رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (1)

هنگام مطالعه ي دفتر دوم مثنوي ،در آغاز داستان ماجراي «تلبيس ابليس با معاويه »،اين سؤال در ذهن خواننده نقش مي بندد که چرا قهرمان داستان معاويه است ؟چرا مولانا ،معاويه را در مقابل شيطان قرار داده است ؟
يکشنبه، 9 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (1)

رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (1)
رابطه ي ابليس و معاويه در داستاني از مثنوي مولوي (1)


 

نويسنده:پروانه سيد الماسي




 
هنگام مطالعه ي دفتر دوم مثنوي ،در آغاز داستان ماجراي «تلبيس ابليس با معاويه »،اين سؤال در ذهن خواننده نقش مي بندد که چرا قهرمان داستان معاويه است ؟چرا مولانا ،معاويه را در مقابل شيطان قرار داده است ؟
داستان از اين قرار است که روزي معاويه در قصر خود خوابيده بود ؛ناگهان شخصي او را از خواب بيدار کرد .معاويه بدنبال آن شخص گشت و يديد مردي خود را درون پرده پنهان مي کند .از او پرسيد که تو کيستي و چرا بيدارم کردي ؟مرد پاسخ داد :«نام من ابليس است و چون وقت نماز مي گذشت ترا بيدار کردم تا بخيزي و به مسجد بروي .»معاويه گفت :«تو ابليسي و ابليس خيرخواه نيست بلکه آدمي را از راه بدر مي برد ،مسلماً قصد و غرض ديگري از اين عمل داري !»
مجادله بين معاويه و ابليس ادامه مي يابد ،ابليس سعي مي کند که معاويه را قانع کند که قصد او تنها خير خواهي بوده است و معاويه نيز مي خواهد به حقيقت ماجرا پي ببرد .ابليس در دفاع از حسن نيت خود دلايلي مي آورد از جمله اينکه سابقاً او نيز فرشته بوده ولي معاويه باور نمي کند و مي گويد به سبب مکر تو قومهاي نوح و عاد و لوط و افرادي چون نمرود و فرعون دچار گناه و عذاب شدند .ابليس مي گويد :«من محک نيک و بدم .»
ولي معاويه باور نمي کند .ابليس مي گويد :«بدگماني مانع از شنيدن سخن راست است »،معاويه از مکر ابليس به حضرت حق مي نالد .ابليس مي گويد :«از من چه نالي از شر نفس لئيمت بنال .»و سرانجام بعد از الحاح بسيار معاويه ،ابليس غرض حقيقي خود را بيان مي کند و مي گويد :«اگر نمازت فوت مي شد تو حسرت مي خوردي و اين حسرت به اندازه ي صد نماز ارزش داشت .»
بر طبق تحقيقات استاد فروزانفر مأخذ اين داستان مشخص نيست و در چندين مأخذ که داستاني مشابه اين داستان آمده نام قهرمان مستور يا ابهام آميز است (رجل -عبد -ابو حازم )
«يروي ان رجلاً کان تلعين ابليس کل يوم الف مره ...»و «ان الشيطان يزين للعبد الذنب ...»و «دخل ابو حازم مسجد دمشق فوسوس اليه الشيطان ...»و «ان العيد ليعمل الذنب فاذا ذکره احزنه »(*)
پس انتخاب نام معاويه به احتمال قوي توسط حشرت مولانا صورت گرفته است و اين در نگاه نخست بسيار شگفت آور است و دقيقاً به همين دليل اعجاب شارحين مثنوي از جمله استعلامي ،کريم زماني و نيکلسون را وبرانگيخته است .استعلامي مي نويسد :«...معاويه در تاريخ اسلام در مقابله با خاندان علي (ع)مورد انتقاد است و شايد عجيب باشد که مولانا شيطان را در برابر او قرار داده و بيش و کم به او ارزشي روحاني بخشيده است ،اما بايد توجه داشت که قبل از اين مسائل ،معويه در شمار صحابه ي رسول [؟!]است و در ضمن اهل سنت او را مانند شيعه طرد نمي کنند .»(*)
کريم زماني مي نويسد :«...آنچه مسلم است اين است که معاويه و امويان رسم زندگي ساده ي خلفاي اسلامي را تغيير دادند و به نوعي اشرافيت و تجمل و دنيا خواهي گراييدند از اين رو جاي تعجب است که مولانا را در اين حکايت مقابل ابليس قرار داده است .
نيکلسون ضمن تعجب از اين انتخاب معتقد است که شايد علت آن اين باشد که وي از اصحاب رسول الله بوده .اين احتمال وجهي ندارد زيرا معاويه از اصحاب طبقه اول پيامبر محسوب نمي شده .
ممکن است علت اين انتخاب زيرکي و حيله گري او بوده باشد که اين وجه به صواب نزديک تر است زيرا او در تاريخ به اين صفت مشهور بوده است .
کفالي در اين باره مي گويد :«معاويه در زيرکي وحيله گري بسي شهرت داشته و مولانا او را به همين خاطر در اين حکايت انتخاب کرده .»(*)
آري اين گزينش با شخصيت حضرت مولانا که استادي باريک بين است و به همه ي مسائل به دقت نظر خاصي مي نگرد مغايرت دارد چرا که معاويه به گواهي تاريخ فردي حيله گر و پر تلبيس است .دشمن آل رسول (ص) است ،قاتل امام حسن (ع)است و يزيد که فرزند اوست ،رو سياه ماجراي کربلاست .معاويه اولين خليفه اي است که باي خود کاخ ساخت و مولانا در اين داستان به کاخ نشيني معاويه نيز اشاره کرده است و مسلماً از شخصيت منفور او با خبر بوده است و هدف خاصي از اين گزينش داشته است .
مولانا در مثنوي از خلفاي راشدين و عمر بن عبدالعزيز و معاويه بزنيد نامبده است او به هر چهار خليفه به ديد احتارم مي نگريست چنانکه در آثار خود آنان را ستوده و از منقبتهاي هر يک سخن رانده است تا جايي که در مجالس سبعه در آغاز هر خطبه پس از مدح خدا و روسل چهار خليفه را مدح گفته است :
«الحمدالله صانع العالم بغير آله ،آله العالم بکل خطره و قطره و قاله و حاله ،المنزه عن کل صفه تيطرق اليها جواز و استحاله الملک ...بعث محمداً -عليه السلام -باللواء المنشور و الحسام المشهور ليخلص الخلق من ورطات الهلک و البثور ...صلي الله عليه و علي آله و اصحابه خصوصاًعلي ابي بکر الصديق التقي و علي عمر النقي و علي عثمان الزکي و علي علي الوفي و علي سائر المهاجرين و الانصار و سلم تسليماً کثيراً.(*)
و در ديوان شمس و مجالي سبعه به حديثي درباره ي عمر اشاره کرده است که «ان الشيطان ليفر من ظل عمر »(*)
عمري بايد تا ديو از او بگريزد
احمدي بايد تا راه چليپا بزند (*)
عمر آمد عمر آمد ببين سر زير شيطان را
سحر آمد سحر آمد بهل خواب سباتي را (*)
و در مجالي سبعه درباره ي عمر مي گويد :«...آن مردي که چون دره عدل در دست اماي اقتضاي عقل گرفت ابليس را زهره ي آن نبود که در بازار وسوسه ي خويش به طراري و دزدي ،جيب دلي بشکافد که :
ان الشيطان ليفر من ظل عمر »(*)
سنايي در اين خصوص مي گويد :
دست شسته زحضرتش تلبيس
کوچ کرده ز کوي او ابليس (*)
در منقبت حضرت علي (ع)نيز گويد :
هر که جستي مخالفت در دين
کردي او را به زير خاک دفين
ديو کرينده در ملاعبتش
عقل خنديده در متابعتش (*)
شد چو شير خدايي حرز نوين
رخت بر گاو بر نهد ابليس (*)
با توجه به اينکه عمر بن عبدالعزير نيز تنها خليفه ي اموي است که به عدالت و نيکي با شيعيان علي (ع)در تاريخ مشهور است پس مولانا وي را نيز شايسته ي هم صحبتي شيطان نمي داند .لاجرم مولانا در جستجوي شخصيتي است که شيطان بتواند دوستانه به او نزديک شود زيرا اگر شيطان جرأت نزديک شدن به فردي را نداشته باشد نمي توان افسون فريب خود را بر او بدمد ،پس بايد بتواند به آن فرد نزديک شود .چنان نزديک که سرزده به شبستان او رفته از خواب بيدارش کند !
از طرفي مولانا با مطالعه و آگاهي از انديشه هاي سنايي و عطار به خلق مثنوي و نيز آثار ديگر خود پرداخته است و در آثارش از سخنان آنان ياد کرده و حتي اشعاري از آنها را در حافظه دارد ،و خود مي فرمايد :
عطار روح بود و سنايي دو چشم او
ما در پي سنايي و عطار آمديم (*)
همچنان فرمود که هر که سخنان عطار را بجد خواند اسرار سنايي را فهم کند و هر که سخنان سنايي را به انتقاد مطالعه نمايد کلام ما را ادراک و از آن برخورد شود و برخورد »(*)
پس با توجه به اينکه با حديقه ي سنايي نيز مأنوس است بعيد نيست که در گزينش نام معاويه نظري به بيت زير از حديقه داشته که در ذم معاويه است :
آنکه مرد دها و تلبيس است
آن نه خال و نه عم که ابليس است (*)
و خصوصاً اينکه سنايي در حديقه بارها معاويه و يزيد را نکوهيده و از دشمني آل سفيان با خاندان رسول گله ها کرده است از جمله در مذمت معاويه گويد :
خال ما بود خصم ما حالي
ليک از جمله خيرها خالي
...و اينکه خواني کنون معاويه اش
دانکه در هاويه است زاويه اش(*)
و خال ما داد بهر دنيا
زهر مر نور چشم زهرا را (*)
در خصوص يزيد گويد :
من از اين ابن خال بيزارم
کز پدر نيز هم دل آزارم
آنکه را عمر و عاص باشد پير
يا يزيد پليد باشد مير
مستحق عذاب و نفرين است
بد ره و بد فعال و بد دين است
لعنت دادگر بر آنکس باد
که مرا ورا کند به نيک ياد (*)
نيز در ديوان فرمايد :
داستان پسر هند مگر نشنيدي
که از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد
پدر او لب و دندان پيمبر بشکست
مادر او جگر عم پيمبر بمکيد
خود بنا حق حق داماد پيمبر بگرفت
پس او سر فرزندپيمبر ببريد
بر چنين قوم چرا لعنت و نفرين نکنم
لعنه الله يزيداًو علي حب يزيد(*)
عطار گويد :
نور چشم مصطفي و مرتضي
شمع جمع انبياء و اولياء
جمع کرده حسن خلق و حسن ظن
جمله افعال چو نامش حسن
...نوش کرد آن زهر و غمازي نکرد
جان داد و ترک جان بازي نکرد
...لخت لختش از جگر خون اوفتاد
تا که در خون جانش بيرون اوفتاد
سرخ ديد از خون جان صد جاي او
هر که شد در خون جانش واي او (*)
و قره العين امام مجتبي
شاهد زهرا شهيد کربلا
...در تموز کربلا تشنه جگر
سربريدندش چه باشد زين بتر
با جگر گوشه ي پيمبر اين کنند
وانگهي دعوي داد و دين کنند
کفرم آيد هر که اين را دين شمرد
قطع باد از بن زفاني کين شمرد
هر که در روئي چنين آورد تيغ
لعنتم از حق بدو آيد دريغ (*)
نيز مولانا در ضمن بيان داستان «تنها کردن باغبان صوفي و فقيه علوي را از همديگر »فرمايند :
با شريف آن کرد مرد ملتجي
که کند با ال ياسين خارجي
تا چه کين دارند دايم ديو و غول
چون يزيد و شمر با آل رسول(*)
و :دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد
شهيد گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا
و :اي شب کفر از مه تو روز دين
گشته يزيد از دم تو با يزيد (*)
و:زشير ديو مزيدي مزيد تو هم ازوست
که بايزيد از اين شيردان يزيد شود (*)
تقابل با يزيد و يزيد قابل ملاحظه است و اينکه يزيد از شيردان ديو شير خورده است و در واقع فرزند شيطان است .
منبع:پايگاه نور شماره 9
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط