نقد تاريخ نگاري ابن کثير (1)
منيره شريعت جو **
نقد دروني و بيروني تاريخ نگاري ابن کثير در البدايه و النهايه
واژه هاي كليدي: تاريخ نگاري، ابن كثير دمشقي، البدايه و النهايه، نقد دروني و بيروني، تحليل انتقادي گفتمان، روايت ائمه اثني عشر.
نظريه گفتمان (1) بر اساس تحليل گفتمان تركيبي فركلاف و لاكلا و موف
گفتمان، نظريه اي است كه ريشه در زبان شناسي دارد و اهداف زبان شناختي و ماهيت زبان را بررسي مي نمايد. تحليل انتقادي گفتمان، مراحل مختلفي را جهت تكميل طي نموده كه سير كلي اين تحول را مي توان در سه گونه گفتمان؛ مرحله ساخت گرايي و نقش گرايي، تحليل گفتمان و سپس تحليل انتقادي گفتمان مشاهده نمود. (6)
"لاكلا" و "موفه" در كل از چند مفهوم در تحليل خود به شيوه گفتمان بهره بردهاند:
مفصل بندي: يعني هر عملي كه ميان عناصر پراكنده ارتباط برقرار مي كند به نحوي كه هويت و معناي اين عناصر در نتيجه اين عمل اصلاح و تعديل مي شوند. (7)
عناصر: دالها و نشانه هايي كه معناي آن ها تثبيت نشده است و گفتمان هاي مختلف سعي در معنا دهي به آن دارند. (8)
دال مركزي [هسته مركزي]: نشانه اي كه ساير نشانه ها در اطراف آن نظم ميگيرند.(9)
بنابراين مي توان گفتمان را چنين تعريف كرد: «صورتبندي مجموعه اي از كدها، اشياء، افراد و... هستند كه پيرامون يك دال كليدي جايابي شده و هويت خويش را در برابر مجموعه اي از غيريت ها به دست مي آورند.» (10)
سؤال اصلي پژوهش حاضر اين است كه عناصر اصلي تاريخ نگاري ابن كثير دمشقي در البدايه و النهايه چيست؟ مقاله بر آن است علاوه بر مدّ نظر قرار دادن مفاهيم كلي مذكور، با به كارگيري سوژه، هويت يابي، غيرسازي، بينامتنيت و برجسته سازي و حاشيه راني تحليل گفتمان لاكلا و موف و ابزار تحليل متن فركلاف، با توجه به عناصر نقد دروني و بيروني راوي و روايت تاريخ نگاري ابن كثير را در يك گفتمان تاريخي تحليل كند.
سوژه كه در اين پژوهش همان رخدادهاي تاريخي است با بيرون راندن غيرهايي كه در گفتمان تاريخي ما وجود دارد هويت مي يابد. در هر گفتمان، غيريت سازي اجتماعي يا گفتمان رقيب نقش اصلي را جهت هويت بخشي ايفا ميكند. گفتمان ها گاه بيش از يك غير دارد و امكان اين مسأله نيز هست كه بين غير خارجي و غير داخلي تفاوت قائل شده و آن را به دو صورت برجسته سازي و حاشيه راني در كردار و رفتار سوژه به نمايش گذارد. برجسته سازي و حاشيه راني عناصر، داراي دو چهره نرم افزاري و سخت افزاري است كه برجسته سازي و حاشيه راني هاي نرم افزاري در قالب زبان و سخت افزاري به صورتهاي مختلفي چون توقيف، حبس، اعدام، ترور، تظاهرات خياباني و... نمود پيدا مي كند كه در اين پژوهش اين برجسته سازي ها به صورت متني (نرم افزاري) است.
برجسته سازي ها و حاشيه راني ها داراي ارتباط تنگاتنگ و تقويت كننده براي يكديگر بوده و از آن جايي كه كل حوزه اجتماع و پديده هاي اجتماع عرصه برجستهسازي ها و حاشيهراني هاي ميان گفتمان ها است به تبعيت از لاكلا و موف تمايزي ميان امور گفتماني و غير گفتماني گذاشته نشده و همه پديده هاي اجتماعي، گفتماني تلقي ميشود.
گفتمان ها نقاط قوت خود را برجسته ساخته و نقاط ضعف خود را به حاشيه ميرانند؛ و بر عكس نقاط قوت غير يا دشمن را به حاشيه رانده و نقاط ضعف او را برجسته مي سازند. گفتمان ها بسته به شرايط و امكاناتي كه در اختيار دارند از شيوه هاي مختلف براي برجستهسازي خود و حاشيهراني غير بهره ميگيرند.
مبتدا سازي، مجهول سازي، اسناد سازي، شبه اسنادي، متعديسازي و موارد ديگر، از فرآيندهاي برجسته سازي به شمار مي روند كه در سطح بند يا جمله عمل مينمايند. بخشهايي از جمله را مورد تأكيد قرار داده و بخش هاي ديگر را در حاشيه ميگذارند. در سطح فراتر از بند نيز گزينش واژگاني باعث برجسته شدن و به حاشيه رفتن بخش هايي از متن مي شود. به اين ترتيب فرآيندهاي برجسته سازي و حاشيه راني باعث قطبي شدن بندها و متون شده و متن را بين دو قطب ما و آن ها (غير) سامان ميدهند. قطب مثبت متن همواره به «ما» و قطب منفي متن به «آن ها» برميگردد. (11) حال با توجه به نكاتي كه ذكر گرديد در بخش متون انتخابي جهت تحليل به دو مورد كه به طور عمده در متن به كار گرفته مي شود بايد توجه داشت: عنوان خبر و متن كامل.(12)
از ابزار شيوه هاي نام گذاري، انتخاب واژگاني و سازوكارهاي بينامتنيت، به گفته فركلاف، براي تحليل متن كامل خبر استفاده مي شود. منظور از بررسي شيوه هاي نام گذاري اين است كه چگونه از امكانات واژگاني كه زبان در اختيار آنها مي گذارد براي ناميدن گروه هاي خودي و غيرخودي و اشخاص وابسته به آن ها بهره گرفته مي شود. زبان، انباشته از واژه هاي مختلفي است كه گزينش هر كدام از آن ها پيامدهاي متفاوتي به همراه دارد. اگر چه اين شيوه هاي نامگذاري مختلف براي ناميدن پديده اي واحد در واقعيت به كار مي روند اما بار معنايي و تأثير آن ها بر روي خوانندگان متفاوت است. انتخاب هاي واژگان ارتباط تنگاتنگي با شيوه هاي نام گذاري دارند. منظور از شيوههاي نامگذاري، چگونگي ناميدن گروه هاي مختلف به صورت مستقيم است؛ ولي هدف از بررسي انتخابهاي واژگاني مورد استفاده در يك متن خبري، مطالعه شيوه هاي بازنمايي گروههاي خودي و غيرخودي به صورت عام است كه از طريق آن گفتمان خاصي را تقويت كرده و گفتمان ديگري را به چالش مي كشد.
استفاده از دو نوع بينامتنيت صريح و سازنده، سومين جنبه متون خبري است كه مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. بينامتنيت صريح به كارگيري مستقيم يك متن در متن ديگر مثل نقل قولها و بينامتنيت سازنده، استفاده از عناصري از يك نظم گفتماني ديگر در يك متن مي باشد. گاه از صحبتهاي نقل شده، آن قسمت را نقل ميكنند كه با چارچوب فكري گفتمان سازگارتر باشد. برجستهسازيها و حاشيه راني ها نيز در راستاي همان سازوكارهاي برجسته سازي است كه گفتمان ها براي به چالش كشيدن يكديگر از آن ها بهره مي گيرند. (13)
بر اين اساس،گفتمان تاريخي ابن كثير بر رخدادهاي تاريخي كه همان سوژه ما مي باشد مبتني است. وي در گفتمان خويش با استفاده از برجسته سازي و حاشيه راني در نقل روايات تاريخي به مفصل بندي عناصر سازنده گفتمان خويش پرداخته و در نتيجه تاريخ نگاري خاص وي كه دال مركزي (هسته مركزي) آن اسلام مي باشد شكل گرفته و از تاريخ نگاري ديگر گفتمان هاي تاريخي متمايز مي گردد. گفتمان تاريخي (غير داخلي) مبتني بر اسرائيليات، گفتمان مهمي است كه نقد آن ها در تاريخ نگاري ابن كثير نقش مهمي در هويت بخشي به روايات او ايفا مي نمايد. استفاده از گزاره هاي ديني كه در فرضيه به عنوان اصول تاريخ نگاري ابن كثير ذكر شده بينامتنيت هايي است كه وي به صورت مستقيم و غيرمستقيم از آن ها استفاده نموده است.
شاخصه هاي تاريخ نگاري مصر و شامات
با در نظر گرفتن تحولات مختلف در دوره هاي تاريخي، تاريخ نگاري نيز به تبع آن شامل دگرگوني هايي گشت كه در يك تقسيم بندي ديگر مي توان آن را در پنج حوزه مورد مطالعه قرار داد. مغرب و اندلس، مصر و شام، ايران، شبه قاره هند و قلمرو عثماني كه در اين بخش به ويژگي هاي ادوار مختلف تاريخ نگاري مصر و شامات با توجه به ارتباط آن با ابن كثير و تاريخ نگاري هاي حوزه اقامت وي پرداخته مي شود.(16)
1 ـ از زمان ظهور عباسيان تا حدود سده سوم هجري، نوشته تاريخي مهمي در اين سرزمين يا درباره آن به رشته تحرير در نيامد. درباره اخشيديان و طولونيان نيز نوشتهاي از آن دوران به دست نرسيده و اطلاعات موجود درباره اين سلسله ها و حتي فاطميان به دوره هاي بعد خصوصا زمان جنگهاي صليبي و نويسندگان قرون هفتم به بعد باز ميگردد. با اين حال نوشته هايي به صورت تاريخ محلي، دودماني و تك نگاري درباره برخي از فرمانروايان و شهرهاي اين مناطق موجود ميباشد.
2 ـ در خصوص عصر زنگيان و اواخر دوره فاطميان و ايوبيان به ويژه مماليك، منابع بسياري مشتمل بر تاريخ هاي محلي، دودماني و تك نگاري درباره فرمانروايان، تاريخ هاي عمومي و فرهنگ نامه هاي تاريخي در دسترس است كه به علت تحولات سياسي و اجتماعي در اوج جنگ هاي صليبي و كثرت تاريخ هاي محلي، دودماني و تك نگاري ها درباره برخي فرمانروايان، تاريخ نگاري آن نسبت به دوره هاي تاريخي ديگر از امتياز ويژهاي برخوردار مي باشند.(17)
3 ـ مقارن سقوط خلافت عباسيان در بغداد در سال 656 ق، قدرت سياسي، فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي ممالك شرق اسلامي به منطقه شامات و مصر منتقل شد كه تحولات تاريخ نگاري را مي توان در زمره اين تغييرات به شمار آورد. (18)همچنين حمايت ايوبي ها نسبت به تاريخ نگاري كه توسط مماليك ادامه يافت باعث گرديد دمشق و تا حدي حلب به عنوان پايگاه هاي سنت تاريخ نگاري باقي بمانند، هر چند ارتباط خود را با قاهره حفظ نمودند. نكته حائز اهميت ديگر، تمركز مطالب كتاب ها در خصوص تاريخ مصر مي باشد. به گونه اي كه حتي اگر مورخي كتابي درباره تاريخ عمومي نيز به رشته تحرير در مي آورد، مطالب وي حول محور مصر بود.(19)
4 ـ كتب تكمله، خلاصه نويسي و ذيل نويسي نيز از شيوه هاي ديگر نگارش كتاب در اين عصر است. گونه ديگري از تاريخ نويسي كه در اواخر عصر عباسي و آغاز دوره سلجوقيان تا انتهاي عصر مماليك رواج يافت جمع بين وقايع نگاري و شرح حال نويسي است.(20)
5 – از قرن هشتم به بعد اكثر كساني كه به نوشتن تاريخ مي پرداختند فقهاي علوم اسلامي و يا وابستگان به دولت يا دستگاه نظامي بودند. لذا اكثر نوشته هاي آن ها به تاريخ معاصر آن ها و فعاليتهاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و... اختصاص دارد.(21) به تبع آن در عصر مماليك در مصر و شام تلاش در جهت تاريخ نويسي با حمايت سلاطين و بزرگان دولت از مورخان مشاهده ميگردد. البته نكته قابل ذكر اين است كه در اواخر عصر مماليك مورخان كمي در مصر و شام موجود ميباشند. از جمله آن ها ابن حمصي است كه در حوادث الزمان اخباري را بيان مي كند كه در ساير كتب از آنها ذكري به ميان نيامده است. (22)
در اين ايام با تصرف مصر و شام در سال 923 ق. توسط عثمانيان، سلسله مماليك منقرض گشته و تاريخ نامه هايي كه از اين پس در اين نواحي نگاشته شد، در زمره تاريخ عثمانيان محسوب مي گردد. (23)
پی نوشت ها :
*استاديار گروه تاريخ دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد تاريخ از دانشگاه باقرالعلوم
1) discourse.
2) تاريخ نگاري به عنوان معرفت درجه دوم كه زيرمجموعه فلسفه علم تاريخ محسوب ميگردد، تلاشي است در جهت فهم انديشه هاي تاريخي مورخ (= تاريخ نگري) كه در لايه هاي زيرين اثر وي مستور است. هر چند برخي افراد در كمترين حد، تاريخ نگاري را نوعي وقايع نگاري «ثبت وقايع برجسته با قيد زمان وقوع آن ها» تعريف نموده اند. نقد دروني و بيروني راوي و روايت با توجه به شاخصههايي كه در هر كدام وجود دارد از ابزارهاي سنجش تاريخ نگاري است كه جهت كاهش ميزان خطا استفاده مي گردد.
نقد بروني، رويكرد تبييني به متن به معناي آشكار ساختن زواياي مختلف مذكور در آن است؛ و نقد دروني با رويكرد تأويلي، با نگاه از بيرون، ابعاد و زواياي مختلف موجود و غير مذكور در متن را كشف و تفسير مي نمايد. نقد دروني و بيروني از دو زاويه راوي و روايت قابل بررسي است. حيات فردي، اجتماعي، سياسي، مذهبي، علمي، فاصله زماني و مكاني راوي و روايت، جايگاه علمي راوي، مخاطبان و سبك نگارش راوي شاخصه هايي است كه در نقد بيروني راوي بايستي مورد توجه قرار گيرد. بررسي منابع و مآخذ روايت، اصالت روايت، تناسب معنوي روايت با روايت هاي موازي، تاريخ روايت، فهم معاني روايت با توجه به تحول و تطور زبان در طول تاريخ، انتساب روايت به راوي، استفاده از منابع غير مكتوب ديگر در فهم بهتر روايت از شاخصه هاي نقد بيروني روايت است. فهم علايق و انتظارات راوي، پيش فهم ها، فهم تحولات معنوي زبان راوي از شاخصه هاي نقد دروني راوي مي باشد. استفاده از معيار عقل در فهم روايت، استنتاج رخداد يا حقيقت تاريخي غير مذكور در روايت و كشف حلقههاي مفقوده به كمك عقل تاريخي، در نظر گرفتن آراي ديگر مورخان كه با رخداد روبرو بوده اند و سرانجام كشف فهم و ديدگاه اصلي موجود و مستور در روايت كه مطالب بر محور آن تنظيم گرديده از شاخصه هاي نقد دروني روايت است كه به آن پرداخته ميشود. (حسن حضرتي، نقد تاريخي گزارش ابن خلدون از سانحه عاشورا، پژوهشنامه متين، س 13، سال 80 – 81، ص 92 و 93).
3) .Fairclough.
4) Laclau.
5) Mouffe.
6) علي اصغر سلطاني، قدرت، گفتمان و زبان (سازوكارهاي جريان قدرت در جمهوري اسلامي ايران) (تهران: نشر ني، 1384) صص 28 و 36.
7) محمد علي حسين زاده، "نظريه گفتمان و تحليل سياسي"، فصلنامه علوم سياسي، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1383، ص 179.
8) همان.
9) همان، ص 180.
10) همان، ص 179.
11) علي اصغر سلطاني، پيشين، صص 114 ـ 110.
12) همان، صص 11110.
13) همان، صص 11110.
14) رسول جعفريان، منابع تاريخ اسلام (قم: انصاريان، چ اول، 1376) صص 149 ـ 109.
15) سيد صادق سجادي و هادي عالم زاده، تاريخ نگاري در اسلام (تهران: سمت، چ اول، 1375) صص 81 ـ 71.
16) همان، ص 82.
17) همان، ص 87.
18) فارق عمر فوزي، التدوين التاريخي عند المسلمين، مقدمه في دراسه نشأه علم التاريخ و تطوره حتي بدايه القرن العاشر الهجري/ السادس عشر الميلادي، (اليمن الامارات العربيه المتحده: مركز زايد التراث و التاريخ، 1425 ق/ 2004) ص 263.
19) هـ . آر . گيب، " تطور تاريخ نگاري در اسلام"، تاريخ نگاري در اسلام (مجموعه مقالات)، يعقوب آژند (تهران: گستره، 136 ـ صص 34 و 35.
20) فارق عمر فوزي، پيشين، صص 271 و 286.
21) همان، ص 263.
22) همان، ص 286.
23) همان، صص 88 ـ 93.
ادامه دارد...
/ج