ساختار انديشه هاي مذهبي سده هاي هشتم و نهم

سياست مذهبي ايلخانان و تيموريان و سياق فکري حاکم در سده هاي هشتم و نهم هجري، تأثير فراواني در سروده هاي ابن حسام داشته است. از جمله عواملي که سبب شد خشونت و تعصب مذهبي در اين دوره تا اندازه اي تعديل شود و محيط مناسبي براي مناظرات مذهبي و تأليف و ارائه آثار ديني به وجود آيد، مي توان اين
يکشنبه، 21 آذر 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساختار انديشه هاي مذهبي سده هاي هشتم و نهم

ساختار انديشه هاي مذهبي سده هاي هشتم و نهم
ساختار انديشه هاي مذهبي سده هاي هشتم و نهم


 

نويسنده:زهرا عليزاده بيرجندي*




 

 

چکيده
 

سياست مذهبي ايلخانان و تيموريان و سياق فکري حاکم در سده هاي هشتم و نهم هجري، تأثير فراواني در سروده هاي ابن حسام داشته است.
از جمله عواملي که سبب شد خشونت و تعصب مذهبي در اين دوره تا اندازه اي تعديل شود و محيط مناسبي براي مناظرات مذهبي و تأليف و ارائه آثار ديني به وجود آيد، مي توان اين عوامل را ياد کرد: سلط مردمي چون مغولان با عقايد ساده ابتدايي (آيين شمن (1)) بر ايران، ترديد ايلخانان در گزينش عقيده اي جديد و ترک آيين اجداداي، ارتباط برخي ايلخانان با دربار پاپ و ممالک مسيحي، ترديد ايلخانان در انتخاب يکي از مذاهب اسلام و...
وجود وزراي مسلمان ايراني در دربار ايلخانان، از عمده ي پيشرفتهاي علمي، ادبي، عرفاني و نيز تعديل خشونت مغولان در اين عصر است.
در مقايسه دو شخصيت تيمور و چنگيز به اين نتايج مي رسيم: چنگيز نامسلمان، والي تيمور مسلمان بوده و حتي خود را مجدد و مروج اسلام مي دانست؛ تيمور به شدت به علويان توجه داشت -هر چند اين توجه، خالي از اغراض سياسي نبود.
شناخت ساختار انديشه هاي مذهبي اين دوره، ما را در بررسي اشعار ابن حسام و شناخت اعتقادات وي، ياري مي کند.
هدف از نگارش اين نوشتار، ارزيابي سياست مذهبي ايلخانان و تيموريان و آشنايي با سياق فکري سده هاي هشتم و نهم هجري در جامعه ايران است، نتايج اين بررسي؛ به افزايش آگاهيهاي ما پيرامون باورهاي اعتقادي ابن حسام و درک بهتر نگرشهاي مختلفي که در اين زمينه مطرح است، کمک خواهد کرد.
مهمترين مسأله اجتماعي دوره ي ايلخانان که از هر لحاظ تأثير عميقي در تاريخ اجتماعي ايران داشته عامل دين و مذهب در اين عصر است (2). از شاخصه هاي عمده ي عهد ايلخاني به ويژه در هم سنجي با ادوار پيشين (3)، نبودن تعصبات شديد مذهبي به عبارتي آزادي دين و مذهب است.
تسلط مردمي با عقايد ساده و ابتدايي -آيين شمن -بر دنياي اسلام، ترديد ايلخانان در گزينش عقيده ي ثابت و معين و رها کردن دين و اجدادي و اختيار آيين جديد، ارتباط بعضي ايلخانان با دربار پاپ و ممالک مسيحي اروپا، مردد بودن ايلخان مسلمان در انتخاب يکي از مذاهب مختلف اسلام، بدبيني غازان خان و اولجايتو به نتايج سياسي ترويج تسنن و بيم از حمايت آن مذهب به علت خصومت و ضديت با خليفه عباسي مصر (4) که مظهر تسنن و حامي اهل سنت محسوب مي شدند، همراه با پاره اي عوامل ديگر سبب شد که خشونت و تعصب مذهبي که زاييده ثبات اعتقاد و علاقه مندي به مذهبي خاص و برخاسته از تأثير اعتقادات ديرينه است، از بين برود و محيط مناسبي براي مباحثات و مناظرات مذهبي و تأليف کتب مختلف به وجود آيد (5). اصل مداراي ديني که ايلخانان به شدت بدان پايبند بودند، در سراسر دوران حکمراني ايلخانان ادامه يافت. شايان توجه است که اين اصل در «ياساي چنگيزي» نيز آمده بود:
«بر تمامي اديان بايد به چشم حرمت نگريست و هيچ يک را نبايد بر ديگري ترجيح داد. همه ي اين فرمانها را بدان سبب صادر کرد تا موجب خشنودي خداوند شود»
منکوخان نيز يک بار خاطر نشان ساخت که تمامي کيشها بسان انگشتان دستند. در نتيجه ي بي طرفي نسبت به اديان، مغولان با اسلام روش و رفتاري مانند ديگر دينها داشتند؛ البته اسلام از مقام و موقعيت برتري که در عصر خلافت عرب داشت برخوردار نشد؛ با اين وجود، جامعه ي اسلامي بي اضطراب و آشفتگي باقي ماند. ايلخانان انجام همه امور مربوط به دين، نظير نماز عيد، خيرات و زيارت اماکن متبرکه و امور وابسته به وقفها و تصميمهاي قانوني و احکام مربوط به مسائل زناشويي را به دست قاضي القضاه سپردند. مسلمانان حتي در دراز مدت از اين مداراي ديني بهره بردند. پس از مدتي مغولان به اسلام گرايش پيدا کردند. اسلام آوردن مغولان براي جهان اسلام اهميتي بسزا داشت. افزون براين، مغولان مستقيم و يا غير مستقيم اسلام را ميان چادرنشينان آسياي مرکزي و چين شمالي و ديگر جاها رواج دادند (6).
بايسته است در همين جا به يکي از مظاهر عمده تساهل دين مغولان اشاره شود و آن وجود وزراي مسلمان ايراني در دربار ايلخانان است. چنان که مي دانيم، مهمترين علت پيشرفتهاي علمي و ادبي و عرفاني اين عصر و بزرگترين عامل مؤثر در تغيير شيوه ي حکومتي مغول و تعديل خشونت آن قوم، وجود همين وزراي ايراني بوده است (7).
تلاشهاي مردان بزرگي چون خواجه نصيرالدين طوسي (8) و خواجه شمس الدين محمد صاحب ديوان و برادرش عطاملک جويني و خواجه رشيدالدين فضل الله همداني باعث شد که در برابر سيل مخرب سيطره مغولان، سدي از درايت و نبوغ عنصر ايراني ايجاد شود (9) اين درسي است بزرگ به ويژه براي امرزوه ي ما که سخن بر سر رويارويي تمدنها يا گفتگوي تمدنها است.

سياست مذهبي تيموريان
 

قبل از هر سخن در مورد سياست مذهبي تيموريان، لازم است ويژگيهاي تيمور و حکومتش را ياد آور شويم:
در طول تاريخ آسيا، دو نوع تسلط و جهان داري پديدار شده: يکي تسلط و حکمفرمايي تمدنهاي قديمي مانند چين و هند و ايران که علي رغم تمام تحولاتي که روي داده به تدريج بر بربريت فائق شده است و اين تفوق بيشتر از راه تحليل بردن و بومي ساختن تدريجي آن اقوام حاصل شده تا از راه زور و شمشير؛ و ديگر آن که در مرکز قاره ي آسيا، نيروي وحشيانه و خستگي ناپذير بيابان گردان و صحرانوردان بود که از فرط گرسنگي مانند گرگ درصدد يافتن قوت لايموت خود بودند. وضع امپراتور تيمور با هيچ يک از اين دو حالت تطبيق نمي کرد. با وجود اين، علت عمده موفقيت تيمور در اين امر که توانست چندين سال دنياي کهن را زير و زبر کند، فقط شخصيت خارق العاده او بود؛ زيرا ذات و طبيعت او را با معناي نام ترکي او -تيمور: آهن - به راستي تطبيق مي داد (10).
درباره ي دودمان تيموري، نظر مينورسکي سخني شنيدني است، آن جا که مي گويد:
«يورش تيمور، امير نشينهايي که بر بازمانده ي دولت مغولي بر پا شده بود برانداخت. امير تيمور سني بود ولي بر استواري عقيدت خويش، سپاس و احترام نسبت به قدسيان و شيوخ [احتمالاً منظور او سادات است] را که گويا داراي قدرت آسماني بوده اند، افزوده بود. حتي شگرف مي نمايد که نسبت به بعضي خرافات مورد اعتقاد نياکان ترک خويش وفادار مانده بود. تيمور، ايران را آشفته و پر آشوب و خالي از هنرمندان و دانشمندان و پيشه وران - که ايشان را همه با آسياي ميانه برده بود -گذاشت...(11)».
امير تيمور موضوع حاکميت سياسي را غير مستقيم و بسان متشرعي که به قوت استدلال بخواهد به مسأله اي جنبه شرعي بدهد، مورد توجه قرار مي داد. تمايل تيمور آن بود که در نظر ساکنان آسياي مرکزي به عنوان تداوم بخش اصول و آمال چنگيز خاني حلوه کند، اما در عمل به آيات قرآن استناد مي جست؛ بدين سان امپراتوري تيمور از آغاز پيدايش داراي عيب و نقص ذاتي و فاقد روشني و صراحت بنياد امپراتوري چنگيز بود؛ از لحاظ فرهنگ و تربيت آميزه اي از فرهنگ ترک و ايراني و از جنبه تشکيلات حکومتي، بنايي بود ترکي و چنگيزي و از نظر سياسي و مذهبي مغولي و عربي. اين اضداد که در وجود اوست اما به طور آشکار ديده نمي شود، اقدامات او را جلال و رنگ رونق گيرنده اي مي دهد و بر اعتلاي قدر و منزلت او مي افزايد، زيرا واقعاً شخصيتي بي همتا و مافوق ديگران داشته است (12).
تذکر اين نکته نيز خالي از فايده نخواهد بود که تفاوتها و نقاط تمايزي ميان تيمور و چنگيز وجود دارد که ما را در درک بهتر استراتژي امپراتوري تيموري کمک خواهد کرد؛ يکي اين است که تيمور و همه اطرافيان او مسلمان و يا متظاهر به اين امر بودند. اينان حتي تحکيم مباني دين مبين را بهانه ي جهان گشايي و خونريزي قرار مي دادند. چنگيز همان گونه که اشارت رفت، نامسلمان آزادمنشي بود و سربازان و اعقاب وي تا مدتي اعتقادات اصلي خود را محفوظ داشته بودند و کمتر مزاحم اعتقادات محلي مردم مي شدند، اما تيمور چنين نبود؛ او خود را مسلمان تر از ديگران مي دانست و براي خود رسالتي در جهت تحکيم مباني دين قائل بود؛ به عبارت ديگر: خود را يکي از «مجددان دين» قلمداد مي کرد.
توجه خاص تيمور به علويان، که اکثر محققان به آن اشاره داشته اند، و اهتمام وي در برآوردن حوائج آنان و بزرگداشت سادات (13) خالي از انگيزه هاي سياسي نبود. اين اقدامات از سويي به منظور برتري بر حريفان مصري اش بود و از سوي ديگر اتخاذ چنين سياستي از نظر او وسيله اي براي پيشگيري از شورشهاي احتمالي شيعيان بر ضد وي بود.
حضور چهار تن علوي در مراسم تاجگذاري او نيز در راستاي همين سياست بود. بدين سان تيمور که اعتقاد به فقه سني و تمايل شيعيانه را با هم داشت، از سوي خود و به ظاهر از سوي رعايا، جانشين خلفاي راشدين و حامي اسلام و نگهبان سنت لقب يافت (14). اين گونه شواهد از آغاز تا انجام عهد تيموري به ويژه در دوران شاهرخ بسيار است. البته شاهرخ بر خلاف پدرش که از دينداري و پايبندي به شريعت فقط ادعاي خالي از معني داشت، از اخلاص و صداقت بر خوردار بود. (15)
پيداست که همراه مبالغاتي که در اعتقادات مي شد، بازار تعصب نيز بي رونق نمي ماند، اما در اين دوره موضوع اساسي تعصب، اختلاف اهل سنت با شيعه است با اين تفاوت که در هنگامه ي اين تعصبات، تشيع به طرف قوت و تسنن به جانب ضعف، مي رفت. سلاطين و شاهزادگان تيموري بر مذهب حنفي بودند، اما شواهدي که نشانگر تحت فشار قرار دادن ساير مذاهب اهل سنت يا تشيع از سوي تيموريان باشد در دست نيست. بنابراين با توجه به رخدادهاي تاريخي آن عصر، روزگار تيموري براي ترويج تشيع زمان مناسبي بود و شيعيان از اين فرصت براي نشر عقايد خويش به خوبي بهره جستند. در اين دوران، ذکر مناقب آل رسول (ص)و ائمه اطهار (ع) در اشعار، امري رايج است. حتي سنيان متعصبي مانند جامي هم از ابراز احترام وافر به اهل بيت (ع) در سروده هايشان نسبت به ايشان امتناعي نداشتند.
به اين ترتيب، شيعيان سده ي نهم هجري بر نيروي خود مي افزودند، به همين پيشرفتها اکتفا نکردند و بر آن بودند که حکومت ايران را به دست گيرند و همين گونه فعاليتها زمينه ي غلبه قطعي آنان را در آغاز سده دهم هجري فراهم آورد (16).

باورهاي اعتقادي ابن حسام
 

در بررسي هاي سروده هاي ابن حسام به منظور جستجوي باورهاي اعتقادي او، به دو گونه اشعار برمي خوريم:
الف) سروده هايي در آن به ذکر مناقب نبي اکرم (ص) و ائمه معصومين (ع)پرداخته است. اين اشعار حکايت از دوستداري خاندان اهل بيت و تمايلات شيعيانه او مي کند. مانند:

 

الهي به اعزاز آن پنج تن
که هستند فخر زمين و زمن

به حق تو اي داور آب و خاک
بر آن چهارده نام معصوم پاک

و نيز مخمسي در دوستداري آل عبا:

مقلدان مخالف زهر کناره اگر
گرفته اند به تقليد دامن ديگر

مرا بسند شفاعت کننده در محشر
نبي و دختر و داماد و دو گزيده پسر
محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين.

و نيز ترجيع بندي در مدح حضرت علي (ع):

مرتضي را بنص اين آيت
به هدايت ستود و هم برداشت

انما انت مندر لعباد
و علي لکل قوم هاد

گر علي را خداي نتوان گفت
خود که گفت از خدا جداست علي

از ولايت اگر سخن پرسي
غرض نص «انما» ست علي

و مصاديق بسيار ديگر که در ديوان وي وجود دارد و همگي بر تمايلات شيعي گري او دلالت دارد.
ب) در مقابل اشعارمذکور، سروده هايي در ديوان وي به چشم مي خورد که ترديد خواننده را در مورد شيعي بودن وي بر مي انگيزد، براي نمونه:

خلفا را نبوده ام منکر
نيستم بر اين گناه مُصر

در خلافت کسي که حق دارد
منکر اهل حق بود مدبر

سر هر کس خداي مي داند
نيست کس جز خداي واقف سر

در قصيده اي ديگر خدا را به مقربان درگاهش سوگند داده و پيشرفت فرزندش را چنين درخواست مي نمايد:

يارب به حق سنبل مشکين احمدي
بر گل عبير نبير چو بر لاله مشکسا

يارب به چهار رکن خلافت که کرده اند
ارکان اين قواعد احکامشان به پا

کاين سرو باغ علم که بر سدره سر کشيد
او را به فضل خود برساني به منتها

در اين قصيده به روشني، خلفالي راشدثن را شفيع قرار داده و خداي را به حق آنان سوگند مي دهد.
در قصيده اي ديگر با اظهار تأسف از مظالمي که بر پيامبران مقتول و صحابه ي پيامبر (ص)و ائمه طاهرين (ع)رفته، قتل خلفا را نيز تلقيح کرده است:

بيا ببين که در ارکان عدل فاروقي
چه ظلم رفت که بر هيچ کس چنان نه سزاست

بنوتميم خداشان دهد جزاي عمل
که قتل و فتنه ي عثمان زپيش ايشان خاست

تو حق ز باطل اگر فرق مي تواني کرد
روا مدار که چندين خلاف با خلفاست

وجود چنين اشعاري سبب شده که حاجي خليفه نيز در کشف الظنون، ابن حسام را حنفي مذهب بداند.
با اين همه آنچه از مطالعه آثار ابن حسام به دست مي آيد، در شيعي بودن او ترديدي باقي نمي گذارد و اين دوگانگي در سروده هاي وي موجبات ترديد در مذهبش را فراهم آورده به اين دليل است که سياق فکري او با آنچه در ميان شيعيان بعد از صفويه ديده مي شود تمايز و تفاوت آشکار دارد؛ به اين معنا که در انديشه او نوعي روشن بيني و سماحت و پرهيز از تعصبات خشک و بي جاي فرقه اي مشاهده مي شود. درک چنين تفکري، تنها به فضاي فکري و انديشه هاي مذهبي سده ي نهم، قابل فهم و پذيرش است.
 

پی نوشت ها :
 

*عضو هيات علمي دانشکده ادبيات
1-مذهب «شمن» مبتني بر اين اعتقاد است که نيروها با نفوس نامرئي در جهان مادي ساري و در زندگي موجودات زندگي مؤثرند. براي اطلاع بيشتر رک: محمد جواد مشکور: خلاصه الاديان در تارخ دينهاي بزرگ، شرق، 1369،ص32.
2-براي درک بهتر دوره هاي پيش از مغول ر.ک: عبدالهادي حائري؛ «ديباچه اي بر پيشينه ي تاريخي جنبشهاي پان اسلاميسم»، ايران و جهان اسلام، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368،صص17-31.
3-رنه گروسه: امپراتوري صحرانوردان، ترجمه ي عبدالحسين ميکده، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1368،صص609-613.
4-مدتي بعد از سقوط بغداد، بيبرس سلطان مملوک مصر بر آن شد که خليفه اي روي کار آورده، عموي واپسين خليفه ي عباسي بغداد را که يکي از افراد معدود خاندان عباسي بود و از قتل عام مغول جان به در برده بود به قاهره دعوت کرد (1261م/659ه.ق ).خليفه جديد سپاهي گرد آورد و کوشيد بغداد را از نو به تصرف درآورد، اما جان بر سر اين کار نهاد و سال بعد يکي ديگر از افراد خاندان عباسي به خلافت نشست. انتصاب خليفه اي عباسي در قاهره وسيله اي براي مشروع جلوه دادن حکومت سلاطين مملوک و نيز سلاحي اخلاقي در دست آنها با جهاد بر ضد صليبيان و مغولان بود. رک:کليفورد، ادموند باسورث: سلسله هاي اسلامي، ترجمه ي فريدون بذره اي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1371،ص28.
5- منوچهر مرتضوي: مسائل عصر ايلخانان، نشر آگاه، 1370،ص350.
6-پيکولوسکاياو ديگران: تاريخ ايران از دوران باستان تا پايان سده هجدهم ميلادي، ترجمه ي کريم کشاورز، پيام، 1354،ص451.
7-عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، پژوهشهاي تاريخي پيرامون چهره ها، انديشه ها و جنبشها، آستان قدس رضوي، صص108-109.
8-پي نن رشيدو: سقوط بغداد و حکمروايي مغولان در عراق، ترجمه ي اسدالله آزاد، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي، 1368،صص205-206.
9-مرتضوي، همان، ص35.
10-برتولد اشپولر: تاريخ مغول در ايران، ترجمه ي محمود مير آفتاب، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1365،ص293.
11-بامورث: سلسله اي اسلامي، ص247؛ ابن عربشاه: زندگاني شگفت آور تيمور [ترجمه کتاب عجايب المقدور في اخبار تيمور]، ترجمه ي محمدعلي نجاتي، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1356،ص293.
12-الساندرو باوزاني: ايرانيان تاريخ ايران با تکيه بر اوضاع اقتصادي و اجتماعي ايران، ترجمه ي مسعود رجب نيا، روزبهان، 1359،ص194.
13-رنه گروسه، همان، ص684.
14-ابن عربشاه، همان، ص297.
15-ذبيح الله صفا،تاريخ ادبيات در ايران، ج1371،4،صص43-45.
16-عبدالحسين زرين کوب: دنباله روزگاران ايران (از جمله عرب تا پايان عصر تيموريان، تهران: سخن، 1375،ص322.
 

منبع: پايگاه نور- ش 15

 



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط