بررسي انتقادي مباني فلسفي ديدگاههاي اخلاقي جان ديويي(1)

هدف اصلي اين نوشتار اين است که مباني فلسفه ديويي بررسي منتقدانه شود. ديويي پژوهش اخلاقي را بخشي از پژوهش تجربي مي داند. رويکرد او در اخلاق ابزار انگاري است. احکام ارزشي ابزاري است براي اين که در شرايطي...
سه‌شنبه، 9 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسي انتقادي مباني فلسفي ديدگاههاي اخلاقي جان ديويي(1)

 بررسي انتقادي مباني فلسفي ديدگاههاي اخلاقي جان ديويي(1)
بررسي انتقادي مباني فلسفي ديدگاههاي اخلاقي جان ديويي(1)


 

نويسنده:دکتر اعظم قاسمي*،دکتر حميدرضا آيت اللهي **




 

چکيده
 

هدف اصلي اين نوشتار اين است که مباني فلسفه ديويي بررسي منتقدانه شود. ديويي پژوهش اخلاقي را بخشي از پژوهش تجربي مي داند. رويکرد او در اخلاق ابزار انگاري است. احکام ارزشي ابزاري است براي اين که در شرايطي که عادات، براي هدايت رفتار کفايت نمي کند. رفتار را به نحو رضايت بخشي جهت دهي کند. در اين ديدگاه احکام ارزشي به نحو ابزاري ارزيابي مي شوند، يعني از اين جهت که تا چه حد مي توانند در راهنمايي رفتار موفق باشند. ما با اين وسيله اين احکام را آزمون مي کنيم که ببينيم آيا نتايج رضايت بخشي به همراه دارند يا نه و آيا مسائلي را که براي حل آن طراحي شده اند را حل مي کنند يا نه. در اين رويکرد پراگماتيستي شرايط تضمين احکام ارزشي در رفتار خود بشر قرار دارد و نه در يک مرجع پيشين مثل فرمان الهي يا صور افلاطوني يا عقل محض. مشکل اصلي فلسفه اخلاق ديويي نسبي گرايي است.
کليد واژه ها: ديويي، اخلاق، فلسفه اخلاق، ابزار انگاري، نسبي گرايي.

سرآغاز
 

جان ديويي به همراه پيرس و ويليام جيمز متفکراني بودند که در اواخر قرن نوزدهم و اوائل قرن بيستم جنبش فلسفي پراگماتيسم را ايجاد کردند.پراگماتيسم ديدگاه، روش و فلسفه اي است که نتايج عملي ايده ها و عقايد را به عنوان معيار تعيين ارزش و صدق آن ها به کار مي برد و بنا به تعريف ويليام جيمز: «ديدگاهي که از آغاز اشياء اصول، مقولات را کنار مي گذارد و به غايت اشياء دستاورد، نتايج و واقعيات عملي توجه مي کند».آن طور که ديويي تأکيد مي کند قدرت يک نظريه به اين است که تا چه حد در حل مشکل موفق باشد. البته هميشه ما بايد آمادگي اين را داشته باشيم که نظريه ديگري که عملکرد آن بهتر از نظريه فعلي است جايگزين آن شود.
دوره زندگي ديويي (1952-1859) مصادف بود با جنگ هاي داخلي تا جنگ سرد. يعني دوره اي که تغييرات بسيار زيادي از نظر اجتماعي، اقتصادي سياسي و صنعتي داشت. او معتقد بود نه اخلاق سنتي و نه فلسفه اخلاق سنتي هيچ کدام نمي توانند با مسائلي که در اين جامعه در حال گذار مطرح مي شود به خوبي مواجه شوند. اخلاق سنتي با شرايطي سازگار بود که ديگر وجود نداشت. اين اخلاق را نمي شد به گونه اي تغيير داد که با آن بتوان مسائل جديد را حل کرد. فلسفه اخلاق سنتي هم در جستجوي کشف و توجيه اهداف و اصول اخلاقي معيني بود که با روش هاي جزمي به دست آمده بود. اين اصول قادر نبودند متناسب با شرايط و نيازمندي هاي جديد بشر تغيير کنند. هم اخلاق سنتي و هم فلسفه اخلاق در خدمت علايق انسان هاي برگزيده بودند اما به هزينه اکثريت مردم. به اين ترتيب لازم بود اخلاق بازسازي شود تا اين که بتوايند پاسخگوي مسائل و مشکلات جديد باشد.
از نظر ديويي چيزي که شخص را به عنوان يک فيلسوف متمايز مي کند اين است که او در خصوص ماهيت زندگي سعادت آميز و نيز جامعه سعادت آميز ملاحظاتي دارد. در اين ديدگاه فيلسوف در ابتدا و نه به طور انحصاري يک اخلاق دان است. ملاحظه نظري فيلسوف در خصوص ماهيت جهان، ماهيت بشر، و اپيستمولوژي (ماهيت و اعتبار دانش) در نهايت ناشي از نظريه اي است که او در خصوص ماهيت خير و حق در زندگي شخصي و اجتماعي دارد. تجربه اخلاقي از مواجهه خير و شر و يا حق و باطل ناشي نمي شود، زيرا اگر اعمال مختلف به ويژگي خير و شر و يا حق و باطل متصف شوند ديگر جايي براي تأمل و انديشه براي ما باقي نمي ماند. در چنين موقعيت هايي ما اين سؤال که به طور مشخص سؤال اخلاقي است را نمي پرسيم: «من چه بايد بکنم؟» اين سؤال به غايات اعمال ما ارجاع داده مي شود و نه به وسائلي که با آن مي خواهيم اعمالمان را انجام دهيم. تنها وقتي غايات با هم در تعارض درافتند يعني خيري در مقابل ديگري و حق در مقابل حق ديگر قرار گيرد و يا خير و حق در مقابل يکديگر نهاده شوند تحير در خصوص انتخاب اخلاقي رخ مي دهد. براي حل چنين تعارض هايي ما مي بايست همه منابع عقل بشري را براي کشف علل و نتايجي که به روي ما باز است به کار ببنديم. فلسفه اخلاق ديويي تضمين نمي کند که مي تواند همه مسائل اخلاقي را حل کند. بلکه بهترين راه حل آنها را پيشنهاد مي دهد البته اگر راه حلي براي آنها وجود داشته باشد. از مطلق گرايي اجتناب مي کند بي آن که ذهني باشد و عيني است بي آن که ضرورتاً براي همه زمان ها، مکان ها و شرايط اعتباري کلي داشته باشد. ايده آل هاي بشري نه با نسخه برداري از مُثُل افلاطوني بلکه با عمل خلاق اجتماعي حاصل شده اند. تا آنجا که مشکلات به عقل اجتماعي ارجاع داده مي شود و مي بايست در ملاحظه با شرايط خاص جامعه تحليل شود و اعضاي جامعه در اين خصوص تصميم گيرنده هستند. اما اين طور نيست که همه ي احزاب در ارتباط با آنچه انجام مي دهند به نتايج يکساني برسند.
به گفته رنتر از ديدگاه آغاز نزاع اخلاقي خوب يا بدي که پيشاپيش از آن خبر داشته ايم نيست بلکه با تعقل و آزمايش بايد خوب و بد را کشف کرد. کساني که گمان مي کنند مالک اصولي هستند که به طور غايي به نزاع بين حق و باطل خاتمه مي دهند وارد جاده اي مي شوند که در آن خيال پردازي متعصبانه، جزم گرايي، دعواي طبقاتي و ذهن بسته است. ديويي مي نويسد: «هنگامي که تصديق کنيم هر بار که مسأله انتخاب بين بدتر و بهتر پيش مي آيد با مسأله اخلاق سروکار پيدا مي کنيم. ناگريز به اعتراف به اين حقيقت مي شويم که اخلاق يک کيفيت مداوم است ونه يک کمال ثابت.»
ديويي مدعي است که خود براي فلسفه و اخلاق بنياد نويني افکنده است. بنياد نو در اخلاق مستلزم اين است که خير را به «خيرها» و غايت را به «غايت ها» تبديل کنيم. از نظر ديويي پراگماتيسم مي بايست در جستجوي طريقي باشد که از نظر اجتماعي به اندازه ي سنن و عقايد موروثي بانفوذ باشد. براي اين مقصود تنها يک راه وجود دارد و آن ادعاي داشتن يک نظام منطقي کامل و قطعي است.

تحليل روان شناختي و جامعه شناسي رفتار(1) در ديدگاه هاي اخلاقي(2) ديويي
 

ديويي در اخلاق و شخصيت پژوهش اخلاقي را از طريق تحليل شخصيت انسان يا اصول روان شناسي علمي انجام مي دهد.(3) او در اين اثر بحث خود را در چهار بخش مطرح مي کند که عبارت است از: تاثير عادت در رفتار؛ تأثير غريزه در رفتار؛ تأثير عقل در رفتار؛ نتيجه گيري.

1-2. تأثير متقابل عادات و محيط اجتماعي در رفتار
 

«عادت» در اخلاق ديويي مفهومي اساسي که حداقل هشت فصل را در کتاب ماهيت و رفتار بشر به خود اختصاص داده است. در حقيقت تقاضاهايي براي پرداختن به برخي از فعاليت ها هستند و شايد بتوان گفت عادت همان ميل است.
از نظر ديويي هر گونه کردار و رفتار آدمي مولود تأثير متقابل خوي از يک طرف و محيط طبيعي و اجتماعي از طرف ديگر است. به گفته ديويي تقريباً همه اخلاق دانان بر اين عقيده اند که اصلاح در جهان اخلاق تنها در دست خود شخص است. بدين طريق فرد کاملاً از محيط طبيعي و اجتماعي خويش تفکيک شده است. در حالي که رفتار و کردار آدمي اعم از اين که خوب يا بد باشد در اصل اجتماعي است. نتيجه اي که او از ارتباط بين محيط و خوي و رفتار مي گيرد اين است که بايد به فکر اصلاح محيط بود. اما در عين حال به تأثير عوامل دروني نيز معترف است. محيط انساني هم محيط مادي است و هم فرهنگي و گرچه نفوذ محيط در ذهن مؤثر است تأثير آن در همه عوامل ذهني يکسان نيست. مي توان عوامل ذهني را از اين لحاظ چنين طبقه بندي کرد: 1.عادات زباني؛ 2.آداب و رسوم؛ 3.ذوق و فهم هنري؛ 4.ارزش گذاري.

2-2. اخلاق امري اجتماعي است.
 

ديويي تأکيد داشت اخلاقي که از ديدگاه اجتماعي ديده شود با اخلاقي که از ديدگاه روان شناسانه ديده شود در تقابل با يکديگر است. ملاحظه او در خصوص ماهيت اخلاقي رفتار فردي در بحث او از اخلاق روان شناسانه نشان داده شده و تمايل او به منشاء اجتماعي اخلاقي در بحث او از مسائل اجتماعي نشان داده شده است. او مي گويد اگر اخلاق را به معني محدود رايج نگيريم مي توانيم بگوييم تمام مناسباتي که ما با ديگران داريم موضوع علم اخلاق است. معمولاً اعمالي را که مناسبات وسيعي را شامل مي شود «عمل اخلاقي» مي ناميم و انعکاس ذهني آنها را «فضيلت» مي شماريم. درستکاري، شرافت، عفت و نظاير اين ها از اين گونه فضايلند. اين فضايل به خودي خود ارزشي ندارند و ارزش آنها فقط بسته به نقشي است که در زندگي واقعي ايفا مي کنند. بنابراين امر اخلاقي و اجتماعي يکي هستند

3-2. تأثير غريزه در رفتار
 

به طور کلي هر ميل يا رغبتي از يک نوع غريزه با عادت پديد مي آيد که متکي بر يک غريزه اساسي و فطري آدمي است. البته اين طور نيست که ارزش همه غرايز يکسان باشد و يا اينکه غرايز ما همه بي نقص باشد و پيروي از آنها در پرورش شخصيت ما مؤثر افتد بلکه بر عکس برخي غرايز را به عوض ارضاء بايد اصلاح کرد تا به درد زندگي بخورد. هرگاه غرايز هدف معيني نداشته باشند نه تنها در مبارزه عليه عادات نامطلوب توفيق نخواهند يافت بلکه از تأثير يکديگر خواهند کاست. بنابراين آداب و رسوم مقررات براي رهبري غرايز ضرورت دارند. و آزادي داخلي بدون توجه به محيط، خواهي نخواهي منتهي به هرج و مرج خواهد شد. مقررات و آداب رسوم تنها هنگامي خطرناک مي شوند که سخت وضع گردند.

4-2. تأثير عقل در رفتار
 

نقش عقل پيش بيني آينده است طوري که عمل داراي نظم و جهت باشد. عقل بايد چگونگي اصول را تعيين نموده و درباره امور قضاوت کند. تفکر صحيح و ثمربخش آن است که پيوند خود را با آزمايش هاي عملي نگسلد و شامل اين عناصر باشد: اول، ابهام و ترديد در مقابل جرياني که از جهاتي نامشخص و مجهول است (تجربه که در چارچوب، محيط صورت مي گيرد)؛ دوم، پيش بيني يا حدس يا فرضي موقتي درباره مجهول به اتکاي عناصر معلوم (روبه رو شدن با مسئله يا مشکل)؛ سوم، بررسي دقيق همه عناصر معلوم (جمع آوري اطلاعات براي حل معضل)؛ چهارم، تطبيق پيش بيني يا حدس يا فرضيه مقدماتي با واقعيات معلوم (حل مسأله)؛ پنجم، به کار بستن فرضيه براي تعيين درجه ي صحت و اعتبارآن (علمي کردن راه حل). به اين ترتيب وجهه عقلي با رابطه وسائل و نتايج سروکار دارد. جنبه عقلاني به عنوان يک مفهوم مجرد به طور دقيق عبارت است از مفهوم تعميم يافته ي رابطه ي وسيله -نتيجه. (16)

5-2. نتيجه
 

تنها عملي که از روي تفکر انجام يافته و مبني بر انتخاب دقيق باشد جنبه اخلاقي دارد زيرا تنها در اين مورد است که مساله انتخاب بين بدتر و بهتر پيش مي آيد. با اين همه قائل شدن يک حد فاصل دقيق بين عمل متفکرانه و يک عمل غريزي و عادي اشتباه خطرناکي است. بايد مردم را وادار کرد درباره کارهايي که به حسب عادت انجام مي دهند بيشتر فکر کنند و هدف تفکر آن است که کار خوبي را تبديل به عادت نيرومندي کند که جنبه تضمين شده يافته و نيازي به تفکر نداشته باشد. بنابراين هر اقدامي در قلمرو حکومت اخلاق قرار دارد. يکي از بغرنج ترين مسائل تفکر تعيين اين نکته است که چه قسمت از رفتار آدمي را بايد به عادت تضمين شده واگذار کرد و کدام قسمت را تحت تفکر قرار داد. چون هر قضاوت اخلاقي جنبه تجربي دارد و در خود تجديد نظر و مطالعه است. اعتراف به اين نکته که رفتار شامل هر عملي است که با توجه به ساير قسمت هاي اخلاق و رفتار آدمي قابل قضاوت از لحاظ خوبي و بدي باشد ما را از اشتباه قائل شدن به قلمرو جداگانه اي براي اخلاق رهايي مي بخشد. اخلاق در حقيقت عبارت از صددرصد افعال ماست و بنابراين ما بايد مکتب هاي اخلاقي را که مبني بر تصفيه محرک ها و تشکيل يک شخصيت نمونه، تعقيب يک کمال افلاطوني و دوردست، متابعت از فرامين مابعدالطبيعه و تسلط حس وظيفه شناسي و غيره است طرد کنيم.
پي نوشتها:

*فارغ التحصيل دکتري فلسفه، دانشگاه علامه طباطبايي
**دانشيار گروه فلسفه، دانشکده ادبيات، دانشگاه علامه طباطبايي
1- اين مقاله برگرفته ار رساله دکتري با عنوان «بررسي انتقادي فلسفي ديدگاه هاي اخلاقي جان ديويي و هيلاري پاتنام» است.
2- ديويي واژه "رفتار "را در معناي وسيع آن به کار مي برد به اين ترتيب که نه تنها شامل حرکات آشکار بدني مي شود بلکه شامل مشاهده، تأمل، تخيل، حکم و پاسخ مؤثر به آنچه ما مشاهده و فکر مي کنيم نيز مي شود. سه سطح وسيع از رفتار وجود دارد: انگيزش، عادت و رفتار عقلاني. او رفتار اخلاقي را در يک موقعيت اخلاقي مي ديد رفتار (conduct) از عمل (action) متمايز است. زيرا رفتار شامل قصد، تمايل، انگيزه و امثال آن مي شود. اما اين طور نيست که هر رفتاري اخلاقي باشد. رفتاري اخلاقي است که عقلاني باشد.
3- ديويي مانند فلاسفه ديگر بين "ethics" و "morality" تفاوت قائل نمي شد. از نطر او هر دوي اينها علم رفتار متمرکز هستند. در بنياد نو براي فلسفه اخلاقيات هم آن رفتاري است که در مورد درست و نادرست و خير و شر از نظر اجتماعي و فرهنگي صورت يک امر واقع و حقيقت عملي به خود گرفته و هم نظريه هايي است در باب غايات اعمال و موازين و اصولي که بر پايه آن اوضاع حاضر بايد مطالعه شود. هر نوع تحقيق در اموري که منحصراً به انسان مربوط مي شود در قلمرو اخلاقيات است. خواه محقق از آن آگاه باشد و خواه نباشد. او در اخلاق مفهوم را يک مفهوم مثبت در نظر مي گيرد که براي اشيا بي جان به کار نمي رود.
4- اخلاق ديويي يک اخلاق پسيني و تجربي است برخلاف افلاطون که اخلاقي پيشيني و ماقبل تجربي است. يعني در اخلاق افلاطون ماهيت بشر و سعادت او بدون توجه به اين دنياي مادي تعيين مي شود و فقط بر طبق مثال خير و ايده آلها. اما اخلاق ديويي از شرايط اجتماعي و محيطي و دنياي مادي و فيزيکي غير قابل انفکاک است.
منبع: فصلنامه ي اخلاق در علوم و فناوري، سال دوم، ش 1 و 2، 86.
نشریه پایگاه نور شماره 6

ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط