نقش فاعلي امام در نظام آفرينش (1)

بحث دربارة جايگاه و نقش امام در جهان آفرينش به نقش فاعلي و غايي امام در جهان باز مي‌گردد، يعني آيا امام از چنان كمال وجودي برخوردار است كه در عالم آفرينش نقش فاعلي يا غايي يا هر دو را ايفا كند؟ در مورد نقش تكويني امام به عنوان علت غايي جهان اتفاق نظر وجود دارد، اما برخي نقش امام به عنوان علت فاعلي را نپذيرفته اند و برخي به عنوان اصل ثانوي و در موارد استثنايي و برخي ديگر امام را مجراي فيض الهي در گسترة عالم آفرينش دانسته‌اند كه ديدگاه مقاله نيز همين است.
سه‌شنبه، 27 مهر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقش فاعلي امام در نظام آفرينش (1)

نقش فاعلي امام در نظام آفرينش (1)
نقش فاعلي امام در نظام آفرينش (1)


 

نویسنده : علي رباني گلپايگاني




 

چكيده
 

بحث دربارة جايگاه و نقش امام در جهان آفرينش به نقش فاعلي و غايي امام در جهان باز مي‌گردد، يعني آيا امام از چنان كمال وجودي برخوردار است كه در عالم آفرينش نقش فاعلي يا غايي يا هر دو را ايفا كند؟ در مورد نقش تكويني امام به عنوان علت غايي جهان اتفاق نظر وجود دارد، اما برخي نقش امام به عنوان علت فاعلي را نپذيرفته اند و برخي به عنوان اصل ثانوي و در موارد استثنايي و برخي ديگر امام را مجراي فيض الهي در گسترة عالم آفرينش دانسته‌اند كه ديدگاه مقاله نيز همين است.

كليد واژه‌ها:
 

نظام آفرينش، امامت، عليت غايي امام، عليت فاعلي امام، انسان كامل.

درباره موضوع
 

1. امام در اصطلاح خاص متكلمان اسلامي، فردي از بشر است كه رهبري امت اسلامي را پس از پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و به جانشيني او بر عهده دارد (مفيد، 1413: ص53؛ جرجاني، 1412: ج8، ص345؛ فاضل مقداد، 1405: ص325 ـ 326؛ حلّي، بي‌تا: ص669).
بر اساس اصطلاح عام متكلمان، امام كسي است كه رهبري بالاصاله و عمومي جامعة بشري را در امور ديني و دنيايي بر عهده دارد (بحراني، 1406: ص174؛ فاضل مقداد، پيشين: ص325؛ تفتازاني، 1409: ج5، ص234؛ جرجاني، همان: ج8، ص345؛ آمري، 1424: ج3، ص416). بر اين اساس، برخي متكلمان اسلامي آن‌جا كه درباره لطف بودن وجود امام سخن گفته‌اند، ياد آور شده‌اند كه مصداق لطف امامت، گاهي پيامبر الهي است كه به او وحي مي‌شود و داراي شريعت است و گاهي چنين نيست.
رهبري كه وجوب وجودش را اثبات كرديم فرقي نمي‌كند كه به او وحي شود و صاحب شريعت باشد يا اين كه اين‌گونه نباشد؛ زيرا وجوب رهبري را به صورت مطلق اثبات كرديم (علم الهدي، 1411: ص409). اين معناي عام در روايات نيز آمده است (ملاصدرا، 1383: ج2، ص485). مقصود از امام در اين نوشتار، معناي عام آن است كه پيامبران الهي و جانشينان آنان را شامل مي‌شود.
2. جايگاه و نقش تكويني يك موجود در جهان آفرينش، بر اساس قانون عليت و معلوليت و اصل وجوب و امكان، قابل تشخيص و تعيين است. موجودي كه از وجوب ذاتي برخوردار باشد، در جايگاه عليت قرار دارد و موجودي كه داراي امكان ذاتي باشد، در جايگاه معلوليت واقع است. واجب الوجود بالذات، بي نياز و ممكن الوجود با لذات، نيازمند است؛ بنابراين، امام مانند هر موجود ممكن ديگري به حكم اين كه داراي امكان ذاتي است، در جايگاه معلوليت قرار دارد.
اما موجودات امكاني، اگرچه به لحاظ امكان و فقر ذاتي و در مقايسه با واجب‌الوجود بالذات، در جايگاه معلوليت قرار دارند، با استناد و اتكا به واجب بالذات (خداي متعال) و در مقايسه با يك‌ديگر مي‌توانند در جايگاه عليت قرار گرفته و نقش تأثيرگذاري در حدوث و بقاي موجودات امكاني ايفا كنند. اين تأثيرگذاري، وجوه و صور گوناگوني دارد كه مهم‌ترين آن‌ها، نقش فاعلي و غايي است. بر اين اساس، برخي موجودات امكاني مي‌توانند در سلسلة علل فاعلي يا غايي عالم آفرينش قرار گيرند.
عليت ـ اعم از فاعلي و غايي ـ با كمال وجودي ملازم است و علت ـ خواه فاعلي يا غايي ـ در مقايسه با معلول از كمال وجودي بيشتري برخوردار است كه با استناد به آن كمال وجودي، مي‌تواند در پيدايش معلول نقش فاعلي يا غايي ايفا كند؛ براي مثال، نفس انسان بر بدن و قواي بدني تأثير مي‌گذارد؛ آن را حركت مي‌دهد و كارهايي را پديد مي‌آورد. اين‌جا نفس، براي حركات و افعال بدني، نقش فاعلي دارد و اين نقش بدان سبب است كه نفس، بر بدن برتري وجودي دارد. از سوي ديگر، مرتبه‌اي از كمال علمي يا كمال نفساني ديگري كه براي نفس پديد مي‌آيد، زمينه‌ساز پيدايش كمال نفساني بالاتر براي نفس است و آن كمال بالاتر نيز در جهت كمال نفساني بالاتري قرار دارد، تا اين‌كه به عالي‌ترين كمال نفساني ممكن براي نفس انسان منتهي شود. هر كمال نفساني بالاتر، علت غايي كمال نفساني پايين‌تر از خود است؛ چنان‌كه عالي‌ترين كمال نفساني ممكن، علت غايي همه كمالات نفساني فروتر از آن مي‌باشد.
بحث دربارة جايگاه و نقش امام در جهان آفرينش، به جايگاه و نقش فاعلي و غايي امام بازمي‌گردد و مقصود، بررسي اين مسأله است كه آيا امام از چنان كمال وجودي خدادادي‌اي برخوردار است كه در عالم آفرينش، نقش فاعلي يا غايي يا هر دو را ايفا كند؟

ديدگاه‌ها
 

آن دسته از متفكران اسلامي كه به پژوهش دربارة اين مسأله پرداخته‌اند، در اين كه پيامبران و امامان (در جايگاه نمونه‌هاي شاخص انسان كامل در زمان‌ها و مكان‌هاي مختلف) در نظام آفرينش، داراي جايگاه و نقش عليت غايي بوده‌اند، هم عقيده‌اند؛ اما درباره نقش تكويني آنان در جايگاه عليت فاعلي، ديدگاه يكساني ندارند. برخي، اصل آن را نپذيرفته و برخي ديگر، آن را به عنوان اصل ثانوي و در موارد استثنايي پذيرفته‌اند، نه به صورت كلي و فراگير؛ اما گروهي، آنان را مجاري فيض الهي در گستره عالم آفرينش دانسته‌اند.

1. نقش فاعلي و فراگير امام
 

برخي محققان بر اين عقيده‌اند كه عموم پيامبران و اوصياي آنان، مجاري فيض الهي براي موجودات ديگرند؛ چنان‌كه پيامبر و خاندان معصوم او عليه السلام مجاري فيض خداوند براي همه موجودات ـ حتي پيامبران و اوصياي آنان ـ مي‌باشند.
يكي از بزرگان معاصر ـ طاب ثراه ـ در جواب سؤال از معني ولايت كلي و ولايت تكويني فرموده است:
يك قسم از ولايت تكويني، عبارت است از في الجمله مجراي فيض بودن نسبت به كائنات كه عموم انبيا و اوصيا داشته‌اند. قسم ديگر آن، عبارت است از ولايت كلي تكويني كه مجراي فيض بودن نسبت به جميع عالم امكان است كه در حق پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه اطهار ثابت شده و دليل آن، عبارت است از گفته خود آن صاحبان ولايت (صافي گلپايگاني، 1380: ج1، ص72).
علامه محقق شيخ محمد حسين اصفهاني در تعليقات خود بر مكاسب شيخ انصاري قدس سره در باب ولايت تكويني پيامبر و ائمه اطهار عليه السلام چنين گفته است:
پيامبر و امامان، داراي ولايت معنوي و سلطنت باطني بر همه امور تكويني و تشريعي هستند؛ بنابراين، همان گونه كه آنان مجاري فيوضات تكويني‌اند، مجاري فيوضات تشريعي نيز هستند؛ بنابراين، آنان وسايط تكوين و تشريعند (محقق اصفهاني، 1418: ج2، ص378).

نقد و نظر
 

نقد‌هايي كه بر اين نظريه وارد شده، از اين قرارند: [1]
1. اصل اين مطلب كه پيامبر و امامان عليه السلام مجراي فيض و وسايط آن باشند، از طريق اخبار متواتر اثبات نشده است.
2. اگر بازگشت اين سخن به اين باشد كه خداوند متعال، بالايجاب از اين مجاري، فيض وجود مي‌بخشد، يا هر يك از آن مجاري بالايجاب يا بالاختيار علل و فواعل هستند، باطل است. آري؛ اخباري دلالت دارند كه خداوند، عالم را از نور آنان آفريده است. اگر مقصود از مجاري فيض، اين گونه معاني باشد كه فاعل و خالق خدا باشد، اشكالي در آن به نظر نمي‌رسد (صافي گلپايگاني، 1380: ج1، ص74-75).
3. از نظر توحيدي، وجود وسايط و نسبت دادن تدبير امور به غير خداوند؛ با اذن و ارادة خداوند، مانعي ندارد؛ ولي ادب اسلامي اقتضا مي‌كند خلق و رزق و زندگي و مرگ و امثال اين‌ها را به غير خدا نسبت ندهيم؛ زيرا قرآن مي‌كوشد ما از اسباب و وسايط عبور كنيم و به منبع اصلي دست يابيم و توجهمان به كارگزار كل جهان باشد كه وسايط نيز آفريدة او و مجري امر او و مظهر حكمت اويند.
4. نظام عالم از نظر وسايط، نظام خاصي است كه خداوند آفريده است و بشر در اثر سير تكاملي خود، هرگز جانشين هيچ يك از وسايط فيض نمي‌شود؛ بلكه خود، فيض را از همان وسايط مي‌گيرد؛ يعني فرشته به او وحي مي‌كند و مأمور حفظ او و قبض روح او مي‌شود. در عين اين كه ممكن است مقام قرب و سعة وجودي آن انسان از آن فرشته‌اي كه مأمور او است، بالاتر و بيشتر باشد (مطهري، 1388: ص64-65).

ارزيابي
 

1. اين سخن كه مجاري يا واسطة فيض بودن پيامبر و امامان عليه السلام از طريق نقل متواتر ثابت نشده است، درست است و اين مسأله نيز از مسايل اعتقادي است كه ظن در آن اعتباري ندارد و جعل حجيت شرعي نيز در آن متصور نيست؛ ولي متواتر بودن روايت نيز در مسايل اعتقادي موضوعيت ندارد؛ بلكه آنچه مهم است، حصول علم و اطمينان از استناد مسأله اعتقادي به معصوم است. اين علم و اطمينان قلبي، چه بسا از طريق خبر مستفيض يا خبر واحد همراه قراين و شواهد به دست آيد؛ براي مثال، هرگاه به صدور زيارت جامعه از معصوم اطمينان داشته باشيم، با توجه به اين كه فقراتي از آن زيارت، بر نقش فاعلي اهل‌بيت معصوم پيامبر صلي الله عليه و آله دلالت روشن دارد، مي‌توان به اين مسأله معتقد شد و چنين اعتقادي از قبيل اعتقاد به مسأله‌اي ظني و غير علمي نخواهد بود. در بحث‌هاي آينده، درباره مستندات وحياني نقش فاعلي امام زمان عليه السلام در عالم آفرينش به تفصيل سخن خواهيم گفت.
2. اين فرض كه خداوند متعال بالايجاب از طريق مجاري، فيض مي‌دهد، باطل است و از متفكران شاخص اسلامي نيز كسي قائل به آن نيست؛ چنان‌كه اين فرض كه پيامبر و امامان عليه السلام بدون داشتن اختيار، نقش فاعلي در جهان ايفا مي‌كنند نيز نادرست است و مورد اعتقاد كسي نيست، و بر فاعل مختار بودن آن‌ها اشكالي وارد نيست. فاعليت بالاختيار آنان در تحقق پديده‌‌هاي عالم، همانند فاعليت بالاختيار هر يك از افراد بشر در افعال اختياري خود مي‌باشد؛ زيرا افعال انسان، فعل خداوند است كه به واسطة نفس مختار انسان تحقق مي‌يابد؛ يعني فعل اختياري انسان در عين اين‌كه فعل خداوند است، فعل خود انسان هم هست و اين دو نسبت، به صورت طولي است نه عرضي. «فالفعل فعل الله و هو فعلنا».
3. اين سخن كه ادب اسلامي اقتضا مي‌كند خلق و رزق و زنده كردن و ميراندن و امثال اين‌ها را به غير خدا نسبت ندهيم، در صورتي استوار است كه با نگرش توحيدي منافات داشته باشد؛ اما اگر اين‌گونه نباشد و نسبت دادن امور ياد شده به غير خدا به عنوان وسايط و اسباب الهي باشد، با ادب اسلامي هيچ‌گونه ناسازگاري نخواهد داشت. اين‌گونه نسبت‌ها در قرآن كريم يافت مي‌شود؛ چنان‌كه خَلْق به حضرت مسيح عليه السلام نسبت داده شده است (مائده، 110). و رزق را به افرادي از بشر نسبت داده است: «وَارْزُقُوهُمْ فِيهَا» (نساء، 5). و توفّي را به ملك‌الموت نسبت داده است: «قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ» (سجده، 1) و تدبير امور را به فرشتگان نسبت داده است: «فَالْمُدَبِّرَاتِ أَمْراً» (نازعات، 5)، «فَالْمُقَسِّمَاتِ أَمْراً» (ذاريات، 4). اعطاي فرزند به حضرت مريم را به فرشته‌اي نسبت داده است كه به صورت بشر براي او تمثّل يافت (مريم، 19) و نمونه‌هاي ديگر.
بر اين اساس، نسبت دادن آفرينش و تدبير امور جهان به امام به اين صورت كه او به اذن و مشيت خداوند در كار آفرينش و تدبير جهان تأثير دارد و به عبارت ديگر، مجراي فيض وجود از سوي خداوند است، با ادب توحيدي و اسلامي منافات نخواهد داشت.
4. اين مطلب كه نظام عالم از نظر وسايط، نظام خاصي است و هر موجود، متناسب با مقام و مرتبه وجودي خود، نقش ويژه‌اي ايفا مي‌كند، سخن استواري است؛ ولي اين مطلب نيز كه وجود پيامبر يا امام از مجاري فيض خداوند و اسباب و وسايط آفرينش و تدبير جهان است با اصل ياد شده منافات ندارد؛ بلكه جلوه‌اي از نظام تكويني جهان است كه بر اساس علم و حكمت خداوند طراحي شده است. به عبارت ديگر، همان گونه كه اسباب ماوراي طبيعي مانند فرشتگان در نظام جهان، جايگاه ويژه‌اي دارند و با نظام جهان در مورد اسباب طبيعي ناسازگار نيستند، نقش سببي و فاعلي پيامبر و امام نيز بخشي از نظام سببي و مسببي جهان در مرتبه‌اي بالاتر از مرتبه فرشتگان است؛ بنابراين، پيامبر و امام، جايگزين هيچ يك از وسايط فيض نمي‌شود؛ بلكه در سطح و مرتبه‌اي فراتر از وسايط ديگر ايفاي نقش مي‌كند.
اما اين كه فرشته، مأمور قبض روح پيامبر يا واسطه وحي و الهام الهي به او است، با اصل مزبور منافات ندارد؛ زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله از آن جهت كه وجود ناسوتي و ملكي دارد، در مرتبه‌اي فروتر از فرشته قرار دارد و از اين جهت، فرشته در او نقش وساطت فيض را ايفا مي‌كند؛ ولي از نظر وجود ملكوتي و قدسي، او بر فرشته برتري دارد و واسطه فيض الهي براي او خواهد بود.

پی نوشت :
 

[1]. بحث كنوني مربوط به ولايت تكويني و مجاري فيوضات تكويني بودن پيامبر و امامان عليهم السلام است و مسأله ولايت تشريعي، از موضوع اين بحث خارج است.

منبع:www.entizar.ir



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.