تجلي کربلا در آثار شعرا (2)
در آثار سنايي ،خاقاني ،عطار ،سعدي ،مولانا ،و استاد شهريار
سنايي
جناب آقاي دکتراحمد فرشبافيان صافي (1)درمقاله اي تحت عنوان «عطرگلهاي محمدي درباغ حديقه سنايي »اين بازتاب را به خوبي به تصوير کشيده اند ؛عشق و ارادت سنايي به حضرت علي (ع)را که تحت 13موضوع به آن پرداخته اند و همچنين سيماي امام حسن (ع)و امام حسين (ع)را به طورکامل درحديقه سنايي نشان داده اند .(2)
بيان تاريخي واقعه ي کربلا درآثارسنايي :
بخشي از اشارات تاريخي سنايي بيان چگونگي شهادت امام حسين (ع)در کربلا مي باشد .وي درچندين بار به بريده شدن سر مبارک آن حضرت اشاره دارد ؛از جمله در قطعه اي پس از بر شمردن تمامي مصايبي که به پيامبر (ص)و خاندان او رسيده است ،به پايمال شدن حق حضرت علي (ع)درولايت و بريده شدن سر مبارک امام حسين (ع)اشاره مي کند و با مذهب کلامي رسا ،يزيد و دوستداران او را به خاطر اين عمل قبيح مستحق نفرين و لعنت مي شمارد :
خود به ناحق ،حق داماد پيمبر گرفت
پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بر چنين قوم چرا لعنت و نفرين نکنم
لعنه الله يزيد او علي حب يزي
(ديوان سنايي ،ص1072)
و در بيتي ديگراينگونه اين واقعه ي هولناک را به تصوير مي کشد :
خرمي چون باشد اندرکوي دين کز بهر ملک
خون روان کردند وازحلق حسين در کربلا (همان ،ص41)
سنايي بيشترين اشارات تاريخي واقعه ي کربلا را در حديقه الحقيقه بيان کرده است .وي در باب سوم حديقه ،تصويري اندوهبار از کشته شدن امام حسين (ع)و ياران باوفايش را ترسيم مي کند :
و آن سر بريده در گل و خاک
و آن عزيزان به تيغ دلها چاک
و آن تن سر بخاک غلطيده
تن بي سر بسي بدافتاده
وآن گزين همه جهان گشته
در گل و خون تنش بياغشته
(حديقه سنايي ،1377،ص270)
بيان حوادث جاريه درکربلا و دسيسه هاي پنهان عمروعاص ،يزيد و ابن زياد بخشي ديگر ازاشارات تاريخي سنايي را شامل مي شود که با ابياتي حزن انگيز فضاي حاکم در خيمه هاي امام حسين (ع) را بعد از شهادت ايشان دراذهان عموم مجسم مي کند .
شهربانو و زينب گريان
مانده در فعل ناکسان حيران
سربرهنه بر اشتر و پالان
پيش ايشان زدرد دل نالان
علي اصغرايستاده بپاي
وان سگان ظلم را بداده رضا
(همان ،ص269)
نکته قابل تأمل در مصرع اول بيت سوم «علي اصغرايستاده بپاي »است که منظور سنايي از «حضرت علي اصغر »اما زين العابدين است زيرا «علي اصغر ميوه شجره ي نبوت و ولايت است و شبيه ترين مردم به پيغمبر (ص)بوده ...و با پدرش شهيد شد و علي اصغر (حضرت سجاد (ع)شاهد آن شهادت بود -علي اول علي اکبر و علي اصغر يعني زين العابدين بود و چون علي اصغرطفل رضيع متولد شد .علي اصغر سجاد «علي اوسط»خوانده شد .»(زندگاني چهارده معصوم ،1378،ص697)
سنايي ريشه ي اين دسيسه ها را در انديشه هاي پليد عمرو عاص مي داند :
عمر و عاص از فساد رايي زد
شرع را خيره پشت پايي زد
بر يزيد پليد بيعت کرد
تا که از خاندان بر آرد گرد
(حديقه سنايي ،1377،ص268)
که شمر و عبدالله زياد ،لعنت الله عليه اجمعين ،مجريان اين نقشه ي شوم عمر و عاص بودند :
شمرو عبدالله زياد لعين
روحشان جفت باد با نفرين
برکشيدند تيغ بي آزرم
نزد خدا ترس ،زمردم شرم
(همان ،ص269)
شاعراقدام شمر و يزيد و امثالهم را مسئله قومي و قبيله اي مي داند که اين کار آنها براي کين خواهي اجداد خود ازخاندان رسول است :(3)
کين آيا بتوخته زحسين
خواسته کينها ،بدر و حنين
کافراني در اول پيکار
شده از زخم ذوالفقار فکار
همه را بر دل ازعلي صد داغ
شده يکسر قرين طاغي و باغ
کين دل باز خواسته زحسين
شده قانع دين شماتت و شين
(همان ،ص270)
و در تقبيح عمل زشت آن بدکرداران عالم اينگونه مي سرايد :
و آن چنان ظالمان بدکردار
کرده بر ظلم خويش اصرار
حرمت دين و خاندان رسول
جمله برداشتند زجهل و فضول
تيغها لعل گون زخون حسين
چه بود درجهان بتر زين شين
(همان ،ص270)
براستي چه عمل زشت تز از آلوده شدن شمشيري به خون اولاد پيامبر (ص)،اولادي که منادي عزت ،آزادي ،دينداري و عدالت هستند ،آنهائيکه چون کفار به عشرت و خوشگذراني نپرداختند ،اولادي که شب ها درد دل خود به چاه گفتند و براي بر قراري اسلام ناب محمدي (ص)زهر نوشيدند و با پاي خود به ميدان شهادت رفتند .برچنين داغي ،واقعه کربلا،شايسته است که پيامبر اسلام جامه بدرد و حضرت علي (ع)خون بگريد و فاطمه (س)روي خود را بخراشد و حضرت حسن (ع)سينه خود را از شدت ضربات دست کبود کند و زينب (س)اينگونه بگريد :
مصطفي جامه جمله بدريده
علي از ديده خون بباريده
فاطمه روي را خراشيده
خون بباريده بي حد از ديده
حسن از زخم کرده سينه کبود
زينب از ديده ها برانده دو رود
(همان ،ص270)
در ابياتي شاعر تاکيد مي کند که هر کس که به کردارزشت راضي شد ،بهشت و جهنم در نظر او يکسان است و براحتي دين را به دنيا مي فروشد (4)و ماحصل اين داد و ستد اين است :
خيره راضي شود بخون حسين
که فزون بود وقعش از ثقلين
(همان ،ص272)
و در عتاب به کسانيکه يزيد و عمر و عاص را پيرخود مي دانند ،مي گويد :
پس تو گوي يزيد مير منست
عمروعاص پليد ميرمنست
آنکه را عمر و عاص باشد پير
يا يزيد پليد باشد مير
مستحق عذاب و نفرين است
بد ره و بد فعل و بد دين است
(همان ،ص272)
سنايي بعد ازاين همه تاخت و تاز به مسببين اصلي واقعه کربلا و اشعاراندوهبار در رثاي حضرت امام حسين (ع)،با اعتقاد و باور راستين و با صلابت تمام ،اينگونه به بيان عقايد خود مي پردازد :
من نيم دوستدار شمر و يزيد
زان قبيله منم بعهد بعيد
هرکه راضي شود به بد کردن
لعنتش طوق گشت در گردن
ازسنايي به جان مير حسين
صد هزاران ثناست دايم دين
(همان ،ص272)
و در جايي ديگر گويد :
مرمرا مدح مصطفي است غذي
جان من باد جانش را فدي
آل او را بجان خريدارم
وزبدي خواه آل بيزارم
(همان ،746)
ديدگاه سمبليک يا نمادين (5)امام حسين (ع):
امام حسين (ع)در اشعار سنايي نماد حقانيت و عالم رستگاري است ازآنجائيکه دين نيز وسيله هدايت و رستگاري انسانها و تجلي حقانيت درآن است .بي شک تمسک به امام حسين (ع)مايه ي رستگاري و هدايت بشر در دنياي «هزار داماد »است :
دين حسين تست آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه دين را مي کشي و آن دو را مي پروري
(ديوان سنايي ،ص655)
درجايي ديگر،امام حسين (ع) نماد خرمي است همچون بهاري که هر جا اثري از آن باشد ،مردگان را زنده و افسردگان را شاداب مي کند ؛اما افسوس که اين خرمي در دين به دست نااهلان به عزا و ماتم تبديل گشت :
خرمي چون باشد اندرکوي دين کز بهر ملک
خون روان کردند ازحلق حسين در کربلا
(ديوان سنايي ،ص41)
کربلا
ني ز قصد حاسدانت دربدايت شهر تو
بر تو چونان بود برآل ياسين کربلا
(همان ،ص38)
شمر ،يزيد ،عمر و عاص
دين حسين تست آز و آرزو خوک و سگ است
تشنه دين را مي کشي و آن دو را مي پروري
بر يزيد و شمر ملعون چون همي لعنت کني
چون حسين خويش را شمر و يزيد ديگري
(همان ،ص655)
تأثير واقعه ي کربلا در فرهنگ عمومي جامعه
اوج شاهکار سنايي در بيان عظمت واقعه ي کربلا و بعد معنوي آن ،ذکر داستاني با عنوان «التمثيل في الاشتياق الي المشهد المعظم »است که بيانگرنهايت تأثيراين واقعه در فرهنگ و بعد روحاني جامعه مي باشد .در شهر کوفه پيرزني با فرزندان يتيم خود هر روز صبح زود از شهر کوفه بيرون مي رفتند تا نسيمي که از جانب کربلا مي وزد بي آنکه وارد شهر شود ،استشمام کنند :
بود در شهر کوفه پيرزني
سالخورده ضعيف و ممتحني
بود ازاولاد مصطفي و علي
ممتحن مانده بي حبيب و ولي
کودکي چند زير دست و يتيم
شده قانع زکربلا به نسيم
آمدي از ميان شهر برون
ديده از ظلم ظالمان پرخون
بر ره کربلا بايستادي
بر کشيدي ز درد دل بادي
گفتي اطفال را همي بوئيد
وين نکو باد را بينبوئيد
بيشتر زانکه در شود در شهر
بر گريد از نسيم مشهد بر
شود از هر دماغي آلوده
باد چون گشت شهر پيموده
(حديقه سنايي ،1377،ص271)
بي شک هر کجا سخن از ظلم و ظالم باشد تسکين ده دلهاي جور ديده يادآوري واقعه ي کربلا و جورو ستمي که امام حسين (ع) و يارانش در دشت کربلا تحمل کرده اند ،است .
مولانا جلال الدين محمد بلخي
مولانا واقعه ي کربلا بيشترين بهره را در بيان عقايد خود به صورت سمبليک برده است و اينگونه بيان نمادين از ويژگيهاي بارز اشعار مولانا به حساب مي آيد که در ميان شعراي مذکور،داراي بيشترين بسامد مي باشد .
امام حسين (ع)
دلست همچو حسين و فراق همچو يزيد
شهيد گشته دو صدره به دشت کرب و بلا
(ديوان شمس ،1382،ص134)
شب مرد و زنده گشت حياتست بعد از مرگ
اي غم بکش مرا که حسينم تويي يزيد
(همان ،ص355)
کربلا
تا يکي مهمان در آمد وقت شب
کوشنيده بود آن صيت عجب
از براي آزمون مي آموزد
زان که بس مردانه و جان سربود
(مثنوي معنوي ،1378،ص469)
با توجه به مصرع دوم بيت دوم نکته قابل تأمل در اين ابيات اين است که هر کسي شايستگي حضور درچنين مکانهاي مقدسي را ندارد و اين تنها امام حسين (ع)و ياران صديقش بودند که شايستگي حضور در کربلا را داشتند ،آن مهمان مسجد بعد از بحث و گفتگوي زياد با ملامتگران تصميم به خوابيدن در مسجد مي کند به دليل زير :
آن غريب شهر سر بالا طلب
گفت مي خسپم در ين مسجد به شب
مسجد اگر کربلاي من شدي
کعبه ي حاجت رواي من شدي
(همان ،ص480)
درواقع آن مهمان مسجد با گريزي که به واقعه کربلا مي زند ،مي گويد که :اگر مسجد درنهايت رنج و بلا و مرگ ،همانند کربلا باشد ؛در عوض کعبه اي براي برآورده شدن حاجت هاي من است اين طرز انديشه بيانگر اين مطلب است که کربلا نيزکعبه ي حاجت رواي دلباختگاني بود که مرگ با عزت رابرزندگي ذلت بار ترجيح دادند .
پی نوشت ها :
* کارشناس ارشد -واحد تبريز
1-دراينجا لازم است نگارنده از راهنمائيهاي ارزشمند استاد ارجمند خود در نگارش اين مقاله نهايت تشکر و قدرداني را نمايد .
8-براي مطالعه رجوع شود به مجموع مقالات کنگره ولايت و اهل بيت در گستره ي ادب پارسي ،ج اول ،ص306.
9-رجوع شود به مقدمه ،ص الف
10-
دين به دنيا به خيره بفروشد
نکند نيک و دربد کوشد
(حديقه سنايي ،1377،ص272)
منبع:نشريه پايگاه نور،شماره 11.
ادامه دارد...