سيماي موعود در شعر فارسي (2)

ابوعبدالله جعفر بن رودکي سمرقندي، آدم الشعراي شعر فارسي، در اواسط قرن سوم هجري در رودک سمرقند چشم به جهان گشود. شعر او نمونه کامل شعر قرن چهارم يعني دوره ساماني است. علي رغم کوشش پژوهندگان مجموعه اشعار او چيزي در حدود يک هزار بيت و يا اندکي بيش از آن است. در همان قرن چهارم هجري کسائي
پنجشنبه، 20 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سيماي موعود در شعر فارسي (2)

سيماي موعود در شعر فارسي (2
سيماي موعود در شعر فارسي (2)


 

نويسنده: دکتر احمد احمدي




 

(قرن چهارم تا نيمه قرن پنجم)
 

سيماي موعود در شعر بزرگان سبک خراساني
 

1. رودکي
 

ابوعبدالله جعفر بن رودکي سمرقندي، آدم الشعراي شعر فارسي، در اواسط قرن سوم هجري در رودک سمرقند چشم به جهان گشود. شعر او نمونه کامل شعر قرن چهارم يعني دوره ساماني است. علي رغم کوشش پژوهندگان مجموعه اشعار او چيزي در حدود يک هزار بيت و يا اندکي بيش از آن است. در همان قرن چهارم هجري کسائي مروزي او را «استاد شاعران جهان» مي خواند و به تعبير استاد فروزان فر «پدر شعر فارسي» است. موسيقي و صداي خوش نيز در تأثير شعر او مؤثر افتاده است. قصيده هايش در نهايت لطف و استحکام و مثنوي هايش سنجيده و رقت انگيز است. بنابر تحقيق مسعود فرزاد «در ايران اسلامي کامل ترين مجموعه عروض فارسي نخستين بار در اشعار رودکي ظاهر شد... و لااقل سي و پنج وزن مختلف در اشعار منسوب به او يافت مي شود.»(1) وي در دربار ساسانيان نفوذ و حرمت بسيار داشت و بلعمي وزير دانشمند سامانيان او را در ميان عرب و عجم بي نظير مي دانست. رودکي در کثرت شعر ضرب المثل است و تقريباً همه نوع شعر در ديوان او بوده است. به نظم آوردن کليله و دمنه و سندبادنامه نيز به او نسبت داده شده است. در بيتي منسوب به «رشيدي سمرقندي» مي خوانيم:
شعر او را بر شمردم سيزده ره صد هزار
هم فزون آيد اگر چونان که بايد بشمري
آنچه از اين بيت به دست مي آيد، انتساب دست کم يک صد هزار بيت به اين شاعر تيره چشم روشن بين است.
شيوه شعر او بر سادگي معني و رواني لفظ، مبتني است و در همان حال جزالت کم نظير دارد و در واقع مصداق تعبير خود اوست: «لفظ همه خوب و هم به معني آسان». وفات وي را در سال 329 هجري نوشته اند.

سيماي موعود در شعر رودکي
 

شعر رودکي از لحاظ انديشه و تفکر به کمال، خصوصيات سبک خراساني را داراست. البته به سبب کمي شعرهاي بازمانده از وي، نمي توان به دقت در خصوص جوانب انديشه و فکر او سخن گفت، گرچه با توجهي به بازمانده اشعار او روزنه اي به ذهن باز مي شود، از جمله در بيتي از «معروفي بلخي» چنين آمده است:
از رودکي شنيدم سلطان شاعران
کاندر جهان به کس مگرو جز به «فاطمي»
دو شعر ديگري نيز از او مي خوانيم(2)
کسي را که باشد به دل مهر حيدر
شود سرخ رو در دو گيتي به آور
آيا سر و بن در تک و پوي آنم
که فرغند آسا بپيچم به تو بر
با توجه به دو نمونه مذکور مي توان گرايش شيمي را در رودکي سراغ گرفت، اما به همان دليل پيش گفته، کمي اشعار بازمانده از وي، در موضوع «موعود» در شعر او اثري ديده نمي شود و با ميزان باقي مانده شعر وي نمي توان در اين باره اظهار نظر صريحي ارائه کرد. البته گرايش رودکي به فاطميان به نحوي مربوط است به اقبال دربار نصر بن احمد به دعوت اسماعيليه.(3) در ذيل عنوان اسماعيليه در بخش «تاريخ تشيع در ايران» به تفصيل از اين گروه سخن رفته است.

2. دقيقي طوسي
 

ابومنصورمحمدبن احمد دقيقي از شاعران دوره ساماني است و پس از رودکي دومين شاعر بزرگ آن عهد به شمار مي رود. وي با دربار سامانيان ارتباط داشته و منصوربن نوح (350 – 366) و نوح بن منصور (366 – 387) را مدح گفته است ولي از سال تولد و درگذشت او اطلاعي در دست نيست.
طرز شاعري او در لفظ و معني ساده و طبيعي و از جهاني شبيه به شيوه رودکي است ولي شهرت وي به سبب سرودن «شاهنامه» است که به فرمان امير نوح بن منصور هشتمين امير ساماني به نظم آن پرداخت. البته از اين سروده که به «گشتاسب نامه» نام بردار است، بنابر گفته فردوسي – که همه گشتاسب نامه او را در شاهنامه آورده – بيش از هزار بيت نمانده است.

سيماي موعود در شعر دقيقي
 

دقيقي بنا به شعر خودش بر کيش زردشتي بوده است.(4)
دقيقي چار خصلت برگزيده است
به گيتي از همه خوبي و زشتي
لب ياقوت رنگ و ناله چنگ
مي چون زنگ و کيش زردهشتي
طبعاً نمي توان انتظار داشت که موضوع مورد نظر در شعر او بازتابي داشته باشد. البته در کيش زردشت نيز پيشگويي هايي مربوط به موعود فراوان است ولي با اين ميزان بازمانده از شعر دقيقي، نظر او را در اين خصوص نمي توان دريافت.

3. کسايي مروزي
 

دوازده سال پس از مرگ رودکي، ابوالحسن مجدالدين کسايي در سال 341 در مرو ديده به جهان گشود. وي در آغاز کار برخي از شاهان را ستايش گفته اما در ميانه عمر از اين کار پشيمان شده و يکسره راه پارسايي و اندرزگويي پيش گرفته است. پيش از فردوسي، سه تن از شاعران شهره بوده اند: رودکي، دقيقي، کسايي. کسايي از شاعران بزرگ ايران است و به همين مايه اندک که از اشعارش باقي مانده است، اندازه وسعت فکر و دقت خيال و حسن بلاغت و براعت طبع او را مي توان دانست. اشعار کسايي به لطافت و دقت تشبيه، ممتاز است و در اين فن عدّه کمي به پاي او مي رسند. وي را «نقاش چيره دست طبيعت» گفته اند.

سيماي موعود در شعر کسايي مروزي
 

کسايي شيعه دوازده امامي است. بنابراين کسايي هم زمان با فردوسي به عنوان نخستين شاعر دلبسته اهل بيت عليهم السلام درفش جانب داري و ستايش خاندان پيامبر را بر دوش کشيده است و از اين منظر پيشرو ناصرخسرو و پرچم دار ادبيات شيعه است:
مدحت کن و بستاي کسي را که پيمبر (ص)
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کيست بدين حال و که بوده است و که باشد
جز شير خداوند جهان حيدر کرّار (ع)
اين دين هدي را به مَثَل دايره اي دان
پيغمبر ما مرکز و حيدر خط پرگار
علم همه عالم به علي داد پيمبر
چون ابر بهاري که دهد سيل به گلزار
«مرو» زادگاه کسايي از کانون هاي نخستين تشيع در خطه خراسان بوده است و شايد يکي از علل انتخاب مأمون و اعلام ولايت عهدي امام رضا – عليه السلام – تأثير محيط شيعي مرو بوده است. ديوان کسايي ظاهراً تا قرن ششم هجري موجود بوده و بعدها از ميان رفته است. کساني که ديوان او را ديده بودند آن را کتابي مشحون به مدايح و مناقب پيامبر و آل پيامبر – سلام الله عليهم اجمعين – و سرشار از زهد و پند و موعظه توصيف کرده اند. همين مقدار اندک نيز که از شعر وي برجاي مانده اين امر را تأييد مي کند. اساساً نخستين قصيده هاي منقبت و مرثيه را بايد در ديوان کسايي جستجو کرد و از اين حيث او را پيشگام شاعراني چون قوامي رازي – شاعر شيعي قرن ششم – و محتشم کاشاني – مرثيه سراي قرن دهم – دانست. نخستين سوگ نامه مذهبي فارسي در موضوع فاجعه کربلا با مطلع ذيل از کسايي است:
باد صبا درآمد فردوس گشت صحرا
آراست بوستان را نيسان به فرش ديبا
توجه ناصرخسرو در موارد متعدد در شعرش به کسايي و معارضه شعري با او را نيز، علاوه بر شهرت ادبي و استادي کسايي، به دليل تشيع وي نيز شمرده اند.(5)
در شعر ديگري با بيست و دو بيت موجود در مدح مولاي متقيان اميرالمؤمنين و ولايت آل الله صلوات الله عليهم اجمعين چنين سروده است:
فهم کن گر مؤمني فضل اميرالمؤمنين
فضل حيدر، شير يزدان، مرتضاي پاک دين
فضل آن کس کز پيمبري بگذري فاضل تر اوست
فضل آن رکن مسلماني، امام المتقين
آن نبي و ز انبيا کس ني به علم او نظير
وين ولي وز اوليا کس ني به فضل او را قرين
آن، چراغ عالم آمد وز همه عالم بديع
وين امام امت آمد وز همه امت گزين
گر نجات خويش خواهي در سفينه نوح شو
چند باشي چون رهي تو بي نواي دل رهين
دامن اولاد حيدر گير و از طوفان مترس
گِرد کشتي گير و بنشان اين فزع اندر پسين
بي تولأ بر علي و آل او دوزخ تو راست خوار و بي تسليمي از تسنيم و از خلد برين...
و باز بايد گفت با چنين نشانه هايي از پاک ديني چنين شاعر نام بردار و ارجمند، کمي اشعار بازمانده از وي ما را از ديدگاه و شيوه بيان او در خصوص «موعود» محروم ساخته است؛ البته با قطع و يقين مي توان همين قرائن را دليل و رهنمون منظر وي در اين خصوص دانست، چرا که قرائن موجود، وجود نشانه هاي تشيع اعتقادي اصيل را در وي و اشعارش اثبات مي کند و نظرگاه وي که شيعه امامي است قاعدتاً منطبق با احاديث شيعه در خصوص «موعود» است.(6)

4. فردوسي طوسي
 

ولادت و وفات اين بزرگ ترين شاعر حماسه در ايران و يکي از بزرگ ترين شاعران ادبيات جهاني بنا به اصح اقوال 329 و 416 هجري است. فردوسي از نجيب زادگان و دهقانان توس بود. دهقانان، طبقه اي صاحب مقام و داراي املاک و اموالي بودند و زندگي نسبتاً مرفهي داشتند. اين گروه به سنت و فرهنگ ايراني دلبستگي بسيار داشتند و روايات تاريخي و سرگذشت پيشينيان خود را بهتر از هر گروهي مي دانستند و آن را به نسل هاي بعدي انتقال مي دادند.
فردوسي در سي و پنج تا چهل سالگي درصدد برآمد شاهنامه منثور را که تاريخ گونه اي از ايران بود و به دستور ابومنصورمحمدبن عبدالرزاق توسي فراهم آمده بود به نظم درآورد. هنگامي که محمود غزنوي به سلطنت رسيد (سال 387 ھ . ق) فردوسي بيش از دو سوم شاهنامه را به نظم کشيده بود.
«شاهنامه نه فقط بزرگ ترين و پرمايه ترين دفتر شعري است که از عهد روزگار سامانيان و غزنويان بازمانده است که در واقع مهم ترين سند ارزش و عظمت زبان فارسي و روشن ترين گواه شکوه و رونق فرهنگ و تمدن ايران کهن است. خزانه لغت و گنجينه فصاحت زبان فارسي است. داستان هاي ملي و مأثر تاريخي قوم ايراني در طي آن به بهترين وجهي نموده شده است. اکثر اين داستان ها از خداي نامه هاي قديم اقتباس شده و بعضي در اوستا و کتاب هاي پهلوي نيز به اجمال و اشارت آمده بوده است.»(6)
شاهنامه، مجموعه تاريخ و فرهنگ قوم ايراني است و به تعبيري، تاريخ و فرهنگ ايران پيش از اسلام است از نگاه فردوسي. رويدادهاي شاهنامه در برگيرنده پنجاه پادشاهي از کيومرث (نخستين پادشاه) تا يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني است.
مجموعاً سه دوره اساطيري، پهلواني و تاريخي در شاهنامه مشهور است. دوره اساطيري از آغاز تمدن بشري و ظهور کشاورزي و آموختن راه و رسم تهيه خوراک و پوشاک و داستان ضحاک و قيام کاوه و فريدون سخن مي گويد. دوره پهلواني با پادشاهي منوچهر و پهلواناني چون سام و زال و رستم و... شروع مي شود و عصر کيکاووس و کيخسرو و جنگ هاي دراز ايران و توران را دربر مي گيرد. اين بخش طولاني ترين بخش شاهنامه است که با مرگ رستم و روي کار آمدن بهمن پسر اسفنديار به پايان مي رسد. دوره تاريخي شاهنامه با روي کار آمدن بهمن – که اردشير هم خوانده مي شود – آغاز مي گردد و حوادث عصر اسکندر و روزگار اشکاني و ساساني را به تصوير مي کشد و با ورود اسلام به ايران خاتمه مي يابد.

سيماي موعود در شاهنامه
 

فردوسي شيعه مذهب است و در اين ترديدي نيست. يکي از عوامل بي اعتنايي محمود غزنوي به اين سخن سراي بي نظير نيز همين شيعه بودن اوست. اين امر در قديمي ترين مأخذ موجود در خصوص اعتقاد ديني فردوسي، يعني چهار مقاله نظامي عروضي ياد شده است: «.. بيست و پنج سال در آن کتاب مشغول شد که آن کتاب تمام کرد و الحق هيچ باقي نگذاشت و سخن را به آسمان عليين برد و در عذوبت به ماه معين رسانيد... من در عجم سخني بدين فصاحت نمي بينم و در بسياري از سخن عرب هم! چون فردوسي شاهنامه تمام کرد... محمود با آن جماعت تدبير کرد که فردوسي را چه دهيم؟ گفتند: «پنجاه هزار درم و اين خود بسيار باشد که او مردي رافضي است و معتزلي مذهب و اين بيت بر اعتزال او دليل نکند که او گفت:
به بينندگان آفريننده را
نبيني مرجان دو بيننده را
و بر رفض او اين بيت ها دليل کند که او گفت:
خردمند گيتي چو دريا نهاد
برانگيخته موج از او تندباد
چو هفتاد کشتي درو ساخته
همه بادبان ها برافروخته
ميانه يکي خوب کشتي عروس
برآراسته هم چو چشم خروس
پيمبر بدو اندرون با علي
همان اهل بيت نبي و وصي
اگر خلد خواهي به ديگر سراي
به نزد نبي و وصي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من است
چنين دان و اين راه راه من است
برين زادم و هم بر اين بگذرم
يقين دان که خاک بي حيدرم
و سلطان محمود مردي متعصب بود؛ درو اين تخليط بگرفت و مسموع افتاد... جنازه فردوسي به دروازه رزان بيرون همي بردند. در آن حال مذکوري بود در طيران، تعصب کرد و گفت: من رها نکنم تا جنازه او در گورستان مسلمانان برند که او راضي بود...»(9)
استاد محيط طباطبايي طي سه مقاله درباره اعتقاد ديني فردوسي، (10) در نهايت به اين نتيجه رسيده که فردوسي شيعه زيدي مذهب بوده است، چرا که در ابتداي شاهنامه علاوه بر ستايش پيامبر و وصي آن حضرت، عليهماالسلام، سه خليفه پس از پيامبر را نيز مدح گفته و اين شيوه شيعيان زيدي است که امامت مفضول را با بودن فاضل جايز مي شمارند و.... .
البته استاد ياد شده در مقاله دوم ص 107 -111 همين کتاب از الحاقي بودن برخي ابيات ابتداي شاهنامه سخن مي گويد و به نحوي سخنان پيشين خود را رد مي کند.
دکتر «جلال خالقي مطلق» در مقاله تحت عنوان «معرفي قطعات الحاقي شاهنامه» (11) در بخش اول مقاله به نحوي مستدل و منطقي در شش بند اثبات کرده اند، ابيات چهارگانه اي که ستايش خلفا را در بردارد، پس از بيت هشتم، به دستبرد کاتبان سني مذهب به شاهنامه الحاق شده و اساساً جزء سخنان فردوسي نيست.
ديگر اين که «رفض» و «رافضي» معمولاً بر شيعه اماميه اطلاق مي شده است.(12) با اثبات اين دو امر، شيعه امامي بودن فردوسي از پرده شک به درآمده و به يقين مي توان گفت فردوسي به اعقتاد به تشيع اماميه مفتخر است. چند نمونه ديگر از عقايد اين شاعر شيعي مذهب را در ذيل مي آوريم:
(در هجو سلطان محمود)
ايا شاه محمود کشور گشاي
ز من گر نترسي بترس از خداي
گر ايدون که شاهي به گيتي تو راست
بگويي که اين خيره گفتن چراست
نديدي تو اين خاطر تيز من
نينديشي از تيغ خونريز من
که بد دين و بد کيش خواني مرا
منم شير نر ميش خواني مرا
را غمز کردند کان پر سخن
به مهر نبي و علي شد کهن
منم بنده اهل بيت نبي
ستاينده خاک پاي وصي
هر آن کس که در دلش بغض علي است
ازو در جهان خوارتر گو که نيست
مرا سهم دادي که در پاي پيل
تنت را بسايم چو درياي نيل
نترسم که دارم ز روشن دلي
به دل مهر جان نبي و علي
چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي
خداوند امر و خداوند نهي
که من شهر علمم علي ام در است
درست اين سخن گفت پيغمبر است
گواهي دهم کاين سخن راز اوست
تو گويي که گوشم پر آواز اوست
چو باشد تو را عقل و تدبير و راي
به نزد نبي و علي گير جاي
گرت زين بد آيد گناه من است
چنين است و اين رسم و راه من است
بدين زادم و هم بدين بگذرم
چنان دان که خاک پي حيدرم
ابا ديگران مر مرا کار نيست
جز اين مر مرا راه گفتار نيست
اگر شاه محمود از اين بگذرد
مر او را به يک جو نسنجد خرد
چو بر تخت شاهي نشاند خداي
نبي و علي را به ديگر سراي
گر از مهرشان من حکايت کنم
چو محمود را صد، حمايت کنم
جهان تا بود شهرياران بود
پيامم بر تاج داران بود
که فردوسي طوسي پاک جمع
نه اين نامه بر نام محمود گفت
به نام نبي و علي گفته ام
گهرهاي معني بسي سفته ام...(13)
و در آغاز داستان رفتن کيخسرو به ايران زمين:
همي خواهم از روشن کردگار
که چندان زمان يابم از روزگار
کزين نامور نامه باستان
به گيتي بمانم يکي داستان
که هر کس که اندر سخن داد داد
ازو جز به نيکي نگيرند ياد
بدان گيتي ام نيز خوداهشگرست
که با تيغ تيز است و با منبر است
منم بنده اهل بيت نبي
سرافکنده بر خاک پاي وصي...
با وجود آشکاري اعتقاد ديني فردوسي و بداهت تشيع اين بزرگ ترين شاعر جهان و خاکساري او بر آستان لاهوتي خاندان عصمت و طهارت صلوات الله عليهم اجمعين، در ميان ابياتي که به نحوي به اعتقاد ديني شاعر دلالت دارد، اشاره اي به موضوع مورد نظرمان، «موعود» در شعر فردوسي به طور اختصاصي نمي توان يافت. البته چنان که درباره کساني گفتيم ديدگاه شاعر در هر موضوع اعتقادي، طبعاً از منظر اعتقاد و مذهب او قابل تصور است.

5. عنصري بلخي
 

ابوالقاسم حسن بن احمد عنصري در حدود سال 350 هجري در بلخ زاده شد. پدر وي بازرگاني بود که پس از مرگ سرمايه و اموالش به پسر انتقال يافت. در جريان سفري تجاري، اموال موروث پدر را دزدان به غارت بردند و عنصري به تحصيل علم و ادب روي آورد. در اوايل حکومت محمود غزنوي ابونصر برادر محمود، وي را به سلطان غزنه معرفي کرد. در دربار غزنه به رتبه ملک الشعرايي رسيد و چنان حرمت و جاه مالي يافت که شاعران دوره هاي بعد به او مثل مي زدند. وفات عنصري در سال 431 اتفاق افتاده است.
در نظر برخي صاحب نظران ادب فارسي (14) «عنصري بزرگ ترين استاد قصيده پرداز و مدح سراي قرن پنجم بلکه زبان فارسي است و تاکنون بدين پايه و مايه در جزالت لفظ و رشاقت سبک هيچ يک از شعراي قصيده سرا با کثرت عده و توجه به معارضه نتوانسته اند قصيده اي انشا کنند.»
قصايد عنصري پربار و استوار است. او در شعر خود بيشتر از منطق و برهان الهام مي گيرد تا از ذوق و هيجان، بدون اين که خود او در زندگي به فلسفه خاصي دست پيدا کرده باشد.
«دماغ او دو شاعر بزرگ عرب ابوتمام طايي و احمد بن حسين متنبي متأثر و به طرز خيال و سبک ايشان پرورش يافته، طريقه اين دو را در فارسي نشان مي دهد بلکه اشعارشان را هم گاهي ترجمه مي کند.»(15)
وي ممدوح اديبان و شاعران آن روزگار خويش بود که عده آنان را چهارصد نوشته اند. از جمله منوچهري مي گويد:
تو همي گويي و من بر تو همي خوانم به مهر
شب همي تا روز ديوان ابوالقاسم حسن
اوستاد اوستادان زمانه عنصري
عنصرش بي غش و دل بي مکر و جانش بي فتن
عنصري غير از ديوان منظومه هايي هم داشته که در شکل مثنوي سروده بود، به نام هاي: شادبهر، عين الحيات، وامق و عذرا، خِنگ بت و سرخ بت.

سيماي موعود در شعر عنصري
 

دريافتي که در شعر عنصري ازموضوعات ديني مي بينيم، در واقع به دليل وابستگي شاعر به دربار و به ويژه به شخص محمود غزنوي – که به تعصب ديني شهره بود – بر همان شناخت هاي عام و مهم و کتب نگاشته عالمان اهل سنت، مبتني است.
همان طور که مي دانيم اسرائيليّات – واردات مسلمين از کتب عهد عتيق و جديد و فرهنگ عامه يهود – بخش عمده اي از کتب اهل سنت را تشکيل مي دهد لذا گاهي به مواردي برمي خوريم که در احاديث نبوي نيست و گفته ديگران است. در اشعار اين گونه شاعران درباري خصوصاً و شاعران عام مذهب عموماً اشاراتي کلي به موضوع «موعود» ديده مي شود.(16) اين اشارات معمولاً با نام هاي مهدي و عيسي و دجّال همراه است:
در قصيده سيزدهم ديوان، عنصري در مدح امير ابوالمظفر نصربن ناصرالدين سبکتگين برادر محمود غزنوي چنين سروده است:
«اگر مر جاه و جودش خداوند
بدادي صورتي مخصوص منظر
يکي اندر فلک خورشيد بودي
يکي اندر زمين درياي اخضر
کرام الکاتبينش گر ببينند
که بنويسد به روز داد داور
يکي گويد که «مهدي» گشت پيدا
يکي گويد نبي الله اکبر...»
در قصيده چهلم (17) در پاسخ به غضائري رازي – که قصيده معروف «بس اي ملک» را در مدح محمود سروده بود – خطاب به محمود غزنوي چنين گفته:
ز بيم تيغ تو تيره بود دل کافي
به نور دين تو روشن بود دل ابدال
سياست تو به گيتي علامت «مهدي» است
کجا سياست تو نيست فتنه «دجّال»
«بس اي ملک» ز عطاي تو خيره چون گويند
که «بس» نشان ملامت بود زکبر و دلال...
چنان که مي بينيم به دو صفت و خصوصيت مشهور حضرت، عدل و دادگستري و حکومت جهاني و ويژگي معروف دجّال، فتنه انگيزي اشاره شده است. مورد ديگري که با موضوع مرتبط باشد در ديوان شاعر يافت نشد. مجموعه دانش شاعر درباره «موعود» همين تقابل دو کلمه «مهدي» و «دجّال» است که ساده ترين دريافت از کتب اهل سنت درباره «موعود» است.

6. فرخي سيستاني
 

ابوالحسن علي بن جولوغ سيستاني از شعراي بزرگ قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است. پدرش از غلامان امير خلف بانو، آخرين اميرصفاري بود. فرخي در ابتداي کار شاعري با قصيده معروف «با کاروان حُلّه» راهي دربار چغانيان (ولايتي در ماوراءالنهر) شد و با قصيده داغ گاه مدح پادشاهان را آغاز کرد. وي از سال 390 در خدمت سلطان غزنوي (محمود) قرار گرفت. وي علاوه بر شاعري، آوازي خوش داشت و ساز هم خوب مي نواخت. فرخي در دربار غزنه به ثروت و حشمت فراوان رسيد. او پس از مرگ محمود به دربار مسعود غزنوي پيوست و در سال 429 درگذشت. ديوان او 9 هزار بيت دارد.
«فرخي شاعري است ظريف طبع و خوش بيان با لهجه نرم و سبک و ساده، در سخن پردازي، مسلط و در تعبير، مقتدر، داراي معاني و عبارات سهل و کلمات خوش آهنگ... ابياتش به اندازه اي ساده و طبيعي و از هر گونه تعقيد و حشو برکنار است که گويي... به جاي اين که شعر بگويد محاوره کرده است.» (18)

سيماي موعود در شعر فرخي سيستاني
 

فرخي مردي عشرت دوست و عيش طلب بوده ولي گاهي به خوشايند ممدوح حيله گر و مکار که سلطان غازي لقب گرفته بود، از حمايت دين و خلافت عرب خودداري نکرده به بي دينان و قرمطيان و هر که مخالف مذهب و دين باشد بد گفته و به غارت و قتل ايشان تحريض مي کند. با تعمّقي در ديوان او به دست مي آيد که وي از علوم و معارف ديني چندان آگاهي نداشته و اشاره اي گهگاهي به برخي موضوعات را مي توان زاييده وابستگي او به دربار و آنچه دربار مي پسنديد، به شمار آورد. لذا در شعر او گرايشي جدي و از سر تفکر و غور به حقايق اعتقادي نمي بينيم. از اين رو نشانه اي اندک هم از موضوع مورد نظر ما «موعود» در شعر او يافته نيامد.
7. منوچهر دامغاني
از ابتداي زندگي ابوالنجم احمد بن قوص، منوچهري دامغاني، که تلخص خود را از نام نخستين ممدوح خود منوچهري بن قابوس وشمگير گرفته، اطلاعي در دست نيست.
برخي معتقدان غربي، شعر را «تصوير طبيعت» (19) خوانده اند. اگر اين تعريف از شعر را بپذيريم، منوچهري از شاعران کم نظير زبان فارسي است که شعرش از لحظ حسي و آفاقي، نمونه بارز و پيوستگي با طبيعت است.
دومين ويژگي شعر منوچهري شادي و سرخوشي است که در شعر او موج مي زند. «منوچهري شاعري جوان طبع و برنا فکر است. سبک شعري او طرب و شادماني مخصوصي را جادوگر مي سازد، پاي مي کوبد و دست مي افشاند و مي خواند و مي نوازد. در تمام ديوانش که نزديک به سه هزار بيت است، يک لفظ اندوهگين و يک عبارت غمناک نيست؛ همه بشاش و خرمّند و اين يکي از مزاياي شعر اوست...»(20)
وي را مبتکر قالب مسمّط در زبان فارسي خوانده اند. وي در ادبيات عرب تبحري داشته و علاوه بر تازي داني از دانش هاي زمان خود مانند نحو، طب، نجوم و موسيقي آگاه بوده است. «اساس شعر او تشبيه و مقايسه و تمثيل و در اين طريقه پيرو عبدالله بن المعتز عباسي است.»(21)
$سيماي موعود در شعر منوچهري دامغاني
منوچهري مردي عشرت طلب و خوشگذران بوده و در تمام اشعارش روح عيش پرستي ظاهر است. با اين که شاعر درباري است ولي در زندگي درباري دخالت نداشت. او «شاعر طرب، شاعر شراب و شاعر طبيعت بود»(22)
بديهي است از شاعري که فراهم آوردن مجلسي و پيام اصلي زندگي و شعرش فرصت جويي و اغتنام وقت است، نمي توان انتظار داشت که نگرشي و گرايشي تأمل برانگيز به هستي بدارد. لذا اشارتي قابل توجه در شعر او به مفاهيم ديني و اعتقادي نمي توان يافت و اگر نامي از مفاهيم مذهبي يا شخصيت هاي بزرگ دين در شعر خويش بياورد، نوعي سنت شعري يا حدّ بالاتر «به پسند ممدوح سخن راندن» منظور نظر اوست. در موضوع مورد نظرمان، «موعود» به جز يک مورد ذيل – که در وصف جشن مهرگان و مدح ابوحرب بختيار سروده – اشاره اي در شعر او نمي توان يافت:
بيت 1408:
روزي بود که کاين پادشا بخشد ولايت مر ترا
از حد خط استوا تا غايت افريقيه
بر فرخي و برِ بهي، گردد ترا شاهنشي
اين بنده را گرمان دهي و آن بنده را گرمانيه
بسته عدو را دست پس، چون ملحد ملعون خس
کش کرد «مهدي» در قفس آويختن در مهديه
اشاره به نام «مهدي در قفس» با توضيحي چنين همراه است: «بايد متوجه بود که انتساب اين عمل به مهدي اشتباه است زيرا کسي که ابويزيد را در قفس کرد نواده مهدي يعني منصور پسر قائم پسر مهدي است نه خود مهدي.»(23)
داستان از اين قرار است که «ابويزيد» پسر «کنداد» است که در شهر تورز «قسطيليه» پرورش يافت و در زمان قائم فرزند مهدي علوي در شمال آفريقا شوکتي بزرگ به هم رسانيد و ميان او و قائم و فرزندش منصور جنگ هاي بسياري روي داد... سرانجام وي به دست منصور گرفتار شد. منصور کالبد وي را در قفسي با دو بوزينه محبوس کرد: آن گاه پوست از تنش کند و به کاه انباشت.»(24)
اين يک اشاره نيز آشکار است که مقصود چيست و طبعاً با شناخت و روحيّات شاعر نبايد در پي يافتن موردي ديگر بود.
1. يوسفي، دکتر غلامحسين، چشمه روشن، ص 18.
2. دانش پژوه، منوچهر، مجموعه اشعار رودکي، ص 30 .
3. صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، ص 245 .
4. فروزان فر، بديع الزمان، سخن و سخنوران، ص 30 .
5. فروزان فر، بديع الزمان، سخن و سخنوران، ص 39 .
6. درخشان، مهدي، کسايي مروزي، انتشارات دانشگاه تهران، ص 49 .
7. ر. ک: بخش «تاريخ تشيع در ايران» در همين رساله، گونه هاي تشيع و نيز بخش «موعود اسلام»، قسمت مربوط به ديدگاه شيعه درباره موعود.
8. زرين کوب، دکتر عبدالحسين، با کاروان حُلّه، ص 39 .
9. نظامي عروضي سمرقندي، چهارمقاله (مجمع النوادر) به تصحيح علامه محمد قزويني و شرح لغات از دکتر محمد معين، ص 75 – 83.
10. طباطبايي، استاد محيط، فردوسي و شاهنامه، صص 29 – 130.
11. خالقي مطلق، جلال، گل رنج هاي کهن، صص 137 – 170.
12. نگاه کنيد به بخش تاريخ تشيع در ايران در همين رساله، انوع تشيع.
13. ديباچه شاهنامه، چاپ ژول مول، شرکت سهامي کتاب هاي جيبي، 1369، صص 98 – 106 .
14. فروزان فر، بديع الزمان، سخن سخنوران، ص 112.
15. همان، ص 113.
16. ر. ک: بخش اول، فصل دوم، موعود در کتب اهل سنت.
17. دبير سياقي، محمد، ديوان استاد عنصري بلخي، صص 40 – 43.
18. فروزان فر، بديع الزمان، سخن و سخنوران، ص 124.
19. يوسفي، دکتر غلام حسين، چشمه روشن، ص 62.
20. فروزان فر، بديع الزمان، سخن و سخنوران، ص 132.
21. همان، ص 135.
22. زرين کوب، عبدالحسين، با کاروان حُلّه، ص 57.
23. دبير سياقي، دکتر محمد، ديوان منوچهري دامغاني، ص 239.
24. همان، ص 266.
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 11



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط