عنوان :از«امل» تا «عمل»
چکيده :
سخن در زبان ادبا و اهل ذوق اگر چه عطيه ي آسماني توصيف شده،اما حقيقت اين است که ارزش سخن در مقام عمل سنجيده مي شود چنان که در کلام الله مجيد نيز خداوند انسانها را از بر زبان آوردن سخناني که زمينه ي عمل در آنها نيست بر حذر داشته است.نويسنده با عنايت به اين مهم کوشيده است رابطه ي سخن و عمل يا قول و فعل را در ادب فارسي باز کاود و بيان کند.
واژه هاي کليدي :
سخن،عمل،عامل،ادب فارسي،گفتار و کردار
همين نگاه سرزنش آميز به عالمان بي عمل سبب شده است که گاه سخنوران،خاموشي را به مراتب از سخن گفتن ارزشمندتر يابند و اذعان کنند که :«هرگز به سخن راست نمي گردد کار» :
در کار سخن رنج کشيدم بسيار
و اکنون ز سخن شدم به يک ره بيزار
من کار سخن راست بکردم چون مار
ليکن به سخن راست نمي گردد کار
(کمال الدين اسماعيل 1348، ص33)
در بعد اجتماعي، پيشي گرفتن بر کردار خطري است که بيشتر از هر کسي دولتمردان را تهديد مي کند و سبب ايجاد تنشهايي ميان مردم و اجتماع خواهد شد. عملي نشدن وعده ها،اعتماد مردم به حکومت را سلب مي کند و در نهايت به زيان آن حکومت تمام خواهد شد:«وگفته اند پادشاه را هيچ خطري چون وزيري نيست که قول او را بر فعل او رجحان بود و گفتار بر کردار مزيت دارد:
قالوا و ما فعلوا و اين هم من معشر فعلوا و ما قالوا»
(نصرالله منشي 1372، ص115)
مولانا با سخن روشنگرانه ي خويش، انسان را به ترک گفتار بدون کردار، فرا مي خواند:
رو خمش کن،قول کم گو بعد از اين فعال باش
چند گويي فاعلاتن فاعلاتن، فاعلات؟
(مولوي، بي تا، ص 113)
سعدي سخنوري و سخن داني و مصلحت گويي را به تنهايي مطلوب و موثر نمي داند و در بيتي روشنگر- که حکم ضرب المثل يافته است -اين واقعيت را بيان مي کند که تنها عمل مي تواند تعيين کننده ي ارزشها باشد:
سعديا گر چه سخندان و مصالح گويي
به عمل کار برآيد به سخن داني نيست
(سعدي، 1320، ص1053)
عنصرالمعالي در يادکرد پندهاي نوشين روان به اهميت کردار و عمل اشاره مي کند:«گفت اگرخواهي که بر قول تو کار کنند،برقول خويش کار کن.»
(عنصر المعالي 1375، ص54)
بي شک پند و اندرز آن گاه موثر خواهد بود که آثارگفتار در کردار گوينده نمايان باشد و بي ترديد نه تنها سخن انسانهاي پاک، بلکه حتي خاموشي آنان آموزنده است:
دامن آلوده اگر خود همه حکمت گويد
به سخن گفتن زيباش، بدان به نشوند
وان که پاکيزه رود گر بنشيند خاموش
همه از سيرت زيباش نصيحت شنوند
(سعدي 1320، ص1212)
سعدي شيرازي با عنايت به همين نکته ي مهم،کم اثر بودن سخنان عاري از عمل را يادآور مي شود: «فقيهي پدر را گفت: هيچ ازين سخنان رنگين دلاويز متکلمان در من اثر نمي کند به حکم آن که نمي بينم ايشان را فعلي موافق گفتار.
ترک دنيا به مردم آموزند
خويشتن سيم و غله اندوزد
عالمي را که گفت باشد و بس
هر چه گويد نگيرد اندر کس
عالم آن کس بود که بد نکند
نه بگويد به خلق و خود نکند
اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم. (سوره ي بقره 4، آيه ي 44)
عالم که کامراني و تن پروري کند
او خويشتن گم است که را رهبري کند؟»
(سعدي،1320، ص190)
اگر چه سعدي،خود بارها به ارزش عمل تکيه کرده است اما در ادامه ي اين حکايت از زبان پدر دانا توصيه مي کند که گفتار نصيحت کننده ي با دانش را اگر چه عالمي بي عمل باشد بايد شنيد و به کار گرفت چرا که ازنظر وي نبايد «در طلب عالم معصوم،از فوايد علم محروم ماند»:
گفت عالم به گوش جان بشنو
ور نماند به گفتنش کردار
باطل است آنچه مدعي گويد:
«خفته را خفته کي کند بيدار؟»
مرد بايد که گيرد اندر گوش
ور نوشته است پند بر ديوار
(سعدي،1320، ص190)
با اين همه،انسانهاي آزاده و سخنوران هوشيار مي کوشند تا با ايجاد تناسب ميان گفتار و کردار خويش،تاثير سخنان خود را ده چندان سازند.
حکيم نظامي،براين نکته تاکيد مي ورزد که با سخن نمي توان به جايي رسيد بلکه عمل کردن،عامل کسب ارزش است و تنها کردار آدمي است که ره توشه عالم بقاست:
هر که به نيکي عمل آغاز کرد
نيکي او روي بدو بازکرد
گنبد گردنده ز روي قياس
هست به نيکي و بدي حق شناس
سخن گفتن اگر مبتني بر علم و دانش باشد، مقبول و پسنديده است اما اين پسنديدگي زماني به غايت درجه ي خود مي رسد که سخن با عمل توام گردد. قرآن کريم انسانهاي با ايمان را از گفتاري بي کردار بر حذرمي دارد: «يا ايها الذين امنوا لم تقولون ما لاتفعلون. کبر مقتا عندالله ان تقولوا مالاتفعلون» (سوره ي صف 61، آيات 2 و 3)
حکيم ناصر خسرو که شعر را چون ابزاري کارآمد در خدمت اعتقادات ديني خويش در آورده است،کسي را شايسته ي دوستي مي داند که قول و فعل او با هم متناسب باشد:
هر که را قولش با فعل نباشد راست
در در دوستي خويش مده بارش
(ناصر خسرو 1365، 121)
وي ازانسانهايي که تنها در سخن گفتن توانا هستند،اما هنگام عمل مفيد فايده اي نيستند و چونان خار مغيلان خلنده و بي حاصلند، انتقاد مي کند:
تا به گفتاري، پربار يکي نخلي
چون به فعل آيي، پرخار مغيلاني
(ناصر خسرو 1365، ص 121)
سعدي شيرازي،عالم بي عمل را به زنبور بي عسل تشبيه کرده است که جز رنج نيش، حاصلي ندارد: «يکي را گفتند عالم بي عمل به چه ماند؟ گفت به زنبور بي عسل.
زنبور درشت بي مروت راگوي
باري چو عسل نمي دهي،نيش مزن»
(سعدي 1320، ص307)
وي معتقد است: تلميذ بي ارادت عاشق بي زر است و رونده ي بي معرفت مرغ بي پر و عالم بي عمل،درخت بي بر و زاهد بي علم،خانه ي بي در.» (همان ماخذ)
حکيم سنايي نيز عالم بي عمل را سخت مي نکوهد و وي را به ستوري تشبيه مي کند که بار گوهرحمل مي کند بي آن که از اين بار با ارزش،سودي کسب کند:
علم داراي عمل نه دان که خري
بار گوهر بري و کاه خوري
استر ار هست بد رگ و ظالم
خر،به اي خواجه از چنين عالم
دانشت هست، کار بستن کو؟
خنجرت هست،صف شکستن کو؟...
علم با کار سودمند بود
علم بي کار پاي بند بود
(سنايي 1362، صص 291 و 292)
طاعت کن روي بتاب از گناه
تا نشوي چون خجلان عذر خواه
حاصل دنيا چو يکي ساعت است
طاعت کن کز همه با طاعت است
عذر مياور نه حيل خواستند
اين سخن است از تو عمل خواستند
گر به سخن کار ميسر شدي
کار نظامي به فلک بر شدي
(نظامي،1313، ص83)
سفارش افلاطون نيز چنين است که :«حکيم به قول تنها مباش،بلکه به قول و عمل باش که حکمت قولي دراين جهان بماند و حکمت عملي بدان جهان رسد و آنجا بماند.»
(خواجه نصيرالدين طوسي 1369، 343)
افلاطون،حکمت عملي را ره توشه اي نيکو مي داند که به کارعالم آخرت مي آيد و به ويژه اين که قولي که به فعل در مي آيد و ماندگار مي گردد از انديشه و فکر نشات گرفته باشد،ازاين رو وي معتقد است که بايد بسيار انديشيد و آن گاه سخن گفت، سخني که به عمل ختم شود: «بارها انديشه کن،پس در قول آر،پس در فعل آر که احوال گردان است.»
(خواجه نصيرالدين طوسي 1369 و 342)
هماهنگي گفتار و کردار از نظر ناصر خسرو،نتايجي ارزشمند به همراه دارد از جمله اين که سبب رستگاري و نجات انسان خواهد بود و او را از هواهاي نفساني دور خواهد کرد زيرا سخناني که زاده هوا و هوس است کمتر ارزش به کار بستن،پيدا مي کند:
قول و عمل چون به هم آمد بدانک
رسته شوي از تن غدار خويش
(ناصر خسرو 1365، ص178)
بياموز گفتار و کردار خوب
که ت آن هر دو بنياد نيک اختري است
(ناصر خسرو 1365، ص110)
بر گفته ي من کار کن اي خواجه ازيراک
کردار بيايدت، بر اندازه ي گفتار
(ناصر خسرو، 1365، ص 380)
از نظر او،عمل کردن مويد راستي قول است و محکي است که مي توان بدان وسيله،گفته ها را سنجيد و ارزيابي کرد:
با عمل مر قول خود را راست دار
اين چنان بايد که باشد آن چنين
(ناصر خسرو 1365، ص190)
او عمل را آنقدر با اهميت مي داند که گفتار بدون کردار را حتي اگرآکنده از حکمت باشد به سکه هاي ناسره و تقلبي مانند مي کند که ارج و رواجي ندارند:
درختت گر ز حکمت بار دارد
به گفتار آي و بار خويش مي بار
اگر شيرين و پر مغز است بارت
تو را خوب است چون گفتار،کردار
و گرگفتار بي کردار داري
چو زراندود ديناري به ديدار
(ناصر خسرو، 1365، ص18)
وي مستمعان بي عمل را نيز به ستوراني تشبيه مي کند که از خرد و معرفت بي بهره اند و اهل اسرار نيستند:
اهل سر خداي مردانند
اين ستوران نه اهل اسرارند
گر به خروار بشنوند سخن
به گه کار کرد،خروارند
(ناصر خسرو 1365، ص474)
پروين اعتصامي که حکيم ناصر خسرو را پيشواي خود در سخنوري قرار داده است، با همان استواري از علم توام با عمل سخن مي گويد:
گفته ي بي عملت چو باد هواست
ابره را محکمي ز آستر است
هيچ گه شمع بي فتيله نسوخت
تا عمل نيست،علم،بي اثر است
(پروين اعتصامي، 1363، ص86)
پروين ژرف بين،به اين حقيقت واقف است که مردم بايد با اعمالشان ارزيابي شوند چرا که گفتار بي کردار هيچ نفعي به کسي نخواهد رساند:
با سخن خود را نمي بايست باخت
خلق را از کارشان بايد شناخت
(پروين اعتصامي،1363، ص227)
آن شاخ که سر برکشد و ميوه نيارد
فرجام به جز سوختنش نيست سزاوار
از گفته ي ناکرده ي بيهوده چه حاصل ؟
کردار نکو کن که نه سودي است ز گفتار
آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت
روز عمل و مزد بود کار تو دشوار
(پروين اعتصامي 1363، ص126)
در اشعار پروين گاه لحن سخن سعدي، «به عمل کار برآيد به سخنداني نيست».طنين مي افکند ،آن گاه که مي گويد: «کار بايد...» و بر اين نکته تاکيد مي ورزد:
عشق آن است که در دل گنجد
سخن است آن که همي بر دهن است
بهر معشوقه بميرد عاشق
کار بايد،سخن است اين،سخن است
(پروين اعتصامي 1363، ص122)
پروين در قطعه ي «بلبل و مور»،لانه ي مورچه را با همه تنگي و تاريکي،از آن رو که حاصل تلاش موراست،بارها ارزشمند تر و جلوه گرتر از گلزاري مي داند که بلبل،شيفته و دل بسته ي آن است. از نظر پروين،کارمورچه عين هنر و نغمه سرايي بلبل در چمن،مصداق سخن بدون عمل است و نوعي ننگ و عار تلقي مي شود،وي از زبان مورمي گويد:
تو به سخن تکيه کني من به کار
ما هنر اندوخته ايم و تو عار
لانه دل افروزتر است از چمن
کار،گران سنگ تر است از سخن
گر نروي راست در اين راه راست
چرخ بلند از توکند باز خواست
(پروين اعتصامي 1363، ص89)
سيف فرغاني نيز سخن بي عمل بلبل وار را مي نکوهد و مي گويد روز عمل،گفتار هيچ ارزشي نخواهد داشت، وي هم چنين معتقد است بايد از سخنان بيهوده و شعار گونه که به عمل ختم نمي گردد، طلب مغفرت کرد:
اندر آن روز که کردار نکو سود کند
نکند فايده گرخرج کني گفتاري
همچو بلبل که بر افراز گلي بنشيند
چند گفتي سخن و هيچ نکردي کاري
ظاهر آن است که بي زاد و تهي دست رود
اگر اين مزرعه کس پرنکند انباري ...
هر چه گويي به جز از ذکر، همه بيهوه است
سخن بيهوده زهر است و زبانت ماري...
به سخن گفتن بيهوده به پايان شد عمر
صرف کن باقي ايام به استغفاري
(سيف فرغاني 1364، ص24)
عطار نيشابوري،گفتاربدون عمل و لاف زدن و ادعا کردن را سبب شرمساري مي شمرد و در حکايتي،اهميت عمل را چنين بازگو مي کند:
صوفيي مي رفت چون بي حاصلي
زد قفاي محکمش سنگين دلي
با دلي پر خون سر از پس کرد او
گفت :آنک از تو قفاي خورد او
قرب سي سال است تا او مرد ورفت
عالم هستي به پايان برد و رفت
مرد گفتش اي همه دعوي نه کار
مرده که گويد سخن؟ شرمي بدار
تا که تو دم مي زني همدم نه اي
تا که مويي مانده اي محرم نه اي
(عطار 1368، ص223)
حيکم خردورز توس،ترجيح کردار بر گفتار را حاصل توانگري علمي و از برکات دانش مي داند:
تو را چند خواهي سخن چرب هست
به دل نيستي پاک و يزدان پرست
کسي کاو به دانش توانگر بود
زگفتار،کردار بهتر بود
(فردوسي، 1362، ج4، ص55)
از مصاديق سخنان بدون عمل،بيگانگي دل و زبان است،يعني آنچه که بر زبان جاري مي گردد، بردل نمي نشيند.ناگريز به مرحله ي عمل نيز در نخواهد آمد. چنين سخني، «دروغ» است و نزد خردمندان ، بي فروغ:
دلت جادوي را چو سرمايه گشت
سخن بر زبانت چو پيرايه گشت
زبان پر زگفتار و دل پر دروغ
بر مرد دانا نگيرد فروغ
(فردوسي 1362، ج4، ص54).
سخن نغز همراه با عمل نيکو،جاويد و ماندگاراست و در گذر زمان،هرگز رنگ کهنگي نمي پذيرد:
به گيتي دو چيز است جاويد و بس
دگر هرچه باشد نماند به کس
سخن گفتن نغز و کردار نيک
نگردد کهن تا جهان است و ريک
(فردوسي 1362، ج4، ص184)
شاعران و سخنوران خردمند،انسانها را از مصاحبت با لاف زنان و مدعياني که تناسبي بين گفتار و کردارشان نيست،بر حذر داشته اند:
حذر کن ز آميزش آن کسي
که گفتار او هست بر عکس کار
هزارش به کردار باشد يکي
يکي را به گفتار سازد هزار
(محمد اسحاق،1371، ص530)
اين گونه احتياط و بر حذر داشتن مردم از مصاحبت کساني که اهل عمل نيستند و مدعيان و گفتار مداراني که جز سخن و لاف و ادعا چيزي در چنته ندارند،بدان جهت است که هنر فرد در عمل او خلاصه مي شود نه سخن او، گرچه سخن گفتن خود هنري تلقي مي شود اما سخن بدون عمل، عين بي هنري است.چنين سخن عاري از عمل،نه تنها نتيجه ي عقل و هديه ي سراچه ي خرد نيست،بلکه گشودن دريچه ي هوس است و تن دادن به خمول و گمنامي و در باختن هويت انساني،زيرا تنها ، کار و عمل مي تواند عامل تشخيص وزيور انسان به شمار آيد:
سعادت بشر اندر عمل بود نه خمول
نمايش هنر اندر عمل بود نه کلام
عمل مفرح روح و عمل مقوي تن
عمل معرف ذات و عمل محافظ نام
به گاه سنجش هرگز «امل»، «عمل» نشود
بدان مبين که در آن هر دو ميم باشد و لام
که اين نتيجه ي عقل است و آن فريب هوس که اين سراچه ي حق است و آن در اوهام
(رشيد ياسمي 1362، ص69)
آري از «امل» تا«عمل» راهي بس دراز است و سعادت وخوشبختي بشر تنها در گروه کردار اوست نه گفتار وي ؛امل و قول بي فعل، جز سردرگمي و حيراني نتيجه اي ندارد و تنها گفتار توام با کردار است که تضمين کننده ي حيات انساني و اجتماعي مي باشد.
پی نوشت ها :
*استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه پيام نور مشهد
منابع و ماخذ :1- اسحاق،محمد: سخنوران نامي ايران در تاريخ معاصر، با مقدمه و بازنگري محمد اسماعيل رضوي، نشر طلوع، تهران، چاپ اول، 1371.
2- اعتصامي، پروين: ديوان ، ناشر ابوالفتح اعتصامي، تهران، چاپ هشتم، 1363.
3- سعدي، مصلح بن عبدالله: کليات ،به اهتمام محمد علي فروغي،کتاب فروشي چاپخانه بروخيم؛تهران، 1320.
4- سنايي غزنوي، مجدودبن آدم: حديقه الحقيقه و شريعه الطريقه،به تصحيح و تحشيه ي مدرس رضوي،انتشارات دانشگاه تهران، چاپ سوم، 1368.
5- ــــــــــــ: ديوان ،انتشارات کتابخانه ي سنايي، تهران؛ چاپ سوم، 1362.
6- سيف فرغاني، محمد: ديوان، به تصحيح و مقدمه ي ذبيح الله صفا، انتشارات فردوسي،تهران؛ چاپ دوم، 1364.
7- عطار نيشابوري، محمد بن ابراهيم: منطق الطير،به اهتمام سيد صادق گوهرين،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي،تهران،چاپ ششم،1368.
8- عنصر المعالي کيکاوس بن اسکندر: قابوس نامه ،به اهتمام و تصحيح غلام حسين يوسفي،شرکت انتشارات علمي و فرهنگي ،تهران،چاپ ششم، 1375.
9- فردوسي، ابوالقاسم: شاهنامه، به تصحيح ژول مول، ترجمه ي جهانگير افکاري، شرکت سهامي کتابهاي جيبي، تهران،چاپ سوم، 1362.
10- قرآن کريم، ترجمه مهدي الهي قمشه اي، انتشارات اسوه، 1370.
11- کمال اسماعيل، اسماعيل بن جمال الدين:ديوان،به اهتمام حسين بحرالعلومي، کتابفروشي دهخدا، تهران، 1348.
12- مولوي،جلال الدين محمد بن محمد : کليات شمس تبريزي، مطابقه با نسخه ي تصحيح شده ي بديع الزمان فروزانفر ، چاپ اول، تهران،بي تا.
13- ـــــــــــــ: مثنوي معنوي، تصحيح رينولد، الين نيکلسون،انتشارات مولي، چاپ سوم، 1363.
14- ناصر خسرو قبادياني: ديوان اشعار، تصحيح مجتبي مينوي و مهدي محقق، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1365.
15- نصرالله منشي، نصرالله بن محمد، کليله و دمنه، تصحيح مجتبي مينوي، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ هفتم، 1362.
16- نصرالدين طوسي، محمد بن محمد، اخلاق ناصري، تصحيح مجتبي مينوي و عليرضا حيدري، تهران، چاپ چهارم، 1369.
17- نظامي گنجوي،الياس بن يوسف: خسرو و شيرين،به تصحيح وحيد دستگردي،مطبعه ي ارمغان تهران، 1313.
18-ـــــــــ:مخزن الاسرار، به تصحيح وحيد دستگردي،مطبعه ي ارمغان، تهران،1313.
19- ياسمي،رشيد:ديوان ،انتشارات امير کبير، تهران،چاپ دوم، 1362.
نشريه پايگاه نور،شماره 20.