مقدمه:
قدیم ترین عبادتی که سراغ داریم مسئله قربانی است، سابقه قربانی از حج بیشتر است، از روزه بیشتر است اولین دعوایی که در روز زمین پیش آمد قرآن می فرماید:آیه وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ (1)
و داستان دو فرزند آدم را بهدرستى بر آنها بخوان: هنگامىکه هر کدام، کارى براى تقرّب انجام دادند؛ امّا از یکى پذیرفته شد، و از دیگرى پذیرفته نشد؛.
[برادرى که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر] گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت»! [برادر دیگر] گفت: [من چه گناهىدارم؟ زیرا] خدا، تنها از پرهیزگاران مىپذیرد.
هابیل بهترین گوسفندش را برای قربانی آورد و قابیل کشاورزی داشت. و گندمهای غیر سالم را برای قربانی آورد. خدا از هابیل قبول کرد و از قابیل نپذیرفت و اختلاف از همین جا شروع شد.
قربانی از اولین عبادت ها است از اولین نوع پرستش خداوند است یعنی انسان می گوید من در برابر خداوند بهترین چیزی را که دارم تقدیم خدا بکنم. یعنی درواقع آنچه خود دارد تقسیم خدا کردن.
یک معنی دیگر اینکه انسان بگوید من مالک چیزی نیستم یعنی انسان تمرین فداکاری و ایثار بکند. اگر بخواهیم مثال بزنیم خانم های ایرانی زمان جنگ طلاهایشان را می دادند .
برای جبهه. یعنی برای این خانم بهترین چیزش طلایش است. و برای خدا می دهد. برای کسی عمرش است و برای کسی کتابش و ... قربانی یعنی انسان بهترین چیزی دارد تقدیم به خدا نماید.
در این مطلب به اولین قربانی توسط فرزندان حضرت آدم در روایات اشاره می کنیم. در این مورد روایت متعددی وارد شده است و پاسخ به این سوال چرا قربانی هابیل مقبول قرار گرفت و قربانی قابیل مقبول قرار نگرفت؟
چرا قربانی هابیل مورد مقبول و قربانی قابیل غیرمقبول قرار گرفت؟
هابیل دامدار و قابیل کشاورز
در روایات آمده است که هابیل، دامدار بود و بهترین گوسفند خود را براى قربانى آورد و قابیل، کشاورز بود و بدترین قسمت زراعت خود را براى انفاق در راه خدا برگزید. (2)قرآن مىفرماید: هرگز به خیر نمىرسید، مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق کنید. «لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ» (3)
امام صادق علیه السلام فرمود: انگیزه قتلِ قابیل، حسادت او نسبت بهپذیرش قربانى هابیل بود. (4)
قابیل واولین آتشکده
الباقر (علیه السلام)- فَلَمَّا أَکَلَ آدَمُ (علیه السلام) مِنَ الشَّجَرَهًِْ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ فَوُلِدَ لَهُ هَابِیلُ وَ أُخْتُهُ تَوْأَمٌ وَ وُلِدَ لَهُ قَابِیلُ وَ أُخْتُهُ تَوْأَمٌ ثُمَّ إِنَّ آدَمَ (علیه السلام) أَمَرَ هَابِیلَ وَ قَابِیلَ أَنْ یُقَرِّبَا قُرْبَاناً وَ کَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ وَ کَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ هَابِیلُ کَبْشاً مِنْ أَفَاضِلِ غَنَمِهِ وَ قَرَّبَ قَابِیلُ مِنْ زَرْعِهِ مَا لَمْ یُنَقَّ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِیلَ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ ... وَ کَانَ الْقُرْبَانُ تَأْکُلُهُ النَّارُ فَعَمَدَ قَابِیلُ إِلَی النَّارِ فَبَنَی لَهَا بَیْتاً وَ هُوَ أَوَّلُ مَنْ بَنَی بُیُوتَ النَّارِ فَقَالَ لَأَعْبُدَنَّ هَذِهِ النَّارَ حَتَّی تَتَقَبَّلَ مِنِّی قُرْبَانِیامام باقر (علیه السلام)- وقتی آدم (علیه السلام) از درخت ممنوع خورد و به زمین فرود آمد، هابیل (علیه السلام) و خواهرش دو قلو برای او متولّد شد.
بعد از آن دو قابیل و خواهرش دو قلو متولّد شدند. آدم (علیه السلام) به هابیل و قابیل دستور داد که قربانی کنند.
هابیل گوسفنددار بود و قابیل زراعت داشت. هابیل یکی از بهترین گوسفندهای خود را برای قربانی آورد،
امّا قابیل از زراعت خود مقداری ناپاک آورد. قربانی هابیل قبول شد، ولی از قابیل نپذیرفتند. این آیه قرآن اشاره به همین جریان است؛
وَاتْلُ علَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِن أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ الله مِنَ الْمُتَّقِینَ
قربانی وقتی قبول میشد که آتش میگرفت. از آن پس قابیل آتشکدهای بنا کرد و او اولین کسی بود که آتشکده ساخت.
گفت: «آنقدر این آتش را میپرستم تا قربانی مرا قبول کند».(5)
قابیل و شیطان
ثُمَّ إِنَّ إِبْلِیسَ لَعَنَهُ اللَّهُ أَتَاهُ وَ هُوَ یَجْرِی مِنِ ابْنِآدَمَ مَجْرَی الدَّمِ فِی الْعُرُوقِ فَقَالَ لَهُ یَا قَابِیلُ قَدْ تُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِیلَ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ قُرْبَانُکَ وَ إِنَّکَ إِنْ تَرَکْتَهُ یَکُونُ لَهُ عَقِبٌ یَفْتَخِرُونَ عَلَی عَقِبِکَ وَ یَقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِی تُقُبِّلَ قُرْبَانُهُ فَاقْتُلْهُ کَیْلَا یَکُونَ لَهُ عَقِبٌ یَفْتَخِرُونَ عَلَی عَقِبِکَ فَقَتَلَهُ فَلَمَّا رَجَعَ قَابِیلُ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) قَالَ لَهُ یَا قَابِیلُ أَیْنَ هَابِیلُ فَقَالَ اطْلُبْهُ حَیْثُ قَرَّبْنَا الْقُرْبَانَ فَانْطَلَقَ آدَمُ (علیه السلام) فَوَجَدَ هَابِیلَ قَتِیلًا فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام) لُعِنْتِ مِنْ أَرْضٍ کَمَاقَبِلْتِ دَمَ هَابِیلَ وَ بَکَی آدَمُ (علیه السلام) عَلَی هَابِیلَ أَرْبَعِینَ لَیْلَهًًْ ثُمَّ إِنَّ آدَمَ سَأَلَ رَبَّهُ وَلَداً فَوُلِدَ لَهُ غُلَامٌ فَسَمَّاهُ هِبَهًَْ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَهَبَهُ لَهُ.بعد شیطان که میتواند مانند خون در رگ انسان نفوذ کند، پیش قابیل آمد و گفت: «چون قربانی هابیل قبول شد و از تو رد گردید،
اگر چارهای برای این کار نکنی دارای فرزند خواهد شد و فرزندان او بر فرزندان تو فخر میکنند و میگویند ما کسی هستیم که قربانیاش قبول شد و شما فرزند کسی هستید که قربانی او را نپذیرفتند.
صلاح این است که او را بکشی تا دارای فرزندی نشود و بر فرزند تو فخر نمایند». قابیل هم او را کشت. وقتی پیش آدم آمد، به او گفت:
«ای قابیل! هابیل کجاست»؟ گفت: «بروید همان جایی را که قربانی کردیم بگردید». وقتی آدم (علیه السلام) جستجو کرد، هابیل (علیه السلام) را کشته یافت. آدم گفت:
«نفرین بر تو زمین که خون هابیل را قبول کردی». پس چهل شبانه روز بر او گریه کرد. بعد از خدا خواست فرزندی به او عنایت کند.
پسری برایش متولّد شد که او را هبهًْاللَّه نام نهاد. زیرا خداوند او و خواهرش را به آدم (علیه السلام) بخشید.(6)
قربانی هابیل و قابیل از منظر امام سجاد علیه السلام
(السّجاد (علیه السلام)- لَمَّا قَرَّبَ أَبْنَاءُ آدَمَ (علیه السلام) الْقُرْبَانَ قَرَّبَ أَحَدُهُمَا أَسْمَنَ کَبْشٍ کَانَ فِی ضَأْنِهِ وَ قَرَّبَ الْآخَرُ ضِغْثاً مِنْ سُنْبُلٍ فَتُقُبِّلَ مِنْ صَاحِبِ الْکَبْشِ وَ هُوَ هَابِیلُ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ فَغَضِبَ قَابِیلُ فَقَالَ لِهَابِیلَ وَ اللَّهِ لَأَقْتُلَنَّکَ فَقَالَ هَابِیلُ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ* لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمِینَ* إِنِّی أُرِیدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النَّارِ وَ ذلِکَ جَزاءُ الظَّالِمِینَ فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِیهِ فَلَمْ یَدْرِ کَیْفَ یَقْتُلُهُ حَتَّی جَاءَ إِبْلِیسُ فَعَلَّمَهُ فَقَالَ ضَعْ رَأْسَهُ بَیْنَ حَجَرَیْنِ ثُمَّ اشْدَخْهُ فَلَمَّا قَتَلَهُ لَمْ یَدْرِ مَا یَصْنَعُ بِهِ فَجَاءَ غُرَابَانِ فَأَقْبَلَا یَتَضَارَبَانِ حَتَّی اقْتَتَلَا فَقَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ ثُمَّ حَفَرَ الَّذِی بَقِیَ الْأَرْضَ بِمَخَالِبِهِ وَ دَفَنَ فِیهِ صَاحِبَهُ قَالَ قَابِیلُ یا وَیْلَتی أَعَجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هذَا الْغُرابِ فَأُوارِیَ سَوْأَةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ فَحَفَرَ لَهُ حَفِیرَهًًْ وَ دَفَنَ فِیهَا فَصَارَتْ سُنَّهًًْ یَدْفِنُونَ الْمَوْتَی فَرَجَعَ قَابِیلُ إِلَی أَبِیهِ فَلَمْ یَرَ مَعَهُ هَابِیلَ فَقَالَ لَهُ آدَمُ (علیه السلام) أَیْنَ تَرَکْتَ ابْنِی قَالَ لَهُ قَابِیلُ أَرْسَلْتَنِی عَلَیْهِ رَاعِیاً فَقَالَ آدَمُ انْطَلِقْ مَعِی إِلَی مَکَانِ الْقُرْبَانِ وَ أَحَسَّ قَلْبُ آدَمَ (علیه السلام) بِالَّذِی فَعَلَ قَابِیلُ فَلَمَّا بَلَغَ مَکَانَ الْقُرْبَانِ اسْتَبَانَ قَتْلُهُ فَلَعَنَ آدَمُ الْأَرْضَ الَّتِی قَبِلَتْ دَمَ هَابِیلَ وَ أُمِرَ آدَمُ (علیه السلام) أَنْ یَلْعَنَ قَابِیلَ وَ نُودِیَ قَابِیلُ مِنَ السَّمَاءِ لُعِنْتَ کَمَا قَتَلْتَ أَخَاکَ وَ لِذَلِکَ لَا تَشْرَبُ الْأَرْضُ الدَّمَ فَانْصَرَفَ آدَمُ (علیه السلام) فَبَکَی عَلَی هَابِیلَ أَرْبَعِینَ یَوْماً وَ لَیْلَهًًْ فَلَمَّا جَزِعَ عَلَیْهِ شَکَا ذَلِکَ إِلَی اللَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنِّی وَاهِبٌ لَکَ ذَکَراً یَکُونُ خَلَفاً مِنْ هَابِیلَ فَوَلَدَتْ حَوَّاءُ غُلَاماً زَکِیّاً مُبَارَکاً فَلَمَّا کَانَ یَوْمُ السَّابِعِ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ یَا آدَمُ (علیه السلام) إِنَّ هَذَا الْغُلَامَ هِبَهًٌْ مِنِّی لَکَ فَسَمِّهِ هِبَهًَْ اللَّهِ فَسَمَّاهُ آدَمُ (علیه السلام) هِبَهًَْ اللَّهِ.نحوه قتل و دفن هابیل
امام سجّاد (علیه السلام)- زمانی که دو فرزند آدم (علیه السلام)، قربانی خود را پیشکش کردند، یکی فربهترین قوچی که در گلهاش بود، قربانیکرد.و دیگری خوشهای از سنبلهای کشتزارش را و قربانی از صاحب قوچ که هابیل بود پذیرفته شد و از دیگری که قابیل بود، پذیرفته نشد. پس به هابیل گفت: «به خدا سوگند که تو را خواهم کشت».
و هابیل گفت: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ * لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنی ما أَنَا بِباسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ إِنِّی أَخافُ اللهَ رَبَّ الْعالَمینَ * إِنِّی أُریدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمی وَ إِثْمِکَ فَتَکُونَ مِنْ أَصْحابِ النّارِ وَ ذالِکَ جَزاءُ الظّالِمینَ * فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ؛
و او نمیدانست چگونه هابیل را بکشد تا آنکه ابلیس آمد و او را آموخت و گفت: سرش را بین دو سنگ بگذار و محکم بکوب و بشکن. وقتی هابیل را کشت، نمیدانست که با پیکرش چه کند.
ناگهان دو کلاغ آمدند و شروع کردند به زدن یکدیگر و قصد جان هم کردند و یکی دیگری را کشت و آنگاه، آن که مانده بود با پاهایش حفرهای در زمین کند و دیگری را در آن دفنکرد.
قابیل گفت: یَا وَیْلَتَا أَعجَزْتُ أَنْ أَکُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِیَ سَوْءةَ أَخِی فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِینَ و حفرهایکند و هابیل را در آن پنهانکرد و سنّتی شد تا مردگان را دفن کنند
. قابیل نزد پدرش بازگشت و آدم (علیه السلام) هابیل را با وی ندید و پرسید: «فرزندم را کجا رها کردی»؟ قابیل گفت: «مگر مرا به نگاهبانی از وی فرستاده بودی»؟
آدم (علیه السلام) گفت: «همراه من به محلّ قربانی بیا و قلب آدم (علیه السلام) از نگرانی آنچه قابیلکرده است، هراسان گشت و زمانی که به محل رسید، کشتهشدن وی را دریافت و زمینی را که خون هابیل را پذیرفت، نفرین نمود(7)
عزای حضرت آدم در ماتم هابیل
و به آدم (علیه السلام) دستورداده شد تا قابیل را لعنت کند و از آسمان قابیل را ندا آمد: نگونبخت گردی آنگاه که برادرت را کشتی. از همین روست که زمین، خون را نمینوشد.آدم (علیه السلام) روی گرداند و رفت و چهل شبانه روز بر هابیل زاری میکرد و چون از داغ وی بیقرار گشت، به خداوند شکایت نمود و خداوند وحی نمود که تو را پسری عطا خواهم کرد که جانشین هابیل باشد.
حوّا پسری پاکیزه و مبارک زاد و چون روز هفتم میلاد نوزاد بود، خداوند، وحی نمود: «ای آدم (علیه السلام)! این طفل، هبه و بخششی از من به توست، پس او را هبهًْ الله بنام
ریشه و علّت آتش پرستی
الصّادق (علیه السلام)- إِنَ قَابِیلَ لَمَّا رَأَی النَّارَ قَدْ قَبِلَتْ قُرْبَانَ هَابِیلَ قَالَ لَهُ إِبْلِیسُ إِنَ هَابِیلَ کَانَ یَعْبُدُ تِلْکَ النَّارَ فَقَالَ قَابِیلُ لَا أَعْبُدُ النَّارَ الَّتِی عَبَدَهَا هَابِیلُ وَ لَکِنْ أَعْبُدُ نَاراً أُخْرَی وَ أُقَرِّبُ قُرْبَاناً لَهَا فَتَقَبَّلُ قُرْبَانِی فَبَنَی بُیُوتَ النَّارِ فَقَرَّبَ فَلَمْ یَکُنْ لَهُ عِلْمٌ بِرَبِّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ لَمْ یَرِثْ مِنْهُ وَلَدُهُ إِلَّا عِبَادَهًَْ النِّیرَانِ.امام صادق (علیه السلام)- هنگامی که قابیل دید آتش، قربانی هابیل را پذیرفت و قربانی او را اعتناء نکرد شیطان به وی گفت: «علّت پذیرفتهشدن قربانی هابیل آن است که او این آتش را میپرستد پس تو نیز آن را عبادت کن».
قابیل در جواب شیطان گفت: «آتشی را که هابیل پرستیده عبادت نمیکنم ولی نسبت به آتش دیگر حرفی ندارم و قربانی برایش میبرم». این بار آتش جدید قربانی وی را پذیرفت از این رو قابیل آتشخانهای بنا کرد و در آن آتش افروخت .
و به آن تقرّب میجست و عبادتش میکرد و بدین ترتیب از پروردگار عزّوجلّ بهطور کلّی غافل گردید و همین سبب شد که آتشپرستی در دودمانش به میراث باقی ماند.(8)
میراث علم و هابیل
الصّادق (علیه السلام)- ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) سَبَقَ عِلْمِی أَنْ لَا أَتْرُکَ الْأَرْضَ مِنْ عَالِمٍ یُعْرَفُ بِهِ دِیْنِی وَ أَنْ أُخْرِجَ ذَلِکَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَانْظُرْ إِلَی اسْمِیَ الْأَعْظَمِ وَ إِلَی مِیرَاثِ النُّبُوَّهًِْ وَ مَا عَلَّمْتُکَ مِنَ الْأَسْمَاءِ کُلِّهَا وَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْخَلْقُ مِنَ الْأُثْرَهًِْ عَنِّی فَادْفَعْهُ إِلَی هَابِیلَ قَالَ فَفَعَلَ ذَلِکَ آدَمُ (علیه السلام) بِهَابِیلَ فَلَمَّا عَلِمَ قَابِیلُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِ آدَمَ (علیه السلام) غَضِبَ فَأَتَی آدَمَ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا أَبَتِ أَلَسْتُ أَکْبَرَ مِنْ أَخِی وَ أَحَقَّ بِمَا فَعَلْتَ بِهِ فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام) یَا بُنَیَّ إِنَّمَا الْأَمْرُ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ إِنْ کُنْتَ أَکْبَرَ وُلْدِی فَإِنَّ اللَّهَ خَصَّهُ بِمَا لَمْ یَزَلْ لَهُ أَهْلًا فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ خِلَافُ مَا قُلْتُ وَ لَمْ تُصَدِّقْنِی فَقَرِّبَا قُرْبَاناً فَأَیُّکُمَا قُبِلَ قُرْبَانُهُ فَهُوَ أَوْلَی بِالْفَضْلِ مِنْ صَاحِبِهِ قَالَ وَ کَانَ الْقُرْبَانُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ تَنْزِلُ نَارٌ فَتَأْکُلُهُ فَخَرَجَا فَقَرَّبَا قُرْبَاناً کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ وَ کَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ قَمْحاً نَسْیاً رَدِیئاً وَ کَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ فَقَرَّبَ کَبْشاً سَمِیناً مِنْ خِیَارِ غَنَمِهِ فَأَکَلَتِ النَّارُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ لَمْ تَأْکُلْ قُرْبَانَ قَابِیلَ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا قَابِیلُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ لَیْسَ بِشَیْءٍ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ أَخُوکَ فَلَوْ وُلِدَ لَکُمَا وَلَدٌ وَ کَثُرَ نَسْلُکُمَا افْتَخَرَ نَسْلُهُ عَلَی نَسْلِکَ بِمَا خَصَّهُ بِهِ أَبُوکَ وَ لِقَبُولِ النَّارِ قُرْبَانَهُ وَ تَرْکِهَا قُرْبَانَکَ وَ إِنَّکَ إِنْ قَتَلْتَهُ لَمْ یَجِدْ أَبُوکَ بُدّاً مِنْ أَنْ یَخُصَّکَ بِمَا دَفَعَهُ إِلَیْهِ قَالَ فَوَثَبَ قَابِیلُ إِلَی هَابِیلَ فَقَتَلَهُ.امام صادق (علیه السلام)- خداوند به آدم (علیه السلام) وحی کرد که: علم من بر این رفته است که زمین را خالی از عالمی که دین من با او شناخته شود نکنم و اینکه آن عالم را از نسل تو خارج کنم.
پس به اسم اعظم من و به میراث نبوّت و آن اسمائی که تماماً به تو آموختم و آن میراثی که مخلوقات به آن نیازمند هستند بنگر و آن را به هابیل بده و فرمود: آدم (علیه السلام) این کار را در مورد هابیل انجام داد.
وقتی قابیل از این کار آدم آگاه شد، خشمگین شد و به سوی آدم آمد و به او گفت: «ای پدر آیا من از برادرم بزرگتر نیستم؛ و در آنچه در مورد او انجام دادی شایستهتر نیستم»؟
پس آدم گفت: «ای فرزند من! امر در دست خداست و به هرکس بخواهد میدهد. اگرچه تو فرزند بزرگ من هستی ولی خداوند چیزی را به او اختصاص داد که همیشه شایستگی آن را دارد.
اگر به خلاف آنچه گفتم اعتقاد داری و مرا تصدیق نمیکنی پس هر دوی شما قربانی بیاورید». هرکدام از شما قربانیاش پذیرفته شود او نسبت به دوستش بر این فضل و رحمت شایستهتر است».
فرمود: در آن زمان آتشی بر قربانی خارج شده و قربانی را میخورد. هابیل و قابیل خارج شده و همان طور که خداوند متعال در کتابش ذکر کرده است قربانی آوردند؛
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ. فرمود: «قابیل صاحب کشت و زرع بود و گندم پسمانده و نامرغوبی را پیش آورد و هابیل صاحب گلّه بود از میان آن قوچ فربهای از بهترین گوسفندانش را پیش آورد و آتش قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را نخورد.
ابلیس که لعنت خدا بر او باد نزد قابیل آمد و گفت: «ای قابیل این مسألهای که تو در آن هستی هیچ نیست چون فقط تو و برادرت هستید. اگر شما صاحب فرزند شوید و نسل شما زیاد شود فرزندان نسل او بر فرزندان نسل تو به خاطر آنچه پدرت به او اختصاص داده است فخر فروشی خواهند کرد.
همچنین چون آتش قربانی او را قبول کرده و قربانی تو را رها کرده است. ولی اگر تو او را بکشی پدرت چارهای نخواهد داشت جز اینکه آنچه را به او داده به تو اختصاص دهد». گفت: «قابیل به سمت هابیل حمله برد و او را کشت(9)
قتل هابیل بخاطر ازدواج نبوده
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ النَّاسَ یَزْعُمُونَ أَنَّ آدَمَ (علیه السلام) زَوَّجَ ابْنَتَهُ مِنِ ابْنِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَدْ قَالَ النَّاسُ ذَلِکَ وَ لَکِنْ یَا سُلَیْمَانُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) قَالَ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّ آدَمَ (علیه السلام) زَوَّجَ ابْنَتَهُ مِنِ ابْنِهِ لَزَوَّجْتُ زَیْنَبَ مِنَ الْقَاسِمِ وَ مَا کُنْتُ لِأَرْغَبَ عَنْ دِیْنِ آدَمَ (علیه السلام). فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ قَابِیلَ إِنَّمَا قَتَلَ هَابِیلَ لِأَنَّهُمَا تَغَایَرَا عَلَی أُخْتِهِمَا فَقَالَ لَهُ یَا سُلَیْمَانُ تَقُولُ هَذَا أَ مَا تَسْتَحْیِی أَنْ تَرْوِیَ هَذَا عَلَی نَبِیِّ اللَّهِ آدَمَ (علیه السلام)؟ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَفِیمَ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ فَقَالَ فِی الْوَصِیَّهًِْ ثُمَّ قَالَ لِی یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی أَوْحَی إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنْ یَدْفَعَ الْوَصِیَّهًَْ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ إِلَی هَابِیلَ وَ کَانَ قَابِیلُ أَکْبَرَ مِنْهُ فَبَلَغَ ذَلِکَ قَابِیلَ فَغَضِبَ فَقَالَ أَنَا أَوْلَی بِالْکَرَامَهًِْ وَ الْوَصِیَّهًِْ فَأَمَرَهُمَا أَنْ یُقَرِّبَا قُرْبَاناً بِوَحْیٍ مِنَ اللَّهِ إِلَیْهِ فَفَعَلَا فَقَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِیلَ فَحَسَدَهُ قَابِیلُ فَقَتَلَهُ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَمِمَّنْ تَنَاسَلَ وُلْدُ آدَمَ (علیه السلام) هَلْ کَانَتْ أُنْثَی غَیْرُ حَوَّاءَ وَ هَلْ کَانَ ذَکَرٌ غَیْرَ آدَمَ (علیه السلام) فَقَالَ یَا سُلَیْمَانُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی رَزَقَ آدَمَ (علیه السلام) مِنْ حَوَّاءَ قَابِیلَ وَ کَانَ ذَکَرُ وُلْدِهِ مِنْ بَعْدِهِ هَابِیلَ فَلَمَّا أَدْرَکَ قَابِیلُ مَا یُدْرِکُ الرِّجَالُ أَظْهَرَ اللَّهُ لَهُ جِنِّیَّهًًْ وَ أَوْحَی إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنْ یُزَوِّجَهَا قَابِیلَ فَفَعَلَ ذَلِکَ آدَمُ (علیه السلام) وَ رَضِیَ بِهَا قَابِیلُ وَ قَنِعَ فَلَمَّا أَدْرَکَ هَابِیلُ مَا یُدْرِکُ الرِّجَالُ أَظْهَرَ اللَّهُ لَهُ حَوْرَاءَ وَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنْ یُزَوِّجَهَا مِنْ هَابِیلَ فَفَعَلَ ذَلِکَ فَقُتِلَ هَابِیلُ وَ الْحَوْرَاءُ حَامِلٌ فَوَلَدَتْ حَوْرَاءُ غُلَاماً فَسَمَّاهُ آدَمُ (علیه السلام) هِبَهًَْ اللَّهِ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنِ ادْفَعْ إِلَیْهِ الْوَصِیَّهًَْ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ وَ وَلَدَتْ حَوَّاءُ غُلَاماً فَسَمَّاهُ آدَمُ (علیه السلام) شَیْثَ بْنَ آدَمَ (علیه السلام) فَلَمَّا أَدْرَکَ مَا یُدْرِکُ الرِّجَالُ أَهْبَطَ اللَّهُ لَهُ حَوْرَاءَ وَ أَوْحَی إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنْ یُزَوِّجَهَا مِنْ شَیْثِ بْنِ آدَمَ (علیه السلام) فَفَعَلَ فَوَلَدَتِ الْحَوْرَاءُ جَارِیَهًًْ فَسَمَّاهَا آدَمُ (علیه السلام) حُورَهًَْ فَلَمَّا أَدْرَکَتِ الْجَارِیَهًُْ زَوَّجَ آدَمُ (علیه السلام) حُورَهًَْ بِنْتَ شَیْثٍ مِنْ هِبَهًِْ اللَّهِ بْنِ هَابِیلَ فَنَسْلُ آدَمَ (علیه السلام) مِنْهُمَا فَمَاتَ هِبَهًُْ اللَّهِ بْنُ هَابِیلَ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) أَنِ ادْفَعِ الْوَصِیَّهًَْ وَ اسْمَ اللَّهِ الْأَعْظَمَ وَ مَا أَظْهَرْتُکَ عَلَیْهِ مِنْ عِلْمِ النُّبُوَّهًِْ وَ مَا عَلَّمْتُکَ مِنَ الْأَسْمَاءِ إِلَی شَیْثِ بْنِ آدَمَ (علیه السلام) فَهَذَا حَدِیثُهُمْ یَا سُلَیْمَانُ.امام صادق (علیه السلام)- سلیمانبنخالد گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فدایت گردم، مردم میگویند که آدم (علیه السلام) دخترش را به نکاح پسرش درآورد.
ابوعبدالله (علیه السلام) فرمود: مردم چنین چیزی گفتهاند ولی ای سلیمان! آیا نشنیدهای که پیامبر فرمود: «اگر میدانستم که آدم دخترش را به ازدواج پسرش درآورده، من نیز زینب را به ازدواج قاسم در میآوردم .
و اینگونه نبود که از دین آدم (علیه السلام) رویگردان شوم»؟ گفتم: «فدایت شوم، مردم گمان میکنند که قابیل، هابیل را تنها بهخاطر اختلاف دربارهی گرفتن خواهرهایشان کشته است».
و فرمود: «ای سلیمان! چنین میگویی؟ آیا شرم نمیکنی اگر بخواهی این حرف را در برابر نبی خدا آدم بازگو نمایی»؟
گفتم: «پس بهخاطر چه قابیل، هابیل را کشت»؟ فرمود: «به خاطر وصیّت». آنگاه فرمود: «ای سلیمان! همانا خداوند تبارکوتعالی به آدم (علیه السلام) وحی نمود تا وصیّت و اسم اعظم الهی را به هابیل دهد؛
حال آنکه قابیل بزرگتر بود». این سخن به قابیل رسید و خشمگین گشت و گفت: من به کرامت و وصیّت اولیترم.
پس آدم (علیه السلام) به فرمان خداوند ایشان را امر کرد تا قربانی پیشکش کنند و چنین کردند و خدا قربانی هابیل را پذیرفت و قابیل نیز رشک ورزید و او را کشت».
گفتم: «فدایت شوم، پس فرزندان آدم (علیه السلام) چگونه فرزنددار شدند؟ آیا زنی غیر از حوّا وجود داشت و مرد دیگری غیر از آدم وجود داشت»؟
فرمود: «ای سلیمان! خداوند، قابیل را از حوّا روزی آدم (علیه السلام) نمود و فرزند پسرشان پس از وی، هابیل بود و چون قابیل به سن مردی رسید، خداوند جنّی مونث، ظاهر ساخت و آدم (علیه السلام) را امر کرد تا وی را به ازدواج قابیل درآورد .
و آدم (علیه السلام) چنین کرد و قابیل نیز به آن زن خرسند گشت و قانع بود و زمانی که هابیل به سنّ مردانگی رسید، خداوند برای وی حوریای پدیدار کرد و به آدم (علیه السلام) فرمان داد تا وی را به همسری هابیل درآورد.
و چنین کرد و هابیل زمانی کشته شد که حوری باردار بود و پسرکی زایید و آدم او را هبة الله نامید و خداوند به آدم (علیه السلام) وحی نمود تا وصیّت و اسم اعظم را به او ده و حوّا نیز پسرکی به دنیا آورد که آدم (علیه السلام) وی را شیث نامید .
و چون به سنّ مردانگی رسید، خداوند برای او نیز یک حوری فرستاد و به آدم (علیه السلام) وحی کرد تا وی را به ازدواج شیث درآورد و چنین کرد
و این حوری دخترکی زاد و آدم (علیه السلام) آن را حوره نامید و چون این دخترک بزرگ شد، آدم (علیه السلام) او را که دختر شیث بود به ازدواج هبهْ الله درآورد و نسل آدم (علیه السلام) از آن دو پدید آمد.
هبه الله درگذشت و خداوند به آدم (علیه السلام) فرمود: وصیّت و اسم اعظم و آنچه که از علم نبّوت به تو آموختم و اسمایی که فراگرفتهای را به شیث فرزندت واگذار. و این حدیث داستان ایشان است، ای سلیمان.(10)
قتل هابیل قبل از ازدواج
الباقر (علیه السلام)- قالُوا: إِنَّ حَوَّاءَ امْرَأَهًَْ آدَمَ (علیه السلام) کَانَتْ تَلِدُ فِی کُلِّ بَطْنٍ غُلَاماً وَ جَارِیَهًًْ فَوَلَدَتْ فِی أَوَّلِ بَطْنٍ قَابِیلَ وَ قِیلَ: قَابِیلَ وَ تَوْأَمَتَهُ إِقْلِیمَا بِنْتَ آدَمَ (علیه السلام) وَ الْبَطْنِ الثَّانِی هَابِیلَ (علیه السلام) وَ تَوْأَمَتَهُ لیوذا فَلَمَّا أَدْرَکُوا جَمِیعاً أَمَرَ اللَّهُ تَعَالِی آدَمَ (علیه السلام) أَنْ یُنْکِحَ قَابِیلَ أُخْتَ هَابِیلَ وَ هَابِیلَ أُخْتَ قَابِیلَ فَرَضِیَ هَابِیلُ وَ أَبَی قَابِیلُ لِأَنَّ أُخْتَهُ کَانَتْ أَحْسَنَهُمَا وَ قَالَ: مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهَذَا وَ لَکِنَّ هَذَا مِنْ رَأْیِکَ. فَأَمَرَهُمَا آدَمُ (علیه السلام) أَنْ یُقَرِّبَا قُرْبَاناً فَرَضِیَا بِذَلِکَ فَغَدَا هَابِیلُ (علیه السلام) وَ کَانَ صَاحِبَ مَاشِیَهًٍْ فَأَخَذَ مِنْ خَیْرِ غَنَمِهِ زَبَداً وَ لَبَناً وَ کَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَأَخَذَ مِنْ شَرِّ زَرْعِهِ ثُمَّ صَعَدَا فَوَضَعَا الْقُرْبَانَیْنِ عَلَی الْجَبَلِ فَأَتَتِ النَّارُ فَأَکَلَتْ قُرْبَانَ هَابِیلَ (علیه السلام) وَ تَجَنَّبَتْ قُرْبَانَ قَابِیلَ فَکَانَ آدَمُ (علیه السلام) غَائِباً بِمَکَّهًَْ عَنْهُمَا خَرَجَ إِلَیْهَا لِیَزُورَ الْبَیْتَ بِأَمْرِ رَبِّهِ فَقَالَ قَابِیلُ: لَا عِشْتَ یَا هَابِیلُ (علیه السلام) فِی الدُّنْیَا وَ قَدْ تُقُبِّلَ قُرْبَانُکَ وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ قُرْبَانِی وَ تُرِیدُ أَنْ تَأْخُذَ أُخْتِیَ الْحَسْنَاءَ وَ آخُذَ أُخْتَکَ الْقَبِیحَهًَْ. فَقَالَ لَهُ هَابِیلُ (علیه السلام) مَا حَکَاهُ اللَّهُ تَعَالَی. فَشَدَخَهُ بِحَجَرٍ فَقَتَلَهُ.امام باقر (علیه السلام)- [در مجمعالبیان آمده است بعضیها] گویند: حوّا همسر آدم (علیه السلام) در هر شکمی پسری و دختری میزایید.
در حمل اوّل، قابیل را به دنیا آورد و گفته شده است: «قابیل و اقلیما دختر آدم (علیه السلام) با او دو قلو زاییده شد» و در حمل دوّم هابیل را به دنیا آورد و «لیوذا» با او دو قلو زاییده شد.
و هنگامی که همگی [به سنّ بلوغ] رسیدند، خدای تعالی به آدم دستورداد که خواهر هابیل را به ازدواج قابیل و خواهر قابیل را به ازدواج هابیل در بیاورد.
هابیل راضی شد و قابیل امتناع ورزید؛ چون خواهرش زیباتر بود [میخواست با خواهر خودش ازدواج کند. به پدرش] گفت: «این دستور خداوند نیست بلکه این نظر تو است»؛
در نتیجه آدم (علیه السلام) به آن دو دستور داد که کاری برای تقرّب به خداوند انجام دهند و آنها به آن راضی شدند. هابیل که صاحب گاو و گوسفند بود فردا [یکی] از بهترین گوسفندانش در چاقی و شیر دهی را [برای قربانی] گرفت.
و قابیل صاحب زراعت بود و از بدترین قسمت کشتش [برای قربانی] گرفت و سپس بالا رفتند و قربانی را بر روی کوه گذاشتند؛ آتش آمد و قربانی هابیل را خورد و از قربانی قابیل دوری کرد.
و آدم غایب بود و به دستور پروردگارش به مکّه رفته بود تا خانهی خدا را زیارت کند. قابیل گفت: «ای هابیل! در دنیا زنده نمیمانی
قربانی تو قبول شد و قربانی من قبول نشد و تو میخواهی خواهر زیبای مرا بگیری و من خواهر زشت تو را بگیرم».
هابیل چیزیکه خدای تعالی حکایت کرده: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللهُ مِنَ الْمُتَّقینَ به او گفت. پس قابیل سنگی به گردن او زد و او را کشت.(11)
قربانی عبادت است
الصّادق (علیه السلام)- عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا عِلَّهًُْ الْأُضْحِیَّهًِْ فَقَالَ إِنَّهُ یُغْفَرُ لِصَاحِبِهَا عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَهًْ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا عَلَی الْأَرْضِ وَ لِیَعْلَمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ یَتَّقِیهِ بِالْغَیْبِ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَ لَنْ یَنالَ اللهَ لُحُومُها وَ لا دِماؤُها وَ لکِنْ یَنالُهُ التَّقْوی مِنْکُمْ ثُمَّ قَالَ انْظُرْ کَیْفَ قَبِلَ اللَّهُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ رَدَّ قُرْبَانَ قَابِیلَ.امام صادق (علیه السلام)- ابوبصیر نقل کرده است که به امام صادق (علیه السلام) گفتم: «فلسفه قربانی کردن چیست»؟ فرمود: «کسی که قربانی میکند، .
با اوّلین قطره خونی که از قربانی بر زمین فرو میچکد، گناه صاحبش آمرزیده میشود و برای اینکه، خداوند عزّوجلّ کسی را که پنهانی تقوای او را پیشه میکند بشناسد.
خداوند عزّوجلّ فرمود: نه گوشتها و نه خونهای آنها، هرگز به خدا نمیرسد. آنچه به او میرسد، تقوا و پرهیزگاری شماست. (حج/۳۷) بنگر که چگونه خداوند قربانی هابیل را قبول کرد امّا قربانی قابیل را نپذیرفت.(12)
الصّادق (علیه السلام)- کَانَ مَوْضِعُ الْکَعْبَهًِْ رَبْوَهًًْ مِنَ الْأَرْضِ بَیْضَاءَ تُضِیءُ کَضَوْءِ الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ حَتَّی قَتَلَ ابْنَا آدَمَ (علیه السلام) أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَاسْوَدَّتْ.
امام صادق (علیه السلام)- محلّ کعبه تپهای سفید از زمین بود، که مانند نور خورشید و ماه میدرخشید، و این وضع همچنان باقی بود تا آن زمان که یکی از دو پسر آدم برادر خود را کشت، و آن تپهی نورانی سفید سیاه شد.(13)
عدم هم زیستی حیوانات با قتل هابیل
الصّادق (علیه السلام)- کَانَتِ الْوُحُوشُ وَ الطَّیْرُ وَ السِّبَاعُ وَ کُلُ شَیْءٍ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُخْتَلِطاً بَعْضُهُ بِبَعْضٍ فَلَمَّا قَتَلَ ابْنُ آدَمَ (علیه السلام) أَخَاهُ نَفَرَتْ وَ فَزِعَتْ فَذَهَبَ کُلُّ شَیْءٍ إِلَی شَکْلِهِ.امام صادق (علیه السلام)- قبل از کشتهشدن هابیل بدست قابیل همهی حیوانات وحشی و پرندگان و درندگان و سایر حیوانات به نحو مختلط با هم زندگی میکردند، امّا بعد از آن از یکدیگر رمیده و وحشت کردند و هریک بهصورت نوعی جداگانه در آمد. (14)
الرّسول (صلی الله علیه و آله)- أَوَّلُ مَا یَحْکُمُ اللَّهُ فِیهِ یَوْمَ الْقِیَامَهًْ الدِّمَاءُ فَیُوقَفُ ابْنَا آدَمَ فَیَفْصِلُ بَیْنَهُمَا ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمَا مِنْ أَصْحَابِ الدِّمَاءِ حَتَّی لَا یَبْقَی مِنْهُمْ أَحَدٌ ثُمَّ النَّاسُ بَعْدَ ذَلِکَ حَتَّی یَأْتِیَ الْمَقْتُولُ بِقَاتِلِهِ فَیَتَشَخَّبَ فِی دَمِهِ وَجْهُهُ فَیَقُولَ هَذَا قَتَلَنِی فَیَقُولُ أَنْتَ قَتَلْتَهُ فَلَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْتُمَ اللَّهَ حَدِیثاً.
پیامبر (صلی الله علیه و آله)- اوّلین امری که خداوند در روز قیامت در آن حکم میفرماید، ریختن خون آدمی است،.
پس پسران آدم (علیه السلام) را نگه داشته ما بین آن دو حکم میکند، سپس کسانی که پس از قابیل به خونریزی دست گشودهاند تا آنکه کسی از آن مردم باقی نماند.
مگر اینکه مقتول، قاتلش را بیاورد و درحالیکه خون از رخسارهاش فرو میریزد، مأمور خدا به او گوید: تو او را کشتهای، قاتل توان آن را ندارد که از خداوند چیزی را کتمان نماید.(15)
محاق ( چهارشنبهی آخر ماه ) و ارتباط آن با قتل هابیل
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ (علیه السلام) قَالَ کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ (علیه السلام) بِالْکُوفَهًِْ فِی الْجَامِعِ إِذْ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) إِنِّی أَسْأَلُکَ عَنْ أَشْیَاءَ فَقَالَ سَلْ تَفَقُّهاً وَ لَا تَسْأَلْ تَعَنُّتاً فَأَحْدَقَ النَّاسُ بِأَبْصَارِهِمْ وَ ذَکَرَ الحَدِیثَ إِلَی أَن قَالَ وَ سَأَلَهُ کَمْ کَانَ عُمُرُ آدَمَ (علیه السلام)؟ فَقَالَ تِسْعُمِائَهًِْ سَنَهًٍْ وَ ثَلَاثِینَ سَنَهًًْ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَوَّلِ مَنْ قَالَ الشِّعْرَ فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام). قَالَ وَ مَا کَانَ شِعْرُهُ؟ قَالَ لَمَّا أُنْزِلَ إِلَی الْأَرْضِ مِنَ السَّمَاءِ فَرَأَی تُرْبَتَهَا وَ سِعَتَهَا وَ هَوَاهَا وَ قَتْلَ قَابِیلَ هَابِیلَ قَالَ آدَمُ (علیه السلام): تَغَیَّرَتِ الْبِلَادُ وَ مَنْ عَلَیْهَا فَوَجْهُ الْأَرْضِ مُغْبَرٌّ قَبِیحٌ تَغَیَّرَ کُلُّ ذِی لَوْنٍ وَ طَعْمٍ وَ قَلَّ بَشَاشَهًُْ الْوَجْهِ الْمَلِیحِ فَأَجَابَهُ إِبْلِیسُ: تَنَحَّ عَنِ الْبِلَادِ وَ سَاکِنِیهَا فَفِی الْفِرْدَوْسِ ضَاقَ بِکَ الْفَسِیحُ وَ کُنْتَ بِهَا وَ زَوْجُکَ فِی قَرَارٍ وَ قَلْبُکَ مِنْ أَذَی الدُّنْیَا مَرِیحٌ فَلَمْ تَنْفَکَّ مِنْ کَیْدِی وَ مَکْرِی إِلَی أَنْ فَاتَکَ الثَّمَنُ الرَّبِیحُ فَلَوْ لَا رَحْمَهًُْ الْجَبَّارِ أَضْحَی بِکَفِّکَ مِنْ جِنَانِ الْخُلْدِ رِیحٌ ثُمَ قَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) أَخْبِرْنِی عَنْ یَوْمِ الْأَرْبِعَاءِ وَ تَطَیُّرِنَا مِنْهُ وَ ثِقْلِهِ وَ أَیُّ أَرْبِعَاءَ هُوَ قَالَ آخِرُ أَرْبِعَاءَ فِی الشَّهْرِ وَ هُوَ الْمُحَاقُ وَ فِیهِ قَتَلَ قَابِیلُ هَابِیلَ أَخَاهُ.امام علی (علیه السلام)- از امام حسین (علیه السلام) روایت است: علیّبنابیطالب (علیه السلام) در مسجد کوفه بود که مردی از اهل شام نزدش آمد و گفت:
«ای امیرمؤمنان (علیه السلام)! چند سؤال از شما دارم». و ایشان فرمود: «برای دانستن بپرس و برای لجبازی و عناد نپرس». و مردمان همه به او خیره شده بودند.
امام حسین (علیه السلام) حدیث را ادامه میدهد تا آنجا که فرمود، پرسید که: «عمر آدم (علیه السلام) چقدر بود»؟ و حضرت به او پاسخ داد: «نهصد و سی سال».
و از اوّلین کسی که شعر گفت پرسید. و امام (علیه السلام) فرمود: «آدم (علیه السلام)». پرسید: «شعر وی چه بود»؟
امام گفت: «زمانی که از آسمان بر زمین فرو فرستاده شد و خاک آن و پهنهی گسترده و هوای آن را دید و قابیل هابیل را کشت، چنین گفت:
«سرزمینها و هرچه در آن است، دگرگون شد و پهنهی زمین، غبارگرفته و زشت است هر چیز دارای رنگ و طعم دگرگون شد و خندهرویی چهرههای زیبا بسیار کم شد و شیطان که نفرین خدا بر او باد، او را چنین پاسخ داد:
از سرزمینها و مردمانش دوریگزین که در بهشت از دست من، عرصهی گسترده تنگ آمد تو در بهشت بودی و همسرت در آرامش و دلت از آزار دنیا در آسایش و از نیرنگ و فریب من رهایی نیافتی
تا آنکه پرداخت هزینهی اندک را از کف دادی و اگر بخشندگی خداوند قادر نبود از بهشت تنها بادی بر کفت میماند».
آنگاه مردی دیگر نزد علی (علیه السلام) آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان (علیه السلام)! ما را از روز چهارشنبه که به آن و سنگینیاش بدبین هستیم، با خبرساز؛
آن کدام چهارشنبه است»؟ فرمود: «چهارشنبهی آخر ماه است که محاق نام دارد و در آن بود که قابیل برادرش هابیل را به قتل رساند.(16)
قاتل هابیل سوار بر اسب
أمیرالمؤمنین (علیه السلام)- مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ بِإِسْنَادِهِ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ عَلِیٌّ (علیه السلام) لِبَعضِ الیَهُودِ وَ قَد سَأَلَهُ عَن مَسَائِلَ: وَ إِنَّمَا قِیلَ لِلْحِمَارِ حَرِّ لِأَنَ أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ الْحِمَارَ حَوَّاءُ وَ ذَلِکَ أَنَّهُ کَانَ لَهَا حِمَارَهًٌْ وَ کَانَتْ تَرْکَبُهَا لِزِیَارَهًِْ قَبْرِ وَلَدِهَا هَابِیلَ فَکَانَتْ تَقُولُ فِی مَسِیرِهَا وَا حَرَّاهْ فَإِذَا قَالَتْ هَذِهِ الْکَلِمَاتِ سَارَتِ الْحِمَارَهًُْ وَ إِذَا سَکَتَتْ تَقَاعَسَتْ فَتَرَکَ النَّاسُ ذَلِکَ وَ قَالُوا حَرِّ وَ إِنَّمَا قِیلَ لِلْفَرَسِ إِجِدْ لِأَنَ أَوَّلَ مَنْ رَکِبَ الْخَیْلَ قَابِیلُ یَوْمَ قَتَلَ أَخَاهُ هَابِیلَ وَ أَنْشَأَ یَقُولُ إِجِدِ الْیَوْمَ وَ مَاامام علی (علیه السلام)- از علیبنمحمّد نقل شده است: حضرت علی (علیه السلام) به بعضی از یهودیان که از حضرت سؤالاتی نمودند فرمود:
«به درازگوش حرّ گفتهاند؛ به این دلیل است که: اوّلین کسی که بر دراز گوش نشست حوّا بود، وی درازگوشی داشت که برای زیارتنمودن قبر فرزندش هابیل بر آن سوار میشد و در اثناء راه مکرّر میگفت:
وا حرّاه و هر وقت این عبارت را ادا مینمود حیوان راه میرفت و در وقتی که ساکت میشد حیوان نیز از رفتن باز میماند، پس گویا این کلمه نام این حیوان است که وقتی آن را میشنود به وجد آمده و حرکت میکند،
بعدا مردم در آن تصرّف کرده و کلمهی «وا حرّاه» را «حرّ» گفتند. و امّا اینکه به اسب چرا «اجد» گفتهاند، به این دلیل است که اوّلین کسی که روی اسب نشست قابیل بود که در روز کشتن برادرش هابیل سوار آن شد و این بیت را انشاء کرد: اجد الیوم و ما(17)
نتیجه:
این اتفاق تلخ نشاندهندهٔ نیاز به برادری و صلح در بین انسانها است. قابیل با ارتکاب جرم خونین، پایمال کنندهٔ روابط بین بشریت شد. این داستان به ما یادآوری میکند که باید از نزاعات و خشونت دوری کنیم و به جای آن، با همبستگی و عدالت برای ساختن جهانی بهتر تلاش کنیم.1- باید تاریخ گذشتگان را براى عبرت گرفتن خواند و بررسى کرد.
2- تاریخ را از افسانه جدا کنیم. «بِالْحَقِّ» (ماجراى قربانى هابیل وقابیل افسانه و داستان بىاساس نیست.)
3- اصل، تقرّب به خداوند است نه قربانى، قربانى هرچه که مىخواهد، باشد. «إِذْ قَرَّبا قُرْباناً» ( «قُرْباناً» نکره آمده است)
4- پسر پیامبر بودن نقشى در ردّ یا قبول اعمال ندارد، بنابراین از یکى پذیرفته شد و از دیگرى پذیرفته نشد. »
5- تاریخ قتل وخونریزى همزمان با تاریخ انسان است.
6- گاهى حسادت، تا برادرکشى هم پیش مىرود.
7- به تهدید کنندهى به قتل هم باید منطقى جواب داد.
8- در قبول یا عدم قبول اعمال، انگیزهها و خصلتها مؤثّرند.
9- ملاک پذیرش اعمال، تقواست، نه شخصیّت افراد و نه نوع کار
10- تفاوت در قبول و عدم قبول، براساس تقواست، نه تبعیض.
پی نوشت:
1.آیه 27 سوره مائده2. کافى، ج 8، ص 113.
3. آلعمران، 92.
4. تفسیر نورالثقلین.
5.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۲
6.همان
7. تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۴ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۳۰.
8.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۴ نورالثقلین
9.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۶ بحارالأنوار، ج۱۱، ص۲۲۶
10.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۶ بحار الأنوار، ج۱۱، ص۲۴۵/ البرهان/ نورالثقلین
11.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۱۸ نورالثقلین
12.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۰ وسایل الشیعهًْ، ج۱۴، ص۲۰۷/ نورالثقلین
13.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۰ الکافی، ج۴، ص۱۸۹/ نورالثقلین/ البرهان
14.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۰ علل الشرایع، ج۱، ص۴/ نورالثقلین/ البرهان
15.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۰ وسایل الشیعهًْ، ج۲۹، ص۱۲/ نورالثقلین
16.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۰ علل الشرایع، ج۲، ص۵۹۳/ البرهان
17.تفسیر اهل بیت علیهم السلام ج۳، ص۷۲۲ علل الشرایع، ج۱، ص۲/ نورالثقلین