نگرش تاريخي محقق سبزواري در كتاب روضة الانوار عباسي (3)
دکتر نجف لك زايي*
زهره باقريان**
عوامل تأثيرگذار در حركت تاريخ
1. نقش رهبري
و مردمان ... نظر به پادشاهان داشته باشند و اقتدار به سيرت ايشان كنند كه «الناس علي دين ملوكهم»... پس اگر زمام مهام در دست اقتدار پادشاه عادل باشد، همه كس سيرت نيكو پيش گيرند و در اكتساب فضايل كوشند، و چون حال برخلاف اين بود. همه كس به جانب رذايل و اخلاق نكوهيده و اعمال ناپسنديده راغب و مايل باشند، و از اين جاست كه در احاديث شريفه مصطفويه وارد شده كه اگر سلطان عادل باشد، از هر حسنه، كه از رعايا صادر شود، او را بهره باشد و اگر ظالم باشد، در هر سيئه كه از ايشان صادر شود، شريك باشد.(2)
و ببايد دانست كه پادشاه طبيب مملكت است و همچنان كه طبيب وقتي معتمد است كه دستور آن داشته باشد، و آن وقتي شود كه ماده و صورت صحت و مرضي را بداند، همچنين بايد كه پادشاه بداند كه مادة تأليف پادشاهي از چيست و تأليف و انتظام آن بايد كه بر چه نهج باشد تا ملك را ثبات و قراري و دولت را دوام و استقرار بوده باشد. و بايد كه عوارض و اختلال صحت ملك را، كه به منزله مرضي است در ابدان، بداند و طريق تدبير علاج آن را بشناسد.(3)
مردم همه بر دين و مسلك پادشاه هستند. هر گاه پادشاه مايل به صلاح باشد و امر به معروف و نهي از منكر بكند، همه مردمان مايل به صلاح خواهند شد. در نتيجه «طريقه شرع و دين در ميان خلق رواج تمام خواهد يافت».(4) سبزواري در جاي ديگر مينويسد:
بدان كه عدل ملوك و امرا از اعظم مصالح ناس است، عدل و صلاح ايشان موجب صلاح جميع عباد و آباداني بلاد است و فسق و فجور ايشان موجب اختلال نظام امور اكثر عالميان ميشود حالت و رفتار ايشان تعيين كننده خواست اكثر مردم است، چنان كه از حضرت رسول به سند معتبر منقول است كه دو صنف از امت هستند. اگر ايشان صالح و شايسته باشند، امت من نيز صالح خواهند بود و اگر ايشان فاسد باشند، امت من نيز فاسد خواهند شد... فقها و امرا. (5)
در حقيقت حاكم نقطه ثقل و مركز توجهات انديشه سبزواري است كه انجام هر امري حول او ميگردد و به اراده و تدبير او ميسر است.
2. نقش عوامل اقتصادي يك دولت در حركت تاريخ
بنابر آن كه قوام پادشاهي بياعوان و انصار و عساكر بسيار صورت نمييابد وعساكر بدون مال و وفور خزاين منتظم نميشود، پس هرگاه پادشاه را مال نباشد و خزانه معمور نباشد از عهده اقوات و ارزاق و معونات لشكر بيرون نتواند آمد و چون چنين شود لشكر شورش كنند و به فساد در آيند و اگر دشمني از طرفي رو كند، چون وفوري در اموال و خزاين پادشاهي نباشد، لشكرها مختل باشند و سرانجام ايشان (مقاومت) نتوان كرد و اسب و سلاح و آلت و عدّت حرب نتوان نمود. (7)
بنابراين بر پادشاه لازم است كه تدبير خزاين و اموال بنمايد و در اين باب از اهمال و اغفال احتراز لازم داند تا پادشاهياش دوام و قوام داشته باشد. (8)
3. نقش عوامل متافيزيك در حركت تاريخ
درباره ي عوامل باطني كه در حفظ دولت مؤثرند سبزواري مينويسد:
يكي آن (چه) كه باطناً در حفظ ملك و دولت نقش دارد، آن است كه مَلك در سّر و باطن، معامله با خداي عزّوجلّ درست كرده باشد به نحوي كه خداي عزّوجّل از او راضي باشد تا آن كه عساكر تأييد و نصرت الهي و لشكرهاي غيبي در مقام تأييد و اعانت آن پادشاه باشند.(9)
براي نمونه او در فتح خيبر داستان را به نحوي بيان ميكند كه نقش معجزه و وحي را در پيروزي جنگ خيبر پررنگ نشان ميدهد:
...(در فتح خيبر) چون شب (سوم) شد حضرت رسول(ص)بر زبان معجز بيان گذرانيد كه ... هر آينه خواهم داد رأيت را فردا به مردي كه دوست ميدارد خدا و رسول را و دوست ميدارند او را خدا و رسول، كرّاري است غير فرّار فتح خواهد نمود خداي تعالي بر دستهاي او. در اين اثنا حضرت اسدالله الغالب از مفارقت سرور عالم غمناك شده با وجود عارضه كوفت چشم، سوار گشته، از عقب سپاه متوجه لشكرگاه شد و همان شب كه اين سخن بر زبان معجز بيان حضرت رسول جاري شد، به سپاه نصرت پناه ملحق گشت. (10)
4. نقش پيامبران در حركت تاريخ
او معتقد است خداوند هر يك را استعدادي داد تا با توجه به آن استعداد توانايي خود را بروز دهد و در تعاون با اجتماع ديگر احتياجاتي را كه استعداد برطرف كردن آنها را ندارد مهيا كند. سبزواري نقش پيامبران را با توجه به مطلب گفته شده اين گونه شرح ميدهد:
چون داعيههاي مردمان مختلف است و همه نفوس طلب منفعت خود ميكنند و هر نفسي از پس غرضي ميرود، بعضي را ميل به شهوات بوده و بعضي را ميل به مال و بعضي را ميل به غلبه و استقلال، اگر ايشان را به طبايع ايشان گرداند، هر يك آنچه ديگري دارد خواهد و كار به خصومت و نزاع انجامد و به اضرار و اهلاك يكديگر مشغول شوند. پس بالضروره نوعي از تدبير بايد كه هر يك را به حدي كه مستحق آن باشد، قانع گرداند و به حق خويش برساند. ودست هر يك[را] از تعدي و تصرف در حقوق ديگران كوتاه گرداند. و به شغلي كه تعلق به او دارد مشغول گرداند. و اين تدبير محتاج به صاحب شريعت، يعني پيغمبري كه وحي از جانب خداي عزّوجّل به او برسد و آن پيغمبر در صفات كمال از جميع خلق ممتاز باشد و بر عصمت ذاتي متصف و به بيّنات و معجزات قاطعه موسوم، تا احكام از جانب خداي عزوجل به خلق برساند و احكام اطاعات وعبادات و بندگي خلق نسبت به خداي عزّوجلّ، كه باعث رستگاري و حيات ابدي است، به خلق برساند و احكام معاملات بيع و شرا و داد و ستد و نكاح و ساير احكام، كه در شرع مقرر شده، به هريك برساند تا حقوق هريك معلوم شود كه چيست و حد هريك چيست، تا مردم چون به حقوق و حدود خود قائل شوند و عمل كنند، كار عالم منتظم شود و فساد و فتنه مرتفع شود وهر يك به رفاهيت زندگاني نتوانند كرد و در تحصيل زاد آخرت و كمالات نفسانيه خود توانند كوشيد و تحصيل حيات ابدي توانند كرد و آن قانون عظماي شريعت است. (11)
پی نوشتها :
*استاديار گروه علوم سياسي دانشگاه باقر العلوم (ع)
**کارشناس ارشد تاريخ دانشگاه باقر العلوم (ع)
1 ـ ابونصرمحمد فارابي، فصول منتزعه، فصل 58، به نقل از: فرناز ناظرزاده كرماني، اصول و مبادي فلسفه سياسي فارابي، ص 315 ـ 317.
2 ـ سبزواري، پيشين، ص 466.
3 ـ همان، ص468.
4 ـ نجف لكزايي، پيشين، ص 246، به نقل از: روضه الانوار عباسي.
5 ـ ان لمبتون، دولت و حكومت در اسلام، ترجمه و تحقيق سيد عباس صالحي و محمد مهدي فقيهي (تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، 1374) ص 443.
6 ـ نجف لكزايي، پيشين، ص 201، به نقل از: روضه الانوار عباسي، نسخه خطي، قسم دوم، باب چهارم، فصل دوم.
7 ـ همان.
8 ـ همان، ص 202.
9 ـ سبزواري، پيشين، ص 157.
10 ـ همان، ص 337.
11 ـ همان، ص 31.
ادامه دارد...
/ج