تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (5)

بيشتر مورخان مصري، تاريخ مصر يا جهان اسلام را به صورت سالانه مي نوشتند. بنابراين موادي كه شكل دهنده كتب آنها بود موادي نامرتبط و فاقد انسجام بود. به ندرت مي توان از اين مورخان كسي را يافت كه كوشيده باشد تاريخ كشورهاي مختلف يا موضوعات مختلف تاريخي را به هم ربط داده باشد. ابن خلدون در اين ميان يك استثنا است. اما مورخان مصري قرن
شنبه، 11 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (5)

تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (5)
تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم (5)


 

نويسنده:جمال الدين شيال *
مترجم: غلامحسين نوعي**




 

روش مورخان مصري در قرن نوزده
 

بيشتر مورخان مصري، تاريخ مصر يا جهان اسلام را به صورت سالانه مي نوشتند. بنابراين موادي كه شكل دهنده كتب آنها بود موادي نامرتبط و فاقد انسجام بود. به ندرت مي توان از اين مورخان كسي را يافت كه كوشيده باشد تاريخ كشورهاي مختلف يا موضوعات مختلف تاريخي را به هم ربط داده باشد. ابن خلدون در اين ميان يك استثنا است. اما مورخان مصري قرن نوزدهم تفاوت عمده اي با پيشينيان خود داشتند. آنها تحت تأثير روش علمي جديد بودند كه آن را از كتب تاريخ اروپاييان فرا گرفته بودند. در نتيجه، مورخان مصري اين قرن شيوه تاريخ نگاري سالانه را رها كردند و در كتب خود به موضوعات، دوره ها و كشورهاي مختلف در كتابي واحد پرداختند. اين ويژگي در كتاب انوار توفيق الجليل نوشته رفاعه وكتب ديگري كه شاروبيم، محمد فهمي، سرهنگ، جرجي زيدان و ديگران تأليف كرده بودند يافت مي شود. بعلاوه مورخان قرن نوزده كوشيدند دست به تحليل، نقد و مقايسه بزنند و عقايد و داوري هاي خود را در باب موضوعي كه مي نويسند ارائه كنند و خود را از روش كهنه نقل صرف برهانند. يكي از ويژگي هاي اصلي علمي، توسل به علوم به عنوان مبناي تفسير و درك تاريخ بود كه از آن ميان مي توان به مستند سازي، سكه شناسي، باستان شناسي، جغرافيا و غيره اشاره كرد.
مورخان متقدم بسيار به ندرت به چنين كاري مبادرت مي ورزيدند. درست است كه بعضي از مورخان مصري در دوره اسلامي همچون المقريزي در كتاب خطط و القلقشندي در كتاب صبح الاعشي از شيوه هاي جديد مستند سازي و نسخه برداري استفاده مي كردند. اما مورخان قرن نوزده از اين حيث پيشرفت چشمگيري داشتند؛ براي نمونه، ‌الجبرتي در كتاب عجائب الاثار از اسناد مختلفي از حاكمان مصر – خواه اسناد مصريان و خواه ترك ها يا مملوكان – استفاده فراواني كرد. او در مقدمه كتاب به اين نكته اشاره مي كند و مي گويد كه در بسياري از موارد مجبور بوده براي تأليف كتاب، به اسناد رسمي و دولتي رجوع كند. علي مبارك نيز در كتاب خطه همين روش را دنبال كرد. كتاب مصر للمصريين اثر سليم نقاش نيز حاوي اسناد فراواني از انقلاب عربي است. همين وصف در مورد كتاب القاموس العام للاداره والقضا نيز صدق مي كند، چرا كه مؤلف كتاب، فيليپ گالاد، تعداد زيادي از قوانين، دستورها و احكام دولتي در حد فاصل سال هاي 1840 تا پايان قرن نوزده را گردآوري كرده است. اولين نويسنده اي كه اصلي ترين منبع كتابش را اين گونه اسناد قرار داد امين سامي مؤلف دو كتاب معروف تاريخ التعليم في مصر و تقويم النيل بود.
از علوم وابسته ديگري كه نويسندگان قرن نوزده از آن استفاده كردند سكه شناسي بود كه موضوع يك مجلد كامل از كتاب خطه علي مبارك را نيز به خود اختصاص داده است. حال آن كه باستان شناسي و جغرافيا علومي بودند كه مورخان نيمه دوم قرن نوزده همچون رفاعه، علي مبارك، احمد كمال و علي بهجت استفاده فراواني از آنها بردند.
اما تغيير و تحولي كه در تاريخ نگاري قرن نوزده اتفاق افتاد محدود به روش تحقيق نبود. سبك تاريخ نگاري اين عصر نيز بسيار متمايز از اعصار پيشين بود. در ابتداي اين قرن هنوز نويسندگان، تابع سبك كهن بودند. اين نكته را مي توان حتي از عناوين موزوني كه نويسندگان بر كتاب هاي خود مي گذاشتند نيز تشخيص داد. آنها حتي در نگارش هم از نثري موزون و مسجع استفاده مي كردند حال آن كه بعد از تن دادن به تغيير و تحول در سنت تاريخ نگاري، سبكي ساده و روان را برگزيدند. شايد بهترين نمونه از نويسندگاني كه در حد فاصل اين دو سبك قرار دارد رفاعه باشد. او در جلد اول كتاب انوار توفيق خود را محدود به نثر قديمي و مسجع مي كند حال آن كه در جلد دوم همين كتاب سبكي ساده و روان را به كار مي گيرد در پايان قرن نوزده،‌ مورخان ( و نويسندگان به طور عام ) سبك قديمي را رها كردند و از اين حيث به اسلاف خود پشت كردند. از اين نظر شايد بتوان الجبرتي و رفاعه را با عبدالله النديم يا محمد عبده مقايسه كرد.
در اين جا باز بايد تفاوت موضوعاتي كه نظر نويسندگان و مورخان قرن نوزده را جلب مي كند با موضوعات مورد علاقه مورخان پيشين دوره اسلامي متذكر شد. اكثر مورخان متقدم آثار خود را منحصر به تاريخ سياسي مي كردند و به ندرت، ‌مورخي پيدا مي شد كه به موضوعات فرهنگي،‌ اجتماعي يا اقتصادي بپردازد؛‌ اما مورخان اين قرن در تمام حوزه هاي تاريخ آثاري از خود بر جاي گذاشتند. آنها افزون بر تاريخ سياسي مصر و جهان،‌ به موضوعات متنوعي چون نهادهاي اجتماعي صدر اسلام،‌ برده داري در اسلام، تاريخ تمدن اسلامي، مسائل و مصائب جامعه در مصر در قرن نوزده، انقلاب عربي و غيره نيز پرداختند.

جنبش تاريخ نگاري قرن نوزده و تأثير آن بر جامعه مصر
 

اولين علايم علاقه به تاريخ در قرن نوزده، در زمان محمد علي بروز كرد و اين علايم در قالب ترجمه تعدادي از كتب تاريخي به زبان تركي خود را نشان داد كه اين ترجمه ها به سفارش محمد علي و پسرش ابراهيم صورت گرفتند، اما فقط پسر محمد علي و برخي از بلند پايگان دربار كه زبان تركي مي دانستند از اين ترجمه ها بهره مي بردند. اين ترجمه ها هم محدود بود، چرا كه فقط دانش آموزان و دانشجويان مدارس تازه تأسيس به آن كتاب ها دسترسي داشتند و از آنها بهره مند مي شدند. اما كتاب هايي كه تأثيري عميق تر بر جنبش فرهنگي گذاشتند كتاب هايي بودند كه رفاعه و شاگردانش در مدرسه زبان هاي خارجي ترجمه مي كردند. و موضوع محوري شان علوم انساني به ويژه تاريخ، جغرافيا، فلسفه و منطق بود. تأثير اين كتاب ها هم بر دانش آموختگان مدارس جديد و هم بر طلاب و اساتيد الازهر كاملاً مشهود و هويدا بود.
با اين همه، جالب است بدانيم كه محمد عبده معتقد است تأثير ترجمه هايي كه به سفارش محمد علي انجام شده بود چندان هم جدي و زياد نبود، چرا كه اين كتاب ها محدود به مدارس و دانشگاه ها بودند و اكثرشان پس از چاپ در انبار نگه داري مي شدند و پس از مدتي به دلالان كاغذ فروخته مي شدند. اين ديدگاه محمد عبده را مي توان در مقاله اي كه به سال 1902 در مجله المنار در سالگرد به حكومت رسيدن محمد علي چاپ شده بود مشاهده كرد. عبده در اين مقاله مي نويسد:
«كتاب هاي فراواني در حوزه هاي مختلف تاريخ، فلسفه و ادبيات ترجمه شد، اما بلافاصله پس از چاپ، اين كتاب ها پشت درهاي انبار محصور و محبوس گشتند تا اين كه در واپسين سال هاي حكومت اسماعيل، دولت تصميم گرفت انبارها را خالي كند و كتاب ها را به دست طالبانشان بسپارد. اين گونه بود كه مردم به كتاب هاي مذكور دسترسي نيافتند. اما اين وقايع نشان از آن دارد كه هدف از ترجمه كتاب، جلب رضايت اربابان اروپايي اي بوده كه اصرار داشتند فرهنگ شان در مصر رواج يابد. خوب، البته در زمان محمد علي در رسيدن به اين هدف ناكام بودند چرا كه محمد علي اجازه نداد اين كتاب هاي فرهنگي خوانندگان خود را بيابند و بهره مند سازند.»
البته واضح است كه محمد عبده هم درباره وضيعت مورد بحث اغراق مي كند و هم حكمي ناصواب در اين باره صادر مي كند. حتي اگر حكم كلي او درباره كتاب هاي علمي و نظامي درست باشد باز در مورد كتاب هايي كه در مدرسه زبان هاي خارجي ترجمه شده اند درست نيست، زيرا دانش آموختگان مصري در تمام قرن نوزده و نيمه اول قرن بيست به اين كتاب ها دسترسي داشتند و آنها را مي خواندند، شواهد فراواني براي اثبات اين واقعيت وجود دارد. عبدالله النديم در زمان تصدي كنسول گري مصر كتاب هاي زيادي را براي مطالعه خود سفارش داده بود كه يكي از آنها كتاب جغرافياي مالت برون با ترجمه رفاعه بود. يا در موردي ديگر، مصطفي عبدالرزاق در مقاله اي در آغاز قرن بيستم به نقد ترجمه كتاب دووآر ژول سيمون مبادرت مي كند. اين كتاب را طه حسين و محمد رمضان ترجمه كرده بودند. عبد الرزاق در نقد خود مي نويسد كه وي ترجمه هاي رفاعه را نيز خوانده و از آنها بهره برده است. او با اشاره به سبك ترجمه واژه به واژه رفاعه مي نويسد كه: «درترجمه هايي كه از رفاعه خوانده ام ديدم كه او وسواس زيادي در اين روش دارد و البته شايد بتوان اين وسواس را به پاي دقت علمي نوين او گذاشت».
كتاب هاي كه در اصل به زبان عربي نوشته شدند تأثيري بسيار قوي تر و بيشتر داشتند. اين تأثير از دو جهت مشهود است : اول، ايجاد يك آگاهي تاريخي است كه باعث شد مصريان به تاريخ به ويژه تاريخ كشور خودشان علاقه مند شوند؛ دوم تقويت حس وطن پرستي و استحكام روحيه ملي آنها.
همان طور كه قبلاً هم بيان كرديم، عوامل فراواني دست به دست هم دادند تا در نهايت برانگيزاننده اين تأثيرات شوند. اما به نظر من مهم ترين عامل در اين ميان، درك جديد از تاريخ مصر باستان و تمدن مصري بود. در پرتو همين عامل، غرور و افتخار مورخان به داشتن اين پيشينه درخشان و ايجاد علاقه در آنها به يافته هاي باستان شناسي – كه نشان دهنده تمدن درخشان آنها در اعصار مختلف بود – به تقويت عامل فوق كمك كرد. همان طور كه قبلاً هم گفتم، آغازگر اين درك و تفسير جديد، رفاعه الطهطاوي بود كه مورخان پس از او ، گام در راهي كه او آغاز كرده بود نهادند.
از اين حيث، زندگي نامه هايي كه در قرن نوزده نوشته شد نيز تأثيري ژرف بر جامعه مصر گذاشت. دليل اين واقعيت آن است كه نويسنده اين زندگي نامه ها ديگر درباره مقولات خاصي مثل طبيبان، نحوي ها يا فقها دست به قلم نبردند. آنها خود را محدود به بزرگان يك دوره يا مقطع خاص ـ مثلاً دوره اسلامي ـ نكردند. مورخان روش جديدي در پيش گرفتند. هر نويسنده، گروه خاصي از قهرمانان را انتخاب مي كرد و ضمن شرح زندگي نامه آنان، دلايل قهرمان بودن و بزرگي آنها را نيز تبيين مي كرد. اين نكته را مي توان در كتاب اشهار مشاهير اثر رفيق العظم، حماه الاسلام اثر مصطفي نجيب و مشاهير الشرق نوشته جرجي زيدان مشاهده كرد. بي ترديد اين گونه زندگي نامه ها الگوي جوانان قرار مي گرفت و جوانان راتحت تأثير قهرمانان قرار مي داد و جلوه هايي از بزرگمردي و ايده آليسم را مقابل ديدگان جوانان جلوه گر مي ساخت.
همين نكته در زندگي نامه هاي فردي كه در آن زمان نوشته شدند نيز صادق است. براي مثال زندگي نامه هايي كه به قلم علي مبارك، عبدالمسعود، محمود الفلكي و امثال آنان نوشته شد تاريخ خود ساختگي افراد را به مصريان عملاً نشان مي داد و نشان مي داد كه جوانان مصري مي توانند با الگو برداري از آن افراد و با تلاش و اراده به بهترين موقعيت هايي كه قهرمانان خود رسيده اند برسند.
از جمله كتاب هاي ديگري كه تأثيري بر جامعه مصر گذاشت كتاب هاي در وصف دلاوري ملي و مقاومت در برابر اشغال خارجيان بود. دو كتابي كه الجبرتي درباره جنگ اعرابي و دلايل و اهداف آن نوشت (مصر للمصريين) از همين دسته كتاب ها بودند كه در ايجاد و تقويت روحيه ملي در قرن بيست نيز تأثيري فراوان داشتند. در اين حوزه كسي نمي تواند تأثير نوشته هاي مربوط به جنبش هاي مصطفي كمال و سعد زغلول و حتي جمال عبدالناصر را انكار كند. علاقه مصريان به عظمت پيشين خود و چاپ نسخه هاي خطي قديمي باعث شد آنها با شكوه و عظمت خود در اعصار پيشين آشنا شوند و بكوشند آن عظمت پيشين را احيا كنند.
يكي از ويژگي هاي جالب جنبش تاريخ نگاري مصر در قرن نوزده آن بود كه پيشگامان اين جنبش، مورخان حرفه اي نبودند كه تمام عمر خود را وقف مطالعه، تدريس و ترويج تاريخ كرده باشند. از اين حيث، به استثناي الجبرتي كه تمام هم و غم آثارش تاريخ بود و نيز به استثناي رفاعه كه آثارش همگي به طريقي با تاريخ مرتبط اند، ساير مورخان مصري، تازه كار و غير حرفه اي بودند. همه اين مورخان، رشته تحصيلي شان يا حقوق بود يا مهندسي يا ادبيات يا دين شناسي و يا علوم نظامي. لاجرم آنها دانش آموخته تاريخ نبودند و تخصص خود در رشته تاريخ را صرفاً به واسطه علاقه شان به مطالعه و تأليف در اين حوزه كسب كرده بودند.
اين وضعيت در قرن بيستم تغيير يافت. در دهه دوم قرن بيستم تعدادي از فارغ التحصيلان كالج آموزش عالي به اروپا اعزام شدند. در رشته تاريخ در سال 1925 دپارتمان ويژه اي براي تدريس تاريخ و زير مجموعه هاي آن ايجاد گرديد. در ابتداي كار، وظيفه اين دپارتمان، جذب اساتيد اروپايي يا مصريان تحصيلكرده اروپا بود. بعضي از دانش آموختگان و فارغ التحصيلان اين دانشگاه (و دانشگاه هاي ديگر) در قالب هيأت هاي پژوهشي به اروپا اعزام شدند تا تخصص لازم در رشته تاريخ كسب كنند و سپس بخش هاي ويژه اي براي تحصيلات تكميلي در خود اين دانشگاه در نظر گرفته شد. فارغ التحصيلان همين بخش ها هستند كه اكنون كرسي استادي دانشگاه هاي مصر در رشته تاريخ را به دست گرفته اند و تلاش هاي آنان و شاگردانشان در امر تأليف، ترجمه و ويرايش، نوع جديدي از تاريخ نگاري بر مبناي شالوده هاي علمي جديد را با رويكردي تلفيقي [از گذشته و جديد] عرضه كرده است.
* نوآوري مقاله حاضر براي خواننده فارسي زبان در معرفي ابعاد جنبش تاريخ نگاري مصر در قرن نوزدهم است. گرچه کوشش دفتر مجله براي دست يافتن به ارجاعات و پاورقي هاي مقاله و نيز محل نشر آن راه به جاي نبرد، ولي باتوجه به اهميت مطالب، چاپ مقاله به همين صورت به تصويب هيأت تحريريه رسيد.

پی نوشت ها :
 

* جمال الدين شيال (1911-1967م) مورخ معاصر مصري و مؤلف کتاب هايي از جمله تاريخ الاسکندريه و تاريخ مياط و تاريخ مصرالاسلاميه است. کتاب مفرج الکروب في اخبار بني ايوب که با تصحيح وي به چاپ رسيده به فارسي ترجمه شده است.
** کارشناس ارشد تاريخ دوره ايران اسلامي

منبع: فصلنامه تخصصي تاريخ اسلام شماره 37



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط