خرمشهر را خدا آزاد کرد

پس از 35 روز مقاومت و پايداري ، اندک مدافعين خرمشهر به ناچار شهر را تخليه کردند ودرحالي که به آن سوي کارون مي رفتند آخرين نگاه هايشان را از ديوارهاي تخريب شده ي آن برداشتند: «خرمشهر! ما باز خواهيم گشت...به زودي...» روايت زير قصه ي خرمشهر وعمليات معجزه آساي بيت المقدس است که بيشتر از زبان فرمانده هان نظامي وقت عراق نقل مي گردد.
سه‌شنبه، 7 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خرمشهر را خدا آزاد کرد

خرمشهر را خدا آزاد کرد
خرمشهر را خدا آزاد کرد


 

نويسنده: عباس عسگرلو




 
پس از 35 روز مقاومت و پايداري ، اندک مدافعين خرمشهر به ناچار شهر را تخليه کردند ودرحالي که به آن سوي کارون مي رفتند آخرين نگاه هايشان را از ديوارهاي تخريب شده ي آن برداشتند: «خرمشهر! ما باز خواهيم گشت...به زودي...»
روايت زير قصه ي خرمشهر وعمليات معجزه آساي بيت المقدس است که بيشتر از زبان فرمانده هان نظامي وقت عراق نقل مي گردد.

سرهنگ ستاد حمد المحمود.
 

سرهنگ ستاد حمد المحمود: «خيلي از غير نظاميان دستگير شدند وبه علت مخالفت با اشغال شهرشان همه را اعدام وبا خانواده در زير خاک دفن کرديم.» بنابراين مردم مختار بودند ميان دو راه ، قبول سلطه يا اعدام. گروهي از نوجوانان را به سوي قتلگاه مي بردند به مسئول استخبارات که آنها را محاکمه مي کرد، گفتند: «گروهي از افراد خميني را آورده ايم» گفت: «طبق ضابطه ي معمول اقدام کنيد» ساعتي بعد با سيم برق و شوک الکتريکي همه شهيد شدند.

سرهنگ ستاد طلعت الدوري
 

نشانه هاي ايراني بودن شهر را از ميان بر مي داشتند وشعارها وتابلوهاي عراقي نصب مي کردند. نوشتند: آمده ايم که بمانيم. هر کس تسليم نمي شد به شهادت مي رسيد، سرهنگ ستاد طلعت الدوري: «تمام شهر، حتي ديوارهاي آن ازما بيزارند. خرمشهر وجود ما را تحمل نمي کند. ما به خودمان دروغ مي گوييم وخودمان را گول مي زنيم که شهر ما به ما خوش آمد مي گويد»

صدام حسين
 

خرمشهر به يک پايگاه مستحکم نظامي تبديل شده بود. مستشاران نظامي فرانسه تنها 18 روز قبل از عمليات بيت المقدس پس از بازديد از منطقه گفتند : «ايران با هيچ اسلحه و نيرويي قادر به باز پس گيري خرمشهر نيست.» صدام هم گفت: «اگر خرمشهر سقوط کند من کليه بصره را به ايراني ها مي دهم!»

فرمانده سپاه سوم عراق، ماهر عبدالرشيد
 

عراقي ها پل بزرگي روي کارون زدند. ماهر عبدالرشيد به وزير دفاع گفت: «ايرانيها مي خواهند به اين پل دست يابند وبايد نيرويي ورزيده براي دفاع از آن استقرار يابد». اما وزير دفاع موافقت نکرد. ماهرعبدالرشيد درجمع افسران سپاه سوم گفت: «متأسفانه افسار ارتش عراق به دست افرادي داده اند که از لحاظ عقلي ، متکامل يک سرباز عراقي 1361/2/10 ، عمليات بيت المقدس با رمز مقدس «ياعلي بن ابيطالب(ع)» آغازيدن گرفت. ايراني ها به سرعت نيروها وتجهيزات خود را از کارون عبور دادند. يک سرباز عراقي فرياد مي زد: « قافله هايي بر ما يورش آورده اند که ما از راز و رمزشان بي اطلاعيم»

صدام حسين
 

فرمانده لشکر 6 از فرمانده سپاه سوم درخواست عقب نشيني کرد، اما هنوز صداي صدام درگوش آنها بود که مي گفت: «عراقي ها با کلمه اي به نام عقب نشيني آشنا نيستند وتنها پيشروي را مي شناسند» اما طوفاني که ايراني ها بر پا کرده بودند فرمانده لشکر 6 را وادار کرد که بار ديگر تقاضاي عقب نشيني کند. اين بار طي گزارشي محرمانه، پاسخ مثبت فرماندهي کل صادرشد. اسمش را گذاشتند عقب نشيني تاکتيکي.

سرهنگ ستاد، عبدالستار التکريتي
 

صدام با فرماندهان ارشد، جلسه گرفت. هشام صباح الفخري گفت: «قربان، باقي ماندن ايرانيها درغرب کارون زمينه ي ورود به خرمشهر را برايشان آماده مي کند.» صدام گفت: « معني اين حرف اين است که خرمشهر از دستمان مي رود... ؟! دراين لحظه عبدالستار التکريتي وساير فرماندهان برخاستند وبا غرور گفتند: « خرمشهر مال ماست آن را با درياي خون احاطه مي کنيم وايراني ها را در آن غرق مي سازيم.

فرمانده عمليات جبهه ي جنوب، سرتيپ ستاد اسماعيل طه النعيمي
 

روز 18 ارديبهشت رزمندگان ايراني بخشي از جاده ي خرمشهر -اهواز را در اختيار گرفتند. نيروهاي «نصر» ، «مقداد» و «حمورابي» از منطقه ي جفيرعقب نشيني کردند. به آنها لقب «ترسوها» داده شد. فرمانده لشکر 7 گفت: «ماآبروي خودمان را دراين نبرد حفظ کرديم. در لحظات استثنايي، عقب نشيني، نوعي شجاعت است». سرتيپ نعيمي يکي از اين شجاعان! درپاسخ به گلوله باران غير نظاميان گفت: «براي ما فرقي نمي کند ، گلوله هاي خود را بر سر تمام ايراني ها مي ريزيم».

فرمانده لشکر 12، سرهنگ ستاد عبدالله الشاوي
 

دو روز بعد تهاجم برق آساي ايران از محور شلمچه خرمشهر آغاز شد. نيروهاي عراقي در موقعيت نسبتاً خوبي قرار داشتند.وهمين باعث شد ايرانيها به اهداف خود در اين مرحله دست پيدا نکنند. رئيس جمهور قول مدال ودستور تشويق براي نيروهاي اين عمليات صادر کرد ولي سرهنگ الشاوي حرف ديگري داشت: « دربرابر ما مشکلات عظيمي قرار گرفته است وما به سوي مهلکه قدم بر مي داريم وزير دفاع، عدنان خيرالله جلسه اي اضطراري در قرارگاه سپاه سوم تشکيل شد
وپس از چهار ساعت بحث وجدال، تصميم گرفته شد که نيروهاي خرمشهرابقا و تقويت شوند. وقتي سؤال شد که اگر نيروها محاصره شدند چه کنيم؟ وزير دفاع با عصبانيت گفت «امکان محاصره وجود ندارد، زيرا تمامي فرماندهان آمادگي اجراي حرکت هاي بدل در مقابل هر محاصره اي را دارند» درپايان جلسه هم اعلام شد صدام تصميم دارد بعد از انجام موفقيت آميز عمليات محافظت از خرمشهر به هر يک از فرماندهان يک اتومبيل آخرين سيستم مرسدس بنزو 25000 دينار عراقي اهدا کند.

سربازان عراقي
 

ساعت نه ونيم شب اول خرداد 1361 حمله ي نهايي ايران کليد خورد، درحاليکه لشکرهاي 5،7،6،3، و واحدهاي جيش الشعبي، مهندسي ، توپخانه و.... درشهر بودند. نيروهاي عراقي روز اول سخت به دفاع پرداختند اما روز دوم ورق برگشت .ايرانيها دست به ايجاد خاکريزوموانع دفاعي زدند و با برنامه ريزي دقيق به سمت دشمن يورش آوردند. سربازان عراقي وحشت زده با يکديگر صحبت مي کردند ومي گفتند: «اينها خرمشهر را مي خواهند.»

فرمانده لشکر7، سرهنگ فائق السامرايي
 

فرمانده عمليات خرمشهر ضمن اعلام مژده ي هداياي صدام، پي درپي پيام هاي مقاومت صادر مي کرد. تانکهاي لشکر 3 در شکستن محاصره ايراني ها ناکام ماندند وبزودي توپخانه عراق نيز از کار افتاد. موج خروشان تفنگ داران ايراني به سمت خرمشهر سرازير شد ودراندک زماني از پل «نو» گذشتند. سرهنگ فائق السامرايي که اوضاع را مي ديد گفت: « هر لحظه که مي گذرد بر بدبختي هاي مواضع مان افزوده مي شود . ايراني ها خود را به ميدان مين مي زنند تا راه را براي بقيه افراد باز کنند. اينها افراد عادي نيستند. موجوداتي هستند شگفت انگيز، مرداني با صلابت و بي نظير..»

فرمانده عمليات خرمشهر ، سرهنگ احمد زيدان
 

اين تلگراف احمد زيدان از آخرين وضعيت خرمشهر است: «روحيه افراد بسيار پايين است، تعداد زيادي از افسران از بين رفته اند. افراد به دنبال سوراخ موش مي گردند . مهمات ته کشيده و خسارات بسيار جدي است. روحيه دشمن عالي است وبا جديت مواضع وخطوط دفاعي ما را سرکوب مي کنند وبا اسلحه ي خودمان با ما مي جنگند .افراد از دستور سرپيچي مي کنند ومشروعيت دفاع از خرمشهر را زير سؤال مي برند.»

فرمانده لشکر4، سرهنگ صالح الدوري
 

ايراني ها کمربند آتشين محاصره را تنگ تر مي کردند. عراقيها شاه امدادهاي غيبي براي رزمندگان ايراني بودند. ناگهان طوفان شن با شعله هاي خشم ايراني درهم آميخت وناچار فرمانده لشکر 4 دستور عقب نشيني را صادر کرد. يکي از سربازان وحشت زده عراقي به سمت بلند گوهايي که سرودهاي حماسي عربي پخش مي کرد آتش گشود. سرهنگ صبحي علوان مسئول تبليغات لشکر 3- از پشت سر به او شليک کرد واو را کشت.

سروان عبدالامير الخالصي
 

با هلاکت عبدالخالقي السامرايي، ابراهيم التکريتي، شکاره الاسدي وطاهرالدوري که همگي سرهنگ ستاد بودند، ارتش عراق به نفس نفس افتاد. گردانها تماسهاي بي سيمي خود را قطع کردند و طول موجشان را تغيير دادند تا گرفتار نشوند. سروان الخالصي ، فرمانده گردان و فرمانده تيپ را به قتل رساند وبه ايران پناهنده شد. اکنون سوم خرداد است وسربازان ايراني وارد خرمشهر شده اند. مستشاران نظامي فرانسه اشتباه کرده بودند.

فرمانده تيپ 238 ، سرهنگ فالح المنصوري
 

منصوري: «افسران وسربازان را مي ديدم که پا برهنه و دربه دربا اضطراب درانتظار سرنوشت خود بودند وبخاطر ذهنيتي که ارتش بعث برايشان ساخته بود ايراني را انسان هايي بيرحم تصور مي کردند و منتظر مرگي ذلت باربودند اما رزمندگان ايراني برخوردي عطوفت آميز داشتند. ما به عنوان فرماندهان ، اعتبارمان را نزد سربازانمان از دست داده ايم. ما سربازان ايراني را سرشار از اخلاق اسلامي وانساني مانند پيامبر(ص) ويارانش ديديم. ما چيزي براي گفتن نداشتيم.»

فرمانده عمليات خرمشهر، سرهنگ احمد زيدان
 

زيدان بالاخره دستور موافقت با عقب نشيني را کسب کرد. وزير دفاع تأکيد داشت که کليه افسران عالي رتبه به عقب فرار کنند. اما زيدان ديگر افسران را مطلع نکرد. عکس صدام را از فراز ميداني درخرمشهر پايين کشيدند.سربازان عراقي با التماس فرياد مي زدند: «دخيل الخميني...» . صدام نگفت کليد بصره را چه کرده است؟!»

وزير دفاع، عدنان خيرالله
 

احمد زيدان گريخت، استوار فتحي الهيتي که همراه او بود روي مين رفت و پايش قطع شد. زيدان 5 گلوله در مغز او خالي کرد و گفت: «ممکن بود ايرانيها به او برسند و بوجود ما پي برده ، به تعقيبمان بپردازند.» درقرارگاه سپاه، سپاه سوم ، وزير دفاع سيلي محکمي به زيدان زد و رويش آب دهان انداخت و گفت: «علت تصرف خرمشهر بي کفايتي تو و اين اراذل واوباش - منظورش افسران عالي رتبه بود- است.»صدام نااميدانه در تلويزيون ظاهر شد ومدال هاي شجاعت را بر سينه ي افسران نصب کرد، کساني که اصلاً درخرمشهر نبودند. او بار ديگر از طريق تلويزيون گفت: «اکنون ما به ايران فرصت داديم تا براي مذاکره!!! باز گردد.»

سرهنگ ستاد، خميس مخيلف
 

سرهنگ ستاد خميس مخيلف که پس از کشته شدن احمد زيدان در ميدان مين، فرمانده جديد عمليات خرمشهر شده بود به همراه تعدادي ديگر از فرماندهان عراقي به اسارت درآمدند19000 نفر اسير و 16000 نفر کشته وزخمي حاصل لشگر کشي پر سر وصداي سردار قادسيه بود.راست مي گفتند، آمده بودند که بمانند وماندند!

صدام حسين
 

وزير دفاع در بصره پس از مشاهده ي اوج فلاکت ارتش عراق کليه ي افسران عالي رتبه ي باقي مانده از نبرد خرمشهر را به دستور مشخص صدام اعدام کرد. جنازه ها را در نزديکي شهر نشوه دفن کردند. وزير نيز چندي بعد در محلي که فکرش را نمي کرد دفن شد. صدام بعدها گفت: «به ما ثابت شد که ايرانيها به هنگام سختي ها بسيار قدرتمندند» اگر چه اين اعتراف کمي ديرشده بود ولي شايد صدام بهتر از هر کس ديگري مي دانست که خرمشهر را خدا چگونه آزاد کرد؟!
والسلام
با نگاهي به کتاب خرمشهر درآتش
(خاطرات سرهنگ عراقي، رضا الصبري)
منبع:نشريه طراوت، ويژه نامه خرداد ماه.



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط