«توريه» فن ادبي تامل برانگيز(1)
چکيده
از گونههاي صدف وار گهر معني يکي فن «توريه» است که در گفتار حاضر به شيوهاي دقيق بررسي ميشود و از موارد زير سخن ميرود:
1) پيشينة «توريه» 2) مساله نابساماني تعريف «توريه» 3 )فرق «توريه» با ديگر فنون نزديک به آن 4) اقسام «توريه» 5) ارزش هنري «توريه».
واژگان کليدي:
«توريه» صنعت و تکلف، طبع و فطرت، معني قريب و معني بعيد، ايهام، مغالطه و توجيه.
ديگر فن بلاغي مورد بحث در سلسله گفتارهاي نگارنده «توريه» است که با نام «ايهام» و «توجيه» و «تخيل» و «مغالطه» نيز ناميده ميشود(1). سخن شناسان و نکته دانان آن را صنعتي باريک و ظريف به حساب ميآورند که ميتواند در تاويل و تفسير کلام رمزآميز، پرفايده و مشکل گشا باشد. (ابن حجه: خزانه الادب 2/40 سيوطي: الاتقان3/285) بلاغيان «توريه» را از آرايههاي معنوي «علم بديع» ذکر کردهاند و در اصطلاح خود لفظي ميدانند: حامل دو(2) معني حقيقي، يا مجازي، و يا مختلف، که يکي از آنها بر اثر کثرت استعمال و شرايط خاص حاکم بر سخن، به فهم نزديک باشد و دلالت لفظ بر آن روشن؛ و ديگر معني دور از فهم و دلالت لفظ بر آن پنهان، و در عين حال مراد و مقصود متکلم. (قزويني: «ايضاح» و «تلخيص» 4/323. ابن حجه 2/39) بنابراين ميتوان ارکان «توريه» را اين سه عنصر به حساب آورد:
1) لفظ که محمل معني است. 2) معني قريب، يعني توريه ساز، يا «مُورّي به» 3) معني بعيد که «موريعنه» است و مراد.
از جمله مثالهاي معروف اين فن:
الف) آية «و هو الذي يتوفاکم بالليل و يعلم ما جرحتم بالنهار» (الانعام/60»، (او کسي است شما را در شب ميگيرد و در روز کارهاي زشت شما را ميداند). لفظ «جرحتم» در اين مثال داراي دو معني است: يکي ظاهر نزديک و غيرمراد که زخمي کردن و شکافتن پوست است؛ و ديگري پنهان دور مقصود که ارتکاب معاصي و گناه باشد. (بسيوني1418 ه : علم البديع، ص171)
ب) سخن رسول خدا(ص) هنگامي که با يارانش راهي جنگ بدر بودند و رهگذري از آنان پرسيد: «ممن القوم؟» (اين گروه از کيانند؟ يا اين جمع از کدام قبيلهاند؟) پيامبر که مي خواست پرده پوشي کند، چنين گفت: «من ماء» (از آبند) کلمة «ماء» در اين عبارت مَحمل دو معني است: يکي نزديک و روشن با توجه به شرايطي که پرسش و پاسخ را پيش کشيده، يعني نام «قبيلهاي خاص» که مراد نيست؛ و ديگري «آب» که مراد است ـ شايد در کنار ديگر احتمالات ناظر به «وجعلنا من الماء کل شيء حي» (الانبياء/30) باشد – و نسبت به فضاي پرسش و پاسخ دور و پنهان. (ابناثير1419: المثل السائر 2/194)
ج) گويند: خليفة اول هنگامي که در معيت رسول خدا بود و مکه را پنهان از دشمنان ترک ميگفتند، رهگذري هويت پيامبر را از وي پرسيد: «من هذا؟» = (اين کيست؟) در پاسخ چنين گفتند: «هاد يهديني» (رهنمايي است مرا راهنمايي ميکند).
چنان که ملاحظه ميشود واژه «هاد» در اين گفتگو حامل «توريه» است زيرا دو معني در بر گرفته: يکي «راهنماي سفر» که با توجه به فضاي پرسش و پاسخ به فهم نزديک باشد و روشن، ولي مراد گوينده نيست؛ ديگر معني «راهنماي ديني» که دور از ذهن است و پنهان، اما در عين حال مقصود متکلم. (ابن حجه: 2/244)
فن «توريه» را در بين ديگر آرايهها – چنان که بدان اشارت رفت – ارزشمند و کمياب ميدانند، و صنعتي دقيق و ظريف به حساب ميآورند؛ که از يک سو محملي بزرگ در سخنان رمزآميز است و از سوي ديگر در تفسير و تاويل آنها موثر و مشکل گشا. بنابراين انتظار ميرود تا مباحثي که در دهههاي اخير به «توريه» اختصاص يافته است فراگير و گسترده، عميق و ريشهاي، جوابگوي پرسشهاي نهفته و توام با تفسير و تحليل مثالها باشد؛ ولي متاسفانه، در عمل اين انتظار برآورده نميشود زيرا مباحث غالباً محدود و کليشهاي، سطحي و تکراري، و آشفته و توام با الفاظي تهي از وسواس و فروتني علمي است.
در اين گفتار سعي ميشود تا سخن در راستاي انتظار فوق ادامه يابد، و زواياي مختلف و پنهان و يا آشفته و مبهم، با صدق و اخلاص مورد بررسي قرار گيرد. از آن جمله:
مساله نخست پيشينة «توريه» است؛ طبيعي است اين «صنعت» چون بسياري از ديگر فنون روزگاري را در ميان اقوام و ملتها سپري کند و ناخودآگاه مورد استفاده قرار گيرد، اما کسي آن را به عنوان پديدة خاص تلقي نکند و نامي بر آن ننهد. انسانها عموماً، در زندگي روزمرة خود چنان که نيازمند بيان روشن و تعبير صريحاند ديگر گاه در طلب پرده پوشي و پنهان کاري برميآيند و نهفتنيها را عريان بر همه عرضه نميدارند. پرده پوشي و پنهان کاري چه بسا در نهاد بسياري از جانوران حضور دارد، آية: «فيعث الله غراباً يبحث في الارض.....» (المائده/31) در اين جا ما را بس. بنابراين مسالة پنهان کاري در انسان که موجودي متفکر و خردمند ميباشد حضورش عميقتر و گستردهتر، و اصيلتر و ريشهدارتر است، تا آن جا ميتوانيم ادعا کنيم بشر پس از قدم نهادن به عالم وجود ديري نميگذرد که خصيصة پرده پوشي را در خود فعال ميکند و بدان پناه ميبرد، هر چند ممکن است اين پيشآمد در گفتار با تاخيري بيشتر پيش آمده باشد.
در ارتباط با پيشنه «توريه» يادآوري چند نکته ضروري مينمايد:
اولاً) شيوة پرده پوشي گفتاري، تا زماني که با ناخودآگاهي و همياري فطرت و طبع همراه است و مهر «فن» و «صنعت» بر پيشاني ندارد زيبا و پويا و مطبوع؛ و هر چه به وادي خودآگاهي نزديک شود و در دام و قيد نام و نشان و تکلف گرفتار آيد ايستا و بيروح و نامانوس.
ثانياً) در «توريه» نيز چون ديگر فنون معلوم نيست که آغازگرش چه کسي، و نخستين صورت گفتاري آن چه بوده است؟ اما مسلم آنست که در ادبيات عرب: شعر و نثرش، نمونههايي از فن مورد نظر مربوط به عصور مختلف در دست ميباشد که حکايت از گذشتة دور دارد، از جمله:
الف) بيت زير از معلقة «عمروبن کلثوم» شاعر پيش از اسلام در وصف «مَي»:
مشعشعه کأنّ الحص فيها
اذاما الماء خالطها سخينا
(تبريزي: شرح معلقات عشر، ص237)
(رخشنده شرابي به رنگ زعفراني، با آب که بياميزد- آمادة نوشيدن و سرمستي شود- گشاده دستي کنيم.)
«ابن حجه» لفظ «سخينا» را محمل «توريه» ميداند زيرا شکل کلمه دو معني بر زبان دارد: يکي «گرم و داغ» و ديگري «بخشندگي و گشاده دستي» از آنجا که بيت در وصف شراب و مي خوارگي است و عادت بر اين بوده در فصول سرد آن را با آب گرم بياميزند تا سر کشند؛ معني اول در اين مقام به ذهن نزديکتر باشد، هر چند معني دوم مراد شاعر است و يادآور سخن «عنتره» ديگر معلقه سراي عصر جاهلي:
فاذا سکرت فإنني مستهلک
مالي و عرضي وافر لم يکلم
(ديوان: ص62)
(آن گاه که سرمست شوم گشاده دستي کنم، حال آن که آبرو فزونست و آسيب نديده.)
ب) از قرآن و روايات نمونههاي آن گفته آمد.
ج) ديگر نمونه از «توريه» در شعر قديم، سخن «عمر» بن أبي ربيعه (ت93 ه( - شاعر غزل سراي روزگار بنياميه – در مورد ازدواج زن و مردي به نامهاي «ثريا» و «سهيل» که در جمال و کمال با هم برابر نبودهاند:
ايها المنکح «الثريا» «سهيلاً»
عمرک الله کيف يلتقيان
هي شاميه اذا ما استقلت
و «سهيل» اذا ما استقل يمان(3)
ـ اي که پيوند «ثريا» را به «سهيل» فراهم ميآوري، ترا به خدا چگونه آن دو در کنار هم آيند! ثريا آن گه که بکوچد از «شام» است و «سهيل» آن گاه که بگذرد از «يمن».
واژههاي «توريه» ساز در بيت اول «ثريا» و «سهيل» است که هر کدام حامل دو معني: يکي، ستارههاي معروف و متبادر به ذهن در صف معني قريب غيرمراد؛ ديگري، زن و مرد مورد نظر شاعر که در پوشش نام ستارگان پيچيده شدهاند و قرابت معني اول را ندارند.
د) بحتري (ت284) شاعر نامور و دل و گوش نواز عصر عباسيان هم از «توريه» بهره ميگيرد، آن جا که جمال يار را بينياز از زيور ميبيند:
و وراء تسديه الوشاح مليه
بالحسن، تملح في القلوب و تعذب(4)
(وي بدون زيور لبريز از زيبايي است، دلربا باشد و گوارا و شيرين)
شاعر در اين بيت غرض و مقصود خود را که «ظرافت و دلربايي و دلپذيري» است در واژة «تملح» گنجانده که ظهور و بروز در معني «با نمک بودن» دارد، ولي عبارت «مليه بالحسن» که با «ظرافت و دلربايي» دمسازي دارد معني توريه را در دل مينشاند. (ابن حجه: الخزانه 2/42. بسيوني: علم البديع176)
اين نمونههاي مختصر که گفته آمد و امثال آنها که در ضمن منابع مربوط بدانها اشاره رفته است و متعلق به عصور اولية تاريخ ادب عرب – يعني روزگاري که زندگي فرهنگي و اجتماعي غرق آسيبهاي سياسي و فريبندگي و پيچيدگي تجمل پرستي نشده – معمولاً ويژگيهاي مشترک دارند، از آن جمله:
اولاً) در راستاي فطرت و طبع شکل گرفتهاند، و از تکلف و صنعت برکنار.
ثانياً) پاسخ به نيازهايي است كه گاه و بي گاه به مناسبت هاي پيش آمده رخ مي نمايند.
ثالثاً) مَخلَص و وسيلهاي براي رهايي از تنگناهاي اتفاقي به شمار ميآيند، چنان که «بختري» ميگويد:
و سميتها من خشيه الناس «زينباً»
و کم سترت حباً عن الناس «زينب»
(ديوان 2/249)
(از ترس مردم او را «زينب» خواندم، زينب چه بسا عشق را از مردم پرده پوشي کرد)
رابعاً) تعبيرها معمولاً فاقد نام و نشانند و از قبل شناخته شده نيستند.
خامساً) استفاده و بهرهگيري از آنها جنبه سرگرمي يا هنر نمايي ندارد.
سادساً) چون جهت استفاده از آنها محدود است و غرضهاي بهرهگيري محصور، از فرايند بالايي برخوردار نيستند.
اما «توريه» چون به عصر «متنبي» (ت 354ه) نزديک ميشود «طبع و فطرت» کمرنگ ميگردد و مساله جنبة هنري به خود ميگيرد، تکلف و صنعت آرام آرام رخ مينمايد، و شعرا و ادبا در شکار فنون کلامي به تنافس و طبعآزمايي روي ميآورند. تا جايي که انگشت اشارة برخي در ميدان طرح و اشاعة «توريه» به سوي «متنبي» نشانه ميرود. (ابن حجه: 2/41) گرچه اين نسبتها تا حدودي اغراقآميز باشد ولي حقيقت آنست فن مورد نظر در روزگار «متنبي» گرفتار حاسدان برادر نماهاي يوسف، و پس از وي «ابوالعلاي معري» (ت449 ه) حکيم روشن ضمير و سلسله جنبان فلسفة خيامي و ناقد طبقات اجتماعي، تحولي زياد مييابد: جهات استفاده از آن گسترش پيدا ميکند، جنبة هنرنمايي بدان افزوده ميشود، و نام و نشان ميگيرد. کيست که نمونههاي زير «توريه» از اين دو شخصيت نخواند و آن گاه استادي «متنبي» را نستايد و صنعت و تکلف «حکيم معره» را در نيابد:
اولي در خيال پردازي خود جدايي دو يار از يکديگر، و در خون غلتيدن يکي از آنها را چنين بيان ميکند:
برغم «شبيب» فارق السيف کفه
و کانا علي العلات يصطحبان
کان رقاب الناس قالت لسيفه
رفيقک قيسسي و انت يماني
(متنبي: ديوان 4/243)
(برخلاف ميل «شبيب» کفش شمشير را که در هر حال همراه هم بودند رها کرد، گويا گردنهاي مردم که مورد اصابت آن قرار گرفته بود شمشيرش را گفت: دوست تو از قبيلة «قيس» است و تو از «يمن»).
«متنبي» مرگ «شبيب» را که بر «کافور» فرمان رواي مصر شوريده است به تصوير ميکشد و در آن مجموعهاي از هنرهاي بلاغي را مينشاند، از جمله:
يکي، کناية زيباي چند پهلو: ستايش آميز و خوارنما؛
ديگري، حسن تعليلي آن هم چند سويه: دوست پسند و دشمن دوست.
سه ديگر، تشبيهي زيبا با در هم تنيدن «استعارة مکنيه» و «صنعت توريه».
چهارم، توريهاي که غرض، تحليل و تفسير آنست.
«قيس» و «يمن» در مصراع اخير نام دو قبيله از قبايل عرب است که با يکديگر نزاع و اختلاف داشتهاند. واژة «توريه»ساز به قول «ابنحجه» (الخزانه 2/41): «يمن» است که دو معني دارد: يکي «شمشير يمني» که نزديک به فهم و ظاهر در اين جا محسوب ميشود؛ و ديگري «مردي از قبيلة يمن» که دشمن و مخالف «قيسيان» باشد و ملحوظ «متنبي»، و نسبت به معني اول دور از ذهن. شاعر با توسل به اين ترفند، فرو افتادن شمشمير از دست «شبيب» را توجيه ميکند. قاضي جرجاني (ت366 يا 392 ه( در «الوساطه بين المتنبي و خصومه» ابيات فوق را بدون تحليل و تفسير در شمار، اشعار زيبا و نيک شاعر نامور ادب عرب به حساب ميآورد.
دومي: «ابوالعلاي معري»، مرکب از پاي درآمدة اسير سوار سخت دل را در چنين تعبيري مينشاند:
و حرف کنون تحت راء، و لم يکن
بدال، يوم الرسسم غيره النقط
اين بيت در نگاه اول توصيف حروف هجا را به نظر ميآورد، زيرا متبادر از واژههاي به کار رفته در آن همان حروف الفبا است که معني ظاهري و نزديک به فهم آنها ميباشد. اما در نگاه بعد با بهرهگيري از تامل و دقت و در نظر گرفتن ساير ابيات، معلوم ميشود مراد شاعر توصيف شتري است که رنج سفر آن را لاغر و مُقَوّس ساخته، و وي با چينش کلمات دو پهلو علاقة شديد خود را به «صنعت توريه» نشان داده.
براي روشن شدن مطلب جا دارد در ابتدا واژههاي ايهامدار در ارتباط با بيت تفسير شود، سپس طبق معمول شعر ترجمه گردد، و در آخر شعر «توريهها» بيايد.
«حرف» دو معني دارد: يکي حروف الفبا؛ و ديگري شتر. «نون» نيز تداعي بخش دو معني است: يکي حرفي مخصوص از حروف هجا؛ و ديگري در ارتباط با شعر تجسم رنج نماي حالت خميدگي است. «راء» اين واژه با همين تلفظ در فضاي بيت مورد بحث، از دو معني خبر ميدهد: يکي حرفي مخصوص از حروف الفبا؛ ديگري معني صفت فاعلي از فعل «رأي» يعني به «ريه» زد. «دال» چون ديگر واژهها در اين مقام از دو معني برخوردار است: يکي همان واحد مخصوص از حروف الفبا؛ و ديگري صفت فاعلي از فعل «دلا» به معني مهرباني کرد. آخرين کلمه که «نَقط» است ديگر معني آن در راستاي بيت پرتکلف، باران باشد.
ترجمه بيت: بسا شتري لاغر کمان پشت، به زير سواري نامهربان که به ريهاش مهميز ميزد، قصد ديار دوستي داشت که باد و باران آن را ناشناخته کرده بود.
در تحليل توريههاي انبوه و پرتکلف، شايد همين اندازه بس باشد که يادآور شوم: معاني اولية واژهها در ارتباط با حروف هجائي متبادر به فهماند و نزديک و غيرمراد؛ و ديگر معنيهاي آنها در ارتباط با شتر زجر کشيده، دور و پنهان ولي ملحوظ و مقصود.
فن «توريه» پس از اين مرحله در بين «طبع و فطرت» و «تکلف و صنعت» و «اقبال» و «ادبار» به حيات خود ادامه ميدهد تا روزگار «قاضي فاضل»، عبدالرحيم بن علي (ت594 ه) وزير و دبير سلطان «صلاحالدين ايوبي». (ت589 ه) اين دبير باهوش و خوش ذوق و دانشمند – که «جاحظ» (ت255 ه) طبقة آنها را بهترين نمونة فصاحت و بلاغت ميداند: «اما انا فلم ارقط امثل طريقهً في البلاغه من الکتاب» (البيان و التبيين 1/137) و سلطان نيز کشور گشاييش را از جمله «فتح بيت المقدس» مديون قلم او به شمار ميآورد و خطاب به امراي لشکرش ميگويد: «لا تظنوا اني ملکت البلاد بسيوفکم بل بقلم الفاضل» (الاعلام) ـ با توجه به استعدادهاي شخصي و منزلت سياسي و اجتماعي خويش، به کالبد فن مورد نظر حياتي نو ميبخشد و در شريانهاي آن خون تازه روان ميسازد؛ جنبههاي استفاده از آن را گسترش ميدهد، آن را در بيشتر امور زندگي وارد ميکند: در تنگناها، راز و رمزها، شاديها و سرگرميها، هنرنماييها و طبع آزمودنها.
و از جنبة شيوة بيان هم، قالب و تعبير را شيوا و رسا، دلنشين و گوش نواز، مأنوس و آشنا و پويا و متحرک ميکند. وي با توان ذوق و دانش وسيعش پرده مستوري «توريه» را ميگشايد و چهره و جمالش را مينماياند و مردم را به سوي آن ميکشاند. «ابن حجه» حق دارد تا از زبان ديگران چنين بگويد: (5) «ان الفاضل هو الذي عصر سلافه التوريه لاهل عصره و تقدم علي المتقدمين بما اودع منها في نظمه و نثره، فانه – رحمه الله تعالي – کشف بعد طول التحجب ستر حجابها، و انزل الناس بعد تمهيدها بساحتها و رحابها» (الخزانه 2/413)
پی نوشت ها :
*استاد زبان و ادبيات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
1-سکاکي (ت626 ه( در «مفتاح العلوم» توريه را تحت عنوان «ايهام» ميآورد. شهابالدين محمودبن سليمان (ت725 ه) در «حسن التوسل الي صناعه الترسل» صنعت مورد بحث را «ايهام» ميخواند، و از «توريه» و «تخييل» نيز ياد کرده است. ابنحجه حموي (ت837 ه) در «خزانه الادب» همين فن را «توريه» مينامد و از «ايهام» و «توجيه» و «تخييل» نيز نام ميبرد. قزويني (ت739 ه) در «ايضاح» و «تلخيص» پس از ذکر «توريه» عنوان ايهام را نيز متذکر ميشود. ابناثير (ت637 ه) و در «المثل السائر» «توريه» را عنوان مغالطه ميدهد.
2-دسوقي (ت1230 ه) در حاشية مختصر مطول به نقل از کتاب «اطول» متذکر ميشود حصر «توريه»بر دو معني بنا بر حداقل است و جنبة تعيين ندارد.
3-ابن خلکان «ثريا» را دختر علي بن عبدالله بن حارث..... معرفي ميکند و «سهيل» را پسر عبدالرحمن بن عوف زهري. شوهر پس از ازدواج همسرش را به مصر منتقل ميکند، و عمربن ابي ربيعه اين ازدواج و نقل مکان را در تخيل خود به اختلاف دو ستارة «ثريا» و «سهيل» مثل ميزند (وفيات الاعيان 3/436-437- الاغاني 1/122)
«سهيل» را ازين جهت يماني گويند که در «يمن» بهتر ديده ميشود.
4-روايت ديوان (2/331) «ووراء تسديه الوشاه....» ميباشد. بيت «بحتري» را در شمار «توريه مبينه» به حساب ميآورند چون عبارت «مليه بالحسن» جانب «موريعنه» را تحکيم ميبخشد و پردة استتار را از روي آن برميدارد. اما «ابنحجه» در اين مورد ترديد ميکند و معتقد است عبارت «تعذب» در برابر به «موريبه» فرصت حضور بيشتر ميدهد، بنابراين هر دو ملايم از باب «اذا تعارضا تساقطا» تاثيرشان منتفي ميشود و در اين صورت «توريه» «مجرده» به حساب ميآيد نه «مبينه».
«بسيوني» از آنجا که «تعذب» را متردد بين دو معني به حساب ميآورد. يکي شيريني که متضاد شوري است؛ و ديگري ظرافت، و هر کدام از دو معني ملايم و مناسب يکي از طرفين توريه است؛ نقشي براي عبارت مورد نظر قائل نيست و توريه را چون ديگران «مبينه» ميداند. (خزانه الادب 2/246-247. علم البدايع، ص176)
اما نگارندة اين سطور در اصل مطلب که «تملح» توريه باشد تردد دارد، زيرا بر اين باور است که «ملاحت» نيز هاله «ملوحت» است و داخل در دايرة گسترده شدة معني آن بر اثر مرور زمان، يا به عبارت ديگر «ملاحت» به معني ظرافت و دلپذيري همان شبح معنوي «ملوحت» به معني شوري و با نمک بودن به معني لغوي است نه اصطلاحي، مانند «شيريني سخن» که همان شبح معنوي «شيريني در عسل» باشد هر چند که آن شبح را به «التذاذ» تفسير كنند.
5-قاضي فاضل همان است که شيرة باده توريه براي مردم روزگارش بيرون کشيد، و يا به کارگيري توريه در شعر و نثر خود از گذشتگان پيشي گرفت. وي (ره) پس از سالها مستوري «توريه» پرده از روي آن کنار زد و بعد از بازسازي و نوسازي مردم را دور آن جمع کرد. (خزانه 2/43)
منبع:نشريه پايگاه نور شماره 19
ادامه دارد...