود: به تعداد نقبای بنی اسرائیل می باشند».
ابن کثیر پس از آوردن این حدیث به روایت مسلم اشاره می کند و آنگاه می گوید:از همین خلفای دوازده گانه است. همان مهدی که هم نام پیامبر اسلام است و کنیه اش، کنیه رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
و جهان را همچنان که پر از ظلم و ستم شده، از عدل و داد پر می کند و در تورات نیز به حضرت اسماعیل بشارت داده شد که خداوند از پشت وی دوازده بزرگ را بر می انگیزاند و آنان همین دوازده نفری هستند که در روایت ابن مسعود و جابر بن سمره یاد شدند.(28)
همان خلفایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره آنان فرمود: لا یزال هذا الدین عزیزاً مَنیعاً الی اثنی عشر خلیفة.(29) این دین همواره عزیز و والاست تا دوازده خلیفه (در میان شماست).
ما می گوییم اینان همان کسانی هستند که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را معرفی کرده و برخی از عالمان اهل سنت، همچون ابن صَبّاغ مالکی و سِبط ابن جوزی و... . در کتاب های خود به معرفی آنان پرداخته اند. همچنان که حموینی(30)
در فراید السمطین، با سند معتبر از ابن عباس نقل می کند:مردی یهودی به نام نعثل نزد پیامبر آمد و از چیزهای مختلفی پرسش کرد.
یکی از پرسش ها این بود: هر پیامبری را وصیی است و پیامبر ما موسی، وصی خود را یوشع بن نون قرار داد. وصی تو کیست؟ فرمود: ولی و خلیفه پس از من، علی بن ابی طالب و پس از او دو سبط من حسن و حسین و نه تن از نسل حسینند.
یهودی گفت: نام آنها را برایم بگو. فرمود: وقتی حسین علیه السلام درگذشت، فرزندش علی و پس از علی پسرش محمد و پس از او فرزندش جعفر و پس از جعفر فرزندش موسی و پس از او علی و پس از علی فرزندش محمد و پس از او پسرش علی و پس از او پسرش حسن و سپس حجة بن الحسن است که این دوازده امام به عدد نقبای بنی اسراییلند».(31)
بر این اساس، عقیده شیعه تنها عقیده ای است که مبتنی بر سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره خلفای دوازده گانه است.
علاوه بر این، اعترافات بزرگان اهل سنت درباره جلالت قدر امامان شیعه خود بهترین شاهد صدق بر شایستگی آنان بر خلافت و جانشینی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در جمیع شئون است .
که در اینجا فقط به آنچه شمس الدین ذهبی شافعی از معاصران ابن کثیر دراین باره گفته بسنده می شود.وی در هنگام بیان شرح حال حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوید(32)
منتظر شریف ابوالقاسم محمد بن حسن عسکری فرزند علی هادی... خاتم دوازده سروری که امامیه مدعی عصمت آنان است... اما مولای ما امام علی از خلفای راشدین و از کسانی است که شهادت به بهشتی بودنش داده شده است او را خیلی دوست داریم...
و دو فرزندش حسن و حسین دو سبط رسول خدا صلی الله علیه و آله و دو سرور جوانان بهشتند که اگر به خلافت می رسیدند شایسته آن بودند و زین العابدین ارجمند و بلندمرتبه و از بزرگ عالمان عامل که شایستگی امامت را داشت.
و همچنین پسرش ابوجعفر باقر، سید، امام، فقیه، بوده و شایستگی خلافت را داشت. و همچنین پسرش جعفر صادق بلندمرتبه از پیشوایان علم و دانش که برای خلافت از ابوجعفر منصور شایسته تر بود.
و فرزندش موسی (کاظم) بلندمرتبه دارای علومی نیکو که برای خلافت از هارون شایسته تر بود. و پسرش علی بن موسی نیز بلند مرتبه و دارای علم و بیان و موقعیت بی نظیر در پیش مردم بود. و پسرش جواد از سروران قومش بود...
و همچنین فرزندش ملقب به هادی شریف و بزرگوار بود و همچنین است پسر او حسن بن علی عسکری که رحمت خدا بر همه آنان باد.(33)
با توجه به آنچه گفته شد، وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله به صراحت در حدیث متواتر خلیفتین و ثقلین مورد قبول عالمان اهل سنت، اهل بیت خود را یکی از دو خلیفه ماندگار پس از خود معرفی می کند.
و در این روایت شمار آنان را دوازده نفر می داند و از سویی این دوازده نفر به اعتراف بزرگان اهل سنت همچون ذهبی از ایستگان برای خلافت بوده اند، دیگر این اشکال پذیرفتنی نیست که چون آنان حاکم نشدند، پس آنان خلیفه رسول خدا صلی الله علیه و آله نیستند.
اشکال بر اشکال کنندگان بر ائمه علیهم السلام
این اشکال به خود مسلمانان روزگار خلفا برمی گردد که چرا با آنکه ایستگانی از اهل بیت برای حکومت وجود داشت.آنان را رها کردید و به سراغ دیگران رفتید. ازاین رو، روی گردانی مردم از آنان به معنای سلب شایستگی از آنان
برای خلافت نمی شود و همچنین محروم شدن آنان از بخشی از حقوق خود یعنی حاکمیت سیاسی سبب نشد که آنان دیگر مسئولیت های خویش را انجام ندهند.
و کسی توان برابری با آنان را در صحنه های علم و عمل نداشت و همه بزرگان اسلام در تمامی مذاهب در همه علوم و معارف دین وامدار علوم آنانند.(34)
آری اینان خلفای رسول خدایند، همانان که رسول خدا صلی الله علیه و آله نشناختن آنان را مرگ جاهلیت برشمرده و فرموده است:
کسی که از جماعت مسلمانان به اندازه یک وجب دور شود، طوق اسلام را از گردنش بیرون ساخته است، مگر آنکه باز گردد و کسی که بمیرد و امام مسلمانان را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است.(35)
پس سخن ابن حجر عسقلانی درست نیست که خلفای دوازده گانه را شامل چهار نفر از خلفای راشدین، حسن بن علی، معاویه بن ابوسفیان، یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک و عمر بن عبدالعزیز(36) می داند.
8.تنصیص پیامبر(ص) بر امامت ائمه اثنیعشر(علیهمالسلام)
سوال: شیعه مىگویند که ابوبکر و عمر در کنارزدن على از خلافت موفق شدند. از آنها مىپرسیم وقتى آنها على را کنار زدند، خلافت چه دستاوردهایى براى خودشان داشت؟چرا ابوبکر یکى از پسرانش را جانشین خود نکرد، چنانکه طبق گفته شیعیان، على فرزندش حسن را جانشین خود قرار داد؟ و چرا عمر یکى از فرزندانش را بهعنوان جانشین خود تعیین نکرد؟
جواب: مثل این است که در زمان ما بگویید: فلان نامزد رئیسجمهوری آمریکا یا جاهای دیگر چه دستاوردهایی برایشان دارد؟ فرزندش که پس از او رئیسجمهور نمیشود.
مگر نمیدانید که ریاست موقعیتی است که آنها دنبال آن هستند و برای یک روز آنهم، به هر کاری تن میدهند.
امّا جانشینی امامحسن و امامحسین(علیهماالسلام) به عقیده شیعه به تعیین شخصی حضرت علی(علیهالسلام) نبود بلکه نصب الهی بود که پیغمبر(ص) از آن خبر داد:
«الحَسَنْ وَ الحُسَینُ إمامانِ»(37) ؛ سایر ائمه(علیهمالسلام) نیز به تعیین، نصب و معرفی الهی بهوسیله پیغمبر(ص) بودند.ابوبکر پسری که قابلیّت داشته باشد.
او را بهجای خود - که مانند عمر همفکر وهمحزبی او باشد - معرّفی کند نداشت و ازطرفی مصالح شخصی خود و کسانش را در معرّفی عمر محفوظ میدید، ازاینجهت او را معرّفی کرد.
عمر هم همینطور سیاست بنیهاشمزدایی و منفعتگرایی حزبی خود را با همان شورا تأمین کرد.
امّا فرزندان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در نظر بسیاری اگر از پدرشان محبوبتر نبودند کمتر نبودند و مردم در وجود آنها پیغمبر(ص) را میدیدند.
با قطع نظر از تنصیص شخص پیغمبر اکرم(ص) بر امامت آنها، امیرالمؤمنین هم اگر میخواست از جانب خودش کسی را به سرپرستی امّت بگمارد طبعاً حضرت امامحسن مجتبی(علیهالسلام) بود و تعیین دیگری جایز نبود.
حساب این دو امام که پیغمبر اکرم(ص) از آنها به «أبْناء»(38) تعبیر میفرمود با عبدالرحمن بن ابیبکر یا عبدالله بن عمر از زمین تا آسمان و بیشتروبیشتر فاصله دارد.
9.توصیههای پیامبر(ص) به پیروی از اهلبیت(علیهمالسلام)
سوال: در نهجالبلاغه روایت است که وقتى به على خبر رسید که انصار ادّعا کردهاند خلیفه و امام باید از آنها تعیین شود، گفت: «چرا علیه آنها دلیل نیاوردید که پیامبر وصیّت نموده که با نیکوکارشان نیکویى شود و از بدکار آنها گذشت شود؟گفتند: این چه دلیلى علیه آنها مىتواند باشد؟ گفت: اگر امامت به آنها تعلّق مىداشت، پیامبر در مورد آنها سفارش نمىکرد»، به شیعه باید گفت که همچنین پیامبر درباره اهلبیت خود سفارش نموده که با آنها به نیکى رفتار کنید و فرموده است: «أذکِّرُکُمُ اللهَ فی أهْلِ بَیْتی؛ شما را درباره اهلبیتم سفارش مىکنم».
پس اگر امامت حق ویژه آنها بود، پیامبر در مورد آنها سفارش نمىکرد.
جواب. چه قیاس معالفارق بل معالفوارقی است. تأکیدات و تنصیصات پیغمبر اکرم(ص) مختصّ به جمله «أذکّرُکُمُ اللهَ فی أهْلِ بَیْتی»(39) نیست.
آن حضرت، مکرّر در مکرّر مردم را به پیروی از اهلبیت(علیهمالسلام) و رجوع به آنها و اینکه حق با آنهاست و نجات و رستگاری در بودن با آنهاست دعوت فرمود.
این جمله هم اشاره دارد به ظلمهایی که حضرت میدانست بر اهلبیت(علیهمالسلام) میشود و به آنها اتمام حجّت فرمود.
انسان باور نمیکند که این سؤالها از جانب عالمان و بزرگان اهلسنّت باشد، بلکه یقین میکند که آن را اشخاصی جاهل و غیر آگاه به تاریخ مطرح میکنند.
10.تنصیص پیامبر(ص) به اسامی اهلبیت(علیهمالسلام)
سوال: شیعیان براى اثبات امامت امامان دوازدهگانه به این حدیث استدلال مىکنند که پیامبر فرمود: «دوازده خلیفه خواهند بود که همه از قریش هستند».اینک به شیعه باید گفت که همه روایات حدیث بهصراحت میگویند که این دوازده نفر امیر و خلیفه و فرمانروای مردم خواهند بود. معلوم است که از ائمه شیعه، فقط على و فرزندش حسن به خلافت رسیدند. پس مراد از دوازده نفر در روایات، ائمه شیعه نیستند.
جواب: فقهالحدیث این نیست که این دوازده نفر همه به ظاهر هم حکومت پیدا میکنند، بلکه معنای حدیث این است که امر این امّت به خیر و خوبی خواهد بود اگر این دوازده نفر بر آنها ولایت و حکومت داشته باشند.
مضافاً بر اینکه این حدیث به الفاظ مختلف از جابر بن سمره و از عبدالله بن مسعود روایت شده است و از همه آنها استفاده میشود که خلفای شایسته - که نمایش وجود پیغمبرند - دوازده نفر هستند.(40)
اگر این دوازده نفر ائمه اثنیعشر از اهلبیت(علیهمالسلام) نیستند شما بگویید کیستند؟
آیا یزید، مروان و کسانی که خمّار و متجاهر به بیاعتنایی به اسلام بودند، خلیفهاند؟ شما چه کسانی را شایسته جانشینی پیامبر(ص) در اداره امور امّت اسلامی معرّفی میکنید؟
کمی تأمّل کنید. برای این احادیث متواتر ائمه اثنیعشر اگر همه علمای اسلام جمع شوند، مصداقی غیر از این دوازده نفر پیدا نمیکنند.
11.علم غیب پیامبر و ائمه(علیهمالسلام) دلیل بر حقانیت
سوال:. کلینی در کتاب کافی میگوید: «أن الأئمة یعلمون متى یموتون وأنهم لا یموتون إلّا باختیار منهم؛ ائمه میدانند که چه زمانی میمیرند و آنها جز با اختیار خودشان نمیمیرند».و مجلسی در بحارالأنوار حدیثی را ذکر میکند که میگوید: «لم یکن إمام إلّا مات مقتولاً أو مسموماً؛ هیچ امامی نبوده مگر آنکه او را کشتهاند یا مسمومش کردهاند»؛
اگر آنگونه که کلینی و حر عاملی گفتهاند امام غیب میداند، پس امام آب و غذایی را که به او داده میشود اگر مسموم باشد میداند که مسموم است و اگر آن را بخورد و بمیرد خودکشی کرده است.
جواب:. مسئله علم پیغمبر اعظم(ص) به غائبات و مالایدرک حسب العادة للنّاس ثابت است. مواردی که در مغیبات به آن خبر دادهاند و اهلسنّت و شیعه همه روایت کردهاند، و شبهه و شک در آنها نیست از بس که بسیار است در علم واسع آنها «بما کان وما یکون وما هو کائن» جای شک نمیگذارد.
ما از شخص رسول اعظم(ص) شروع میکنیم که آن حضرت از «ما کان وما یکون وما هو کائن» در موارد متعدّد خبر دادهاند، که علم او را به این نوع موارد سهگانه ثابت مینماید.
یعنی هرکس میفهمد علومی که اظهار کردهاند مختص به آن موارد خاص که به مناسبت، اظهار علم فرمودهاند نیست.
از آیه شریفه (عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَم) .(41)استفاده عموم میشود؛ زیرا موصول، افاده عموم مینماید و همچنین (عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم) .(42) دلالت بر عموم دارد و به قرینه، دانسته میشود که الف و لام در آن عهد است.
و مثل «أنَا مَدِینَةُ العِلْمِ وَ عَلِیٌ بَابُهَا».(43) دلالت بر این دارد که پیغمبر(ص) ، شهر تمام علوم است و علی(علیهالسلام) هم باب آن شهر است.
اظهارنظر در حقیقت علم و اینکه این علم چگونه حاصل میشود و حقیقت آن چیست، ورود در وادی بسیار وسیع و عمیقی است که عقلهای عادی؛ از فلاسفه و دیگران، هیچیک حرف آخر را - که موجب اطمینان باشد - نزدهاند.
حضرت رسول خدا(ص) در علم به اشیا و معرفت حقایق، اعلم بشر و بلکه اعلم از ملائکه است که معلّم الهی شدیدالقوی به او آموخت و خداوند به او، ادب و فرهنگ تعلیم کرد که فرمود:
«أدّبَنی رَبّی وَ أحْسَنَ تأدیبی».(44) علم به زمان موت اشخاص و حوادث آینده، از علومی است که پیغمبر(ص) از آنها خبر داده و از مشهورترین آنها خبر از قتل عمار به دست فئة باغیه است و نیز خبر از فتح مدائن و سایر فتوحات.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و سایر امامان اهلبیت(علیهمالسلام) باب شهر علم، یعنی وارث علوم پیغمبر أعظم(ص) هستند و علم وسیع و فراگیر آنها قابلانکار و مورد اعتراض نیست.
علم خدا و در مراتب بعد، علم انبیا، اولیا و اوصیا از آیات بزرگ الهی است.
بههرحال، اعتقاد شیعه نسبت به علم امامان(علیهمالسلام) برگرفته از اعتقادی است که به علم رسول خدا(ص) دارد و اقتضای امامتی است که خدا حضرت ابراهیم خلیل(علیهالسلام) را پس از آن ابتلا و آزمایش خاص، به آن برگزید.
و پیامبران دیگر را که قرآن مجید نام برده برحسب (وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا) .(45) به آن افتخار بخشید.
به تفصیل به سؤالات در این موضوع - که حقیقت آن مانده است و استقبال ائمه(علیهمالسلام) از شهادت و قضای الهی - ، وجوه مقبول متعددی گفته شده است که برای اطلاع از آنها، میتوان به کتابهایی که پیرامون علم امام تألیف شده رجوع نماید.
نتیجه:
شیعه معتقد است امامت استمرار و دنبالهی وظایف نبوت و پیامبری است و وظیفه پیشوایی دینی و علمی مردم و به صلاح و سعادت دنیا و آخرت است.و روشنگری و پردهبرداری از احکام خدا و معارف کتاب الهی و سنّت و روش پیامبر(ص) برعهده امام میباشد،.
چنانکه ولایت بر عموم مسلمین و اداره شئون دنیایی و حکومتی و بر پا داشتن عدالت و از بین بردن ستم نیز بخشی دیگر از مسئولیّتهای امام است.
بنابراین وظایف امام بسیار فراتر از یک حاکم و زمامدار معمولی بوده و وظیفه حکومت، تنها بخشی از وظایف اوست.
شیعه معتقد است امامت منصبی الهی است و دلیل آن همان قاعده لطف است که دلیل فرستادن پیامبر از سوی خداوند است.
به این ترتیب به همان دلیلی که آمدن پیامبر(ص) را از سوی خداوند لازم میدانیم، به همان دلیل، وجود امام و راهنما با همان مسئولیّت و تفصیلی که در بالا ذکر شد، بعد از پیامبر(ص) لازم خواهد بود.
و خداوند از سر لطف، با نصب امام، از بروز رخنهها و شکافها در میان امّت، در زمینههای عقیده و شریعت، جلوگیری میکند.
پی نوشت:
1.شیخانی، علی باقر،پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت،. ص: 932.سوره مائده: ص67،
3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 18، ص 184 و 194.
4. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج 1، ص 176، بحارالانوار، ج 18، ص 266.
5. شعراء : 194 – 193 .
6. مزمل : 5 .
7. طاهری، حبیبالله، درسهایی از علوم قرآن، تهران، چاپ اول، 1377، ج 1، ص 251ـ258.
8.آیه44سوره نحل نحل
9.آیه 35 سوره نحل
10.آیه 36 سوره نحل
11. آیه 4 سوره جمعه
12. آیـه ۱۶۴سوره آل عمران
13.کـتاب راه امام از کلام امام- دفتر ۲۲ ، فرهنگ و تعلیم و تربیت، صفحه ۳۰۵
14.آیه 59 سوره نساء
15.کمال الدین صدوق، ص ۲۲۲، ح ۸، ب ۲۲ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۹، ح ۳۲۸، ۳۳۰، ۳۳۱ و ۳۳۲.
16.عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۲، ص ۱۰۱، ح ۱، ب ۳۴ ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۴۹۷، ح ۳۲۹.
17.نهج البلاغه، نامه ۵۳ (عهدنامه مالک اشتر) ; نورالثقلین، ج ۱، ص ۵۰۶، ح ۳۵۵ ; بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۴۴، ح ۴۸ ; نهج البلاغه، خطبه ۱۲۵.
18.آیه 6 سورهاحزاب
19.آیه 105 سوره نساء:
20. آیه 40 سوره احزاب
21.شیخانی، علی باقر،پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت،. ص: 95
22.مسند احمد بن حنبل، ج5 ، ص182؛ مجمع الزوائد، ج1، ص 170؛ سلیمان بن احمد طبرانی، معجم الکبیر، ج5، ص153.
23.صحیح مسلم، کتاب الاماره باب الناس تبع لقریش، ص926، ح4603 ؛ سنن ابوداوود، کتاب المهدی، باب اول، ص796، ح4280؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، صص 86 _ 89 و 90؛ المستدرک، ج3، ص617.
24.مسند احمد بن حنبل، ج5، ص89؛ صحیح مسلم، ص926، ح6404؛ سنن ابی داوود، ص796، ح4280.
25. البدایة و النهایة، ج5، ص228.
26.شیخانی، علی باقر،پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت،. ص: 96
27. آیه 12 سوره مائده
28.تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج 3، ص59 و ج 6، ص72.
29. صحیح مسلم، کتاب الاماره، باب الناس تبع لقریش، ص926، ح4603؛ مسند احمد بن حنبل، ج5، ص86؛ سنن ابی داوود، کتاب المهدی، باب اول، ص796، ح4280.
30.ذهبی درباره اش می گوید: «امام، محدث، اوحد کامل، فخرالاسلام، صدر الدین، ابراهیم بن محمد حمویه خراسانی که خیلی به روایات توجه داشته وبه کسب اجزای آن می پرداخت، قرائتی نیکو داشت و خوش منظر و با هیبت و دین دار و صالح و از مشایخ صوفیه بود.» تذکره الحفاظ، ج4، ص1506.
31.ابراهیم بن محمد حمویه جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ج2، ص133، ح431.
32.شیخانی، علی باقر،پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت،. ص: 98
33. سیراعلام النبلاء، ج13، صص119 و120.
34.علامه حسن بن یوسف حلی، نهج الحق وکشف الصدق، ص237.
35. المستدرک، ج1، ص77؛ الدر المنثور، ج2، ص61؛ مجمع الزوائد، ج5، ص225.
36. فتح الباری، ج13، ص182.
37. صدوق، عللالشرائع، ج1، ص211؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص156؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص163؛ مرتضی، شرحالازهار، ج4، ص522 «پاورقی».
38. صفار، بصائرالدرجات، ص73؛ شوکانی، نیلالاوطار، ج6، ص 139؛ و نیز رجوع کنید به روایات اهلسنّت که قضیه مباهله را ذکر کردهاند ازجمله: احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص185؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص150.
39. مسلم نیشابوری، صحیح، ج7، ص123؛ «شما را در مورد اهلبیت و خاندانم سفارش میکنم.
40. احمد بن حنبل، مسند،ج 5، 86 – 108؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج6، ص2 - 4.
41 نساء، 113؛ «و آنچه را نمىدانستى، به تو آموخت».
42. علق، 5؛ «و به انسان آنچه را نمىدانست یاد داد!».
43. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص126 - 127.
44. سیوطی، الجامعالصغیر، ج1، ص51؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج7،. ص214؛ مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص210؛ ج68، ص328؛ ج108، ص222؛ «پروردگارم مرا ادب و تربیت کرد و این همراه با لطف و حلم و مهربانی بود».
45. انبیاء، 73؛ «و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما، (مردم را) هدایت مىکردند».
منابع:
شیخانی، علی باقر، 1341 -پاسخ به پرسش ها و شبهه های وهابیت،صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهش های اسلامی، 1390.https://makarem.ir/maaref/fa/article/index/321838
https://hawzah.net/fa/Question/View/65610
http://www.imam-khomeini.ir/fa/n157856
https://hedayatgar.ir/fa/news/443
https://www.alketab.org/النساء ٥٩
https://saafi.com/book/2118
http://shiastudies.com/fa