سيماي حضرت فاطمه (س) در آئينه ي ادب فارسي (2)
2-عظمت حضرت زهرا (س)از ديدگاه شعر فارسي
الهي قمشه اي ،پيامبر گرامي را تاج او و مولاي متقيان را تاجدار او دانسته اند و حسنين(عليهم السلام )را گوشواره او مي نامد :
مصطفي تاج است و حيدر تاجدار فاطمه
گوهر سبطين احمد گوشواره فاطمه
ايزد يکتا بسه ساق عرش اعلي برنگاشت
نام پاک و عزت و شأن و وقار فاطمه
ام سبطين است و جفت مرتضي سلطان دين
زهره ي برج رسالت مه عذار فاطمه
پيش سرو قامتش شرمنده طوباي بهشت
عرشيان تکبيرگويان بر شمار فاطمه
آسمان را دامن از در و گهر پر کرده اند
تا شبي از شوق گرداند نثار فاطمه (1)
آيت اصفهاني نيز آن بزرگوار را افتخار عالم انساني و زيب دامان پيامبرمي داند :
آنکه در توصيف و شأنش سوره ي کوثر بود
حضرت زهراي اطهر دخت پيامبر بود
افتخار عالم انساني و فخر بشر
زيب دامان پيمبر شافع محشر بود
آنکه باشد درهمه کون و مکان فخر زمان
همسر مولاي مردان ،حيدر صفدر بود
ازبراي حضرت مولا،به حق دخت رسول
در طريق زندگي لايق ترين همسر بود
مادر پاک امامان ،فاطمه خيرالنسا
شافع روز جزا صديقه اطهر بود
نيست درخلقت زني زيبنده تر از فاطمه
آنکه بحرقدس و تقوي را مهين گوهر بود
دکتر ناظرزاده ي کرماني در سروده اي تحت عنوان «بانوي خاندان فضيلت »او را
افتخار عالم هستي مي داند و سرافرازي اسلام به ايمان آن بزرگوار مي داند :
اي افتخار عالم هستي لقاي تو
پاينده چون بقاي حقيقت ،بقاي تو
اسلام سرفراز به ايمانت از نخست
خورشيد پرتوي زفرزند ،راي تو
فرزند مصطفائي و زهراي پاکدل
اي مصطفاي تو همه محو صفاي تو
شوي تو مرتضي و رضايت رضاي او
زن رو زمانه خيره بماند از وفاي تو
فرزند ،چون حسين و حسن خود که آورد ؟
آورده اي تو ،جان دو عالم فداي تو
3-مهر و محبت فاطمه
بي ياد دوست عقده ي دل وا نمي شود
وين کار جز به خلوت شب ها نمي شود
در شرع ماست گر چه تولا فروع دين
تفسير دين به غير تولا نمي شود
ما را گل از محبت زهرا سرشته اند
مهرش دگر جدا از دل ما نمي شود
در جمع اوليا و رسولان ،خطيب عشق
جز در ثناي فاطمه گويا نمي شود
گر مادر زمانه بسي دختر آورد
يک از هزار مريم عذرا نمي شود
وزصد هزار مريم عذرا به مرتبت
ديگر يکي چو حضرت زهرا نمي شود (2)
و در شعري ديگر مهر آن بزرگوار را سرمايه ايمان خويش مي داند :
فاطمه اي گوهر درياي راز
ما همه را سوي تو روي نياز
يباد فدايت پدر و مادرم
خاک ره فضه تو افسرم
مهر تو سرمايه ايمان من
ياد تو باغ گل و ريحان من
اي پدرت رحمة للعالمين
مرحمتي کن به من دل غمين
خانه تو گلشن مهر و وفا
مکتب تو مکتب صدق و صفا
نيست عجب گر به چنين مکتبي
تربيت آموخته چون زينبي (3)
عاشق اصفهاني در شعري به نام «قرعه ي دولت »مي نويسد :
کعبه کويت کجا و کعبه بيت الحرام
نقش پايت را شرفها هست بر رکن و مقام
رحمت حق بر دو عالم بسته بر مهر شماست
وانکه او را احتياجي نيست بر رحمت ،کدام ؟
گرنه با مهرت بر آرد صبحدم از دل نفس
کي تواند کرد هرگز چاره ظلم و ظلام
چون خرامي سوي جنت ،بس که شوق خدمتت
بهر استقبال ،نخل طوبي آيد درخرام
دست در آغوش با مهرت چو خسبم زير خاک
با ولايت سر برآرم از لحد روز قيام (4)
4-ام ابيها
ريشه سبز امامت پا گرفت
گل به دامان خديجه جا گرفت
تا شود همراه و همراز پدر
تا شود يار علي در هر گذر
تا خدا بر ما سوي بنشاندش
تا پدر ام ابيها خواندش (5)
مؤيد خراساني مي نويسد :
اي حرم خاص خداوند گار
دست خداوند ترا پرده دار
ام رب و بضعه خيرالانام
مادر دو رهبر صلح و قيام
خوانده خدا عصمت کبري ترا
گفته نبي ام ابيها ترا(6)
عباس مشفق خراساني (کاشاني)
ديشب به سوگ ام ابيها گريستم
با خويشتن نشستم و تنها گريستم
بعد از نبي که ديده و دل غرقه شد به خون
با درد و داغ حضرت زهرا گريستم (7)
صفي عليشاه :
دلا ديدي که در درماندگي ها
نبودت ملجايي جز آل طاها
کشيدم پرده گر اسرار داني
زسر فاطمه ام ابيها
نبود از جذبخ او آمدي کي
دل آدم بجوش از مهر حرا (8)
منصوره صدقي زاده (شقايق )
فاطمه دخت نبي ،فخر بشر
آنکه خواند ام ابيهاش پدر
آسمان شرف و بحر سخا
روشني بخش دل پيغمبر (9)
سيد محمد علي رياضي يزدي :
آن زهره اي که مهر به نورش منور است
دردانه پيمبر و زهراي اطهر است
او را پدر رسول خدا صدر کاينات
او را علي ،ولي خدا همسر است
خواندش پدر به ام ابيها که نور او
فيض نخست و صادر اول ز مصدر است
حبيب چايچيان (حسان )
دنياست چو قطره اي و دريا،زهرا
کي فرصت جلوه دارد اينجا،زهرا
طاها و علي دو بيکران دريايند
و ان برزخ ما بين دو دريا زهرا
تنها نه همين مادر سبطين است او
فرمود نبي ام ابيها زهرا
غلامرضا قدسي خراساني :
مهي زچرخ نبوت چو مهر ،جلوه نمود
که پيش طلعت او مهر و ماه برد سجود
به رتبه اش بود اين بس که خواجه لولاک
همواره ام ابيها به شأن او فرمود
لا ادري ازکتاب چهارده معصوم تاليف عمادزاده
اي دخت نبي زوج علي گوهريکتا
اي بدر دجي شمس هدي ام ابيها
روي تو ضحي باشد و گيسوي تو والليل
کوثر لب تو ،قامت تو شاخه طوبي
تو جان جهاني و جهاني به تو بسته است
تو راز نهاني و نهان در تو هويدا
5-شهادت حضرت فاطمه «س»:
يکي از مسائل جانگدازي که اکثر شعراي شيعه با ياد کرد آن ناليده اند زندگي دردناک حضرت فاطمه «س»بعد از رحلت پيامبر اکرم «ص»و شهادت مظلومانه آن بانو است ،از دست دادن پدر بزرگوارش از يک سو و مظلوم شدن شوهر ارجمندش از سوي ديگر ،رمقي براي آن بانوي داغديده نگذاشته بود و به جاي اينکه امت به ظاهر وفادار رسول خدا تسلاي خاطر آن بانوي جوان دل شکسته را فراهم آورند فدک را که حق مسلم او بود با کينه غصب کردندو مولاي متقيان را که حامي راستين اسلام و مسلمانان بود خانه نشين کردند و با فاصله اي اندک پس از رحلت جانسوز رسول گرامي «ص»دگرگوني هاي چشمگيري در سنت مسلماني پديد آوردند همه اين خلافکاريهاي مدعيان خلافت و مدعيان جانشيني پيامبراسلام نمکي بود که بر زخم هاي کهنه آن بانوي داغديده پاشيده مي شد تا به دستور وقيحانه خليفه دوم شقي ترين مردم بنام قنفذ با ضربه ته شمشير و تازيانه پيکر گلفام آن نور ديده رسول خدا را مجروح ساخته و فرزندش را شهيد کرد و همين بيماري شديد روز به روز آن بانو را مريض تر ساخته و بالاخره با فاصله کوتاهي پس از پدر بزرگوارش داغ جدايي اش را به دل مولاي متقيان نهاد ،انعکاس اين مظلوميت ها در شعر شعراي شيعه بسيار جانسوز ازديگر موضوعات است ،از جمله مرحوم شهريار درقسمتي از ترکيب بند پرشورش چنين مي نالد :
ماه آن شب خموش و سرگردان
روي صحرا و دشت مي تابيد
نور غمرنگ و خون پرور ماه
مه جا را نموده بود سپيد
دانه دانه ستاره بر رخ چرخ
همچو اشک يتيم مي لرزيد
خواب گسترده بود خاموشي
بر جهان پرده فراموشي
مرغ شب آرميده بود آرام
چشم ايام رفته بود به خواب
سايه نخلها به چهره نور
از سياهي کشيده بود حجاب
باد در جستجوي گمشده اي
چرخ مي زد چو عاشقي بي تاب
غرق ،شهر مدينه سرتاسر
درسکوتي عميق و رعب آور
مي کشيد انتظار ،خاک آن شب
مقدم تازه ميهماني را
مي ربود از کف گران مردي
آسمان همسرجواني را
آتش مرگ مادري مي سوخت
دل اطفال خسته جاني را
مردي آرام ليک آهسته
نوحه گر چند طفل دل خسته
بر سردوش جسم بي جان
حمل مي شد به نقطه اي مرموز
همه خواهان به دل ،درازي شب
گرچه شب بود تلخ و طاقت سوز
تا مگر راز شب نگردد فاش
نبرد پي به راز شب ،دل روز
راز شب بود پيکر زهرا
که شب آوش خاک گشتش جا....(10)
آيت ا... غروي اصفهاني (مفتقر )
گويد :
نور حق در ظلمت شب رفت در خاک اي دريغ
با دلي از خون لبالب رفت در خاک اي دريغ
طلعت بيت الشرف را زهره تابنده بود
آه کان تابنده کوکب رفت در خاک اي دريغ
آفتاب چرخ عصمت با دلي غم کباب
با تني بي تاب و پرتب رفت در خاک اي دريغ
پيکري آزرده از آزار افعي سيرتان
چون قمر در برج عقرب در خاک اي دريغ
حامل انوار و اسرار رسالت آن که بود
جبرئيلش طفل مکتب رفت در خاک اي دريغ (11)
محمد علي مجاهدي (پروانه )مي نويسد :
گذشته نيمه اي از شب دريغا
رسيده جان شب بر لب دريغا
چراغ خانه مولاست خاموش
که شمع انجمن آراست خاموش
فغان تا عالم لاهوت مي رفت
به روي شانه ها ثابت ميرفت
علي زين غم چنان ماتست و مبهوت
که دستش را گرفته دست تابوت
شگفتا !از علي با آن دليري
کند تابوت زهرا دستگيري ؟!
به مژگان ترش ياقوت مي سفت
سرشک از ديده مي باريد و مي گفت
که ديده در دل شب بلبلي را
که زير گل نهان سازد گلي را ؟
زبيتابي گريبان چاک مي کرد
جهاني را به زير خاک مي کرد
علي در خاک زهرا را نهان کرد
نهان در قطره بحر بيکران کرد !
گل خود را به زير گل نهان ديد
بهار زندگاني را خزان ديد(12)
عباس مشفق کاشاني در غم آن بانو چنين مي نالد :
ديشب به سوگ ام ابيها گريستم
با خويشتن نشستم و تنها گريستم
بعد از نبي که ديده و دل غرقه شد به خون
با درد و داغ حضرت زهرا گريستم
از آتشي که بر جگر مصطفي نشست
توفان ز دل برآمد و دريا گريستم
بر پهلوي شکسته او آسمان گريست
آن سان ،کز ابر ديده سراپا گريستم (13)
6-مجهول بودن قبر آن حضرت «س»
اختر طوسي درباره ي مزار بي نشانه آن بانو گويد :
اي خاک در تو تاج سرها زهرا
وي قبر تو مخفي زنظرها ،زهرا
تاباب شفاعت تو بازاست چه غم ؟
گربسته شود تمام درها زهرا ؟(14)
فاطمه راکعي مي نويسد :
اي بي نشانه اي که خدا را نشانه اي
هر سو نشان توست ولي بي نشانه اي
با ياد روي خوب تو مي خندد آفتاب
برخاک خسته رويش گل را بهانه اي
اي نا تمام قصه شيرين زندگي
تفسير سرخ زندگي جاودانه اي
زهراي پاک اي غم زيباي دلنشين
تو خواندني ترين غزل عاشقانه اي (15)
فصيح الزمان نيز آن بانو را گنجي مي داند که در خاک سياه نهان شده است :
چو گنج از چه به خاک سيه نهان شده اي
گل هميشه بهارم چرا خزان شده اي
تو زهره فلکي زير خاک جاي تو نيست
بر آر سر زلحد ،خشت متکاي تو نيست
گرفته از چه تو را خاک تيره در آغوش
تو اي چراغ نبوت چرا شدي خاموش ؟(16)
سيد فضل ال..قدسي مي نويسد :
دل غريب من از گردش زمانه گرفت
به ياد غربت زهرا شبي بهانه گرفت
شبانه بغض گلو گير من کنار بقيع
شکست و ديده زدل اشک دانه دانه گرفت
زپشت پنجره ها ديدگان پراشکم
سراغ مدفن پنهان و بي نشانه گرفت (17)
محمد فکور صفا(فکور )مي گويد :
معدن اسرار بود آن نور پاک
گنج را بايد نهفتن زير خاک
چشم سر را نيست تاب ديد نور
نور او مخفي است تا بوم النشور
شد علي گنجور و گنجي نغز يافت
شمس ايمان بود و بر آن ماه تافت
مدفنش را کرد مخفي زير خاک
تا نبيند مدفنش جز چشم پاک
گر چه قبرش از خان مجهول ماند
ياد او در قلب هر مقتول ماند .(18)
الهم صل علي الصديقه الزکيه حبيبه حبيبک و ام احبائک و اصفيائک
پی نوشت ها :
*عضوهيات علمي واحد خوي
1-الهي قمشه اي ،ص420.
2-آئينه عصمت ،ص53.
3-آئينه عصمت ،ص57.
4-عاشق اصفهاني ،ص240.
5-آئينه عصمت ،ص126.
6-آئينه عصمت ،ص53.
7-آئينه عصمت ،ص299.
8-آئينه عصمت ،ص369.
9-آئينه عصمت ،ص395.
10-ديوان شهريار ،ص121.
11-ديوان آيت الله غروري ،ص336.
12-آئينه عصمت ،ص324.
13-آئينه عصمت ،ص333.
14-آئينه عصمت ،ص550.
15-آئينه عصمت ،ص555.
16-آئينه عصمت ،ص116.
17-آئينه عصمت ،ص127.
18-آئينه عصمت ،ص140.
1-آئينه عصمت ،محمود شاهرخي ،مشفق کاشاني ،انتشارات اسوه ،چاپ اول .
2-ديوان شهريار،انتشارات ستوده ،چاپ دوم ،1372.
3-ريحانه النبي (ص)،علي اصغر يونسيان ،چاپ صدر ،چاپ اول .
4-سيماي حضرت علي (ع)،و حضرت فاطمه (س)،زهرا خلفي ،چاپ سلمان فارسي ،1377.
5-شرح زندگاني ام الائمه صديقه کبري ،سازمان چاپ .
6-زندگينامه انبياء و چهارده معصوم ،صادق ظاهر خوئي ،نشر عقيل ،چاپ اول ،تهران 1383.
7-فاطمه الزهرا ،گفتار علامه اميني ،به کوشش حبيب چايچيان ،انتشارات امير کبير ،چاپ دوم ،1363.
8-جلوه هاي ولايت در شعر فارسي ،زير نظر احمد احمدي بيرجندي ،مؤسسه چاپ آستان قدس رضوي ،چاپ اول ،مشهد 1380.
نشره پايگاه نور،شماره 11.