رفتار شناسي سياسي مطلوب در جامعه ي ديني (4)
نويسنده:سيد مجيد ظهيري
(تحليل کار ويژه ي احزاب و تشکل هاي سياسي)
اگر اين تعريف را بپذيريم، مفهوم مزبور، در جامعه اسلامي که منادي هنجارها، ايستارها و رفتار مطلوب خاصي است، اهميت و کارکرد مؤثري دارد.
جامعه پذيري سياسي روندي آموزشي است که به انتقال هنجارها و رفتار پذيرفتني نظام سياسي مستقري، از نسلي به نسل ديگر کمک مي کند. بنابر
اين هدف جامعه پذيري سياسي، تربيت يا پرورش افراد به صورتي است که اعضاي کارآمد جامعه سياسي باشند.
در واقع، جامعه پذيري سياسي، همه شکل هاي آموزش سياسي، رسمي و يا غيررسمي، دلخواه يا بدون برنامه را در بر مي گيرد و روندي است که در آن مردم نه از راه مشارکت سياسي فعال بلکه در دوره قبل از پرداختن به يک فعاليت سياسي آشکار، ارزش هاي سياسي را کسب مي کنند.
جامعه پذيري سياسي آموزشي است که بدان وسيله از يک سو؛ فرد ايستارها و سمت گيري هاي نسبت به پديده سياسي را کسب مي کند و از سوي ديگر جامعه هنجارهاي سياسي و باورها را از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد.
در خصوص عوامل عمده ي جامعه پذيري سياسي مي توان از عوامل متعددي همچون نظام خانواده، نظام آموزش و پرورش نظام آموزش عالي، رسانه ها ومحيط کار نام برد. اما ارتباط مستقيم رسمي يا غيررسمي با نخبگان نظام سياسي نيروي پرتواني به وجود مي آورد که يکي از مهم ترين عوامل جامعه پذيري سياسي را شکل مي دهد. احزاب سياسي با تبليغات سياسي، مبارزه و فعاليت انتخاباتي، ارائه نظريه هاي سياسي به صورت شفاهي يا کتبي نقش عامل مستقيم جامعه پذيري سياسي را بازي مي کند (همان، ص 119-117).
احزاب، ابزاري براي جامعه پذيري سياسي و آموزش سياسي، در جهت شکل دادن واصلاح هنجارها، آداب و عادات جامعه نسبت به نهادهاي مختلف قدرت و دولت محسوب مي شوند.
احزاب و تشکل هاي سياسي، اين کارکرد خود را با توصيف و تحليل ساده و قابل فهم مسائل، مشکلات و برنامه هاي سياسي در اختيار عموم مردم قرار مي دهند. اولويت بندي اين مسائل و برنامه ها و اطلاع رساني دقيق و به موقع و شکل دادن و هدايت افکار عمومي نقش مهمي را ايفا مي کنند؛ به ويژه در مراحل اوليه توسعه سياسي، احزاب بايد بيش از ساير نهادها دغدغه جامعه پذيري سياسي داشته باشند. امروزه در نظام هاي سياسي مدرن، احزاب، برنامه هاي تعليمات
سياسي را سازمان مي دهند، تاريخ ملي را آموزش داده و برنامه توسعه اقتصادي و اهداف کلان و بين المللي حرکت را تشريح مي کنند (حسيني، 1378، 99-97).
فرهنگ سياسي (Political Culture) و جامعه پذيري سياسي رابطه تنگاتنگي با يکديگر دارند. فرهنگ سياسي عبارت است از مجموعه هنجارها، باورها، آرمان ها و احساسات سياسي و سطح دانش و ادراک طبقات گوناگون، اقشار اجتماعي و افراد از قدرت و سياست (آقابخشي، 1374، 257).
فرهنگ هاي مختلف سياسي را مي توان به صورت ذيل دسته بندي نمود:
1) فرهنگ سياسي محدود؛
2) فرهنگ سياسي تبعه؛
3) فرهنگ سياسي مشارکت؛
4) فرهنگ سياسي مختلط؛
5) فرهنگ سياسي مدني؛
6) فرهنگ سياسي غيرديني؛
7) فرهنگ سياسي ايدئولوژيک؛
8) فرهنگ سياسي همگن؛
9) فرهنگ سياسي چند پاره (عالم، 1373، 116- 114).
فرهنگ سياسي مطلوب جامعه ي اسلامي بايد ترکيبي باشد از فرهنگ سياسي ايدئولوژيک، مدني و مشارکتي.
هدف جامعه پذيري سياسي تربيت يا پرورش افراد به صورتي است که اعضاي کارآمد جامعه سياسي مطلوب کاملاً حالت زيربنايي دارد. فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه سياسي اسلام را بايد شناخت و شناساند و احزاب و تشکل هاي سياسي مي توانند نقش بسيار مهم و اثر بخشي ايفا نمايند.
فرهنگ سياسي مطلوب جامعه ي اسلامي، ايدئولوژيک است چرا که چنان
چه پيش ازاين ذکر شد، هنجارهاي سياسي و اجتماعي جامعه ي اسلامي الهام گرفته از تعاليم متعالي الهي و در چارچوب بايدها و نبايدهاي ديني و مشارکتي است، چرا که مردم سالاري از آرمان هاي مدني آن است به اين معني که از رهيافت هاي علمي و چارچوب هاي روشي جوامع مدني هر عصري به شکلي عقلاني و خردورزانه در محدوده ساخت ايدئولوژيک خود بهره مي گيرد.
احزاب و تشکل هاي سياسي، علاوه بر تلاش در جهت توسعه مشارکت سياسي که به طور مفصل در بخش قبل بدان اشاره شد، بايد با شناسايي و آموزش و اطلاع رساني هنجارها و آرمان هاي سياسي ايدئولوژيک، وجه ايدئولوژيک فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه اسلامي را غنا بخشند و با استفاده ي به روز از دانش بشري، در چارجوب استقلال ارزشي و ايدئولوژيک در راستاي تحقق ساحت مدني فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه اسلامي گام برداشته و به تعالي و نهادينه کردن رفتار سياسي مطلوب در سطوح فردي و جمعي کمک نمايند.
احزاب با محور قرار دادن اين فرهنگ سياسي مطلوب و با اهميت دادن به مبحث جامعه پذيري سياسي، و کوشش هاي فراگير در جهت آموزش و ترويج گسترده ياين فرهنگ، مي توانند مطلوبيت رفتاري سياسي را به جامعه ي اسلامي هديه نمايند.
نقش احزاب در تحکيم همبستگي و يکپارچگي ملي
همبستگي (Soliarity) مفهومي بسيار پرکاربرد در حوزه ي علوم اجتماعي و سياسي، به ويژه در جامعه شناسي سياسي است.
همبستگي عبارت است از همکاري و اشتراک مساعي افراد جامعه، اعم از ملي يا بين المللي،براي مرفه تر و مترقي تر ساختن زندگي و مقاومت در برابر ستم، تعدي و تجاوز.
در حوزه ي ملي، ميزان وحدت و انسجام در درون يک جامعه که هنگام روبرو شدن با مشکلات خارجي و داخلي مشخص مي شود همبستگي اجتماعي
(Social Cohesion) ناميده مي شود.
يکپارچگي ملي (National Integration) عبارت است از مجتمع ساختن جامعه در يک کل همبسته تر (آقابخشي، 1374، 218، 313 و 320)
دو نوع برداشت و معنا از يکپارچگي را مي توان تصوير نمود:
1) همگرايي ملي
2) همگرايي جرياني (Prosse) .
يکپارچگي ملي عبارت است از ترکيب عناصر مختلف اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، قومي و جغرافيايي در درون يک کشور واحد ملي. يکپارچگي ملي و دلالت دارد بر توانايي دولت براي کنترل سرزمين تحت حاکميت خود و همچنين مجموعه اي از ايستارهاي مردم نسبت به کشور يا ملت که معمولاً به عنوان وفاداري، اتحاد، و تمايل به ارجحيت دادن ملاحظات ملي نسبت به ملاحظات محلي يا فرقه اي آشکار مي گردد و در معنايي ديگر؛عبارت است از تنظيم ساختارها و جرياناتي که به وسيله آنها، عناصر مجزا و متفرق در يک سرزمين ملي معين، وارد مشارکت عمده در سيستم سياسي مي شوند. هر قدر اين جريانات از نظر مشارکت کنندگان در آنها مشروع تلقي شود، مي تواند به عنوان جرياني، در مقايسه با همگرايي ملي تعريف مي شود (حسيني، 1378، 80-79).
در خصوص نقش احزاب جهت ايجاد يکپارچگي و همبستگي ملي موارد متعددي را مي توان متذکر شد که عبارتند از:
1) توجه به دشمني هاي خارجي و مشکلات ناشي از آن که در اين خصوص بايد احزاب و تشکل هاي سياسي و اهتمام جدي داشته باشند و فقط به مسائل و مشکلات داخلي بسنده ننمايند؛
2) مساعدت در کنار گذاشتن اختلافات داخلي و مديريت صحيح منازعات داخلي و تلاش جهت نزديکي و معاضدت رهبران سياسي «احزاب در دو بعد مي توانند در مديريت منازعه هاي سياسي دخالت کرده و اختلاف منافع ميان
افراد و گروه هاي قدرتي مختلف را به مسير مسالمت آميزي هدايت کنند. بعد اول؛ مديريت منازعه در سطح درون حزبي است و بعد دوم؛ نقش آن در مديريت منازعه هاي سياسي در کل سيستم، با مديريت منازعه برون حزبي است (همان، 89).
3) شکل دهي و تثبيت ايدئولوژي ملي که هم بتواند هدف ها را تعيين کند و هم روش رسيدن به آنها را نشان دهد؛
4) تلاش در جهت توسعه عدالت و توزيع منصفانه فرصت ها و امکانات در ميان آحاد ملت.
اما با توجه به دو برداشتي که از يکپارچگي بيان شد؛ احزاب نيز طبيعتاً بايد بتوانند در دو حوزه ايفاي نقش نمايند:
اول ارائه سمبل ها و آرمان هايي که براي کل مردم يک جامعه ارزش و جذابيت داشته باشد و آنها را به دور يک محور گرد آورده و وحدت ببخشد. و دوم کمک به يافتن و ايجاد آن ترتيبات نهادي که مذاکره و کانال هاي ارتباطي نامحدود را تشويق کرده و از اين طريق،رهبران سياسي و نمايندگان منافع متفاوت را بر سر جاي خود نگه دارد و روند تجمع و بيان منافع متضاد را تسهيل نمايد... احزاب مي توانند هم کار ايجاد يکپارچگي افقي بين گروه هاي مشارکت کننده، و هم کار ايجاد يکپارچگي عمومي ميان طبقات اقتصادي و اجتماعي را انجام دهند (همان، 82).
اما مهم همان جايگاه صحيح است و بايد دقت نمود که همان گونه که يک حزب و تشکل سياسي در صورت کارکرد صحيح مي تواند موجبات تعالي يک
جامعه و نظام سياسي را فراهم آورد، به همان نسبت اگر از جايگاه درست و حوزه کارکرد صحيح خود خارج شود، صدمات و خسارت هاي گسترده اي را سبب خواهد شد و منافع جامعه و امنيت ملي را به مخاطره خواهد انداخت.
در مدل سکولار که دقيقاً براساس حسب نفس پي ريزي شده است، حزب مزاحم آزادي هاي فردي است، نه مقوم آن، زيرا به لطايف الحيل، رهبران حزب مي خواهند که فرد هرچه بيشتر به سمت تبعيت بي چون و چرا از سياست هاي حزبي سوق پيدا کند، لذا با ايجاد هيجانات سياسي و تبليغاتي، افکار اعضا را در مسير خواست و ميل خود مضبوط مي کنند،تا حدي که اختيار تفکر در غير مرام حزبي را از ايشان سلب مي نمايند . در مدل ديني، اما هر حزب و گروه در صورت ايده آل خودش تأمين آگاهي، اختيار و آزادي تفکر انسان ها را سرلوحه وظايف خويش قرار مي دهد. در مدل غيراخلاقي و سکولار، حزب به همه مسائل رنگ سياسي مي دهد تا بتواند به نوعي آنها را دستاويز نبرد سياسي قرار دهد. اين عارضه به دليل اصالت داشتن قدرت در مدل غيرديني احزاب است، اما در مدل ديني، قدرت طلبي براي يک گروه يا حزب سياسي هيچ گاه غايت نيست بلکه مهم حل مسائل و معضلات جامعه ي ديني است. مشارکت سياسي، رفتار سياسي مطلوب و الگوسازي در اين جهت توسط احزاب در الگوي متعالي ديني آن در چنين قضايي شکل مي گيرد.
بنابراين شايسته است احزاب و تشکل هاي سياسي با درايتي ويژه و بيش از هميشه با اتکا به مباني عقيدتي و اخلاقي رفتار اجتماعي و سياسي در اسلام و با توجه به کار ويژه هاي مهم و حياتي خود، با کيفيت و محتوايي متناسب با اهداف و آرمان هاي متعالي ديني به ايفاي نقش در جامعه اسلامي ايران بپردازد.
منابع و ماخذ
1) آبراکراسي و ديگران، نيکلاس (1367)؛ فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه حسين پويان، تهران، انتشارت چاپخش.
2) آقا بخشي، علي (1374)، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مرکز اطلاعات و
مدارک علمي ايران.
3) امام خميني (بي تا) صحيفه نور، جلد 13، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.
4) جوادي آملي، عبدالله (1378)، ولايت فقيه؛ ولايت فقاهت و عدالت، قم، نشر اسرا.
5) حسيني،حسين (1378)، حزب و توسعه ي سياسي، تهران، نشر آمن.
6) داد، سي. اج. (1363) رشد سياسي، ترجمه ي عزت الله فولادوند، تهران، نشرنو.
7) دوز، رابرت و ليپست، سيمور مارتين (1373)، جامعه شناسي سياسي، ترجمه يمحمد حسين فرجاد، تهران، نشر توس.
8) طباطبايي، سيدمحمد حسين (بي تا)، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، جلد 19، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
9) طبرسي، رضي الدين حسن بن فضل (1412 ه)، مکارم الاخلاق، قم، انتشارات شريف رضي.
10) عالم، عبدالرحمن (1373)، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني.
11) محمدي نژاد، حسن (1355)، احزاب سياسي، تهران، انتشارات اميرکبير.
12) مطهري، مرتضي (1374)، آشنايي با قرآن، ج3، تهران، انتشارات صدرا.
13) مکارم شيرازي و همکاران، ناصر (1372- 1371)، تفسير نمونه، جلد 24، قم، دارالاکتب اسلاميه
14- Sigel, Robert (1965), assumption About The Learning Of Political Valuesin., The Annual of The American Academy of Political And Social Science,.
15- S. Verb and K. Prewitt (1979), An Introduction To American Government, New York: Harper & Row.
نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.
نقش احزاب در جامعه پذيري و اصلاح هنجارهاي سياسي
اگر اين تعريف را بپذيريم، مفهوم مزبور، در جامعه اسلامي که منادي هنجارها، ايستارها و رفتار مطلوب خاصي است، اهميت و کارکرد مؤثري دارد.
جامعه پذيري سياسي روندي آموزشي است که به انتقال هنجارها و رفتار پذيرفتني نظام سياسي مستقري، از نسلي به نسل ديگر کمک مي کند. بنابر
اين هدف جامعه پذيري سياسي، تربيت يا پرورش افراد به صورتي است که اعضاي کارآمد جامعه سياسي باشند.
در واقع، جامعه پذيري سياسي، همه شکل هاي آموزش سياسي، رسمي و يا غيررسمي، دلخواه يا بدون برنامه را در بر مي گيرد و روندي است که در آن مردم نه از راه مشارکت سياسي فعال بلکه در دوره قبل از پرداختن به يک فعاليت سياسي آشکار، ارزش هاي سياسي را کسب مي کنند.
جامعه پذيري سياسي آموزشي است که بدان وسيله از يک سو؛ فرد ايستارها و سمت گيري هاي نسبت به پديده سياسي را کسب مي کند و از سوي ديگر جامعه هنجارهاي سياسي و باورها را از نسلي به نسل ديگر انتقال مي دهد.
در خصوص عوامل عمده ي جامعه پذيري سياسي مي توان از عوامل متعددي همچون نظام خانواده، نظام آموزش و پرورش نظام آموزش عالي، رسانه ها ومحيط کار نام برد. اما ارتباط مستقيم رسمي يا غيررسمي با نخبگان نظام سياسي نيروي پرتواني به وجود مي آورد که يکي از مهم ترين عوامل جامعه پذيري سياسي را شکل مي دهد. احزاب سياسي با تبليغات سياسي، مبارزه و فعاليت انتخاباتي، ارائه نظريه هاي سياسي به صورت شفاهي يا کتبي نقش عامل مستقيم جامعه پذيري سياسي را بازي مي کند (همان، ص 119-117).
احزاب، ابزاري براي جامعه پذيري سياسي و آموزش سياسي، در جهت شکل دادن واصلاح هنجارها، آداب و عادات جامعه نسبت به نهادهاي مختلف قدرت و دولت محسوب مي شوند.
احزاب و تشکل هاي سياسي، اين کارکرد خود را با توصيف و تحليل ساده و قابل فهم مسائل، مشکلات و برنامه هاي سياسي در اختيار عموم مردم قرار مي دهند. اولويت بندي اين مسائل و برنامه ها و اطلاع رساني دقيق و به موقع و شکل دادن و هدايت افکار عمومي نقش مهمي را ايفا مي کنند؛ به ويژه در مراحل اوليه توسعه سياسي، احزاب بايد بيش از ساير نهادها دغدغه جامعه پذيري سياسي داشته باشند. امروزه در نظام هاي سياسي مدرن، احزاب، برنامه هاي تعليمات
سياسي را سازمان مي دهند، تاريخ ملي را آموزش داده و برنامه توسعه اقتصادي و اهداف کلان و بين المللي حرکت را تشريح مي کنند (حسيني، 1378، 99-97).
فرهنگ سياسي (Political Culture) و جامعه پذيري سياسي رابطه تنگاتنگي با يکديگر دارند. فرهنگ سياسي عبارت است از مجموعه هنجارها، باورها، آرمان ها و احساسات سياسي و سطح دانش و ادراک طبقات گوناگون، اقشار اجتماعي و افراد از قدرت و سياست (آقابخشي، 1374، 257).
فرهنگ هاي مختلف سياسي را مي توان به صورت ذيل دسته بندي نمود:
1) فرهنگ سياسي محدود؛
2) فرهنگ سياسي تبعه؛
3) فرهنگ سياسي مشارکت؛
4) فرهنگ سياسي مختلط؛
5) فرهنگ سياسي مدني؛
6) فرهنگ سياسي غيرديني؛
7) فرهنگ سياسي ايدئولوژيک؛
8) فرهنگ سياسي همگن؛
9) فرهنگ سياسي چند پاره (عالم، 1373، 116- 114).
فرهنگ سياسي مطلوب جامعه ي اسلامي بايد ترکيبي باشد از فرهنگ سياسي ايدئولوژيک، مدني و مشارکتي.
هدف جامعه پذيري سياسي تربيت يا پرورش افراد به صورتي است که اعضاي کارآمد جامعه سياسي مطلوب کاملاً حالت زيربنايي دارد. فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه سياسي اسلام را بايد شناخت و شناساند و احزاب و تشکل هاي سياسي مي توانند نقش بسيار مهم و اثر بخشي ايفا نمايند.
فرهنگ سياسي مطلوب جامعه ي اسلامي، ايدئولوژيک است چرا که چنان
چه پيش ازاين ذکر شد، هنجارهاي سياسي و اجتماعي جامعه ي اسلامي الهام گرفته از تعاليم متعالي الهي و در چارچوب بايدها و نبايدهاي ديني و مشارکتي است، چرا که مردم سالاري از آرمان هاي مدني آن است به اين معني که از رهيافت هاي علمي و چارچوب هاي روشي جوامع مدني هر عصري به شکلي عقلاني و خردورزانه در محدوده ساخت ايدئولوژيک خود بهره مي گيرد.
احزاب و تشکل هاي سياسي، علاوه بر تلاش در جهت توسعه مشارکت سياسي که به طور مفصل در بخش قبل بدان اشاره شد، بايد با شناسايي و آموزش و اطلاع رساني هنجارها و آرمان هاي سياسي ايدئولوژيک، وجه ايدئولوژيک فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه اسلامي را غنا بخشند و با استفاده ي به روز از دانش بشري، در چارجوب استقلال ارزشي و ايدئولوژيک در راستاي تحقق ساحت مدني فرهنگ سياسي مطلوب در جامعه اسلامي گام برداشته و به تعالي و نهادينه کردن رفتار سياسي مطلوب در سطوح فردي و جمعي کمک نمايند.
احزاب با محور قرار دادن اين فرهنگ سياسي مطلوب و با اهميت دادن به مبحث جامعه پذيري سياسي، و کوشش هاي فراگير در جهت آموزش و ترويج گسترده ياين فرهنگ، مي توانند مطلوبيت رفتاري سياسي را به جامعه ي اسلامي هديه نمايند.
نقش احزاب در تحکيم همبستگي و يکپارچگي ملي
همبستگي (Soliarity) مفهومي بسيار پرکاربرد در حوزه ي علوم اجتماعي و سياسي، به ويژه در جامعه شناسي سياسي است.
همبستگي عبارت است از همکاري و اشتراک مساعي افراد جامعه، اعم از ملي يا بين المللي،براي مرفه تر و مترقي تر ساختن زندگي و مقاومت در برابر ستم، تعدي و تجاوز.
در حوزه ي ملي، ميزان وحدت و انسجام در درون يک جامعه که هنگام روبرو شدن با مشکلات خارجي و داخلي مشخص مي شود همبستگي اجتماعي
(Social Cohesion) ناميده مي شود.
يکپارچگي ملي (National Integration) عبارت است از مجتمع ساختن جامعه در يک کل همبسته تر (آقابخشي، 1374، 218، 313 و 320)
دو نوع برداشت و معنا از يکپارچگي را مي توان تصوير نمود:
1) همگرايي ملي
2) همگرايي جرياني (Prosse) .
يکپارچگي ملي عبارت است از ترکيب عناصر مختلف اقتصادي، اجتماعي، مذهبي، قومي و جغرافيايي در درون يک کشور واحد ملي. يکپارچگي ملي و دلالت دارد بر توانايي دولت براي کنترل سرزمين تحت حاکميت خود و همچنين مجموعه اي از ايستارهاي مردم نسبت به کشور يا ملت که معمولاً به عنوان وفاداري، اتحاد، و تمايل به ارجحيت دادن ملاحظات ملي نسبت به ملاحظات محلي يا فرقه اي آشکار مي گردد و در معنايي ديگر؛عبارت است از تنظيم ساختارها و جرياناتي که به وسيله آنها، عناصر مجزا و متفرق در يک سرزمين ملي معين، وارد مشارکت عمده در سيستم سياسي مي شوند. هر قدر اين جريانات از نظر مشارکت کنندگان در آنها مشروع تلقي شود، مي تواند به عنوان جرياني، در مقايسه با همگرايي ملي تعريف مي شود (حسيني، 1378، 80-79).
در خصوص نقش احزاب جهت ايجاد يکپارچگي و همبستگي ملي موارد متعددي را مي توان متذکر شد که عبارتند از:
1) توجه به دشمني هاي خارجي و مشکلات ناشي از آن که در اين خصوص بايد احزاب و تشکل هاي سياسي و اهتمام جدي داشته باشند و فقط به مسائل و مشکلات داخلي بسنده ننمايند؛
2) مساعدت در کنار گذاشتن اختلافات داخلي و مديريت صحيح منازعات داخلي و تلاش جهت نزديکي و معاضدت رهبران سياسي «احزاب در دو بعد مي توانند در مديريت منازعه هاي سياسي دخالت کرده و اختلاف منافع ميان
افراد و گروه هاي قدرتي مختلف را به مسير مسالمت آميزي هدايت کنند. بعد اول؛ مديريت منازعه در سطح درون حزبي است و بعد دوم؛ نقش آن در مديريت منازعه هاي سياسي در کل سيستم، با مديريت منازعه برون حزبي است (همان، 89).
3) شکل دهي و تثبيت ايدئولوژي ملي که هم بتواند هدف ها را تعيين کند و هم روش رسيدن به آنها را نشان دهد؛
4) تلاش در جهت توسعه عدالت و توزيع منصفانه فرصت ها و امکانات در ميان آحاد ملت.
اما با توجه به دو برداشتي که از يکپارچگي بيان شد؛ احزاب نيز طبيعتاً بايد بتوانند در دو حوزه ايفاي نقش نمايند:
اول ارائه سمبل ها و آرمان هايي که براي کل مردم يک جامعه ارزش و جذابيت داشته باشد و آنها را به دور يک محور گرد آورده و وحدت ببخشد. و دوم کمک به يافتن و ايجاد آن ترتيبات نهادي که مذاکره و کانال هاي ارتباطي نامحدود را تشويق کرده و از اين طريق،رهبران سياسي و نمايندگان منافع متفاوت را بر سر جاي خود نگه دارد و روند تجمع و بيان منافع متضاد را تسهيل نمايد... احزاب مي توانند هم کار ايجاد يکپارچگي افقي بين گروه هاي مشارکت کننده، و هم کار ايجاد يکپارچگي عمومي ميان طبقات اقتصادي و اجتماعي را انجام دهند (همان، 82).
نتيجه گيري
اما مهم همان جايگاه صحيح است و بايد دقت نمود که همان گونه که يک حزب و تشکل سياسي در صورت کارکرد صحيح مي تواند موجبات تعالي يک
جامعه و نظام سياسي را فراهم آورد، به همان نسبت اگر از جايگاه درست و حوزه کارکرد صحيح خود خارج شود، صدمات و خسارت هاي گسترده اي را سبب خواهد شد و منافع جامعه و امنيت ملي را به مخاطره خواهد انداخت.
در مدل سکولار که دقيقاً براساس حسب نفس پي ريزي شده است، حزب مزاحم آزادي هاي فردي است، نه مقوم آن، زيرا به لطايف الحيل، رهبران حزب مي خواهند که فرد هرچه بيشتر به سمت تبعيت بي چون و چرا از سياست هاي حزبي سوق پيدا کند، لذا با ايجاد هيجانات سياسي و تبليغاتي، افکار اعضا را در مسير خواست و ميل خود مضبوط مي کنند،تا حدي که اختيار تفکر در غير مرام حزبي را از ايشان سلب مي نمايند . در مدل ديني، اما هر حزب و گروه در صورت ايده آل خودش تأمين آگاهي، اختيار و آزادي تفکر انسان ها را سرلوحه وظايف خويش قرار مي دهد. در مدل غيراخلاقي و سکولار، حزب به همه مسائل رنگ سياسي مي دهد تا بتواند به نوعي آنها را دستاويز نبرد سياسي قرار دهد. اين عارضه به دليل اصالت داشتن قدرت در مدل غيرديني احزاب است، اما در مدل ديني، قدرت طلبي براي يک گروه يا حزب سياسي هيچ گاه غايت نيست بلکه مهم حل مسائل و معضلات جامعه ي ديني است. مشارکت سياسي، رفتار سياسي مطلوب و الگوسازي در اين جهت توسط احزاب در الگوي متعالي ديني آن در چنين قضايي شکل مي گيرد.
بنابراين شايسته است احزاب و تشکل هاي سياسي با درايتي ويژه و بيش از هميشه با اتکا به مباني عقيدتي و اخلاقي رفتار اجتماعي و سياسي در اسلام و با توجه به کار ويژه هاي مهم و حياتي خود، با کيفيت و محتوايي متناسب با اهداف و آرمان هاي متعالي ديني به ايفاي نقش در جامعه اسلامي ايران بپردازد.
منابع و ماخذ
1) آبراکراسي و ديگران، نيکلاس (1367)؛ فرهنگ جامعه شناسي، ترجمه حسين پويان، تهران، انتشارت چاپخش.
2) آقا بخشي، علي (1374)، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مرکز اطلاعات و
مدارک علمي ايران.
3) امام خميني (بي تا) صحيفه نور، جلد 13، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام.
4) جوادي آملي، عبدالله (1378)، ولايت فقيه؛ ولايت فقاهت و عدالت، قم، نشر اسرا.
5) حسيني،حسين (1378)، حزب و توسعه ي سياسي، تهران، نشر آمن.
6) داد، سي. اج. (1363) رشد سياسي، ترجمه ي عزت الله فولادوند، تهران، نشرنو.
7) دوز، رابرت و ليپست، سيمور مارتين (1373)، جامعه شناسي سياسي، ترجمه يمحمد حسين فرجاد، تهران، نشر توس.
8) طباطبايي، سيدمحمد حسين (بي تا)، الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، جلد 19، قم، دفتر انتشارات اسلامي.
9) طبرسي، رضي الدين حسن بن فضل (1412 ه)، مکارم الاخلاق، قم، انتشارات شريف رضي.
10) عالم، عبدالرحمن (1373)، بنيادهاي علم سياست، تهران، نشر ني.
11) محمدي نژاد، حسن (1355)، احزاب سياسي، تهران، انتشارات اميرکبير.
12) مطهري، مرتضي (1374)، آشنايي با قرآن، ج3، تهران، انتشارات صدرا.
13) مکارم شيرازي و همکاران، ناصر (1372- 1371)، تفسير نمونه، جلد 24، قم، دارالاکتب اسلاميه
14- Sigel, Robert (1965), assumption About The Learning Of Political Valuesin., The Annual of The American Academy of Political And Social Science,.
15- S. Verb and K. Prewitt (1979), An Introduction To American Government, New York: Harper & Row.
نشريه انديشه حوزه ،شماره 78-77.