جلوه هاي اعتقاد در قصايد ابن حسام خوسفي (1)
چکيده
1- ابتدا به نام خدا
2- اثبات ذات حق تعالي
3- خداشناسي
4- آثار صنع
5- تسبيح گويي همه موجودات
6- نيايش
7- انزار
علاوه بر اين موضوعات، مناقب، مراثي، ذکر سجاياي اخلاقي پيامبر(ص) و معصومين (ع) گرامي داشت علم و عمل، نکوهش ريا و سالوس، بي اعتباري دنيا، عبرت از مرگ و... از نکات ديگري است که ابن حسام در قصايدش به آنها پرداخته است.
انسان به حسب ساختمان خاص روحي خود، خواهان خدا و متمايل به ذات اقدس او آفريده و خداجويي، خداخواهي و خداپرستي به صورت غريزي در انسان نهاده شده است؛ همچون غريزه ي جستجوي مادر، در طبيعت کودک.
غريزه ي خداخواهي جاذبه ي معنوي است ميان کانون دل و احساسات انسان از يک طرف و مبدأ هستي، يعني کمال مطلق، از طرف ديگر: بديهي است که براي برقراري چنين ارتباطي آدمي از ديرباز در جستجوي وسيله اي بود؛ وسيله اي که از عمق جان و ژرفاي قلب سرچشمه گرفته باشد؛ تا اين که اين وسيله را يافت: هنر و ادبيات.
اين دو مقوله - هنر و ادبيات - همواره ترجمان حال انسانهاي شيفته بوده است. انسانهايي که براي بيان احساسات شورانگيز قلبي و بروز التهاب دروني خويش، در جستجوي ابزاري بوده اند که بدان طريق بتوانند تمامي عشق و محبت خويش را به ساحت آفريننده ي تواناي خود نثار نمايد و نهايت تواضع و بندگي خويش را به اثبات برسانند.
آثار به جامانده از هنرمندان اعصار مختلف - همچون شعر، موسيقي، مجسمه سازي، معماري و نقاشي - مؤيد اين اصل است که انسان در جستجوي گمشده اي است که وجودش او را با همه ي قلب و روح احساس مي کند و خود را همواره در برابر او محتاج مي بيند.
در ميان آثار مکتوب باقي مانده از يونيان قديم، سومريان، کلدانيان، مصريان و ايرانيان باستان، داستانهاي مربوط به آفرينش، ستايش و پرستش خداوند، جايگاه ويژه اي دارد و همين مضامين بخش عمده ي ادبيات قوم يهود در عهد عتيق - تورات - را به خود اختصاص داده است؛ همان گونه که قسمت اعظم اوستا، شعر و سرود است؛ و نيز معجزه ي جاودانه ي پيامبر اسلام و اعتقادنامه ي مسلمانان - قرآن مجيد - سرچشمه ي فياضي از فصاحت و بلاغت است علاوه بر اين کم نيستند تفاسيري که بر قرآن مجيد - نوشته شده و جنبه ي ادبي و عرفاني آنها زبانزد خاص و عام گرديده است.
از سوي ديگر، بخش عمده اي از آثار بزرگان ادب فارسي همچون فردوسي، ناصر خسرو، سنايي، عطار، مولانا، و بسياري ديگر که در شيوايي بيان و فخامت کلام بي نظيرند، تبليغ و تأييد اعتقادات ديني، مذهبي و عرفاني را در بر دارد. در اين عرصه گويندگان بزرگي هستند که تقريباً تمام آثار آنها رنگ اعتقادي دارد. اينان به دليل تربيت خاص مذهبي و علاقه اي که به مباني ديني و رهبران روحاني آن دارند، همه ي همت و تلاش خود را وقف نشر تعاليم مذهبي و تبيين مسائل شرعي نموده اند. از جمله بزرگاني که اعتقادي عميق و تربيتي متعالي در سراسر آثارش جلوه گر است، مولانا محمدابن حسام خوسفي قهستاني، شاعر معروف و سراينده ي تواناي قرن نهم هجري است.
ابن حسام خوسفي شاعري است وارسته و مذهبي و چنان که از اشعار او در ديوان و خاوران نامه پيداست، از طبعي بلند و مناعتي قابل تحسين برخوردار بوده و از کديمين و عرق جبين کفاف زندگي را فراهم مي کرده و جز به ضرورت بر در ارباب بي مروت دنيا نمي رفته و خدا را آلوده ي منت کسان، به ويژه ناکسان نمي کرده و به مدح خواجگان بي وجود نپرداخته است:
سر فرو نارم به جود خواجگان بي وجود
با وجود فقر بنگر فرط استغناي من
بر طريق ليس لل انسان الا ما سعي
جز در اين معني نکوشد خاطر داناي من
و همين معني را در خاوران نامه بدين گونه تکرار مي نمايد:
به يک قرص جو تا شب از بامگاه
قناعت نمايم چو خورشيد و ماه
شکم چون به يک نان توان کرد سير
مکش منت سفره ي اردشير (1)
وي عالمي شيعي مذهب بود و در فنون ادب و علوم شرعيه و اطلاع از اخبار و آثار و سيره ي بزرگان دين تبحر داشت. از همه ي اين اطلاعات در اشعار خود استفاده نموده و به همين جهت قصائد و مناقب او پر است از اشارات به اخبار و استفاده از مضامين مستند بر قرآن کريم. مطالعه ي ديوان ابن حسام خوسفي شاعري را فراروي خواننده قرار مي دهد که با اعتقاد کامل نسبت به مذهب شيعه، پيامبر اکرم (ص)و ائمه اطهار(ع) سخنانش همه جا از دل برمي خيزد و لاجرم بر دل مي نشيند. اين ويژگي در بخش قصايد ديوان بيشتر جلب نظر مي کند.
قصايد ديوان ابن حسام خوسفي را مي توان به پنج بخش تقسيم کرد:
بخش اول را مي توان توحيديه هايي دانست که در ستايش خداوند، اقرار به وحدت و يگانگي باري تعالي، بي نيازي و تبيين قدرت شگرف آفريدگار و مناجاتهاي پر از احساس و عاشقانه اوست. اين بخش مشتمل بر 442بيت است.
بخش دوم قصايد غرايي است که در نعت پيامبر اکرم (ص)و منقبت مولاي متقيان علي (ع) و بيان فضايل ائمه اطهار (ع) سروده و شرح مصائبي است که بر آن بزرگواران رفته است. اين بخش شامل 3833بيت مي باشد.
بخش سوم قصايدي است در باب حکمت عملي و پند و اندرز و بايد و نبايدها که شاعر مسائل اخلاقي و اجتماعي را به صورت مستقيم مطرح مي کند - برخلاف اسلاف خويش، همچون سنايي و عطار و مولانا که در لباس تمثيل و غيرمستقيم سعي در القاي مطالب داشته اند - اين قسمت داراي 452بيت است.
بخش چهارم قصايدي است که شاعر در طي آن به مدح پادشاهان هم عصر خويش پرداخته و در مناسبتهاي مختلف آنان را ستوده است. مدايح او دور از اغراقهاي شاعران گذشته و هم عصر او و دليل ديگري بر زهد و پرهيزگاري اوست. مشخص است که شاعر به روال يک سنت اجتماعي و شايد هم به اکراه به مداحي اقدام نموده است، اما همواره از دايره اعتقادي خويش خارج نشده و مانند گروهي از شاعران مداح، ترک ادب شرعي نکرده است. اين بخش شامل 606 بيت است.
بخش پنجم شامل مراثي شاعر در باب از دست دادن دوستان و بستگان اوست که با مرثيه اي در سوگ همسرش خاتمه مي يابد و داراي 119بيت است.
«او از معدود شاعران استاد قرن نهم است که بر علوم زمان و مباني ادبي و اسلامي عصر خود تسلط کافي داشته و از سنتهاي ادبي شعر و زير و بم هاي سخن و فنون سخنوري آگاه بوده و از استادان پيش از خود بهره ي وافي برده است»(2).
اينک با بررسي قصايد شاعر به تبيين باورهاي اعتقادي و مذهبي او مي پردازيم:
1-آغاز کار با نام خدا
آن کار نه به نام او کنند، آن کار ابتر و بريده باشد) آشنايي کامل داشته است.
اي نام تو در هر دهني ورد زبانها
اندر حجب از درک يقين تو گمانها (4)
اي بناي بام تمجيدت مصون از اختلال
وي ثناي نام تحميدت فزون از حصر و قال
از نسيم لطف جان بخش تو در فصل بهار
چون مسيح اندر سحرگه روح بخش آمد شمال
ديوان، ص20/ب94،93
2-اثبات ذات حق تعالي
آيات تو بر دفتر ايام و ليالي
آثار تو بر صفحه ي ساعات زمانها
ديوان، ص7/ب95
از دفتر گل نکته ي توحيد تو خواند
بلبل که شب آرام ندارد ز فغانها
ديوان، ص8/ب97
پوشيده و پنهان ز تو پوشيده و پنهان
نتوان که به نزديک تو پيداست نهانها
ديوان، ص8/ب106
اي به صنعت بر فلک صد نقش زيبا ريخته
لؤلؤ تر بر فراز فرش غبرا ريخته
ديوان، ص9/ب121
از لعاب کرمک زرين طناب اندر دهان
حله پوشان را حرير از خز والا ريخته
ديوان، ص91/ب141
3-خداشناسي
معرفت نفس، خدا داني است
چون بشناسي، بشناسي خدا
بيخود از آني که چنين بي خودي
گر تو خدا مي طلبي با خودآ
ديده ي خودبين نه خدا بين بود
زان که تو با خود ز خدايي جدا
ديوان، ص5/ب53به بعد
در عين حال شاعر خود را از وصف خداوند عاجز مي بيند. يقين مي کنيم او با احاديث معصومان (ع) و از جمله خطبه ي توحيديه نهج البلاغه کاملاً آشناست: الذي لا يدرکه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن (6).
انديشه را چه جاي عبارت که وهم را
قفل سکوت بر لب گويا نهاده اي
ابن حسام و وصف تو گفتن زهي محال
او را تو در دماغ چه سودا نهاده اي
عقل عقيله جو و بيان جلال تو!
اندر خيال او چه تمنا نهاده اي
ديوان، ص20/ب268
4-آثار صنع
حجله نشينان شقايق به باغ
روي بگيرند به دست حيا
طره طرازان رياحين نهند
دام بلا برگذر پارسا
ديده ي نرگس بکند صد فريب
غمزه ي آهو بکند صد خطا
اين همه صنع آينه ي لطف اوست
نيک ببين تا بنمايد تو را
ديوان، ص5/ب40به بعد
اين شاعر پرهيزگار و باتقوا، خواننده ي اثرش را به عبرت انگيزي از قدرت بي منتهاي پروردگار و انديشيدن به هنرنماييهاي مبدع کل مي خواند تا از اين طريق بتواند آدمي را وادار به تفکر نمايد؛ که فرموده اند: يک ساعت تفکر ارزشي بيش از هفتاد سال عبادت دارد.
اي عندليب گلشن جان بر چمن خرام
تا بشنوي ز منبر گل نغمه ي هزار
يک سر به چشم «فاعتبروا »گر نظر کني
صاحب بصارتي شوي از روي اعتبار
در عالم ظهور نظر کن که ظاهر است
در هر چه بنگري اثر صنع کردگار
ديوان، ص14/ب175به بعد
در تفکر شاعرانه ي ابن حسام ، هر کدام از اجزاءطبيعت به کاري مشغولند. اين انجام وظيفه مي تواند الهام بخش انسانها در پرداختن به وظايفي باشد که خداوند به عهده ي آنها واگذاشته است:
بر کارگاه صنعت او آب حله باف
در بارگاه خلعت او خاک حله دار
فراش فرش خلقت او، باد خوش خرام
نقاش نقش صنعت او، آب خوشگوار
ديوان، ص15/ب190
اين مضمون هنرمندانه، هم انديشه ي سعدي و ابن حسام را خاطر نشان مي سازد، افصح المتکلمين مي فرمايد:
«فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردين بگسترد و دايه ي ابر بهاري را فرموده تا بنات در مهد زمين بپرورد»(7).
ابن حسام در قصيده شورانگيزي با مطلع ملمع:
حسني که در بدايع اشيا نهاده اي
من صنعک البديع تعالي نهاده اي
به گونه اي هنرمندانه خلقت بديع آفريدگار را ترسيم مي کند:
از آفتاب و ماه دو مشعل به صبح و شام
در آبگينه خانه ي مينا نهاده اي
بر عارض سفيد سحر از سواد شام
خالي سياه غاليه سيما نهاده اي
هر شب هزار تکمه ي زرين به دست صنعت
بر عطف جيب شعري شعرا نهاده اي
از آتش حقايق خود داغ آتشين
بر سينه ي شقايق حمرا نهاده اي
از آفتاب پرتو صنع تو ذره اي است
نوري که در حدايق بينا نهاده اي
بر عارض چو ماه ز چشم و لب و دهان
بادام و قند و پسته به يک جا نهاده اي
ديوان، ص18/ب221به بعد
5-همه موجودات به تسبيح خداوند مشغولند
هر ذره ي اشياء که برو نقش وجود است
تسبيح تو گويند به انواع لسانها
از دفتر گل نکته ي توحيد تو خواند
بلبل که شب آرام ندارد ز فغانها
ديوان، ص7/ب94به بعد
در سجده بين بنفشه و اندر قيام، سرو
اندر رکوع، نرگس و اندر دعا چنار
ديوان، ص15/ب185
هر ذره از ذراير عالم مسبحي است
ليک استماع آن نکند فهم و درک ناس
ديوان، ص52/ب733
6-نيايش
هم تو کني چاره ي بيچارگان
هم تو دهي خسته دلان را شفا
ما همه افتاده، تويي دستگير
ما همه گمراه و تويي رهنما
ستر تو پوشند و ما پرگناه
عفو تو بخشنده و ما پرخطا
درگذر از هر چه تو داني و من
اي کرمت بي حد و بي منتها
ديوان، ص6/ب272به بعد
و در جايي ديگر مي فرمايد:
يارب به زينهار تو آورده ام پناه
از قهرمان قهر تو يارب به زينهار
ما تنگدست و مفلس و بي استطاعتيم
با اين همه به مغفرت تو اميدوار
تو بي نياز و ما همه مشتي نيازمند
بر خاک ره نهاده سر عجاز و افتقار
ديوان، ص16/ب201به بعد
7-انذار
وقت است بعد از اين که از اين گفته ها زنيم
در دامن عنايت او دست اعتذار
زان پيش کت به خواب گران سر فرود رود
اي خفته و به خواب گران رفته سر برآر
بگشاي باز نرگس گلگون زخواب خوش
تا کي سرت گران بود از نخوت خمار
سروت خميد وسنبل مشکين سپيد شد
دل همچنان چون طره خوبان سياهکار
پيري رسيد، شرم نمي داري از خداي
کز کرده هاي توست خداي تو شرمسار!
ديوان،ص16/ب201به بعد
پی نوشت ها :
* عضو هيأت علمي دانشگاه آزاد اسلامي بيرجند
1-ذبيح الله صفا: تاريخ ادبيات در ايران، ج4،ص316.
2-همان، ص167.
3-حسين بن الخزاعي: روض الجنان و روح الجنان في تفسير القرآن، ج1،ص50.
4-ابن حسام خوسفي،ديوان، ص7،بيت 93.
5-بديع الزمان فروزانفر: احاديث مثنوي، ص167.
6-نهج البلاغه، فيض الاسلام، ص22.
7-سعدي: گلستان تصحيح دکتر يوسفي، ص50، سطر13.
8-قرآن کريم: سوره حشر، آيه 24.
ادامه دارد...