جايگاه خليج فارس و درياي عمان در توسعة روابط اقتصادي هزاره هاي پيش از ميلاد (2)
نويسنده:جعفر چمنكار
ساكنان بين النهرين از حدود هزارة دهم پيش از ميلاد حركتهايي را براي تكامل اقتصادي از شكار و جمع آوري خوراك گرفته تا دامداري و اهلي كردن حيوانات و استفاده از درختها انجام دادند. از هزارة هفتم پيش از ميلاد استفاده از فلز مس رواج يافت و از هزارة ششم، ذوب مس و سرب به صورت گسترده انجام گرفت. در پايان هزارة پنجم پيش از ميلاد قالب ريزي و ساخت قطعات و ابزار گوناگون توسعه يافت.
سفالگري و استفاده از چرخ كوزه گري كه از هزارة ششم پ.م با ابداع سفالهاي تيره رنگ آغاز شده بود، در پايان هزارة چهارم پ.م همه گير شد. (مك كال، 1375، ص 43).
از هزارة چهارم پ.م. اقتصاد روستايي با زراعت در سطوح بالا و امكانات شايسته براي نگهداري از شهرهاي كوچك و به تدريج شهرهاي بزرگ شكل گرفت. (مالووان، 1372، ص3).
بين النهرين از نظر طبيعي براي زندگي شهرنشيني بسيار مناسب بود. جلگه هاي وسيع، هموار و مستعد براي كشاورزان، امكان فراهم آوردن غذاي فراوان، ذخيرة مطمئن گندم وجو، دامداري و وجود گوشت كافي، ماهيگيري و شكار پرندگان وحشي ضمن تسهيل شهرنشيني و اجتماعات يكجانشين، افزايش جمعيت منطقه را از دورة ماقبل تاريخ به همراه داشت. (همان).
بين النهرين جنوبي كه روابطي تنگاتنگ با بنادر خليج فارس داشت در نتيجة وجود آبرفتهاي حاصل از رودخانه هاي دجله و فرات و وجود شبكة منظم آبياري، سرزميني حاصل خيز بود و مي توانست نيازهاي غذايي جمعيتي انبوه را در دوره هاي كهن باستان برطرف سازد. كشت گندم، جو، عدس، كتان، كنجد و تهية روغن آن،كشت نخلها و ارزن به صورت فراوان و همه گير صورت مي گرفت. (كاژادان، ج1، 1379، ص 178). كشت گونه اي ويژه از گندم به نام گندم سرخ يا شعير ابليس عموميت داشت (چايلد، درآمدي كوتاه بر باستان شناسي، 1368، ص 75) و كلدانيها صاحب باغهايي بزرگ نخل بودند كه با مجموعة كانالهاي آبياري از رودخانه هاي دجله و فرات سيراب مي شدند. (سويشر، 1383، ص 108).
هرودوت ضمن اشاره به كشت محصولات انجير، انگور و زيتون در اين مناطق، از حاصل خيزي زمينهاي بين النهرين ياد كرده است كه هر بذر گندم در مرحلة برداشت، بيش از 200 برابر محصول مي داد. (هردوت، 1357، ص 95-94). پليني، ديگر تاريخ نگار يوناني، نيز از برداشت دوبار محصول در سال در اين منطقه خبر داده است. (ولز، 1365، ص 200).
دامداري با پرورش گاو و گاوميش، گوسفند و بز، الاغ و انواع ماكيان چون اردك و غاز بخشي ديگر از زندگي اقتصادي مردم بين النهرين مجاور خليج فارس را در روزگار ديرين باستان تشكيل مي داد. (مك كال، 1375، ص 40).
دريانوردان باستاني خليج فارس و درياي عمان كه در سواحل جنوب شرقي افريقا لنگر مي انداختند بيشترين بخش محصولات زراعي و دامي بين النهرين را از راه جنوب غربي حجاز و شرق افريقا به قارة سياه منتقل مي كردند. (زربو، 1374، ج2، ص 511). گندم و جو، سيب زميني هندي موسوم به لوف، ذرت خوشه اي، ارزن هندي و شايد موز و نيشكر از اين نمونه اند. (همان، ص 511-510). ساخت انواع ارابه و سورتمه هاي گوناگون و استفاده از گاو آهن ترتيب توليد محصولات زراعي و نقل و انتقال آن را آسان كرد. در اين جامعة رو به رشد به آرامي اصنافي گوناگون مانند حجاران، سفالگران، زرگران، عطاران، آبجوسازان، شيريني پزان، نانوايان، بافندگان و ابزارسازان شكل گرفت و زمينه را براي تجارتهاي كلان به ويژه در زمينة بازرگاني خارجي مهيا ساخت. ثروت حاصل از انباشته شدن مازاد محصول كشاورزي، سبب ايجاد مراكز شهري پر جمعيت شد. (مك كال، 1375، ج2، ص2).
سرزمين بين النهرين با وجود قابليتهاي فراوان زراعي، از لحاظ كانيهاي زيرزميني به ويژه، سنگها كمبود داشت. (كوروفكين، 1378، ص 131). اين امر تمدنهاي منطقه را به توسعة هر چه بيشتر فعاليتهاي بازرگاني با استفاده از بنادر خليج فارس و درياي عمان متمايل مي كرد.
سومريان كه دست كم تا پايان هزارة چهارم پ.م در زمينهاي هموار جنوب بين النهرين و شمال غربي خليج فارس سكونت داشتند، شايد جزو نخستين ملتهايي باشند كه به ارزش تجارت و روشهاي توسعة آن پي برده بودند. (پاول تاد، 1342، ص 61).
شهرهاي سومر به ويژه اور، اريدو، كيش، لاگاش و نيپور از هزارة چهارم پ.م مركز تجارت دريايي و كاروانهاي بين المللي شدند. بازرگانان سومري با شهرهاي ثروتمند جهان باستان از راه خليج فارس در ارتباط بودند. (بهمنش، 1369، ص 88).
خطوط آبي مواصلاتي حاصل از انشعاب و كانالهاي رودخانه هاي دجله و فرات، همة بين النهرين جنوبي و شهرهاي داخلي آن را به كرانة خليج فارس متصل مي ساخت و براي تجارت و آساني نقل و انتقال زمينه اي مناسب مهيا مي كرد. در نهرها و كانالهاي نخستين قايقهاي كوچك و سبك درآمد و شد بودند و محصولات كشاورزي و ديگر نيازمنديها را جابه جا مي كردند و يا به بازارهاي مصرف مي رساندند. به تدريج كانالهاي مخصوص كشتيراني ساخته شد. سومريان رود فرات را بورانونا و دجله را ايديگنا مي ناميدند. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 293).
دجله پر آب و تند و فرات كم آب و آرام و داراي سواحل پست بود و براي كشتيراني زمينه اي مطلوب به وجود مي آورد. كانالهاي منشعب از دو رود ياد شده، زمينة اتصال بخشي عمده از شهرهاي بين النهرين را كه حتي دور از سواحل خليج فارس بودند ايجاد مي كرد، زيرا بيشتر بخشهاي مسكوني بين النهرين در نزديكي رودخانه هاي دجله و فرات قرار داشت. (نشات، 1344 ص 205).
بقاياي اين گونه كانالها كه فرات را به شهر اريدو در كنار خليج فارس مرتبط مي ساخت كشف شده است. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 293). در شهر بابل كه رود فرات از ميان آن مي گذشت با حفر چنين كانالهايي از امكانات كشتيراني استفاده مي كردند. نبوكدنصر نيز با لايروبي و ايجاد ترعه، فرات را از مصب آن در خليج فارس تا پستاكوس (قلعة دبس كنوني) براي حركت كشتيهاي كوچك و بزرگ آماده كرد. (دورانت، ج1، 1337، ص 243).
با وجود اين، بروز پاره اي از مشكلات چون رسوب رودخانه ها در سواحل خليج فارس و ايجاد باتلاقهاي فراوان، قطع راههاي ارتباطي در فصلهاي طغيان رودخانه ها و نبود امكان استفاده از كشتيهاي بزرگ در اين گذرگاهها، دولتمردان سومر را هر چه بيشتر متوجه شهرهاي كرانه اي و ساحلي خليج فارس و كوشش براي ساخت بندرهاي جديد مي كرد. (بهمنش، 1369، ص 88). توسعة زميني قلمرو سومر و دسترسي به آبراههاي مهم جهان از خليج فارس تا محدودة مديترانه و درياي سرخ، اين امر را تشديد كرد.
در كتيبة مكشوفه در نيپور آمده است كه مرزهاي امپراتوري سومر در شهر ارخ به درياي پايين تر «خليج فارس» تا بالاتر «مديترانه يا درياي سرخ» منتهي مي شد. (ولز، 1365، ص 206). همراه با توسعه و ساخت بندرها، فن كشتي سازي و روشهاي دريانوردي نيز در منطقه توسعه يافت. از اوايل هزارة چهارم پ.م نقش كشتي و قايق به شكلهاي گوناگون بر مهرهاي مكشوفه نقش بسته است.
بر مهر كشف شده از منطقة چغاميش، نقش شخصي ديده مي شود كه فرمانروا يا سردار فاتحي است و از درون كشتي، سرِ طنابي را كه دو اسير به آن بسته شده اند به دست گرفته است. مهر استوانه اي ديگري در شوش به دست آمده كه صحنة آن دو قسمت است، در قسمت بالا خداي كشتي به صورت انساني در كنار بزكوهي و شاهين قرار دارد. در قسمت پايين، خداي كشتي كه حامي كشتي رانان است، درون كشتي ايستاده است. كشتي به شكل اندام ماهي است و سكان آن شبيه نيم تنة انسان است كه تاج شاخدار بر سر دارد. در چند مهر مكشوفة ديگر، كشتيهايي از تنة درخت يكپارچة منقوش است. (بياني، ج1، 1363، ص 46-45).
نقش ماهي و صيادان نيز از هزارة چهارم پ.م بر مهرها پديدار است. نقش ماهي در كنار رودخانه با ساحلي از درختان انبوه، صيادان برهنه در برگشت از صيد و حمل ماهي از قايقها، حمل ماهيهاي بزرگ با دو دست، حمل طشت يا سبد ماهي بر سر، صياد با قايق در پي صيد ماهي، استفاده از چنگك و تور ماهيگيري و قلاب، پاروزني و تورهاي پر از ماهي صيد شده، نمونه هايي از تصويرهاي نقش بسته بر مهرها هستند. ماهي مظهر خداي رودخانه و مرداب بوده است. (همان، ص 81-80-79).
فن كشتي سازي در هزاره هاي پيش از ميلاد، در حاشية خليج فارس و درياي عمان در يك ترتيب تدريجي، توسعه و تكامل يافت. اسطورة آفرينش و داستان طوفان كه بخشي از كهن ترين متنهاي ادبي بين النهرين به شمار مي رود، نمادي از آشنايي اين ملتها با ساخت كشتي است:
«خداي اِاَ مي گويد به اوت پنشتيم، خانه ات را برچين و يك قايق بساز.» (مك كال، 1375، ص 66).
مردم پيرامون آبها نخست از تنة بدون شكل درختان يا پاره چوبي به عنوان قايق بهره مي گرفتند. (ولز، 1365، ص 231). مهرهايي با شكلهاي قايقهايي كه از كُنده درختان ساخته شده اند در ايران به دست آمده است. (بياني، 1363، ص 46). به تدريج تنة درختان تهي گشته و براي حمل انسان، كالا و دام مناسب گرديد. (ولز، 1365، ص 231).
در بين النهرين و مصر از قايقهاي سبدي شكل كه با ني مرداب يا الياف نخلها بافته و با قير اندود مي شد، استفاده مي كردند. قايقهايي نيز از پوست ساخته مي شد كه شبكه اي توري مانند از تركه ها و جگن آن را محافظت مي كرد. (اوتس، 1990، ص 49؛ ولز، 1365، ص 25). هرودوت از قايقهاي گرد و دايره وار از پوست خام در آبهاي بابل ياد مي كند كه در ارمنستان در شمال آشور ساخته مي شد و برخي از آنها توانايي حمل چهارده تن بار را داشت. (هردوت، 1357، ص 95).
استفاده از تنة به هم پيوستة چند درخت نخل يا توده اي از چوبهاي خرما كه با الياف نخل يا نارگيل به يكديگر متصل مي شد، وسيله اي ديگر براي حركت در آب و به ويژه صيد محلي ماهي بود. (نشأت، 1344، ص31).
براي حركت و رانش كششي از پارو و يا تيرهاي چوبي بلند بلم راني استفاده مي شد. گاه با استفاده از نيروي انساني و يا نيروي كششي حيوانات از جمله گاو و گاوميش قايقها را در طول ساحل به حركت در مي آوردند. (سوبشر، 1383، ص 32). سومريان استفاده از نيروي باد و كشتيهاي بادباني را مي شناختند. (همان، ص 31). افزون بر كشتيهاي بادباني بزرگ، قايقهاي كوچك نيز از بادبانهاي كوچك و چهارگوش براي حركت در آبهاي كم عمق ساحل خليج فارس و فاصله هاي كوتاه بهره مي جستند. (هاولي، 1377، ص 28).
نقش كشتيهاي بادباني بر روي يكي از مهرهاي استوانه اي شكل عصر گود يا مربوط به 2400 پ.م. بين النهرين يافت شده است. (نشأت، 1344، ص 25). توسعة فن كشتي سازي خليج فارس در هزاره هاي پيش از ميلاد در تعامل با دولت دريايي فينيقي و بهره گيري از دستاوردهاي آن تسهيل شد. فنيقي ها ملتي دريانورد بودند كه به ويژه از هزاره اول پ.م تسلط بي مانندي بر تجارت درياهاي جهان داشتند. (Frank Alweis and others; 1964,p.106)
آنان بيشتر نقل و انتقال كالاهاي كمياب و گرانقيمت چون طلا، نقره، برنز، احجار كريمه، آبنوس، چوب الوار، عاج آلات، بخور و عطريات را در جهان باستان انجام مي دادند. (هارتمن، 1380، ص 88).
فنيقيها خليج فارس درياي عمان و اقيانوس هند را به خوبي مي شناختند. بر اساس برخي ديدگاهها اقوام اولية فنيقي نخست در منطقة خليج فارس ساكن بودند و سپس به شامات و لبنان مهاجرت كردند. (زرين قلم، 1337، ص 8-47).
كتيبه هاي بر جاي ماندة مكشوف در بين النهرين تعامل و تقابل با منطقة فنيقي به منظور بهره گيري از توان دريايي آنان را نشان ميدهد. سنأخريب، پادشاه آشور (705-681پ.م) جمعي از كشتي سازان فنيقي را به نينوا فراخواند تا كشتيهاي بزرگ و قدرتمند تهاجمي بسازند. سپس اين ناوگان از راه ترعه هاي آبي داخل خشكي به دهانة فرات حمل شد. سپاهيان آشوري با اين ناوگان به دهانة رودخانة اولاي (كارون) و سپس خليج فارس منتقل شدند تا با حمله هاي آبي و خاكي، سياست گسترش زميني و دريايي امپراتوري آشور را جامة عمل پوشانند. (سويشر، 1383، ص 12-11).
سه نمونه از كشتيهايي كه استادان فنيقي در منطقة خليج فارس به كار مي بردند، در نقوش برجستة آشوريها در نينوا و خورس آباد يافت شده است:
1. كشتيهاي جنگي كه پشتي محدب و وسيله اي براي شكستن پهلوي بحرية دشمن داشتند و از دكل بادباني و پارو براي رانش آن استفاده مي شد.
2. كشتيهاي تجاري كه جلو و عقب آنها محدب بود و به طور معمول از دكل بادباني استفاده نمي كردند.
3. كشتيهاي كوچك تر با پشتي محدب و سينه اي به شكل سر اسب كه براي حمل كالاهاي درجة دوم استفاده مي شد. (موسكاني، 1378، ص 121).
نوعي ويژه از قايقهاي سومري بزرگ كه داراي برآمدگي در جلو و عقب بود، بيشترين كاربرد، محبوبيت و عموميت را در خليج فارس و ترعه هاي متصل به آن داشت و همواره در حال رفت و آمد و حمل كالاهاي گوناگون به ويژه الوار و سنگها بود. (بهمنش، 1369، ص 46).
با توسعة فن كشتي سازي، دريانوردان و بازرگان خليج فارس باستان توان پيمودن مسافتهاي طولاني، گاه تا بيش از سيصد مايل را داشتند (پاول تاد، 1342، ص 91). نياز جامعة بين النهرين به واردات و صادرات انواع و اقسام كالاها سبب افزايش اعتبار و اهميت صنف تاجران و بازرگانان شد. دربار و دولت شهرها همواره از بازرگانان حمايت مي كردند (مك كال، 1375، ص 45-44). تجارت عمده به دو صورت تجارت، درون شهري – برون شهري و تجارت خارجي انجام مي شد. (همان، ص 45). در اين ميان بازرگانان مهاجر يا خارجي كه در سواحل خليج فارس و درياي عمان اقامت مي كردند، اهميتي فراوان داشتند. گروهي از اين تاجران با استفاده از كشتيهاي بادباني با مراكز مهم و بازارهاي عمدة خليج فارس و درياي عمان و فراسوي آن تا دهانة سند در ارتباط و داد و ستد بودند. اين بازرگانان مازاد گندم، جو، خرما، منسوجات، دام و ابزار بين النهرين را با مواد خام همانند چوب، سنگ ساختمان، احجار كريمه چون سنگ لاجورد، سنگ صابون، ابزار و اشياي مسي، عاج و غيره مبادله مي كردند و كالاهاي مورد نياز را به بندرهاي خليج فارس و درياي عمان مي فرستادند. (ماهري، 1369، ص 249).
در بررسي تجارت خليج فارس و درياي عمان در هزاره هاي پيش از ميلاد، مناطق سند و ايندوس، ماگان (مكن، ماجان) ملوخه (مالوخه، ملوهه) و ديلمون (تيلمون، ني دوك كي) اهميتي فراوان دارند. شناخت دانشمندان از كارهاي اقتصادي ميان اين مراكز با كانونهاي اقتصادي خليج فارس متكي بر متنهاي تاريخي و گل نبشته هاي سومري است. (ايوانف، 1359، ص 35). كشف تمدن هاراپا در 1921 و موهنجودارو در سال 1924 گامهايي موثر در شناسايي بيشتر اين داد و ستدها و ارتباطات اقتصادي فرهنگي بود.
درآثار مكشوفة بين النهرين از سرزمين آن سوي خليج فارس ياد شده است كه كشتيهاي طلا، عاج و سنگهاي آبي از آنجا مي آمدند. اين سرزمين بايد موهنجودارو در شبه قارة هند باشد. (1) (Alweis, 1964, p.77) .
نمونه هايي گوناگون از اين همكاري و اثرپذيري متقابل در كشفيات باستان شناسي نمودار شده است. مهرهاي هاراپايي هندي كه در مناطق سوتل و تل اسمار و ديگر زيست گاههاي سومري كشف شده (كلارك، 1379، ص 356). داراي مضاميني مشخص از فرهنگ درة سند است. نقش گاو نر يك شاخ با آخور و خطوط تصويري متعلق به زمان حكومت سارگن و دوره هاي پس از آن (مغول، 1369، ص 26) و شكلهاي مار تاجدار موسوم به مهرهاي نگا (2) (دورانت، ج2، ص 579) از اين نمونه نقشينه هاست.
كشف گونه هايي ديگر از مهرها، لباسها و توليدات كتان هندي در سومر و اور، گواه روابط گسترده ميان اين دو منطقة دوردست جهان باستان از راه خليج فارس و درياي عمان است. (Alweis, 1964,p.78) همچنين تعدادي از مهرها و دست ساخته ها و توليدات بومي منطقة بين النهرين و سواحل خليج فارس در مراكز تمدني هند كشف شده است. (Ibid) .
توسعة كشتيراني در خليج فارس روابط دو جانبه را گسترش مي داد. (مالووان، 1372، ص 12-11). بسياري از تاجران هندي به صورت مهاجر در شهرهاي سومر زندگي مي كردند و دريانوردان هندي و مردم بين النهرين از كشتيهاي همگون و مشابه استفاده مي كردند. (هاولي، 1377، ص 31).
ادامه دارد...
سفالگري و استفاده از چرخ كوزه گري كه از هزارة ششم پ.م با ابداع سفالهاي تيره رنگ آغاز شده بود، در پايان هزارة چهارم پ.م همه گير شد. (مك كال، 1375، ص 43).
از هزارة چهارم پ.م. اقتصاد روستايي با زراعت در سطوح بالا و امكانات شايسته براي نگهداري از شهرهاي كوچك و به تدريج شهرهاي بزرگ شكل گرفت. (مالووان، 1372، ص3).
بين النهرين از نظر طبيعي براي زندگي شهرنشيني بسيار مناسب بود. جلگه هاي وسيع، هموار و مستعد براي كشاورزان، امكان فراهم آوردن غذاي فراوان، ذخيرة مطمئن گندم وجو، دامداري و وجود گوشت كافي، ماهيگيري و شكار پرندگان وحشي ضمن تسهيل شهرنشيني و اجتماعات يكجانشين، افزايش جمعيت منطقه را از دورة ماقبل تاريخ به همراه داشت. (همان).
بين النهرين جنوبي كه روابطي تنگاتنگ با بنادر خليج فارس داشت در نتيجة وجود آبرفتهاي حاصل از رودخانه هاي دجله و فرات و وجود شبكة منظم آبياري، سرزميني حاصل خيز بود و مي توانست نيازهاي غذايي جمعيتي انبوه را در دوره هاي كهن باستان برطرف سازد. كشت گندم، جو، عدس، كتان، كنجد و تهية روغن آن،كشت نخلها و ارزن به صورت فراوان و همه گير صورت مي گرفت. (كاژادان، ج1، 1379، ص 178). كشت گونه اي ويژه از گندم به نام گندم سرخ يا شعير ابليس عموميت داشت (چايلد، درآمدي كوتاه بر باستان شناسي، 1368، ص 75) و كلدانيها صاحب باغهايي بزرگ نخل بودند كه با مجموعة كانالهاي آبياري از رودخانه هاي دجله و فرات سيراب مي شدند. (سويشر، 1383، ص 108).
هرودوت ضمن اشاره به كشت محصولات انجير، انگور و زيتون در اين مناطق، از حاصل خيزي زمينهاي بين النهرين ياد كرده است كه هر بذر گندم در مرحلة برداشت، بيش از 200 برابر محصول مي داد. (هردوت، 1357، ص 95-94). پليني، ديگر تاريخ نگار يوناني، نيز از برداشت دوبار محصول در سال در اين منطقه خبر داده است. (ولز، 1365، ص 200).
دامداري با پرورش گاو و گاوميش، گوسفند و بز، الاغ و انواع ماكيان چون اردك و غاز بخشي ديگر از زندگي اقتصادي مردم بين النهرين مجاور خليج فارس را در روزگار ديرين باستان تشكيل مي داد. (مك كال، 1375، ص 40).
دريانوردان باستاني خليج فارس و درياي عمان كه در سواحل جنوب شرقي افريقا لنگر مي انداختند بيشترين بخش محصولات زراعي و دامي بين النهرين را از راه جنوب غربي حجاز و شرق افريقا به قارة سياه منتقل مي كردند. (زربو، 1374، ج2، ص 511). گندم و جو، سيب زميني هندي موسوم به لوف، ذرت خوشه اي، ارزن هندي و شايد موز و نيشكر از اين نمونه اند. (همان، ص 511-510). ساخت انواع ارابه و سورتمه هاي گوناگون و استفاده از گاو آهن ترتيب توليد محصولات زراعي و نقل و انتقال آن را آسان كرد. در اين جامعة رو به رشد به آرامي اصنافي گوناگون مانند حجاران، سفالگران، زرگران، عطاران، آبجوسازان، شيريني پزان، نانوايان، بافندگان و ابزارسازان شكل گرفت و زمينه را براي تجارتهاي كلان به ويژه در زمينة بازرگاني خارجي مهيا ساخت. ثروت حاصل از انباشته شدن مازاد محصول كشاورزي، سبب ايجاد مراكز شهري پر جمعيت شد. (مك كال، 1375، ج2، ص2).
سرزمين بين النهرين با وجود قابليتهاي فراوان زراعي، از لحاظ كانيهاي زيرزميني به ويژه، سنگها كمبود داشت. (كوروفكين، 1378، ص 131). اين امر تمدنهاي منطقه را به توسعة هر چه بيشتر فعاليتهاي بازرگاني با استفاده از بنادر خليج فارس و درياي عمان متمايل مي كرد.
سومريان كه دست كم تا پايان هزارة چهارم پ.م در زمينهاي هموار جنوب بين النهرين و شمال غربي خليج فارس سكونت داشتند، شايد جزو نخستين ملتهايي باشند كه به ارزش تجارت و روشهاي توسعة آن پي برده بودند. (پاول تاد، 1342، ص 61).
شهرهاي سومر به ويژه اور، اريدو، كيش، لاگاش و نيپور از هزارة چهارم پ.م مركز تجارت دريايي و كاروانهاي بين المللي شدند. بازرگانان سومري با شهرهاي ثروتمند جهان باستان از راه خليج فارس در ارتباط بودند. (بهمنش، 1369، ص 88).
خطوط آبي مواصلاتي حاصل از انشعاب و كانالهاي رودخانه هاي دجله و فرات، همة بين النهرين جنوبي و شهرهاي داخلي آن را به كرانة خليج فارس متصل مي ساخت و براي تجارت و آساني نقل و انتقال زمينه اي مناسب مهيا مي كرد. در نهرها و كانالهاي نخستين قايقهاي كوچك و سبك درآمد و شد بودند و محصولات كشاورزي و ديگر نيازمنديها را جابه جا مي كردند و يا به بازارهاي مصرف مي رساندند. به تدريج كانالهاي مخصوص كشتيراني ساخته شد. سومريان رود فرات را بورانونا و دجله را ايديگنا مي ناميدند. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 293).
دجله پر آب و تند و فرات كم آب و آرام و داراي سواحل پست بود و براي كشتيراني زمينه اي مطلوب به وجود مي آورد. كانالهاي منشعب از دو رود ياد شده، زمينة اتصال بخشي عمده از شهرهاي بين النهرين را كه حتي دور از سواحل خليج فارس بودند ايجاد مي كرد، زيرا بيشتر بخشهاي مسكوني بين النهرين در نزديكي رودخانه هاي دجله و فرات قرار داشت. (نشات، 1344 ص 205).
بقاياي اين گونه كانالها كه فرات را به شهر اريدو در كنار خليج فارس مرتبط مي ساخت كشف شده است. (ملك شهميرزادي، 1375، ص 293). در شهر بابل كه رود فرات از ميان آن مي گذشت با حفر چنين كانالهايي از امكانات كشتيراني استفاده مي كردند. نبوكدنصر نيز با لايروبي و ايجاد ترعه، فرات را از مصب آن در خليج فارس تا پستاكوس (قلعة دبس كنوني) براي حركت كشتيهاي كوچك و بزرگ آماده كرد. (دورانت، ج1، 1337، ص 243).
با وجود اين، بروز پاره اي از مشكلات چون رسوب رودخانه ها در سواحل خليج فارس و ايجاد باتلاقهاي فراوان، قطع راههاي ارتباطي در فصلهاي طغيان رودخانه ها و نبود امكان استفاده از كشتيهاي بزرگ در اين گذرگاهها، دولتمردان سومر را هر چه بيشتر متوجه شهرهاي كرانه اي و ساحلي خليج فارس و كوشش براي ساخت بندرهاي جديد مي كرد. (بهمنش، 1369، ص 88). توسعة زميني قلمرو سومر و دسترسي به آبراههاي مهم جهان از خليج فارس تا محدودة مديترانه و درياي سرخ، اين امر را تشديد كرد.
در كتيبة مكشوفه در نيپور آمده است كه مرزهاي امپراتوري سومر در شهر ارخ به درياي پايين تر «خليج فارس» تا بالاتر «مديترانه يا درياي سرخ» منتهي مي شد. (ولز، 1365، ص 206). همراه با توسعه و ساخت بندرها، فن كشتي سازي و روشهاي دريانوردي نيز در منطقه توسعه يافت. از اوايل هزارة چهارم پ.م نقش كشتي و قايق به شكلهاي گوناگون بر مهرهاي مكشوفه نقش بسته است.
بر مهر كشف شده از منطقة چغاميش، نقش شخصي ديده مي شود كه فرمانروا يا سردار فاتحي است و از درون كشتي، سرِ طنابي را كه دو اسير به آن بسته شده اند به دست گرفته است. مهر استوانه اي ديگري در شوش به دست آمده كه صحنة آن دو قسمت است، در قسمت بالا خداي كشتي به صورت انساني در كنار بزكوهي و شاهين قرار دارد. در قسمت پايين، خداي كشتي كه حامي كشتي رانان است، درون كشتي ايستاده است. كشتي به شكل اندام ماهي است و سكان آن شبيه نيم تنة انسان است كه تاج شاخدار بر سر دارد. در چند مهر مكشوفة ديگر، كشتيهايي از تنة درخت يكپارچة منقوش است. (بياني، ج1، 1363، ص 46-45).
نقش ماهي و صيادان نيز از هزارة چهارم پ.م بر مهرها پديدار است. نقش ماهي در كنار رودخانه با ساحلي از درختان انبوه، صيادان برهنه در برگشت از صيد و حمل ماهي از قايقها، حمل ماهيهاي بزرگ با دو دست، حمل طشت يا سبد ماهي بر سر، صياد با قايق در پي صيد ماهي، استفاده از چنگك و تور ماهيگيري و قلاب، پاروزني و تورهاي پر از ماهي صيد شده، نمونه هايي از تصويرهاي نقش بسته بر مهرها هستند. ماهي مظهر خداي رودخانه و مرداب بوده است. (همان، ص 81-80-79).
فن كشتي سازي در هزاره هاي پيش از ميلاد، در حاشية خليج فارس و درياي عمان در يك ترتيب تدريجي، توسعه و تكامل يافت. اسطورة آفرينش و داستان طوفان كه بخشي از كهن ترين متنهاي ادبي بين النهرين به شمار مي رود، نمادي از آشنايي اين ملتها با ساخت كشتي است:
«خداي اِاَ مي گويد به اوت پنشتيم، خانه ات را برچين و يك قايق بساز.» (مك كال، 1375، ص 66).
مردم پيرامون آبها نخست از تنة بدون شكل درختان يا پاره چوبي به عنوان قايق بهره مي گرفتند. (ولز، 1365، ص 231). مهرهايي با شكلهاي قايقهايي كه از كُنده درختان ساخته شده اند در ايران به دست آمده است. (بياني، 1363، ص 46). به تدريج تنة درختان تهي گشته و براي حمل انسان، كالا و دام مناسب گرديد. (ولز، 1365، ص 231).
در بين النهرين و مصر از قايقهاي سبدي شكل كه با ني مرداب يا الياف نخلها بافته و با قير اندود مي شد، استفاده مي كردند. قايقهايي نيز از پوست ساخته مي شد كه شبكه اي توري مانند از تركه ها و جگن آن را محافظت مي كرد. (اوتس، 1990، ص 49؛ ولز، 1365، ص 25). هرودوت از قايقهاي گرد و دايره وار از پوست خام در آبهاي بابل ياد مي كند كه در ارمنستان در شمال آشور ساخته مي شد و برخي از آنها توانايي حمل چهارده تن بار را داشت. (هردوت، 1357، ص 95).
استفاده از تنة به هم پيوستة چند درخت نخل يا توده اي از چوبهاي خرما كه با الياف نخل يا نارگيل به يكديگر متصل مي شد، وسيله اي ديگر براي حركت در آب و به ويژه صيد محلي ماهي بود. (نشأت، 1344، ص31).
براي حركت و رانش كششي از پارو و يا تيرهاي چوبي بلند بلم راني استفاده مي شد. گاه با استفاده از نيروي انساني و يا نيروي كششي حيوانات از جمله گاو و گاوميش قايقها را در طول ساحل به حركت در مي آوردند. (سوبشر، 1383، ص 32). سومريان استفاده از نيروي باد و كشتيهاي بادباني را مي شناختند. (همان، ص 31). افزون بر كشتيهاي بادباني بزرگ، قايقهاي كوچك نيز از بادبانهاي كوچك و چهارگوش براي حركت در آبهاي كم عمق ساحل خليج فارس و فاصله هاي كوتاه بهره مي جستند. (هاولي، 1377، ص 28).
نقش كشتيهاي بادباني بر روي يكي از مهرهاي استوانه اي شكل عصر گود يا مربوط به 2400 پ.م. بين النهرين يافت شده است. (نشأت، 1344، ص 25). توسعة فن كشتي سازي خليج فارس در هزاره هاي پيش از ميلاد در تعامل با دولت دريايي فينيقي و بهره گيري از دستاوردهاي آن تسهيل شد. فنيقي ها ملتي دريانورد بودند كه به ويژه از هزاره اول پ.م تسلط بي مانندي بر تجارت درياهاي جهان داشتند. (Frank Alweis and others; 1964,p.106)
آنان بيشتر نقل و انتقال كالاهاي كمياب و گرانقيمت چون طلا، نقره، برنز، احجار كريمه، آبنوس، چوب الوار، عاج آلات، بخور و عطريات را در جهان باستان انجام مي دادند. (هارتمن، 1380، ص 88).
فنيقيها خليج فارس درياي عمان و اقيانوس هند را به خوبي مي شناختند. بر اساس برخي ديدگاهها اقوام اولية فنيقي نخست در منطقة خليج فارس ساكن بودند و سپس به شامات و لبنان مهاجرت كردند. (زرين قلم، 1337، ص 8-47).
كتيبه هاي بر جاي ماندة مكشوف در بين النهرين تعامل و تقابل با منطقة فنيقي به منظور بهره گيري از توان دريايي آنان را نشان ميدهد. سنأخريب، پادشاه آشور (705-681پ.م) جمعي از كشتي سازان فنيقي را به نينوا فراخواند تا كشتيهاي بزرگ و قدرتمند تهاجمي بسازند. سپس اين ناوگان از راه ترعه هاي آبي داخل خشكي به دهانة فرات حمل شد. سپاهيان آشوري با اين ناوگان به دهانة رودخانة اولاي (كارون) و سپس خليج فارس منتقل شدند تا با حمله هاي آبي و خاكي، سياست گسترش زميني و دريايي امپراتوري آشور را جامة عمل پوشانند. (سويشر، 1383، ص 12-11).
سه نمونه از كشتيهايي كه استادان فنيقي در منطقة خليج فارس به كار مي بردند، در نقوش برجستة آشوريها در نينوا و خورس آباد يافت شده است:
1. كشتيهاي جنگي كه پشتي محدب و وسيله اي براي شكستن پهلوي بحرية دشمن داشتند و از دكل بادباني و پارو براي رانش آن استفاده مي شد.
2. كشتيهاي تجاري كه جلو و عقب آنها محدب بود و به طور معمول از دكل بادباني استفاده نمي كردند.
3. كشتيهاي كوچك تر با پشتي محدب و سينه اي به شكل سر اسب كه براي حمل كالاهاي درجة دوم استفاده مي شد. (موسكاني، 1378، ص 121).
نوعي ويژه از قايقهاي سومري بزرگ كه داراي برآمدگي در جلو و عقب بود، بيشترين كاربرد، محبوبيت و عموميت را در خليج فارس و ترعه هاي متصل به آن داشت و همواره در حال رفت و آمد و حمل كالاهاي گوناگون به ويژه الوار و سنگها بود. (بهمنش، 1369، ص 46).
با توسعة فن كشتي سازي، دريانوردان و بازرگان خليج فارس باستان توان پيمودن مسافتهاي طولاني، گاه تا بيش از سيصد مايل را داشتند (پاول تاد، 1342، ص 91). نياز جامعة بين النهرين به واردات و صادرات انواع و اقسام كالاها سبب افزايش اعتبار و اهميت صنف تاجران و بازرگانان شد. دربار و دولت شهرها همواره از بازرگانان حمايت مي كردند (مك كال، 1375، ص 45-44). تجارت عمده به دو صورت تجارت، درون شهري – برون شهري و تجارت خارجي انجام مي شد. (همان، ص 45). در اين ميان بازرگانان مهاجر يا خارجي كه در سواحل خليج فارس و درياي عمان اقامت مي كردند، اهميتي فراوان داشتند. گروهي از اين تاجران با استفاده از كشتيهاي بادباني با مراكز مهم و بازارهاي عمدة خليج فارس و درياي عمان و فراسوي آن تا دهانة سند در ارتباط و داد و ستد بودند. اين بازرگانان مازاد گندم، جو، خرما، منسوجات، دام و ابزار بين النهرين را با مواد خام همانند چوب، سنگ ساختمان، احجار كريمه چون سنگ لاجورد، سنگ صابون، ابزار و اشياي مسي، عاج و غيره مبادله مي كردند و كالاهاي مورد نياز را به بندرهاي خليج فارس و درياي عمان مي فرستادند. (ماهري، 1369، ص 249).
در بررسي تجارت خليج فارس و درياي عمان در هزاره هاي پيش از ميلاد، مناطق سند و ايندوس، ماگان (مكن، ماجان) ملوخه (مالوخه، ملوهه) و ديلمون (تيلمون، ني دوك كي) اهميتي فراوان دارند. شناخت دانشمندان از كارهاي اقتصادي ميان اين مراكز با كانونهاي اقتصادي خليج فارس متكي بر متنهاي تاريخي و گل نبشته هاي سومري است. (ايوانف، 1359، ص 35). كشف تمدن هاراپا در 1921 و موهنجودارو در سال 1924 گامهايي موثر در شناسايي بيشتر اين داد و ستدها و ارتباطات اقتصادي فرهنگي بود.
درآثار مكشوفة بين النهرين از سرزمين آن سوي خليج فارس ياد شده است كه كشتيهاي طلا، عاج و سنگهاي آبي از آنجا مي آمدند. اين سرزمين بايد موهنجودارو در شبه قارة هند باشد. (1) (Alweis, 1964, p.77) .
نمونه هايي گوناگون از اين همكاري و اثرپذيري متقابل در كشفيات باستان شناسي نمودار شده است. مهرهاي هاراپايي هندي كه در مناطق سوتل و تل اسمار و ديگر زيست گاههاي سومري كشف شده (كلارك، 1379، ص 356). داراي مضاميني مشخص از فرهنگ درة سند است. نقش گاو نر يك شاخ با آخور و خطوط تصويري متعلق به زمان حكومت سارگن و دوره هاي پس از آن (مغول، 1369، ص 26) و شكلهاي مار تاجدار موسوم به مهرهاي نگا (2) (دورانت، ج2، ص 579) از اين نمونه نقشينه هاست.
كشف گونه هايي ديگر از مهرها، لباسها و توليدات كتان هندي در سومر و اور، گواه روابط گسترده ميان اين دو منطقة دوردست جهان باستان از راه خليج فارس و درياي عمان است. (Alweis, 1964,p.78) همچنين تعدادي از مهرها و دست ساخته ها و توليدات بومي منطقة بين النهرين و سواحل خليج فارس در مراكز تمدني هند كشف شده است. (Ibid) .
توسعة كشتيراني در خليج فارس روابط دو جانبه را گسترش مي داد. (مالووان، 1372، ص 12-11). بسياري از تاجران هندي به صورت مهاجر در شهرهاي سومر زندگي مي كردند و دريانوردان هندي و مردم بين النهرين از كشتيهاي همگون و مشابه استفاده مي كردند. (هاولي، 1377، ص 31).
پی نوشت ها :
1- براي اطلاعات بيشتر دربارة تمدنهاي هاراپا و موهنجودارو به بخش كتابنامة لاتين مقاله نگاه كنيد.
2- Nega
ادامه دارد...