تجلي عرفان وتصوف درمخزن الاسرارنظامي(1)

حکيم نظامي گنجوي با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه هاي «خسرو و شيرين »و «ليلي و مجنون »به عنوان شاهکار داستان هاي عاشقانه ادب فارسي و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترين داستانهاي حماسي و منظومه «هفت پيکر »بزرگترين داستان تاريخي ،توانايي و استعداد شاعري خود را در سرودن انواع موضوعات ادبي
دوشنبه، 17 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تجلي عرفان وتصوف درمخزن الاسرارنظامي(1)

تجلي عرفان وتصوف درمخزن الاسرارنظامي(1)
تجلي عرفان وتصوف درمخزن الاسرارنظامي(1)


 

نويسنده: ناصر ناصري تازه شهري*




 

 

چکيده :
 

حکيم نظامي گنجوي با خلق خمسه در موضوعات گوناگون ازجمله منظومه هاي «خسرو و شيرين »و «ليلي و مجنون »به عنوان شاهکار داستان هاي عاشقانه ادب فارسي و منظومه «اسکندرنامه »ازبهترين داستانهاي حماسي و منظومه «هفت پيکر »بزرگترين داستان تاريخي ،توانايي و استعداد شاعري خود را در سرودن انواع موضوعات ادبي نشان داده است و در کنار اينها منظومه «مخزن الاسرار »که معرف جنبه عرفاني و اخلاقي و حالات روحاني و معنوي شاعراست و رگه هايي ازطريقت عارفانه يقين ،توجه به دل و خلوت و عشق و معرفت و ديگر راز و رمزهاي صوفيانه ي شاعر ديده مي شود همگي حاکي اززهد و معرفت و عرفان نظامي مي باشد .
واژه هاي کليدي :
عشق ،عرفان ،توجه به دل ،مشاهده و شهود ،راز داري ،رياضت و ...
دراغلب تذکره ها و کتب تاريخ ادبيات ،نظامي گنجوي را حکيم ودانشمند و شاعر مشرب و گوشه نشين قرن ششم معرفي کرده اند عارفي که زاهد پيشه ،انسان کامل ،تابع دين و شرع و بالاخره خداشناس است معرفت خدا سراسر وجودش را فراگرفته و ذرات وجود و فکر و روحش همه در ذکر خدمت ،و دربرابر آفريدگار بنده يي افتاده و در مقام تسليم است .وي با توجه به دل و خلوت و رياضت و سيرمراتب و مقامات يقين و سلوک و نائل آمدن به احوالات عشق و معرفت و بالاخره به کشف و شهود رسيده است .و طريقت توجه به دل و خلوت و عشق و معرفت را در مثنوي مخزن الاسرار که معرف جنبه عرفاني و اخلاقي و راز و رمزهاي معنوي و روحاني شاعر است با قدرت ابداع و زيبايي کلام بيان کرده است .توجه وي به دل او را در رديف عارفان بزرگ قرار مي دهد که دل را مجلاي حقيقت و جام جهان بين و آيينه تمام نماي جمال الهي مي دانند و نظامي پس از ذکر مقدمات درتوصيف شب و شناختن دل دوبار با خود به خلوت مي پردازد و سخنانش دستاورد توجه به دل و ذکراست که ازکشتزارانديشه و تفکرخود درويده است .
«نظامي درطريقت و سلوک با اخي فرج زنجاني بيعت کرده بود و در تصوف و عرفان و سيرو سلوک گام نهاده مراتب و مقامات باطني و رياضت را سيرکرده است و داراي مراتب بلند ازجمله کشف و شهود است »(1)

 

همت ازآنجا که نظرها کند
خوار مدارش که اثرها کند

همت چندين نفس بي غبار
با تو ببين تا چه کند وقت کار

راهرواني که ملايک پيند
در ره کشف از کشفي کم بيند (2)

«اين شاعر عارف راه معرفت را پيموده و پير و رايض او ،شاعر را ازگره نه فلک باز کرده است ومريد ،را حلقه وار برسرزانو نشانده و به عزلت و خلوت و ذکر واداشته و بر اثر رياضت و تربيت ،او را به مقام مشاهده رسانده است .نظامي ديده سر به دور انداخته و به ديده دل درعالم نگريسته است و با صوفي گري و زهد خشک و صوفيان ريايي سخت مخالفت ورزيده و کساني را که به ظاهر سازي و رزاقي خود را صوفي و زاهد مي نامند به ديده تحقير مي نگرد »(3)
در قرن ششم که تصوف در سير تکاملي خود ،مرحله رشد و رواج را پشت سر گذاشته و به مرحله نظم و کمال خويش رسيده است بي ترديد ،نظامي باريک انديش و شاعر ،ازتاثير تصوف بر کنار نبوده همچنانکه در تذکره ها نيز،او را يکي از مشايخ صاحب خانقاه و يکي ازمراجع مورد توجه اهل دل ،ثبت کرده اند ؛همچنين در سراسر منظومه مخزن الاسرار و ديگر مثنوي ها رد پاي تصوف نظري و عملي بوضوح نمايان است که شاعر با تمام قوت و استطاعت و توفيق درصدد يافتن معرفت و صدق و ايمان است و نشانه هايي از مشاهدات قلبي و دستاوردهاي عرفاني او ،بر اثرعزلت و رياضت و طاعت و سر زانو ،ديده مي شود و قدر مسلم ازآبشخور عرفان و تصوف ،کام تشنه خود را سيراب کرده است.
نظامي به مانند ديگر عرفا معتقد است که عشق يک حقيقت ساري و جاري در سراسر جهان هستي و در تمام پديده هاي عالم بوده و براي هرموجودي يک صفت نهادي و ذاتي است و پايه و اساس هستي برعشق استوار است و بالطبع با هستي انسان آميخته است و چون با شيراندرون شده جزبا جان بدر رفتني نيست .

هرشير که در لبش سرشتند
حرفي زوفا بر او نوشتند

عشقش به دو دستي آب مي داد
زو گوهر عشق تاب مي داد (4)

همين عشق و عرفان ازديدگاه وي از دين و شرع آب مي خورد و چنانکه احکام دين در آن اجرا نشود کار به رسوايي مي کشد و در همه حال معتقد است عرفان از رشته دين گره خورده است براين اساس ،عرفان و زهد وي توأم با شرع بوده و هرگز خلاف شرع کاري نکرده است .
در اين مقاله سعي بر آن شده است که کيفيت عرفاني نظامي را با اشاره به رد پاي برخي اصطلاحات و رموز تصوف و عرفان چون عشق و عرفان و توجه به دل ،سرزانو و عزلت ،ترک تعلقات دنيوي ،مراد ،پير طريقت ،کشف و شهود ،و يقين و رياضت و چله نشيني و تهذيب نفس و تربيت دل و غيره با ذکرابياتي نشان داده شود .
 

عشق
 

نظامي در مشرب عرفاني ،عشق را اساس هستي مي داند که در رأس همه ي پديده ها و مخلوقات در وجود انسان تجلي مي يابد و جنبش و جوشش زمين و زمينيان و افلاک و شور و حال عارفان و صاحبدلان و اسرار و رموز رازداران را در سايه عشق مي داند و عشق است که به همه موجودات آبرو و رونق و اعتبارمي بخشد عشق را نردبان تعالي و وصال به حق و خانه عشق را بهترين مأوا و ملجأ مي داند و به مصداق حديث قدسي (کنت کنزاٌ مخفياً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق )انسان پذيره و به دوش کشنده اين بارسنگين امانت عشق و معرفت است و بازبه مصداق مثل معروف (المجازقنطره الحقيقه )از عشق زميني و مادي به عشق روحاني و الهي نايل گشته است و کمترين هنرعشق را ترک منيت و خودخواهي انسان مي داند که با رهايي واز خود ،با ديدار معشوق فاصله اي ندارد در منظومه خسرو شيرين مي گويد :

 

فلک جزعشق محرابي ندارد
جهان بي خاک عشق آبي ندارد

غلام عشق شو کانديشه اين است
همه صاحبدلان را پيشه اين است

جهان عشق است و ديگر زرق سازي
همه بازي است الا عشق بازي

کسي کزعشق خالي شد فسرده ست
گرش صد جان بود بي عشق مرده ست

اگر چه عشق هيچ افسون نداند
نه از سوداي خويشست وا رهاند ؟

نرويد تخم کس بي دانه عشق
کس ايمن نيست جز درخانه عشق

ز سوز عشق خوشتر درجهان نيست
که بي او گل نخنديد ابرنگريست

گرانديشه کني از راه بينش
به عشق است ايستاده آفرينش (5)

عشق را آمدني و خارج از اختيار و اراده مي داند به طوري که مجنون در برابر دلسوزي و نصيحت هاي پدر مي گويد :

ليکن چه کنم من سيه روي
کافتاده به خود نيم در اين کوي

زين ره که نه برقرارخويشم
داني نه به اختيارخويشم (6)

درراه عشق معشوق ،ذکر و دم عارفانه مي زند و نگهباني کوي او را عهده دارشده اظهار شادي و سرور مي کند و مي گويد :

درره عشقت نفسي مي زنم
بر سر کويت جرسي مي زنم (7)

عشق تا در پرده بود بصورت کرامات تجلي مي کرد چون از پرده بيرون مي آيد آن را در خرابات و ميخانه بايد جستجو کرد و با اين حال گره عشق ،الهام يافته از رشته دين است .

عشق که در پرده کرامات شد
چون بدر آمد به خرابات شد

اين گره از رشته دين کرده اند
پنبه حلاج باين کرده اند (8)

 

تصوف و عرفان
 

همچنانکه اشاره شد نظامي در طريقت و سلوک ،با اخي فرج زنجاني بيعت کرده بود و از مريدان برجسته و ارادتمند وي بود به طوري که به هنگام رحيل و سفرجاويد ،نظامي را درخلوت مي پذيرد و دستورات لازم و اسرار ضروري را براي او بازگو مي کند و نظامي را به ادامه راه تشويق مي کند نظامي درمورد مرادش اخي فرج مي گويد :

 

فراخي درجهان چندان اثر کرد
که يکدانه غله ،صد بيشتر کرد (9)

نظامي سالها بعد از مرگ اخي فرج زنجاني ،دل به شيخ بزرگ و عارف سترگ شيخ جمال موصولي مي بندد و دست ارادت به دامن شيخ مي زند و در کنارخانه خود به دستور شيخ موصلي ،خانقاهي مي سازد در گوشه خانقاه زاويه اي برگزيده به عبادت خداي تعالي برروي حصيري سجاده افکنده به سجده مي رود هرچند اهل قال و مقال مدرسه و خانقاه نبود عده يي دوراو جمع مي شدند ولي نظامي فقط به راهنمايي و ارشاد آنان به معارف ديني و قرآني اکتفا مي کند (10)و درتصوف و عرفان و سيرو سلوک گام نهاده و مراتب و مقامات طريقت را پشت سر گذاشته است .(11)
حکيم نظامي از راه مطالعات اسلامي به حکمت دست يافته و سرانجام به سلک سالکان راه معرفت و عرفان پيوسته و بنا به اعتراف خودش دراين راه او را مشادهداتي دست داده است (12)و اين معرفت از طريق عزلت و رياضت ،توجه به دل ،به زانونشستن ،ذکرگفتن و دم عارفانه در خلوت شب ،هدايت و ارشاد پيرکامل در زمان چهل سالگي پديد مي آيد و ازباغ معنويت و معرفت گلي مي چيند و به شهود عارفانه و معرفت حقيقي دست مي يابد اين معرفت درهمه مثنوي هايش بويژه در مخزن الاسرار تجلي و بازتاب خاصي دارد.اما درقصيده يي اخلاق و تصوف را به هم در آميخته و سخنان صوفيانه و عارفانه بسيار نغز و دلکش را با رندي و بي پروايي بيان کرده است و همين قصيده ،تصوف و معرفت و عشق نظامي را تثبيت و مسلم مي کند که ازاصطلاحاتي چون خرابات ،شراب ،باده فروشي ،رند و پيرمغان و ...استفاده کرده است و خرابات را برمسجد ،و باده نوشي را برعبادت ترجيح داده است ،که به ابياتي چند اشاره مي شود :

دوش رفتم به خرابت مرا راه نبود
مي زدم ناله و فرياد ،کس از من نشنود

با نبد هيچکس از باده فروشان بيدار
يا که من هيچکسم ،هيچکسم در نگشود

پاسي از شب بگذشت بيشترک يا کمتر
رندي از غرقه برون کرد سرو رخ بنمود

گفت خيراست ،دراين وقت که را مي خواهي
بي محل آمدنت بر درما بهرچه بود

گفتمش دربگشا،گفت برو ،هرزه مگو
کاندر اين وقت کسي بهرکسي درنگشود

اين نه مسجد که به هرلحظه درش بگشايند
که تو ديرآيي و اندر صف پيش ،استي زود

اين خرابات مغان است درو رندانند
شاهد و شمع و شراب و شکر و ناي و سرود

هرچه درجمله آفاق ،در اينجا حاضر
مؤمن و برهمن و گبر و نصاري و يهود

گرتو خواهي که دم از صحبت ايشان بزني
خاک و پاي همه شو تا که بيابي مقصود (13)
و براثر رياضت و عبادت و خلوت و عزلت و توجه به دل ،ازخدا مي خواهد که خاطرش را ازمعرفت و شناخت حقيقت مطلق ،آباد کند .

بنده نظامي که يکي گوي توست
در دو جهان خاک سر کوي توست

خاطرش از معرفت آباد کن
گردنش از دام غم آزادي کن (14)

نزل تحيت به زبانش رسان
معرفت خويش به جانش رسان (15)

درشناخت حقيقت و معني از خداوند توفيق مي خواهد و راه تحقيق مي طلبد تا به معرفت يقين دست يابد .

خداوندا درتوفيق بگشاي
نظامي را ره تحقيق بنماي

دلي ده کو يقينت را بشايد
زباني کافرينت را سرايد (16)

نظامي تشرف به عرفان و معرفت را که چون آبي حيات بخش است ازآبشخوردين و شرع و ذکرخدا و مراقبت دل به دست آورده دين و شرع را شمع چراغ راه معرفت دانسته و شهرت و آوازه و سلطنت و ملک معاني را ازشرع که به منزله پير و رهبر معنوي است کسب کرده است .

تا نکند شرع ترا نامدار
نامزد شعر مشو زينهار

شعرتو ازشرع به آنجا رسد
کز کمرت سايه به جوزا رسد

شعر،تو را سدره نشاني دهد
سلطنت ملک معاني دهد

شعر بر آرد به اميريت نام
کالشعراء الامراءالکلام(17)

و باز مي افزايد :
شرع نسيم است به جانش سپار
طبع غباري به جهانش سپار

شرع تو را ساخته ريحان دست
طبع پرستي مکن او را پرست (18)

شايان ذکراست که نظامي اهل چله نشيني و اعتکاف بود و ازچله نشيني و راز و نيار به درجاتي رسيده بود زاهد عارف و اهل شريعت بود و از زهد ريايي و کج خلقي پرهيز داشت و با پشمينه پوشان بدخلق و بيکاره و بيعارمخالف بود و از کارهاي زهاد ريايي و شيوخ تنبل خانقاه و صوفي مشربان بي ننگ و عاردوري مي جست (19)درعين حال بعضي از پژوهندگان احوال نظامي ،چله نشيني و اعتکاف وي را ناشي از تدين وي و پرهيزازفساد زمانه و اهل زمان مي دانستند .(20)
 

پی نوشت ها :
 

*عضو هيات علمي واحد خوي
1-کليات ،م، درويش، ص هجدهم.
2-مخزن الاسرار ، برات زنجاني ، ص 316.
3- انديشه هاي نظامي گنجوي ، دکتر پروتيان، صص 42- 40.
4- مثنوي ليلي ومجنون ، دستگردي، ص 59.
5- خسرو و شيرين ، دستگردي، صص 34- 33.
6-ليلي ومجنون ، دستگردي، ص 89 .
7- مخزن الاسرار ، برات زنجاني ، ص 227.
8- همان ، ص 420.
9- زندگي نظامي ، مجتبي برز آبادي ، ص 66.
10- همان ، ص 78.
11- کليات ، شبلي نعماني ، ص هجدهم.
12- آيينه غيب ، دکتر ثروتيان، ص 161.
13- کليات ، شبلي نعماني ، ص بيست و هشت.
14-مخزن الاسرار ، برات زنجاني ، ص 169.
15- همان ، ص 171.
16- خسرو و شيرين ،مقدمه منظومه.
17- مخزن الاسرار ، برات زنجاني ، صص 246- 245.
18- همان ، ص423.
19- زندگي نظامي ، مجتبي برز آبادي ، ص76.
20- گنجينه کمت ، دکتر منصور ثروت ، ص 38.
 

 

منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11.
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط