يک قصه بيش نيست (4)

عقل آبله پاي و کوي تاريک و آن گاه رهي چو موي باريک (1) بر خيز هلا نه وقت خواب است مه منتظر نو آفتاب است (2) اشک رخ ماه آسماني رنج دل سرو بوستان (3)
يکشنبه، 14 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يک قصه بيش نيست (4)

يک قصه بيش نيست (4)
يک قصه بيش نيست (4)


 

نويسنده:دکتر احمد محسني*




 

عنوان :
نقدو مقايسه ي «ليلي و مجنون» نظامي و «مجنون و ليلي» امير خسرو

استعاره با الکنايه، بيشتر از نوع تشخيص :

 

عقل آبله پاي و کوي تاريک
و آن گاه رهي چو موي باريک (1)
***
بر خيز هلا نه وقت خواب است
مه منتظر نو آفتاب است (2)
***
اشک رخ ماه آسماني
رنج دل سرو بوستان (3)
***
غنچه کمر استوار مي کرد
پيکان کشي به کار مي کرد (4)
***
شمشاد به زلف شانه کردن
گلنار به نار دانه کردن (5)
***
گل، ديده به ترس باز مي کرد
چون مثل نديد ناز مي کرد(6)

 

اما از تشبيهات امير خسرو:

 

آراسته مکتبي چو باغ
هر لاله درو چو شب چراغي

زانسوي ز دختران چون حور
مسجد شده چون بهشت پر نور

هر تازه رخي چو دسته ي گل
بر گل زده حلقه هاي سمبل

خندان چو سمن به تازه رويي
شيرين چو شکر به تلخ گويي

ني بت که چراغ بت پرستان
طاووس بهشت و کبک بستان

افکنده به دوش زلف چون شست
او بي خبر و نظاره گي مست

معجون لبش (7) به در فشاني
پرورده به آب زندگاني (8)

امير خسرو شعري روان و زيبا دارد، مضمون آفريني براي او راحت است. يک معنا را با عبارت هاي مختلف در قالب تمثيل هاي زيبا مي آورد و اين امر بر سراسر منظومه سايه افکنده است،از آن جمله:

پيوند ز دوستان گشادم
در طعنه دشمنان فتادم

آن کو ز هلاک جان نترسد
از طعنه دشمنان نترسد

کاغذ چو شود نشانه ي تير
جز خوردن زخم، چيست تدبير

دف هر طرفي که رو بتابد
از لطمه کجا خلاص يابد

مرغي که بماند از پريدن
راحت بودش گلو بريدن

افتاده چو ريش ناقه دردل
داني که دواش چيست، بسمل

افتاده که سيل در ربودش
ز افسوس نظارگي چه سودش (9)

 

توصيف
 

نظامي و امير خسرو، هر دو به طبيعت نظر دارند و به مناسبت، از جلوه هاي طبيعت سخن مي گويند، اما درمقايسه، توصيفات امير خسرو شادتر است و زمينه ي غنايي بيش تري دارد. ولي نظامي آن چنان که از اين داستان انتظار مي رود، توصيف طبيعت کمتر دارد. در عوض هر جا از ليلي و زيبايي او سخن رانده،گل ها و جلوه هاي طبيعت را در وجود ليلي نشانده و از آن جا به نظاره ي طبيعت و توصيف آن نشسته است.
نظامي، يک بار خزان را توصيف کرده است و آن در مقدمه «بيان وفات ليلي» است:

 

شرط است که وقت برگ ريزان
خونابه شود ز برگ ريزان

خوني که بود درون هر شاخ
بيرون جهد از مشام سوراخ

نرگس به جمازه بر نهد رخت
شمشاد در افتد از سر تخت

سيماي سمن شکست گيرد
گل نامه غم به دست گيرد

جون باد مخالف آيد از دور
افتادن برگ هست معذور

در معرکه ي چنين خزاني
شد زخم رسيده گلستاني

شد چشم زده بهار باغش
زد به طپانچه بر چراغش(10)

گويي از همان ابتدا خزان وجود ليلي را مي گويد و برگ ريزان درخت وجود ليلي است که هر آن رنجور تر مي شود. چشم نرگس گونش، نشاط و مستي از دست مي دهد، سيماي سمنش شکسته و پژمرده مي شود، گل چهره اش غمگين و خونين و نابوديش را آشکارا مي نمايد. و در نهايت باد مخالف مرگ، وزيدن مي گيرد و برگ وجود ليلي را از درخت زندگي قطع مي کند. هماهنگي اين مقدمه با موضوع سخن، اعجاب برانگيز است. شاعر آن چنان زمينه اي فراهم مي کند که خواننده با ديدن آن،خود غمي جانکاه را پيش بيني مي کند و آن گاه که مرگ ليلي را مي بيند، چندان دشوارش نمي نمايد. اين توصيف نمونه اي زيبا از براعت استهلال است.
امير خسرو، هم صفت برگ ريز و باد خزان را آورده است، توصيف او هم بسيار زيباست:
خزان را غارتگر باغ مي داند، که آمده است و رخساره لاله را پر زچين کرده، غنچه جلوه گر را از شاخ ريخته، شکوفه تر را به زمين غلتانده وزاغ را به جاي بلبل نشانده است و آن موقع:

نا گه به چنين شکوفه ريزي
افتاد گلي به رستخيزي

ليلي که بهار عالمي بود
زو چشمه ي زندگي نمي بود

آتش زده گشت نو بهارش
وز آب برفت چشمه سارش(11)

در اين توصيف تقليد امير خسرو آشکار است و در تقليد موفق هم بوده است. او هم توانسته است با براعت استهلالي زيبا و مناسب، مرگ ليلي را به خورد خواننده اش بدهد.
نظامي، توصيف طلوع و غروب خورشيد را آن چنان که بايد، آورده است. در اين توصيف ها هدف سخن پراکني نبوده است. بلکه مناسب و مفيد و کوتاه آمده است. روزي که ليلي و مجنون به هم مي رسند. خورشيد،طلوعي شادي بخش و با نشاط دارد:

چو خسرو صبح خيز شادان
بر تخت نشست بامدادان

روز از سر مهر سر بر آورد
و آفاق به مهر سر برآورد(12)

روزي که مجنون وفات مادر را مي شنود، همين طلوع خورشيد به گونه اي ديگر است، گويي در آسمان نزاعي بر پاست و آسمانيان در هراسند:

چون شاه سوار چرخ گردان
ميدان بستد زهم نبردان

خورشيد ز بيم اهل آفاق
قرابه ي مي نهاد بر طاق

صبح از سر شورشي که انگيخت
قرابه شکست و ني فرو ريخت(13)

روزي ديگر، پيغام ليلي به مجنون مي رسد. در توصيف صبح اين روز نظامي، همه ي چشم ها را روشن مي بيند. از باد صبح سخن مي رود که مي دانيم پيام آور عاشقان است، نفس مسيح را که گويي دم ليلي است ديده و شنيده مي شود:

روزي و چه روز عالم افروز
روشن همه چشمي از چنان روز

صبحش ز بهشت بر دميده
بادش نفس مسيح ديده (14)

در توصيف شب هم نظامي هنر آفريني نموده است:

رخشنده شبي چو روز روشن
رو تازه فلک چو سبز گلشن

از مرحله هاي زر حمايل
زرين شده چرخ را شمايل

بر ديو شهاب حربه رانده
لا حول و لا ز دور خوانده (15)

در اين جا نيايش مجنون آمده است. با نيايش مجنون، شب چون روز روشن است و فلک در اين وادي دعا، رنگي معنوي (سبز) گرفته است. گويي وردهاي قيس دلداده چون ستاره هاي زرين است که بر شيطان تاخته است و ديو بدي و نامرادي را از پيش مي راند و از بين مي برد.
درجايي ديگر نيايش ليلي آمده است عبارت با اين بيت آغاز مي شود:

چون کرد شب از علاقه در
گوش و زنخ زمانه را پر

آن در به خوشه چون ثريا
مي ريخت ز ديده، در به دريا(16)

در بيت دوم،در دقيقا ليلي است که از چشم اشک هم چون مرواريد مي ريزد. مناسبت اين بيت با بيت اول و هماهنگي تصوير شب با مضمون دعا و گريه تحسين بر انگيز است و هنر آفريني بي بديل نظامي را مي رساند.
نظامي در آغاز داستان، دهليز سخن را در سرزمين خشک نجد، تنگ مي بيند و از آن شکوه مي کند، به نظر مي رسد در اين توصيف ها او مي توانست تنگناي موجود را گشوده و داد سخن دهد، اما از آن جا که نمي خواهد رخساره ي قصه را ريش کند، توصيف ها را بسيار کوتاه و پر مغز، همراه با عناصر خيال مي آورد:
چون نور چراغ آسمان گرد
از پرده صبح سر برون کرد (17)
***
شبگير که چرخ لاجوردي
آراست کبوديي به زردي (18)
***
چون صبح به فال نيک روزي
بر زد علم جهان فروزي (19)

و نمونه هاي بسيار ديگر که خود مقاله اي ديگر مي طلبد و بررسي جدي تر و عميق تر.
از اين جهت امير خسرو، نتوانسته است، پيروي موفق براي نظامي باشد. منظومه ي امير خسرو را از اين نظر بررسي کردم، کم تر نمونه اي نيافتم که بتواند در اين بعد با شعر نظامي پهلو بزند.
 

پی نوشت ها :
 

* استاديار زبان و ادبيات فارسي دانشگاه آزاد اسلامي واحد تربت حيدريه
1- همان، بند1 ، بيت 33.
2- ليلي و مجنون نظامي، بند 3، بيت 9.
3- همان، بند 22، بيت 3.
4- همان، بند 23، بيت 8.
5- همان، بند 23، بيت 11.
6- همان، بيت 16.
7- «معجون لب» «اضافه تشبيهي» است.
8- خمسه ي امير خسرو، ص165.
9- همان، ص216.
10- همان، ص216.
11- خسمه ي امير خسرو، ص 226.
12- ليلي و مجنون نظامي، بند 58، بيت 1 و 2.
13- همان، بند 48، بيت 1 تا 3.
14- همان، بند 43، بيت 1 تا 2.
15- همان، بند 42، بيت 1 به بعد.
16- همان، بند56، بيت 1 و 2.
17- همان، بند 32، بيت 1.
18- همان، بند 31، بيت 1.
19- همان، بند 31، بيت 1.
 

منبع:نشريه پايگاه نور ،شماره 20.
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط