شب و زمستان در شعر معاصر فارسي (2)
نويسنده:دکتر سعيد قره آقاجلو*
اخوان که نه وابسته غرب است و نه زنگي تبار و تنها و تنها ايراني خالص و بي رنگ بي رنگ ،در چنين فضايي چاره را در بي خودي از خويش مي بيند .در فضايي غمگين و طاقت فرسا که سالها و ماها از اختناق چون موج برخود لرزيده است و نه مرگي در آن تاريکي است و نه رهايي از آن .بعد از کودتاي مرداد 1332که تمام آزاديخواهان به بند کشيده شده و خون سرکوب ملت همه جا را رنگين کرده است و آزادي کذايي درنبود آزاد مردان و به بندکشيدگان ،اختناقي بيش نيست ،و اخوان فرياد برمي دارد که سرخي آسمان سرخي لاله هاي به خون نشسته و آزادگي و رهايي نيست بلکه سرخي سرکوب و کشتارمردم است .هوا مسموم است و عقايد پنهان و مردم درفکر به سلامت بردن جان ،مردم آزاده همانند درختان يخ زده و جامعه کاملاً دلمرده است و خورشيد آزادي غبارآلوده و پنهان .
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير،درها بسته ،سرها در گريبان ،دستها پنهان
نفسها ابر،دلها خسته و غمگين
درختان اسکلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ،سقف آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است .(1)
از جمله بهترين اشعاراخوان ثالث در تصويرجامعه اختناق زده که قشرهاي مردم را در «درون کلبه بي روزن شب »و سالهاي سياه جامعه تفکيک مي کند .شعر «سگها و گرگها »(2)است .اخوان در اين شعر که در آذر ماه 1330سروده است بيان مي دارد افزايش ظلم و اختناق تدريجي است همانطور که بارش برف مثقال مثقال زمين را مي پوشاند .
هواي سرد است و برف آهسته مي بارد
زابري ساکت و خاکستري رنگ
زمين رابارش مثقال مثقال
فرستد پوشش فرسنگ فرسنگ
اخوان در اين شعر از دو نماد براي دو قشر عمده جامعه يعني (آزادگان و سرسپردگان »استفاده کرده است .گرگ که در ادبيات سنتي مظهر درندگي است .اما در شعر اخوان مظهر آزادگي و مبارزه است و سگ نشانه سرسپردگان و اذناب حاکميت سياه ،چرا که ارباب با تکه اي نان و ته مانده هاي سفره خويش او را مطيع و فرمانبر خويش کرده است .
از نظرسرسپردگان و سگ صفتان نيز جامعه دچار تاريکي و توفندگي است اما آنان درپناه ارباب خويش به «عزيزم گفتن و جانم شنفتن »مشغولند و با کي از سرماي سخت زمستان ندارند و ارباب خويش را چه عزيز و مهربان که نمي دانند !
در دوره اختناق گاهي ديده مي شود که خود سرسپردگان مورد خشم اربابان قرار مي گيرند ولي بعد از فروکش کردن خشم ارباب باز مورد رحم و لطف وي قرار مي گيرند و ارباب ،خود دوباره اجازه ي سرسپردگي مي دهد تا بار ديگر «سربرکفش و پاي او گذراند »چرا که ستم پيشگان و همان اتکاي ايشان به چنين سرسپردگي است .
ولي شلاق !...اين ديگر بلايي ست
بلي ،اما تحمل کرد بايد ،
درست است اينکه الحق دردناک است ،
ولي ارباب آخر رحمش آيد .
اما آزادگي گرگ در برابر سگ از چند نظر در شعر مطرح است ،اول اينکه تمام حيوانات از شيرو پلنگ تا شاهين و عقاب قابلتي رام شدن را دارند و تنها گرگ است که قابل رام شدن نيست و آزادگان و مبارزان واقعي نيزهرگز ازسازشگران نبوده و تن به ظلم و ستم هاي اربابان دوره هاي سياه نمي دهند .ديگراينکه گرگان در شبهاي زمستان گرسنه و بي توشه اند ،آزادگان نيز به لحاظ محروميت از امکانات رفاهي و چه بسا حياتي هميشه درمانده و فقير با شکمي گرسنه اند .اربابان دشتها در شبهاي سرد زمستان هرجا که گرگ را بيابند،آماج تيرهاي خود قرار مي دهند .آزادگان نيز در دوره هاي سياه هر جا که يافت گردند هدف گلوله هاي دشمنان آزادي قرار مي گيرند ؛و تنها دلخوشي گرگان گرسنه و آزادگان تيرخورده آزادگي و نگهباني از آزادي است :
بنوش اي برف گلگون شو ،بر افروز
که اين خون ،خون ما بي خانمان هاست
که اين خون ،خون گرگان گرسنه ست
که اين خون ،خون فرزندان سحر است
عدالت را برقرارمي کند و (سفره را مي اندازد و نان و خوشي ها و حتي درمان دردها را نيزبين همه قسمت مي کند ).(3)
بالاخره در سال 1356با شروع نهضت مردمي و انقلاب اسلامي افقهاي صبح پيروزي از دور نمايان مي شود و هر يک از شاعران در تصويراين افقهاي روشن اشعاري را مي سرايند و با شکوفايي بهار در زمستان 1357طعم شيرين پيروزي را به شعر خويش مي افزايند .
غلامعلي حداد عادل با بيان (بهاري در زمستان )درسي از مقاومت و ايستادگي انسانها در برابر ظلم و ستم مي دهد ،چنانکه درختان در جنگل ،زمستان را دراثر مقاومت و ايستادگي به بهاري پر از شادي و شکوفايي بدل مي کنند .و در شعر (شبگير )و (زندگي )فرخ تميمي (جابک سوار )بر نرده هاي نقره اي صبح تکيه مي دهد و خود نيز شب را با تيغ صبح مي برد و روز را در قابي از طلا به روزن تقويم زندگي مي آويزد :
«چابک سوار ،درشنل زرد آفتاب
از مرز شب گذشت
و
بر نرده هاي نقره اي صبح
تکيه داد »
«شب را با تيغ صبح بريدم
و روز را
در قابي از طلا
آويختم به روزن تقويم زندگي »(4)
سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
هوا دلگير،درها بسته ،سرها در گريبان ،دستها پنهان
نفسها ابر،دلها خسته و غمگين
درختان اسکلتهاي بلور آجين
زمين دلمرده ،سقف آسمان کوتاه ،
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است .(1)
از جمله بهترين اشعاراخوان ثالث در تصويرجامعه اختناق زده که قشرهاي مردم را در «درون کلبه بي روزن شب »و سالهاي سياه جامعه تفکيک مي کند .شعر «سگها و گرگها »(2)است .اخوان در اين شعر که در آذر ماه 1330سروده است بيان مي دارد افزايش ظلم و اختناق تدريجي است همانطور که بارش برف مثقال مثقال زمين را مي پوشاند .
هواي سرد است و برف آهسته مي بارد
زابري ساکت و خاکستري رنگ
زمين رابارش مثقال مثقال
فرستد پوشش فرسنگ فرسنگ
اخوان در اين شعر از دو نماد براي دو قشر عمده جامعه يعني (آزادگان و سرسپردگان »استفاده کرده است .گرگ که در ادبيات سنتي مظهر درندگي است .اما در شعر اخوان مظهر آزادگي و مبارزه است و سگ نشانه سرسپردگان و اذناب حاکميت سياه ،چرا که ارباب با تکه اي نان و ته مانده هاي سفره خويش او را مطيع و فرمانبر خويش کرده است .
از نظرسرسپردگان و سگ صفتان نيز جامعه دچار تاريکي و توفندگي است اما آنان درپناه ارباب خويش به «عزيزم گفتن و جانم شنفتن »مشغولند و با کي از سرماي سخت زمستان ندارند و ارباب خويش را چه عزيز و مهربان که نمي دانند !
در دوره اختناق گاهي ديده مي شود که خود سرسپردگان مورد خشم اربابان قرار مي گيرند ولي بعد از فروکش کردن خشم ارباب باز مورد رحم و لطف وي قرار مي گيرند و ارباب ،خود دوباره اجازه ي سرسپردگي مي دهد تا بار ديگر «سربرکفش و پاي او گذراند »چرا که ستم پيشگان و همان اتکاي ايشان به چنين سرسپردگي است .
ولي شلاق !...اين ديگر بلايي ست
بلي ،اما تحمل کرد بايد ،
درست است اينکه الحق دردناک است ،
ولي ارباب آخر رحمش آيد .
اما آزادگي گرگ در برابر سگ از چند نظر در شعر مطرح است ،اول اينکه تمام حيوانات از شيرو پلنگ تا شاهين و عقاب قابلتي رام شدن را دارند و تنها گرگ است که قابل رام شدن نيست و آزادگان و مبارزان واقعي نيزهرگز ازسازشگران نبوده و تن به ظلم و ستم هاي اربابان دوره هاي سياه نمي دهند .ديگراينکه گرگان در شبهاي زمستان گرسنه و بي توشه اند ،آزادگان نيز به لحاظ محروميت از امکانات رفاهي و چه بسا حياتي هميشه درمانده و فقير با شکمي گرسنه اند .اربابان دشتها در شبهاي سرد زمستان هرجا که گرگ را بيابند،آماج تيرهاي خود قرار مي دهند .آزادگان نيز در دوره هاي سياه هر جا که يافت گردند هدف گلوله هاي دشمنان آزادي قرار مي گيرند ؛و تنها دلخوشي گرگان گرسنه و آزادگان تيرخورده آزادگي و نگهباني از آزادي است :
بنوش اي برف گلگون شو ،بر افروز
که اين خون ،خون ما بي خانمان هاست
که اين خون ،خون گرگان گرسنه ست
که اين خون ،خون فرزندان سحر است
عدالت را برقرارمي کند و (سفره را مي اندازد و نان و خوشي ها و حتي درمان دردها را نيزبين همه قسمت مي کند ).(3)
بالاخره در سال 1356با شروع نهضت مردمي و انقلاب اسلامي افقهاي صبح پيروزي از دور نمايان مي شود و هر يک از شاعران در تصويراين افقهاي روشن اشعاري را مي سرايند و با شکوفايي بهار در زمستان 1357طعم شيرين پيروزي را به شعر خويش مي افزايند .
غلامعلي حداد عادل با بيان (بهاري در زمستان )درسي از مقاومت و ايستادگي انسانها در برابر ظلم و ستم مي دهد ،چنانکه درختان در جنگل ،زمستان را دراثر مقاومت و ايستادگي به بهاري پر از شادي و شکوفايي بدل مي کنند .و در شعر (شبگير )و (زندگي )فرخ تميمي (جابک سوار )بر نرده هاي نقره اي صبح تکيه مي دهد و خود نيز شب را با تيغ صبح مي برد و روز را در قابي از طلا به روزن تقويم زندگي مي آويزد :
«چابک سوار ،درشنل زرد آفتاب
از مرز شب گذشت
و
بر نرده هاي نقره اي صبح
تکيه داد »
«شب را با تيغ صبح بريدم
و روز را
در قابي از طلا
آويختم به روزن تقويم زندگي »(4)
پی نوشت ها :
*عضو هيات علمي واحد خوي
1-همان مرجع .
2-همان مرجع ص64.
3-همان مرجع ص429.
4-شعر نو از آغاز تا امروز ،ج2،ص690.