نيم نگاهي به جبر انگاري و پيامدهاي فناوري(1)

فناوري از پديده هاي جذاب براي جوامع بشري است. بشر امروزي مي کوشد در جهت دستيابي به فناوري جديد قدم بردارد.از ديدگاه جامعه شناسان ، فناوري پديده اي اجتماعي است. برخي از آنها معتقدند پديده هاي اجتماعي الزام آور است و جايي براي اختيار آدمي باقي نمي گذارد.اين ادعا چالشي بزرگ فراروي علماي اخلاق است؛ چرا که اختيار، بنيان اخلاق است. از سوي ديگر ، فناوري
چهارشنبه، 15 دی 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نيم نگاهي به جبر انگاري و پيامدهاي فناوري(1)

نيم نگاهي به جبر انگاري و پيامدهاي فناوري(1)
نيم نگاهي به جبر انگاري و پيامدهاي فناوري(1)


 

نويسنده : مسعود حاجي ربيع (1)




 

چکيده
 

فناوري از پديده هاي جذاب براي جوامع بشري است. بشر امروزي مي کوشد در جهت دستيابي به فناوري جديد قدم بردارد.از ديدگاه جامعه شناسان ، فناوري پديده اي اجتماعي است. برخي از آنها معتقدند پديده هاي اجتماعي الزام آور است و جايي براي اختيار آدمي باقي نمي گذارد.اين ادعا چالشي بزرگ فراروي علماي اخلاق است؛ چرا که اختيار، بنيان اخلاق است. از سوي ديگر ، فناوري
در کنار منافعش ، آثار منفي اي نيز به دنبا ل داشته است. فناوري و آثار منفي اش، به انزواي دين و اخلاق در جوامع غربي منجر شده است. فناوري به اقتضاي ماهيت غربي اش ، در ديگر جوامع نيز چنين آثاري در پي دارد.
اين مقاله نظري کوتاه به جبر انگاري فناوري وپيامدهاي فناوري خواهد داشت تا از رهگذر آن ، به نقد جبر انگاري فناوري بپردازد. و سپس با بيان پيامدهاي منفي فناوري به لزوم تعيين حدود فناوري توجه دهد.
واژه هاي کليدي
فناوري، جبر انگاري فناوري ، جامعه ي فناور ، نقد فناوري.

مقدمه
 

مبحث اخلاق فناوري از جمله مباحث اخلاق کاربردي است وشايد مهم ترين نقشي که ايفا مي کند حل بحرانها و معضلات بر آمده از فناوري است .
ترديدي نيست که يکي از اهداف بشر در هر کاري ، راحتي وآسايش است. فناوري از اين اصل مستثنا نيست وآدمي با دست يابي به آن، خير خويش را مي جويد نه شرش را .اما فناوري که منافعي را عايد انسان کرد، شرش را از آدمي دريغ نداشت . فناوري حريم شخصي افراد را در هم نورديد. و اينک مي توان به راحتي از طريق استراق سمع، سخنان خصوصي يا محرمانه ي افراد را شنيد يا از طريق اينترنت تصاوير آنها را به همگان نشان داد. اگر درگذشته هاي دور، امکان کشتارهاي ميليوني وجود نداشت، ولي بشر فناور امروزي مي تواند در يک لحظه ، انبوهي از انسان ها را به کام مرگ بکشاند.
به راستي، انسان فناور همان انسان غير فناور است؟! مي دانيم که جامعه ي صنعتي از رهگذر فناوري به زندگي نويني دست يافته است و چنان که گفتيم اين زندگي نوين پيامدهاي منفي اي عايد انسان کرد. آيا بشريت قدرت رهايي از پيامدهاي منفي فناوري را دارد. يا چاره اي جز سازش با جبر اين مشکلات ندارد؟ آيا در ما ، قدرت و اختيار رهايي از تهديدات فناوري وجود دارد يا آن که فناوري و پيامدهاي آن، جايي براي خواست واراده ي ما باقي نمي گذارند؟ واگر بپذيريم که فناوري به جبر مي انجامد ، آيا اخلاق را به کناري ننهاده ايم ؟
اين مقاله به دو بحث مرتبط با اخلاق فناوري مي پردازد: الف) جبرانگاري فناوري ؛ ب ) پيامدهاي فناوري .
جبر انگاري فناوري از سوي برخي جامعه شناسان غربي مطرح مي شود، که با نگاهي گذرا به آن، به نقد و بررسي آن مي پردازيم. سپس به بيان پيامدهاي منفي فناوري خواهيم پرداخت. نقد فناوري و بيان پيامدهاي منفي آن را در کلمات متفکران غربي بايد جستجو کرد واگر چه منتقدان مسلمان نيز به آن پرداخته اند، منتقدان غربي پيشتازند.
در مبحث پيامدهاي فناوري، نخست، سخن منتقدان غربي فناوري را مطرح مي کنيم وسپس به طرح نقد متفکران مسلمان از فناوري خواهيم پرداخت .اما قبل از هر چيز ، تعريف برخي واژگان ضروري است.

تعريف « فناوري»
 

ماهيت فناوري در هاله اي از ابهام است . و تعريف آن سخت مي نمايد. هايدگر(2) معتقد است که براي فهم صحيح فناوري ، بايد از نگاه ابزار انگارانه به آن پرهيز کرد وزاويه ي ديدخويش را تغيير داد. فناوري را نمي توان ابزاري دانست که آدمي را به اهدافي معين رهنمون گردد و اين تلقي ، ماهيت آن را براي ما آشکار نمي کند. فناوري نوعي انکشاف است؛ نحوي کشف حجاب و« امکان هرگونه سازندگي مولد (يا توليد هر گونه فراورده ) در انکشاف ريشه دارد. » (3) اما آرنولد پيسي ، (4) فارغ از تعمق فلسفي هايدگر و با تأکيد بر ابعاد اجتماعي، انساني و سيستمي فناوري، آن را « کاربرد دانش علمي ودانش منظم ديگر براي امور علمي به وسيله ي سيستم هاي منظمي که شامل مردم ، سازمان، اشياي زنده وماشين ها مي شود.» (5).معرفي مي کند.
تکنولوژي در مفهوم عام، با اطلاعات ، فنون وابزارهايي سروکار دارد که انسان از طريق آنها منابع مادي محيط را در جهت ارضاي نيازهاي و تمايلات جامعه مورد استفاده قرار مي دهد. در حقيقت، تکنولوژي به گونه اي از گسترش فرهنگي ارگان هاي بدني مرتبط مي شود که ما به آنها مجهز هستيم : دست ها، چشم ها، پاها وساير اعضا همانند زبان. (6)فناوري مدرن در اين مقاله ناظراست به فناوري ها و نظام ارزشي آن که در عصر انقلاب صنعتي و دروه ي پس از آن درغرب شکل گرفته و اکنون در سراسر دنيا رواج دارند.

تعريف «اخلاق فناوري»
 

اخلاق فناوري زير مجموعه اي از اخلاق کاربردي است . برخي برآنند که مسايل اخلاقي کاربردي داراي بعدي هنجاري و نتيجه ي پيشرفت فناوري است. پيامد اين پيشرفت ، لزوم تصميمات جديد براي مسايل جديد است. اما آيا اين تصميمات بر آمده از اصول اخلاقي وانکشافي حاصل از آنهاست ويا آن که نوعي ابداع و اختراع است؟ راه حل مناسب با استفاده از ابزارهاي خاصي مانند اصول اخلاقي، ارزش ها و شهودات اخلاقي ومانند آن کشف نمي شود، بلکه ساخته مي شود. (7).
اين تعريف، به بعد عملي اخلاق کاربردي اشاره دارد و بيانگر آن است که انسان فناور و پيشرفته ي کنوني ، با موضوعات و معضلات جديدي در ناحيه ي اخلاق روبه رو است.
اخلاق کاربردي دانشي است که به اين معضلات جديد پاسخ وبراي رفع آنها دستورالعمل ارايه مي دهد.به عنوان مثال، در مقام تزاحم وظايف با فضايل چه بايد کرد ؟ اگر جنين را انسان بدانيم، ولي محدوديت آزادي مادر وسلب آسايش او را نتيجه ي وجود جنين بدانيم ، آيا مي توان بر ترجيح آزادي انسان بر انسان بودن نظر داد و حق مادر را مقدم داشت؟ دراينجا اخلاق کاربردي با توجه به مباني و ارزش ها ي بنيادين، نظر خويش را به عنوان قانون اعلام مي کند. راه حل ارايه مي دهد. بنابراين، راه حل ها اختراعي نيست، بلکه اکتشافي است.
با توجه به تعريف اخلاق کاربردي ، بايد گفت که اخلاق فناوري در مقام بيان، آثار و پيامدهاي فناوري است. براي مشکلات عملي اي که از ناحيه ي فناوري دامنگير انسان مي شود، راه حل ارايه مي کند. به عنوان مثال ، ره آورد فناوري، رفاه و کاميابي انسان از رهگذر تسلط بر طبيعت است. اما در عين حال، فناوري، تحت تسلط سرمايه داران است و اين برايشان امکان تسلط بر ديگر انسان ها و تحديد آزادي آنها را فراهم مي کند. در مقام تزاحم ميان ميل آدمي به « لذت و رفا ه » و « آزادي » ، کدام يک ترجيح دارد؟ آيا صاحبان فناوري مي توانند براي گسترش رفاه عمومي، در آزادي نيروهاي زيردست خود محدوديت به عمل آورند و در حقوق آنها تصرف کنند؟ اخلاق فناوري در مقام پاسخ به اين نوع مسايل است.

جبرانگاري در فناوري
 

«آسياي دستي به شما جامعه اي با ارباب فئودال مي دهد ؛ [در حالي که ] آسياي بخاري جامعه اي با سرمايه دار سنتي (8)

مارکس
 

اخلاق بر پايه ي اختيار شکل مي گيرد و با گرفتن عنصر اختيار از آدمي، انتظار اخلاقي بودن فرد نابجاست .با آن که آدمي از رهگذر رجوع به درون خويش، اختيار را در مي يابد. ولي همواره بحث جبر واختيار در محافل علمي پررونق است؛ بحثي سخت و جنجال بر انگيز!
اعتقاد به جبر ، منحصر در برخي مشارب فکري نيست، بلکه چه بسا که زندگي روزمره و سختي هاي جانکاه آن، آنچنان قدرت و اختيار فرد را محدود کند که او را در انديشه ي جبر فرود برد. درباره ي فناوري چه بايد گفت ؟ آيا فناوري نوعي جبريت بر جهان و انسان فناور تحميل نکرده است ؟ به راستي ، فرورفتن انسان ها در فرديت خويش و رو به ضعف نهادن روابط انساني ، پيامد جبري پيشرفت هاي فناوري نيست ؟ آيا جز آن است که اصالت فرد در ظرف جهان مدرن شکل گرفته ؟ و مي دانيم که اين مقوله در جهان سنتي ، چنين ظهور وبروزي نداشت.
برخي از متفکران جهان غرب ، فناوري و جهان مدرن را منشأ جبر مي دانند و گريز گاهي فراروي آن نمي بينند. دورکيم (9) و مارکس (10) از مهم ترين آنانند که با نگاهي گذرا، آنها را در اين باره مطرح مي کنيم.
جبر گرايي فناوري از منظر دورکيم و مارکس
دورکيم اين بحث را به طور مستقيم مطرح نمي کند، اما چون فناوري در جامعه ي مدرن شکل مي گيرد پس پديده اي اجتماعي است و به گفته ي برخي انديشمندان: «دورکيم بر واقعي بودن پديده هاي اجتماعي ، بر منزلت آنها همچون « واقعيت» پاي مي فشرد، تا آن که تأکيد کند آنها افراد را مجبور (متعين) مي کنند. » (11) پس فناوري به عنوان پديده اي اجتماعي ، انسان را مجبور مي کند و تعيني به فرد مي بخشد که فرد را تاب گريز از آن نيست .
به گفته ي نويسنده ي ياد شده، دورکيم پديده هاي اجتماعي را واقعياتي بيروني مي داند. بيروني بودن دلالت بر عدم قدرت افراد نسبت به واقعيت هاي اجتماعي دارد. مهم ترين واقعيت اجتماعي ،يعني اخلاق، مصنوع شخصي وتحت کنترل انساني نيست . اخلاق همچون ديگر واقعيات اجتماعي، از فاعل مختار سر نمي زند. آنان که تصور تأثير خويش را در کار اخلاقي خود دارند، قربانيان توهم خلق کردن چيزي اندکه در واقع خود را از بيرون تحميل کرده است.
خصيصه ي اساسي پديده هاي اجتماعي عبارتست از قدرتشان در اعمال فشار بر آگاهي هاي فردي. آنها قدرت واداشتن افراد و کنترل کردن آنان را با زور دارند. رابطه ي بين پديده اجتماعي و پديده هاي فردي ، رابطه ي علت و معلول است. پديده هاي اجتماعي ، بدون فکر و اراده، مطيع قوانين طبيعي است.افراد نيز در جامعه، بدون فکر واراده، مطيع اين قوانين طبيعي اجتماعي اند. پديده هاي اجتماعي واقعيت هاي طبيعي اند و اخلاق ، نظامي از پديده هاي طبيعي است(12).
خلاصه آن که همه، حتي طرفداران نظريه ي دورکيم پذيرفته اند که تأکيد دورکيم برماهيت محدود کننده ي واقعيت هاي اجتماعي، جايي براي کنش گر اجتماعي به عنوان عامل آگاه صاجب اراده باقي نمي گذارد.(13).
بر خلاف دورکيم، مارکس مستقيماً به مسايل پيرامون فناوري مي پردازد. به اعتقاد برخي نويسندگان، اين گفته ي مارکس که «آسياب دستي به شما جامعه اي با ارباب فئودال مي دهد، [ درحالي که ] آسياي بخاري جامعه اي باسرمايه دارد سنتي » ، به وضوح جبريت فناوري را بيان مي کند. مارکس فکر مي کرد فناوري، اصلي ترين متغير مستقل و فعال درکل تاريخ است. قول به جبريت فناوري به وضوح مبين اين امر است که به يک معنا تحول فناوري علت تحول اجتماعي است، و در حقيقت ، مهم ترين علت تحول اجتماعي است . تحول فناوري خودش امري بي علت است [يا ] لااقل [معلول] عوامل اجتماعي نيست .از نظر مارکس، اين آگاهي آدميان نيست که وجود آنان را تعيين مي کند، بلکه وجود اجتماعي شان است که آگاهي آنان را تعيين مي کند.(14).

دليل نظريه ي جبرانگاري ونقد آن
 

نظريه ي جبرانگاري فناوري برآن است که جامعه ي فناور الزامات خود را بر فرد تحميل مي کند و جايي براي اختيار فرد باقي نمي گذارد.
شايد مهم ترين استدلال طرفداران اين رأي همان باشدکه در آثار اميل دورکيم به وفور خاطر نشان مي شود. اگر بخواهيم به اختصار و با زباني ساده و آسان ياب سخن بگوييم، استدلال مذکور اين است که هر يک از ما احساس مي کنيم که جامعه داراي نيروي عظيمي است که در لحظه لحظه ي زندگي، آن را بر ما اعمال مي کند؛ نيرويي که چه آن را دوست بداريم وچه نداريم، نمي توانيم در شمار تصورات باطل و اوهام و خيالات خود قلمدادش کنيم و ناديده اش بگيريم. چاره اي جز اين نيست که در مقابل اين نيرو سر تسليم پيش آوريم و راه اطاعت بپوييم . مثلا ما نمي توانيم ، حتي در آزاد منش ترين جامعه ها ، به هر گونه که موافق رأي و اراده ي فردي خودمان است رفتار کنيم و همواره بايد مراقب باشيم که کارهايمان با آنچه مقتضاي خواست آن نيرو است سرناسازگاري نداشته باشد. آيا هر يک از ما مي تواند، في المثل ، به هر نحوکه خوشايند خود اوست لباس بپوشد و در کوچه وخيابان ظاهر شود؟ مسلماً نه.به نظر مي رسد که حق انتخاب لباس داريم، اما اين حق محدود است و چهار چوبي که آن نيرو ساخته است. واين سخن، نه فقط در خصوص کيفيت لباس پوشيدن صادق است، بلکه بي اغراق در همه ي شؤون زندگي ما راست مي آيد. حتي شؤون دروني وباطني ما نيز از شمول اجباري که اين نيرو به همراه دارد بر کنار نمي ماند. به تعبير ديگر ، اين نيرو حتي در ساحت تفکر وانديشه، ودر عرصه ي احساسات وانفعالات ما نيز نفوذ دارد . قسمت عمده ي آنچه که مي دانيم از جامعه آموخته ايم ؛ و آچه احساس مي کنيم ومي خواهيم، در اکثر موارد، بستگي تام با تعليم و تربيتي دارد که جامعه به ما القا کرده است؛ وهيچ يک از اين ها از الزامات آن نيرو بر کنار نيست.
معلوم مي شودکه نيرويي که جامعه داراست واقعيتي اصيل و وجودي حقيقي دارد، و چون اين نيرو، در هيچ يک از افراد جامعه، به تنهايي، تحقق ندارد، مي توان يقين داشت که ترکيب جامعه از افراد، ترکيبي حقيقي است؛ چرا که اگر جز اين بود جامعه نمي توانست اثر و خاصه اي داشته باشد که در هيچ يک از اجزاي سازنده ي آن نيست .
يادآور مي شويم که از اين نيرو به « نيروي جمعي » ، « وجدان جمعي»، «آگاهي اجتماعي » ، « شخصيت اجتماعي » ، « روح جمعي » و امثال و نظاير اين ها تعبير مي شود.
در جواب اين استدلال مي توان گفت که آنچه ازآن به عنوان « نيرو» تعبير شد، اگر درست بنگريم، چيزي نيست جز فکر و احساس و ارداه ي واحدي که در همه ي اعضاي جامعه هست .شخصي که مي خواهد عملي بر خلاف مقتضاي فکر واحساس و اراده ي همه ي افراد جامعه انجام دهد پيش بيني مي کند که اگر چنين کند در معرض بد آيند وبغض ديگر افراد جامعه واقع مي شود، و درآن صورت، سروکار او با کيفر و تأديب و يا لااقل ملامت و سرزنش خواهدبود؛ و چون از اين امور گريزان است دست به عمل مزبور نمي زند. به عبارت ديگر، آنچه شخص را از مخالفت با فکر واحساس واراده ي جامعه باز مي دارد، نيرويي قاهر و نامريي نيست ، بلکه نوعي آينده بيني و صلاح انديشي است، نيرويي قاهر و نامريي نيست ، بلکه نوعي آينده بيني و صلاح انديشي است ، وبه همين دليل هست که اگر کسي از همه چيز دست بشويد و هر گونه ناملايمتي را به جان خريدار شود مي تواند دست به اعمالي بزند که به هيچ روي با افکار عمومي سازگاري ندارد. بنابراين ، نهايت چيزي که استدلال فوق مي تواند اثبات کند اين است که افراد يک جامعه، فکر واحساس و اراده ي واحدي دارند که مخالفت با آن را بر نمي تابند و عمل خلاف آن را به سختي کيفر مي دهند . (15).

پيامدهاي فناوري
 

«هر گامي که اکنون، ما به سوي تکامل مادي برداريم،نه تنها ما را از جانب نيک بختي همگاني رهبري نمي کند، بلکه به عکس، به يادمان مي آورد که همه ي اين پيشرفت هاي تکنيکي ، تنها برشوربختي ها و مصيبت هاي ما مي افزايد....سلاح هايي که با زيبايي و سليقه ي تمام در اين عصر ساخته مي شود، تنها مي تواند خونريزي را آسان تر سازد و امکان ناپذيري بقاي انسان را آشکار تر کند». (16)
تولستوي
اين بخش ازنوشتار، به پيامدهاي فناوري اختصاص دارد. فناوري توانسته است جهان را در ظاهري نوين و پيشرفته پديدار کند. قدرت فناوري و رفاه برآمده از آن، به کمتر ذهن و انديشه اي مجال بررسي همه جانبه ي آن را مي دهد و بيشترچشم ها به آثار لذت آفرين آن دوخته شده است. به همين دليل، گام نهادن در حيطه ي نقد فناوري و بيان پيامدهاي منفي آن ، ضرورت مي يابد؛ چرا که از رهگذر آن ، اذهان با آثار منفي مادي ومعنوي آن آشنا مي شوند. فايده ي اين آشنايي، در خواست عمومي براي تعيين حد و مرز فناوري است.
پيامدهاي فناوري در دو قسمت بيان خواهد شد: نخست، به نقادي هاي متفکران غربي مي پردازيم، وسپس ، نظر انديشمندان مسلمان را مطرح مي کنيم.

پيامدهاي فناوري از منظر متفکران غربي
 

1- استبداد مدرن سرمايه داري
 

به اعتقاد بسياري از انديشمندان غربي، مارکس بر آن است که آدميان برده ي توليد مي شوند . (17) وبرخي از آنان بر آنند که از نظر مارکس همه ي ابزار توليد، به ابزار تسلط بر توليد کنندگان و استثمار آنان تبديل مي شود(18) و طبقه ي سرمايه دار جوامع غربي، معرفت علمي را ابزار و
بازيچه ي خود قرار مي دهد. در اين جوامع، علم و سرمايه داري به هم گره مي خورند. پس سرمايه داري مشوق علم مي شود و علم وسيله ي استثمار(19). به همين دليل، علم وفناوري جوامع غربي، خنثي نيست ، بلکه تابعي است از اهداف بهره برداران از آن .(20) تنها هدف جامعه ي فناور و گردانندگان آن ، توليد است و کمال مطلوب در:
«خسيس رباخوار رياضت کش و برده ي رياضت کش اما مولد» است. ثروت خواهي به خاطر خود ثروت خواهي ، عادت اخلاقي سرمايه داري مدرن است ؛ عطش ثروتمند ساختن خود. (21).
«با همان آهنگي که بشر بر طبيعت تسلط مي يابد، به نظر مي رسد خود را اسير آدميان ديگر مي کند يا اسير شرارت خود مي شود. اختراعات و پيشرفت ما ظاهرا منجر به اين مي شوند که نيروهاي مادي را به زندگاني فکري مجهز نماييم وزندگاني بشري را به يک نيروي مادي تنزل دهيم .(22).
هم جهت با سخن مارکس ، برخي بر آنند که اين صحنه گردانان اقتصادند که در گسترش اين يا آن فناوري تصميم مي گيرند. نمونه اي از آن ، نياز به تلفن همراه است.اربابان توليد وکساني که سودهاي سياسي در گسترش فردگرايي دارند، اين نياز را آفريده اند .(23). آنها با آفريدن
چنين نيازهايي ، سلطه ي دايمي خود را بر انسان افزون مي کنند. تکنولوژي ستيزان ، عموماً ،از در کنار هم قرار گرفتن تکنولوژي با قدرت و توان کمپاني ها مي ترسند. به اعتقاد «ماندر»، با وجود بيو تکنولوژي و نانوتکنولوژي هيچ چيز خارج از کنترل شرکت ها نخواهد بود. (24). جامعه ي صنعتي فناور واستبداد مدرن، تحميل کننده ي محدوديت هاي بزرگ در آزادي فردي و جمعي است. زندگاني فرد نيز تاب تحمل حرکت بر خلاف جريان ندارد. طرح کلي بعضي شهرهاي مدرن، زندگي بدون ماشين را سخت کرده، علي الخصوص جاهايي که حمل و نقل عمومي به نفع اتومبيل هاي خصوصي در حاشيه قرار گرفته اند.(25).
نتيجه آن که، استبداد مدرن سرمايه داري، به جاي آن که اخلاق را بر پايه ي ارزش هاي انساني تفسير کند، بر پايه ي اقتصاد و منافع آن تفسير مي کند. آنها اصل اخلاقي قناعت را زير پا مي گذارند و به نيازهاي مادي دامن مي زنند تا انسان اقتصادي مسرف، و نه قانع اخلاقي، اقتصادي پر بار براي آنها به وجود آورد.

2- از خود بيگانگي انسان
 

نخستين بيان مفهوم کامل از خود بيگانگي در انديشه ي غربي در عهد عتيق با مفهوم بت پرستي (26) مطرح شد. آنچه پيامبران، بت پرستي مي خوانند به اين معنا نيست که انسان ، خدايان متعدد را به جاي فقط يک خدا ستايش مي کند، بلکه به اين معني است که بت ها ساخته ي دست خود
انسانند؛ آنها شي ء اند و انسان به اشيا تعظيم مي کند و آنها را مي پرستد، آن چيزي را مي پرستد که خودش آفريده است. در انجام چنين عملي است که خودش را به شي ء تبديل مي کند (27) انسان بت پرست ، همه ي استعدادها و توان خويش را فراموش مي کند وبه چيزي که فرآورده ي استعداد و قدرت اوست ، تسليم مي شود. او بايد به خود آيد و ديگر بار قدرت خويش را دريابد و تسليم را که حاصلي جز «شي ء » بودنش نداشت ، ترک گويد .
«متفکران قرون هجدهم ونوزدهم ، عصر خود را به خاطر افزايش تصلب ، پوچي وبي روحي اش مورد انتقاد قرار دادند. به نظر پل تيليخ،(28) اساساً کل فلسفه اگزيستانسيا ليستي از کي يرکه گور(29) به بعد، «جنبش صد و چند ساله ي شورشي عليه انسان زدايي از انسان در جامعه ي صنعتي است »(30). در عصر فناوري ، فرد، در فناوري مضمحل مي شود و با تبديل شدن به ماشين، انسانيت خود را ترک مي گويد. در اين لحظه است که فناوري، يعني آفريده ي انسان، اصل مي شود و انسان آفريننده به حاشيه رانده مي شود و اين همان از خود بيگانگي انسان است . (31).
در جامعه ي پيش از فناوري، انسان روح و جسم بود، و تفکر و چون و چرا مايه ي اعتبار شخصيت بود. در جامعه ي فناور ، ماهيت انسان در قبال سودمندي اقتصادي از ياد رفته و فناوري از دو سو او را برده مي کند: نخست، مبدل ساختن او بدان گونه که ارسطو گفته- به چيزي جاندار، و سپس، مجبور ساختنش به مصرف چيزهاي بيهوده ي ديگر که برايش حاصلي جز تيره روزي، جنگ و ويراني وخشونت ندارد و نابودي تدريجي تفکر وچون وچرا در مسايل اساسي زندگي ، نتيجه ي قهري حاکميت فناوري است و به خود بيگانگي انسان و تسليم محض به فناوري منجر مي شود. در جامعه ي مدرن، حقيقت آدمي به نوعي واقعيت فناوري تبديل مي شود و اين پايان روزگاري است که جامعه به فرديت و ساحت درون بشر ارج مي نهاد (32). فناوري اين امکان را فراهم مي کند که بينشي خشک و بي تفاوت و دور از واقعيت به دنيا پيدا کنيم وجهان خارج را، بدون توجه به حضور خودمان، در آن ببينيم (33).
در واقع ، فناوري آنچنان اهميت مي يابد که آدمي تنها به آن مي نگرد و وسيله، هدف مي شود. در اين دگرگوني ، عناصر انساني وعاطفي از جهان رخت بر مي بندد و جهان در قالب صورتي بي جان پديدار مي شود، نه هستي سرشار از شور و شعور.

پی نوشت ها :
 

1- دانشجوي دکتراي تخصصي رشته ي مباني نظري اسلام .
2-Martin Heidegger
3- هايدگر ، مارتين وديگران، فلسفه تکنولوژي ، ترجمه: اعتماد، شاپور، ص 13.
4-Arnold Pacy
5- پيسي، آرنولد، تکنولوژي و فرهنگ ، ترجمه: شالگوني، بهرام، ص10. براي مطالعه ي بيشتر ر. ک : محسني ، منوچهر، مباني جامعه شناسي علم، ص 53.
6- محسني، منوچهر ، مباني جامعه شناسي علم، ص 54.
7- اسلامي ، محمد تقي وديگران ، اخلاق کاربردي، ص25.
8- به نقل از : فلسفه تکنولوژي ،ص216.
karlmarx the poverty of philosophy (new york1971)p:1090.
9- Emile Durkheim
10- karl Marx.
11- له مان، جنيفر، ساخت شکني دورکيم، ترجمه : مسمي پرست، شهناز، ص70،براي مطالعه ي بيشترر. ک : مولکي، مايکل، علم وجامعه شناسي معرفت، ترجمه: کچويان، حسين، ص 16، تريک،راجرز،فهم علم اجتماعي، ترجمه: مسمي پرست، شهناز،ص 96.
12- همان، صص 71-79.
13- گيدنز، آنتوني، سياست، جامعه شناسي و نظريه ي اجتماعي، ترجمه: صبوري، منوچهر، ص141.
14-هايدگر، مارتين وديگران، فلسفه ي تکنولوژي ، ترجمه: اعتماد، شاپور، صص 216-219.
15- مصباح، محمد تقي، نقدي فشرده بر اصول مارکسيسم، صص 146-148.
16- تولستوي، قانون عشق وقانون حقيقت، به نقل از: مهري، حسين،صداي پاي دگرگوني، ص 27.
17- تريک، راجر، فهم علم اجتماعي، ترجمه: مسمي پرست، شهناز، ص224؛ پستمن، نيل، « علم و داستاني که ما بدان نيازمنديم»، سياحت غرب، ش 6، بودريارد، ژان،«گسترش تکنولوژي و تعميق فضاي مجازي»، سياحت غرب، ش16، ص17.
18- فروم، اريک، سرشت راستين انسان ، ترجمه: جاويد، فيروز، صص 72-73.
19- مولکي، مايکل، علم و جامعه شناسي معرفت، ترجمه: کچوييان ، حسين، ص 17.
20- ر. ک : محسني، منوچهر، مباني جامعه شناسي علم، ص 51، مارکور، هربرت، انسان تک ساحتي، ترجمه: مؤيدي، محسن، صص 6-15.
21- گيدنز، آنتوني، سياست، جامعه شناسي و نظريه ي اجتماعي، ترجمه: صبوري، منوچهر، ص 88.
22- للان ، مک، مارکس، ترجمه: مشکين پوش، منصور،ص10.
23- شيلر، دان، «دنياي سحرآميز تلفن همراه،»سياحت غرب، ش22،صص 46-50.
24- همان،ص 21.
25- تيلور، چارلز،«سه معضل بنيادين جامعه ي مدرن»، سياحت غرب، ش29،ص11.
26- Idolatry.
27- فروم، اريک، سرشت راستين انسان ، ترجمه: جاويد، فيروز، ص 65.
28-Pual Tillich
29-Soren Kiekegaard
30- همان، ص 67.
31- ر. ک : فروم، اريک، سرشت راستين انسان ، ترجمه: جاويد، فيروز، صص 72-73.
32- ر. ک : مارکور، هربرت، انسان تک ساحتي، ترجمه: مؤيدي ، محسن ، صص 6-15.
33- جي، پي، تلوت،«فيلم و تکنولوژي يا فيلم در حکم تکنولوژي »، سياحت غرب، ش 16،ص20.
 

منبع:نشريه اخلاق شماره16
ادامه دارد...



 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط