مباني بلاغت و فارسي (2)

ارسطو در کتاب «الخطابه» از حقيقت، مجاز، استعاره، تشبيه، غلو، مقابله سخن گفته و چنان چه در اين بخش از کتاب به خوبي دقت کنيم درمي يابيم که بخش سوم کتاب ارسطو، همان چيزي است که در عربي به بلاغت ناميده شد و مطالب بحث شده در اين بخش، مطالبي است که ويژه ي زبان خاص و ملت مخصوصي نيست و انطباق آن
يکشنبه، 23 آبان 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مباني بلاغت و فارسي (2)

 مباني بلاغت و فارسي (2)
مباني بلاغت و فارسي (2)


 

نويسنده: سيد محمد علوي مقدم*




 

ارسطو در کتاب «الخطابه» از حقيقت، مجاز، استعاره، تشبيه، غلو، مقابله سخن گفته و چنان چه در اين بخش از کتاب به خوبي دقت کنيم درمي يابيم که بخش سوم کتاب ارسطو، همان چيزي است که در عربي به بلاغت ناميده شد و مطالب بحث شده در اين بخش، مطالبي است که ويژه ي زبان خاص و ملت مخصوصي نيست و انطباق آن باادب يوناني و غيريوناني، امکان دارد.
روي همين اصول است که مي گوييم ترجمه ي کتب ارسطو، در تدوين بلاغت عربي، تأثيري به سزا گذاشته و برخي از کتب بلاغي عربي (= بلاغي اسلامي) هم چون «نقدالشعر» قدامه بن جعفر و دو کتاب «دلائل الاعجاز» و «اسرار البلاغه» عبدالقاهر جرجاني و نيز کتاب «منهاج البُلَغاء و سِراجُ الادَباء» حازن قرطاجني تحت تأثير کتب ارسطو، نوشته شده است.
اينک درباره ي تدوين بلاغت در زبان فارسي به اختصار بحث مي کنيم:
شاعران فارسي زبان، از آغاز شعر سرايي به زبان فارسي در به کار بردن صنايع بديعي، کوشش خاصي داشتند گو اين که در شعر شاعران دوره ي نخستين يعني دوره ي طاهريان، صفاريان تا اندازه اي، شعر از صنايع بديعي خالي بود ولي به تدريج در اشعار رودکي و معاصران او صنايع بديعي فراوان ديده مي شود، مثلاً در باب شعر، رودکي در مدح امير ساماني که گفته است:

آفرين و مدح سود آيد همي
گر به گنج اندر زيان آيد همي

نظامي عروضي در چهار مقاله، ص 54 درباره ي اين شعر، اظهار نظر کرده و گفته است.
«اندر اين بيت از محاسن، هفت صنعت است»
نظامي عروضي در کتاب خود از صنعت مطابق، متضاد، مردف و مساوات و عذوبت و فصاحت و جزالت سخن گفته است و هدف او از مطابقت: آفرين و مدح است و مطابقت ظاهر است؛ زيرا شاعر از امير چيزي مي خواهد و هدف نظامي از متضاد هم، دو کلمه ي «سود» و «زيان» است. شعر مردف هم هست؛ زيرا رديف «آيد همي» در هر دو مصراع وجود دارد. لفظ و معني هم برابر است پس صنعت مساوات هم در شعر هست. عذوبت و فصاحت و جزالت شعر هم آشکار است.
ولي اشکال که بر سخن نظامي گرفته اند، اين است که او سه صنعت نخستين را به لفظ صفت آورده و گفته است: مطابق، متضاد، مردف. چهار صنعت ديگر را به صيغه ي مصدري يعني: مساوات، عذوبت، فصاحت و جزالت، ذکر کرده است که بهتر بود اگر منظور نفس صنعت بود، همه را به صيغه ي مصدر مي گفت.
نکته ي ديگر آن که فصاحت را يکي از صنايع شمردن، خالي از اشکال نيست؛ زيرا فصاحت از لوازم نظم و نثر است و نه صنعتي از صنايع.
خلاصه اين که اشعار شاعران دوره هاي نخستين زبان فارسي، متضمن فنون بديعي بوده و کتب بلاغي فارسي تأليف شده در قرن پنجم و ششم و هفتم هجري، براي فنون بديعي و صنايع معنوي، از اشعار شاعران قرون چهارم و پنجم، شواهدي نيز آورده که اين خود، دليلي است بر اين که شاعران فارسي زبان از فنون بلاغت در اشعار خود استفاده مي کرده اند.(1)
ولي تا اواخر قرن پنجم هجري، کتابي در بلاغت فارسي نوشته نشده و اصطلاح خاصي وضع نگرديده است.(2)
پيش از کتاب «ترجمان البلاغه» محمد بن عمر رادوياني، درباره ي بلاغت فارسي کتابي نوشته نشده و اگر هم نوشته شده در دست نداريم، اين است که بلاغت فارسي را با کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.
تا چندي پيش، برخي از محققان مي پنداشتند که نخستين کتاب در بلاغت فارسي، کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط است ولي زماني که استاد احمد آتش در سال 1948 م نسخه ي خطي کتاب «ترجمان البلاغه» را که به خط نسخ بود و در کتابخانه ي فاتح استانبول به دست آورد و در سال بعد هم به تصحيح و تحشيه و چاپ آن همت گماشت و بر آن، مقدمه اي هم نوشت، معلوم شد که نخستين کتاب موجو در بلاغت فارسي، «کتاب ترجمان البلاغه» محمدبن عمر رادوياني است.
کار استاد احمد آتش، از اين لحاظ مهم بود که کتابي را که از آن فرخي شاعر مي پنداشتند و ياقوت حموي هم در جلد 19 صفحه 29 معجم الادباء، در شرح حال رشيد وطواط، کتاب را به صراحت از فرخي دانسته و عبارت «... وَ لَهُ مِنَ التَصانيفِ حدائقِ السحر في دقايق الشعر باللغه الفارسيه، الّفه لابي المظفر خوارزمشاه و عارض بکتاب ترجمان البلاغه لفرخي الشاعر الفارسي...» نوشته و به صراحت گفته است که کتاب «ترجمان البلاغه» از آن فرخي، شاعر فارسي زبان است. و حاجي خليفه هم در کتاب «کشف الظنون» صريحاً کتاب را از آن فرخي شاعر دانسته و در ص 396 کشف الظنون چاپ استانبول گفته است:
«ترجمان البلاغه فارسي لفّرخي الشاعر، جمع فيه صنايع البديعّيه»
ولي استاد احمد آتش ثابت کرد که نويسنده ي «ترجمان البلاغه» فرخي نيست، زيرا پيدا شدن نسخه اي که مولف در آغاز کتاب نامش را نوشته بود، مجالي براي شک و ترديد باقي نگذاشت و مسلم شد که اين کتاب، تصنيف محمدبن عمر رادوياني است.
نکته ي ديگر که ثابت مي کند نويسنده ي کتاب، رادوياني است اين است که در متن کتاب اشعاري به عنوان شاهد براي برخي از فنون بديعي، از فرخي شاعر، آورده شده و چنان چه مولف کتاب، فرخي مي بود، لازم بود که بگويد «وَ مَن مي گويم» و يا «اين شعر مراست» همان طور که ديگران مي گفته اند.(3)
خلاصه اين که کتاب «ترجمان البلاغه» از رادوياني است. زيرا در آغاز نسخه ي موجود، عبارت «چنين گويدمحمد بن عمر رادوياني...» آمده است و مثال هايي هم که از فرخي آمده به عنوان شخص غائب است نه مولف کتاب.
اهميت تحقيق استاد احمد آتش در اين است که ثابت کرد نخستين کتاب بلاغت فارسي « ترجمان البلاغه» رادوياني است و اين نظريه که تطور بلاغت فارسي با تأليف کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط آغاز مي شود، نادرست است.
بنابراين تطور بلاغت فارسي را با کتاب « ترجمان البلاغه» رادوياني آغاز مي کنيم.(4)
کتاب « ترجمان البلاغه» از يک مقدمه ي کوتاه و فهرستي که درباره ي 73 فصل در محاسن کلام و فنون بلاغي است ترتيب يافته و به شرح هر يک از فنون بلاغي پرداخته است و با آن که عنوان هر فصل به عربي است و شايد نام گذاري کتاب به « ترجمان البلاغه» هم از اين جهت باشد که قصد داشته، چيزي از بلاغت عربي ترجمه کند.
رادوياني، دنبال هر سر فصل که به عربي است، به زبان فارسي آن فن را تعريف کرده و معناي اصطلاح را به جمله اي يا جمله هايي بيان کرده و براي هر يک، از زبان فارسي مثال آورده و گاه نيز شواهدي از زبان عربي هم ذکر کرده است (5) ولي بحث تحليلي نکرده است.
رادوياني از فنون بديعي بيشتر بحث کرده تا از تشبيه و استعاره و کنايه که جزء فنون بياني به شمار مي آيند. شواهد کتاب بيشتر از شعر است و چه خوب که نام کتاب را «ترجمان البلاغه في الشعر» مي گذاشت. در اين کتاب رادوياني از فصاحت و بلاغت تعريف نکرده و آن ها را تقسيم بندي نکرده است، زيرا در قرن پنجم که کتاب ترجمان البلاغه نوشته شده، تقسيم بندي از علوم بلاغي صورت نگرفته و حد و مرز علوم بلاغي مشخص نشده است.
اساس و مايه ي کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني کتاب «محاسن الکلام» ابوالحسن نصربن الحسن المرغيناني است، بدين معني که کتاب مزبور سرمشقي براي رادوياني بوده است نه اين که مطالب عيناً از محاسن الکلام گرفته شده باشد.
رادوياني خود در صفحات 3 و 4 خطبه الکتاب گفته است که عامه باب هاي اين کتاب، بر ترتيب فصول «محاسن الکلام» خواجه امام نصربن الحسن (رضي الله عنه) نهاده و از تفسير وي به مثال گرفتم.
همان طور که گفتم رادوياني، در تعريفات کتاب خود، از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني استفاده کرد، و ادعا نکرده که در اين کار مبتکر است، در صورتي که رشيد وطواط نويسنده ي کتاب «حدائق السحر في دقائق الشعر» با اين که در بيشتر تعريفات از کتاب «ترجمان البلاغه» استفاه کرده و مثال هايي از آن کتاب را در تأليف خود آورده، مع ذلک ادعا کرده است که «... شواهد آن کتاب را بس ناخوش ديدم...»(6)
در کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط با آن که برخي از مطالب، از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني اقتباش شده ولي در اين باره سخني به ميان نيامده است، در صورتي که رادوياني با آن که براي نخستين بار، به زبان فارسي، در باب فنون بلاغي کتاب نوشته و مثال ها را با کوشش خود گرد آورده مع ذلک از کتاب «محاسن الکلام» مرغيناني که از او پيروي کرده، اسم مي برد.
روي هم رفته، از مقدمه ي کتاب «ترجمان البلاغه» چنين استنباط مي شود که رادوياني کلمه ي صناعت را با بلاغت مترادف دانسته و فنون صنعت بديع را از اجناس بلاغت شمرده است.(7)
رادوياني، در ترجمان البلاغه، مباحث تشبيه و استعاره و ديگر مباحث نظير آن را که بعدها در موضوع علم بيان شده و صنعت التفات و ديگر مباحث نظير آن که از موضوعات علم معاني است، در ميان صنايع بديع آورده و هم چنين صنعت تجنيس و قلب و مطابقه و ديگر صنايع را که جزو صنايع بديعي است، به صراحت از مباحث بلاغت شمرده به طوري که در مجموع مي توان گفت که در نظر او صنايع بديعي با ديگر مباحث بلاغي چندان تفاوتي نداشته است.
 

کتاب حدائق السحر في دقائق الشعر
 

نويسنده ي کتاب، رشيدالدين محمد عمربن کاتب بلخي، معروف به: وطواط متوفي به سال 537 هجري است. (8) وطواط کتاب را در روزگار ارسلان (551-568 هـ) تأليف کرد. البته اتسز پدر ايل ارسلان او را وادار به نوشتن کتاب کرده بود ولي رشيد وطواط در روزگار اتسز فرصتي براي نوشتن کتاب نيافت و در روزگار پسر اتسز- ايل ارسلان بن اتسز- کتاب تمام شد و از اتسز به دعاي «نَوَّراللهُ مَضجَعَهُ» ياد کرد.
کتاب مزبور، علاوه بر اين که از امهات کتب بلاغت فارسي شمرده مي شود و جزو کتب نخستين است، در فنون بديعي و صنايع شعري نوشته شده، از اين جهت نيز کتاب مهم است که متضمن فوائد ادبي و اطلاعات تاريخي فراواني است و در بردارنده ي اشعار شاعراني است که در ديگر کتب ذکري از آنان به ميان نيامده است. علاوه بر اين ها رشيد وطواط در برخي از موارد به نقادي پرداخته و درباره ي شعر شاعران، اظهار عقيده کرده است.
شادوران عباس اقبال، در مقدمه اي که بر کتاب «حدائق السحر» نوشته در صفحه ي «سا» گفته است که «... قريب به يقين است که تقليد، از کتاب عربي يا فارسي نيست ولي به يقين مي توان گفت که چنين نيست، زيرا علاوه بر اين که وطواط از کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني بهره جسته، از کتاب هاي بلاغت عربي هم چون «البديع» ابن حقر و شيوه ي او استفاده کرده و به کتاب «الصناعتين» ابوهلال عسکري متوفي به سال 395 هجري توجه داشته و بسياري از مثال هاي کتاب «البديع» و کتاب «الصناعتين» در کتاب «حدائق السحر» هم يافت مي شود.(9)
در عين حال از تأثير کتاب «حدائق السحر» در کتب بلاغي پس از وطواط هم نمي توان صرف نظر کرد زيرا مثلاً امام فخررازي، متوفي به سال 606 هجري، بسياري از مثال هاي عربي کتاب «حدائق السحر» را در کتاب «نهايه الايجاز في داريه الاعجاز» خود آورده و به قول دکتر شوقي ضيف «... وَ نَري الفخر الرازي ينقل عنه الامثلة العربيه مَعَ الاَلوانِ البديعيه...»(10)
فخر رازي در باب «تضمين المزدوج» و «ترصيع» و «مراعاة النظير» و «الجمع و التفريق و التقسيم» و ديگر مسائل بلاغي، مطالبي از کتاب «حدائق السحر» نقل کرده است. ويژگي کتاب «حدائق السحر» اين است که در برخي از تعاريف کتاب مزبور، جنبه هاي نقدي مشاهده مي شود و کتاب «ترجمان البلاغه» رادوياني از چنين خصوصيتي برخوردار نيست مثلاً وطواط در باب «التشبيهات» گفته است:
تشبيه اشيا به چيزهاي خيالي که وجود خارجي ندارند و در خيال و وهم موجود است مثل اين که انگشت (زغال مشتعل) را به درياي مشکين که امواجش زرين باشد، تشبيه کنيد، هم چون تشبيهات ازرقي، پسنديده و نيکو نمي باشد.
اين مسأله نشان مي دهد که وطواط تنها به شرح و تعريف فنون بلاغي نپرداخته، بلکه گه گاه به تقد و تحليل هم توجه کرده است.(11)
يا مثلاً در صنعت «ابداع» وطواط اظهار عقيده کرده و گفته است:
«من مي گويم که اين، از جمله ي صنعت نيست» زيرا کلام عقلا و فضلا، خواه منثور و خواه منظوم، بايد بر اين گونه باشد و اگر چنين نباشد که جزء کلام عوام به شمار آيد (رک: حدائق السحر ص 83).
وطواط، از کتب بلاغت عربي، که از اعجاز قرآن بحث کرده، آگاه بود، زيرا در بحث از تشبيه مطلق گفته است: (رک: حدائق السحر 43)
علي بن عيسي صاحب کتاب «اشتقاق» در اعجاز قرآن کتابي نوشته که در آن، همه ي تشبيهات موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده است (12) و نيز در بحث از سجع به تقليد آنان که در باب اعجاز قرآن کتاب نوشته اند(13)، وطواط هم گفته است:
«آخر آيات را اسجاع نشايد گفت، فواصل بايد گفت...» رک حدائق السحر، ص 14، عجيب است که رشيدالدين وطواط، در مقدمه ي کتابش «ابيات شواهد کتاب ترجمان البلاغه را بس ناخوش مي يابد» و آنها را از «انواع زَلَل و اصنافِ خِلل خالي نمي بيند»
ولي با وجود اين، در حدود چهل بيت از اشعار «ترجمان البلاغه» را وطواط نيز به عنوان شاهد مثال در کتاب مي آورد.
رک: ترجمان البلاغه، ص 8 و حدائق السحر، ص 4 و نيز رجوع شود به صفحات 82 و 53 ترجمان البلاغه و صفحات 38 و 48 حدائق السحر.
اشعاري که در هر دو کتاب به عنوان شاهد مثال آمده است، فراوان مي باشد(14). البته در نقل برخي از اشعار در دو کتاب، اندک اختلافي هم مشاهده مي شود.
رک حدائق السحر، ص 70 و ترجمان البلاغه، ص 99.
وطواط در نام گذاري برخي از فنون بديعي با رادوياني، اختلاف نظر دارد (15) و اين خود يک امر طبيعي است؛ زيرا در روزگار رادوياني- که مقدم بر وطواط بوده است برخي از مصطلحات بلاغت وجود نداشته و در روزگاران بعد و مثلاً در قرن ششم هجري، برخي از مصطلحات بلاغي، پيدا شده است.
کتاب «حدائق السحر» رشيدالدين وطواط با آن که فارسي است ولي چون فنون بلاغي ميان دو زبان مشترک است، او براي هر صنعت از هر دو زبان شواهد و امثله آورده است، بدين معني که نخست از قرآن مجيد و سپس از حديث نبي اکرم و از آن پس از آثار خلفاي راشدين و صحابه و آن گاه از سخنوران و بلغاء عرب و از پي آن ها از نثر فارسي مثال مي آورد و پس از پايان مثال هاي نثر، به ذکر مثال هاي نظم عربي و فارسي مي پردازد.
متأسفانه در اين کتاب نظم منظقي وجود ندارد يعني مولف از صنايع مربوط به شعر هم چون «ردّ الصدرِ العَجُز» و يا صنايع مشترک ميان نظم و نثر و يا صنعت مربوط به نثر را جداگانه بحث نکرده ولي تمام صنايع را تعريف کرده و در آغاز نام صنعت را به عربي و سپس ترجمه ي فارسي آن را گفته و سپس مثال آورده است.
تعريفات در کتاب «حدائق السحر» همه منطقي است يعني جامع و مانع است و همه با عبارات فصيح و بليغ بيان شده و نظم کلام استوار است و عبارات در نهايت ايجاز است، هر چند که در نام گذاري کتاب تسامح شده و با آن که در مقدمه کتاب، تصريح شده که اين کتاب در محاسن نظم و نثر است ولي باز هم در ذيل همان مقدمه، نام کتاب را «حدائق السحر في دقائق الشعر» ناميده و شايد هم بتوان گفت اولاً در تسميه و نام گذاري جامعيت و مانعيت ضرورت ندارد و ثانياً در نزد قدما در فنون سخن به شعر بيشتر اهميت مي دادند تا به نثر، و سخن سنجي شعر بيشتر مورد بحث قرار مي گرفت.
3- المعجم في معايير اشعار العجم
در اوال قرن هفتم هجري، سومين کتاب با ارزش در علوم بلاغي به اسم «المعجم في معايير اشعار العجم» توسط شمس قيس رازي نوشته شد.
شمس قيس، کتاب مزبور را به تقليد از کتاب «حدائق السحر» رشيد وطواط نوشت، زيرا شمس قيس در طرح کتاب خويش از رشيد وطواط تقليد کرده و هم چون او قواعد بلاغي را به دو زبان فارسي و عربي نوشته و از عربي و فارسي مثال آورده و نکات و امثال و مطالب در هر دو کتاب، تقريباً يکي است و بعيد به نظر مي رسد که از باب توارد خاطر باشد.(16)

 

 

پی نوشت ها :
 

*استاد زبان و ادبيات فارسي دانشگاه فردوسي مشهد
1- مثلا رادوياني در ص 29 ترجمان البلاغه، براي صنعت مطابقه و در ص 8 از شعر دقيقي براي صنعت ترصيع از شعر رودکي و در ص 22 براي صنعت مقتضب از شعر رودکي و در ص 34 در صنعت تضاد از شعر رودکي و در ص 52 براي تشبيه شرطي، از شعر رودکي و در ص 76 در صنعت مراعاه النظير، از شعر رودکي و در ص78 در صنعت تجاهل العارف، از شعر رودکي و در ص94 و 52 در صنعت استدراک، از شعر رودکي، مثال آورده است.
2- برخي از فارسي زبابانان براي بعضي از صنايع بديعي در مقابل مصطلحات عربي، اصطلاحاتي وضع کرده اند، مثلا در برابر صنعت «رد العجز علي الصدر» مطابق و مصدر و در برابر «لغز» چيستان گفتند. و براي صنعت سوال و جواب پارسيان «معتبر» گفتند.
3- مثلا رشيد وطواط آن جا که مي خواهد از شعر خود مثال بياورد مي گويد: «من مي گويم» ر.ک: حدائق السحر ص84 و بسياري جاهاي ديگر.
4- در کتاب هاي نثري پيش از ترجمان البلاغه رادوياني، گه گاه به مسائل بلاغي و نقدي اشاراتي شده است مثل اين که نظامي عروضي درص 61 چهار مقاله در باب تطابق لفظ و معني به طور ضمني بحث کرده و عبارات موجز و مفيد را خوب دانسته و به جمله ي «خيرالکلام فاقلّ و دلّ» استناد جسته و در هيمن بحث به طور غيرمستقيم دو قاعده بلاغي را باز گفته است:
1. الفاظ براي بيان معاني است.
2. ايجاز خوب است ولي دراز قولي بي حاصل خوش آيند نيست.
نظامي عروضي در صفحه ي 38 کتاب چهار مقاله، در حکايت نهم از مقالت اول، از «ايجاز لفظ و اعجاز معني» سخن گفته و در صفحه 43 همان کتاب در مقالت دوم، آن جا که از شاعري سخن گفته اعتقاد دارد که شاعر بايد «... معني خرد را بزرگ گرداند و معني بزرگ را خرد و نيکو را در خلعت زشت بازي نمايد و زشت را در صورت نيکو جلوه دهد.»
شايد سخن نظامي همان سخني باشد که قدامه بن جعفر در صفحه ي 26 «نقدالشعر» گفته است: «ان العلو عندي احدالمذهبين و هو ما ذهب اليه اهل الفهم بالشعر والشعراء قديما و قد بلغني عن بعضهم انه قال: احسن الشعر أکذبه. کذا يري فلاسفه اليونانين في الشعر علي مذهب لعنتهم...».
5- براي نمونه رجوع شود به صص 116 و 117 و 118 و 119 ترجمان البلاغه.
6- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به «حدائق السحر في دقائق الشعر» به تصحيح و اهتمام عباس اقبال، چاپخانه ي مجلس، مقدمه ي مولف صفحه1.
7- در صفحات 2 و 3 مقدمه نوشته است: «چنين گويد: محمدبن عمرالرادوياني... هر روزگاري را اندر شرح بلاغت و بيان حل صناعت... اند دانستن اجناس بلاغت و اقسام صناعت..».
8- براي آگاهي از شرح حال رشيدالدين وطواط به ماخذ زير مراجعه شود:
1. معجم الادباء ج19 از صفحه 29 به بعد.
2. لباب الالباب 80/9.
3. تذکره الشعراء ص87.
4. تاريخ جهانگشا، ج18/2.
9- رجوع شود به حدائق السحر، صص 13 و 38 و نيز الصناعتين ص338 و البديع ص 58.
10-البلاغه تطور و تاريخ، ص275.
11- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: حدائق السحر، ص42.
12- ناگفته نماند که علي بن عيسي، در کتاب مزبور از تشبيه بحث کرده ولي چنين نيست که «همه تشبيهات، موجود در قرآن را مورد بحث قرار داده باشد. آن کس که از همه تشبيهات قرآن، بحث کرده، ابن ناقيا بغدادي است (متوفي به سال 458ه) که در کتاب «الجمان في تشبيهات القرآن» تشبيهات قرآني را مورد بحث قرار داده است.
13- علي بن عيسي الرماني در ص 97 «ثلاث رسائل في اعجاز القرآن» گفته است: «الفواصل حروف متشاکل في المقاطع توجب حسن افهام المعاني الفواصل بلاعه و السجاع غيب» با قلاني هم در ص 57 کتاب «اعجاز القرآن».
14- جاي بسي شگفتي است که وطواط در آغاز کتاب گفته «امثله و شواهد رادوياني متکلف است» ولي خود برخي از آنها را نقل کرده است.
15- براي آگاهي بيشتر در اين زمينه رجوع شود به مقاله ي «بلاغت فارسي» نوشته دکتر سيد محمد علوي مقدم در مجله دانشکده ادبيات مشهد شماره سوم سال چهاردهم پاييز 1357 صص 614 و 615.
16- ر.ک: مبحث استعاره در المعجم و حدائق السحر.
 

منابع و ماخذ:
1- السيد المرحوم احمد الهاشمي، جواهر البلاغه في العماني و البيان و البدي، الطبعه الثالثه عشره مصر 1383 هـ، 1963 م ص 32.
2- عبدالکريم الخطيب، الاعجاز في دراسات السابقين الکتاب الاول، بيروت دارالمعرفة، الطبعة الثانيه 1975 م هـ ص 291.
3- اول من قال ذکر طرفة بن العبد في شعرٍ يعتدر فيه الي عمرو بن هند تصّدق علّي هداک المليک فانَ لکلِّ مقامٍ مقالاً رک: ابوطالب، المفضل بن سلمه بن عاصم، متوفي به سال 291 هـ الفاخر.
تحقيق عبدالعظيم الطحاوي- محمد علي النجار 960 م 1380- هـ.
وزارة الثقافة وَ الارشاد القوص، مصر ص 314.
4- دکتر تمّام حسّان، «اللغة العربية معناها و مناها»، ص 2118.
5- اصل سخن ابن خلدون در مقدمه صفحه 553 چنين است: «وَ اَعلَمَ اَنَّ ثَمَرةَ هذا الفَنَّ انّما هي في فهم اِعجاز القرآن.»
6- مأخذ سابق ص 553.
7- عبدالقاهر جرجاني- دلائل الاعجاز في علم المعاني، تحقيق از شيخ محمد عبده، بمکتبة القاهرة، 1381 هـ ص 201.
8- براي آگاهي بيشتر رجوع شود به: دکتر علوي مقدم، دکتر رضا اشراف زاده معاني و بيان، تهران 1376 ش صص 26 و 27 انتشارات سمت.
9- ابوعثماان عمروبن بحر جاحظ، الابيان و التبيين، تحقيق و شرح از عبدالسلام محمد هاروني، بمکتبيه الخانجي، مصر، ج 1 صص 227 و 222 و 306.
10- مآخذ سابق 1/138 و 139
11- مأخذ پيشين 3/14.
12- رک: ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربّه اندلسي، العقد الفريد، تصحيح و شرح از احمد امين، احمد الرين، ابراهيم الابيازي، مکتبة النهضة المصّرية 1962 م ج 4 ص 222.
13- رک: الخطابه، ترجمه عربي قديم منسوب به: اسحاق بن حنين، تحقيق و تعليق از عبدالرحمن بدوي، مصر 1959 م صص 185 و 200 و 218.
14- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به مقاله، تأثير دو کتاب ارسطو در بلاغت عربي، دکتر محمد علوي مقدم، کيهان انديشه، ش 20، مهر و آبان 136 صص 114 تا 121.
15- براي آگاهي بيشتر رجوع کنيد به پاورقي چهار مقاله، تعليقات علامه قزويني، ص 173.
16- رک: حدائق السحر، ص 70 و 710
17- مأخذ سابق، 59.
پايگاه نور- ش 18

 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط