گزارش و معني بيتي از منطق الطير عطار(1)

در اين مقاله به معني و تحليل يک بيت از منطق الطير مي پردازيم که همه ي شارحان منطق الطير يا آن را معني نکرده و رها کرده اند و يا به معني آن راه نبرده اند و مصرع اول آن بيت به يک حديث و مصرع دوم آن به يک آيه ي قرآني اشاره دارد که هر دو مورد در شعر فارسي بازتاب وسيعي پيدا کرده است. در مصرع اول ان بيت سگي معيار مقبوليّت کسي در درگاه الهي و در مصرع دوم زاهدي مشهور به جهت غرور زهد دچار استدراج گرديده است که چند و چون آن در مطاوي مقال با ادلّه متقن مورد تحقيق قرار گرفته است.
پنجشنبه، 9 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گزارش و معني بيتي از منطق الطير عطار(1)

گزارش و معني بيتي از منطق الطير عطار(1)
گزارش و معني بيتي از منطق الطير عطار(1)


 

نويسنده: دکتر محمد علي خالديان*




 
چکيده
در اين مقاله به معني و تحليل يک بيت از منطق الطير مي پردازيم که همه ي شارحان منطق الطير يا آن را معني نکرده و رها کرده اند و يا به معني آن راه نبرده اند و مصرع اول آن بيت به يک حديث و مصرع دوم آن به يک آيه ي قرآني اشاره دارد که هر دو مورد در شعر فارسي بازتاب وسيعي پيدا کرده است. در مصرع اول ان بيت سگي معيار مقبوليّت کسي در درگاه الهي و در مصرع دوم زاهدي مشهور به جهت غرور زهد دچار استدراج گرديده است که چند و چون آن در مطاوي مقال با ادلّه متقن مورد تحقيق قرار گرفته است.
واژه هاي کليدي:
بلعم باعورا، شير مرد، تشبيه، صفات بشري و اعراض از حق.
وقتي زنجيره ي به هم پيوسته شعر فارسي را از رودکي تا ملک الشعراي بهار از نظر مي گذرانيم در پيکره ي اين زنجيره چهره هاي درخشاني حضور دارند که در اضلاع هندسه معرفت و در تکامل انديشه عرفاني و سلوک بي نظير و يا کم نظير بوده اند. يکي از اين چهره هاي درخشان ، شيخ فريدالدّين عطّار نيشابوري است که درسير تحوّل شعر فارسي از زهد به عرفان در اختلاط شعر و شرع بعد از حکيم سنايي غزنوي و پيشاهنگ مولانا جلال الدين قرار دارد. در مورد شيخ عطّار و زندگي و آثار و جايگاه ايشان در شعر و عرفان وسلوک، تحقيقات متعدّدي صورت گرفته است و پژوهشگران معاصر در مورد عطّار و کار و حال و شأن او و مثنوي و غزل هاي او تحقيقات عالمانه انجام داده اند. از عطّار آثار مختلفي به نام هاي 1-الهي نامه 2-اسرارنامه3-مصيبت نامه 4-منطق الطير5-ديوان (غزليات و قصايد)6-مختارنامه وجود دارد. در ميان آثار عطّار کتاب «منطق الطير»، به صورت رسمي، جزو واحدهاي دانشگاهي است که دانشجويان دانشکده هاي زبان و ادب فارسي ، کتاب مذکور را به درس مي خوانند. در روزگار ما، در مورد منظومه عرفاني منطق الطير عطّار تحقيقات و تدقيقات زيادي صورت گرفته است؛ از جمله اين تحقيقات، تحقيق عالمانه مرحوم استاد فروزانفر است که به عنوان «شرح احوال و نقد و تحليل آثار شيخ فريد الدّين محمد عطّار»در سال 1353در تهران به چاپ رسيده است . مرحوم فروزانفر به جهت آگاهي کامل به مباني جمال شناسي شعر سبک خراساني و به برکت تحقيق در مثنوي و ديوان شمس و غور در ميراث صوفيه توانسته است دقايق فکر و نظر عطّار را در مسايل عرفاني و کلامي بررسي نمايد و کار فروزانفر در مورد عطّار مانند ديگر آثار ايشان منحصر به فرد مي باشد.
و همچنين مرحوم استاد سعيد نفيسي تحقيقي زبده و ورزيده به عنوان «جستجو در احوال و آثار فريد الدين عطّار نيشابوري »نگاشته اند که در سال 1320در تهران به چاپ رسيده است . مرحوم نفيسي در باب عطّار و شناخت راستين عطّار تاريخي از عطّار هاي مجعول در طول قرون و اعصار و مراحل تکامل شعر عرفاني و شيوه بيان عطّار و تاريخ زندگي او، نوآوري هايي از خود نشان داده است.
و همچنين سيّد صادق گوهرين در مورد منطق الطير و تصحيح آن تحقيقاتي انجام داده اند که در جاي خود سزاوار تحسين است ولي دقايق فکر و نظر عطّار در مسايل عميق عرفاني و علم النفس و کلام و غيره از وي فوت شده است.
تحقيق ديگر در مورد عطّار مربوط به مرحوم استاد دکتر مهدي حميد شيرازي است که به عنوان «عطّار در مثنوي هاي گزيده ي او و گزيده مثنوي هاي او» در سال 1347توسط انتشارات اميرکبير به چاپ رسيده است. مرحوم حميدي شيرازي با ديد انتقادي به کار و شعر عطّار پرداخته و با معيارهاي شعر غير عرفاني، آثار عطّار را نقد کرده است.
از تحقيق هاي درخشاني که پيرامون عطّار صورت گرفته است، تحقيق استاد دکتر شفيعي کدکني است که به عنوان «منطق الطير با مقدمه و تصحيح و تعليقات» که در سال 1384در تهران به چاپ رسيده است. کتاب مذکور از ميانه ي مؤلفات پيشين مربوط به عطّار از جامعيّت و کمال بيشتري برخوردار است و مؤلف به جهت نيروي فکرت دوربين که در مباني و مبادي عرفاني و ميراث صوفيه و ذوق و ذهني که در قلمرو جما ل شناسي و صور خيال و نقد ادبي و تصحيح متون دارند، توانسته اند بسياري از جهات انديشه ي عطّار که در پرده ي ابهام بوده است، دنبال کنند و مسايل مربوط به زندگي و يا تصحيح ويا نسخه شناسي در مورد عطّار را اصلاح و تنقيح نمايند، اين کتاب در مورد عطّار بعد از کتاب استاد مرحوم فروزانفر از شاخصيّت بيشتري برخوردار است و در ادامه بايد يادآور شويم که مرحوم آقاي دکتر جواد مشکور و آقاي دکتر اشرف زاده در مورد منطق الطير گزيده هايي نگاشته اند که جنبه منتخب دارد.
و آن بيت متنازع فيه و پيچيده که شارحان منطق الطير از جمله آقاي سيّد صادق گوهرين و دکتر سيروس شميسا در گزيده هاي خود از منطق الطير آن بيت را حذف کرده اند و آقاي دکتر جواد مشکور ودکتر شفيعي کدکني و دکتر اشرف زاده آن را در گزيده هاي خود آورده ولي غلط معني نموده اند و آن بيت ذيل است که در سلسله ابيات ذيل طبق کتاب منطق الطير آقاي دکتر شفيعي در شماره 30قرار دارد:

چون سگي را مرد آن قربت کند
شير مردي را به سگ نسبت کند(1)

(شفيعي،455: 1384)

طوطي را طوق از زر ساخته
هدهدي را پيک ره بر ساخته

چون دمي در گل دمد آدم کند
وز کف و دودي همه عالم کند

گه سگي را ره دهد در پيشگاه
گه کند از گربه اي مکشوف راه

چون سگي را مرد آن قربت کند
شيرمردي را به سگ نسبت کند

گه عصايي را سليماني دهد
گاه موري را سخنداني دهد

از عصايي آورد ثعبان پديد
وز تنوري آورد طوفان پديد(2)

(شفيعي کدکني،234، 1384)

آقاي اشرف زاده به پيروي از توضيح و گزارش منطق الطير دکتر جواد مشکور، در معني بيت مذکور مي نويسد:
(ب-60: شيرمردي ....اشاره است به دحيه ي کلبي. دحيه بن خليفه الکلبي متوفي به حدود سال 45هجري از مشاهير صحابه پيغمبر اسلام (ص)و به حسن صورت معروف بود. گويند جبرئيل (ع)به صورت وي بر پيغمبر اکرم(ص)در مي آمد.(نقل از لغت نامه )
به سگ نسبت کردن:ظاهراً اشاره به «کلبي »است چه «کلب»به معناي سگ است.(3)(اشرف زاده ،111: 1376)
دکتر شفيعي کدکني در توضيح بيت مذکور نوشته اند:
شير مردي را به سگ نسبت کند: يعني وقتي سگي را چنان منزلت و قربي دهد که يار اصحاب کهف شود آن سگ را منتسب به شيرمرد بودن مي کند، يعني از سگ بودن به در مي آورد و او را شير مردي(در رديف شيرمردان اصحاب مي دهد)(4)(شفيعي کدکني،455: 1384)
بايد يادآور شد که شارحان بيت مذکور، هيچ کدام به مصرع اول نپرداخته اند و مصرع دوم را تتمه ي مصرع اول دانسته اند و هر دو مصرع را به يک مورد ارجاع داده اند با اين تفاوت که دکتر شفيعي مصرع دوم را به سگ اصحاب کهف و آقاي دکتر مشکور و دکتر اشرف زاده به دحيه کلبي تفسير کرده اند در حالي که مصرع اول بيت مذکور موضوعي مستقل و جداي از مصرع دوم و متضاد با آن را بيان مي کند و آن موضوع اين است ؛ که در صحيح بخاري آمده است:
«أن رجلاً رأي يأکل الثري من العطش، فأخذ الرجل خفّه فجعل يغرف له به حتي أرواه. فشکر الله له فأدخله الجنة:[مردي سگي را ديد که از تشنگي خاک مي خورد، لنگ کفش خود را در آورد و با آن آب برداشت و به سگ داد تا سيرابش کرد . پس خداوند به پاس اين کار به بهشت در آورد (5) ] (بخاري،54)
و سعدي در باب دوم بوستان اين داستان را آورده است و مي گويد:

يکي در بيابان سگي تشنه يافت
برون از رمق در حياتش نيافت

کله دلو کرد آن پسنديده کيش
چو حبل اندر آن بست دستار خويش

به خدمت ميان و بازو گشاد
سگ ناتوان را دمي آب داد

خبر داد پيغمبر از حال مرد
که داور گناهان از او عفو کرد

يکي با سگي نيکويي گم نکرد
کجا گم شود خير با نيکمرد(6)

(بوستان،85، 1372)

پس معني مصرع اول اين مي شود که کسي به جهت سيراب کردن سگي به خداوند تقرب پيدا کرد و خداوند او را بخشيد و معلوم مي شود که مصرع اول بيت ربطي به مصرع دوم ندارد و بلکه متضاد با آن مي باشد و عظمت انديشه ي عطّار و درخشندگي اين بيت در جمع همين دو متضاد است که مضمون مصرع اول تقرب حاصل نمودن و مورد مغفرت قرار گرفتن در درگاه حق تعالي به وسيله ي سگي است و مصرع دوم سقوط بزرگ مردي از درگاه حق تعالي و تنزل او از عظمت به خفت و تشبيه او به سگ.
در جواب توضيح مذکور پيرامون مصرع دوم بيت که شارحين منطق الطير يک عده آن را به دحيه ي کلبي و آقاي شفيعي به سگ اصحاب کهف معني کرده اند بايد يادآور شد که مصرع دوم بيت مذکور هيچ ربطي به داستان دحيه کلبي و يا سگ اصحاب کهف ندارد بلکه اشاره به داستان بلعم باعورا دارد که خداوند او را بعد از نفرين حضرت موسي(ع)به سگ مانند کرده است و اطلاق شير مرد بر بلعم باعورا،به «علاقه ماکان»که يکي از علاقه هاي و پيوندهاي مجاز مرسل است؛ مي باشد زيرا قبل از نفرين موسي (ع)بلعم باعورا يکي از مقربان درگاهي الهي بوده است و بعد از اعراض از حق و انحراف از راه راست، خداوند او را سگ خوانده است، داستان بلعم باعورا را مفسّران در ذيل آيات سوره اعراف عنوان کرده اند؛ خلاصه چنين است:
*و لو شِئنا لَرَفعنا بها و لکنَّه أخلَدَ إلي الارضِ وَ اتَّبَع هوئه فَمَثلُهُ کَمَثلِ الکلبِ إِن تَحمِل عَلَيهِ يَلهَث أو تَترُکهُ يَلهَث ذلکَ مَثَلُ القومِ الذينَ کَذَّبوا بِايتنا فقصُصِ القصصَ لَعلَّهم يَتَفکَّرونَ
[اگر مي خواستيم (مقام)او را با اين آيات و (علوم و دانش ها)بالا مي برديم ولي او به پستي گراييده و از هواي نفس خويش پيروي کرد او همچون سگ هار است که اگر به او حمله کني دهانش را باز و زبانش را بيرون خواهد کرد و اگر او را به حال خود واگذاري باز همين کار را مي کند، اين مثل جمعيتي است که آيات ما را تکذيب کردند اين داستان ها را براي آن ها بازگو کن، شايد بينديشند].
بلعم باعورا مردي بوده است که در عصر موسي(ع)زندگي مي کرد و از دانشمندان و علماي مشهور بني اسرائيل محسوب مي شد و ولي براثر تمايل به فرعون و وعده و وعيدهاي او از راه حق منحرف شد و همه ي مقامات خود را از دست داد تا آنجا که در صف مخالفان موسي قرار گرفت.(7)(بيضاوي،1971:367)
و تفسير طبري داستان بلعم باعورا را چنين نقل کرده است:
مردم شهر «اريحا»از موسي بترسيدند: همه نزديک بلعم آمدند که مرد مستجاب الدعوه بود تا بر موس نفرين کند. بلعم گفت او به فرمان خداست. شما بايد به او ايمان بياوريد. مردم اريحا زن بلعم را بازر و گوهر بفريفتند و او شوهر را بفريفت تا موسي را نفرين کرد و آنان در تيه گرفتار شدند. موسي (ع)نيز در حقّ او نفرين کرد و آن نور معرفت از وي گرفته شد.(8) (طبري،82) (8)
شاهد مثال و استشهاد براي اين که مراد از «شير مرد»،«بلعم باعورا» است و اطلاق «شير مردي» بر او به اعتبار گذشته است و هم کاربرد ادبي و عرفاني دارد، اين است که مولانا در مثنوي، شيطان را به اعتبار گذشته «زاهد ششصد هزاران ساله » مي خواند و ماجرايي شبيه ماجراي بلعم دارد و آن اين است:

«زاهد ششصد هزاران ساله را
پوزبندي ساخت آن گوساله را

تا نتاند شير علم دين کشيد
تا نگردد گرد آن قصر مشيد(9)

(1 ،915-914)
مطابق روايات اسلامي، ابليس پيش از آن که سر از فرمان حق در سجده ي آدم باز زند، يکي از علما و زهّاد فرشتگان بود و خداي تعالي کار آسمان دنيا را (آسمان اول)بدو سپرده بود و نگهبان بهشت نيز بود به گفته ي طبري، ابليس در پرستش خدا و از حيث علم، نظير نداشت.
مطابق بعضي از اين روايات، او در هر آسمان هشت هزار سال عبادت همي کرد و نيز بر زمين ، و بنا بر روايت ديگر، ششصد هزار سال بندگي خدا کرد؛ بنابراين(زاهد ششصد هزارساله )ابليس است که او را بسبب جهل و بي خبري از حقيقت آدم، گوساله نيز خوانده است و آن (پوزبند)که مانع کشيدن شير علم گشت کبر و خودبيني ابليس است که خود را از آدم برتر پنداشت براي آنکه او از آتش و آدم از خاک بود، جهت استدلال نيز همين است زيرا کبر ابليس ناشي از اين بود که صورت و اصل و نژاد را مناط فضيلت پنداشت و آدم را سجده نکرد تا ملعون ازل و ابد گشت(10)(فصوص الحکم، طبع بيروت، ص159،به نقل از فروزانفر،390؛1347)»
 


پی نوشت:
 

* استاديار دانشگاه آزاد واحد گرگان

ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط