تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (1)

موضوع پژوهش، بررسي سه جنبه از جنبش تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم است. در وهله اول، مراحل متوالي اين جنبش رديابي و گرايش هاي مختلف آن خاطر نشان شده است. سپس تصويري روشن از موضوعات مختلفي كه موضوع تحقيق مورخان مصري در اين قرن بوده ارائه و پيش زمينه هاي فرهنگي اثرگذار بر روش تحقيق آنها برشمرده شده و در پايان به اهداف اين جنبش و تأثيرات آن بر جامعه مصري پرداخته شده است.
شنبه، 11 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (1)

تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (1)
تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (1)


 

نويسنده:جمال الدين شيال *
مترجم: غلامحسين نوعي**




 
موضوع پژوهش، بررسي سه جنبه از جنبش تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم است. در وهله اول، مراحل متوالي اين جنبش رديابي و گرايش هاي مختلف آن خاطر نشان شده است. سپس تصويري روشن از موضوعات مختلفي كه موضوع تحقيق مورخان مصري در اين قرن بوده ارائه و پيش زمينه هاي فرهنگي اثرگذار بر روش تحقيق آنها برشمرده شده و در پايان به اهداف اين جنبش و تأثيرات آن بر جامعه مصري پرداخته شده است.
واژه هاي كليدي: تاريخ نگاري، مصر، باستان شناسي، جنبش هاي ملي، مطبوعات.

طليعه احياي فرهنگي در واپسين سال هاي قرن هيجدهم
 

درواپسين سال هاي قرن هيجدهم مي توان اولين نشانه هاي احياي رونق فرهنگي را مشاهده كرد. اين جنبش فرهنگي، از درون مصر برخاست و تأثيري از بيرون – خواه غرب و خواه شرق ـ نپذيرفته بود. بانيان اين جنبش، گروهي از نويسندگان مصري بودند كه در صحنه فرهنگي خودنمايي كردند. البته اين نويسندگان نسبت به سده هاي پيش، از حيث تعداد و موضوعات مورد علاقه شان نابرابر بودند ؛ حسن الجبرتي به جبر و ستاره شناسي روي آورده بود. در حوزه ادبيات نويسندگاني چون محمد الشبراوي، حسن العطار ( كه زماني شيخ الازهر بود) و اسماعيل الخشابي فعاليت مي كردند. در حوزه پژوهش هاي زبان شناسي و دين شناسي محمد مرتضي الزبيدي و در تاريخ عبدالرحمن الجبرتي از مشاهير دوره مورد بحث بودند. به احتمال فراوان، اين بيداري به صورت يك جنبش احياي ملي درآمده بود كه خواهان بازگشت شكوه و جلال گذشته افسانه اي مصر بود. اما اين بيداري با هجوم فرانسويان دچار اختلال شد. پس از ورود فرانسويان، دانشمندان فرانسوي به موضوعاتي پرداختند كه تا زمان مصريان آشنايي با آنها نداشتند و اين موضوعات كاملاً براي مصري ها تازگي داشت. تعدادي از علماي مصر با ايجاد ارتباط با اين دانشمندان از مؤسسه ها، كتابخانه ها و مطبوعاتي كه اينان در قاهره راه اندازي كرده بودند بازديد كردند. علماي مصري مسحور اين مقولات شدند و به مقايسه فرهنگ خود با نمودهاي فرهنگي فرانسه پرداختند. پس از اين اتفاق، پيشرفت هاي فراواني در مصر حادث شد. فرانسويان مصر را پس از يك سري آشوب هاي دروني ترك كردند و محمد علي حاكم مصر شد و رژيم جديدي در اين كشور پا گرفت. حاكم جديد دريافت كه براي احياي مصر گريزي جز نسخه برداري از پيشرفت هاي غرب ندارد، چرا كه از نظر او، فقط از اين راه بود كه مي شد مصر را در جاده پيشرفت نگه داشت. در اين راستا مدارس جديد تأسيس شد و دانشجويان فراواني براي كسب دانش غربي به فرصت هاي تحقيقاتي در غرب گسيل شدند. در همين شرايط بود كه جنبش تأليف، جاي خود را به جنبش ترجمه داد. اين وضعيت تا آخر حاكميت محمد علي ادامه داشت.

پيشرفت پژوهش هاي تاريخي در مصر قرن نوزدهم
 

آنچه در پيشرفت پژوهش هاي تاريخي توجه ما را به خود جلب مي دارد در وهله اول برآورد جاي گاهي است كه تاريخ، به عنوان يك موضوع، اشغال كرده و در وهله دوم رديابي جنبش تاريخ نگاري است. به اعتقاد من احياي فرهنگي توسط الجبرتي شروع شد و مورخان ديگر دنباله رو او شدند. اسماعيل الخشاب و حسن العطار – دو دوست الجبرتي – علاقه خود را به تاريخ نشان دادند و به تاريخ نگاري روي آوردند. علاقه الخشاب با نگارش كتابي در باب تاريخ آغاز گشت. گويا وي توفيق تكميل اين كتاب را نيافت و از كتاب او به هر روي اكنون اثري در دست نيست. العطار نيز علاقه فراواني به مطالعه كتب تاريخي و جغرافيايي داشت و همواره دانشجويان و طلاب خود را به خواندن تاريخ ترغيب مي كرد. اين امكان نيز وجود دارد كه برخي از دانشجويان العطار مانند رفاعه الرافع الطهطاوي، محمد عياد الطنطاوي و محمد عمرالتونسي به تاريخ نگاري روي آورده باشند. هر يك از اينان به نوعي علاقه خود را به تاريخ نشان داده اند. رفاعه سفر خود به پاريس را موضوع كتاب «تلخيص الابريز في تلخيص البارز» قرار داد و افزون بر آن، با همكاري دانشجويانش در دانشكده زبان هاي خارجي، كتاب هاي تاريخي فراواني را به عربي ترجمه كردند. الطنطاوي نيز علاقه خود به تاريخ را با انتخاب موضوع سمينار ادبي اش در الازهر نشان داد. نمود آشكارتر اين علاقه، نگارش كتبي تاريخي در زمان اقامتش در روسيه است. التونسي نيز علاقه خود را به تاريخ در كتابي نشان داده كه درباره سفرهايش به سودان – اولي به دارفور و دومي به وادي – تأليف كرد و در اين كتاب ها براي اولين بار به تاريخ سودان پرداخت. اما دو عامل هجوم فرانسويان و نهضت ترجمه، جنبش تاريخ نگاري را در زمان محمد علي متوقف كرد و تمام توجهات را معطوف به ترجمه نمود. نهضت ترجمه در بدو امر محدود به كتاب هاي علمي و موضوعات نظامي بود، اما هنگامي كه دانشكده زبان هاي خارجي تأسيس شد، رفاعه ترجمه شماري از كتاب هاي مهم تاريخي جهان را آغاز كرد. در زمان حكمراني محمد علي، رفاعه و دانشجويانش جذب نهضت ترجمه شدند. در ابتدا اميد مي رفت آنها بتوانند خيلي زود گام دوم را بردارند و با رها شدن از ترجمه، تأليف كتب تاريخي را شروع كنند، چرا كه پس از ترجمه و مطالعه آثار فراوان اروپايي، ‌پشتوانه اي عظيم داشتند. با اين حال اين جريان كه باعث شده بود نهضت ترجمه، نهضت فرهنگي غالب باشد در زمان حكومت عباس اول هم تداوم يافت. هنگامي كه اسماعيل جانشين خديوها شد رفاعه و شاگردانش همّ خود را صرف تأليف كردند و اين بار ديگر تنها نبودند و گروه جديدي به رهبري علي مبارك نيز به تاريخ نگاري پرداختند. اين گروه اعضاي هيأت هاي آموزشي بودند و تحصيلات خود را در تخصص هاي مختلف از مهندسي گرفته تا باستان شناسي در اروپا به پايان رسانده بودند. گروه رفاعه داراي پشتوانه فرهنگي اسلامي در الازهر بودند و بعدها كه اين گروه با تعليمات فرانسوي آشنا شدند، سر از پاريس درآوردند و در دانشكده زبان هاي خارجي خود را سرگرم كردند. اما گروه مبارك پشتوانه فرهنگي متفاوتي داشت. تحصيلات اين دسته علمي بود. آنها در رشته هاي مهندسي ، ستاره شناسي و باستان شناسي تحصيل كرده بودند. در تمام اين تحصيلات ردپاي فرهنگ فرانسوي آشكار بود. به همين دليل معتقديم اعضاي اين دو مكتب در سنت هاي تاريخ نگاري خود متأثر از جنبه هاي ادبي و علمي فرهنگ فرانسه بودند و اين تأثير پذيري در نوشته هاي آنها كاملاً مشهود است. در نوشته هاي اين مورخان همان قدر كه به الطبري، ابن عبدالحكم، مسعودي، ابن خلدون و السيوطي اشاره مي شود به همان ميزان نيز ارجاعاتي به ولتر، روسو و مونتسكيو نيز مشاهده مي شود. در واقع، همين مورد يكي از ويژگي هاي مورخان مصري قرن نوزده شمرده شده است. البته اگر چه آنها از اين فرهنگ آميخته بهره هاي فراواني برده اند، اما هيچ گاه از پرداختن به كشور و تاريخ كشور خود غفلت نكردند ؛‌ برعكس ، آموزش ديدن در اروپا باعث شد توجه بيشتري به تاريخ كشور خود كنند و به خوبي دريابند كه بايد در پرتو آخرين يافته هاي پژوهش هاي تاريخي و باستان شناختي غرب به بررسي تاريخ كشور خود بپردازد. به همين دليل است كه آنها در شروع تاريخ نگاري خود نه به تاريخ اروپا پرداختند و نه تاريخ جهان بلكه تنها تاريخ كشور خود را مورد مطالعه قرار دادند. در اين راستا ، رفاعه اولين كتاب خود را به تاريخ مصر از ابتدا تا دوره خود اختصاص داد، هر چند فقط به تكميل دو جلد از اين مجموعه موفق شد. در مورد گروه دوم هم شايان ذكر است كه مبارك،‌ مهم ترين و معتبرترين كتابش درباره تاريخ تپيوگرافيك مصر است.

پی نوشت ها :
 

* جمال الدين شيال (1911-1967م) مورخ معاصر مصري و مؤلف کتاب هايي از جمله تاريخ الاسکندريه و تاريخ مياط و تاريخ مصرالاسلاميه است. کتاب مفرج الکروب في اخبار بني ايوب که با تصحيح وي به چاپ رسيده به فارسي ترجمه شده است.
** کارشناس ارشد تاريخ دوره ايران اسلامي

منبع: فصلنامه تاريخ اسلام شماره 37
ادامه دارد...



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط