نقد تاريخ نگاري ابن کثير (5)

حال با توجه به مطالبي كه تاكنون راجع به تاريخ نگاري ابن كثير ذكر گرديد، براي نمونه روايت ائمه اثني عشر به عنوان يكي از سوژه هاي مطرح در كتاب وي ـ با توجه به اصول برجسته سازي و حاشيه‌راني بر اساس عناصر...
شنبه، 11 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نقد تاريخ نگاري ابن کثير (5)

نقد تاريخ نگاري ابن کثير (5)
نقد تاريخ نگاري ابن کثير (5)


 

نويسندگان:دکتر حسن حضرتي*
منيره شريعت جو **




 
نويسندگان: دکتر حسن حضرتي (استاديار گروه تاريخ دانشگاه تهران) و منيره شريعت جو (کارشناس ارشد تاريخ از دانشگاه باقرالعلوم)

هـ) نقد روايت ائمه اثني عشر در تاريخ نگاري ابن كثير
 

حال با توجه به مطالبي كه تاكنون راجع به تاريخ نگاري ابن كثير ذكر گرديد، براي نمونه روايت ائمه اثني عشر به عنوان يكي از سوژه هاي مطرح در كتاب وي ـ با توجه به اصول برجسته سازي و حاشيه‌راني بر اساس عناصر سازنده تاريخ نگاري وي ـ مورد نقد و بررسي قرار مي گيرد.
ابن كثير اصولا از سه زاويه اعتقادات، جوامع و رجال از شيعيان در اثر خود ياد مي‌كند. وي از گروه هاي مختلف شيعه به لحاظ اعتقادي با عناوين رافضي، اهل غلو(1)و كساني كه دچار انحراف هستند ياد مي كند و اغلب به صورت حاشيه راني و يا حذف دلايل شيعيان در مورد اعتقادات خود و در مقابل با ارائه و اثبات دلايل مورد قبول خويش و اهل سنت به برجسته سازي نظريه خود مي پردازد. حتي گاه مشاهده مي شود روايات شيعيان را بدون بررسي سندي نقل نموده و يا جزو اسرائيليات معرفي كرده و در نتيجه رد مي نمايد.(2)ابن كثير هر گاه در مورد شخص خاصي از شيعه صحبت مي كند به شدت با بدي ياد نموده و حتي آنان را لعنت مي‌نمايد. وي معمولا عباراتي چون «لعنهم الله»، «قبهم الله» و تعبيراتي از اين قبيل را به كار مي برد.(3)هر چند در برخي موارد از بزرگان شيعه مانند ائمه اثني عشر كه در ادامه بحث بدان اشاره مي گردد به بزرگي و نيكي ياد مي كند. گاه از افرادي نام مي برد كه هر چند شيعه نيستند اما از نزديكي عقايد آنان با شيعيان سخن به ميان مي آورد كه نمونه اي از آن را در مورد ابن ابي الحديد ميتوان مشاهده كرد.(4)
عده اي از رجال شيعه كه ابن كثير از آن ها ياد نموده و بحث اصلي ما در خصوص اين افراد است، امامان شيعيان اثني عشري است. وي از امام علي و امام حسن(ع)به عنوان خلفا و امام حسين (ع)و ساير امامان به عنوان شخصيت هايي عابد، پرهيزكار، برجسته و نيكو در بخش وفيات با كمال احترام ياد نموده است. البته او بر اين عقيده است كه ايشان به مرگ طبيعي از دنيا رفته اند.(5)
ابن كثير روايتي از پيامبر(ص)در مورد ائمه اثني عشر را در چند جاي اين كتاب، به اضافه بخشي خاص با عنوان «الاخبار عن الائمه الاثني عشر الذين كلهم من قريش»(6) با اين مضمون آورده است:
«ثبت في صحيح البخاري من حديث شعبه، ومسلم من حديث سفيان بن عيينه، كلاهما عن عبد الملك بن عمير عن جابر بن سمره قال : سمعت رسول الله صلى الله عليه وسلم يقول : يكون إثنا عشر خليفه، ثم قال كلمه لم أسمعها، فقلت لأبي : ما قال ؟ قال : قال كلهم من قريش و قال أبو داود أيضا : حدثنا ابن نفيل، حدثنا زهير بن معاويه، حدثنا زياد بن خيثمه، حدثنا الأسود بن سعيد الهمداني عن جابر بن سمره قال : قال رسول الله صلى الله عليه وسلم : لا تزال هذه الأمه مستقيما أمرها، ظاهره على عدوها، حتى يمضي إثنا عشره خليفه كلهم من قريش »(7)
وي در مورد مصداق اين ائمه اثني عشر بيان مي كند كه رافضيان علي بن أبي طالب، فرزندش حسن و مهدي كه آخرين آن ها مي باشد را جزو اين دوازده ائمه مي‌دانند، اما وي صحت اين اعتقاد را تكذيب مي نمايد. ابن كثير در مورد اعتقاد شيعيان به همين حد اكتفا كرده و هيچ دليلي از آنان بر اين مسأله ذكر نمي كند. پس از آن، به نقل هاي مختلف اهل سنت در اين باره كه اين دوازده نفر چه كساني هستند، مي پردازد. وي اعضاي ثابت آن را ابوبكر، عمر، عثمان و علي (ع) كه آن‌ها را با عنوان ائمه اربعه نام مي برد و نيز عمر بن عبدالعزيز مي‌داند. او به نقل گروهي از اهل سنت ائمه اثني عشر مذكور در اين حديث را شامل خلفاي بعد از پيامبر(ص)تا زمان وليد بن يزيد بن عبدالملك دانسته كه به علت زياد شدن تعداد، چهار خليفه نخست از اين گروه دوازده نفري حذف مي‌گردند. اما ابن كثير مصاديق دوازده گانه مذكور را با استدلالاتي چون فاسق بودن وليد بن يزيد و نيز نقل اين روايت پيامبر(ص)كه خلافت پس از من سي سال است و نيز خارج ساختن چهار خليفه اول و امام حسن(ع)را كه منصوب از طرف خليفه چهارم است و عمر بن عبدالعزيز رد نموده و بيان مي كند چنانچه اجتماع امت را ملاك قرار دهيم، علي بن أبي طالب (ع) به علت عدم بيعت اهل شام ديگر جزو اين دوازده تن محسوب نمي گردد كه باز چنين امري صحيح نيست.
ابن كثير در عين حال در بيان احوالات ائمه دوازده گانه مورد قبول شيعه معتقد است كه برخلاف ادعاي شيعيان آن‌ها ادعاي امامت نداشته و حتي خلافت خلفاي نخستين را نيز پذيرفته اند.(8)چنانچه به وضوح امام علي (ع) را از كساني مي داند كه در همان روزهاي نخستين پس از وفات پيامبر(ص)با طيب خاطر با ابوبكر بيعت نموده و در نتيجه اجماع بر خلافت ابوبكر را ثابت مي نمايد. در صورتي كه اگر ابن كثير به عنوان يك منبع مورد وثوق به خطبه هاي موجود امام علي(ع) كه در دوران خلافت در زمينه غصب خلافت، به عنوان يك صحابي توجه مي نمود، نظريه وي در زمينه خلافت و ائمه اثني عشر دگرگون مي‌گرديد.(9)
از آن جا كه در مورد بحث جانشيني، برجسته سازي و حاشيه راني هاي موجود در مباحث اهل سنت و شيعه در اين کتاب در پژوهش ها و كتاب‌هاي مختلف بررسي گرديده است،(10)به منظور خودداري از تكرار مطالب از ذكر آن ها صرف نظر نموده و به همين حد اكتفا مي گردد.
با اين وجود در زمينه اسامي ائمه اثني عشر از ابن كثير پاسخي بدين سؤال به جز همان پنج خليفه مذكور، امام حسن (ع)، كه به طور ضمني به ايشان اشاره مي كند و مهدي(ع) كه در آخرالزمان ظهور خواهد نمود و فردي غير از آن شخص است كه شيعيان به آن اعتقاد دارند، (11) به پاسخي دست نمي يابيم.
استفاده و نقل روايت از منابع مختلف و سپس نقد آن ها جايگاهي مهم در نزد ابن كثير دارد. اما در اين روايت وي ضمن اشاره به ديدگاه هاي مختلف اهل سنت و ارائه نظر كلي درباره روايت‌هاي آنان، تنها به نقل اعتقاد شيعيان بدون ذكر هيچ منبع، راوي و يا حتي دليلي از آن ها اكتفا نموده و گاه اطلاعات ناقصي از شيعيان ارائه مي دهد.(12)
با توجه به اين بحث مي توان ملاحظه كرد كه ابن كثير در زمينه روايت هاي موجود در خصوص ائمه اثني عشر، با در پيش گرفتن روش هاي زير توانسته به برجسته سازي و هويت بخشي گزارش مورد اعتقاد خويش و حاشيه راندن اعتقاد شيعه دست زند و آن را بر خلاف نص موجود معرفي نمايد؛
ـ نقل نظر كلي شيعه بدون ذكر دلايل شيعيان در مورد مسأله.
ـ عدم ذكر روايت ها، مدارك و اسناد صادر شده در منابع شيعه.
ـ ذكر برخي ادعاها و نسبت دادن آن به امامان شيعه، با روش عدم ذكر روايت و سند به منظور حاشيه راني و حذف اعتقادات شيعه.
ـ نقل روايت هاي مخالف از اهل سنت با بيان سند و نقد آن ها.
ـ نقل روايت هاي مورد اعتقاد با ذكر سند و نقد مشروح آن به صورت برجسته سازي.

نتيجه گيري
 

بنابر مطالب مذكور در مقاله پي مي بريم پايبندي به اصول و ملاك هاي متناسب با هر رخداد مي تواند ما را در رسيدن به كنه حقيقت نزديك تر نمايد. پژوهش حاضر با عنوان نقد دروني و بروني تاريخ نگاري ابن كثير در البدايه و النهايه به طرح اين سؤال كه عناصر اصلي سازنده تاريخ نگاري ابن كثير چه مي باشد، پرداخت. در همين راستا بر اساس نظريه تركيبي تحليل انتقادي گفتمان لاكلا و موف و فركلاف و نقد دروني و بيروني راوي و روايت در البدايه و النهايه اين فرضيه مطرح شد كه بينامتنيت هاي ديني شامل: كتاب آسماني (قرآن)، سنت نبوي و عقل بر اساس مذهب شافعي عناصر سازنده تاريخ نگاري ابن كثير است. نگارنده ضمن اثبات اين فرضيه، پس از تجزيه و تحليل داده ها در يك نمونه از روايات (روايت ائمه اثني عشر) در كتاب البدايه و النهايه به اين نتيجه دست يافت كه ابن كثير با در نظر گرفتن عناصر سازنده مذكور به عنوان ملاك هاي سنجش در اثبات گفتمان تاريخي خويش سعي در نقد رويدادهاي تاريخي داشته است. ليكن در برخي موارد به خصوص امور اعتقادي با عدم پايبندي نسبت به برخي از اين ملاك ها، برجسته سازي ها، حاشيه راني ها و حذفياتي كه صورت گرفت نتوانسته آنچنان كه شايسته است درصد خطاي خويش را كاهش داده به نتيجه اي صحيح دست يابد؛ هرچند وي با رعايت همان اصول مورد نظر خويش ـ همان گونه كه در مورد روايت ائمه اثني عشر ذكر گرديد ـ مي توانست به نتايج واقع بينانه تري دست يابد.

پی نوشت ها :
 

*استاديار گروه تاريخ دانشگاه تهران
** کارشناس ارشد تاريخ از دانشگاه باقرالعلوم
1) همان، ج 13، صص187 – 185: « وهو المشهد الذي يزعمون أنه يخرج منه المنتظر الذي لا حقيقه له، فلا عين ولا أثر، ولو لم يبن لكان أجدر، وهو الحسن بن علي بن محمد الجواد بن علي الرضا بن موسى الكاظم بن جعفر الصادق بن علي بن محمد بن الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد بكربلاء بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم أجمعين، وقبح من يغلو فيهم ويبغض بسببهم من هو أفضل منهم».
2) همان، ج 7، ص 250 : «... وقد ورد عن علي أنه قال : أنا أول من أسلم ولا يصح إسناده إليه».
3) همان، ج 11، صص 19 و 20: « وأما أبو الحسن علي الهادي [ فهو] ابن محمد الجواد بن علي الرضا بن موسى الكاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن علي زين العابدين بن الحسين الشهيد بن علي بن أبي طالب أحد الأئمه الاثني عشريه، وهو والد الحسن بن علي العسكري المنتظر عند الفرقه الضاله الجاهله الكاذبه الخاطئه».
4) همان، ج 13، ص 233.
5) همان، ج 5، صص 269 و 210؛ ج 8، صص 37 و 185؛ ج 9، صص 121 و 338؛ ج 10، صص 112، 197 و 273؛ ج 11، ص 19، ج 13، ص 186.
6) همان، ج 6، صص 281 – 278.
7) همان، صص 279 و 280.
8) همان، ج 9، صص 338 و 339 : «أبو جعفر الباقر وهو محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب القرشي الهاشمي أبو جعفر الباقر، وأمه أم عبد الله بنت الحسن بن علي، هو تابعي جليل، كبير القدر كثيرا، أحد أعلام هذه الأمه علما وعملا وسياده وشرفا، وهو أحد من تدعي فيه طائفه الشيعه أنه أحد الأئمه الاثني عشر، ولم يكن الرجل على طريقهم ولا على منوالهم، ولا يدين بما وقع في أذهانهم وأوهامهم وخيالهم، بل كان ممن يقدم أبا بكر وعمر، وذلك عنده صحيح في الأثر، وقال أيضا : ما أدركت أحدا من أهل بيتي إلا وهو يتولاهما رضي الله عنهما».
9) علي بن أبي طالب، نهج البلاغه، جمعه السيد الشريف الرضي، تحقيق الشيخ محمد عبده، (قم: دار الزخائر، 1370ش/ 1412 هـ . ق) به عنوان نمونه ج 1، خ 3، ص 40؛ ج 2، خ 162، ص 63 و خ 171، ص 83.
10) به عنوان نمونه : عبدالحسين احمد الاميني النجفي، نظره في كتاب البدايه و النهايه، فارس تبريزيان الحسون (بي جا، بي نا، بي تا).
11) الحافظ عماد الدين أبي الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي، البدايه و النهايه، تحقيق عبدالله بن عبدالحسن التركي، پيشين، ج 19، ص 55 : « ... و هو أحد الخلفاء الراشدين و الائمه المهديين، و ليس هو بالمنتظر الذي تزعم الرافضه، و ترتجي ظهوره من سرداب سامرا، فإن ذلك ما لا حقيقه له و لا عين و لا أثر، و يزعمون أنه محمد بن الحسن العسكري، و أنه دخل السرداب و عمره خمس سنين، و أما ما سنذكره فقد نطقت به الاحاديث المرويه عن رسول الله6، و أنه يكون في آخر الزمان، و أظن ظهوره يكون قبل نزول عيسي بن مريم؛ فان هذا يملا الارض عدلا كما ملئت جورا و ظلما، و هكذا عيسي بن مريم، كما دلت علي ذلك الاحاديث».
12) الحافظ ابي الفداء اسماعيل بن كثير الدمشقي، البدايه و النهايه، تصحيح علي شيري، ج 6، ص 278 : «الاخبار عن الأئمه الاثني عشر الذين كلهم من قريش وليسوا بالاثني عشر الذين يدعون إمامتهم الرافضه، فإن هؤلاء الذين يزعمون لم يل أمور الناس منهم إلا علي بن أبي طالب وابنه الحسن، وآخرهم في زعمهم المهدي المنتظر في زعمهم بسرداب سامرا وليس له وجود، ولا عين، ولا أثر، بل هؤلاء من الأئمه الاثني عشر المخبر عنهم في الحديث، الأئمه الأربعه أبو بكر وعمر وعثمان وعلي، رضي الله عنهم، ومنهم عمر بن عبد العزيز بلا خلاف بين الأئمه على كلا القولين لأهل السنه في تفسير الاثني عشر كما سنذكره بعد إيراد الحديث.»؛ الحافظ عماد الدين أبي الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير القرشي الدمشقي، البدايه و النهايه، تحقيق عبدالله بن عبدالحسن التركي، پيشين، ج 19، ص 62: « ... حتي اذا كان في آخر الزمان خرج المهدي من بلاد المشرق و قيل: من مكه لا من سرداب سامرا، كما تزعمه الرافضه من أنه محبوس فيه الان و هم ينتظرون خروجه في آخر الزمان، و هذا من الهذيان، و قسط كبير من الخذلان، و هوس شديد من الشيطان؛ اذ لا دليل علي ذلك و لابرهان، من كتاب الله و سنته و لا معقول صحيح و لا بيان».
 

منابع
الف) منابع و مآخذ فارسي
ـ جعفريان، رسول، منابع تاريخ اسلام، قم، انصاريان، 1376.
ـ سجادي، سيد صادق و هادي عالم زاده، تاريخ نگاري در اسلام، تهران، سمت، 1375.
ـ سلطاني، علي اصغر، قدرت، گفتمان و زبان (سازوكارهاي جريان قدرت در جمهوري اسلامي ايران)، تهران، ني، 1384.
ـ محمد قاسمي، حميد، اسرائيليات و تأثير آن بر داستان هاي انبياء در تفاسير قرآن، تهران، سروش،1380.
ـ مطهري، مرتضي، آشنايي با علوم اسلامي (اصول فقه، فقه)، قم، صدرا، بي تا.
ب) منابع و مآخذ عربي
ـ علي بن أبي طالب، نهج البلاغه، جمعه السيد الشريف الرضي، تحقيق الشيخ محمد عبده، قم، دارالزخائر، 1370ش / 1412 هـ . ق.
ـ آل شلش، عدنان بن محمد بن عبدالله، الامام ابن كثير و اثره في علم الحديث روايه و درايه مع دراسه منهجيه تطبيقيه علي تفسير القرآن العظيم، اردن، دارالنفائس، 1425 هـ . ق/ 2005 م.
ـ الاميني النجفي، عبدالحسين احمد، نظره في كتاب البدايه و النهايه، فارس تبريزيان الحسون، بي جا، بي نا، بي تا.
ـ ابن حجر العسقلاني، شهاب الدين احمد بن علي، الدرر الكامنه في أعيان المائه الثامنه، ج1، سالم الكرنكوي الالماني، بي جا، بينا، بي تا.
ـ ابن كثير الدمشقي، الحافظ ابي الفداء اسماعيل، البدايه و النهايه، تحقيق علي شيري، بيروت، دار إحياء التراث العربي، 1408 هـ . ق/ 1988م.
ـ ـــــــــــــــ، الحافظ عماد الدين أبي الفداء اسماعيل بن عمر، البدايه و النهايه، تحقيق عبدالله بن عبدالحسن التركي، بي جا، بالتعاون مع مركز البحوث و الدراسات العربيه و الاسلاميه، 1420 ـ 1417 هـ . ق / 1999 ـ 1997 م.
ـ الزحيلي، محمد، اعلام المسلمين (57) – ابن كثير الدمشقي، الحافظ، المفسر، المورخ، الفقيه، دمشق، بيروت، دارالقلم، 1415 هـ . ق/ 1999 م .
ـ فوزي، فارق عمر، التدوين التاريخي عند المسلمين (مقدمه في دراسه نشأه علم التاريخ و تطوره حتي بدايه القرن العاشر الهجري/ السادس عشر الميلادي، اليمن – الامارات العربيه المتحده، مركز زايد التراث و التاريخ، 1425 هـ . ق/ 2004 م .
ـ الندوي، مسعود الرحمن خان، الامام ابن كثير ـ سيرته و مؤلفاته و منهجه في كتابه التاريخ، دمشق، بيروت، دار ابن كثير، 1420 هـ . ق/ 1999 م.
ج) مقالات
ـ حسين زاده، محمد علي، نظريه گفتمان و تحليل سياسي، فصلنامه علوم سياسي، سال هفتم، شماره 28، زمستان 1383.
ـ حضرتي، حسن، نقد كتاب تاريخ صدر اسلام، فصلنامه تاريخ اسلام، ش 18، سال 84 – 1383.
ـ ـــــــــــــــ، نقد تاريخي گزارش ابن خلدون از سانحه عاشورا، پژوهشنامه متين، ش 13، سال 81 ـ 1380.
ـ گيب، هـ . آر، تطور تاريخ نگاري در اسلام، تاريخ نگاري در اسلام (مجموعه مقالات)، يعقوب آژند، تهران: گستره، 1361.
ـ موسوي، جمال، درآمدي بر تاريخ نگاري ايراني و تأثير آن در تاريخ نگاري اسلامي، دانشگاه انقلاب، ش 112، سال 1378.
فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط