تجلي کربلا درآثار شعرا (1)
در آثارسنايي ،خاقاني ،عطار ،سعدي ،مولانا ،و استاد شهريار
چکيده :
با توجه به شرايط و اوضاع اجتماعي ،سياسي و مذهبي دوران شاعران يکي از مضامين قابل توجهي است که درديوان اين شعرا به چشم مي خورد از محتواي اشعار اين شاعران چنين بر مي آيد که واقعه ي کربلا دو بخش عمده را به خود اختصاص داده است :
1-در برخي ازاشعار اين شعرا ،واقعه ي کربلا به عنوان سمبل ستمگري و واوج بي رحمي و وحشيگري و قساوت قلب يک بشر مطرح شده و شاعر هرجا که خواسته اين صفات زذيله را بيان کند آنها را با وقايع کربلا مقايسه کرده است .
2-بخش دوم ،اشعاري است که شاعر به عمق مسأله توجه داشته و خواسته آگاهيهاي بيشتري ازآن وقايع دراختيار خوانندگان قرار دهد و بدين وسيله ضمن انتباه خواطر پيام مورد نظر خود را بهتر و بيشتر در دلها رسوخ دهد .
درهرحال اين بازتاب نشانگر اين است که شاعران از روي باورقلبي و با صداقت تمام با بيان اين واقعه درترويج و گسترش فرهنگ عاشورا در زمان حيات خود ،نقش بسزايي را ايفا کرده اند .
واژگان کليدي :
امام حسين (ع)حربن رياحي ،زينب ،علي الاصغر ،شمر،کربلا ،شام ،سنايي ،خاقاني ،عطار ،سعدي ،مولانا و استاد شهريار.
مقدمه
دشمنانش بي امان و دوستانش بي وفا
با کدامين سرکند ،مشکل دوتا دارد حسين (ع)
(ديوان شهريار ،1377،ص70)
در عالم هستي بعضي از حوادث و شخصيتهاي ،پديد آمده که شخصيت و عظمت آنها به حدي است که فراتر ازذهن و انديشه ي انسانهاست که اين حوادث و شخصيتها در باور وعقيده اشخاص تغيير و تحول عميقي ايجاد کرده اند .از نمونه هاي بارز اين نوع شخصيتها ،حضرت علي (ع)است که استاد شهريار در ديوان خود به نقل از "جرج جرداق "نويسنده مسيحي ،در مقام آن بزرگوار اينگونه مي نويسد :
«ماذا عليک يا دنيا لو حشدت فواک فاعطيت في کل زمن عليا بعقله و قلبه و لسانه و ذي فقاره .»
«اي بزرگوار تو را چه شد اگر تمام نيروهاي خود را بسيج مي کردي و در هر عصرو زماني بزرگمردي به نام علي (ع)را بدان عقل و قلب ،بدان زمان و بدان شمشير به انسانيت عطا مي کردي .»(به نقل از ديوان شهريار ،ج2،ص428)
واقعه کربلا نيز به سبب ظلم و جنايت يزيد و خاندان او که به ناحق بر مسند قدرت تکيه زده بودند ،ازاينگونه وقايع است و آنگونه که در تاريخ آمده است (1)
خاندان پيامبر (ص)بعد از رحلت آن بزرگوار همواره در انزوا بودند و اين مخالفت از زمان معاويه به صورت آشکار ،شدت بيشتري يافت و سرآمد اين ظلم و ستم ها ،واقعه کربلاست که امام حسين (ع)به خاطر اسلام و احياء سنت نبوي ،امر به معروف و نهي از منکر ،نه به خاطر مقام و حکومت قيام کرده بودند که به دست اين فجار به شهادت رسيدند و آنچه شايان ذکر است اينکه اين کينه و دشمني يزيد با خاندان پيامبر (ص)داراي پيشينه ي تاريخي است چنانکه آورده اند :
"يزيد در حالي که با عصايش برچهره امام حسين (ع)مي زد،اشعارذيل را که از عبدالله بن الزبعري است او خود نيز ابياتي بر آن افزوده بود ،مي خواند :
ليت اشياخي ببدر شهدوا
جزع الخزرع من وقع الاسل
قدقتلنا القرم من سناداتهم
وعد لناء ببدر فاعتدل ...
-اي کاش پيران قبيله من که درجنگ بدر کشته شدند ،مي ديدند که چگونه قبيله خزرج در برابرنيزه ها به زاري افتاده اند .
-به تلافي جنگ بدربزرگان آنان را کشتيم و حسابمان با آنان تسويه شد ...
يزيد آشکارا از دشمني و کينه ي خود با پيامبر (ص)و خاندان او سخن مي گفت .البته اگرسخن هم نمي گفت همان عصا زدن بر چهره ي حسين (ع)بروشني نشان مي داد که عداوت و کينه يزيد چه عميق و پيشينه اي دارد (پيام آورعاشورا ،1374،ص314و315به تلخيص )
واقعه کربلا همواره مورد توجه مورخين و اهل ادب بوده است .مقاله حاضر به تجلي اين واقعه در آثار تني چند از شعراي سني و شيعه مذهب از جمله سنايي ،خاقاني عطار ،سعدي ،مولانا و استاد شهريار ،پرداخته است .موضوع قابل توجه انعکاس اين واقعه در آثار شاعران سني مذهب است که جزاستاد شهريار بقيه شعرا ،سني مذهب هستند (2)که تنها دراعتقاد و مذهب سنايي نظرات متفاوت وجود دارد .(3)
شعراي مورد مطالعه از واقعه ي کربلا دو گونه بهره گيري کرده اند .بعضي از شخصيتهاي اين واقعه ي عظيم به عنوان سمبل استفاده کرده اند ،ازقبيل امام حسين (ع)شمر ،يزيد ،و ...و بعضي ديگر به بيان تاريخي اين واقعه پرداخته اند و با ذکر جزئيات ماجرا مردم را با گوشه هاي حزن انگيز و چشم گيرکربلا آشنا کرده اند و در حقيقت به نوعي درانتشارقيام عاشورا و اهداف مقدسه ي آن سهيم هستند .ما اين دو جريان را هنگام طرح تک تک شعرشعرا ،با شواهد و قرائن نشان خواهيم داد
بحث و بررسي
بيان تاريخي واقعه ي کربلا بخشي از شعر شعراي مورد بحث را شامل مي شود که براي دريافت صريح وقايع مذکورنخست شرحي مختصر ازحادثه تاسف بار کرلا ذکر مي شود سپس بازتاب اين واقعه با شواهد مستدل درآثارشعراي مذکوربيان مي شود .
بعد ازنامه هاي مکرري که اهل کوفه براي بيعت با امام حسين (ع)نوشتند (4)سرانجام «امام حسين (ع)شبانگاه «بنقل از شيعه »سر قبر جدش رفت و استعلام کرد که چه کند (5)خواب او را ربود پيغمبر (ص)فرمود :«اخرج إلي العراق ان الله شاء أن يراک فتيلا».با زن و فرزند و برادران و جوانان بني هاشم و اهل بيت نبوت و ولايت که در اداره ي معيشت او بودند به طرف مکه حرکت کرد ...و اين آيه را در هنگام حرکت روز بيست و هفتم رجب تلاوت فرمود :"رب نجني من قوم الظالمين "».(زندگاني چهارده معصوم ،1378،ص635)
«سوم شعبان به مکه رسيدند در روز ميلاد حسين (ع)روزي که ميلاد ديگري براي حسين (ع)و اسلام بود .عين القضات گفته است :انسانها دوبار متولد مي شوند يک بار از مادرو دوبار ديگر ازخود ،ازخويشتن خويش متولد شدن ،پوسته ي من را به کناري زدن و پرکشيدن .»(پيام آورعاشورا ،1374،ص124)
«از سوم شعبان تا هشتم ذي الحجه که امام حسين (ع)ازمکه به قصد کوفه عزيمت کرد بيش از چهارماه درمکه اقامت داشتند .»(همان ،ص130)
«مقرم در مقتل الحسين مي نويسد :موقعي که امام (ع)وارد بطن عقبه شد فرمود :من در خواب ديدم که سگهايي مرا مي گزيدند از همه شديدترسگ ابلقي بود آنگاه از بطن عقبه حرکت کرد تا وارد اشراف شد وقتي موقع سحر فرارسيد به اصحاب خويش دستور داد تا آب فراواني برداشتند و از آنجا روانه شدند ...وقتي معلوم که گردن آن اسبان علامت لشکراست امام حسين (ع)دستور داد تا يارانش به جانب کوهي که آن را «ذو چشم »مي گفتند ،متوجه شدند ؛از اين لحاظ دستورداد که چنانکه جنگ و جدالي شروع شود آن کوه را پشتيبان خود قرار دهد .موقعي که به آن مکان رسيدند و خيمه ها را برپا کردند پس ازلحظه اي بود که حربن يزيد درآن شدت گرما مقابل کاروان امام حسين (ع) با هزار سوار صف کشيدند .امام حسين نيز با يارانش شمشيرها را حمايل کردند و درمقابل ايشان صف آرايي نمودند .وقتي امام حسين (ع)(که خدا وجود مبارکش را خيرمحض قرار داد .)آثار تشنگي در لشکر حررا مشاهده کرد به ياران خويش دستورداد لشکرحرو اسبان آنان را سيراب نمايند !...حر پس از ورود دائماً با امام حسين (ع)درمقام موافقت بود تا اينکه وقت نماز ظهر فرا رسيد ...[امام حسين (ع)]آنگاه فرمود ايها الناس من بسوي شما نيامدم مگر بعد ازآنکه پيک و نامه هاي شما پي در پي نزد من آمد ...حر در جواب گفت به خدا قسم که من از نامه و قاصدهايي که شما مي فرماييد خبرندارم !!..حر گفت من از آن افرادي که براي شما نامه نوشته اند نيستم ما دستورداريم بعد ازاينکه تو را ملاقات نموديم دست از تو برنداريم تا شما را در کوفه نزد عبيدالله ببريم ؛...
همينکه [امام حسين (ع)]خواستند برگردند حر با لشکر خود سر راه بر آن حضرت گرفتند و نگذاشتند برگردند امام حسين (ع)به حرفرمود «تکلتک امک ما تريد .»(مادرت به عزايت گريه کند ازما چه مي خواهي ؟!)حر گفت :من درنظردارم که ترا نزد امير عبيدالله ببرم .
امام حسين (ع)گفت :من تابع تو نخواهم شد ...و از راه قادسيه و عذيب منصرف شد و از طرف دست چپ به راه افتاد حرنيز با لشکريان خود ازآن سمت حرکت کردند .شيخ مفيد مي نگارد :موقعي که صبح طلوع کرد ،امام حسين (ع)پياده شد و نماز صبح را به جاي آورد و به تعجيل سوارشدند ،امام (ع)ياران خود را به طرف چپ راهنمايي مي کرد .منظورش اين بود که ايشان را از لشکر حرجدا کند،لشکرحر مي آمدند و ياران امام را به طرف کوفه کوچ مي دادند ولي لشکر امام حسين از آمدن به سمت کوفه خوداري مي نمودند ،همچنان راه طي مي کردند تا درحدود نينوا به زمين کربلا رسيدند .»(مقتل سالار شهيدان ،1419ه.ق،به تلخيص 95تا101)
«حر به امام حسين (ع)گفت بايد در همين منطقه فرود آئيد ،دهکده ي غاضريه دهکده ي سقبه درهمان نزديکي بود .امام حسين مي خواست همراهان را بدان سو ببرد که آب و پناهگاه و مردم وجود داشت .حر به سختي ممانعت کرد و گفت که دستور امير همين است .و جاسوس او نيز ناظر کار حر مي باشد .»(پيام آور عاشورا ،1374،ص190)
«...ورود به کربلا مشهور صبح جمعه دوم محرم است .حضرت ابي عبدالله فرمود اهالي آنجا را خبر کنيد نام اين زمين را بپرسيد پيرمردي آمد گفت اينجا را قادسيه ،نينوا،شاطيء،الفرات ،کربلامي گويند .تا نام کربلا شنيد فرمود :هذه کربلا موضع کرب و بلا هذه مناخ رکبنا و محط رحالنا و مقتل رجالنا.
فرمود :اين سرزمين کربلاست اينجاست که محل آسايش ابدي ماست اينجا جاي درگذشت و شهادت ماست که رجال ما را مي کشند و ما را بسرنوشت حقيقي خود مي رسانند .»(زندگاني چهارده معصوم ،1378،ص650)
روز نهم محرم و آمدن شمر
«شمر بعد ازخواندن امان نامه «حضرت ابن ابي الفضل در جواب شمر فرمود :خدا تو را با امان نامه ات لعنت کند ...دراين موقع بود که ابن سعد به لشکرخود بانگ زد و گفت «يا خيل الله ارکبي و بالجنه أبشري »يعني اي لشکرخدا سوار شويد مژده باد شما را به بهشت .لشکر نابکار او سوار و متوجه ياران و خيمه هاي امام حسين (ع)شدند ...
امام حسين (ع)[به عباس (ع)]فرمود :نزد اين گروه مي روي و مي گويي :يک امشبي را صبر کنيد و جنگ را موکول به فردا نمايند تا من امشب به نماز و دعا و استغفار شود ...»(همان ،صص110تا113به تلخيص )
روز دهم محرم و واقعه عاشورا
«در نخستين لحظاتي که خورشيد به کربلا مي نگرد و دشت را زير نگاه خويش دارد در اردوگاه دشمن ،آمادگي براي حمله به چشم مي خورد .منتظر فرمان حمله گاهگاهي در ميدان ،جولاني مي دهند و گرد و غباري بر مي انگيزد تا با ايجاد رعب و وحشت در روحيه امام حسين (ع)و يارانش تزلزل ايجاد کنند .درهمين اثناء وجداني بيدار مي شود و ابرهاي تيره از آسمان انديشه ي يک فرمانده کنار مي رود و تولدي ديگر محقق مي شود آن ،وجدان بيدار حر رياحي است .(خون خدا ،1373،ص36)
«...سرانجام درمقابل چشمهاي حيرت و نگران هزاران سرباز نهيبي به اسب خويش مي زند و خود و پسرش به اردوي حسين (ع)مي پيوندند ،حراينک در برابر خيمه هاي اردوگاه حسين (ع)است ...در اين هنگام حر به ياد مي آورد لحظه اي را که از کوفه خارج مي شد تا به سوي حسين (ع)آيد و به فرمان امير کوفه راه را براو گيرد و مانع از ادامه پيشروي شود از پشت سر ندايي شنيد که :«بر بهشت جاويدان بشارتت باد ،اي حر !»به پشت سر نگاه کرد تا صاحب صدا را بشناسد ...کسي را نديد ...و اينک مي بيند که آن سروش غيبي که آنگاه به بهشت مژده اش مي داد درست بوده است .»(همان ،صص40و41به تلخيص )
«جنگ طبق رسم و عادت اعراب به صورت تن به تن شروع شد و بعد از شجاعت و دلاوري هاي ياران امام حسين (ع) از جمله عبدالله بن عمير،حربه يزيد رياحي ،بريربن خضير ،وهب بن عبدالله کلبي ،مسلم بن عوسجه ،حبيب بن مظاهر ،عمر بن قرطه انصاري ،جون و ...که همگي به شهادت رسيدند ؛نوبت به خاندان امام حسين (ع)رسيد که همگي لبيکي از روي صدق و باور به آن امام گفته بودند .البته فرزند ارشد امام حسين (ع)حضرت علي اکبر بعد از رشادتهاي فراوان به شهادت رسيد «آن زمان که حضرت علي اکبر با بدن چاک چاک و فرق شکافته خون چشمانش را پوشانده بود و در دهانش از خاک و خون پرشده بود ؛صداي ناله اش بلند شد "يا ابه عليک مني السلام "اين صدا را ملائکه به گوش امام رساندند رنگ از صورت امام پريد با ناله فرمود ::"و عليک السلام يا ولدي قتله الله قوماً قتلوک")
اينک نوبت به رشادت فرزندان امام حسن مجتبي (ع)رسيده به نامهاي احمد بن حسن ،ابوبکر ،حضرت قاسم ،عبدالله اکبر ،عبدالله اصغر ،بشرابن حسن که همگي در عاشورا به شهادت رسيدند (6)...روز عاشورا پس از شهادت ياران و انصار امام حسين که کشته شدند حضرت عباس خدمت برادر عرض کرد که اجازه ميدان مي خواهم ...حضرت با چشم گريان فرمود :اهل حرم تشنه اند اگر مي تواني آبي براي اطفال تشنه بياور ...خون از دست او و شمشير و جاي نيزه هاي بدنش مي ريخت و دست پرخون ،ديده پرخون،اشک خون ،مي چکد از چشمه هاي مشک خون ...ابي مخنف مي گويد درحالي که دو دست حضرت جدا شده بود و خون مي ريخت مشک بردندان گرفت وبه دشمن حمله کرد و دشمن را به وحشت انداخت ...
سرانجام حضرت عباس (ع)بعد از رشادت و فداکاريهاي عظيم ،جان را به جان آفرين تسليم کرد .»(مقتل سالار شهيدان ،1419،ه.ق ،به تلخيص از قسمت چهارم )
«سي هزار نفر به سوي حسين (ع)حرکت کردند ،گمان مي کردند که با ريختن خون او به خدا تقرب مي جويند .حسين (ع)آنها را به ياد خدا مي آورد .اما آنان نصيحت نمي پذيرفتند تا اينکه او را کشتند ...عمر به سعد فرياد زد چه کساني حاضرند بر پيکر حسين (ع)اسب بتازند ،اين تاختن اسبان بر پيکر شهيدان قسمتي از فرمان عبيدالله بن زياد بود و حالا عمر بن سعد مي خواهد همان دستور را اجرا کند .»(پيام آورعاشورا ،1374،ص273)
«اولين نفر که بفکر افتاد سر از بدن حضرت جدا کند ابن سعد بود چون نزديک حضرت شد ،حضرت فرمود تو مي خواهي سر از بدن من جدا کني ،ابن سعد خجالت کشيد و برگشت ...آن ظالم پا برسينه حضرت گذاشت ،حضرت فرمود تو کيستي .شمر گفت :من شمر بن ذي الجوشن هستم ...آري تو قاتل من هستي و زير لب گفت "صدق يا رسول الله "...[شمر ]محاسن حضرت را بدست گرفت خنجر بر گلوي حضرت گذاشت ولي خنجر گلوي حضرت را نبريد .شمر گفت :عجب است خنجر من گلويت را نمي تواند ببرد .حضرت با ناله گفت :خنجر حيا دارد که بوسه گاه رسول الله را ببرد ...[شمر ملعون ]سر امام حسين را از پشت گردن بريد .»(مقتل سالار شهيدان ،1419،ه.ق ،ص225)
ابن طاووس در کتاب خود آورده است :
«...عمر بن سعد به مرديکه طرف راستش ايستاده بود گفت واي بر تو پياده شو و برو حسين را راحت کن .خولي بن يزيد اصحبي خواست که سرازبدن حسين (ع)جدا کند ولي لرزه بر بدنش افتاد و برگشت .سنان بن انس نخعي پياده شد و شمشير بر گلوي حسين (ع)زد و گفت بخدا قسم سر تو را جدا مي کنم با اينکه مي دانم تو پسر پيغمبر هستي و از جهت پدر و مادر بهترين مردمي ،پس از آن سرمقدس آن بزرگوار را از بدن جدا کرد...هلال بن نافع روايت مي کند که من با سپاه عمربن سعد ايستاده بودم ناگاه شخصي فرياد زد اي امير بر تو بشارت باد که شمر حسين (ع)را کشت .»(ترجمه لهوف سيد بن طاووس ،1385،به تلخيص 153و155)
بعد از ذکر مختصري از تاريخ حزن انگيز واقعه ي کربلا اينک به تجلي اين واقعه در آثار شعراي مورد بحث پرداخته مي شود :
پی نوشت ها :
* کارشناس ارشد -واحد تبريز
1-براي مطالعه رجوع شود به کتاب "زندگاني چهارده معصوم "نوشته آقاي حسين عمادزاده .
2-براي مطالعه رجوع شود به مقدمه ديوان شعرا .
3-رجوع شود به مقدمه ديوان سنايي به اهتمام مدرس رضوي.
4-«مجدث قمي نوشته ،وقتي نامه هاي کوفيان براي امام حسين(ع)رسيد و او را به کوفه دعوت کردند حضرت نامه اي نوشت و به وسيله حضرت مسلم به کوفه فرستادم «اي مردم کوفه فرستادم به سوي شما پسر عموي خود را ...راي او را من است و او نايب من است ...»(مقتل سالارشهيدان ،1419ه.ق ،ص60).
5-از حريم کعبه جدش به اشکي شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسين (ع)
(ديوان استاد شهريار ،1377،ص70)
6-شيخ مفيد 3نفر از آنها را نام برده که شهيد شدند و حضرت قاسم و عبدالله و ابوبکر و علامه سيد محسن اميني چهارنفر را ذکر کرده که شهيد شدند .قاسم ،عبدالله فابوبکر و بشر،(مقتل سالار شهيدان ،1419،ه.ق ،ص164).
ادامه دارد...