داستانكهاي مد و مدگرايي (2)
قرباني مد
مشتري هميشگي مجلهها و كانالهاي تبليغ مد شده.
خلاصه اينكه فكر ميكنه خوشرختي و خوشريختي، خوشبختي ميياره به نظر خودش، خوشلباس و خوشريخته، اما به نظر اونايي كه هنوز سليقهها و معيارهاشون دستخوش تقليد از بازار مد نشده، لباساش غيرمتعارفه و قيافهاش از حالت طبيعي خارج شده.
ازنظرجامعهشناسان هم اون، يه قرباني مده.
انتهاي مد
روزهاي بعد، اينقدر مد ما ضايعه كه با خنده نگاهمون ميكنن و سعي ميكنن بسنجن چقدر بيشتر از اون يكي خرج خودمون كرديم.
روزهاي بعد، تيپمون عوض ميشه و ميريم سراغ شلوارهاي 70-80 جيبي كه وقتي راه ميريم هركس نگاهمون ميكنه فكر ميكنه الانه كه بنشينيم. پوستهامون رو با زاويه 70 درجه بالا ميكشيم، جوريكه ابروهامون كمكم دارن غزل خداحافظي رو ميخونن و دماغهامون نصفش در دست جراحها جا مونده.
هرچي«تاتو» بخواي روي لب و چشم و گونه و... ميكاريم كه وقتي ما رو مي بينن شكل اژدهايي هستيم كه داره ميخنده. عروسهامون هر روز زشتتر ميشن و هر روز لباسهاشون بيشتر از پائين كشيده ميشه روي زمين. شلوارها و مانتوها و لباسهامون هم كه انگاري خياط هميشه پارچه كم ميياره كه تنگ و كوتاه ميشن.
هيچ با خودمون فكر كرديم با اين همه كارهاي جبران نشدني كه به بهانه مد روي چهره و لباسمون انجام ميديم تا چندسال ديگه براي اثبات ايراني بودنمون، بايد حتماً كارت ملّي نشون بديم. از دنيا ميرويم و ميميريم. آخر هم ميفهميم مد جديد، همون چهره قديميهاست. چرا اجازه ميديم هر روز يه چيزي تنمون كنن: يه روز تنگ و كوتاه، يه روز بلند و گشاد، يه روز تيره و يه روز روشن و...
منبع:نشريه گلبرگ- ش117
ادامه دارد...